1

فیلم پرمخاطب «صددام» و وارونگی افکار عمومی 

سینماروزان/فرزاد جمشید دانایی: فیلم سینمایی «صددام» به کارگردانی پدرام پورامیری، با دستکاری در تاریخ، روایتی را به مخاطبان عرضه می‌کند که می‌تواند موجب برداشت اشتباه بینندگان از شخصیت صدام حسین جنایتکار جنگی مشهور عراقی شود و خصوصیاتی را به او ضمیمه کند که هیچگاه وجود خارجی نداشته است.

فیلم سینمایی «صددام» به کارگردانی پدرام پورامیری، تهیه‌کنندگی مجتبی رشوند و نویسندگی پدرام پورامیری و رضا فخار محصول سال ۱۴۰۳ است. گروه بازیگران آن شامل رضا عطاران، پریناز ایزدیار، آزاده صمدی، عباس جمشیدی‌فر، امیراحمد قزوینی و سیاوش چراغی‌پور می‌شود. این فیلم نخستین‌بار در بهمن ۱۴۰۳ در بخش سودای سیمرغ چهل و سومین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و توانست در سه رشته بهترین نقش اول مرد، بهترین چهره‌پردازی و بهترین طراحی صحنه نامزد دریافت سیمرغ بلورین شود. اثری که اکران عمومی اش را از ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ آغاز کرده و در این مدت، توانسته به فروش بیش از ۷۱ میلیارد تومانی در گیشه دست یابد.

در خلاصه داستان اثر آمده است:«مردی به دلیل شباهت با «صدام حسین»، تبدیل به یکی از بدل‌های صدام می‌شود و قرار است در تهران عملیاتی را اجرا کند.»

خط اصلی روایت «صددام» بر مبنای یک شوخی صدام با بدلش در کتاب «شبیه صدام» نوشته میخائیل رمضان تنها بدل رسمی و شناخته‌شده صدام شکل گرفته که به شرح زیر است:«روزی، صدام وارد اتاق تاريك شد و ابراز داشت كه طرح و برنامه‌ای دارد. با شور و حرارت گفت: می‌خواهم تو را مخفيانه به ايران ببرند؛ به يكی از شهرها يا مناطق بزرگ ايران بروی، مثلا خرم‌آباد يا اهواز يا جايی ديگر در مقابل يكی از اماكن مقدس آنها توقف خواهی كرد و از تو فيلم تهيه می‌كنيم. بعدها نسخه‌ای از آن را برای دولت ايران به تهران می‌فرستیم تا ببينيم عكس‌العمل مسئولان ايران چگونه است؟ پنداشتم اين انديشه، يكي از طرحهای دیوانه‌وار صدام است كه غالباً او به اجرا درمی‌آورد. در حالی كه ميخواستم درباره‌ی نحوه‌ی به اجرا درآوردن اين طرح صحبت كنم. صدام خنديد و گفت: نترس ميخائيل! اين فقط جهت مزاح بود. قبلا گفته بودم كه اهل مِزاحم. عليرغم سخيف بودن اين لطيفه، من هم خنديدم. صدام علاقمند بود كه وانمود كند اهل مزاح و لطيفه است، اما كمتر كسی به اين قضيه معتقد بود و محال است كه بتوان دريافت صدام با شوخيهايش چه منظوری دارد.»

گفتنی است؛ میخائیل رمضان پس از آغاز جنگ خلیج‌فارس و پیروزی ایالات متحده آمریکا و متحدان عرب او بر عراق در سال ۱۹۹۱، به آمریکا پناهنده شد در نتیجه، هنگامی که نیروهای آمریکایی در عملیات سپیده‌دم سرخ، صدام حسین را در سال ۲۰۰۳ در الدور در نزدیکی شهر تکریت عراق دستگیر کردند، تنها بدل او را در اختیار داشتند بنابراین امکان ندارد طبق آنچه که در «صددام» مشاهده می‌کنیم بدلش بوده باشد هرچند که اشاعه دهندگان توهم توطئه هنوز که هنوز است در حال اشاعه این شایعات هستند و همانند شایعاتی است که همچنان درباره زنده بودن هیتلر رهبر نازی‌ها در آلمان، بنیتو موسولینی دیکتاتور فاشیست ایتالیایی و حتی اسامه بن لادن بنیانگذار و نخستین امیر گروه تروریستی القاعده به گوش می‌رسد.

