1

اظهارات خواندنی حمید جبلی در تازه‌ترین گفتگویش⇐من و طهماسب شاگرد حسین علیزاده بودیم/نيم درصد سرانه مطالعه کشور سهم بچه‌هاي كانون است!/در «محله بهداشت» به دنبال این بودیم که بچه‌ها برای یک ساعت هم که شده از واقعیت جنگ دور شوند/دو راه داریم؛ يا سوار ماشين نشويم و الاغ بخريم یا آن که از تمام مظاهر تکنولوژی و از جمله ماهواره به خوبی استفاده کنیم/هيچ سايتي ندارم!!!/سال ۷۰ محمدرضا هدایتی را زمانی که نوجوان بود در زاهدان پیدا کردم

سینماروزان: حمید جبلی از جمله هنرمندان شکوفاشده در بعد از پیروزی انقلاب است که کوشیده از نویسندگی تا کارگردانی و بازیگری و البته عکاسی را تجربه کند.

به گزارش سینماروزان ملموس‌ترین میراث هنری جبلی و زوج هنریش ایرج طهماسب «کلاه قرمزی» است که آخرین فصلش به دلایل مالی نوروز امسال روی آنتن نرفت و هیچ بعید نیست روانه آنتن نوروز97 شود.

حمید جبلی که از جمله هنرمندان رشد یافته در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است با اشاره به نقش کانون در پرورش طیفی متنوع از هنرمندان به «اعتماد» گفت: در زمينه‌ هنری هنرمندان شاخصي در همه رشته‌ها از سينما، تجسمي، موسيقي و… از دل كانون بيرون آمدند كه نمونه بارز آن مثلا در حوزه موسيقي آقاي محمدرضا عليقلي است. شايد الان كسي نداند كه ايشان در نوجواني‌اش فيلم ساخته و فيلمش در جشنواره بين‌المللي نوجوان جايزه اول را گرفته ولي الان آهنگساز است. يا مثلا من و طهماسب در گروه موسيقي شاگردان آقايان فرخ مظهري و حسين عليزاده بوديم و اگر الان اين موضوع را بگوييد، براي ديگران عجيب است و لابد انتظار دارند كه ما در اركستر كار كنيم. به هر حال بچه‌هاي آن دوره با همه رشته‌هاي هنري آشنا مي‌شدند.

جبلی ادامه داد: كساني كه در كانون بودند اگر هيچ تمايلي هم به كارهاي هنري پيدا نكردند و هرگز هم كار هنري نكردند، نخستين نكته‌اي كه در مورد آنها وجود دارد، اين است كه كتاب‌خوان مي‌شدند. يعني الان جزو افراد با مطالعه هستند. الان كه مي‌گوييم سرانه مطالعه ما اين اندازه زشت است، بايد توجه داشته باشيم نصف همان نيم درصد سرانه مطالعه و كتاب خواني هم سهم بچه‌هاي كانون است!

حمید جبلی با اشاره به سریالهای «محله بروبیا» و «محله بهداشت» که در دهه 60 در تولید آنها حضور داشت گفت: اوايل جنگ شرايط خيلي تلخ بود. شهرهاي جنوبي كه مستقيم وارد جنگ شده بودند و دوره‌هاي بمباران تهران هم خيلي تلخ بود. مثلا ناگهان مي‌گفتند به پناهگاه برويد و همه به پشت‌بام مي‌رفتند. به خصوص روحيه بچه‌ها خيلي خراب بود. آن زمان تلويزيون ما فقط شبكه يك و دو را داشت. شبكه دو عمدتا برنامه‌هاي آموزشي داشت و شبكه يك هم بيشتر خبر و اتفاقات جنگ را بازتاب مي‌داد. همه اينها براي بچه‌ها تلخي بود. اگر مي‌خواستيم وارد فضاي رئال و واقعي شويم، همه‌چيز تاريك و سياه بود. بنابراين تلاش كرديم با نوع لباس و آرايش مو… و حتي موضوعاتي كه مطرح مي‌كرديم، راهي بيابيم تا بچه‌ها براي يك ساعت هم كه شده، از واقعيت دور شوند. فكر مي‌كنم تنها كاري بود كه مي‌توانستيم انجام دهيم تا شرايط ذره‌اي براي بچه‌ها عوض شود. و همين گونه كارهاي ديگر را هم ادامه داديم و چون اصلا برنامه‌هاي ديگر توليد نمي‌شد، خيلي به ياد بچه‌هاي دهه ٥٠ و ٦٠ مانده است.

