1

روایت ارحام صدر از خربزه‌خوری با نورمن ویزدم!!

سینماروزان/حسن فرازمند: نورمن ویزدم کمدین مشهور انگلیسی دو بار به ایران آمد؛ یک بار در دهه چهل و بار دیگر دهه پنجاه و حین این سفرها با گروهی از کمدین های ایرانی دیدار کرد.

به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه اطلاعات، رضا ارحام صدر کمدین فقید اصفهانی سال‌ها پیش روایتی ارائه داده بود از دیدار با نورمن.

روایت ارحام صدر را در ادامه می‌خوانید:

یک روز در اتاقم در ساختمان بیمه‌ ایران نشسته بودم که تلفن زنگ زد. آقای مسعودی پسر مدیر روزنامه‌ اطلاعات بود. گفت پدرش در سفر به انگلستان یک شب رفته تئاتر نورمن ویزدوم را دیده و خوشش آمده و نورمن را دعوت کرده یک هفته بیاید ایران. حالا هم دو سه روز تهران را نشانش داده‌اند و می‌خواهند این دو روزی که اصفهان است، میزبانش من باشم. گفتم افتخار می‌کنم.

قرار شد شب بیایند تئاتر. سر ساعت هم آمدند. ما هم در بلندگو اعلام کردیم و مردم برایش دست زدند و او هم تعظیم کرد. وسط دو پرده‌ تئاتر آمد روی سن و مترجمش گفت:«آقای نورمن ویزدوم می‌گوید اینجا تنها جایی است که مردم روحیه دارند. در چهره‌ مردم شادی می‌بینم و در تئاترشان خنده می‌بینم. آقای ارحام‌صدر، وظیفه‌ من و تو درعالم خلقت این است که مردم را بخندانیم.»و بعد خودش خندید. تا خندید من هم عین خودش در فیلم‌هایش خندیدم. مردم در سالن کیف کردند. نورمن تعجب کرد و یک بار دیگر که خندید، من غلیظ‌ تر از او باز خندیدم. پرید بی‌اختیار ماچم کرد. اصفهانی‌ها شروع کردند دست زدن برای من. گفتم:«خیلی معذرت می‌خواهم همشهریان عزیز، امشب آقای نورمن ویزدوم مهمان ماست و باید او را تشویق کنید، نه من را.»

بعد از اجرا خواهش کردم بیاید خانه‌ ما و زندگی ایرانی را ببیند. گفت:«فردا شب بیایم که خانم‌تان هم آمادگی داشته باشد.» گفتم:«ظهر می‌برمت چلوکبابی.» فردایش رفتیم رحیم چلوکبابی که سنگ تمام گذاشت. بعدش آمدیم خانه. خانمم میوه آورد و خربزه را قاچ کرد و با سبک خودمان توی یک سینی قدیمی گذاشت. نورمن دو تا الف برداشت و تکه‌تکه خورد. من هم خربزه‌ها را که جلویم بود، الف به الف شروع کردم خوردن.

زیرچشمی به من نگاه می‌کرد که من یک قاچ خربزه را هم خوردم. از یک قاچ دو تا تکه برنداشته، شکمش باد کرد. من دوباره شروع کردم به خوردن که پا شد رفت. گفتم: «کجا میری؟» گفت: «می‌خوام اگر این شکم تو ترکید، خربزه‌ها روی لباس من نریزد! من از انگلستان که آمده‌ام، همین یک دست لباس را با خودم آوردم.»

نورمن واقعاً کمدین بود. همه خندیدیم. گفت:«میوه‌ ایران را در منزل آقای مسعودی خورده‌ام، ولی این خربزه چیز دیگری است. راست می‌گویی، آدم سیر نمی‌شود.» تعریف الف و قاچ را برایش گفتم که همه را یادداشت کرد. ماشین آمد دنبالش. نمی‌خواست برود. گفت: «می‌روم و شب می‌آیم.» ساعت هشت‌ونیم برگشت. خانمم برایش کوفته‌برنجی و قیمه‌ریزه و آبگوشت درست کرده بود. سفره را انداختیم، گفت: «کدام را باید اول خورد؟» گفتم:«هر کدام که خواستی.»

اول کوفته‌برنجی را برداشت، بعد پنج تا قیمه‌ریزه گذاشت و سه تایش را خورد. من یک کاسه آبگوشت برداشتم و نان را خرد کردم توش و او هم همین کار را کرد و با ترشی شروع کرد به خوردن. یک کاسه خورد، دو کاسه خورد که گفتم: «دیگر بس است، الان می‌ترکی و لباس‌هایم خراب می‌شود.» گفت: «این اصفهانی‌ها چقدر متلک‌گو هستند.» تا آخرشب پیش ما بود، بعد بلند شد خداحافظی کرد و رفت بالای سر تخت‌ بچه‌ها پیشانی‌شان را بوسید. از آن به بعد هم نوروز به نوروز هم یک کارت تبریک می‌فرستاد.

خربزه خوری ارحام صدر با نورمن ویزدم
خربزه خوری ارحام صدر با نورمن ویزدم