1

ادعای یک فعال سینما درباره صدور پروانه تهیه‌کنندگی برای خالی‌بندی(!) که برای گوگوش، ترانه سروده!!

سینماروزان: عدم اتحاد تهیه‌‌کنندگان علیرغم تلاشهای جامعه صنفی تهیه‌کنندگان برای ایجاد اتحاد با واکنشی تحقیرآمیز از سوی سازمان سینمایی و صدور پروانه تهیه‌کنندگی برای افرادی بی‌ربط مواجه شد بلکه تفرقه‌افکنان به خود بیایند و مانع اتحاد نشوند.

اینکه افتراق تهیه‌کنندگان به جایی رسیده که از روابط عمومی معزول سینما تا هنرور فیلم “برادرم خسرو” تا تولیدکننده کم‌مخاطب‌ترین فیلم تاریخ ایران، پروانه تهیه‌کنندگی سینما بگیرند حقیقتا برخورنده است.

رضا شکرالله از فعالان سینما در یادداشتی طنازانه در همین موضوع از صدور مجوز تهیه‌کنندگی برای یک خالی‌بند(!!) گلایه کرده و در عین حال شماری از خالی‌بندی‌های این “تهیه‌کننده بعد از این” را مرور کرده.

متن یادداشت رضا شکرالله را بخوانید:

باج ندادن سازمان سینمایی به شورای‌عالی و ایستادن در برابر تجمیع نشدن چهار تشکل تهیه کنندگی و دادن مجوز تهیه کنندگی از سوی سازمان سینمایی جای تقدیر دارد اما به وجد می‌آییم وقتی در میان اسامی صالحان اعلام شده برای داشتن مجوز تهیه‌کنندگی به نام سرشکسته خالی بندی(!!) برمی‌خوریم که واقعا جایش در عرصه تهیه کنندگی خالی بود!!

کسی که با پشتوانه غنی فرهنگی(!!) بدون ادعا، از شهر ادب و شعر یعنی شیراز یعنی شهر مرد پشت پرده همه تاریخ سینمای ایران و منشا خدمت و رحمت در سینمای بعد از انقلاب به تهران آمد با ادعای دارا بودن دکترای سینما از اطریش!!

از جمله خدمات(یا خالی‌بندی‌های؟؟) بزرگ این مرد بزرگ(البته بنا بر مدعیات خودشان) فقط بسنده میکنم به این چند مورد:

–ترانه‌سرایی برای خانم گوگوش آتشین!!؟؟
–بازنویسی سناریوهای مسعود کیمیایی!!؟؟
–نویسنده اساس‌نامه اولیه خانه سینما و مشاور سیدمحمد بهشتی!!؟؟
–حکم مابین علیرضا رضاداد و بنیاد مستضعفان در پروژه محمد(ص)!!؟؟
–یار شفیق و رفیق مصطفی عقاد!!؟؟
–مشاور محمد رضا عباسیان و محمد خزائی در جشنواره فیلم فجر!!؟؟
–کاشف استعدادهای جوان سینمایی!!؟؟
–و صد البته خدمات بیشمار برای گذشته و حال و آینده سینمای این مرز و بوم!!؟؟

آقای معاون نظارت! سر جدت این کیست که بهش مجوز تهیه کنندگی دادید؟؟
درست است که آقای انتظامی گفته به یک آدم درپیت مجوز تهیه‌کنندگی بدهید بلکه تهیه‌کننده‌ها غیرتی بشوند و با هم متحد بشوند اما نه دیگر به خدای خالی‌بندی و ابتذال.




ادعاهای احمد میراحسان در یادداشتی به بهانه کمدی پرمخاطب «مطرب»⇐همه «روشنفکران»(؟!) غربگرای ما در فیلم عامیانه ساختن، مقلّد معکوس مسعود ده‌نمکی هستند!!/هر قدر ده‌نمکی در نفی قواعد داستانگویی کلاسیک، روان و سلیس است، این حضرات روشنفکر(؟!) دچار سرهم‌بندی هستند/ده‌نمکی را بخاطر شکستن ساختار سیدفیلد به صلابه کشیدند ولی حالا خودشان در حال تقلید از ده‌نمکی هستند!/همان قدر که دلم برای گوگوش می‌سوخت(!) حالا دلم برای پرستویی می‌سوزد!/پرستویی هم مثل گوگوش همان مدل ادغام نقش و بازیگر در جاری شدن از فضای فیلم به درون فضای زندگی و جامعه را پی گرفته!

سینماروزان: پیشتازی کمدی «مطرب» در صدر آمار فروش سینماها ادامه دارد و هرچقدر که منتقدان درباره ضعفهای ساختاری فیلم گفته اند ولی مخاطبان به فیلم روی خوش نشان داده‌اند و میروند که فیلم را سی میلیاردی کنند.

احمد میراحسان منتقد سینما در یادداشتی انتقادی، کمدی «مطرب» را مجالی کرده است برای نقد کارنامه بازیگری این سالهای پرویز پرستویی.

متن یادداشت میراحسان را بخوانید:

ظاهراً «مطرب» بنا به جریان دفاع از سینمای عامه پسند که زمانی موسوم به فیلم فارسی بود، ساخته شده است. این نگرش ، رویکرد عامه را به فیلم ، سند درستی آن وانمود می کند . از این منظر گنج قارون ، شاهکاری در سینمای ایران است .حتی از این زاویه دید هم مطرب فیلمی دچار سردرگمی است. زیرا این «مردم» آن «مردم» نیستند و ذائقه جامعه توده ای ایرانی که از آغاسی و سوسن لذت می برد با ذائقه طبقه متوسط متفاوت است.

اما فیلم در پس داستان کهنه مطرب انواع نگرش‌ها غربگرا را گنجانده که باب طبع طبقه متوسط امروزی است. بهرحال قصدم واکاوی فیلم مطرب و مشکلات آن نیست می خواهم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی، نه فیلم کیایی بنویسم.

اگر قصدم گفتگو از شکاف ها و شکافتن فیلم و ساختار زدایی و شل کردن پیچ و مهره های مطرب بود و اشاره به «ابتذال» عیان ، که شگرد فیلم است، فیلمی که به داستان کلاسیک اهمیتی نمی دهد و صرف قهرمان پردازی احساساتی، هدف آن است، مسیر دیگری را طی می کردم. اگر نیت، بررسی ساختی و فکری این فیلم بود البته می نوشتم که چگونه «روشنفکران» غربگرای ما در سینما با تفسیر تازه از ارزش و روش فیلم عامیانه ساختن ، رویکرد به اصول تازه ای را طبق ذائقه فیلم های فارسی اسبق در ساخت و پاخت روایتی شلخته و بی اعتناء به قواعد هالیوودی داستانگویی و متکی به کولاژهای داستان قهرمان محور کار، بنا نهاده اند و همه شان  مقلّد معکوس مسعود ده نمکی هستند ! اما هر قدر ده نمکی روان و سلیس است در نفی قواعد داستانگویی کلاسیک در سینمای عامه گرا، این حضرات دچار سر هم بندی هستند . در سینمای پس از انقلاب این مسعود ده نمکی بود که به سود محتوایی انقلابی و دینی عرفانی و اخلاق گرا و آرمان خواه ، دگم ساختار سیدفیلدی را شکست و همه به عنوان کاری مبتذل او را به صلّابه کشیدند ، زیرا در حقیقت  خشمگین از موفقیت او در دفاع از آرمان انقلاب اسلامی بودند ، اما حالا خودشان آن تخطی های ساختاری را به سود ترویج نگرش نولیبرالی برای جذب عوام به کار می گیرند . با محتوای شدیداً ضد انقلاب اسلامی و عمیقاً غرب گرا .

اما حقیقت آن است که مباحث زیبا شناسی ستایش ابتذال یا معنای تازه ستایش از سینمای عامه پسند در این نوشته ، مورد نظرم نیست بلکه سقوط، در مغاک ادغام نقش بازیگر در نقش خارج  از فیلم در این  نوشته مهم ترین انگیزه برای نوشتن است . یعنی قصد دارم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی بنویسم ، بمثابه  «ادغام پرستویی و مطرب»! یعنی فیلم مطرب در ارتباط با کیایی ، رابطه منطقی فیلم کارگردانی  را دارد با استتیک مطرب ! اما در ارتباط با پرستویی دارای وجهی نمادین است. مطرب فیلم پرستویی است! از زوایای گوناگون ! اینکه چرا مطرب فیلم پر اشتباه و گرد آمده از بلبشویی است نولیبرالیسم که شبیه بلبشوی مدیریت سیاسی وا داده نولیبرالی درون است و همه چیز سر هم بندی شده تا غیظ و نیش و نفرت ایجاد کند علیه مهمترین تحرک ملی در ایران برای رهایی از نولیبرالیسم و بردگی سلطه جهانی سرمایه داری بین المللی بس ارتجاعی شده از سوی انقلاب اسلامی و … اینها حرف دیگری است . در این نوشته من با پرستویی کار دارم. آن را پدیده ایده زیبایی شناسانه ی کارگردان درباره ارزش ساختن فیلم عامه پسند ایرانی موضوع دیگری است!