اینبار، این شایعات روی پرده نقره‌ای سینما نقش بسته است و می‌تواند باعث تقویت این شایعات توهم توطئه آمیز در بلندمدت شود که مجاهدت‌ها و خون‌های ریخته‌شده برای به سزای اعمال رساندن این جانی ها را پایمال می‌کند و به جای اینکه با نمایش تصاویر جنایت‌های آنها در قبال بشر و به ویژه، مردم ایران، چهره واقعی شان را به نمایش بگذارند، با ارائه تصویری کمیک از این جنایتکارها، آنها را برای مردم تطهیر می‌کنند و این مهم‌ترین نکته درباره «صددام» است.

اتفاقی که پیشتر، موجب از یاد رفتن جنایت‌های لنین، استالین، مائو و افرادی از این دست شده است زیرا کسانی که در مقام روشنفکر مسئول آگاه‌سازی اقشار مختلف مردم در قبال جنایت‌های آنها بودند، تصویری دروغین از آنها و راجع به آنها نمایش دادند که بر افکار عمومی تاثیر گذاشت و استمرار در ساخت چنین تصاویر جعلی در برهه‌های گوناگون تاریخی حقیقت را از وقایع زدود به طوری که در طول چند سال اخیر، اسامه بن لادن به یک مبارز راه آزادی در میان جوانان آمریکایی و اروپا تبدیل می‌شود و کاربران در ترندی در تیک تاک، همدیگر را ترغیب به خوانش آثار وی می‌کنند.

کمدی اسلپ استیک «بزن بکوب» بخش اعظم بار کمدی «صددام» را تشکیل می‌دهد و کمدی که در اکثر اوقات، در شوخی‌هایی همچون سیلی زدن و پس گردنی زدن خلاصه می‌شود بدون اینکه در اغلب مواقع، نیازی به آن سیلی و پس گردنی وجود داشته باشد و مهمتر اینکه نمی‌تواند خنده را بر لب مردم بنشاند.نویسندگان و کارگردان اثر سعی داشته‌اند تجربه‌ای همانند «روزی روزگاری هالیوود» ساخته کوئنتین تارانتینو را روی کاغذ و جلوی دوربین بیافرینند که موفق نمی‌شوند.

تارانتینو در تجربه «روزی روزگاری هالیوود» علیرغم اینکه یک روایت موازی در دل رخداد تاریخی کشتار شارون تیت و دوستان او به دست گروه چارلز منسون ایجاد می‌کند و برداشت مخاطبان از شخصی همچون بروسلی را به چالش می‌کشد، هيچگاه منش و شخصیت گروه چارلز منسون را وارونه نشان نمی‌دهد بلکه در تمام مدت، بینندگان شاهد روند ساخت آن گروه، طریقه رشد و نمو خانواده منسون در زمینه خلافکاری و تصمیم برای حمله به خانه‌ای در محله ستاره نشین هالیوود را به تصویر می‌کشد و چیزی از قلم نمی‌اندازد تا در نهایت، در روایت موازی که تعریف می‌کند، خانواده منسون را ریک دالتون با بازی لئوناردو دی کاپریو و کلیف بوث با بازی برد پیت قلع و قمع می‌کنند در نتیجه، این دستکاری تاریخی که کمدی در سراسر آن به چشم می‌خورد، مثل «صددام»، صدام را به آرزوی تاریخی اش که پا گذاشتن به پایتخت ایران و تصرف تهران است، نمی‌رساند و آرزویی که صدام با خود به گور برد، فیلمسازی از دیار مردمی که هنوز زخم‌های بمباران شیمیایی حلبچه از یاد آنها زدوده نشده است، جامه عمل می‌پوشاند با ارجاع به عملیات جاسوسی که هيچگاه طرح‌ریزی نشده، چه برسد که عملیاتی شود و فقط چند خط از کتاب خاطرات «شبیه صدام» را به خودش اختصاص داده است.

در سکانس افتتاحیه، صدام در حال رجزخوانی معروف خودش درباره اشغال یک هفته‌ای کشور ایران دیده می‌شود در صورتی که نیروهای تحت امر از انجام عادی‌ترین حرکات نظامی نمایشی تک نفره عاجز هستند و سیاوش چراغی‌پور در نقش مشاور صدام پس از این سخنرانی در گوشی به او می‌گوید:«با این نیروها مطمئنی؟». لازم به ذکر است نمایش دست و پا چلفتی بودن نیروهای عراقی مربوط به نسل اول ساخته‌های سینمایی جمهوری اسلامی در سالهای پس از جنگ می‌شود که دوره آن، سالهاست منسوخ شده و بارها، از سوی منتقدان مورد نقد قرار گرفته و از سوی دیگر، این دست و پا چلفتی بودن با واقعیت جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع رزمندگان از مرزهای کشور ناهمخوانی دارد.

