1

«فیلمکوتا» سه فیلم از آناهیتا قزوینی زاده را نمایش داد

سینماروزان: در اولین نشست فیلمکوتا سه فیلم از آناهیتا قزوینی زاده نمایش داده شد.

به گزارش سینماروزان در اولین هفته از رویداد فیلمکوتا سه فیلم “سوزن” ، “آنچه می ماند” و “بارون درخت نشین” از آناهیتا قزوینی زاده در کافه گالری آس با حضور دکتر حسن مجتهدی و امید رنجبر و اجرای اسماعیل باستانی نمایش داده شد.این در حالی بود که به علت استقبال بی نظیر مخاطبان در دقایق نزدیک به اجرای برنامه ، فضای دیگری به سالن مورد نظر اضافه و پخش فیلم به صورت همزمان انجام شد.

در طی این رویداد 16 هفته ای که هر شنبه شب به مدت 4 ماه برگزار می شود،آثاری از 16 کارگردان مستقل ایرانی به نمایش در آمده و توسط منتقدان و کارشناسان حاضر در جلسه با حضور کارگردان آثار مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت.

در نخستین نشست این رویداد پس از اکران هر سه فیلم گفتگویی بصورت زنده با کارگردان آثار در فرودگاه شیکاگو برقرار شد که طی آن منتقدین و مخاطبان سوالاتی را مطرح کرده و رویکرد های خود را با او به اشتراک گذاشتند.

در ابتدا آناهیتا قزوینی زاده در پاسخ به این سوال که در آثارش نگاه جدی زنانه دارد یا ایده هایش فرا جنسیتی هستند گفت: نگاه زنانه به فیلم منتقل می شود اما به شکل یک ایدئولوژی جنسیتی نیست که من بر اساسش فیلم بسازم.از آنجایی که بیشتر فیلم ها تجربه های زندگی من و به نوعی شبه خود نگاره هستند پس طبیعتا زنانه اند.اما در پروسه نوشتن و ساختن سعی می کنم که به شکل ایده های فمنیستی به نظر نیاید و خودآگاه نباشد.

در ادامه امید رنجبر درباره این فیلمساز که خبر از ساخت نخستین فیلم بلند خود “آنها” و حضور آن در جشنواره نیوفست نیویورک و جشنواره کن داد، اذعان داشت: آناهیتا قزوینی زاده از آن دست فیلمسازان جوان است که پیش از ساخت نخستین فیلم بلند خود بین مخاطبان جدی سینمای ایران پر آوازه شد.من او را چهار سال پیش با فیلم “بچه وقتی بچه بود” شناختم و اولین بار آن را همراه فیلم “سوزن” که جایزه کن را گرفته بود،در خانه هنرمندان دیدم که برای منتقدان سینمایی هم جدی شد.بعد از این ها “سوگ” مرتضی فرشباف را دیدم که او فیلمنامه اش را نوشته بود و آن کار به شدت تحت تاثیر آثار کیارستمی بود.در دو سه سال اخیر هم ما از شاگردان کیارستمی آثار شاخصی را دیدیم و کم کم فیلم های بلندشان را هم می بینیم که بسیار تحت تاثیر همان سینمای کشف،شهود،بازنمایی واقعیت و تجربه گرایی به سبک خود کیارستمی هستند و از این منظر این سه فیلم را هم می توان مورد بررسی قرار داد.چرا که هنوز روح فیلم “بچه وقتی بچه بود” در این آثار نیز دیده می شود.دغدغه ای که کارگردان نسبت به کودکان دارد و البته تاثیری که کودکان از رفتار روزمره بزرگسالان می گیرند و آن ها را به نوعی بین خودشان تجزیه و تحلیل می کنند.

او اضافه کرد: در میان سازندگان فیلم کوتاهمان کمتر با این موقعیت ها مواجه می شویم.بیشتر ایده هایی را می بینیم که برای فیلم بلند هستند.تم خیانت،طلاق،بحران روابط،قصاص و… که برای جوانی 25 ساله پرداختن به چنین مفاهیمی بسیار زود است.چرا که تجربه زیستی چندانی در این باره وجود ندارد و اتفاقا این رویکرد که کارگردانی در دوران جوانی، کودکی را بازنگری و تبدیل به ایده فیلم کند اتفاق بهتری است.

