1

محمدهادی کریمی در واکنش به سوءتفاهمات سیاسی شکل گرفته درباره «کمدی انسانی»⇐دنبال حرف و پیامی خارج از قصه نگردید!!/بت‌های سیاسی کم‌طمطراق‌تر از ستارگان سینما نیستند/تبعیض است که به افسردگی جامعه می‌انجامد

سینماروزان: درام پرچهره «کمدی انسانی» در آستانه جشنواره فجر و بدون تبلیغات محیطی روی پرده رفت آن هم در شرایطی که تعداد سالنهای فول سانس اش از همان ابتدای اکران بیش از ده نبود با این حال این فیلم داستانگو توانسته در آستانه فروش میلیاردی قرار گیرد.

به گزارش سینماروزان از همان اوایل اکران سوءتفاهماتی شکل گرفته بود درباره ریشه های سیاسی به شدت سمپاتیک فیلم برای مخاطب ایرانی.

محمدهادی کریمی کارگردان «کمدی انسانی» در گفتگویی تفصیلی با «شهروند» در عین توضیح دادن درباره آدمهای سناریویش به صراحت از مخاطبان میخواهد دنبال پیامی خارج از قصه نگردند!!!

متن گفتگوی کریمی را بخوانید:

«کمدی انسانی» فارغ از قوت و ضعفش که موضوع این بحث نیست، فیلم متفاوتی در سینمای ایران است. فیلمی که از تک‌تک پلان‌هایش می‌شود دریافت که سازنده این فیلم می‌خواسته دغدغه‌هایش را با مخاطبش شریک شود. شما به‌عنوان سازنده فیلم می‌توانید بگویید حرف اصلی کمدی انسانی چیست؟
ببینید؛ حرف اصلی فیلم «کمدی انسانی» جدای از خود فیلم نیست. یعنی باید این‌گونه بگویم که فرم، محتوا، ظرف و مظروفی که همه‌شان کنار هم کلیتی به نام کمدی انسانی را ساخته‌اند، همان حرف فیلم است؛ که البته آن را هرکس پس از دیدن فیلم می‌تواند بفهمد. بگذریم از این‌که درک چنین فیلمی و اصلا هر فیلمی بستگی زیادی دارد به سن و حال‌وهوا و تجربه‌هایی که آن شخص از سر گذرانده است. یعنی که افرادی با تجربه‌های زیستی گوناگون قطعا از دیدن کمدی انسانی نتیجه‌گیری‌های متفاوتی خواهند داشت؛ و چه بسا ١٠‌سال بعد با دیدن دوباره فیلم نتیجه و دیدگاهی جدا از نتیجه قبلی را به بار آورد.
  جدا از حرف اصلی؛ هدف اصلی شما از ساخت این فیلم چه بود؟
برای من زمانی که داشتم «کمدی انسانی» را می‌ساختم، مهم این بود که بتوانم ١٠٠دقیقه تمام قصه بگویم و خوب هم قصه بگویم. در ادامه سوال قبلی باید این را هم بگویم که دنبال حرف و پیامی خارج از این قصه نگردید؛ که نیست و فیلم نمی‌خواهد مانیفست بدهد.
  می‌توانید فیلم‌تان را در چند جمله تعریف کنید؟ از نظر نوع روایت و داستان‌پردازی و کارگردانی و…
«کمدی انسانی» یک فیلم کلاسیک است. این کلاسیک‌بودن را چه در قصه‌پردازی و چه در جزییاتی چون نورپردازی، گریم، معماری و بافت صحنه و… به‌خصوص بازی‌های درست و به‌زعم من درخشان بازیگران که جلوه و حظی از نگاه روانشناختی به کاراکتر‌های فیلم داشته‌اند، در فیلم می‌بینیم.
  فیلم داستان شخصی است که نمی‌خواهد شبیه دیگران باشد؛ اما مجبور است. از آن‌جا که همین موضوع نخواستن نخستین گامی است که یک قهرمان را شکل می‌دهد، برای شروع می‌توانید بگویید که منظر نگرشی این فیلم به موضوع قهرمان چیست؟
آنچه در فیلم آمده و طبعا تماشاگر هم از آن طریق به دغدغه‌های من پی می‌برد، این را نشان می‌دهد که من عقیده دارم جامعه به ‌هرحال به قهرمان نیاز دارد. قهرمانی که البته در شکل درستش با این شمایل‌های پوشالی و تندیس‌های توخالی ساخته می‌شوند، تفاوت دارد.
  مثل سوپراستارها و شمایل‌های راک و… منظورتان بوده؟
