1

دلنوشته محمود کلاری در زادروز ناصر تقوایی⇐همکاری با کیمیایی را رد کردم تا بتوانم با تقوایی کار کنم!/تقوایی، فقط به آنچه در ذهنش ساخته و پرداخته بود، مي‌انديشید!/براي تقوایی اصلا مهم نبود كه عوامل فيلم را آرام آرام خسته و بي‌انگيزه كند!/حتی فوت برادر هم نتوانست تقوایی را از مسیرش بازدارد!/یک روز با خيال راحت اعلام کرد که فيلمبرداري را تعطیل و سال آینده، ادامه می‌دهیم/فارابي، تقوايي را تهدید کرد که دوربين را تحويل دهد ولی…

سینماروزان: محمود کلاری فیلمبردار ایرانی در زادروز ناصر تقوایی،  دلنوشته‌ای درباره این کارگردان ایرانی نوشته که در روزنامه اعتماد منتشر شده.

کلاری در این دلنوشته در کنار شرح چگونگی تولید “ای ایران” از وسواس بالایی تقوایی در کارکردانی حرف زده؛ وسواسی که حتی با تهدیدات فارابی، کاهش نیافت.

متن دلنوشته محمود کلاری را به نقل از روزنامه اعتماد بخوانید:

ناصر تقوايي از نظرمن فيلمسازي كمال‌گراست فراتر ازآن شكل مرسومي كه در سينما مي‌بينيم، كارگرداني به‌غايت منحصر به فرد، حساس، ريزبين و نكته‌سنج كه كارنامه محدودش خود گواهي بر اين مدعاست؛ به گمانم مهم‌ترين دليلي كه طي اين سال‌ها تهيه‌كننده‌اي جرات و جسارت نداشته براي توليد اثري از او پيشقدم شود به همين وسواس بالاي او مربوط مي‌شود؛ چون همه به حساسيت بيش ازحد او حين فيلم ساختن آگاه هستند و اين ويژگي به نظر من با آنچه ما از سينما به‌طور معمول سراغ داريم هيچ غرابتي ندارد و اين خصلت اساسي ناصرتقوايي است كه او را از ديگر فيلمسازان متمايز و آثار او را متفاوت مي‌كند.

با اينكه فقط يك فيلم افتخار همكاري با ناصر را داشتم (اي ايران) اما حقيقتا خاطرات بسيار فراموش ناشدني از اين تجربه در ذهنم نقش بسته كه بعد از گذشت 30 سال محال است بتوانم آن را فراموش كنم! اصلا مگر مي‌شود روزهاي سخت «اي ايران» را فراموش كرد؟ آنجا بود كه فهميدم تقوايي به معناي واقعي و ديوانه‌وار، عاشق سينما و همچنين ادبيات است.

ما طي دو سال در دو نوبت (جمعا نزديك 6 ماه) به ماسوله رفتيم و دراين مدت هم كار كرديم و هم زندگي اما از نوع بسيار سختش . «اي ايران» در دهكده آن زمان كوچك و بدون امكانات ماسوله كه در انتهاي يك جاده ناهموار و بن‌بست قرار داشت، فيلمبرداري مي‌شد كه جاده آسفالت نداشت و هر وسيله نقليه‌اي نمي‌توانست به اين روستا رفت وآمد كند، امكانات آن زمان هم مثل امروز نبود و اصلا محلي براي اقامت گروه نبود. ما در مهمانسرايي نيمه‌ساز منزل كرده بوديم كه هيچ وسيله گرمايشي نداشت، سال‌هايي كه شرايط جنگ بر كشور حاكم بود و در هر زمينه‌اي با كمبودهاي زيادي روبه‌رو بوديم و به سختي امكانات زندگي فراهم مي‌شد، لذا اداره كردن و تهيه امكانات توليد براي اين گروه حدودا 30 نفره در آن روستا بسيار دشوار بود.

