1

نوشابه هایی که مهمترین داور دوپاسپورته جشنواره برای همکارانش باز کرده⇐ اکثریت دوپاسپورته‌ها افرادی شریف، دانا و متخصص هستند/من خودم دانشجوي شهرام اسدی{دوپاسپورته} بودم/در اين ١٠ شبانه‌روز اقرار مي‌کنم فردي مثل آقاي هنرمند{دوپاسپورته} را كشف كردم/خانم رویا نونهالي{دوپاسپورته} هم بازيگر خيلي خوبي هستند و در بحث‌ها هم مشاركت فعال داشتند/ بیش از اسلاف خود آسیب دیدیم ولی باکی نیست!!!

سینماروزان: بالاخره مهمترین دوپاسپورته هیأت داوران جشنواره سی و پنجم فیلم فجر محمدمهدی دادگو لب به سخن گشود و درباره حضور در تیم داوری جشنواره امسال سخن گفت؛ اما نه در گفتگویی پیگ پنگی و چالشی بلکه در گفتگو با رسانه اصلاح طلب «شرق» که از همان لید گفتگو در منازعه میان هیأت داوران و منتقدان خود را کنار داوران قرار میدهد.

به گزارش سینماروزان البته دادگو که سالهاست در کانادا زندگی می کند نیز از فرصت این گفتگو استفاده میکند و تا میتواند برای خودش و همراهانش در هیأت داوران جشنواره و تصمیماتشان نوشابه باز میکند و برای همه تصمیمات از چینش غریب کاندیداتوریها تا فهرست نهایی برندگان توجیهات خود را ارائه میکند و به مانند همه تشنگان خدمت در انتهای گفتگو هم از این میگوید که هرچند بخاطر حضور در هیأت داوران آسیب دیده اما باکی نیست چون به فکر سینمای ملی است.

متن کامل گفتگوی محمدمهدی دادگو را بخوانید:

امسال در سي‌وپنجمين جشنواره ملي فيلم فجر، بحث درباره عملکرد هيئت انتخاب و هيئت داوران در رسانه‌ها و شبکه‌هاي اجتماعي خيلي داغ بود که البته اعتراضات زيادي هم به آن شد. برخي از اعتراضات بجا و برخي از آن هم جنبه سهم‌خواهي و فرصت‌طلبي داشت. شما كه در هيئت داوري حضور داشتيد،‌ بگوييد اصل ماجرا چه بود؟
هر سال سنت جشنواره اين بوده كه از طريق هيئت برگزاري، دبير و رئيس جشنواره كه معمولا رئيس سازمان سينمايي است فهرستي تهيه مي‌شود از كساني كه واجد شرايط داوري هستند. در درجه‌اول كساني که فيلمي در جشنواره نداشته باشند. دوم اينكه سوابق‌شان بيانگر شناخت از سينماي ايران است و در يك يا چند رشته سينمايي متخصص باشند و ديگر اينكه مقبول عام سينما باشند نه مقبول دارودسته يا گروه و نحله فكري خاصي! اعضاي هيئت انتخاب هم كه بايد از قوانين و مقررات جشنواره و مسائل مربوطه مطلع باشند متشکل از اعضاي شوراي پروانه ساخت يا نمايش و متخصصان هستند. بنده سال‌ها از دور و نزديك در جريان سينماي ايران هستم. هم توليدات سينما را زير نظر دارم، هم گاهي فيلم‌نامه‌ها را مي‌خوانم و هم مي‌دانم در توليد و عرضه در سينماي ايران چه مي‌گذرد. چون به قول «مارشال مک‌لوهان» در دهكده جهاني هستيم و اگر در دورترين نقطه دنيا هم باشيم، مي‌توانيم ‌از همه‌چيز مطلع باشيم. اصل ماجرا به اين شکل بود که چند ماه قبل از برپايي جشنواره از من دعوت كردند. من هم در هر قدمي که براي سينماي ملي ايران باشد و بدانم مؤثر واقع مي‌شوم قطعا جواب مثبت مي‌دهم. بعد از آن درباره ساير داوران پرسيدم که خوشبختانه متوجه شدم كساني كه به عنوان داور انتخاب شده‌اند هم سابقه طولاني در بخش‌هاي توليد، سياست‌گذاري، ارتباط با عوامل و سازندگان فيلم‌ها و خلاقان سينماي ملي ايران دارند و هم آنها را مي‌شناسم. براي مثال، شهرام اسدي در فيلم «روز واقعه» اولين كسي است كه نگاه سيستماتيك به سينما داشته و طراح فرم «منشي صحنه» در تشكيل مجدد سينما در بنياد سينمايي فارابي بوده، ضمن اینکه انسان بامرام و باسواد و خوش‌نظري است.
البته در تحصيلات و سواد آقاي اسدي شکي وجود ندارد. من خودم دانشجوي ايشان بودم و يادم هست آن زمان تازه از آمريکا آمده بودند، در به‌کارگيري آخرين تحولات سينمايي، ‌فني،‌ فيلم‌برداري و… در سینما اطلاعات ارزشمندي به دانشجويان ارائه مي‌دادند.