پرویز پرستویی چه اش شده ! پاره ای او را بازگشته به واقعیت پنهان نگه داشته اش تفسیر می کنند، پاره ای معتقدند او مبتذل شده، پاره‌ای شجاعت او را در همرنگی با زمانه می ستانید، پاره ای می‌گویند او آدم فرصت طلبی است هم از آخور خورده و هم از تو بره ،پاره ای او را خود بزرگ بین متوهم و حتی خائن به آرمان برادر شهیدش و انقلاب اسلامی و فریفته وسوسه  شیطان بزرگ و زینا و قدرت و سیطره طاغوت عصر می‌داند که با نقاب اعتراض، این گرایش همرنگی فاوست گونه با مفیتسوفلس را پوشانده است و به ارزشهای ژرف انسانی و آرمانی  خیانت کرده و خود را به توسعه غربگرا و افکار مادی و ضد دینی آن فروخته تا در پیری  هم ، همچنان شهره بماند. پاره‌ای  اذیت‌های نهادهای رسمی حکومت، توقعات آنان را عامل ابتذال او معرفی می‌کنند ، پاره ای اعتقاد دارند فساد قدرتمندان و خائنان به خون  شهداء که حالا جیب خود را می‌انبارند وزیر و وکیل و رئیس خائن‌اند ، او را آزرده کرده و همه مفاهیم اخلاقی و مذهبی اثر را بیاد داده، عده‌ای همه اینها را بهانه می‌دانند برای آن که قید بندگی و بردگی  نفس و شیطان را که وسوسه  درونی هر آدمی  است تا گمراهش کند ، به گردن بگیرد و … بویژه آدم مشهور که از عبودیت خالص باز می ماند و غرق دنیا می شود و … و به جای توجه خالص به خدا ، بت های گوناگون و بهانه‌های  رنگارنگ او را با خود می برد …

از تمام این تفسیر ها ، من درباره پرستویی ، همان تأویلی را می پسندم که زمانی درباره فائقه آتشین نوشتم و هوشنگ اسدی و نوشابه امیری آن را به او دادند تا بخواند زیرا دوران گزارش فیلم بود و آنها احتیاط می کردند نوشته ام را منتشر کنند و البته  خانم بازیگر تحمل تأویل خود را نداشت. و نمی‌دید که مفتخر شده به نقش یکّه بازیگری یا شاید دانش کافی در فهم این وجه نمایشی خودش را کم داشت ! پرستویی همان مدل ادغام نقش و بازیگر در جاری شدن از فضای فیلم به درون فضای زندگی و جامعه طی چهل ساله پس از انقلاب اسلامی است .

من کاری به سینماگران فاقد هر باور و ایمان و عروسک های خیمه بازی نولیبرالیسم و اربابان شیطانی و جهانی تمدن مدرن ندارم . دلم برای پرستویی می سوزد؛ همانقدر که برای گوگوش !

فعلاً و امروز او برآیند آن روحیه سرخورده کسانی از انقلاب اسلامی است ،که از آن می گسلند. او معترض خشمگین است . اما محتوای حقیقی این گسست چیست ؟ و این اعتراض و خشم رو به خدا دارد یا پشت به خدا ؟

در چند سال اخیر و بالاخره با مطرب ، ما شاهد بازگشت او به گذشته‌ایم که می خواهد نزد «همگان» آبرومند باشد. و در حیطه زیبایی شناسی تفسیر تازه‌ای ارائه دهد علیه آن ارزش‌هایی که انقلاب از آن دفاع می کرد و به سود آن چه که مردودش می داشت ، و حالا آن چیز حلال، حرامی است به اسم مطربی !

ظاهراً پرستویی دارد با بازی عاطفی خود ، معادله ای را بر هم می زند! او یک پدیده بومی، توده‌ای و پوپولیستی را برگزیده که در ابتذال« اصالت » دارد ! و نیز هماهنگ با زیبایی شناسی رایجی است که می‌کوشد با ستایش از ابتذال و عامه پسندی، اثبات کند که در این جلب توده های فرو دست ، هنری بزرگ و اصیل پنهان بوده ،هنری که « مردم » را شاد می‌کند  و از افسردگی فرهنگ حکام رهایی می‌بخشد.

اما حقیقت آن است که این طرب  ، امروز حتی فاقد حقیقت طرب بومی است، بلکه وانموده ای است که این نقش را ایفا می کند و جزیی از سیطره نولیبرالیسمی است که هر عنصر بومی و غیر بومی را به جزیی از جریان فروپاشی  ارزش‌های سبک زندگی اسلامی و تعاریف سنتی و  سنت های  فرهنگ دینی بدل می سازد تا فراتر از بدل کردن ایران به گاو شیر ده سابق ، ریشه های احساس هویت و استقلال بر حسب نگاه دینی را به سود یک نیست انگاری وارداتی  و به سود سیطره سرمایه بین المللی و تروج کفر، بخشکاند. دفاع از آن هنر مطربی امروز تهاته‌اش ختم می شود به نولیبرالیسم غربگرا و ستایش مفلوک نولیبرالیسم ترکیه !!!

برگردیم به پرستویی! بالاخره  دوران « با کدخدا بساز و ده را  بتاز» توهماتی نولیبرالی  فرا رسید  و « پرونده دار » از آب درآمدن برادران یوسف ها ، از مقام منیع ریاست جمهوری تا معاون اول و رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه سابقی  و … یعنی وضعیت احساسی یک آدم پاکباخته  که میکوشد دامنش را از آلودگی قشر ممتاز و نومانکلاتورای انقلاب اسلامی که خائن به خون شهیدان و آرمان امام خمینی (ره) و اذناب نولیبرالیسم و جهان سازی سرمایه داری بغایت ارتجاعی شده بین المللی و ملقب به نفوذی‌های همان دشمنان غدار در پیکره جمهوری اسلامی و بهره‌مندان از اقتصاد نفتی  و ممانعت کنندگان درون حاکمیت از توسعه اقتصاد تولید گرا و مجاهدت تجّار تجارت های فاسد واردات و خام فروشی و قاچاق و خیانت به ایران اند که همه را به ستوه آورده اند. حالا آقای پرستویی، برخلاف آقای بازیگر ، انتظامی، که همواره متانت و استقلال و تعادل خود را حفظ کرد، به بازیگری ادغام شده با نقش در متن زندگی واقعی  و فردی دچار سرگیجه شده، بدل شد و فکر می کند با مطرب و سایت اش دارد  مبارزه می کند علیه قدرت فاسد، اما سوراخ دعا را گم کرده است! چرا که ظرفیت درک پیچیدگی های سیاست مدرنیته متأخره و سیطره نولیبرالیسم و فراپاشی های پست مدرنیستی و وضعیت هولناک آسیای غربی و بار سنگین مسائل خاورمیانه ای که کانون عمل ارتجاع جهانی سلطه خواهی شرق و غرب است و تجلی پیش افتادن  مردم جهان برای نظمی رها از قدرت سلطه جو و کشتارگر و خونریز و وحشی شده مدرن و شیطان بزرگش که شاهزاده ادلسون « صهیونیست » می گرداندش ، همان ابر سرمایه داری یهود که می گوید خانم کلینتون نباشد، آقای ترامپ باشد، در یمن جنگ بپا شود ، در کردستان عراق،سرمایه اسرائیلی غوغا بپا کند و قس علیهذا … پرستویی توان فهم اینها را ندارد پس در زیر نقاب مخالفت با قدرت داخلی  به خدمت سرمایه جهانی  در آمده … و درون نظام داخلی هم نمی تواند حق و باطل را تفکیک کند و جایگاه هر یک را به درستی فهم نماید . پس مهارش به دست شیطان می افتد .

 این است که ذهن ساده ناآقای بازیگر به ابزار بازی جهانی بدل می شود.  طبل از سمت چپ به صدا در می آید تا اعتراض و حمله از سمت راست نقش اش را در هماهنگی  با ترویج  منظر فرهنگی و اعتقادی آمریکا ایفا کند که کارش بر باد دادن ارزشهای بنا نهاده شده انقلاب اسلامی و روایت امام خمینی  (ره) از زندگی در دنیا و سرنوشت اخروی است و توسعه ابتذالی حرام.  ظاهراً مطرب مقوله ای «ملی» است !!! و ربطی به موسیقی غربگرا ندارد !!! یعنی به تنگ آمدن از فساد  داخلی ، او را به تسلیم  برابر فساد بزرگ تر  ترویج آن کشانده و به جای مبارزه  با واقعیت  موجود  فساد ،علیه ارزشهای ضد فساد آرمان دیروزش به پا خاسته و با این  ابتذال به خودش ، به  دیروز خودش دهن کجی می کند و البته  مثل پناهی، فرهادی و در  فرمی دیگر به کاریکاتور « آزادی » خواهی خیمه شب بازی قدرت جهانی شیطان سرمایه  ارتجاعی صهیونیستی  بدل شده است که خصوصاً هنرمندان کم بنیه اما خود بزرگ بین به دام بازی و سناریو آنها می افتند. طرفه آن که در جهان او ، ترکیه نیروی پادو و سرباز خانه ناتو، کعبه آمال می شود !

***

 آیا مشکل است تناسبی و معادله ای را حل کنیم که بین روحیه بخشی از ملت و بویژه طبقه متوسط امروز گسسته از انقلاب اسلامی در دوران انقلابی شدنش، دوران رأی نود و هشت و اندی درصدی  به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و « بازیگر » ما برقرار شد و سپس در دوران سازندگی و اصلاحات  و بازخوانی انتقادی  انقلاب و دوران جنگ و سپس وانهادگی آرمان انقلاب و کم کم تغییر ارزشها و تمایل به پیروی از نولیبرالیسم ادامه یافت  که اتفاقاً نفوذ این نولیبرالیسم در ساختار حکومت علت اصلی ناکامی‌ها، سستی‌ها و ممانعت‌ها از سر پای خود ایستادن و مبارزه با فساد و ارگانیک قشر ممتاز ، حکومتگر بود و زیر پانهادن حلال و حرام محمدی و جالب آن که در جهان روشنفکران و آقای بازیگر کنونی ، باز سیطره  همان نولیبرالیسم بر ذهن شان و افق آنها است که اعتراض به فسادشان را به کمدی  بدل می کند  و به فیلم مطرب و توبه از دفاع  از ارزشهای انقلاب اسلامی و بازگشت به فرهنگ حرامکاری مبتذل پهلوی که با حرامخواری بطون انباشته از دلارهای نفتی هماهنگی دارد .این حرکت پس پسکی  کمیک که به جای  حس تراژیک به مضحکه ای بدل شده ، بدین سان محصول رابطه ای است بین سینما ، وانموده های سینما و نیز طاغوت عصر و تحولات درون ملت که یک سو پروژه براندازی طبق منافع سرمایه داری متأخر  و جهان مدرن قرار دارد و سر دیگرش مقاومت نیروهای صالحی است که زمان حضرت لوط  و حضرت ابراهیم هم در قومی  یک سره به فساد کشیده تکرار شد و همچنان امروز پس از قرنها بر ارزشهای انقلاب دینی و استقلال، عدالت ، آزادی از قید بردگی فرعون عصر و تفرعن و طغیان طاغوت جهانی و مدرنیت فاسد شده اش و رشد مستقل خدا باورانه و ضد حرام ها پای می فشرند و ایستادگی می کنند و فساد دیگران را بهانه ای برای فساد خویش و گرویدن به شیطان ابتذال بدل نمی سازند بلکه با حاکمیت فساد در همه جلوه هایش  مخالف‌اند و به طی طریق در سیر انتظار حقیقت موعود دل بسته اند و باور دارند !

