1

صبح اعدام(بهروز افخمی)؛ کدِ لبخند؟

سینماروزان/حامد مظفری:

 

+افتتاحیه ای مستندنما از رویای آمریکایی و عواقب هیولاوش آن؛ متفاوت اما قدری حراف و در عین حال بامزه و متلک‌پران مثل اجراهای تلویزیونی کارگردان.

 

+گریم های به اندازه هم مسعود شریف در نقش طیب و هم ارسطو خوش‌رزم در نقش اسماعیل و برگ برنده داوود فتحعلی بیگی در نقش آخوند حکومتی! آن نماز خواندنش با فاصله از محل اعدام طیب و اسماعیل، به نماز وحشت نمی‌ماند؟ وحشت از عواقب آن که دید و فهمید و دم نزد؟

 

+بازی مسعود شریف که خوب سپرده خود را به افخمی، درست درآمده و به خصوص در نماهای بسته حس و حال لات بی کله را باوردار و موثر ارائه کرده. بعید است هیچ سلبریتی می‌توانست چنین موم‌وار در دست کارگردان قرار گیرد برای ساخت و ساز یک شمایل تاریخی پربحث.

 

+موسیقی کوبه‌ای محمد میرزمانی بخصوص در نیمه اول دلهره‌زاست و متعاقب آن موسیقی باکلام و فرهادنمایی می‌آید بر سکانس‌های تنهایی طیب و امان از چاله تنهایی..‌.؛ از این نماها می‌شود یک کلیپ انقلابی خوب بیرون کشید.

 

-بازیگر نقش اسماعیل جاهایی شبیه پولاد کیمیایی می‌شود در فیلم‌های پدر و جاهایی یادآور حامد بهداد‌‌. یکی گفت کاش کیمیایی میساخت؟ کیمیایی به چنین مصادیقی اعتقاد دارد؟ متاسفانه آن دیالوگ های کیمیایی‌طور که در دهان اسماعیل گذاشته شده هم لحن فیلم را دوپاره می‌کند.

 

-سی چهل دقیقه خوب پیش می‌رود ولی تاکید بیش از حد بر حرف به جای ایجاد موقعیت معلق، باعث کسالت و آن رجوع های گاه و بیگاه به وصیت و دادگاه بی موقعیت تازه، حیف می‌کند ضرب و زور ابتدایی را.

 

-افخمی شاید از ترس نزدیک کردن دوربین به طیب، نماها را هل داده به اسماعیل رضایی و چون این تیپ شده تیپ کلاه مخملی های بی مغز، از تک و تا می‌اندازد فیلم را! هدف؟ اینکه بی مغزی را جار بزند؟

 

– اصرار بر تکرار آوازخوانی روی نماهای مختلف و آن هم با تقلید فرهاد مهراد! چرا؟؟

 

-جوک؟ صدای افخمی در جای گوینده خبر رادیو ایران!

فیلم صبح اعدام
فیلم صبح اعدام

+قاب یک در یک و سیاه سفید کردن اسباب تحمل پذیری است و انگار افخمی تعمدا خواسته فیلمش را از نظر بصری همگون کند با سریالهای تلویزیون کلاسیکی که در دهه پنجاه مردم را مشغول کرده. انطباق بصری، قابل پذیرش است و درام، نه.

 

+حسنعلی اسدی فیلمبردار سریال‌هایی مثل عملیات ۱۲۵ بسیار بایسته، مجری خواسته افخمی در تلویزیونی کردن نماها و نوستالژی بازی سپید سیاهی بوده است. شاید اگر کشش داستان، بیشتر بود و افخمی خودش را اسیر آن جلسه طولانی و کم فایده وصیت نویسی اسماعیل نمی‌کرد و زودتر بیرون میزد، اسدی هم می‌توانست بیشتر جلوه کند.

 

-آن نگاه های مکش مرگ ما و لبخند خریدارانه در نماهای قبل اعدام! کُدگذاری است یا حرکت مطابق میل روز؟ در آذر، پرویز… هم از این کدها نبود؟ مشابه همان کدهایی که جشنواره‌های اروپایی را غرق آنها می‌دانست؟

 

-پر کردن جای جای فیلم با نریشن هایی قصه گو! چرا همین نریشن ها را فیلم نکرده؟

 

-جوک؟ آن تحلیل انتهایی باز در قالب یک نریشن که اعدام طیب و اسماعیل به دستور جان اف کندی بود!؟

 

+تولید؟ کم خرج و بی بریز و بپاش. علی شیرمحمدی ورای رابطه خویشاوندی با افخمی، تجربیات مدیریت تولیدی خود را ابزاری کرده تا بی هیاهو و بی سلبریتی بازی، ابزار و ادوات فضاسازی تاریخی، شمایل سازی و ورود مدخل‌گونه به یک ماجرای سیاسی را فراهم کند. او به جز تولید کار طراح صحنه را هم انجام داده و با وجود فقر نمای بیرونی، طراحی نماهای داخلی را خوب درآورده.

+نتیجه؟ گاهی یک لات دائم الخمر باشرف تر از متشرع ریاکار اشت!