در اين ١٠ شبانه‌روز اقرار مي‌کنم فردي مثل آقاي هنرمند را كشف كردم. قبلا به ايشان ارادت داشتم. اما از نزديک ديدم اين آدم چقدر مطمئن، دانا و تقريبا بر رشته‌هاي سينمايي از موسيقي تا كارگرداني و فيلم‌برداري تسلط دارند. آقاي ايرج رامين‌فر هم از بزرگان سينما در رشته طراحي هنري هستند که به نظرم گستردگي تسلط‌شان در سطح بين‌المللي است و اساسا عضو گروه و دسته‌اي نيست و خارج از حوزه تخصصي خود كه همانا سينماست، نظري نمي‌دهند. آقاي نبوي در عين اينكه نويسنده فيلم‌نامه است منتقدي هست كه با فيلمي يا كسي رودربايستي ندارد. شاهد بودم هيچ وقت در طول اين جلسات نخواست نظر خودش را تحميل كند. اگر با قاطعيت و صراحت نظر مي‌دهد با همان صراحت هم مي‌پذيرد كه درست است يا نه. تكليفش با خودش مشخص است. آن زمان كه در ارتباط بوديم احساس مي‌كرديم اختلاف نظر داريم. همان تفاوت نظري كه بين نوع سينماي بنياد فارابي و حوزه هنري بود. با كساني مثل محمدرضا تخت‌كشيان هم بازآشنايي مجدد كردم و فهميدم به همین دلايل بود كه دوستش داشتم. ايشان كم و گزيده حرف مي‌زند. در نظراتش مصلحت سينماي ملي را در نظر مي‌گيرد. خانم نونهالي هم بازيگر خيلي خوبي هستند و در بحث‌ها هم مشاركت فعال داشتند، باوجود شايعاتي که مي‌گفتند ايشان فيلم‌ها را جاي ديگر مي‌بينند يا اصلا نمي‌بينند! ايشان وظيفه‌شناس بودند، به جمع خيلي احترام مي‌گذاشتند و به‌موقع هم اظهارنظر مي‌كردند.
  شيوه داوري چگونه بود؟
نظرات جمع، معدل نظرات بود. يعني هر کس نظر خود را بيان مي‌کرد و درنهايت رأي‌گيري مي‌کرديم.
 آيين‌نامه چه مي‌گفت؟‌
ما طبق آيين‌نامه پيش مي‌رفتيم. وقتي همه ما آيين‌نامه را پذيرفتيم، ‌نمي‌توانيم ديگر قواعد را برهم بزنيم. گفتيم بهتر است فيلم‌به‌فيلم هركس نظرات خودش را در شاخه‌هايي كه آيين‌نامه گفته، ارائه دهد. به نظر جمعي و اجمالي مي‌رسيديم و دست آخر آن را مكتوب مي‌كرديم كه در جمع‌بندي نهايي به كار آيد.
 منظورتان اين است كه درباره جزئيات تک‌تک فيلم بحث کرديد؟
بله، درباره هر فيلم بحث كرديم. تعداد فيلم‌ها زياد بود و نمي‌شد بعد از ديدن همه فيلم‌ها، درباره فيلم‌ها صحبت کنيم. چون ممکن بود جزئيات در خاطر‌مان نمانده باشد. ضمن اينكه كار هر كسي نيست جزئيات ٣٣ فيلم را به ذهن بسپارد. بنابراين بعد از ديدن هر فيلم، جلسه‌اي درباره آن فيلم داشتيم. اين مقياس‌ها گاهي خيلي جزئي بود.
مثلا درباره بازيگري چگونه داوري کرديد؟‌
هركدام از داوران معيار و سنجش خود را داشتند و يادداشت مي‌كردند و نمره مي‌دادند. مثلا من در مورد هر بازيگر عناصري همچون درك شخصيت،‌ نقش، اجرا، ‌بازي با صورت و اندام، صدا، اجراي ديالوگ، فهم ديالوگ و كنش و واکنش‌هاي بازيگر در برابر بازيگر مقابل را مورد بررسي و امتيازدهي قرار مي‌دادم.
 يکي از اعتراضات به نحوه انتخاب بهترين بازيگران بود که گفته شد داوران «دوبين» بودند! نظرتان چيست؟
برخي به كور و كري هم اشاره كردند! به‌هرحال ما سن‌مان بالاست و ممكن است با عينك نگاه كنيم. به قول مولانا «پيش چشمت داشتي شيشه کبود/زان سبب عالم کبودت مي‌نمود». اما به نظر مي‌رسد برخي از آن دوستان تعمدا لنزي گذاشته‌اند که داستان را گونه‌اي وارونه ببينند! به نظرم اگر قدری به ساحت آينده سينماي ايران نظر مي‌کردند، اين‌قدر تحقيرآميز و توهين‌آميز به سينماي ملي و عواملش نمي‌نگريستند ! به هرحال، در تمام اين مدت كوشش ما اين بود كه كاملا ايزوله باشيم و ارتباطات‌مان را با بيرون از سينما قطع کنيم و بدون «نام‌ها» به ارزيابي «فيلم‌ها» بپردازيم. ما فيلم‌ها را تا انتهاي عنوان‌بندي آخر آنها ديديم.
 برسيم به جزئيات. مي‌گويند فيلمي که موسيقي نداشته، چرا وارد فهرست نامزدها شد؟
درباره موسيقي فيلم، هيئت داوران اعلام کرد: «با تشكر از آقاي پيمان يزدانيان و همفكرانش در فيلم «بدون تاريخ، بدون امضا» به دليل حفظ رويكرد متناسب و جسورانه در استفاده ميني‌مال از عناصر موسيقايي مورد نياز فيلم و دوري از هياهو و خودنمايي بي‌مورد»، سيمرغ بلورين بهترين موسيقي فيلم را به آقاي کريستف رضاعي براي فيلم «نگار» اهدا مي‌كند.
 دلیل‌تان برای اين حرکت چه بود؟‌
موسيقي فيلم «بدون تاريخ، بدون امضا» فشرده و خلاصه «انتقال» حس فيلم در كوتاه‌ترين زمان بود. معادل بازيگري‌اش را در فيلم «بوي كافور، عطر ياس» شاهد بوديم که خانم نونهالي در اين فيلم يک سکانس کوتاه بيشتر بازي نداشت. اما براي همان زمان کوتاه جايزه بهترين بازيگر نقش مكمل را دريافت کرد.
