1

#نگهبان_شب؛ از وسط لحاف تا سر سفره!؟

 

سینماروزان/مهرداد شهبازی:

-ایده دمُده ورود روستایی چشم و گوش بسته به شهر

-همچنان روستایی را به سبک صمد، مردی ساده‌لوح می‌بیند که دربرابر هر نماد مدرن، چشمانش گرد می‌شود؛ انگار نه انگار که در جهان وطنی صفر و یک، روستایی به معنای سابق توهمی بیش نیست

-اجرا یادآور آثار دو دهه پیش مجید مجیدی و فی‌المثل #باران یا #آواز_گنجشکها

-گره افکنی؛ سبز شدن دختر حاشیه ای پیش روی جوان روستایی

-این همه لرزش دوربین روی دست؟ با کدام فلسفه؟

-منگنه کردن به ماجرای برج سازی و بنر انتخاباتی بالای برج نیمه کاره؟ که مثلا سیاسی شود؟ البته که این شیوه، کمک می‌کند به کاهش هزینه اجاره لوکیشن ولی ربطش به درام چه؟ بهترش را #روشن با عطاران نکرده بود ؟

-نمی‌شود انتظار چندانی داشت! وسط لحاف خوابیدن و تحلیل برنده دادن، قابل اجماع نیست! پس همان سفره فارابی را بچسبیم و همان چیزهایی را ارائه دهیم که در بخش‌های خبری سیما می‌شنویم.

+نمایش صداقت تهران‌ندیده‌ها خوب است ولی اینکه آنها را ابله نشان دهیم چطور؟ این، توهین به خاستگاه خودمان نیست؟ مگر روزی روزگاری در دفاتر شهرستانی انجمن گز نمی‌کردیم که دو ریال کاسب شویم؟؟

-پیام گل درشت از زبان پیرمردی که در ساختار بارانی همان رضا ناجی است که آشتی کنید و قهر نباشید با هم؟ آشتی با کی؟ کی با کی قهر کرده؟

باگ
—روستایی ابله که به سادگی گول دلال برج را می‌خورد چطور موقع خواستگاری دخترعمو، پیشنهاد معامله زمین‌هایش در قبال نکاح را رد می‌کند؟ این چه الگوریتمی است که در برابر صاحب کاری که از صد فرسخی، ریگ‌هایش نمایان است، ابله می‌زند و دربرابر پسرعمو، زیرک؟