اینگونه است که «صددام» هیچوقت نمی‌تواند از مرحله ایده در فیلمنامه فراتر برود و همچنین، در فرمی که برای روایت انتخاب می‌کند به جای اینکه تصویر دقیقی از منش این جنایتکار شاهد باشیم، همیشه بدل او را در جایگاه رئیس‌جمهور عراق می‌بینیم و خود صدام حسین به جز دو سکانس؛ افتتاحیه و رجزخوانی برای ایران و آزادی صلاح شریف از زندان آمریکایی ها و مواجهه با صدام حسین در همه بخش‌های اثر غایب است و در عوض، صلاح شریف در شمایل صدام، اسرای ایرانی را با از زیر قرآن رد کردن آزاد می‌کند در حالی که میخائیل رمضان، در یکی از خاطراتی که از بدل بودن او تعریف می‌کند هنگامی که در بازدید از یک بیمارستان، رفتاری شبیه به خود صدام نشان می‌دهد، محمد الجنابی مربی وی در زمینه بدل شدن به صدام و خود صدام از این واقعه خشنود بودند و میخائیل رمضان در بخش دیگری از کتاب خاطرات «شبیه صدام» تصریح می‌کند:«صدام از هيچ كوششی فروگذار نكرد تا اينكه باطن مرا نيز چون خودش كند و من هم چون او يك جنايتكار حرفه‌ای و قاتلی بشوم كه كشتن و شکنجه‌ی ديگران باعث آرامش خاطرم شود و در عين حال به عنوان يك انسان امن و دارای اخلاق پسنديده خود را جلوه دهم؛ از اين رو از جمله آموزشهايی كه ديدم، آموزش‌های روحی – روانی بود. من ميبايست فيلمهاي بسيار وحشتناکی را از آرشیو استخبارات (اطلاعات عراق) مشاهده می‌کردم.»

 

یادداشت پیش‌رو درباره «صددام» به کارگردانی پدرام پورامیری را با ارجاع به مبحث «وارونگی افکار عمومی» از رضا غلامی پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی به پایان می‌رسانم:«وارونگی افکار عمومی یک پدیده چندعامله یا multifactorial است و لذا همه عوامل اعم‌ از ارتباطاتی، جامعه شناختی، روانشناختی و … می تواند در آن به صورت جدا جدا یا برهم کنشی نقش آفرین باشند اما آنچه‌ مسلم است، وارونگی افکار عمومی پدیده ای است با لایه های پیچیده در هم که کشف کامل عوامل آن آسان‌ نیست. در عین حال، به نظر می رسد در وارونگی افکار عمومی، بیش از هر چیز جنبه روانشناختی دخالت دارد. حتی امروز علوم‌ شناختی باب وسیعی را در جهت مداخلات روانشناختی در افکار عمومی باز کرده اند که نباید از نظرها دور بماند. مهم این است که در وارونگی افکار عمومی چنین اتفاق می افتد که در همه آنها رد پای تحولات روانشناختی به وضوح قابل مشاهده است. اتفاق اول اینکه ذهنیت اکثریت جامعه قدرت تفکیک بین اصول و فروع یا اهم و مهم را از دست‌می دهد و اصول یا اهم را به پای فروع یا مهم قربانی می کند؛ دوم‌ اینکه جامعه‌ به دلیل اغراقگری های رسانه ای و … قادر به مشاهده واقعیت‌ها نیست و قضاوت درست درباره مسائل نیست. در واقع قوه بینایی او با بحران روبرو می شود.

 

سوم‌ اینکه جامعه به خاطر جابجایی نُرم های پایه، معیارهای خود را در تشخیص واقعیت ها از دست‌ می دهد بطوریکه قادر به تشخیص صحیح واقعیت ها یا‌ مصالح حقیقی خود نیست. به نظر من، اتفاق سوم بسیار عمیق تر از دو اتفاق اول است. یعنی در این حالت نجات افکار عمومی تقریباً ناممکن می شود.»