البته نمونه جنجالي آن هم در تاريخ موسيقي جهان اثري از «جان کيج» است. معروف‌ترين اثر او «چهار دقيقه و سي‌وسه ثانيه» است که در آن نوازندگان بدون نواختن حتي يک نت روي صحنه، سکوت مي‌کنند و حاضران در سالن را به شنيدن صداهاي داخل سالن مثل چرخش پره‌هاي پنکه و… سوق مي‌دهند!
(مي‌خندد) بله. البته اين مثال براي نوع صحنه‌اي موسيقي است. به‌هرحال تعريف از موسيقي فيلم متريک نيست. اصلا بهترين موسيقي، ‌موسيقي‌اي است که با فيلم همراهي مي‌كند و حتي مستقلا در فيلم شنيده نشود. اين فيلم حدود ٣,٥ دقيقه موسيقي دارد كه كاملا رساناي حس فيلم است و از نظر معدل آرای داوران، شايسته نامزدشدن بود.
خروج پیش از موعد اسامي برخي از برگزيدگان به وسیله يک سايت سينمايي، اين شائبه را دامن زد که در اعلام رسمي برگزيدگان از سوی هيئت داوران، ‌اسامي جابه‌جا شده است. به‌طوري‌که کسي مثل امير آقايي اميدوار شد. چرا؟
ايشان بازي بسيار خوبي داشتند. وقتي در مسابقه‌اي ٣٣ فيلم شركت كرده‌اند که با ٧٠٠ عنوان سروکار داريم، به‌مرور اين ٧٠٠ عنوان بايد ٩٠ عنوان شود. يعني ٦١٠ عنوان مي‌توانند ادعا کنند حق‌شان ناديده گرفته شده. ما ناچار بوديم درنهايت ١٨ نفر را انتخاب کنيم. اينكه يك سايت سينمايي روز قبل از اختتاميه اقدام به انتشار نهايي بعضي برندگان كرد کاری ژورناليستي و به‌اصطلاح سينمايي‌ها «بفروش» بود، البته در نوع ژورناليستي كه براي جذب خواننده هر كار غيراخلاقي و دروغي را هم «راست» جلوه مي‌دهد و هيجان كاذب ايجاد مي‌كند! اساسا داوران نتايج نهايي و تعيين برندگان سيمرغ را در همان روز پنجشنبه (اختتاميه) از صبح تا ظهر انجام دادند و قطعي كردند. اين شگرد كوركورانه كه چند نام و اسم اعلام مي‌كنم با اين قيد كه اينها برندگان قطعي هستند و اگر تغيير دهند در لجاجت با ماست! وگرنه بايد همين باشد ولاغير! به نظرم براي آن سايت سينمايي بازي برد- برد است. چون در هر صورت مي‌تواند بگويد ما كه نوشته بوديم! جالب است مخالفان سينماي ايران، ‌در تمام عرصه‌هاي داخلي و خارجي به يك شيوه به تخطئه دست مي‌زنند. داوران كوشيدند فارغ از اين جنجال‌آفريني، ‌جمع‌بندي نظريات خود را در تصميم‌گيري نهايي، ‌آن هم ساعاتي قبل از مراسم به دبير جشنواره ارائه كنند.
به نظرم يكي از فيلم‌اولي‌هاي خوب «ويلايي‌ها» بود. چرا دست‌کم در بخش كارگرداني نامزد نشد؟ مگر مي‌شود فيلمي در هيچ‌يک از بخش‌هاي کارگرداني و فيلم نامزد نشود. ولي درنهايت جايزه استعداد درخشان را دريافت کند؟
نكته ديگري كه بايد بر آن تأكيد كنم موضوع «اخلاق حرفه‌اي» و تواضع هنرمندانه است. در تاريخ فرهنگ و هنر ايران‌زمين هنرمندان بنام ما همواره از فروتني و تواضع برخوردار بوده‌اند. نمونه معاصر ما، علي حاتمي است. حاتمي سبك و شيوه‌ منحصري دارد كه نشانه واقعي «سينماي ملي» است. در تمام سال‌هاي جشنواره فجر هرگز به او سيمرغي تعلق نگرفت! سينمايي‌ای مانند «حاجي واشنگتن»، «كمال‌الملك»، «مادر» و« دلشدگان» را حتما ديده‌‌ايد. اعتراضي از او شنيده‌ايد؟ فروتني هنرمندانه و شناخت جايگاه «خود» در تاريخ سينما موجب شد كه «حاتمي» به سينماي ملي اعتبار دهد نه سينما به «او». متأسفانه نسل جديدي از راه نرسيده با يكي دو اثر، كه البته داراي امتيازاتي است، همه‌چيز را با هم مي‌خواهد. البته «اطرافيان» هم بي‌تأثير نيستند! «اخلاق» گوهر گمشده‌اي است كه مبتلابه «سينما» و منحصر به آن نيست.
«ويلايي‌ها» به عنوان فيلم‌اولي در چند رشته کانديدا شد. به‌اضافه اينكه وقتي فيلمي، فيلم اول است نبايد انتظار داشته باشد در همه رشته‌ها برنده سيمرغ شود! درنهايت هم متوجه شديم درمجموع از نقطه‌نظر كار اول، تنها فيلمي است كه مي‌تواند به عنوان «استعداد درخشان» سيمرغ بلورين دريافت كند.
خانم قيدي در اظهارنظري گفت اين جايزه خلق‌الساعه را قبول نمي‌کند. نظرتان چيست؟
درباره اين جايزه لطفا همان آيين‌نامه جشنواره را که هنگام تقاضاي شركت در جشنواره امضا کرده‌اند، بار ديگر بخوانند. در آن آيين‌نامه به سيمرغ بلورين بهترين استعداد درخشان (فيلم اول) صريحا اشاره شده. پس من‌درآوردي نيست!! بازار اعتراضات غيرمنصفانه به همراه استدلال‌هاي عجيب‌وغريب و غيرمستند امسال رواج بيشتري داشت.
