1

حرفهای مدیر تولید یک دهه‌ای محسن مخملباف⇐مخملباف، کیارستمی را خیلی قبول داشت!/از حوزه هنری تا بنیاد جانبازان کمک کردند تا مخملباف، فیلم بسازد!/مخملباف به‌خاطر نظر یک آبدارچی، فیلمنامه “گبه” را عوض کرد!/مخملباف دو فیلم “بایکوت” و “نون و گلدون” را براساس خاطرات خودش ساخت!/مخملباف با خانواده‌‌اش، همه موزه‌ها را می‌رفتند، همه گالری‌ها را می‌رفتند!/روزی حنا -دختر مخملباف-آمد و گفت من دیگر مدرسه نمی‌روم!!/حنا مدرسه هم نرفت‌ ولی مخملباف برایش معلم خصوصی گرفت!/زمانی که حنا سن دیپلم گرفتن را داشت، به اندازه یک فوق‌لیسانس سواد داشت!!/مخملباف هیچ‌گاه سرصحنه فیلم‌های فرزندانش نمی‌رفت چون می‌دانست تنش‌زاست!/به‌زودی کتاب خاطرات مخملباف منتشر خواهد شد!

سینماروزان/حسین بیگی: محمد احمدی که این روزها به عنوان تهیه‌کننده شناخته می‌شود، سالها پیش و از اوایل دهه هفتاد تا اوایل دهه هشتاد به عنوان مدیر تولید فیلم‌های مختلف محسن مخملباف و خانواده مخملباف، فعالیت می‌کرد.

به گزارش سینماروزان محمد احمدی درباره تفریحات خانواده مخملباف به روزنامه فرهیختگان گفت: همه موزه‌ها را می‌رفتند. گالری‌ها را می‌رفتند. اینها یک چیزهای طبیعی است که همه انجام می‌دهند. اما روزی حنا آمد و گفت من دیگر مدرسه نمی‌روم که این برایم عجیب بود. حنا گفت اینها هیچی به من یاد نمی‌دهند. چیزهای بی‌خود آموزش می‌دهند و مدرسه هم نرفت. ولی مخملباف برایش معلم خصوصی گرفت و درس‌هایی را که لازم بود در خانه آموزش ببیند، به او آموزش داد.

مدیر تولید “گبه” و “نون و گلدون” ادامه داد: مثلا خود شما وقتی دانشگاه می‌روی، باید 200 واحد را بگذرانی، اما می‌بینی که 40 تا 60 واحد از دروس، چیزهایی عمومی است که هیچ‌جا به درد نمی‌خورد. وقتی اینها را حذف بکنی، یک‌سوم از عمر دانشگاه کم می‌شود. در مدرسه هم همین‌طور است. وقتی این‌طوری شد و مخملباف دید بچه‌هایش به مدرسه نرفتند، با جسارت کامل کلاس‌های خصوصی و آموزشی برایشان گذاشت که هرچه لازم دارند را بیاموزند. دو تا سه سال این رویه ادامه پیدا کرد و زمانی که حنا سن دیپلم گرفتن را داشت، به اندازه یک فوق‌لیسانس سواد داشت.

احمدی درباره فیلمسازی فرزندان مخملباف گفت: مخملباف یک شیوه‌ای داشت که باعث می‌شد معمولا بچه‌هایش نگذارند سر صحنه فیلمبرداری‌شان بیاید چون می‌دانست تنش‌زاست. خودش که فیلمی می‌ساخت، بچه‌هایش دستیارش بودند. ولی وقتی بچه‌ها یا خانمش فیلم می‌ساختند، او اصلا حضور پیدا نمی‌کرد. برای اینکه می‌خواست دخالت نکند و تنش نشود. سمیرا و خانمش می‌خواستند بگویند که ما هم فیلمساز هستیم. مخملباف نظرش را می‌گفت و راه و چاه را نشان می‌داد ولی زمانی که آنها می‌خواستند کار کنند، سر صحنه نمی‌آمد. هرچند موقع تدوین و… بود و خودش هم تدوین می‌کرد. اینها درحالی بود که وقتی خودش فیلم می‌ساخت، بچه‌ها و خانمش کلا سر صحنه بودند. دستیارش بودند. توضیحاتی می‌داد و با همدیگر برنامه‌ریزی می‌کردند.

