1

یک تهیه‌کننده سینما متذکر شد⇐سازوکار نظارتی فعلی نه‌تنها جلوی رانت را نگرفته بلکه باعث بیشتر شدن فضای رانتی در سینمای ایران شده!/اینکه در دوران کرونایی و تعطیلی سینما، به‌صورت میانگین، یک روز درمیان، یک پروانه ساخت صادر شده چه معنایی دارد؟؟

سینماروزان/پیمان اسماعیلی: تناقضات موجود در مدیریت سینمای ایران با شیوع کرونا بیشتر شده و هرچه شیوع کرونا بیشتر می‌شود، این تناقضات بیشتر و بیشتر می‌شود.

به گزارش سینماروزان نبود مدیرانی آشنا به سینمای روز و چرخاندن چرخ سینما بر مدار تجربیات دهه شصت ازجمله دلایل افزایش تناقضات سینمای ایران است.

منصور لشکری‌قوچانی تهیه‌کننده سینما با اشاره به رسوخ دیجیتالیسم در سینمای ایران در نقدسینما گفت: سینمای ما با نزدیک به ۱۰ سال تأخیر نسبت به سینمای جهان، دیجیتالی شد. این تحول حسن‌هایی داشت اما معتقدم بزرگ‌ترین لطمه را هم این اتفاق به سینمای ما زد و آن اینکه دیگر صبر و حوصله‌ای در تیم‌های فیلم‌سازی و تولید ما نیست.

وی افزود: فیلم زمانی فیلم می‌شود که در مرحله فیلم‌نامه، گروه فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده و کارگردان برای تحقیقات مقدماتی وقت بگذارند و نسبت به پدیده مدنظرشان شناخت پیدا کنند. این اتفاق در سینمای ایران کم‌رنگ شده و گویی گرفتار یک رقابت در تولید شده‌ایم. انگار همه می‌خواهند فیلم تولید کنند و دیگر به اینکه چه می‌خواهند تولید کنند فکر نمی‌کنند؟؟ این اتفاق محدود به سینمای ایران نیست و در سینمای جهان هم شاهد از بین رفتن این صبر هستیم.

این تهیه‌کننده ادامه داد: کارگردانی ایده‌ای را نزد من آورد که خیلی هم علاقه داشتم فیلمی درباره‌اش بسازم اما اصلاً صبر و حوصله نداشت و چون می‌خواست فیلمش به جشنواره برسد، نتوانست تحمل کند و رفت! به‌جای آنکه من به‌عنوان تهیه‌کننده نگران طولانی‌شدن کار و هزینه‌هایش باشم، او عجله داشت!

لشکری‌قوچانی «کرونا» را هم دیگر پدیده‌ای دانست که مانند «دیجیتال» سینمای ایران را در دهه ۹۰ متحول کرد و درباره آن توضیح داد: در این شرایط کرونایی که می‌دانیم امکان اکران فیلم وجود ندارد و سینماها تقریبا تعطیل هستند، از ابتدای سال به‌صورت میانگین، یک روز درمیان، یک پروانه ساخت صادر شده است! این یعنی چه و چه معنایی دارد؟ جالب اینکه دربرخی از این آثاری که پروانه می‌گیرند، نویسنده و کارگردان و تهیه‌کننده هم یک نفر است. به نظرم اتفاق بدی برای سینمای ایران در حال وقوع است.

این تهیه‌کننده درباره تغییر دولت‌ها در دهه ۹۰ و تأثیر آن بر سینمای ایران گفت: چه در دوران محمود احمدی‌نژاد و چه در دوران حسن روحانی، هیچ یک از دولت‌ها دغدغه فرهنگ نداشتند و به همین دلیل در هر دو دوره، مدیران مسیر خود را رفته و سینما هم مسیر خود را طی کرده، فیلم خوبی هم اگر در این دوره‌ها تولید شده، که شده، محصول جوشش هنرمندان بوده است نه کمک دولت‌ها.