 حالا می شود هم معنای مطرب و هم معنای پرویز پرستویی و سایت و عمل اجتماعی خارج از فیلم هایش را که با هم تناسب دارد درست ادراک کرد.

و طنین من نه منم نه من منم «فؤاد» را در هستی ابراهیم و و معنای ابراهیم را در تحولات پرستویی ابراهیم حاتمی کیا تا امروز مطالعه کرد و دید در نیمه راه او از حاتمی  کیا هم جدا می شود و من نه منم نه من منم را رمزگشایی نمود. میراث های معرفتی در فرهنگ های بشری وجود داردکه گردآمده در عباراتی است . آیات الهی و راه نمود های اهل عصمت و دانایان ژرفانگر نمونه های متقن اند.یعنی گزاره هایی است که حکم مفتاح را در شناخت آدمی از خود و از دیگران دارد و نیز علت ها و عوامل بیماری انگیزی که روح آدمی را رو به ظلمات و گرفتار سقوط در دوزخ درون می کند و یا مایه تغییر جان به سوی جهان های روشن می شو ، فاش می سازد : شهوات، قدرت ، شهرت ، ثروت ، از نیروهای قهار دنیا و مأوای شیطان است تا آدمی را سرکش ، گرفتار دارالغرور ، و برده ی عجب و خود رأیی و تفرعن و طغیان برابر حقیقت و مسیر رشد و در نتیجه گردن کش علیه کار، بر وفق طاعت و خشنودی الهی  کند . از همین رو گفته اند :

*یا رب مباد که گدا معتبر شود ………………..

*در اینجا ، رهایی گدا از گدایی در نظر نیست  و علیه آن دعا نشده ،شاعر گدایی را که اعتبارات دیگری و استغنا ، وحشی ، سرکش ، ظالم ، و خود رأی و نا منصف اش ساخته ، … پرده برداری کرده و از آن برائت جسته است !

ردّ این پدیدار می تواند در میان سیاستمداران یا هنرمندان و تازه به دوران رسیده ها و مردم عوام یا دانشمندان و فرودستان یا فرادستان بی ریشه دنبال شود . این جور آدم ها همه جا هستند و در میان روشنفکران و اهل سینما و پولدارهای بادآورده و صاحبان  شهرت های اغوا کننده از همه جا  بیشتر و در انقلاب اسلامی یک جریان اند که از خدا به شیطان رو کرده اند یا از اول از اذناب شیطان بوده اند  با نقاب اغواگر در صف انقلاب ! با ماهیتی که ربطی به تقوای حقیقی یک مؤمن و گریز از شهوات دنیا نداشته. بله سینما می تواند وانموده هایی را روایت کند که جانشین واقعیت اند . دروغ چیز دیگری است ! وانموده اما بس پیچیده تری در بازنمایی فیلمیک است و ولو یک فیلم مستند می تواند واقعیت تازه ای خلق کند ضد واقعیت ­موجود در زمان و مکان .

گاه فیلم ، و خود کارگردان و خود هنر پیشه یک وانموده ی با هم اند. زمانی فیلم یک وانموده است اما نه بازیگرش در خارج از نقش. فرض کسی فیلمی بسازد که داستانگویی اش عواطف را به سود هیتلر یا عمر سعد تحریک کند ، بدون آن که بازی در نقش هیتلر یا عمر سعد، بازیگر را به تسلیم به فریب فیلم در و وانمایی از هیتلر یا عمر سعد ،کشانده باشد. و بیرون از این فیلم بازیگر، هیتلر یا عمر سعد،همذات شود. یعنی بیرون از این فیلم، بازیگر ، همچنان هیتلر را یک خون ریز نژاد پرست و عمر سعد را یک عالم بی وجدان و دنیاگر بداند و تا سرحد کشتار و خشونت علیه معصومیت ، به دنبال زر و زور می رود و یزیدی می شود .

این مؤخره طولانی ، در پی گفتن یک جمله  به آقای پرستویی است ، وضع خطرناکی دارد و دارد از خودش بی ظرفیتی نشان می دهد ، نه به سبب سیاست بازی  یا اعتراض به فساد که اعتراض به فساد سیاستمداران، شرف است و آبرو نزد خدا و بندگان  مظلوم خدا و مردم اسیر دست قدرت مداران فاسد می شوند و ایستادن در کنار نیروهای صالح که خواهان اداره امور مملکت با عقل و عدالت و تقوی هستند و پیشرفت را در رشد یک جامعه سالم و مدیریت معقول و پاکیزه می دانند .

وضعیت خطرناک پرستویی آن است که به ابتذال، و ناحقیقت و بازی شیطان عصر در غلتد و وارونمایی کند و بیاندیشد با دفاع از امر مبتذل، فحشاء ، جهل عشرت و لشوراگی، و حرامکاری های گذشته دارد از ملت و حقیقت و انسانیت و مظلومیت دفاع می کند . آرایش چهره ی حرامکار، و تشویق حرامکاری ، چه فرق می کند یک قاتل ظالم یا دزد یا یک اهل لهو و لعب حرام، نزد خدا و قرآن و آل الله  (علیهم السلام) به یک اندازه مذموم و دوزخی است.

نولیبرالیسم و کفر جهانی با هزار نقاب روشنفکران و هنرمندان و سیاستمداران را برده خود می کند و حتی با پز انقلابیگری جعلی یا رفرمیسم مدرن گرا و صلح طلب ! زدن یک نقاب  خشمگین از فساد  قدرتمنداران، و در غلتیدن  به فسادی دیگر و پشیمانی از روزگار دفاع از حقیقت یک انقلاب دینی و دهن کجی به خدا و اطاعت خداو انقلاب خدایی، فساد دورویان را بهانه دفاع از فساد  بزرگ تر ، از سوی اهالی طاغوت جهانی  و فرهنگ ضد خدایی جهان مدرن و لهو فحشا اش قرار دادن ، کار مضحکی است ، سر همه را  آدم کلاه بگذارد، حتی سر خو را کلاه بگذارد، نمی تواند سر خدا را کلاه بگذارد که هدایت ها و راه  نمودن هایش مشخص است و عصیان و طغیان و تفرعن و خود رأیی و خود خدا پنداری و مفاهیم دلبخواهانه و باورهای پوچ را جانشین اعتقادات روشن و مبین وانمود کردن تا همرنگ جماعت شوی ، هم نزد صاحبان خرد و مقدم بر آنان نزد رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع)و فرزندان معصوم و ذخایر حق واضح است .

حالا موقعیت در زمانی فیلم مطرب و وضعیت ویژه یک بازیگر  در تناسب با تغییرات طبقه متوسط ایران که کم کم در دیگر اقشار  شیوع می یابد قابل درک است. و اینکه چرا سریال فیلم های دوران توبه آقای پرستویی، از انقلابیگری سینمایی و آثار آرمان گرایانه ، حالا دارد ، دامنه دار می شود که آخرین اش فیلم «مطرب» است . من کاری به کیایی ندارم. برای او ترکیه و اسلام جعلی یک الگو توسعه است!!! من با پرستویی کار دارم  و نولیبرالیسم پان ترکیسم که  به نحو مبتذلی کعبه آمال است در فیلم مطرب و بگویم مطرب را از زوایای گوناگون می توان چفت و  بست اش را باز و ساخت و پاخت اش را تفسیر کرد.

1-مطرب از نظر سازه ، فیلمی با ساخت عوام گرای سرگرم کننده ، از فیلم هایی است که می پندارد رگ خواب تماشاگر ایرانی و سلیقه اش را به دست آورده ، همان طور که مثلاً یک فیلمساز فیلم های عامه پسند هندی می داند . در آن جا منطق سید فیلدی و روایت  داستان سر راست مهم نیست ، نقطه جوش جذابیت در جای دیگری است .

آیا از این منظر فیلم موفق است ؟ مثلاً شبیه گنج قارون ؟با همه تفکر جعلی، فضای بی ریشه، واقع گریزی مبتذل، رویا پردازی ارزان مایه و فریب دهنده و خرفت کردن آدم ها اما موفق در انگشت نهادن به گیجگاه  تماشاگر عام ایرانی و او را با یک قهرمان شیرین و نماد روحیه  عوام و توقعات و ارزش های آنان، که همه مشخصات و باورپذیری خودی بودن اش تام تمام است جلب می کند . (همان طور جذابیت های پاره ی مکمل وزن دلربای آن قهرمان ) واکاوی مطرب از این زاویه دید، کم و کاست های زیاد و سر هم بندی های کم هوشانه و فراوانی را فاش می کند. یعنی هر قدر کارگردان بگوید من تحت نفوذ تئوری رواج یافته . ذائقه «مردم» ایران ، آگاهانه از قصه پردازی، شخصیت پردازی، روایت سه پرده ای، شکل دادن کشمکش های جذاب دست شسته ام و یک راست به سراغ وجوه گیج کننده و جذاب سلیقه ایرانی رفته ام و داستان و  لنگ و وازم را طبق این ذائقه  بر اساس احساسات برانگیزی قهرمان مظلوم و سعادت پایانی اش شکل داده ام ، باز نمی تواند گریبان خود را از پرسش هایی درباره ضعف همین ساخت دهی رها کند .