همچنین اشاره کرد: مدت زیادی از اقامت این کارگردان در امریکا نمی گذرد و زمان می برد تا با مردم آنجا و دغدغه هایشان آشنا شده و درکشان کند.به نظر می رسد در این سه فیلم هم هنوز داستان ها از ایران می آیند بخصوص در فیلم “آنچه می ماند” همان دغدغه های زندگی مدرن ایرانی را ترسیم می کند.به نظرم ما باید ببینیم در فیلم بلندش به چه ایده هایی می پردازد.آیا این ایده ها مبتنی بر جامعه غربی است یا مفاهیمی از زندگی ایرانی را مجددا در آن جامعه بازنمایی می کند؟

قزوینی زاده در ادامه چنین تکمیل کرد: من برخی فیلمسازان را دوست دارم اما برای عشق به سینما فیلمساز نشدم.برای ساخت فیلم هایم از خود زندگی الگو می گیرم و فکر می کنم سینما پیش از آنکه از خود سینما بیاید، ارتباط مستقیمی با زندگی دارد.بنابراین هر آنچه می نویسم مربوط به نقطه ای می شود که در آن ایستاده ام و یک جور بازگشت به گذشته هم به حساب می آید.من در بینابین ترین دوره زندگی ام قرار دارم و به طبع میزان کاری که در این شش سال انجام دادم حتی بیشتر از ایران بوده،اگرچه در ایران هم با بچه ها در ورکشاپ خیلی کار می کردیم اما بزرگ شدنم به عنوان یک فیلمساز از ابتدا تا دوره بلوغ در اینجا اتفاق افتاد ولی از طرفی منابعی که از آن الهام می گیرم همه از ایران می آید و دقیقا فیلم بلندم هم دارای همین تعلیق و بینابینی است.

او همچنین در پاسخ به اسماعیل باستانی در خصوص پرداختن به مسئله مهاجرت در سینمای حال حاضر اروپا و امریکا و رویکردی اینچنین در آثارش به عنوان فیلمسازی ایرانی که خود مهاجر محسوب می شود اضافه کرد: فیلم هایی که در این جلسه به نمایش در آمدند فیلم هایی بودند که من از وقتی به اینجا آمدم ساخته ام.در اینجا مخصوصا وقتی به مدرسه هنر می روید همه چیز بر اساس تئوری است و این که تو یک زن مهاجر ایرانی هستی انتظار همه را به این سمت می برد که باید در آنجا در این مورد فیلم بسازی در حالیکه در امریکا سیاست های هویت محور محدود کننده ای هم وجود دارد.زن ایرانی باید در مورد یک زن ایرانی که از فشاری فرار کرده و به اینجا آمده فیلم بسازد که داستان من این نیست بلکه پیچیده تر از این هاست.مستقیما در فیلم هایم اشاره ای نشده اما شاید بتوان گفت به طورغیر مستقیم با ساخت ایده هایی که در ایران شکل گرفت اما ساخته نشد این اتفاق افتاده است.مثلا داستان “سوزن”…پدر من داروساز است و دیده بودم که در داروخانه گوش هم سوراخ می کردند.پس داستان برای ایران بود و من در اینجا فقط آن را به داستانی که می تواند در جای دیگری هم اتفاق بیافتد بازنویسی کردم و یا “بارون درخت نشین” که ایده اش را از مدتها قبل داشتم و تی سفری که به تگزاس داشتم و درختان زیبایی در آنجا دیدم فکر کردم که می تواند آنجا اتفاق بیافتد.اما در این دام نمیافتم که وظیفه ام است درباره مهاجرت فیلم بسازم.

او در ادامه گفت: فیلم “آنچه می ماند” تنها فیلمی بود که شکل سفارش داشت اما سفارشی آزاد که طی آن به من و چهار فیلمساز دیگر که در کن حضور داشتیم گفته شد که با تم کودک آزاری یک فیلم بسازید و چون من با بچه ها زیاد کار کرده بودم برایشان مهم بود که باشم. طبعا این انتظار می رفت که من فیلمی بسازم با شخصیت اصلی کودک.اما با لجاجتی که در خودم سراغ دارم از آنجایی که تا آن زمان شخصیت های اصلی ام کودک بودند این بار فیلمی ساختم که شخصیت اصلی اش کودک نبود اما تم کودک آزاری داشت.آن وقت ها نمایشنامه می خواندم و چیزی شبیه به خانه عروسک ایبسن در ذهنم بود و اینکه چطور می شود که آدم به آنجا می رسد و خیلی حالت نمایشی داشت.در آنجا بصورت کاملا ارگانیک و ناخودآگاه فکر کردم که میخواهم در مورد یک دختر ایرانی باشد و شاید تنها فیلمی بود که فکر کردم در آن می توانم تمی از مهاجرت را داشته باشم.شخصیت مهاجر در فیلم بلندم هم وجود دارد اما اینکه مستقیم بخواهم به تعریف سینمای تبعید،تبعید خود خواسته و غربت بپردازم اتفاق نیافتاده است.

