1

«مجلس ضربت زدن» اثر ضدّسانسور بهرام بیضایی در یوسف‌آباد 

سینماروزان: نمایش «مجلس ضربت زدن» نوشته‌ی بهرام بیضایی از ۲۵ تا ۲۷ خرداد به کارگردانی ناصر سهرابی در فرهنگسرای خانواده (شفق) اجرا می‌شود.

 

در سال ۱۳۷۹- که به نام سال امام علی(ع) نامگذاری شده بود- بهرام بیضایی نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» را نوشت آن هم به سفارش یکی از مدیران وقت هنری-اکبر تشکری نیا مدیر تئاتر حوزه هنری و مدیر وقت تالار وحدت…

 

بیضایی درنهایت مجوز اجرای نمایش را نیافت و قبل از انتشار نمایشنامه هم کم نبودند جماعتی که بر بیضایی خرده گرفتند بابت قبول سفارش ولی در ابتدای دهه هشتاد که نمایشنامه توسط انتشارات روشنگران منتشر شد معلوم گشت بیضایی همچون تجربه «روز واقعه»، سفارش را مال خود کرده و متن خودش را نوشته.

 

«مجلس ضربت زدن» مضمونی ضدّسانسور دارد و بیضایی تقریبا تمام مشکلاتی را که برای نگارش روز واقعه به عنوان یک اثر مذهبی با آن روبرو بوده در قالب نمایش در نمایش متجلی کرده…

 

حالا حدود ۲۵ سال بعد از نگارش، ناصر سهرابی نمایشنامه مجلس ضربت زدن را از ۲۵ تا ۲۷ خرداد ساعت ۱۹ در فرهنگسرای خانواده (شفق) یوسف‌آباد اجرا می‌شود.

 

داستان نمایشنامه درباره یک گروه تئاتری است که درصدد هستند تا واپسین روزهای زندگی حضرت علی(ع) و ماجرای ابن ملجم و قطامه را ، از نگاهی دیگر و به صورت نمایشی تاثیر گذار روی صحنه ببرند. در این میان ، نویسنده هر لحظه به معانی جدیدی از زندگی حضرت علی(ع) می‌رسد و رستگاری جدیدی را تجربه می‌کند. با این حال ، کارگردان و نویسنده برای اجرای این نمایش ، با ممیزی های بسیاری دست و پنجه نرم می‌کنند. در کنار تمام این موارد ،بازیگران و عوامل حواشی زندگی خود را نیز بازگو می‌کنند….

 

ناصر سهرابی ، حمید شاه آبادی ، علیرضا باقری، حسن حلیمی ، مریم خلیفه ، الینا رضوی، سحر فراهانی و مهنوش شیخی به عنوان بازیگر در مجلس ضربت زدن به ایفای نقش می‌پردازند…..

 

در بخش‌هایی از نمایش مجلس ضربت زدن آمده است:

من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم؛ و اینک قرنهاست سرگشته بیابان خضر الیاسم! – شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه‌گیر و خندق‌گذار و معجزه‌سازم کردید! شاه مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارم‌آسمان بردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! درِ شهرِ علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟ ]…[ وای بر آن‌که برده کند، و آن‌که بردگی خواهد! وای بر آن‌که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافته من برای رواج سکه‌های قلبتان! به ذوالفقار خون‌چکان برای کشتن روح زندگی! و اشک ریختید بر مظلومیت من تا ساده‌دلان را کیسه تهی کنید! ]…[ آنها که خود را به من می‌بندند، کاش آزادم کنند از این بند! _ آنها که سوار بر مرکب روح ساده‌دلانند! آنها که لاف جنگ می‌زنند با دشمنان خیالی در دیارات خیال؛ و هرگز نجنگیدند با دشمن راستین که در نهاد خویش می‌پرورند برای جنگ با حقیقت! ]…[ شما با من چه‌ کردید؟ ای شما که دوستداران منید! من کجا هستم؟ بر صحنه‌ی شما حقیقت من کجاست؟ حذفم می‌کنید به خاطر نیکی‌هایم. و با من، نیکی را حذف می‌کنید. آری – نیکی بر صحنه‌ی شما مُرده! و اگر قاتل نیکمردی بودم، با سربلندی نشان می‌دادید! شما که دوستداران منید با من چنین کنید، دشمنانم چه باید بکنند؟ ]…[ شما با من چه‌ کردید؟ بزرگم کردید برای حذفم! راستی که من انسان بودم پیش از آن‌که به آسمان برین برانیدم! چنین است که صحنه‌ها از ابن‌ملجم پر است و از علی خالی! _ شما دوستداران که با من چنین کنید، دشمنانم چه باید بکنند؟