2- منظر دیگر بررسی مطرب در گروه فیلم هایی است که یک داستان عامه پسند و سطحی را پیش  می کشند تا در پشتش مثلاً نقد منکوب کننده علیه انقلاب اسلامی را نهان سازند ، نقدی که ظاهراً در روایتی جدی امکان  و مجوز نمایش نخواهد یافت .

3- جدا از زوایای متعدد دیگر، یک نظرگاه هم دنبال کردن وانموده های فیلم و بازیگر ، نسبت به رخدادهای زندگی ایرانی است . این زاویه دید برایم انگیزه نوشتن این یادداشت بود .در ذهنم سرنوشت بازیگری عزت الله انتظامی و خسرو شکیبایی و حیات آبرومندشان می خواهد چیزی را به پرستویی یادآوری کند . در این نوشته مایل بودم همین تذکر را ثبت کنم. که کردم. شیطان جنی و انسی و جهان بی ترحم طغیان علیه خدا ، هزار راه برای تبدیل هنرمند و سیاستمداران و روشنفکر و سپس یک قوم به ذنب خود دارد . به قهرمان  بدل کردن یک زندگی سرشار از لشوارگی و ابتذال  رژیم سابق به صورت مبتذل و هندی وار ، جزیی از این ذنب لایغفر است .

بگذریم از همه عوامل ایجاد نفرت از انقلاب اسلامی ، و هر پدیده وابسته به آن ، تبدیل کردن ترکیه نولیبرال و همدست ناتو و جنایات خاورمیانه ای اش علیه سوریه و کردها به کعبه آمال و هنرمند شکوهمند و اخلاق گرایی ترک را برابر  این زباله های پر از دروغ  و تخطی ایرانی ، به قهرمان  اصلی  بدل کردن و کاپ اخلاق و خرد  به او دادن ! و آن انبوه عیان ستایش خود باختگی یک ملت و وحدت همه عناصر ضد انقلاب در ضدیت با انقلاب. پله های سقوط آدمی از فیلمی افشاگر داعش و ترکیه داعش پرور بپرهیزد تا فیلمی که ترکیه نولیبرال «اسلامی»!!! را بستاند ، پله های  عروج او نیست !

من کاری به سینماگران فاقد هر باور و ایمان و عروسک های خیمه بازی نولیبرالیسم و اربابان شیطانی و جهانی تمدن مدرن ندارم. دلم برای پرستویی می سوزد. همانقدر که برای گوگوش!




یک سردار سپاه متذکر شد⇐میخواهند کاری کنند که تهیه کننده “امام علی(ع)” به خاطر نام بردن از گوگوش و فردین،  ایران را ترک کند؟/تهیه کننده “امام علی(ع)” فردی مذهبی نیست ولی مذهبی ترین سریال ایرانی را ساخته!!/به یک متخصص باید با دید تخصصی نگاه کرد نه اینکه بدلیل گفتن حقیقت به او انگ مزدور بودن بزنیم!/باید فراخوانی منتشر کرد برای مبارزه با دروغگویی در سینما و تلویزیون!

سینماروزان: بخشهایی از گفتگوی محمد بیک زاده تهیه کننده سریال “امام علی” که پیرامون انتخاب بازیگر برای این سریال بود با انتقاد افراطیون مواجه شد.

بیک زاده در یک واقعه نگاری منطقی از حضور محمدعلی فردین و فائقه آتشین(گوگوش) در فهرست گزینه های اولیه اش برای بازی در این سریال گفت و همین عاملی شد بر تاختن به ایشان تا جایی که یک سردار سپاه به حمایت از وی پرداخت.

سردار عباس مجابی که در سالهای اخیر فعالیت فرهنگی داشته با انتقاد از حمله کنندگان به تهیه کننده “امام علی(ع)” بیان داشت: آنها که به محمد بیک زاده حمله می کنند، اصلا نمیدانند بیک زاده کیست. ببینید دارید درباره کی و چی می گویید. او کسی است که در سینما و تلویزیون عالم خودش را دارد.

سیدعباس مجابی ادامه داد: به یک متخصص باید با دید تخصصی نگاه کرد نه اینکه بدلیل گفتن حقیقت به او انگ مزدور بودن بزنیم. ایشان فقط در مورد انتخاب فلان بازیگر، واقعیت را گفته اند. صرف عنوان نام دوتن از بازیگران دوره قبل از کسی مزدور نمیسازد. بیایید آدمهایی باشیم که عینک خودمان را به دیگران ندهیم که از دید ما دنیا را ببینند. اگر او یک زمان کسی را مناسب ایفای یک نقش(فائقه آتشین و فردین) در یک سریال داشته، مجرم نیست و اگر راستگویی کرده است، قابل احترام است نه لایق اتهام و تهمت و توهین و تحقیر.

وی با تاکید براینکه بعداز پیروزی انقلاب افراد بی حجاب بسیاری، به خواسته خود محجبه شدند، افزود:  بسیاری از زنهای نه بدحجاب که بی حجاب، محجبه شدند اما امروز بسیاری از زنهای محجبه ما به دلایل مختلفی از جمله دافعه های موجود در جامعه بی حجاب شدند. چون مدام در حال ایجاد دافعه هستیم و نه جاذبه!

رئیس اجلاس جهانی هم سرایی همچنین گفت: امام راحل در مورد انقلاب فرمودند که باید انقلابمان را به جهان صادر کنیم. هر رهبری در جهان فقط هدف را اعلام می کند و این وظیفه  آحاد ملت است که آن هدف را عملی کند. برای عملی کردن این فرمایش امام چه کاری باید کرد؟ اولویت با کار فرهنگی است، حالا اولویت در کار فرهنگی با کدام بخش است؟ آن بخشی که از همه تاثیرگذار تر است قطعاً تولیدات سمعی، بصری مثل فیلم، سریال، تئاتر و… می باشد.

وی افزود: صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران برای حفظ و جذب مخاطب باید تولیدات باکیفیتی داشته باشد ولی متاسفانه با وجود اینکه چهل سال از انقلاب می گذرد، همچنان آثار با کیفیت نازل و کم ارزش جهانی را با قیمتهای گزاف می خرد و مقدار قابل توجهی ارز از دست می رود، آن هم با توجه به وضعیت تحریمها و … در حالیکه باید صدا و سیما خودش تولید با کیفیت و ارزشمند داشته باشد. برای تولید یک اثر نمایشی به سناریو نیاز داریم. برای تولید سناریو هم به قصه نیاز است. ما امروز برای تولیدات فرهنگی به تمامی مولفه های لازم دسترسی داریم اما تنها چیزی که نداریم دقیقا همین سناریو است. ما باید نیروهای متخصص و متعهد تربیت کنیم تا بتوانند اینها را تولید کنند.

مجابی در پایان گفت: من برای مبارزه با دروغگویی و نشر صداقت و درستی در سینما و تلویزیون فراخونی خواهم داد و طی آن از بسیاری از علاقمندان به کار فرهنگی در حوزه سینما اعم از نویسنده، بازیگر،کارگردان، تهیه کننده و حتی گریمور و … دعوت به همکاری خواهم کرد تا بتوانم ذره ای در این زمینه مثبت واقع شوم. امیدوارم بتوانم به این هدف مثبت نائل شوم.

مجابی که با همراهی بیک زاده مشغول ثبت خاطرات جنگ است تصریح کرد: تیم مجرب ما با مدیریت آقای بیک زاده و هدایت فرماندگان دفاع مقدس برای رفع این نیاز، ۵سال به دورترین نقاط کشور سفر کرده اند تا خاطرات، داستانها، قصه ها و حرفهای مردم کوچه و بازار را جمع آوری کنیم. در یکی از سفرهایمان خبر رسید که یکی از رادیو های ضد انقلاب گفته که ما را بزنند، کمین کنند و به ما حمله کنند. کسی هم حق مصاحبه با گروه ما را ندارد. من به محض شنیدن این خبر گفتم خدا را شکر، راه را درست آمده ایم.

تمام خطرات را به جان خریدیم تا بتوانیم امروز با افتخار بگوییم بعد از ۵سال امسال موعد به ثمر رسیدن نتیجه این تحقیقات و تولیدات نهایی است.

مجابی در خصوص روند کاری خود و تیمش افزود: از سرداران سپاهی، ارتشی، جهاد، پیشمرگ های مسلمان کرد و مردم عادی در سرتاسر ایران مصاحبه جمع کردیم و آنها را پیاده کردیم، تبدیل به متن کردیم، سپس فراخوان دادیم تا فیلمنامه نویسان با استعداد و جوان را جذب کنیم تا بتوانند این متن ها را استفاده کنند و سناریوهایی با کیفیت بنویسند، تا رسیدیم به امروز که با افتخار میگویم به مقصد رسیده ایم و توانسته ایم سناریوهایی باکیفیت تولید نماییم.

این تهیه کننده حوزه تصویر و سینما ادامه داد: «مقام معظم رهبری  فرموده اند: اگر چنانچه شما امروز به جمع آوری و افزودن بر سرمایه جنگ رو نیاورید، دشمن میدان را از شما خواهد گرفت؛ این یک خطر است» چرا باید از شرکت های خارجی آثار با کیفیت بسیار پایین را بخریم. در حالیکه ما در ایران همه اینها را داریم، سناریوهایی تولید کرده ایم که همگی بر پایه  واقعیت هستند و تک تکشان برگ زرینی از تاریخ این مرز و بوم اند..