این بازیگر 59ساله نقطه نظرش درباره رواج دیجیتالیسم در زندگی امروزه را چنین بیان داشت: وقتي در فرانسه انقلاب صنعتي مي‌شود، كارخانه چرخ خياطي راه مي‌اندازند كه توليد انبوه كند. در آن دوره، شغل عده‌اي دوزندگي بود يعني كه خياط نبودند. خياط پارچه را مي‌بريد و عده‌اي مانند چرخ خياطي فقط آن را كوك مي‌زدند. اگر يادتان باشد در فيلم « ويلون زن روي بام»، خواستگار دختر كوچك، كه مريل استريپ نقش او را بازي مي‌كرد، خياط است و مي‌گويد آرزو دارم يك چرخ خياطي داشته باشم تا خيلي پولدار شويم! چون كاري را كه او در يك ماه انجام مي‌داد، چرخ خياطي يك روزه انجام مي‌داد. پس با ورود چرخ خياطي، دوزنده‌ها جلوي كارخانه توليد آن تظاهرات مي‌كنند و مي‌خواهند كارخانه را آتش بزنند چون معتقدند اين وسيله باعث از بين رفتن اين شغل مي‌شود. در صورتي كه اگر كارخانه را هم آتش مي‌زدند، نمي‌توانستند جلوي تكنولوژي را بگيرند. در كشور خودمان وقتي دوچرخه وارد مي‌شود، به عنوان يك چيز بد به آن نگاه مي‌كنند و با اين تفكر كه نشاني از شيطان است، با آن مقابله مي‌شود. راديو كه در ايران راه مي‌افتد، سازنده‌اش را به عنوان جاسوس روس مي‌گيرند! ما در ايران پخش راديو نداشتيم چون آن زمان فقط مي‌توانست راديوي مسكو را بگيرد. راديوي ديگري نبود. خبر مي‌دهند كه يك آقايي اين وسيله را درست كرده و تمايلات سياسي به شوروي دارد، پس اين يك دستگاه جاسوسي است! ماجراي خود نخستين راديو هم جالب است تقريبا اندازه يك اتاق بوده چون امكانات كه نداشته و… فكرش را بكنيد چقدر با راديو در دوره خودش مخالفت شد! خب اين تكنولوژي است كه ما بايد از آن استفاده بهينه كنيم. عمر من قد مي‌دهد كه به ياد آورم وقتي تلويزيون آمد، چقدر با آن مخالفت شد و مي‌گفتند در هر خانه‌اي تلويزيون هست، نمي‌شود در آن خانه نماز خواند! چيزي كه به سن شما برسد، ويديو است كه بايد آن را در بقچه حمام مي‌پيچيديم و فيلم وي‌اچ‌اس را در زير پيراهن‌مان پنهان مي‌كرديم. اول كه وي‌اچ‌اس هم نبود، بتا ماكس بود و… بعد ديدند ما هم مي‌توانيم از ويديو استفاده خوب داشته باشيم. و ديديم كه مجوز دادند و ويديو كلوپ‌ها راه افتاد و حالا اگر در خيابان هزار تا وي اچ اس هم بريزيد، كسي بر نمي‌دارد.

