1

#چرا_گریه_نمیکنی(علیرضا معتمدی/رضا محقق)؛  آسِ مزرعه‌ی دولوها!

سینماروزان/حامد مظفری:

+حاکمیت نوعی جفنگیت هپروتی سرخوشانه، از بیابان تا سالن انتظار کلانتری تا جکوزی تا گاوداري و قبر و بالاخره زمین فوتبال.

+بازی‌ کارگردان در نقش خودش تداعی کیارستمی‌‌بازی را دارد ولی تجربه فیلم‌بینی و نقدنویسی باعث شده طعم تلخ فلسفیت حال به‌هم‌زن دمُده را بریزد دور و با نوعی باری به هر جهت‌بازی‌ مناسب برای بردگان توتالیتاریسم، پیش برود

+روان و بی اضافات، پیش میرود، به نظر مشاور یا مشاوران خوبی در آداپته متن داشته؛ پرچم بالا.

+بازی‌ علیرضا معتمدی بدون عقبه بازیگری، در نقش اصلی فیلم خودش، خیلی بهتر و جاافتاده‌تر از بازیگران حرفه ای فیلم‌دار این جشنواره. می‌تواند کاندیدای سیمرغ شود

+خلق کاراکتر برای چهره خیلی مهمتر از داشتن چهره! این قضیه را خوب فهمیده و خوب جانمایی کرده برای ورود علی مصفا و فرشته حسینی و باران کوثری و مانی حقیقی و…

+بالاخره فیلمی در فجر۴۱ پیدا شد که چهار تا دیالوگ به یاد ماندنی داشته باشد، وسواس داشته در طراحی دیالوگ بسته به حال و هوای قبل و بعد

+رمز و رازی در کار نیست؟ خودش هم اذعان دارد بی کشف معنای ثانویه می‌شود زیست و خوش بود؛ حتی بدون ارتباط تنانه!

+از متحجر تا شبه روشنفکر را می‌نوازد با احترام و به مردم‌نمایان مدعی هم #…_نخور حواله می‌کند تا بگوید زندگی آن قدرها جدی نیست.

+پایان بندی به‌موقع و بی حرف اضافی با اشکِ پس از آفساید گل! چه ساده می‌شود بعد از خنده داغ به گریه اشکبار رسید…

سکانس
–تماشای گاو در گاوداري!

–قرآن خوانی مانی حقیقی لب گور علیرضا معتمدی!

دیالوگ

–من خودم روضه‌ام، روضه رو بیار پیش من!

–اسپانسر من شو که معتاد شم!

–اگه میخوای گریه کنی، عرق بخور

–نمیخوام آدمی که کارش فراره، ناجی من باشه

کاراکتر
–عمه مذهبی با بازی هانیه توسلی؛ فقط کاشکی آن چادر و مقنعه را همه جا سر می‌کرد تا هم ساختارشکنی کند در کارنامه‌اش و هم جورتر باشد با فضا‌.

–رعنا رحیم پور(؟) با بازی باران کوثری!!

وضعیت در داوری؟
–به نظر باید از متن تا کارگردانی و بازیگری کاندیدا شده و چندی هم سیمرغ ببرد که آسی است در میان انبوهی دولوهای رخنه کرده در فجر۴۱!

چرا گریه نمی‌کنی
چرا گریه نمی‌کنی