وی خاطرنشان کرد: تمام این تلاشها را آقای محمد بیک زاده کرده است. روز اول طرح را من مطرح کردم و ایشان پذیرفتند و با وجود تمام مشکلات تا آخر کمک کردند. مثلا سریال امام علی کار ایشان بوده است. او مذهبی ترین سریال ایرانی را ساخته است. ولی من نمیگویم او فردی مذهبی است، به صرف ساختن این سریال! ما ۸۰میلیون سلیقه  مختلف داریم. قرار نیست که همه را شبیه هم ببینیم..

حتی ایشان روز اول گفتند من تهیه کننده ای هستم که علمی کار میکنم، کارگردان، نویسنده، فیلمبردار و … را خودم انتخاب می کنم. پذیرفتم! با تمام فیلمنامه نویسان دو نفری مصاحبه کردیم و ایشان با لحاظ قرار دادن نظرات بنده آنها را انتخاب کردند. انصافاً باید بگویم همه آنها در برابر اطلاعات و تخصص آقای بیک زاده کم آوردند.

وی گفت: من مقام معظم رهبری را رهبر ایران و تمام مسلمانان جهان میدانم و مطمئنم آقای بیک زاده هم دقیقا همین موارد را قبول دارند. آقا را قبول دارند، نظام را قبول دارند، ولایت را قبول دارند و در این کشور مانده اند تا کار فرهنگی کنند، آیا اینها کافی نیست؟ حالا باید چنین افرادی را بزنیم تا مجبور شوند از ایران بروند؟ چقدر هزینه شده است افرادی را که از ایران رفته اند بازگردانیم؟ برخی میگویند آقای بیک زاده شرایط رفتنش را فراهم میکند، به ولله اگر میخواست ؛ تابه حال رفته بود. ولی مانده است و پنج سال در دورافتاده ترین نقاط ایران در حال جمع آوری قصه و داستان بوده است.

مجابی در پایان گفت: چهل سال است فقط دافعه داریم، بر فرض که من اشتباهی کرده ام آیا باید تا آخر عمر شرف و اعتبارم برود؟ من از ملت ایران خواهش میکنم یک بار هم که شده دروغگویی را تکفیر کنیم و اگر کسی سعی در گفتن حقیقت داشت از زندگی ساقطش نکنیم.




تهیه کننده سریال “امام علی” در گفتگویی تفصیلی اظهار داشت⇐مجوز بازی فردین در نقش “مالک” را ندادند و بجایش پیشنهاد دادند یک بدمن سینمای طاغوت این نقش را ایفا کند!!/اگر گوگوش نقش “قطام” را بازی میکرد سرنوشتش عوض میشد!!/به دلایل شخصی برای نقش “مالک” سراغ ایرج قادری نرفتم!/ علی نصیریان، جمشید مشایخی و عزت‌الله انتظامی نمیتوانستند “مالک” باشند چون نگاهشان دوپهلو نبود!!/افسانه بایگان، نیکی کریمی، مرجانه گلچین و حتی فریماه فرجامی نمیتوانستند “قطام” باشند چون بالرین نبودند!!!/ویشکا آسایش برای نقش “قطام” انتخاب شد چون باله بلد بود/داریوش ارجمند اعتراض کرد که دستمزدم کم است و من هم گفتم حرف زیادی بزنی در تیتراژ یک ضمه میگذارم روی الف تا بشوی “مالک اُشتر”!!!/سکانسهایی که دست و پای امام را نشان دادیم کاملا مربوط به مهدی فتحی بود!!/شریفی نیا استاد پیچاندن(!) بود و همین شد که نقش “ولید” را بهش دادیم!!/شریفی نیا در قالب ولید باقی ماند و مونوپل سینمایی شد که آهن فروشان و قالی فروشان تهیه کنندگانش بودند!!

سینماروزان: سریال “امام علی”داوود میرباقری در بازپخش چندباره اش در رمضان امسال همچنان جلب مخاطب کرد و جای خالی سریالهایی همچون خود را بیشتر و بیشتر نشان داد.

محمد بیک زاده تهیه کننده این سریال به بهانه بازپخش سریال با اشاره به تسلطش بر انتخاب بازیگران “امام علی(ع)” به “خبر آنلاین” گفت: تمامی بازیگرهای گروه را من، سیدداوود میرباقری و عبدالله اسکندری انتخاب کردیم. آقای شریفی‌نیا دستیار آقای میرباقری بود و زمان تست گریم به گروه اضافه شد. عبدالله اسکندری او را معرفی کرد. تازه هنوز ایشان برای بازی هم انتخاب نشده بود.

بیک زاده ادامه داد: دنبال بازیگر نقش ولید بودیم و آدم‌های مختلفی آمدند و صحبت کردیم و رد شدند که چون زنده هستند من اسمشان را نمی‌آورم. یک روزی دور هم نشسته بودیم. رضا شریفی‌نیا خیلی شیرین و بامزه و اهل پیچاندن حرف است. قشنگ یک حرف را از یک موضوعی به موضوع دیگری می‌پیچاند. من به شوخی گفتم خود این فلان فلان شده ولید است. من به داوود، داوود به عبدالله… همه به هم نگاه کردیم و عبدالله او را برای تست گریم برد و شد خود خود ولید. حتی بر اساس سیره‌هایی که قیافه ولید را توضیح می‌دهد همین آدم است. دقت کرده باشید همین الان هم از ولید خارج نشده.الان مونوپل سینمای ایران مونوپل رضای شریفی‌نیا است که عیبی هم ندارد. «بیله دیگ، بیله چغندر» این سینما رضا را لازم دارد. شما تیتراژ فیلم‌های آمریکایی را ببینید سه چهارتا تهیه‌کننده دارند و آن کسی که تهیه‌کننده اجرایی است دانش سینما دارد و از هر بخشی از سینما یک مقدار می‌فهمد. اما وقتی در سینمای ما آهن‌فروش سینماگر می‌شود. آجیل‌فروش می‌شود سینماگر، قالی‌فروش تهیه‌کننده می‎شود… این سینما نتیجه‌اش این می‌شود و رضا را لازم دارد. رضا به این سینما اتفاقا خدمت می‌کند.

محمد بیک زاده درباره علاقه اش برای حضور فردین در نقش “مالک اشتر” گفت: ابتدا صحبت فردین شد. البته برای خیلی از نقش‌ها صحبت خیلی از بازیگران قبل از انقلاب شد. آن زمان هم حرف من را خیلی گوش می‌کردند مثل امروز نبود که گوششان را روی حرف ما ببندند. برای خیلی‌ها مجوز بازی گرفتیم اما برای بازی فردین اجازه ندادند. علتش هم خیلی ساده است، ما قهرمان زنده نمی‌خواهیم. فردین برای توده مردم قهرمان بود. فردین را نپذیرفتند ولی علی آزاد را پذیرفتند؛ در حالی که اگر به تصاویر سینمای قبل انقلاب برگردیم فردین سمبل جوانمردی و آزادگی بود و علی آزاد سمبل نامردی و ناجوانمردی!!! علی آزاد هم نقش ابن‌عباس را بازی کرد. فخری خوروش و داوود رشیدی را هم ما پیشنهاد دادیم و مهدی فریدزاده مجوز بازیشان را گرفت. ولی فردین را اجازه ندادند، گوگوش را برای نقش قطام درنظر داشتیم که باز هم مجوز ندادند. اگر موافقت میشد و مجوز میدادند سرنوشت گوگوش عوض میشد ولی موافقت نکردند.

بیک زاده ادامه داد: برای انتخاب بازیگر سراغ ایرج قادری نرفتم. علت شخصی داشت. دلیل اینکه اینها را انتخاب کرده بودیم، این بود که سخت است کار مذهبی ساختن که مردم غیرمذهبی یا کسانی که زیاد با مذهب انس ندارند ببینند. بنابراین باید یک اله مان‌هایی را تعریف می‌کردیم که به واسطه آنها حداقل دو، سه قسمت اول سریال را ببینند بعد خود قصه آنها را جذب کند. در تیتراژ اگر اسم محمدعلی فردین می‌آمد، بدون اینکه ما نیاز به شلنگ تخته انداختن داشته باشیم در قسمت اول مردم پای کار می‌نشستند.  با خود فردین درباره‌اش صحبت کردم. یک گالری فرش در میدان ونک داشت که آنجا رفتم و با او صحبت کردم. او که از همان اول می‌دانست نمی‌گذارند ولی ما کار خودمان را کردیم و اگر هر کس کار خودش را بکند همه کارها درست می‌شود.

بیک زاده در چگونگی انتخاب داریوش ارجمند گفت: داریوش را من از بچگی می‌شناختم. ولی علت انتخابش بیشتر بازی در «ناخدا خورشید» بود. خیلی بازی قَدَری بود. خود جنس بود و الحق و الانصاف بازی‌اش در «ناخدا خورشید» را به همان قوت و قدرت تکرار کرد. ما بعد از این دو کاراکتر بازی‌ای به آن قوت از داریوش ندیدیم. علتش هم این است که کارگردان نتوانسته از او بازی بگیرد. این آدم توانا است. اگر جایی بازی ضعیف از داریوش ببینید مقصر کارگردان است.