لشکری‌قوچانی درباره ممیزی قبل و بعد از تولید فیلم گفت: من با کلیت این فرآیند مشکل دارم و معتقدم حتی اگر پروانه ساخت هم حذف شود، فیلم‌ها در مرحله پروانه نمایش با مشکل مواجه می‌شوند. به جای فضای پلیسی و امنیتی در حوزه پروانه نظارتی بهتر است اتفاقی در حوزه محتوا و فیلمنامه‌نویسی سینمای ایران رخ دهد. سازوکار نظارتی فعلی نه فقط جلوی رانت را نگرفته که باعث بیشتر شدن فضای رانتی در سینمای ایران شده است.

وی افزود: مدیران ما افرادی نیستند که دغدغه تحول فرهنگی داشته باشند، بلکه صرفاً می‌خواهند دوره مدیریتی خود را طی کنند و بروند.

این تهیه‌کننده سینما تأکید کرد: همان‌طور که در زمینه سینماسازی نیاز به تأمین زیرساخت‌ها از سوی دولت داریم، در زمینه اندیشه‌ای هم سینما نیاز به زیرساخت دارد. باید فضایی را فراهم بیاوریم که اهل فکر و اندیشه بتوانند وارد میدان شوند و کار کنند.

 




ادعای سردبیر برنامه «نقدسینما» که با حمایت حوزه هنری روی آنتن میرود⇐پیشنهاد مالی شبکه ۳ به بهروز افخمی خیلی پر و پیمان‌تر از پیشنهاد حوزه بود/افخمی به «هفت» نرفت چون سبک و سیاق فروغی را نپسندید!!

سینماروزان: در دوران رونق رسانه‌های مستقل سینمایی اینکه دو شبکه مختلف تلویزیون، دو برنامه سینمایی روی آنتن بفرستند و البته هیچ کدام از این دو برنامه هم نتوانند پیشروی رسانه های مستقل را داشته باشد عجیب نیست.

به هر حال وابستگیهای مادی و معنوی دست اندرکاران چنین برنامه هایی به محافل و جریانات نهادی-ارگانی، باعث میشود دست به عصا حرکت کنند و اینجاست که طرح مسائلی مانند «مجری دزدی» یکی از این برنامه ها از دیگری است که به جای محتوای برنامه ها، جریان خبری ایجاد میکند.

بهروز افخمی که برنامه سینمایی «نقدسینما»ی شبکه پنج را اجرا میکند پیشتر کاندیدای اجرای فصل اخیر «هفت» بود ولی به ناگاه سر از «نقدسینما» درآورد و همین شبهه مجری دزدی حوزه هنری که حامی مالی «نقدسینما»ست را شکل داد.

محمدرضا رضاپور سردبیر «نقدسینما» با رد این شبهه ها به مریم اکبرلو در «سوره سینما» گفت:  اینکه چرا افخمی از «هفت» جدا شد و به «نقد سینما» پیوست و کلید واژه ای که خیلی تکرار می شد این بود که حوزه هنری یک پیشنهاد مالی خیلی سنگین به آقای افخمی داده ولی این در حالیست که ما زمانی با افخمی وارد گفت و گو شدیم که به ایشان برنامه «هفت» پیشنهاد شده بود اما داشت فکر می کرد که اگر من بخواهم «هفت» را اجرا کنم نیاز به یک تیم محتوایی جدی و یک تیم تولید جدی دارم . اولین بار هم که ما ایشان را دیدیم با ما اینجوری صحبت کردند که اگر من بخواهم «هفت» را بگیرم شما به من کمک می کنید؟ یعنی محمد تنکابنی به عنوان تهیه کننده و من هم به عنوان کسی که قرار است تیم محتوایی را سرپرستی کند. که ما اعلام آمادگی کردیم، یک برنامه هایی هم داشتیم به ایشان هم گفتیم ، جلسه بعدی که ایشان را دیدیم به قطعیت رسیده بود که نمی خواهد با شبکه سه کار بکند ، بخش عمده ای هم اتفاقات مدیریتی بود یعنی آقای افخمی کلا سبک و سیاق علی فروغی را نپسندیده بود، در حالیکه بعدها ما فهمیدیم پیشنهاد مالی ای که شبکه سه داده بود خیلی پیشنهاد پر و پیمان تری بود.

