1

ساخت فیلم زندگی افسانه شجریان؛ متعاقب اکران فیلم زندگی کیمیاخاتون؟؟

سینماروزان: به تازگی و بعد از درگذشت محمدرضا شجریان، ماجرای ازدواج ایشان با همسر دومشان که هم‌سن با دختر دومشان هستند، باجناقی با پسر ارشدشان همایون و اختلافات با استاد پرویز مشکاتیان – که زمانی همسر افسانه دختر استاد بودند و جدا شدند-و حتی زندگی خصوصی همایون شجریان، حاشیه‌های پررنگی را در فضای مجازی به وجود آورد که به نوعی وهن به استاد تازه درگذشته به حساب می‌آمد.

آنچه این حاشیه‌ها را تا حدودی به حاشیه راند دو مورد مهم بود؛ نخست بسیاری از مخاطبان این واقعیت‌های زندگی استاد را باور نکرده و آنرا ساخته و پرداخته دشمنان استاد(!!) دانستند، و دوم اینکه هنرمندان ، فرهیختگان ادبی و هنری جامعه و بسیاری از مومنان به گفته پیامبر اسلام(ص) که از مردگان خود به نیکی یاد کنید، هر یک به گونه‌ای با شماتت توهین‌کنندگان و یا کسانی که بدون هیچ غرض و قصد خاصی واقعیت های زندگی استاد را در قالب عکس و نوشته بازتاب میدادند ، خواستار این شدند که زندگی شخصی استاد را جدا از زندگی حرفه‌ای ایشان دانسته و تنها بر هنر ایشان تاکید کنند.

این گروه دوم که هنرمندان و به نوعی طبقه الیت جامعه هنری را در بر می گیرد ورود به تاریخچه زندگی استاد را وهن ایشان دانسته و مخاطبانی که تشنه دانستن زندگی شخصی ایشان و یا حتی بخشهایی از زندگی حرفه ای ایشان مانند اختلاف با مشکاتیان بود را جماعت مغرض و خاله زنک خطاب کرده و این مطالب را حاشیه های زرد عنوان داشتند.

البته بخشی از جامعه روشنفکر پیشاپیش با اعطای لقب عالیجناب و پروژه قدیس ‌سازی در هر زمانی مخالف بوده اند که نمونه بارز آن صحبتهای احمد شاملو درباره موسیقی به اصطلاح سنتی و خوانندگان آن بوده است. اما این گروه نقاد در جامعه نخبگانی هنری در اقلیتند و اکثریت در انفعال سرسپردگی و پیروی به سر می برند.

از اینرو به زعم آن جماعت موسوم به روشنفکر، زلزله دهه ۷۰ در خانواده شجریان یعنی جدایی استاد از همسر اول، جدایی افسانه دختر شجریان از پرویز مشکاتیان و درنهایت اختلاف و قهر مشکاتیان با شجریان و به‌دنبال آن ایستایی چند دهه‌ای کارنامه هنری شجریان بعد از جدایی از مشکاتیان، اتفافاتی است که هیچ کس درباره‌اش نباید بنویسد و کسی دراین پیرامون نباید چیزی بشنود چرا که بعضی قضاوت ها حتما اسباب وهن استاد را فراهم خواهد ساخت ، از این رو رسانه‌های منسوب به آنها تلاش وافری دارند برای پنهان کردن بخش مهم از زندگی آن استاد مرحوم که البته حتی اگر از نیت خیر هم ناشی شده باشد این روزها سخت در آزمونی سرنوشت ساز قرار گرفته که سنگ محکی خواهد بود بر حرفها و ادعاها و نظریه های این گروه نسبتا مهم از جامعه موسوم به روشنفکری که آیا از حرف خود عدول خواهند کرد و به استاندارد دوگانه تن خواهند داد یا نه از آزمون سربلند بیرون خواهند آمد؟؟؟

و اما آزمون سخت پیش‌روی طیف موسوم به روشنفکر ، واکنش این جماعت در قبال فیلمی با عنوان “مست عشق” است که سال گذشته توسط یک گروه ایرانی درباره شخصی ترین مسائل زندگی مولوی و شمس ساخته شده و قرار است فیلم و سریال آن در ترکیه و ایران به نمایش درآید.