جبلی ادامه داد: كم كم سي دي آمد و يك قصه ديگر شروع شد تا رسيديم به ماهواره و دوباره ماجرا شروع شد كه اين ماهواره اخلاق را خراب و فرهنگ را نابود مي‌كند! درست است همه اينها مي‌تواند باشد ولي ما دو راه داريم؛ يا سوار ماشين نشويم و الاغ بخريم و راديو هم گوش ندهيم و برق هم استفاده نكنيم يا از تمام تكنولوژي كه بشر ساليان سال زحمت كشيده و اختراع كرده است، به عنوان مصرف‌كننده به خوبي استفاده كنيم. مگر الان كسي مي‌تواند بدون برق يا وسيله نقليه زندگي خوبي داشته باشد؛ آن هم در شهرهاي بزرگ يا مثلا خود همين موبايل كه امكاناتي دارد و مي‌تواند جان آدم‌ها را نجات دهد، نمي‌توانيم با آن بد باشيم. به نظر من بايد با تكنولوژي هماهنگ شد. مخالفت با آن كمي دگمي‌گرايي و بازگشت به عقب و در مورد خودم مي‌گويم به دليل نشناختن موضوع است. الان كه اين همه درباره كتاب صحبت مي‌شود، بايد به ياد آوريم وقتي ما درباره موضوعي تحقيق مي‌كرديم چقدر بايد كتاب مي‌خوانديم و به كتابخانه‌هاي مختلف مي‌رفتيم ولي الان با چند تا كليك مي‌توانيد خود كتاب را ببينيد. اصلا كتاب صوتي داريم و كتاب‌هايي كه در دنياي مجازي هست. بنابراين بايد فرهنگ تكنولوژي بيايد و از آن به درستي استفاده كنيم. ماهواره مي‌تواند بسيار مضر باشد. مثلا كانال نامناسبي كه بچه‌ها دور از چشم پدر و مادر ببينند و مسائل ناجوري به آنها منتقل شود. در كنارش مي‌توان يك كانال آموزشي مخصوص بچه‌ها داشت و آنان از همه‌چيزهاي خوب دنيا كه مناسب سن‌شان است، استفاده كنند. شما مي‌بينيد مثلا در مورد موبايل، وقتي كسي در كوه گير كرده و با موبايل مي‌تواند خبر دهد تا نجاتش دهند، خب اين خوبي اين وسيله است ولي اينكه بچه‌اي با دوستش خاطره‌گويي كند يا اگر راننده‌اي كه پشت فرمان است، با موبايل صحبت كند، يا اس‌ام‌اس بدهد، منجر به تصادف مي‌شود. اصلا داشتن اطلاعات غير كاربردي كه به درد ما نمي‌خورد، مضر است چون باعث مي‌شود آنچه را مورد نياز است، نتوانيم كسب كنيم. بنابراين فكر مي‌كنم استفاده درست از هر وسيله‌اي نه تنها هيچ ايرادي ندارد، بلكه مفيد هم هست. همان قصه چاقو است كه هم مي‌تواند غذا درست كند و گرسنه‌اي را سير كند و هم مي‌تواند باعث قتل و جنايت شود. خود چاقو كه معناي فرهنگي ندارد و ابزار است. دنياي مجازي هم مثل چاقو، نوعي ابزار است. البته اين را هم اضافه كنم كه هيچ سايتي ندارم.

این هنرمند خاطره جالبی را هم از آشنایی با محمدرضا هدایتی صداپیشه «پسرعمه زا» این گونه بیان کرد: سال ٧٠ با برخي از دوستان رفتيم زاهدان و براي بچه‌هاي آنجا كلاس‌هاي فشرده سه ماهه گذاشتيم. يكي از كلاس‌ها هم عكاسي بود و آقاي محمدرضا هدايتي آن زمان نوجوان بود و من نسبت به او سن و سالي داشتم و جالب است كه خودش آن دوره را به ياد دارد كه هر روز به بازار و مناطق مختلف مي‌رفتيم و بچه‌ها عكاسي مي‌كردند و بعد از عكس‌هاي خود بچه‌ها نمايشگاهي گذاشتند. به من هم اصرار كردند خودت هم نمايشگاهي بگذار. فكر كردم اين عكس‌هايي كه گرفته‌ام كه از زندگي خودشان است و ديدنش در آن نمايشگاه عكس، جذابيتي نداشت و خودشان مي‌توانستند چنين عكس‌هايي بگيرند. اما مجموعه‌اي داشتم مال سال ٦٧ از ماسوله. آمدم تهران و نگاتيوهاي آن را بردم زاهدان و چاپ كردم و نمايشگاهي گذاشتيم در شهر زاهدان كه عكس‌ها آنجا ماند و قرار شد عكس‌ها را به شهرهاي ديگر هم ببرند.