رضاپور ادامه داد:  ما کاملا اخلاقی عمل کردیم و زمانیکه افخمی داشت با «هفت» جلو می رفت خودمان را به عنوان گزینه مطرح نکردیم و زمانی وارد مذاکره شدیم که ایشان اعلام کرده بود من «هفت» را نمی خواهم و حتی بهروز افخمی در مصاحبه ای هم عنوان کردند که وقتی من با بچه های «نقد سینما» صحبت کردم، بچه ها یک طراحی کامل داشتند و می دانستند قرار است برنامه به چه سمت و سویی برود و نکته مهم بعد هم بحث مالی بود که همانطور که گفتیم رقم پیشنهادی شبکه سه به مراتب بیشتر از مبلغی بود که ایشان الان از حوزه دریافت می کنند ولی خب انتخاب خودشون اینطور بود و حوزه هنری از تهمت مجری دزدی که به آن زده شد ، کاملا مبری است.




پرسشهای یک رسانه اصولگرا درباره برنامه‌های جشنواره‌ای سیما⇐چرا برنامه‌های «هفت» و «نقدسینما» حمایت بی‌سابقه‌ای داشتند از فیلم‌هایی که محمدصادق رنجکشان در آنها سرمایه‌گذاری کرده است؟؟/اصرار شبکه سوم در استفاده از منتقدان(؟) بدون عقبه در «هفت» چه بود؟/آیا صرف اتصال به انجمنی تأسیس شده توسط سرپرست فیلم و سریال شبکه سوم عاملی بود بر این حضور؟/چرا منتقدانِ اخیرا مدیرشده، آستین را برای نقد فیلم‌های جریان روشنفکری بالا نزدند؟؟

سینماروزان: هرقدر هم که محصولات سینمایی رادیو و تلویزیون در جریان سازی موفق نباشند باز هم به واسطه آبشخور مالی این برنامه ها هم که شده هستند جماعتی که خود را نصف میکنند برای حضور در تیم تولید یا اجرای این برنامه ها!! عطش دیده شدن در میان بسیاری از منتقدنمایان فاقد تأثیرگذاری در روزگار غلبه سایبر هم باعث میشود هرازگاه از این جماعت نیز برای مهمانی در این برنامه ها دعوت به عمل آید و آنان نیز اغلب با روخوانی محتواهای عرضه شده در رسانه های مستقل، میکوشند در این برنامه ها حضور پیدا کنند.

به گزارش سینماروزان «نقد سینما» و «هفت» دو برنامه سینمایی تلویزیون در ایام جشنواره نیز امتداد چنین نگاهی در برنامه سازی بودند؛ یعنی فقط تولید شده بودند که باشند و دریغ از آن که سر سوزنی جریان‌سازی در میان مخاطبان داشته باشند! یک دلیل این ضعف را باید در گردآوری آدمهایی متصل به یک جریان فکری خاص در این برنامه ها دانست.

خبرگزاری اصولگرای «تسنیم» در تحلیلی بر چرایی بایکوت فیلم ارگانی «ماجرای نیمروز: ردّ خون» به طرح پرسشهایی درباره کیفیت این دو برنامه پرداخته است! هرچند بهانه این طرح پرسش فقط و فقط بایکوت فیلمی نه چندان قابل توجه به نام «رد خون» بوده و البته جدی گرفتن بیش از حد یکی مثل مسعود فراستی-که برای فیلمهای رنجکشان حسابی تبلیغ کرد و اتفاقی برای این فیلمها در داوری نیفتاد- در جای جای این تحلیل به چشم میخورد، ولی به هر حال مرور برخی پرسشهای این رسانه خالی از فایده نیست.