بیک زاده در چرایی عدم استفاده از علی نصیریان، جمشید مشایخی و عزت‌الله انتظامی در نقش مالک اظهار داشت: در تصویر چشم‌ها حرف می‌زنند. تو در چشم داریوش گاهی آدم خوب می‌بینی، گاهی آدم بد می‌بینی. تو در چشم داریوش آدم دوگانه‌ای می‌بینی و شخصیت مالک همین است. آدم تند و عصبانی‌ای است و آدم مطیعی است. هر دوی این دو شخصیت باید در چهره این کاراکتر باشد. خشن است که در چهره داریوش هست. آنها هم که اسم بردید بازیگرهای خوبی بودند ولی داریوش می‌توانست مالک باشد و مالک سینمای ایران داریوش است. البته فردین خیلی چهره توانایی بود و ما از مالک به دنبال چنین چیزی بودیم. یک کاریزمایی باید در چهره‌ای می‌بود.

بیک زاده درباره دستمزد بازیگران گفت: بیشترین دستمزد را ارجمند گرفت. قبل از ما کاری انجام داده بود که ۲۵۰ تومان گرفته بود ولی ما با داریوش قرارداد ۱۰۰تومن بستیم که ۵تومن مالیات برمی‌داشتیم، ۹۵تومان می‌دادیم. حتی یادم است داریوش غر زد که من دستمزد قبلی که گرفتم ۲۵۰تومان بود، اقلا یک رقمی بزن که صدتومان رند شود. گفتم خیلی حرف بزنی، اینجا نوشتم مالک اشتر، در تیتراژ یک ضمه می‌گذارم روی الف می‌شوی مالک اُشتر. این تهدید را کردم به شوخی و او گفت هر طور صلاح می‌دانی.

محمد بیک زاده با تایید تأمل بر گزینه هایی همچون افسانه بایگان، نیکی کریمی یا مرجانه گلچین و حتی فریماه فرجامی برای نقش “قطام” بیان داشت: همه اینها گزینه بودند ولی آیا بالرین هم بودند؟ نه!! فائقه آتشین اگر بود، بعد ۲۰سال آمدنش در تصویر فقط اسمش جاذب بیننده بود ولی فن چرخیدن، راه رفتن، حرکت بدن اینها برای ما مهم بود. ویشکا آسایش در انگلیس تحصیل کرده بود و باله بلد بود. عمده‌ترین دلیل انتخابمان همین بود.

بیک زاده درباره سکانسهایی از سریال که دست و پای امام نمایش داده میشود گفت: یک جاهایی در سریال امام علی(ع) دست یا پای حضرت را می‌دیدیم، آنها هم مهدی فتحی بود. چون در سیره‌ها عمروعاص و حضرت علی یک‌طور تصویر شده‌اند. یک جمله معروف امام علی دارد که می‌گوید: عمروعاص یک علی است در طریق باطل. جمله بسیار عجیبی است!




یوسف اباذری که سه سال قبل آثار مرتضی پاشایی را “مبتذل” خوانده بود در اظهاراتی تازه بیان کرد⇐از سال ۶۸ به بعد برنامه‌اي در ايران اجرا شد که به‌ “نئوليبراليسم” مشهور است!حاصل آن هم همين ايران فعلي است!!/این نئولیبرالیسم بر همه چیز مستولی شد؛ از اقتصاد تا فرهنگ!/در حيطه فرهنگ به‌شدت دخالت کردند، آدم‌ها را پيدا کردند و با آنها صحبت کردند و آنها را زيرورو کردند!!/چطور شعر گوگوش و “بیا بغلم…” شده موسيقي مطلوب؟؟/چرا ديگر هيچ‌کس به امثال فرهاد گوش نمي‌دهد؟؟/نئولیبرالیسم حتی در فوتبال دخالت کرد! خیلیها فکر مي‌کنند برنامه “۹۰” انتقادي است، اما اين برنامه يک برنامه بازارآزادي است و بنابر مصلحت از زمين و زمان انتقاد میکند، منتها در جهت اهداف خاص!!/در زمان احمدي‌نژاد ۷۰۰ ميليارد دلار سرمایه خارجی آمد و رفت!!/قاليبافي که اين شهر را به مدت ۱۴ سال بر اصول نئوليبرالي چرخاند، نبايد بگويد چهار درصد و ۹۶ درصد. يا نمي‌داني چي اجرا کردي يا مي‌داني و داري دروغ مي‌گويي!!

سینماروزان: یوسف اباذری جامعه شناسی که سه سال قبل و مدتی بعد از مرگ مرتضی پاشایی آثار او را مبتذل خوانده بود در اظهاراتی تازه به نقد حال جامعه معاصر ایران پرداخته است.

اباذری در پژوهشگاه هنر فرهنگ و ارتباطات با اشاره به ریشه های مشکلات معاصر بدنه جامعه گفت: از سال 68 به بعد برنامه‌اي در ايران اجرا شد که به‌عنوان نئوليبراليسم مشهور است. البته کساني اين عنوان را قبول ندارند که اساسا اسامي مهم هم نيست. در جهان اين برنامه به عنوان نئوليبراليسم مشهور است. خبرنگار و روزنامه گرفته تا دانشگاه اين را به همين عنوان مي‌شناسند و در اينجا هم همه آن مفادي که در تمام جهان اجرا شد، اجرا شد… حاصل آن هم همين ايران فعلي است!!

این جامعه شناس با آیین خواندن “نئولیبرالیسم” خاطرنشان ساخت: اين آیینی است که با همه جا کار دارد و از اقتصاد تا فرهنگ را مستولی ساخت؛ يعني حتی در حيطه فرهنگ به‌شدت دخالت کردند، آدم‌ها را پيدا کردند و با آنها صحبت کردند و آن را زيرورو کردند. الان فرهنگ ايران يعني گيشه فرهنگ ايران. آموزش‌و‌پرورش يعني اينکه 83 درصد دانشگاه‌ها خصوصي شده است. آموزش‌و‌پرورش ايران هم به عبارتي بازاري شده است، پولش را مردم مي‌دهند.

اباذری تأکید کرد: در فوتبال هم همين‌طور است. خیلیها فکر مي‌کنند برنامه 90 خيلي انتقادي است، اما نه، اين برنامه يک برنامه بازارآزادي است و بنابر مصلحت افرادي را آورده‌اند که از زمين و زمان انتقاد مي‌کنند، منتها در جهت هدف خصوصي‌سازي باشگاه‌ها و به همين خاطر هم تحمل شده و مي‌شود، اما مردم بيشتر حواشي مدنظرشان است و به اين مسائل نمي‌پردازند.در سينما، تئاتر و سريال‌هاي تلويزيوني هم همين‌طور است. به عبارت ديگر آن چيزي که قرار بود فقط اقتصاد باشد به همه حيطه‌ها نفوذ کرده است

اباذری بیان کرد: در زمان آقاي احمدي‌نژاد 700 ميليارد دلار آمد و رفت، مگر سرمايه‌گذاري خارجي چقدر قرار است پول بياورد، فوقش صد ميليارد دلار. در آن زمان مي‌گفتند که ما را تنها سرمايه‌گذاري خارجي نجات مي‌دهد! چرا؟ براي پخش‌شدن در سرمايه جهاني. در بعضي از جاها هم اتفاق افتاده است، در نشريه‌اي صحبت با يک خانم معدن‌دار بود که گفته بود 30 درصد معادن ايران را هم نروژ خريده است. من نمي‌دانستم چه زمانی نروژ30 درصد معادن ما را خريده! خطاب من به همه همين است.

اباذری ادامه داد: آيا آقاي قاليبافي که اين شهر را به مدت 14 سال بر اصول نئوليبرالي مي‌چرخاند، مي‌داند که در انتخابات رياست جمهوري نبايد بگويد چهار درصد و 96 درصد. يا نمي‌داني چي اجرا کردي يا مي‌داني داري دروغ مي‌گويي.

اباذری با اشاره به هدف اصلی نئولیبرالیسم که تبدیل لذت جویی دم به دم به ارزش است افزود: چطور شعر گوگوش شده موسيقي مطلوب و ديگر هيچ‌کس به امثال فرهاد گوش نمي‌دهد. چه اتفاقي افتاد براي اين دو سوژه؟ سوژه‌اي که در آن زمان حتي اگر به سمت پاپ مي‌رفت،‌ فرهاد گوش مي‌داد و الان اينکه «بيا بغلم و…»




ادعای خبرگزاری اصولگرا⇐فعالیت هنری خواننده آکادمی گوگوش در تهران!!+عکس

سینماروزان: بازگشت به وطن خوانندگانی که در آن سوی آبها فعالیت داشته‌اند و فعالیت هنری در داخل، در همه این سالها محل مناقشه بوده است و اگر در سالهای گذشته این بحث درباره خوانندگان مشهور شکل می‌رفت حالا چهره‌های جوان و نوپا هستند که به این واسطه محل مناقشه قرار می‌گیرند.

به گزارش سینماروزان به تازگی خبرگزاری اصولگرای «فارس» از بازگشت به وطن ارغوان اسلامی که از جمله خوانندگان حاضر در فصل اول آکادمی موسیقی فائقه آتشین(گوگوش) بود خبر داده است؛ بازگشتی به بهانه برگزاری نمایشگاه «آرتدم».

متن گزارش «فارس» را بخوانید:

ارغوان اسلامی که در فصل اول آکادمی موسیقی گوگوش شرکت کرده بود، اخیراً نمایشگاه‌گردانی «آرتدم» پروژه‌ای ایرانی ـ سوئدی را برعهده گرفته که رنگ‌وبوی ضدایرانی دارد.

این شبه‌هنرمند که تصاویرش با پوشش نامتعارف و هنجارشکن در فضای مجازی به وفور دیده می‌شود، زمان رونمایی از نمایشگاه «آرتدم» را روز 8 مارس (پنجشنبه 17 اسفند) مصادف با «روز جهانی‌ زنان» اعلام کرده است.