داستان فیلم مقطعی از زندگی شمس و مولاناست که ضمن تاریک بودن به لحاظ روایت‌های تاریخی و عدم قطعیت تاریخی بسیار سیاه و تلخ و تاریک است، روایت ازدواج شمس با دختر خوانده مولانا که سی و‌پنج و به نقلی چهل و پنج سال اختلاف سنی داشته و همزمان عشق علاء الدین پسر مولوی به خواهر خوانده‌اش و دشمنی‌های وی با شمس و سخت گیری‌های شمس بر کیمیاخاتون و درنهایت مرگ مرموز او و ترک خانه ی مولانا توسط شمس متعاقب این مرگ بی سرو‌صدا و وداع ! که گویا مسبب این مرگ بوده است !!

افسانه هایی که پیش از این هم در رمان های عامه‌پسندی چون”کیمیاخاتون”نوشته سعیده قدس منتشر شده ودر مقیاسی کلی‌تر یادآور بسیاری از سریالهای تاریخی ترکی با مضامین مثلث عشقی های نامتعارف است.

پرسش اصلی اینجاست که آیا این بار ،این گروه از جامعه ی فرهنگی هنری، با تمرکز بر فانتزی‌سازی‌ حول زندگی شخصی شمس-مولانا موافقند؟؟ آیا آنها مشکلی با این ندارند که به‌جای بازخوانی جایگاه فرهنگی مولانا در جهان و‌تبیین جهان بینی اش، تخیل‌نگاری‌هایی که اصالت‌شان زیر سوال است، درباره زندگی شخصی شمس-مولانا جا زده شود؟

اگر این گروه همچنان می‌خواهند قضاوت درباره اتفاقات شخصی زندگی استاد مرحوم شجریان را ناپسند قلمداد کنند باید هرچه زودتر تکلیف خود را درباره بازنمایی رسانه‌ای زندگی شخصی مولانا و شمس هم روشن کنند.

اگر حرف زدن از زندگی شخصی بد است، چرا برای مولانا بد نیست؟؟ و اگر ساخت فیلم کیمیاخاتون را به بهانه شمس و‌مولانا زیبنده بدانند نظرشان درباره ساخت فیلم زندگی افسانه شجریان چیست؟؟




مولانا؛ بهانه است؟؟⇐از فرانسه تا ترکیه و از ژان کلود کریر تا حسن فتحی؛ همه در نخ کیمیاخاتون؟؟+عکس

سینماروزان/حامد مظفری: اینکه پاییز۹۸ را طوری پشت سر می‌گذاریم که از یک طرف حسن فتحی در ترکیه مشغول ساخت فیلمی مرتبط با مولانا است و از آن طرف خبر رسیده ژان کلود کریر فرانسوی هم نگارش فیلمی در حال تولید مرتبط با مولانا را انجام داده، هم مسرت‌بخش است و هم پرسش‌ساز.

مسرت‌بخش از این جهت که بالاخره و بعد از مدتها اهمال درباره مولانا و ابتر ماندن سریال “جلال الدین”، حالا دو سینماگر مختلف یکی ایرانی و محصول سنت سریال‌سازی تلویزیون جمهوری اسلامی ایران و دیگری فرانسوی و مزدوج با یک بانوی ایرانی نیت دارند بر دامنه بصری مرتبط با مولانا بیفزایند.

پرسش آنجا شکل می‌گیرد که با عقبه‌ای که از هر دو کارگردان داریم ظن اصلی درباره محتوای محصولات‌شان بیش از سیر و سلوک عرفانی مولانا و شمس به شبهه‌های جسمانی غیرمتعارف پیرامون این دو و البته اغراق در نقش زنی به نام کیمیاخاتون در زندگی آنها کشیده شود؟؟

تکلیف ژان کلود کریر که مشخص است. او همسر فرانسوی بانویی ایرانی به نام نهال تجدد است. نهال تجدد فرزند رضا تجدد از رجال فرهنگی سیاسی و دولتی پهلوی اول و دوم، بیش از هر چیز دیگر به واسطه نگارش رمان “عارف جان سوخته” شناخته می‌شود.

نهال تجدد همسر ایرانی ژان کلود کریر در کتاب “عارف جان سوخته” بیش از ارتباط معنوی مولانا و شمس، درباره ارتباط مادی این دو چنان داستان‌بافی کرده تا جایی که حتی مهستی بحرینی (مترجم فارسی کتاب تجدد) هم بر عامیانه بودن کتاب و کاربردی نبودن به عنوان مرجعی برای پژوهش‌های تاریخی تاکید کرده.