متن تحلیل «تسنیم» را بخوانید:

فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» درباره حمله بزرگترین جوخه ترور پس از انقلاب اسلامی، در ایام برگزاری سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، رسماً توسط کارشناسان تلویزیون ترور شد. این دومین سالی است که منتقدان سینمایی، فیلمی انقلابی را در شبکه‌های مختلف رسانه ملی ترور می‌کنند. سال گذشته حین برگزاری سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، فیلم «به‌وقت شام» در اتفاقی مشابه، توسط جوخه ترور منتقدان سینمایی در شبکه‌های مختلف تلویزیونی ترور شد.

به‌تبع حمله به فیلم «به‌وقت شام»، ابراهیم حاتمی‌کیا در اختتامیه سی و ششمین جشنواره فیلم فجر روی سن جشنواره حاضر شد و حین دریافت سیمرغ کارگردانی‌اش گفت: من فیلمساز وابسته و فیلمساز این نظامم. من افتخار می‌کنم از کسانی حرف می‌زنم که باورشان دارم. من سی سال است روی این سن می‌آیم و می‌روم. از سازمان اوج تشکر می‌کنم. آنها خیلی زحمت می‌کشند و باید نام سربازان گمنام امام زمان(عج) را به آنها داد. متأسفم از همکارانم که وقتی اسم این سازمان‌ها و… به‌‌میان می‌آید، به آن معنا می‌دهند. افتخار می‌کنم برای مدافعان حرم فیلم ساختم. افتخار می‌کنم از بچه‌های سپاه و حاج قاسم سلیمانی جایزه گرفتم. بابت کارهایم پشیمان نیستم. اگر خانه سینما به محل کارآفرینی تبدیل شود، من کارآفرینم چرا که یک سال رزق به آنها رساندم. امثال رشیدپور این واژه‌ها را می‌سازند. به تلویزیون اعتراض می‌کنم از مسئولان شبکه سه و دو، شکایتم را به خدا می‌برم. حاج قاسم سلیمانی با دیدن فیلم من اشک ریخت. این نگاه واقعاً زشت است برای این مملکت. من شکایتم را پیش خدا می‌برم.

آن روزها تلویزیون دست‌خوش تحولات مدیریتی کنونی نشده بود و تفکر سلبریتی‌پروری انقلابی، هنوز در صدا و سیما، جای محافظه‌کاری مدیران کهنسال را نگرفته بود و فریادهای اعتراض حاتمی‌کیا نسبت به نقد ناجوانمردانه فیلم به‌وقت شام اوج گرفت.

مهدی آذرپندار، سرپرست فعلی گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیما که در آن زمان حکمش  را دریافت نکرده بود در یکی از جراید، سند معتبر و گرانبهایی از خود باقی گذاشت و در یک هم‌سویی با ابراهیم حاتمی‌کیا نوشت: فریاد حاتمی‌کیا، انتقام ما بود از همه‌‌ شب‌هایی که در جشن‌ها و محافل این سینمای محفلی غریب ماندیم و بغض کردیم. اینها چه منتقدانی هستند که یک نفر را برگزیده می‌کنند و بعد روی سن، به‌زعم خودشان تصمیم می‌گیرند جایزه‌‌ خودشان را لجن‌مال کنند؟ و ایضاً انتقام‌مان را گرفتیم از بیست‌ و ششم مرداد 96؛ از آن شب جمعه‌ای که قرار بود «محمدحسین مهدویان» بابت کارگردانی «ماجرای نیمروز» دیپلم افتخار یازدهمین جشن منتقدان و نویسندگان را بگیرد و آن هم از دست چه‌کسی؟ «جعفر پناهی»، از همان شبکه دویی که سابقاً پول فیلم جعفر پناهی را می‌داد و حالا این روزها اجازه می‌دهد منتقدانی با مغزهای کوچک بنگ‌زده، آنتن را همان‌قدر امن بدانند برای خودشان که انگار اینجا هم همان جشن محفلی‌ خودشان است و می‌توانند همه‌ امراض روحی‌شان را بر سر فیلم‌های درخشان انقلاب تخلیه کنند!