 معمولا هر سال ديپلم افتخار اهدا مي‌شد. چرا امسال نداشتيم؟
در آيين‌نامه ممنوع شده بود. درحالي که هيئت داوران تأكيد داشتند براي بازيگران نقش اول مرد و چند بخش‌ ديگر ديپلم افتخار اهدا كنند.
برسيم به هجمه‌هايي كه در برنامه « هفت» شد. از جمله اين موارد ناديده گرفته‌شدن «ماجراي نيمروز» و بحث دوتابعيتي داوران بود. واکنش شما چيست؟‌
شخصا عقیده دارم این هجمه از قبل برنامه‌ریزی‌شده و ادامه هتک حرمت سینمایی ملی بود. چرایی‌های آن را باید در سابقه امر جست‌وجو کرد. نقد فیلم اصولی علم و فنی دارد. در نقد هنر، فرهیختگان اهل نظر نقاط مثبت و منفی اثر را کالبدشکافی می‌کنند، حرمت کلام زیربنای بحث فرهنگی است. اگر منتقد قصد ارتقای کار آتی هنرمندان را داشته باشد «شخص» را تخطئه و تحقیر نمی‌کند، بلکه «اثر» را می‌شکافد. بدیهی است با رعایت عزت سازنده، می‌شود او را متوجه لغزش‌ها و نابلدی‌ها کرد. تأثیر منتقد بر سازنده در چنین شرایطی نقد علمی را عملی و به هدف آن نزدیک می‌کند. به‌رخ‌کشیدن سینمای آمریکا و مقایسه آن با سینمای ایران، قیاس مع‌الفارق است. اتفاقا سینمای ایران تنها سینمایی است که عملا خود را از تأثیرات سینمای آمریکا جدا کرده است. آنان که می‌کوشند آن سینما را وارد چرخه نمایش عمومی سینمای ملی کنند، اول از سرکوفت به سینمای ملی آغاز می‌کنند. داشتن سینما افتخار ماست و سینماگران ما اعم از سینماگران جوان و سینماگران کارآزموده و مجرب دراین‌میان سهم بزرگی دارند.
اما پاسخ پرسش مربوطه به فیلم «ماجرای نیمروز» و داستان دوپاسپورته‌ها؛ ماجرای نیمروز از نظر من فیلم جذاب و جسوری است که در رقابت کاملا سینمایی و در گونه داکيودراما (مستند داستانی) خود را در نگاهی به تاریخ معاصر به موضوعی ملتهب و پر از سؤال تاریخی نزدیک کرده است؛ داستانی که عناصر مستند تاریخی و تقویمی را در خود دارد و کارگران بدون آنکه مماس با واقعه‌ شود با عکس‌نویسی دقیق تماشاچی را به تعقیب قصه – مستند می‌کشاند. همه عوامل سازنده در این مسیر حرفه‌ای عمل می‌‌کنند. داوری درباره این فیلم خاص شاید طولانی‌تر و کامل‌تر از سایر فیلم‌ها صورت گرفت. این اتهام که طرح شد قصدی جز ارعاب نداشت. مانند همان موضوع اعلام نتایج یک روز قبل از داوری نهایی! معدل رأی داوران درباره این فیلم در پایان نمایش‌های داوری «بهترین فیلم» بود، همان آرا اعلام شد. در کلاس درس هم شاگرد اول که معدل کل‌اش از همگان بالاتر است، لزوما در همه دروس ممتاز نیست! بهترین فیلم یعنی بالاترین معدل. الباقی نقد نیست نوعی بهانه‌گیری است.
تعداد نامزدها و سیمرغ‌ها و به‌ویژه سیمرغ بهترین فیلم نمایانگر نظریه نهایی داوران بود؛ نظریه‌ای که نه تحمیل شد و نه در حوزه شجاعت یا ترس و ارعاب معنادار است!
اما درباره موضوع مطرح‌شده «دوپاسپورته»بودن. من درباره خودم حرف می‌زنم. اکثریت ایرانیان خارج از کشور (که شما دوپاسپورته! و… می‌نامید) افرادی شریف، دانا و متخصص هستند. سال‌ها گذشته است. نسل‌های دوم و سوم ایرانیان هنوز درون‌مایه و نماد ایرانی‌بودن خود را حفظ کرده‌اند؛ زبان فارسی عشق به تاریخ ایران و ایران‌ِ امروز. انگار که ایرانی‌بودن کاملا «موروثی» است. هر جای جهان که ایرانی پاک‌نهاد وجود دارد همان‌جا ایران است. چرا آنان را می‌ترسانید؟ و از چه چیز؟ و با چه مقصودی؟ بسیاری از آنان هر از چند گاهی به ایران می‌آیند، برای دیدار از سرزمین مادری. بسیاری که صاحب دانش، هنر و تخصص‌اند برای خدمت‌‌رسانی، سمینار، گردهمایی علمی و… به وطن می‌آیند. سال‌ها گذشته است. پرونده‌سازی از این دست دیگر خریدار ندارد. وقتی «فرهادی» اسکار می‌برد، جامعه ایرانیان سراسر جهان می‌جوشد و نام «ایران» سراسر فضای مجازی و واقعی رسانه‌ای را پر می‌کند. وقتی می‌کوشند نام مجعولی برای خلیج‌فارس بگذارند، همین ایرانیان نسل‌های دوم و سوم در اقدامی گسترده و هماهنگ برمی‌توفند و هرچه دشمنان ایرانی رشته‌اند و نقشه کشیده‌اند، برهم می‌ریزند. آقایان نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند آن دوران سپری شده است. نسلی دیگر برآمده است، مانند وضعیت اجتماعی ایران، نسل‌های تازه و آرمان‌های نو. ایرانیان خارج از کشور عمدتا محترم، غیرسیاسی و اگر هم در مواردی معترض‌اند، مانند ایرانیان داخل کشور اعتراض دارند.