همچنین در ادامه این پرسش از سوی اسماعیل باستانی مطرح شد که آیا روایت مستقلی که آناهیتا قزوینی زاده داشته و آن را تا فیلم بلندش هم ادامه داده و در واقع این مسیر می تواند به آینده فیلمسازی یک فیلمساز که فیلم کوتاه و تجربی می سازد کمک کند؟

امید رنجبر در پاسخ به این سوال گفت: این به تجربه زیست خود فیلمساز بر می گردد.یک فیلمساز در ایران قاعدتا با یک سری موضوعات و دغدغه ها روبروست که شاید در امریکا متفاوت باشد.امیر نادری هم چنین فیلمسازی بود.در ایران و خصوصا در تدوین به شدت دست به تجربه گرایی زد.شناخته شد و فیلمساز های بزرگ دیگری در کنارش بودند و وقتی به امریکا مهاجرت کرد باز سالهای سال گذشت تا آن فضا را بشناسد، با کمپانی ها ارتباط پیدا کند و سرمایه جذب کند و آن وقت متناسب با جریانات اجتماعی نیویورک فیلم بسازد.نهایتا به جایی رسید که از امریکا مجدد به ژاپن مهاجرت کرد و در ایتالیا فیلم کوه را به همان سبک “دونده” می سازد.این یک پاسخ قاطع ندارد.فیلمساز باید به خود فرصت بدهد تا بتواند ذهنیاتش را متناسب با شرایط جدید دوباره در آثارش پیاده کند.البته با توجه به اینکه جهان کم کم دارد به دهکده ای تبدیل می شود، بحران ها نیز از یک جنس می شود.

او اضافه کرد: تنها شرایط سیاسی ماست که ممکن است تفاوت هایی داشته باشد که به آینده بر می گردد و اینکه خود آناهیتا قزوینی زاده می خواهد آن را چطور در آثارش پیاده کند و طبعا این خودش سوژه می دهد.اینکه امریکا در واقع چهره دیگری از خود برای جهانیان بروز می دهد و ایران از انزوا بیرون می آید و مردم ایران برای دنیا مهم می شوند.تمام این ها می تواند موضوعات مهمی برای فیلمسازان ایرانی در سایر نقاط جهان باشد.

قزوینی زاده در پاسخ به یکی از حاضرین جلسه در خصوص چگونگی هدایت بازیگران کودک گفت: کودکانی که انتخاب کردم همیشه افراد بسیار درونگرا و خجالتی ای بوده اند نه افراد برونگرا و عشق بازیگری اما همواره سعی کرده ام خارج از تمرین و صحنه با آنها زیاد وقت بگذرانم و همین این امر را علی رغم سختی های بسیارش راحت تر می کند و این تجربه را در یک دوره طولانی کار کسب کرده ام.

در انتها دکتر حسن مجتهدی با رویکردی روان پژوهانه در خصوص فیلم “آنچه می ماند” اشاره کرد: اتفاق مهمی که در این فیلم وجود دارد آن چیزی است که در ادبیات روانکاوی به آن تروما می گوییم.تروما از نظر لغوی در زبان لاتین به معنای زخم است که در جراحی بود و فروید آن را وارد روانکاوی کرد و گفت تجربه های روانی ای در انسان ها هست که طی آن پوسته دفاعی روان شکافته می شود و فرد ممکن است در تمام عمر این را با خود حمل کند و موجب بسیاری از مسائل نوروتیک در او باشد و این صرفا اتفاقات بیرونی نیست بلکه آنطور است که آن فرد در منظومه روانی اش تجربه می کند.یکی از این ها آزار جنسی بخصوص در فضای خانه و خانواده است که خیلی برای کودک سنگین است و فرهنگ فشاری را وارد می کند که کودکان می ترسند اشاره ای بکنند زیرا ممکن است خودشان محکوم شوند.

او همچنین اضافه کرد: در کار خانم قزوینی زاده جسارتی وجود دارد و نکته ای را وارد می کنند که زخم روانی سالیان را با خودش می آورد و اینکه او چگونه آن راتجربه کرده و برایش سنگین بوده و نهایتا نمایش رابطه قربانی شونده و قربانی گر در اینجا بسیار مهم است.احساس درماندگی نسبت به آنچه می خواهد با آن مواجه شود.امیدوارم امکان اکران بیشتر آن در ایران باشد زیرا یک فرهنگ سازی است برای خانواده ها که این مسائل بتواند مطرح شود.

فیلمکوتا
فیلمکوتا