مهدی آذرپندار سرپرست گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیما در پایان این متن می‌نویسد:آقای حاتمی‌کیا! سرباز سرافراز نظام! ما با فریاد شما، حساب‌مان را از سی و چند سال پیش تا امروز با سینما و تلویزیون تسویه کردیم و انتقام‌مان را یکجا گرفتیم. سپاس!

به‌استناد تصدیق بسیاری در متن سازمان صدا و سیما؛ هم بغض ابراهیم حاتمی‌کیا، هم‌اکنون در کسوت سرپرست گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیما، نفر دوم این شبکه به‌حساب می‌آید و در بسیاری از تصمیمات اساسی در این شبکه مشارکت دارد، حتی به‌کرّات چندین نوبت همراه با م.ش در پشت‌صحنه برنامه هفت حضور پیدا می‌کند.

ایشان قبل از ورود به عرصه مدیریتی، انجمن منتقدان سینمای انقلاب را به‌همراه امیر ابیلی، سردبیر برنامه سینمایی ــ هنری کیوسک تأسیس کردند و هر سال بولتن را در جشنواره فیلم فجر با عنوان «نقد روز» منتشر می‌کنند و با نوشتارهایی سینمایی به فیلم‌های اکران‌شده در جشنواره فیلم فجر ستاره‌ می‌دهند. سال 1397 با تغییرات گسترده و ورود مدیران و منتقدانی که خود را هم‌بغض حاتمی‌کیا معرفی می‌کردند، انتظار می‌رفت که ناقدان و منتقدان سینمایی جدی‌تر و انقلابی‌تری به تحلیل آثار سینمایی انقلاب در برنامه‌های سینمایی، علی‌الخصوص برنامه «هفت» بپردازند. دور تازه برنامه هفت که با اجرای «محمدحسین لطیفی» و تهیه‌کنندگی مجتبی امینی از شبکه سوم سیما پخش می‌شد، نوید این رویداد را می‌داد که فیلم‌های انقلابی حداقل نواخته نمی‌شوند.

اما با وجود این تغییرات، خط سیر ترور فیلم‌های انقلابی به‌مثابه سال گذشته توسط منتقدان سینمایی انقلاب صورت پذیرفت.

سید امیر جاوید که به‌عنوان قائم‌مقام گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما با یکی از جراید گفت‌وگوی مکتوبی را انجام داده تا با این عنوان شناخته شود، قبل از اینکه مسعود فراستی فیلم ماجرای نیمروز را تحلیل و تحقیر کند، به ترور مستقیم فیلم انقلابی «ماجرای نیمروز: رد خون» اقدام کرد. سید امیر جاوید کمی قبل از برگزاری جشنواره فیلم فجر زمینه نرم توقف برنامه شب‌های تئاتر به‌سردبیری «محراب محمدزاده»‌ای را فراهم آورده بود که دو هفته قبل از حذف از این مجموعه برنامه، در قالب یک هیئت تئاتری با مقامات عالی‌رتبه کشور دیدار کرده بود.

امیر جاوید متولی حذف آرام و توأم با لبخند پیام دهکردی بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر از اجرای برنامه‌ای (شب‌های تئاتر) را فراهم کرد، که این بازیگر از 12 بهمن ماه وارد سریالی شد که در آن سریال نقش «جیسون رضائیان» را ایفا می‌کرد. دانستن این مختصات درباره مدیر ــ منتقدی که در برنامه هفت، «فیلم ماجرای نیمروز: رد خون» را بی‌محابا ترور کرد، قطعاً ضروری است و تمامی این حذف‌ها با لبخند و سلفی‌ مندرج صورت پذیرفت.