مدیر تولید “سکوت” و “مدرسه‌ای که باد برد” درباره عقبه سیاسی مخملباف گفت: ایشان بارها خاطراتی از زندان تعریف می‌کرد و باید این خاطرات را خودش بگوید. قرار است بزودی خاطرات خودش را به‌عنوان کتاب منتشر کند. او خاطرات کلی می‌گفت. اتفاقاتی که رخ داده بود. اینکه چطوری وارد کار سیاسی شده بود و زندان و فضای زندان و… اینها را در فیلم‌هایش هم آورده است. در فیلم “نون و گلدون” و در فیلم “بایکوت” تجربیات خودش را آورده است.

محمد احمدی در حال عکسبرداری در پشت صحنه "گبه" و در کنار محمود کلاری و محسن مخملباف
محمد احمدی در حال عکسبرداری در پشت صحنه “گبه” و در کنار محمود کلاری و محسن مخملباف

این سینماگر درباره روند تامین سرمایه فیلم‌های مخملباف گفت: معمولا فیلم‌های اول را با کمک حوزه هنری ساخته بود. چند فیلم دیگر هم که ساخت، به کمک بخش خصوصی ساخت. شریک داشت. در بعضی از کارها بنیاد جانبازان کمک می‌کرد. جاهای مختلفی بود تا اینکه خودش بخشی را سرمایه‌گذاری می‌کرد و بخش دیگر را شرکت‌های خارجی می‌دادند.

احمدی با اشاره به اینکه مخملباف دهه هفتاد خیلی تفاوت داشت با مخملباف دهه شصت، اظهار داشت: مخملباف آدمی جدی بود و حواسش خیلی جمع بود. از اینکه بچه‌ها کارهایشان را خوب انجام دهند و اذیت نشوند باید مطمئن می‌شد. غذای گروه، استراحت گروه و… به همه‌چیز اهمیت نشان می‌داد. ما اکیپ جمع‌وجوری داشتیم. در اصل گروهی همه‌فن‌ حریف داشتیم. مثلا ما در فیلم گبه هفت نفر بودیم. گرچه تولید محلی داشتیم ولی مثلا گروه فیلمبرداری کلا سه نفر بود. گروه صدا یک نفر بود. من خودم هم عکاسی می‌کردم و مدیر‌تولید بودم. به‌طور کل آدم‌های چندکاره آنجا حضور داشتند.

مدیر تولید “جنسیت و فلسفه” افزود: مخملباف، کیارستمی را خیلی قبول داشت اما به هرحال او دیدگاه خودش را در سینما داشت.مخملباف وقتی فیلمنامه می‌نوشت، در گروه می‌خواند و گروه هم نظر می‌داد. نظراتی که برایش جالب بود را یادداشت می‌کرد. اگر هم نیاز بود، توضیح می‌داد به این دلیل و آن دلیل است. یک‌بار که ما در شیراز بودیم، سناریو گبه را می‌خواند تا ما نظر بدهیم. در اداره صنایع‌دستی شیراز یک آبدارچی بود که خدمات می‌داد. در آن جمع 6، هفت نفره که نشسته بودیم، هیچ‌کس دیگری نبود و این آبدارچی می‌آمد و می‌رفت. وقتی که تمام شد، هرکس یک نظری داد. بعد این آبدارچی گفت آقای مخملباف می‌‌توانم نظری بدهم؟ گفت بگو. گفت این سناریوی شما برای جوانان هیچی ندارد. مخملباف تشکر کرد. گفت به خدا این از همه شما فیلمنامه را خوب‌تر نقد کرد و فیلمنامه را عوض کرد!!