شگفت آنکه از آنتن زنده رسانه ملی رسما تحریک صورت می‌گیرد اگر کسی بازمانده است، این گوی و میدان! فلان کس از فیلمی علیه شما طرفداری کرد، بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است. دلیل این دشمنی آشکار چیست؟ چرا یک «فیلم‌ساز» در سطح مجری یک برنامه به این‌گونه متزلزل می‌شود و مسائل شخصی دیگران را با عقاید شخصی خودش تبلیغ و تحریک می‌کند؟ در کانادا (شهرهای تورنتو، ونکوور، مونترآل) هر هفته یا بیشتر فیلم‌های ایرانی، همان سینمایی که در ایران نمایش داده می‌شود، در سالن سینما به نمایش می‌رسد. جوانان باذوقی این موضوع را پی می‌گیرند. جمعیت ایرانی هم معمولا استقبال می‌کند. سلیقه بصری تماشاگر ایرانی در تهران و تورنتو یکی است! ازدحام می‌شود. فیلم می‌بینند و هرگز حتی موردی از این قبیل که روی آنتن رسانه ملی اظهار شد، پیش نیامده است.

حدود سي‌واندي سال از سال ٥٧ به بعد در همه صحنه‌هاي سينماي كشور از سياست‌گذاري تا اجرا، شركت مستقيم و فعال داشتم. من اهل خانواده‌ام و به‌شدت به مباني اخلاقي و خانوادگي اعتقاد دارم. آخرين فيلمي كه كار كردم، در دوران آقاي احمدي‌نژاد بود و ديدم بهتر است خودم را بازنشسته كنم؛ ولي با سينماي ايران قطع‌رابطه نكردم. فيلم‌نامه و طرح مي‌خوانم و دوستان تهيه‌كننده‌ام با من در ميان مي‌گذارند و همه فيلم‌ها را هم مي‌بينم. به دوستان نظرم را درباره فيلم‌ها مي‌دهم و با سينماي ايران همراهي مي‌كنم و دلم هم مي‌تپد. کسي هم در سينماي ايران نيست كه نداند من بخشي از سال را پس از بازنشستگي در كانادا مي‌گذرانم. پس اين كشف جديدي نيست؛ اما چنين اظهارنظرهایی مبني بر ترساندن ايراني‌ها، بيشتر شبيه تخيل است كه اگر به كانادا برويم فلان مي‌شود. عاشوراي امسال در بلندترين خيابان جهان به نام «يانگ استريت» در تورنتوي کانادا، شيعيان ايراني دسته‌هاي عزاداري راه انداختند. دسته‌اي منسجم كه سنج، طبل،‌ شيپور و پرچم عزا داشت و مرد و زن هم بودند. فقط پليس مراقب بود ترافيك ايجاد نشود. درمجموع در اين مسير جلوي يك مغازه ايراني ١٥، ١٦ نفر در دو گروه با پرچم شيروخورشيد و پرچم داس‌وچکش كمونيست‌ها حضور داشتند که يك گروه شعار ضد«جمهوري اسلامي ايران» مي‌دادند و كمونيست‌ها هم به ساحت دين مقدس اسلام توهين مي‌کردند. آن دسته بزرگ به مقصد رسيد و در ظهر عاشورا جمعيت زيادي نماز خواند و بعد هم غذاي قيمه ميان جمعيت عزادار پخش شد. حالا سؤال من اين است که چرا اين جمعيت بزرگ را نديدند!!! گفته بودند به آقای افخمی تعرض شده است، آن‌هم از سمت كمونيست‌ها. ايشان حتما مي‌دانند كه مطابق قوانين كانادا، فرياد و اعتراض و… با هماهنگي پليس امكان‌پذير است؛ ولي تعرض، ضرب‌وشتم و… عواقب وخيمی دارد و اساسا اتفاق نمي‌‌افتد.
البته نه‌تنها در اظهارات آقاي افخمي،‌ اغلب ‌در اظهارات افرادي مانند آقاي ابوالقاسم طالبي هم شنيده‌ايم که معتقدند دوتابعیتي‌ها از ترس اقامت‌شان در کشورهاي غربي، ‌فيلم‌‌هايي با مضامين انقلاب اسلامي را ناديده مي‌گيرند. آيا اين‌گونه است؟ مثلا در كانادا چنين قوانيني وجود دارد كه شما به عنوان يك شهروند دوتابعیتي از فيلم‌هايي با مضامين ضداستعماري و انقلاب اسلامي مانند «ماجراي نيمروز»، «قلاده‌هاي طلا» دفاع کنيد و ‌زندگي‌تان در تورنتو مختل شود؟‌
تصور چنين چيزي محال است. هيچ‌وقت چنين چيزي را نشنيده‌ام. من «ماجراي نيمروز» را فوق‌العاده دوست دارم و به نظرم فيلم مهمي است. نزديك‌شدن به نقاط ملتهب تاريخ معاصر به‌هرصورت كه باشد بايد ارج‌گذاري شود. اصلا خوش‌آمدن يا بدآمدن از چيزي جزء اتهامات در آن طرف دنيا نيست. تازه معمولا هر دو هفته در تورنتو و ونكوور فيلم‌هاي سينمايي ايراني روز اكران مي‌شود. فيلمي جبهه‌دارتر از «سيانور» نسبت به مجاهدين كه نداريم. اما همين فيلم را هم اكران مي‌كنند و مردم مي‌بينند. سابقه کاري من هم گواهي مي‌دهد به تاريخ معاصر علاقه دارم. مثلا همين آقاي طالبي فيلم «يتيم‌خانه ايران» را ساخته‌اند که فيلم لازم و درستي است و به موضوع ملتهبي نزديك شده كه بايد نزديك مي‌شد و اين فيلم را دوست دارم.
الان كه از «يتيم‌خانه ايران» دفاع مي‌كنيد به شما اجازه ورود به انگلستان را مي‌دهند؟‌
(مي‌خندد) مگر مي‌شود؟! اين حرف‌ها كاربرد دعواهاي داخلي را دارد.
