1

برف آخر؛ خوش به‌حال عطاران…!/چرا در برف و باران؟ و چرا جدا از شومینه؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیل:

+افتتاحیه با قاب ‌های کارت پستالی از هماغوشی برف و کوه

-بدن نمایی امین حیایی در حمام با کارکرد دراماتیک تماشای پوست دلمه بسته؟؟

-جلوه بصری بخار حمام، دود سیگار، شیشه مه گرفته و رفت و برگشت‌های لندرور در دامنه کوه برفی، چه سود وقتی چهل دقیقه می‌گذرد و داستان راه نمی افتد

-سیگار و سیگار و سیگار و بعد چون ریتم کسالت‌بار است، یک سروصداي زنانه با حضور لادن مستوفی

-دیالوگ نویسی ضعیف و بی پیرایه

+همه بی‌حسی انبوه سکانس‌های انسانی یک طرف و همه حس و حال زایمان انسانی گاو طرف دیگر

-چه شعاری می‌دهد خانم محیط بان که نرو و دستت را نپوشان و افتخار کن و ما بودیم که آمدیم در محیط زیست حیوانات؟؟ و…؛ ثمره همراهی مجری برنامه‌های پرشعار اشک آور بعنوان سرمایه آور؟

-شصت دقیقه می‌گذرد تا برسیم به بوی‌فرند خورشید دختر گمشده خلیل!

-درباره چیست؟ دامپزشک؟ محیط بان؟ دخترک گمشده؟ همدل سازی گرگ و گوسفند؟

+انصافا نگاه‌های لادن مستوفی بدجوری شیطنت گرگ‌سانان را تداعی می‌کند

-گرگ‌سان آمده که عشق مرده را احیا کند ولی طبق روند غالب انتلکت مآبی تا عشق جرقه می‌زند، می‌گذارد و می‌رود سراغ گوساله بعدی؟

-مجید صالحی باز شبیه #سیاوش ؛ باز لات‌بازی و شاخه و شانه کشی برای این و آن

-بیچاره رضا عطاران مهمان ویژه اکران فیلم در کاخ میلاد! خوش به حال عطاران که با عینک آفتابی به میلاد آمد که نماهای پربرف فیلم، آزارش ندهد.

+بازگشت تجاری؟ بعید است؛ ولی می‌توان این همه نمای کارت پستالی را نمایشگاه عکسی کرد و همان جا فصلی تازه از جوکر علم کرد در دل نمایشگاه

جوک
–هم‌کانکس شدن دامپزشک و محیط بان

اندرز احسانی
—همواره به گرگ پناه ببر حتی اگر یک عمری در حال کشت و کشتار گرگ‌ها بوده‌ای…

سوال اول و آخر
—چرا در برف و بوران؟ مگر این قصه  “یک روز از زندگی ایوان دنی سوویچ”اثر باندارچوک یا “عروج”لاریسا شپیتکو هست که باید در برف و بوران اتفاق بیفتد؟ چرا جلوی شومینه نه؟!!

برف آخر؛ خوش به حال عطاران
برف آخر؛ خوش به حال عطاران