جاوید که در سابقه‌اش کمتر می‌توان نقد مکتوب سینمایی را جست‌وجو کرد و در فضای رسانه‌ای کشور به‌عنوان منتقد سینما شناخته نمی‌شود، همان‌طور که حسین معززی‌نیا عنوان کرد بیشتر در بولتن «نقد روز» همزمان با جشنواره فیلم فجر نقش ستاره‌دهی را در صفحه آخر این بولتن ایفا می‌کند، بدون هیچ عقبه مکتوبی، تنها به‌واسطه هم‌بغضی با سرپرست گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیما در برنامه هفت حضور پیدا می‌کند و فیلمی را که درباره جوخه ترور گروهک رجوی ساخته شده بود با عبارتی که شبیه نقد نبود، ترور کرد، حتی پا را از نقد آمیخته به ترور فراتر نهاد و از زدن تیر خلاص به محمد حسین مهدویان ساده نگذشت. میزانسن مناظره در این برنامه کاملاً متفاوت بود. خسرو نقیبی فیلمنامه‌نویس فیلم پل چوبی (فیلمی معارض درباره رخدادهای سال 88)  و یکی از سینمایی‌نویسان جریان روشنفکری، بدل به موافق و حامی فیلم ماجرای نیمروز می‌شود و سیدامیر جاوید که خاستگاهش در ستاره‌ دادن، ریشه در انجمن منتقدان سینمای انقلاب دارد، به قطب مخالف فیلم تبدیل می‌شود. این میزانسن بسیار حیرت‌انگیز نیست؟!

سید محمود رضوی در واکنش به نقد سید امیر جاوید پستی را توییت می‌کند و می‌نویسد: شهیدآوینی: حزب‌الله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است. و با اضافه کردن هشتگ سید امیر جاوید، اعتراض انقلابی و نجیبانه خود را در فضای مجازی منتشر می‌کند، چون با چنین نقدی که جاوید در هفت مطرح کرد، فرصت روی سن جشنواره رفتن از سیدمحمود رضوی که سابقه ساختن سه فیلم را درباره سازمان منافقین خلق دارد، از دست می‌رود و سید محمود رضوی نمی‌تواند از دست منتقدان (تروریست‌های سینمایی) به خدا پناه ببرد. قطعاً با تخریب ماجرای نیمروز توسط منتقدان انقلابی‌نما، مخاطبان به گنگی دچار خواهد شد که این چهره‌هایی که خود را عاقبت و آخرت جبهه فرهنگی انقلابی معرفی می‌کنند، چرا فیلمی درباره سازمان منافقین را چنین زیر گیوتین نقد می‌گذارند؟! این منتقدان مدیرشده چرا آستین را برای نقد فیلم‌های جریان روشنفکری بالا نمی‌زنند؟ چرا امیر جاوید مثلاً برای نقد فیلم «ناگهان درخت» در برنامه هفت ظاهر نمی‌شود؟ چرا شرایط نقد طوری فراهم می‌شود که او قبل از فراستی نخستین تیر را شلیک کند؟

کارزار نقد ماجرای نیمروز چنان ناجوانمردانه است که وحید جلیلی فریاد برمی‌آورد و می‌نویسد: شب بیست و دوم بهمن چهل‌سالگی انقلاب بنشینی پای «هفت» و پنج و ببینی رسانه‌های جمهوری اسلامی بسیج شده‌اند یا بهتر بگویم میلیشیا شده‌اند که رد خون را کور کنند تا بشود در فضای «گرگ و میش» دوغ و دوشاب را قاطی کرد.فردا در حسینیه هنر مشهد، به تفصیلش خواهیم پرداخت.