يادم مي‌آيد مرحله اول فيلمبرداري در سال اول، آن‌قدر طولاني شد كه فصل را از دست داديم، 70 روز فيلمبرداري كرده بوديم و از آنجايي كه در منطقه كوهستاني به‌سر مي‌برديم هوا زودتر از پيش‌بيني‌ها سرد و برگ درختان دگرگون شد و همين تغييرات با پلان‌هاي ما در روزهاي آخر تابستان همخواني نداشت.با بارندگي‌هاي شديد مواجه شده بوديم وهمين باعث كند شدن كار مي‌شد و ناصر تقوايي هم با آن كمال‌گرايي خاص خودش، به هر آنچه با انديشه‌هايش نزديكي نداشت به هيچ عنوان رضايت نمي‌داد.يك روز با خيال راحت و بدون دلشوره و ابايي اعلام كرد كار را متوقف مي‌كنيم و سال آينده ادامه كار را خواهيم گرفت و اين براي من كه تازه وارد سينما شده بودم عجيب مي‌آمد.

يادم مي‌آيد در اين فاصله زماني توقف يكساله من دو فيلم «مادر»ازمرحوم علي حاتمي و «ريحانه »عليرضا رييسيان را فيلمبرداري كردم و پيشنهاد فيلمبرداري «دندان مار» از جانب كيميايي به من شد كه به مرحله دوم فيلمبرداري «اي ايران»به ماسوله دعوت شديم. آن لحظه حس عجيبي داشتم كه همكاري با كيميايي را از دست ندهم و از طرفي دلم با بقيه فيلمبرداري فيلم «اي ايران» بود. حس آزار‌دهنده‌اي نداشتم اما به هرجهت تجربه همكاري با كيميايي را ازدست دادم، خصوصا اينكه «دندان مار» فيلم قابل توجهي شد.

قطعا نظير اين اتفاق براي ديگر عوامل فيلم هم افتاده بود كه آنها نيز چشم‌پوشي كردند و ادامه همكاري را پذيرفتند مثل اكبر عبدي كه دراين فاصله زماني در فيلم «مادر» بازي كرد و از كارهاي ماندگار او در بازيگري شد و من شك ندارم كه پيشنهادات ديگري هم داشت كه به خاطر همزماني با بخش دوم فيلمبرداري ‌اي ايران نپذيرفت.

درباره وسواس‌هاي ظريف وموشكافانه و گاها افراطي تقوايي بايد بگويم كه او در طول كار، فقط به آنچه در ذهنش ساخته و پرداخته بود، مي‌انديشيد و برايش اصلا مهم نبودكه عوامل فيلم را آرام آرام خسته و بي‌انگيزه كند وبعد از مدتي آن انگيزه و شوق و ذوق آغازين را ازدست بدهند، اين نوع فيلمسازي تقوايي براي من حداقل درآن زمان مسبوق به سابقه نبود، فيلمسازي با اين حد از كمال‌گرايي كه به شكلي وسواس‌گونه از چيزهاي كوچك و ظاهرا كم‌اهميت نمي‌گذرد و فارغ از تمام تبعات ناشي از اين روش، كار را به كندي و فرساينده پيش مي‌برد.

ناصر تقوایی+محمود کلاری
ناصر تقوایی+محمود کلاری

حتي خاطرم مي‌آيد حين فيلمبرداري، برادر ايشان در كويت مرحوم شدند وقتي خبر به ماسوله رسيد (از طريق يك تلفن‌خانه قديمي) ما براي شام جمع شده بوديم . من مامور شدم اين خبر را به تقوايي بدهم. با احتياط بسيار زياد و با مقدمه‌اي دلجويانه آن واقعه را به تقوايي منتقل كردم، طبيعتا همه انتظار داشتيم حداقل او براي چند روزي كار را تعطيل كند تا به انتقال جسد برادرش و مراسم خاكسپاري بپردازد، ولي او روي بالكن رفت و‌ سيگاري كشيد و بعد با چهره‌اي افسرده و بسيار غمگين آمد و با همان شيفتگي و دقت هميشگي چگونگي فيلمبرداري سكانس روز بعد را تشريح كرد. اين واكنش براي من و همه سوال‌برانگيز بود كه واقعا او چگونه مي‌تواند به همه‌چيز در مقابله و مقايسه با فيلمش بي اعتنا باشد؟! شيفتگي و عشق ديوانه‌وار او به سينما همه را متعجب مي‌كرد چون تقوايي واقعا عجيب و منحصر به‌فرد است.