 واقعيت دارد آقاي نبوي يكي از مخالفان سرسخت «ماجراي نيمروز» بود و طبق تحليلي كه آقاي افخمي دادند، باعث شده در همه بخش‌ها كانديدا نشود؟
اين فيلم در ٩ بخش كانديدا شد. با هم توافق كرديم كه به‌‌هيچ‌وجه نظرات شخصي خودمان را در زمان تحليل به بيرون ارائه ندهيم. آنچه بيرون آمده نظرات جمعي ماست و از اين نظرات دفاع مي‌كنيم.
بااين‌حال كدام يك از نقدهايي كه به هيئت داوران وارد شده را منصفانه مي‌دانيد؟
مگر مي‌شود در داوري نقطه ضعف نداشت و مگر همه ما مصون از خطا هستيم؟! نقد اول اينكه ٣٣ فيلم براي بخش مسابقه خيلي زياد است. بعد از اين نبايد اين تعداد فيلم شركت داده شود. مورد ديگر اينكه در يكي، دو بخش بايد كانديداهاي بيشتري معرفي مي‌كرديم و امكان اهداي ديپلم افتخار هم داشتيم. در چند مورد كانديداهايمان بيشتر از پنج مورد بود که ناچار به حذف شديم. ديگر اينكه بايد يك سيمرغ بلورين به «هنر و تجربه» مي‌داديم كه آيين‌نامه اجازه نداد. مورد ديگر اينكه بايد از همان ابتدا كانديداهاي سيمرغ بلورين بخش «استعداد درخشان» را اعلام مي‌كرديم.
 جايزه به فيلم كوتاه درابتدا در آيين‌نامه نبود. اما با ورود آقاي ايوبي به اين موضوع بعد از بسته‌شدن چارچوب جشنواره، ‌انجام شد. آيا اين حرکت خلاف آيين‌نامه نبود؟
جواب اين سؤال به هيئت داوران بخش سيمرغ مربوط نمي‌شود. چون ديدن فيلم كوتاه جزء وظايف ما نبود.
به نظر شما حضور فيلم‌هاي مستند با وجود جشنواره مهمي مثل سينما – حقيقت در جشنوار ه فيلم فجر اضافه نيست و جشنواره را حجيم نمي‌کند؟ چون بنا بر گواه خود مستندسازان حاضر در جشنواره امسال کسي فيلم‌هاي آنها را در سالن‌هاي جشنواره نديد!
پرداختن به سينماي مستند در همه‌جاي دنيا وظيفه اصلي شبكه‌هاي تلويزيوني است. متأسفانه مجموعه رسانه ملي نسبت به اين موضوع بسيار جدي نيست. برنامه پخش مي‌كند اما به تنوع مستندسازي در زمينه‌های انساني، تاريخي، ابنيه، سنت‌ها، ‌موسيقي و… توجه نمي‌شود. به‌همين‌دليل با گفته شما موافقم که مستند در جشنواره تخصصي خودش بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرد. بهتر است هر جشنواره‌اي مثل مستند، انيميشن، فيلم كوتاه و بلند و… با گونه‌هاي خودش مورد قضاوت قرار گيرد. اما در غيبت رسانه‌هاي مؤثر، مستندسازان ميل به ديده‌شدن فیلم‌هایشان در «سانس‌ها» و تمايل دارند در سطح سينماي حرفه‌اي و جشنواره‌اي ديده شوند. اينها همه ناشي از كمبود عرصه عرضه و پخش ويژه فیلم‌های «مستند» است.
در سينماي جهان به‌ویژه آمريكا تنوع ژانر وجود دارد. ولی برخلاف آن در سينماي ايران ٨٠ درصد فیلم‌ها ملودرام هستند. با اين نگاه محتواي جشنواره در آينده چگونه پر خواهد شد؟
همان‌طور كه جشنواره فجر از اول محركی شد و انگيزه ايجاد كرد، همين نكته كه شما مي‌گوييد هم در آینده عامل انگيزه خواهد شد. امروز مثلا «ژانر وحشت» ما از بين رفته است. همين گونه‌گونگي را مي‌توانيم با بخش جشنواره – جشنواره‌ها و… تقويت و ترغيب کنيم.
سيمرغ بلورين بخش « عكس» اهدا شد درحالی‌که میان نامزدها، نام مريم تخت‌كشيان بود ولی آقاي تخت‌كشيان به دلیل داوربودن، از ارزیابی کار دخترش در اين بخش انصراف داد. آیا نمي‌توانستيد نامزد دیگری جايگزين بگذاريد ضمن اينکه چرا اجازه دادید تا حق دختر ايشان هم به عنوان يک هنرمند ضايع شود؟
روزي كه انتخاب عكس‌ها صورت گرفت و مي‌خواستيم رأي‌گيري کنيم براي اولين‌بار آقاي تخت‌كشيان غايب بود و حتی به تلفنش هم جواب نمي‌داد. هنگام داوری هم هيچ‌كدام از عكس‌ها نام عكاس نداشت و فقط اسم فيلم‌ها نوشته شده بود. اول ١٠ سري را جدا كرديم. بعد از دو كارشناس عكاسي كمك گرفتيم. عكس فيلم حتما بايد فيلم را تبليغ كند. داوري عكس بعد از پايان نمايش فيلم‌ها بود. پنج سري عكس از پنج فيلم را به عنوان نامزد جدا كرديم. تا آن زمان نمي‌دانستيم يكي از عكاسان اين سري‌ها دختر آقاي تخت‌كشيان است. به احتمال قوي ايشان اطلاع داشت قرار است عكس‌ها را ببينيم. داوري كه تمام شد فرداي آن روز قرار بود نامزدها را اعلام كنيم. ايشان گفت من امضا نمي‌كنم چون يكي از ايشان، دختر من است. ما هيچ نامزدي را عوض نكرديم.
