1

روزی_روزگاری_آبادان (حمیدرضا آذرنگ)؛ چو هستی، خوش باش!

 

سینماروزان/مسعود احمدی:

➕افتتاحیه سیال آهنگین با مایه‌های زندگی سرخوشانه مردمان جنوب

➕تصویرسازی عادلانه خانواده‌ای که ظاهرا همه به جز مادر و طفل، رازی مگو دارند

ساختار، ابتدایی و کمی شلخته است و نزدیک ۵۰ دقیقه طول میکشد تا اتفاق اصلی بیفتد و در این مدت هم بیشتر در لوکیشنهای داخلی و به حرافی می‌گذرد! ای کاش یک تهیه‌کننده کارکشته کنار کار بود تا بهره‌وری از این ۵۰ دقیقه بنیادی را بالا ببرد

➕اگر فضاسازی نمکین نبود، این ۵۰ دقیقه ابتدایی تلف شده بود. بالاخره بعد از این ۵۰ دقیقه، اتفاق اصلی می‌افتد آن هم با فرود یک بمب سخنگو و ورود به فضایی سوررئال!

جذابیت ماجراجویی در فضای سوررئال مواجهه با بمب سخنگوی آمریکایی که معلوم نیست ناشی از ورود به دنیای پس از مرگ است و یا ناشی از مصرف مخدر؟؟

➕بعد از ورود بمب چنان کنش‌-واکنش‌های متعددی شکل می‌گیرد که بدون پلک زدن، مخاطب را تا پایان می‌برد

➕روایت عجیب و غریب از شکست زمان تا انبساط زمان، ترکیب رئال و سوررئال و آن یک دیالوگ حرف زدن از “بدبختی کارگر شرکت نفتی که پیت نفتش، خالی است!”

تناقض ناشی از موقعیت‌های غریب پیش‌روی این خانواده پنج نفره، بسیار بیشتر از امثال #شیشلیک می‌خنداند چون یک جنوبی اصیل خیلی خوب رگه‌های طنازی مردمان جنوب را وارد موقعیت پیچیده مواجهه‌شان با یک #بمب ، کرده

توسل به #خیام برای بستن ماجرا ؛ نشستن زیر سایه #بمب و کنار هفت سین و خوش و بش کردن با خانواده و قبول سرخوشانه واقعیت! بمبی که می‌تواند نمادی کثیرالتفسیر باشد و از کلیشه‌ترین تفسیر که “سایه شوم جنگ” است تا حتی ‌” تهاجم فرهنگی غرب ” و “بیگانه‌ای ترسناک در مایه‌ سفینه‌های arrival# ” را دربرمی‌گیرد.

➕نمادگرایی به این می‌گویند نه اینکه پول هنگفت شهرداری را هدر دهند برای نمایش مدام موش و مار و کفتر و آینه خردشده!

➕دیر شروع میشود ولی به موقع تمام میشود

?کاراکتر

–تمام اعضای خانواده آبادانی که بمب بر سرشان فرود آمده؛ از خیری و مصیب تا نصیر، سهیله و…

?️دیالوگ

دلم پکید وقتی گفتی میخوای بری
واقعا میخوای بری؟

?سکانس

–لال بازی پسر همسایه با معشوقه از پشت بام

–تلاشهای پسر جوان برای فرار از خانه و تلاشهای پدر برای ممانعت از خروج در قالب یک کلیپ موزیکال