«اي ايران» را در شرايط سخت ودرهفته‌هاي آخر بسيار سرد فيلمبرداري مي‌كرديم، برف زيادي باريده بود و همه جا يخبندان بود. روزگاري بود كه سوخت هم به راحتي پيدا نمي‌شد. يادم مي‌آيد آن دوران با حميدجبلي هم‌اتاق بوديم وهيچ وسيله گرمايشي نداشتيم ضمنا برق هم قطع مي‌شد. دو تخت چوبي براي استراحت در اتاق داشتيم. ما تخته‌هاي زير تشك تخت‌هاي‌مان را ازآن جدا مي‌كرديم، بيرون از اتاق مي‌سوزانديم و بعد زغالش را مي‌آورديم داخل اتاق تا خودمان را كمي گرم كنيم و بتوانيم بخوابيم.
تهيه‌كننده اول فيلم «اي ايران» آقاي سلطان‌زاده بود كه همان مرحله اول فيلمبرداري پروژه را ترك كرد، بعد بخشي از مسووليت توليد و تهيه كار را بنياد فارابي و بخشي را خود ناصر تقوايي برعهده گرفتند. خاطرم هست آن زمان با وضعيت بحراني عجيب و غريب و بسيار دشواري روبه‌رو بوديم.

همان زمان بود كه فارابي به ما اعلام كرد بايد ظرف چند روز دوربين و لوازم فيلمبرداري را تحويل دهيم، چون دوربين بايد به فيلم كيانوش عياري براي ساخت فيلمش تحويل داده مي‌شد. به من پيغام دادند در صورت عدم تحويل دوربين در تاريخ تعيين شده از آن پس اجاره دوربين را خودت بايد متقبل شوي؟ من با تقوايي صحبت كردم و به او گفتم: «ما بايد ظرف تاريخ تعيين شده دوربين را به بنياد فارابي تحويل دهيم، اگر تحويل ندهيم تهديد كرده‌اند كه مي‌آيند وخودشان دوربين را مي‌برند.» ناصر كمي فكر كرد و بسيار جدي گفت: «به آنها بگو وقتي مي‌آيند دوربين را ببرند چند حلقه نگاتيو هم با خودشان بياورند؟!» براي چند ثانيه متحير نگاهش كردم، انگار حرف‌هايم رانشنيده بود يا بهتر بگويم مطلقا تهديد فارابي را جدي نگرفته بود! فارابي مي‌خواست با اين ترفند تقوايي را مجبور كند تا به كارش سرعت ببخشد اما ظاهرا نمي‌دانست او اصلا به اين ترفندها كمترين توجهي نمي‌كند.

من از همكاري با تقوايي بسيار لذت بردم، كارگاه آموزشي بسيار سختي راتجربه كردم و از همه ظرايف و حساسيت‌ها و حتي وسواس‌هاي تاحدي بيمارگونه‌اش بسيار آموختم و يادگرفتم. كار با تقوايي بيش از حد جذاب و دوست داشتني بود. لجبازي‌هاي سر‌سختانه او مرا سر شوق و به هيجان مي‌آورد،‌اي كاش تقوايي فيلم‌هاي بيشتري مي‌ساخت و اين امكان فراهم مي‌شد تا بازهم دركنار او قرار بگيرم و از شيوه بسيار سخت و منحصربه‌فرد و خلاقانه فيلمسازي‌اش لذت ببرم.