این هم تیترهایش:”پارسال به‌وقت شام/امسال ردخون/صداوسیما به وظیفه خود آشناست”و”ترور محمد حسین مهدویان توسط فرزندان «سیما»

رد خون نشان داد «سیما» مستحق ترحم نیست”.

نکته جالب، اصرار شبکه سه در حوزه نقد فیلم، در برنامه هفت، استفاده از منتقدان انقلابی (بدون عقبه مکتوب و مستمر) متصل به انجمن تأسیس‌شده توسط سرپرست گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیماست.

اگر هفتمین برنامه ویژه‌نامه «هفت» جشنواره را ارزیابی کنیم محسن دریالعل  را به‌عنوان منتقد سینما به برنامه هفت می‌آورند، مدیری که به‌عنوان مدیر نشر مؤسسه روایت فتح فعالیت می‌کند و به‌زودی میان انتصابات شبکه سوم سیما جای خواهد گرفت… او را که به‌عنوان چهر‌ه‌ای انقلابی به برنامه هفت می‌آورند نه‌تنها مسلط به گفتمان انقلابی‌اش نیست، بلکه درباره سینما بماهو سینمای ایران و سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر نمی‌تواند مانیفست روشنی ارائه دهد.

در واقع نظارت و دعوت از منتقدان چنان به‌صورت غیرکارشناسی صورت می‌پذیرد که هر فردی را که صاحب یک کانال تلگرامی سینمایی است می‌تواند به‌عنوان منتقد سینما روی آنتن زنده برنامه هفت ظاهر شود. یک کپی‌پِیست کار اینستاگرامی را که نقش‌های فرعی در سریال‌های منوچهر هادی بازی کرده به‌عنوان کارشناس تبلیغات و خبر در فضای مجازی به برنامه هفت دعوت می‌کنند تا شگفتی بسیاری از اهالی رسانه را به‌دنبال داشته باشد. کسی که حتی در لیست اعلامی روابط عمومی جشنواره فجر بدون مجوز بوده و حتی بعید است بتواند یک پاراگراف خبر تنظیم کند اما امکان حضور در سینمای رسانه‌ها را پیدا کرد و  امکان حضور روی آنتن زنده تلویزیون را هم پیدا می‌کند. این‌که چه روابط و چه ارتباطاتی به چنین فردی  در برنامه هفت تریبون می‌دهد، سؤال بسیار بزرگی است. این بلبشو به جایی می‌انجامد که مدیر گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما فرصت ترور یکی از مهمترین فیلم‌های جریان انقلابی را پیدا می‌کند.

اما جریان نقد انقلابی که بعدها لباس مدیریتی پوشید پیوندهای دیگری هم دارد. در مناظره‌ای که درباره وضعیت سینمای ایران در حوزه هنری برگزار شد، مهدی آذرپندار و محمدرضا رضا‌پور سردبیر مجله نقد سینما روی کرسی مناظره با علی معلم و ابوالحسن داوودی کارگردان، با موضوع سینمای ایران و منافع ملی در تاریخ یازدهم آذر 1393، نشستند تا از موضع حفظ منافع ملی در سینمای ایران دفاع کنند.«نقد سینما» در تصمیم تازه‌ای تبدیل به یک برنامه تلویزیونی شد تا در قالب یک برنامه سینمایی در ایام جشنواره فیلم فجر از شبکه پنجم سیما پخش شود، برنامه‌ای که تولید حوزه هنری است و سردبیری آن را «محمدرضا رضاپور» به‌عهده دارد.