پس ايشان از اول واكنشي نشان نداده بود. چون ممكن بود دخترش در ميان نامزدها نباشد؟
بله. ايشان گفت صورت‌جلسه را به اين دليل كه دخترم در فهرست كانديداها است، امضا نمي‌كنم. باور كنيد از بهترين عكس‌هايي كه نسبت به فيلم‌هاي ديگر وجود داشت، عكس‌هاي فيلم «نگار» بود؛ اما به درخواست ايشان آن را حذف كرديم.
چرا جايگزين نكرديد؟
وقتي كانديداها اعلام شده بود، ديگر تغيير‌دادن و كم‌و‌زيادكردن درست نبود! آقای تخت‌کشیان در جلسه تعيين سيمرغ اعلام كرد: خواهش مي‌كنم اسم دخترم را از قضاوت‌تان خارج كنيد. درخواست كتبي داد و همه هيئت قبول كردند.
مگر دختر ايشان حق نداشت؟
خب فضا را به اندازه كافي مسموم كرده بودند.
مریم تخت‌کشیان خودش بايد انصراف مي‌داد نه پدرش! مگر در عرصه «هنر» هم دختران بايد قيم داشته باشند؟‌
هنوز به مريم تخت‌كشيان احساس دِين مي‌كنيم. هيچ فشاري روي ما تأثير نگذاشت. در‌اين‌باره به دليل فشار محمدرضا تخت‌كشيان به دليل شخصيت و احترام فوق‌العاده‌اي كه برايش قائل هستيم و اينكه انسان بامرامي است، به خواسته‌اش تن داديم.
درباره بهترين جلوه‌هاي ويژه بصري و ميداني موضوع ارشا اقدسي را كه همه ما می‌دانیم. آیا در زمان ديدن فيلم، به تيتراژ دقت نكرديد؟
مي‌توانيد از بقيه داورها بپرسيد. من يك بار به اعتراض به آپاراتچي سینما گفتم به‌هيچ‌وجه چراغ‌ها را تا لحظه‌اي كه آخرين تشكر و تاريخ ادامه دارد، قطع نكن! چون ما بايد همه‌چيز را ببينيم. در اين حال اطلاعات اصلي كه در فرم‌هاي رسمي از سوي تهيه‌كننده درج و به ما اعلام شده، مدنظر داوران قرار داشته است.
 يعني كساني كه خودشان ثبت‌نام كرده‌اند مرتکب خطا شده‌اند که به نظرتان تقلب نيست؟
خير؛ سازنده تقلب نكرده. عرض كردم كه آنالوگ منقرض و ديجيتال جايگزين آن شد. دوران استحاله و گذار است كه با خودش تنش‌ها و رعشه‌هايي همراه دارد. اين رعشه‌ها از‌جمله در نوع پرداخت، ساخت و همه موارد، تأثيرگذار است. سينماي ما هنوز نتوانسته ديجيتال را كامل هضم كند و نيازمند مناسبات جديدي است. به عنوان كارشناس در زمان ديدن فيلم متوجه مي‌شويد تدوين اشكال دارد؛ اما اشكالش از تدوينگر نيست؛ اشكال به خاطر نبود وقت است و اگر وقت داشت، مي‌دانست اين نوع تقطيع، فيلم را از ريتم طبيعي‌اش جدا مي‌كند. صدا و جلوه‌هاي ويژه وقت نداشته، پس گروه انتخاب جاي جلوه‌هاي ويژه پرده سبز مي‌بيند. درباره ارشا اقدسي، در تيتراژ بود و ديديم يكي از مشكلاتش اين است كه عضو انجمن نيست. انجمن اعتراض كرد. صاحب فيلم هم گفت نبوده؛ اما در فهرستی كه داده بود…، تهيه‌كننده هم دچار اين اشتباه شده بود. وقتي ٣٣ فيلم باشد ممكن است فرم پركردن با سرعت انجام شود و اشتباهاتي رخ داد. به نظرم درشت‌كردن اين اشتباهات، منشأهاي ديگري دارد.
سيمرغ بلورين بهترين جلوه‌هاي ويژه به آرش آقابيگ تعلق گرفت براي فيلم‌هاي «خفگي»، «رگ خواب»، «يك روز بخصوص» و چندين فيلم ديگر. آقاي جيراني قبل از جايزه‌گرفتن ايشان، به‌طعنه گفتند خيلي خوشحالم بالاخره هيئت داوران برف فيلم را ديد! مي‌گفتند اين فيلم جلوه‌هاي ويژه نداشته و بيشتر بصري بوده تا ميداني.
وقتي فیلم‌های مختلف آقابيگ را ديديم، متوجه شديم در بسياري از فيلم‌ها كار كرده‌ و حضور دارند که حتما به دليل تخصص‌شان است. كسي كه واجد شرايط دريافت سيمرغ بلورين و به نظر رسيد خودش رقيب خودش است! به همين دليل ايشان به دليل مجموعه كارهايش، مستحق دريافت سيمرغ بلورين شد. در علت اين ارائه هم «به خاطر مجموعه فيلم‌هاي ايشان» را ذكر كرديم. نام فيلم‌ها هم آمد. «خفگي» هم از آن زمره بود. جاي نوشتن تمام فيلم‌ها نبود. اين نام هم آمد! داستان پريدن گوسفند شد از جوي/ خوشحالي بزغاله از مچ‌گيري!