حسن فتحی هرچند به صراحت درباره تاثیرپذیری از رمانی خاص برای فیلمش سخن نگفته ولی عنوانی که برای این فیلم انتخاب شده یعنی “مست عشق” بیش از هر چیز یادآور کتابی است به نام “ملت عشق/چهل قانون عشق” از نویسنده‌ای ترک به نام”الیف شافاک/الو شعله(شفق)”.

الیف شافاک بعد از دکتر دیپاک چوپرا قصد کرده بود که به خیال خود با مولانا مشکلات روحی مردم این هزاره را درمان کند و آن هم فقط با معجزه عشق و نه متکی بر کلام عرفانی یک شیفته پیامبر اسلام(ص).

“ملت عشق” که از یک سو داستان شمس و مولانا و از سوی دیگر داستان ارتباط عاشقانه یک بانوی ویراستار متاهل با نویسنده یک رمان(!) را روایت می‌کند به‌لحاظ داستان‌پردازی بیش از هر چیز شباهت دارد به سریال‌های ترک.

ملت عشق
ملت عشق

ترک بودن نویسنده “ملت عشق” و همچنین تأکیدات مبتنی بر شراکت ترک‌ها در سرمایه‌گذاری “مست عشق” و استفاده از یک بازیگر زن ترک با نام “هانده ارچل” برای ایفای نقش کیمیاخاتون دخترخوانده مولانا، بیش از هر چیز احتمال زنانه بودن فیلم و ارائه روایت ارتباط مولانا-شمس از دریچه نگاه کیمیاخاتون را شکل می‌دهد. به خصوص اگر درنظر داشته باشیم فتحی پیش از این فیلم، درگیر تولید سریال “شهرزاد” با محوریت یک زن بوده و بعد از این فیلم هم به سراغ تولید سریال “جیران” خواهد رفت باز با محوریت زندگی اولین سوگلی ناصرالدین‌شاه.

اگر ژان کلودکریر و حسن فتحی به‌دنبال پررنگ کردن ارتباط مادی شمس-مولانا و مانور بر داستان دخترخوانده مولانا باشند(؟) از همین حالا می‌شود پیش‌بینی کرد که نتیجه کار در حد و اندازه رمانی خواهد بود با عنوان “کیمیا خاتون” نوشته سعیده قدس که اتفاقا فرهاد توحیدی نویسنده همکار فتحی هم نامش را در فهرست منابع “مست عشق” آورده!

سعیده قدس روایتی پرسوزوگداز ارائه می‌دهد از شمس تبریزی متعاقب کشتن همسرش(کیمیاخاتون)و مادی‌گرایی رمان تا آنجا پیش می‌رود که مولانا به سفارش شمس چنان ریاضتی می‌کشد که از آذوقه خانواده هم می‌زند. در تخیلی بودن رمان همین بس که با وجود اینکه سعیده قدس مدتها قبل رایتش را به داریوش مهرجویی واگذارده با این حال مهرجویی که خود فلسفه خوانده تاکنون بهش اعتنایی نکرده چون فیلم ساختن درباره شمس و مولانا، کار بسیار ظریف و‌ دقیقی می‌طلبد که با پرداختن به بخش‌های نامشخص، غیرموثق و شخصی زندگانی آنها که پاورقی نویسان را به خودش جلب می کند، وهن مولانا است و بس.

کیمیاخاتون

آیا از فرانسه تا ترکیه و از ژان کلود کریر تا حسن فتحی؛ همه در نخ کیمیاخاتون و در نهایت مصور کردن تعبیرات ذهنی سعیده قدس هستند یا اینها در نگارش فیلمنامه‌های خود از حضور لازم و ضروری آرای مولاناپژوهانی مثل محمدعلی موحد، کریم زمانی و بدیع‌الزمان فروزانفر بهره‌مند شده‌اند تا به تصویری شفاف‌تر از چگونگی ذوب مولانا در شمس و پرهیز از درغلتیدن به مایه‌های مد روزی عاشقان “کتاب سبز” برسند؟

امید که عزم نیک امثال حسن فتحی و ژان کلودکریر برای ساخت فیلم مولانا، عین پاورقی‌های مجلات عامیانه و کتابهای راسته شاه آباد و بازار بین الحرمین، تبدیل نشود به یک سری داستانهای آغشته به افسانه از زندگی شخصی شمس و‌ مولانا که محل جولان زنهاست تا خود این دو‌ نفر.