میلاد دخانچی مجری و برنامه‌ساز سیما، به‌عنوان یکی از منتقدان سینما روی کرسی این برنامه می‌نشیند. این مسئله همچنان روشن نیست که میلاد دخانچی آیا به‌صورت رسمی منتقد سینماست؟ یا منتقد سیاست‌های جمهوری اسلامی است؟ (عطف به انتشار مطالب منتشره در کانال شخصی‌اش).دخانچی اساساً منتقد سینما نیست، او منتقد و مخالف هر محصولی است که توسط «سیدمحمود رضوی» ساخته می‌شود. سابقه او در مخالفت با مهدویان و رضوی واضح و آشکار است و تنها نقدهای سینمایی به‌نگارش‌درآمده توسط وی، درباره آثار مشترک رضوی ــ مهدویان است.  سند قابل اتکا رجوع به کانال تلگرامی میلاد دخانچی است. او از منتقدان مخالف سرسخت قسمت نخست ماجرای نیمروز و فیلم لاتاری است. مقالات تند و گاهی بدون استدلالش درباره این دو فیلم نشان می‌دهد او با مهدویان و تهیه‌کننده انقلابی‌ این دو اثر زاویه مشخصی دارد.

او نیز در مقام منتقد در برنامه نقد سینما حاضر می‌شود و هر آنچه را دلش می‌خواهد در قالب نقد درباره فیلم «ماجرای نیمروز: رد‌خون» در برنامه «نقد سینما» ادا می‌کند و از قضا عباراتی که در نقد فیلم به‌کار می‌برد، به‌شدت شبیه نقد شفاهی امیر جاوید در شبکه سوم سیماست. اما دخانچی تفاوت بارزی که با سیدامیر جاوید دارد، برای ساختن گفتمان در مقابل آثار سینمایی انقلابی در این برنامه حاضر شده است. او در مقدمه نقد ماجرای نیمروز اصرار به عبور از مفهوم ایدئولوژی دارد و به مقصودش می‌رسد و روزنامه سازندگی تیتر اصلی‌اش را با ساز دخانچی تنظیم می‌کند. نکته قابل تأمل این است که حوزه هنری به‌عنوان بانی این برنامه، در ساخت ماجرای نیمروز یک مشارکت و در حوزه اکران و پخش ویدئویی فیلم سهیم بوده است. سیاست‌های حوزه هنری چگونه تغییر کرده که به منتقد برنامه تلویزیونی‌اش این فرصت را برای حمله و ترور قسمت دوم همان فیلم می‌دهد.

اما مهمترین مسئله‌ای که در مجموع برنامه‌های سینمایی هفت و نقد سینما مطرح است، حمایت بی‌سابقه این دو برنامه توسط منتقدانش از فیلم‌هایی است که محمدصادق رنجکشان در آن  سرمایه‌گذاری کرده است. تقریباً تمام آثار رنجکشان در هر دو برنامه توسط منتقدان ستایش می‌شوند و حتی نیمچه نقد غیرکارشناسی و بدون پشتوانه محمد تقی فهیم درباره یکی از تولیدات رنجکشان توسط منتقد دیگری به‌سخره گرفته می‌شود.

با ارزیابی کلی این وضعیت می‌توان اذعان داشت که در آزمون سینمایی رسانه ملی، بازنده بزرگ باز هم رسانه ملی بود که هیچ‌گاه درگاه ارزیابی علمی و انقلابی، برای دعوت از منتقدان نزدیک به جبهه انقلاب، پشتوانه‌ای سینمایی نداشت و اگر فراستی چند بار دیگر فرصت کوبیدن مهمترین فیلم جشنواره یعنی فیلم آبیار را پیدا می‌کرد، این فیلم در جشنواره سی و هفتم سلاخی می‌شد. اما پرسش مهم این است؛ آیا مدیران انقلابی هم‌بغض حاتمی‌کیا، به‌سادگی از کنار این موضوع مهم عبور می‌کنند یا اینکه فرستادن هم‌بغض ستاره‌ساز (امیر جاوید) در بولتن نقد روز، بخشی از یک برنامه از پیش طراحی‌شده بوده است؟