نه اصلا. اتفاقا منظورم سوپراستار سینما یا موسیقی که بت‌های ذهنی جوانانند، نیست؛ بلکه بیشتر قهرمانان پوشالی را که با اهداف سیاسی و اقتصادی ساخته می‌شوند، در نظر دارم. این را در تمام این سال‌ها دیده‌ایم که گاه بت‌هایی که به‌عنوان قهرمانان سیاسی جامعه بشری ساخته و تراشیده و زیر پروژکتورها در ویترین‌های پررنگ و نور عرضه می‌شوند؛ کم‌طمطراق‌تر از ستارگان سینما نیستند.
  مثالی می‌توانید بزنید در این مورد؟
بیایید از این بحث‌ها بگذریم. من بحثی کلی‌تر را در این فیلم در نظر داشتم. ببینید؛ برشت در نمایشنامه گالیله می‌گوید بد به حال مردمی که نیاز به قهرمان دارند. من اتفاقا این را چندان باور ندارم و اتفاقا می‌خواهم بگویم که قهرمان نیاز است، اما بد به حال مردمی که قهرمان را خارج از وجود خویش جست‌وجو می‌کنند. هرکس اگر قهرمان جهان خودش باشد؛ آن‌وقت جامعه‌ای خواهیم داشت که به تعداد جمعیتش قهرمان دارد.
  در «کمدی انسانی» کسی را می‌بینیم که نمی‌خواهد شبیه بقیه باشد، اما درنهایت شبیه‌ترین شده است. آیا این تسلیم را ناشی از انفعال او می‌بینید یا فشاری چنان سنگین که شخصیت فیلم‌تان توانایی مقاومت در برابر آن را نداشته؟
شخصیت اصلی «کمدی انسانی» شخصی است که جزو اقلیت است. حالا گیرم که تعلق این شخص به اقلیت جامعه با نشانه‌های کوچکی چون چپ‌دست‌بودن او در یک جامعه عمدتا راست‌دست نشان داده شده است. به‌ هرحال او بی‌آنکه خود بخواهد و بی‌این‌که تقصیری از این بابت داشته باشد، اقلیت به دنیا آمده است. در میان کودکانی همه راست‌دست؛ او یک استثنا بوده که قاعده‌ را به‌ هم زده. حالا در فیلم می‌بینیم که علت انفعال او تعلق‌داشتنش به اقلیت است.
  اما فشارهای پیرامونی را نیز می‌بینیم؛ مثلا در قالب شخصیت ناظم فیلم که یک انسان تندرو در باب سیاست است…
قطعا. اما اگر او در اقلیت واقع نمی‌شد؛ در بین یک اکثریت راست‌دست با تهدید و شکنجه مواجه نمی‌شد و نمی‌توانستند او را همرنگ اکثریت ‌کنند. با این‌که هنوز هم سرشت واقعی او سر جایش است.
  ببینید؛ برای این‌که بحث انتزاعی نشود، در این مورد حرف می‌زنید که چگونه به این زبان و لحن رسیدید که در «کمدی انسانی» علاوه بر تعریف یک قصه، یک سیر تاریخی- اجتماعی را نیز به تصویر بکشید؟
چیزی که در فیلم تصویر شده، همیشگی است. یعنی در گذشته‌ وجود داشته و در آینده نیز وجود خواهد داشت. تاریخ مالامال از داستان‌هایی است که روابط افراد بیش از این‌که براساس نقاط قوت اشخاص شکل گیرد، براساس نقاط ضعف‌ها تعریف می‌شود. همیشه کارفرمایانی بوده‌اند که در زمان جذب کارگر اولویت‌شان این بوده که آن کارگر چه میزان حرف‌شنوی دارد و مواردی از این دست؛ که در سطوح گوناگون اشکال مختلفی به خود می‌گیرد. این نکته باعث شده که مدام نقاط ضعف هر فرد برایش پررنگ شود، چون عامل تبعیض‌ همین نقاط ضعف است. ضعف‌هایی که واقعی نیستند و بیشتر بهانه‌ای برای تبعیض‌های بعدی هستند. اصلا به این دلیل است که جوامع تا این حد پژمرده و افسرده و غمگین هستند.
  یک پرسش؛ این مواردی که مطرح می‌کنید، همه بحث‌های سنگین و درستی هستند. درست، اما این‌که اقلیت و اکثریت و بی‌عدالتی و تبعیض و مفاهیمی از این دست را در مسائلی چون چپ‌دستی یا راست‌دست‌بودن خلاصه کنیم و مثلا ببینیم که یک بچه چپ‌دست در فیلم تحقیر می‌شود؛ آیا خیلی انتزاعی و تقلیل‌گرایانه نیست؟
شاید امروز براساس وضع موجود مواردی از این دست کوچک و بی‌اهمیت به نظر برسند، اما اگر به گذشته نگاه کنیم، می‌بینیم که همین مسأله تحقیر چپ‌دست‌ها توسط راست‌دستان در خود ایران وجود داشته است. حالا نمی‌خواهم واقعیات تاریخی اروپا را بگویم که در دوره‌ای چپ‌دست‌ها را به‌عنوان کسانی که ذات شیطانی دارند، می‌سوزاندند.