ارغوان اسلامی درباره آرتدم می‌گوید: آرتدم پروژه‌ایست نو‌آورانه با محوریت زنان که در بطن یک همکاری هنری میان زنان هنرمند ایرانی‌ ـ سوئدی در نظر دارد درباره حقوق زنان و آزادی بیانشان ایجاد آگاهی‌ نماید. زنانی که در این پروژه مشارکت داشتند، توانستند تا با ‎شکستن مرزهاى فرهنگی‌ و جغرافیایی و در کنار یکدیگر به دستاورد‌هایى براى روابط قوى‌تر و توانمندسازى متقابل برسند.

وی تم پروژه خود را «آزادی» معرفی کرده و مدعی است: هدف نهایی پروژه «آرتدم» آن است که صدای زنان هنرمند را از طریق ورک‌شاپ‌ها و نمایشگاه‌ها به گوش علاقمندان برساند.

در این پروژه، ابتدا ‎5 نقاش ایرانی بر اساس تم در نظر گرفته شده، طرحی را روی نیمی از بوم نقاشی پیاده کردند. این نقاشی‌ها به سوئد برده شده و نیمه دیگر آن‌ توسط 5 نقاش سوئدی در حال تکمیل است. ‎تمام این 5 اثر خلق شده توسط 10 هنرمند، پس از اتمام کار به صورت دوره‌ای در شهرهای مختلف سوئد، ایران و کشورهای دیگر به نمایش در خواهند آمد.

هنرمندان ایرانی حاضر در این پروژه عبارتند از: طلا درنگی، نصیرا یوسفی، ساغر مسعودی، نگار ذنوبی و هیرو شیخ‌الاسلامی.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه بازدید از جشنواره تجسمی فجر در پاسخ به پرسش خبرنگار فارس درباره موضع وزارت ارشاد نسبت به حضور خواننده آکادمی گوگوش در فضای هنری کشور گفت: هنوز چیزی در این باره نشنیده‌ام. اجازه دهید بیشتر بشنوم تا بتوانم اعلام نظر کنم.

باید منتظر ماند و دید در این باره و دیگر موارد «پروژه نفوذ»، موضع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چیست؟

اعلان نمایشگاه ارغوان اسلامی
اعلان نمایشگاه ارغوان اسلامی

 




سیدضیاءالدین درّی بیان کرد⇐بهروز می‌دانست که اگر بماند ممکن است اتفاقات بدی برایش رخ دهد/فردین حسابش پاک بود؛ در ایران ماند و جاودانه شد/شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار را در «کتاب فردین» خواهید خواند

سینماروزان: هجدهم فروردین ماه سالگرد درگذشت محمدعلی فردین بازیگر سرشناس سینمای ایران است. سیدضیاءالدین درّی کارگردانی که از جوانی با فردین آشنایی داشت و در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود به سینمای حرفه ای هم به دنبال شکل دادن همکاریهای مشترک با فردین بود چندی قبل در گفتگویی با «کات» با مقایسه میان فردین و بهروز وثوقی گفته بود: بهروز میدانست انقلاب میشود اما فردین نمیدانست.(اینجا را بخوانید)

چرایی این تحلیلی و اینکه بهروز چگونه میدانسته و چرا باید میدانسته اما فردین نه، بهانه گفتگوی ما با درّی بود. درّی که کتابی با محوریت فرازهایی ناگفته شده از زندگی فردین با عنوان «کتاب فردین» را در مسیر تألیف دارد با اشاره به اینکه تحلیل موردنظر ناشی از مشاهداتش از وضعیت ایران در سال 1356 و البته روایتی است از کارگردانی که در همان دوران در حال همکاری با بهروز وثوقی بوده است به سینماروزان گفت: آن کارگردان که اتفاقا در آن زمان شناخته شده هم بود اما بهتر است نامش فاش نشود شرح پریشان حالی بهروز در آن زمان را روایت کرد و اینکه دیگر بهروز آن بهروز سرخوش سابق نبود.

کارگردان «کلاه پهلوی» ادامه میدهد: گویا بهروز به دلیل مناسبات همچنان اثبات نشده با دربار از اوضاع و احوال پیش رو و اینکه ممکن است اتفاقاتی در راه باشد باخبر شده بود و همین باعث شده بود که بیشتر از آن که به فکر امتداد زندگی هنری باشد به فکر کوچک کردن زندگی و انتقال سرمایه‌هایش به آن طرف بود. در همان دوران بود که سینما فرهنگ که مالکش بهروز بود به وزارت فرهنگ آن زمان فروخته میشود و البته بسیاری دیگر از اموال بهروز به دلار بدل میشود.

سیدضیاءالدین درّی با اشاره به روحیات فردین بیان میدارد: فردین اما در این وادی نبود چون هیچ گاه به سمت دربار نرفت با اینکه بارها و بارها شخص اشرف پهلوی مترصد فرصتی برای ایجاد ارتباط نزدیک با وی بود. فردین آدم باغیرتی بود و به شدت متعهد و برای همین از هر گونه نزدیکی با اشرف و به تبع آن دربار سرباز زد.

درّی که  فصل بزرگی از «کتاب فردین» را به شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار اختصاص داده ادامه میدهد: فردین در ایران ماند و البته شاید خیلیها ندانند که فارغ از وجه خیرخواهانه ای که در برخورد با افراد کم‌بضاعت از خود بروز میداد به هنگام جنگ نیز کمکهای فراوانی به جبهه ها کرد با اینکه برخی اوقات حتی خودش هم اوضاع مالی خوبی نداشت. فردین خبر نداشت انقلاب میشود چون با دربار ارتباط نداشت و اگر هم میدانست باز هم بعید میدانم کشورش را رها میکرد و میرفت. او حسابش پاک بود؛ ماند و جاودانه شد. در سوی مقابل شاید بهروز نمی‌توانست بماند چون اگر می ماند با توجه به حاد بودن شرایط ممکن بود اتفاقات بدی برایش رخ دهد.

سیدضیاءالدین درّی  در جریان فرش قرمز یکی از آثار سینمایی اش با نام «سینما سینماست» در سینما صحرا برای اولین بار بعد از انقلاب فردین را در یک محفل رسمی پیش‌روی مخاطبان قرار داد و البته همو بود که زمینه آشنایی کیانیان با فردین را فراهم کرد تا بعدتر کیانیان کتابی درباره فردین بنویسد.

این نویسنده و کارگردان درباره همکاری با فردین در سالیان آخر عمر اظهار داشت: فارغ از تلاشهایی که برای حضور مجددش جلوی دوربین داشتم و نشد، به همراه فردین مشغول کار بر روی فیلمنامه ای هم بودیم که بنا بود خودش کارگردانی آن را برعهده داشته باشد که این یکی هم به دلیل فوتش میسر نشد. شرح بخشی از مراودات با فردین و البته روایت گفتگوهایی منتشرنشده با وی در «کتاب فردین» خواهد آمد.

درّی اما زمانی دقیق هم برای انتشار کتابش نمی‌دهد! او با بیان اینکه این کتاب محصولی است بی سانسور و با نقل قول صریح از فردین و طبیعی است که به دلیل زنده بودن برخی افرادی که نامشان در این نقل قولها آمده است باید مقداری در انتشار کتاب حساسیت به خرج دهیم اظهار میدارد: یکی از تفاوتهای فرهنگی ما با مردمان مغرب زمین آن است که در آنجا سلبریتی ها علاقه دارند به فاش گویی و در این مسیر فراوان هم اتوبیوگرافی نگاشته می شود اما در اینجا همه دوست دارند ظاهری آراسته از خود به جای بگذارند و نتیجه اینکه یک نقد حداقلی هم برتافته نمی شود. در این شرایط «کتاب فردین» که هم نگاهی سرراست به تاریخ سینمای قبل از انقلاب دارد و هم تحلیلی فراگیر بر آثار فردین ارائه داده و هم مشتمل بر گفتگوهایی خواندنی با فردین و روایت واقع نگارانه زندگی اوست باید با تأمل بالا در مسیر چاپ قرار گیرد اما یادتان باشد در این کتاب خیلی چیزها را خواهید خواند؛ نکاتی که خیلی ها جزأت بیانش را ندارند.




مهناز افشار بدون اشاره به ماجرای شکایت هلال احمر از شوهرش بیان داشت⇐امسال سال خوبی برایم نبود/برای این جامعه نمی‌شود توضیح داد!/عکس گوگوش را امضاء میکردم و میدادم به پسرهای محل!!!/من یاسین رامین را دوست داشتم و بابت دوست داشتن تاوان دادم

سینماروزان: مهناز افشار بازیگر زن سینمای ایران که در سالهای اخیر به واسطه ازدواج با یاسین رامین فرزند دو معاون محمود احمدی نژاد و بعدتر بازداشت همسرش به واسطه شکایت هلال احمر در کانون حواشی قرار داشت در همه ماههای بازداشت همسرش و حتی اخیرا آزادی وی با سپردن وثیقه میلیاردی تا زمان تشکیل دادگاه، حرفی نزده است.

مهناز افشار در تازه ترین گفتگویش همچنان درباره شکایت هلال احمر از شوهرش چیزی نگفته است و باز هم پاسخگویی را به زمانی دیگر موکول کرده است. این بازیگر البته درباره خوب نبودن حالش در سال اخیر سخن گفته ولی ابدا درباره ارتباط این حال بد با بازداشت همسرش چیزی نگفته است.

مهناز افشار با بیان اینکه اسکار فرهادی حالش را خوب کرده به «آپاراتچی» بیان داشت: دریافت جایزه اسکار بسیار خوشحالم کرد چون امسال سال خوبی نبود؛ اتفاقات بد زیاد داشتیم بخصوص بخاطر درگذشت عباس کیارستمی و بعد حمیده رضوی مستندساز و این اتفاقات باعث شد حال خوبی نداشته باشم!