 درباره دو سيمرغ بلوريني كه به دو بازيگر زن فيلم اهدا کردید، بگوييد. دلیل آن چه بود؟
خيلي‌ها گشته‌اند، نقاطي را پيدا كرده‌اند و گفته‌اند طبق آيين‌نامه جشنواره دو سيمرغ به يك كار داده نمي‌شود. البته يك بند را نخوانده‌اند كه دبير جشنواره مي‌تواند تصميم بگيرد. فيلم‌هاي «رگ خواب» به دليل بازي خانم حاتمي و «زير سقف دودي» با بازي خانم مريلا زارعي را دو بار ديديم و بقيه را هم مقايسه كرديم. امسال سال زنان بود. درباره مردها هم بحث‌هاي زيادي داشتيم؛ ولي به دوباره ديدن نرسيد و در عرصه‌هاي نقش اول و دوم زنان، طراحي لباس، كارگرداني و… همه‌جا زن‌ها درخشيدند و معدل زن‌ها خيلي بالاتر از مردان سينما بود. خيلي هم از اين بابت خوشحاليم. خانم‌ها حاتمي و زارعي دو نقش داشتند كه نقش كاملا محوري بود  از نظر بازي، درك شخصيت، برون‌داد شخصيت…. يادمان باشد بازيگران زن، بازي‌‌اي كه مي‌توانند بكنند بيشتر در صورت است نه اندام. مردها مي‌توانند ري‌اكشن‌هاي زيادي داشته باشند؛ اما زن‌ها محدوديت دارند و درآوردن اين دست نقش‌ها با اين محدوديت‌ها، واقعا «هنر» است. درست است كه خانم زارعي در «اسرافيل» هم بازي خوبي دارد؛ اما در «زير سقف دودي» در نقش زني است كه خود را از‌دست‌رفته مي‌پندارد. اين قصه به‌شدت نزديك به نقطه ملتهب زندگي خانوادگي شهري شده است. پوران درخشنده با درايت و تسلط آن را ساخته و خانم زارعي، زن اين نقش را كاملا درك كرده و در آنجا افتاده است. به همين جهت هر دو ايشان را واجد جايزه دانستيم.
 در‌واقع موضوع را با آقاي حيدري مطرح كرديد؟
پيشنهاد كرديم و قبول کردند.
چرا اين موضوع را در بيانيه‌ خود نياورديد؟
يادتان باشد بيانيه را قبل از تعيين‌ سيمرغ‌ها نوشتيم و نشر داديم. روز قبل از تعيين سيمرغ‌ها، بيانيه منتشر شده است. بيانيه را اصلا بر اساس سيمرغ‌ها ننوشتيم. بيانيه ما تحليل‌شده درباره كل ماوقع است.
بعضي‌ها اين شائبه را به وجود آورده‌اند كه سيمرغ بلورين متعلق به خانم حاتمي بود و اگر به خانم زارعي داده شد، به اين دلیل بود كه طبق فهرست منتشرشده، اسامي بهترين بازيگر زن و مرد كه امير آقايي و ليلا حاتمي بودند، لو رفته بود؟!
اين شيوه ايذايي بود. این دوره با دوره‌ها و داوری‌هاي قبل فرق چندانی نداشت. معمولا سال‌های آخر انتخاباتی، انگیزه‌های مختلفی خودنمایی می‌کند و مراتب خاصی را به نمایش می‌گذارند که چندان ربطی به «سینما» و «داوری» ندارد. شدت حملات و تهمت‌ها بیشتر بود.
در آخر بگویم که فیلم‌های سینمایی امسال را در کل دوست داشتم. سینمای شریف و سالمی داریم و امیدوارم سینماگران ما در اندازه و قامت آثارشان باشند و نه کمتر. داوران امسال بیش از اسلاف خود آسیب دیدند؛ ولی باکی نیست. هرچه برای سینمای ملی ایران انجام دهیم، حق فرهنگ خودی را رعایت کرده‌ایم.
 جمع‌بندی‌تان از اعتراض‌ها چیست؟
آنچه طراحی و اجرا شد و در شکل رسانه‌ای و اخبار واکنش پیدا کرد، اساسا به ‌نفع «سینما» نبود. می‌شد تحلیل کرد و نظر داد. با هیاهو و تهمت فقط آب را گل‌آلود می‌کنند. کهنه‌کاران نقادی می‌دانند که نقد همه فیلم‌های جشنواره قواعدی دارد؛ نخست آنکه همه فیلم‌ها را دیده باشی. دوم آنکه زمانی از دیدن بگذرد تا مقایسه صورت گیرد. مقایسه یعنی «داوری» و اهلِ نقد و نظر «داوری» نمی‌کنند؛ بلکه نقد هنری، تکنیکی، علمی و فرهنگی یک «فیلم» را انجام می‌دهند. اهلِ نقد مستقل چنین‌ هستند. آن دسته که «سیاست‌باز» هستند و صاحب گروه و دسته، کارشان معلوم است و در هر کاری که باشند، آن کار درست است و در هر گروهی که نباشند، آن را می‌کوبند؛ کاری به سینمای ملی و آبروی اشخاص و… ندارند. بعد با کمال تعجب می‌گویند: «چرا فیلم‌سازان از انتقاد گریزانند؟!!». گروهی هم در فضای مجازی به دنبال «خبرسازی» و جنجال و به قول خودشان «مصاحبه‌های پرتیتر»! هستند. اساسا عاشق «رسوایی»‌اند و امسال جهان به کام‌شان بود.
«من» در سینمای «ما» بسیار مهم شده است. «من»های زیادی را می‌بینید که در همه عرصه‌های سینمای ملی از مدیریت، جشنواره، برنامه‌های کلان، عرضه فیلم، نمایش، بین‌المللی و… ، صاحب نظریه و تئوری هستند. این «من‌»ها فرصت «ما»‌شدن را به سینما نمی‌دهند؛ البته ابایی ندارند در جشنواره فجر با هجمه‌ها هماهنگ شوند و بتازند و حتی به «نامزدها» که بخشی از پیکره سینما هستند، توهین کنند. بحران نقد، بحران مناسبات جدید و محتوم تغییر ماهیتی سینما، بحران جوان‌گرایی سینمای ملی و ضرورت تدارک روانی و روحی اهل سینما، از‌جمله مواردی است که در بستر این جشنواره نمودي خاص یافت.