  در «کمدی انسانی» می‌بینیم که قهرمان فیلم از یک مرحله‌ای به بعد برای فرار از نظم مستقر دست به خودتخریبی می‌زند.
خب به ‌هرحال برای ساختن یک نقاش خوب چپ‌دست باید بوکسور راست‌دست درون خود را نابود کنیم دیگر.
  اما در فیلم فقط آن وجه نابودی را می‌بینیم و از ساخت یک قهرمان جدید خبری نیست؛ و حتی می‌بینیم که در پایان قهرمان سرخورده فیلم به منزل کودکی‌اش بازگشته است.
اعتراض شکل‌های مختلف دارد. ما هم در فیلم می‌بینیم که قهرمان‌مان اعتراض خود را به نظم مستقر اعلام می‌کند، اما در کل وقتی فرد معترض متوجه می‌شود برون‌رفت از این وضع ممکن نیست، بعید نیست که وارد مراحل خودتخریبی ‌شود؛ که در فیلم این اتفاق هم رخ می‌دهد.
  شما در فیلم یکی از موانع اعلام اعتراض را تماشای سرنوشت تلخ معترضان قبلی تصویر می‌کنید. درست است؟
بله. در «کمدی انسانی» شخصیتی است که به نظم مستقر معترض است. کودک قهرمان فیلم ما از یک سمت در منگنه مادرش قرار دارد که همیشه به او توصیه می‌کند که قوی‌ بشود و از سوی دیگر هم به عین می‌بیند که با این فرد معترض که نقشش را علیرضا شجاع‌نوری بازی می‌کند، چه رفتاری می‌شود.
  توصیه مادرش به قوی‌شدن را هم البته با نگاه منفی دیده‌اید.
به این دلیل که این‌جور توصیه‌ها امکان بدفهمی هم دارند و مثلا قهرمان کودک ما فکر می‌کند که قوی‌شدن یعنی نفوذ به قدرت. او می‌خواهد در قدرت مستقر جایگاهی به دست بیاورد که با او برخوردهای تند معمول صورت نگیرد؛ اما بالاخره در پایان است که می‌فهمد او باید قدرت درونی خود را پرورش می‌داد نه قدرت نظم مستقر را.
  آقای کریمی خیلی‌ها این فیلم را گام بلندی در کارنامه شما خوانده‌اند؛ می‌توانید بگویید که جایگاه این فیلم از نظر خودتان در زندگی حرفه‌ای و سینمایی شما کجاست؟
«کمدی انسانی» بیستمین فیلمنامه سینمایی من است که در سینمای حرفه‌ای ساخته شده و پنجمین فیلمی است که کارگردانی کرده‌ام و نخستین فیلمی است که مستقل تهیه کرده‌ام. در این حد این فیلم را در کارنامه‌ام حیاتی می‌بینم که اگر ذهنم را به تسخیر درنیاورده بود، این را به حتم می‌گویم که قصد فیلمسازی مجدد نداشتم.
  تعادل میان نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی را چطور برقرار کردید؟
فقط ‌و فقط به این دلیل زیر بار تهیه‌کنندگی رفتم که می‌خواستم شانس ساخته‌شدن «کمدی انسانی» آن‌هم آن‌جور که می‌خواهم، فراهم شود. می‌خواستم بدون کاستی‌ها و نارسایی‌ها و نارضایتی‌های معمول در سینمای بخش خصوصی ایران این کار را بسازم. کار بسیار سختی بود که ناچار بودم به این شکل انجامش دهم.
  فکر می‌کنید اهمیت وجود فیلم‌هایی مانند «کمدی انسانی» در سینمای ما در چه وجوه و جوانبی است؟
فیلم کمدی انسانی یک فیلم قصه‌گو است. فیلمی که می‌کوشد تمام ١٠٠دقیقه زمانش را قصه بگوید. این فیلم شخصیت‌های متعددی دارد که در سینمای امروز ما این خصیصه کمیاب است. یعنی فیلمی که بیش از ١٠ شخصیت دارد که هرکدام هم قصه خود را دارند، حداقل در این سال‌ها ندیده‌ایم. علاوه بر اینها، فراموش نکنید که داستان این فیلم در چهار دهه روایت می‌شود و توجه به این واقعیت داشته باشید که همه این اتفاق‌ها در بخش خصوصی افتاده است. بخشی که در این سال‌ها عادت کرده فیلم‌هایی را بسازد براساس یک خط داستانی نه چندان پروپیمان در یک یا چند لوکیشن داخلی.