افشار ادامه داد: با همه خستگی و مسئولیت زندگی حال این روزهایم با حرفه ام محکمتر و آرامتر میشوم برای مقابله با مسائل زندگی شخصی!!!

این بازیگر 39 ساله با اشاره به حواشی زندگی شخصی اش تأکید کرد: با احترام به همه همکاران معتقدم چیزی به اسم زندگی شخصی وجود ندارد چون وقتی عکس بارداریم را منتشر میکنم دیگر نمیتوانم به مخاطب خط بدهم که چه بنویسند. با پرسشهای مخاطبان مسأله ندارم تا جایی که روح مرا زخمی نکند.

وی با نزدیک شدن به مسأله همسرش بیان داشت: وقتی میگویم شما دزدی هیچ کس از جامعه از من نمیخواهد ثابت کنم پس برای این جامعه نمیشود توضیح داد؛ پس راه من سکوت است و اثبات حقیقت در زمان. به وقتش پاسخ خواهم داد.

مهناز افشار درباره ازدواج با آقازاده محمدعلی رامین اظهار داشت: روزی که ازدواج کردم میدانستم با فردی ازدواج میکنم که پدرش عکس مرا با مجله بسته است!!! میدانستم دارم تصمیمی می گیرم که تاوان دارد. روح مرا زخمی کردند و این زخم، مرا ساخت. من صبر کردم؛ من او را دوست داشتم و بابت دوست داشتن تاوان دادم.

عکس گوگوش را به پسرهای محل میدادم

مهناز افشار که در همه این سالها به خاطر شباهت با یک خواننده لس آنجلسی مورد توجه قرار گرفته خاطرنشان ساخت: در دوران دبیرستان عکس خانم گوگوش را امضاء میکردم و میدادم به پسرهای محل. بعدها خود ایشان{گوگوش} را هم دیدم و کلی با هم کیف کردیم!!!

این بازیگر پیرامون شروع کارش و کیفیت پایین آثارش اظهار داشت: در ابتدای کار زیاد قضیه را جدی نمی گرفتم چون سوادم سواد یک دختر 18 ساله بود و ده سالی گذشت تا بتوانم جدی تر شوم و فهمیدم باید دقت کنم.

وی ادامه داد: بعد که کم کم گذشت سعی کردم روند کاریم را بهبود بخشم و به جایی رسیدم که در زمانی که فیلمبرداری نگاتیو بود وقتی ضبط آغاز می‌شد روح خودم به کناری می رفت و می نشست و کاراکتری تازه در من حلول میکرد؛ انگار حال نشئگی برایم ایجاد میشد!!!

معذرتخواهی به خاطر «عشق تعطیل نیست»

افشار که اخیرا درگیر دو کار همزمان یکی سریال خانگی «عاشقانه» و دیگری فیلم «دارکوب» است اظهار داشت: تابحال پیش نیامده بود که همزمان در دو کار باشم چون در شبکه خانگی به جز تجربه ناموفق «عشق تعطیل نیست» نبوده ام اما حالا از یک طرف در «عاشقانه» هستم و از طرف دیگر در «دارکوب». یک معذرت خواهی به خاطر نیمه کاره ماندن «عشق تعطیل نیست» به مخاطبان بدهکارم. در ابتدای کار «عاشقانه» هم نگرانی هایی وجود داشت در این جهت بخصوص که به جز «عشق…» یک مجموعه دیگر با نام «آسپرین» هم دچار این اتفاق شد!!! تنها مجموعه ای که دیدیم کامل پخش شد «شهرزاد» بود!!! سریال ما هم در برهه ای به مشکل خورد اما خوشبختانه حل شد و تا انتها رفت.

به کاهانی گفتم آماده ام برای همکاری بعدی

بازیگر «تینا» در فیلم توقیفی «اردتمند…»عبدالرضا کاهانی خاطرنشان ساخت: این گونه توقیفها موانعی است که میتواند انگیزه را بگیرد اما من سخت‌جانم و حتی با کاهانی صحبت کردم و گفتم آماده ام برای همکاری بعدی. حاضرم با سرم محکم بکوبم به سقف و سرم خونین شود اما سقف را بردارم.




گوگوش، بهروز وثوقي، گلشيفته و مجری “من و تو” در صفحه اول “كيهان”+عکس

سینماژورنال: روزنامه اصولگرای “کیهان” هجدهم خردادماه و ذیل تیتر یک خود “فراموشی‌ وعده‌ها در پیچ و خم حاشیه‌ها ” کولاژی از چند تصویر را قرار داده که از جمله آنها تصاویری از محمدرضا شجریان خواننده ایرانی است که در کنار بهروز وثوقی، گلشیفته فراهانی و فائقه آتشین یا همان گوگوش همسر سابق مسعود کیمیایی دیده می شود.

یکی از این تصاویر هم شجریان را کنار صبا خوئی فرزند اسماعیل خوئی شاعر نشان می‌دهد که سابقه مجری گری در “من و تو” را هم داشته است.

به گزارش سینماژورنال آن تیتر و این تصاویر زمینه‌ای است برای گزارشی که در آن کنار هم قرار دادن چند پرده از اتفاقات اخیر کشور و از جمله تلاشها برای رفع توقیف “ربنا” زمینه‌ای شده است برای گلایه از دولت که چرا برای بهبود اوضاع اقتصادی کاری نکرده است.

همه اندوهگینند

در بخشی از این گزارش آمده است:  همه اندوهگینند! از اینکه صدای ملکوتی و نوستالژیک و ملکوتی او مهمان‌سفره‌های افطار مردم نیست، غم بزرگی روح و جانشان را می‌خراشد! مدیر یک شبکه تلویزیونی، از امید و آرزوی خود در قالب احتمال پخش ربنا می‌گوید، روزنامه دولت، بیت‌المال را صرف طراحی پوستر رنگی شجریان و مصاحبه مفصل با او می‌کند. خلاصه به نظر می‌رسد ماه رمضان امسال ایرانیان، مشکلی ندارند، غمی ندارند، سفره‌های افطارشان به راه است، نانشان گرم است و آبشان سرد، دل‌هایشان روشن است و تنها یک غم بزرگ، همه را مکدر کرده و آن نشنیدن صدای استاد آواز ایران است که معنویت را به خانه‌هایشان بیاورد!

در ادامه این گزارش آمده است: اندکی آن سوتر، تصاویر استاد در آغوش زنان و دختران جوان و اجنبی، روی دیوار اتاق و توی گوشی‌های مردم، تصویر مهوع و سخیفی از معنویت استاد را به صورت مخاطب می‌زند! 17 ساعت روزه‌داری برای افطار با صدای کسی که رسما به فسق خود افتخار می‌کند و رسما به اسلام توهین می‌کند و می‌گوید: «اینها هرگز با هنر کنار نمی‌آیند و تجربه 1400 ساله ما این را نشان می‌دهد»! چه آرزوی موهومی برای کسب معنویت از صاحب این صدا!

شهرتی مرهون خالی ماندن میدان؟
در بخشی دیگر از این گزارش می خوانیم: در حالی‌که عدد پدران شرمنده ساکن خانه اول، بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در خوشبینانه‌ترین فرض، به شش میلیون و نیم نفر رسیده و در حالی‌ که هر دقیقه، یک ایرانی بیکار می‌شود و در حالی‌‌که رهبر معظم انقلاب، به عوض همه آنها که خائنانه یا غافلانه، برای مردم کاری نمی‌کنند، ابراز شرمندگی می‌کنند، دولتمردان مشغول بافتن کلاه برای مردمند! آنها بعد از سه سال به دست گرفتن مهم‌ترین شریان‌های سیاسی و مراکز تصمیم‌گیری، به این نتیجه رسیده‌اند که مشکل مملکت و جوانان، نه بیکاری، نه ازدواج و نه هیچ چیز دیگر است! مشکل آنها نشنیدن صدای آواز پیرمردی است که روزگاری نه چندان دور از برج عاج خود گفته بود «من اگر عارق هم بزنم، مردم صف می‌بندند!»

این گزارش افزوده است: این مهم‌ترین دغدغه مردم، اکنون با به صف کردن پیاده نظام رسانه‌ای و مزدوران اجاره‌ای در حال ترویج و تبلیغ است و روز‌به‌روز بیشتر از قبل به مسئله اول بدل می‌شود و شاید بزودی مسئله اول آسیا و حتی جهان شود! همان‌طور که روزگاری رهبر بودائیان، مسئله اول رسانه‌های غربی شده بود! آنها چنان در رثای «ربنا»ی شجریان اشک می‌ریزند و پوستر منقش به لفظ ربنا طراحی می‌کنند که یادشان می‌رود شجریان، خودش چند سال قبل چه گفته بود!؟ او که همه شهرت خود را مرهون دهه اول بعد از پیروزی انقلاب و فرار خوانندگان فاسد پاپ و … آن دوران و در نتیجه خالی بودن میدان از هر نوع موسیقی و صدای دیگری در آن روزگار است و اسم و رسم خود را به خاطر تکرار هزاران باره کارهایش از صدا و سیماست، ناگهان از ناراضی بودنش به خاطر پخش آن آثار سخن به میان آورد و حتی وکیل گرفت و شکایت کرد و…! اکنون اگر کسی خودش قهر کرده و رفته، دلش می‌خواهد برگردد، این همه جنجال و حاشیه برای چیست!؟ زمینه‌سازان و رد گم کن‌ها، آن‌قدر مشغول گریه برای نشنیدن صدای ملکوتی! ربنا در آستانه افطارند که یادشان می‌رود عکس‌های او را در آغوش فلان خواننده بدنام و فلان مجری بد کردار از در و دیوار بردارند، بعد ناله و شکوه کنند! این اما تنها کلاه کلاهبرداران حرفه‌ای نیست!

روی جلد کیهان/18 خرداد 95
روی جلد کیهان/18 خرداد 95