1

محمد بهشتی ادبیات مطنطن را کنار گذاشت و رک و راست، حرف دلش را زد⇐ چرا بازجويي ما به‌عنوان مدیران سینمای دهه ۶۰ تمام نمي‌شود و بايد همچنان محاکمه شويم؟/انگار کس دیگری نیست که دشنام بخورد و همه دشنامهای مدیریتی دهه ۶۰ باید نثار ما شود!!/آنها که فیلم “نار و نی” را نقد می‌کنند اصلا این فیلم را دیده‌اند؟؟!!/”نار و نی” بدون حمایت فارابی و در بخش خصوصی تولید شد!!!/ در دهه ۶۰ کساني که به طور سمبليک، يادآور «متن» سينماي قبل از انقلاب بودند(مثل مرحوم فردين، ملک‌مطيعي، بيک‌ايمانوردي، ايرج قادري و امثالهم) باید به حاشیه رانده می‌شدند!!/آن زمان سينما غالبا متبادرکننده فحشا بود و اتفاقا کساني که متأسفانه سمبل اين سينما بودند، افرادي بسيار شريف بودند!!/وقتی موزه سینما راه افتاد حتی امثال حسن حبیبی(معاون اول رییس جمهور) هم نمی‌دانستند نخل طلا چیست؟؟؟/همان‌ها که در حوزه هنری دهه ۶۰ علیه ما فشار آوردند بعدها از من حلاليت طلبيدند!/در بیست سال اخیر سینمای جدی، حاشیه‌نشین شده و سینمای مبتذل به متن آمده!!/در دولت روحاني، همچنان «متن»، سينماي مبتذل است و «حاشيه»، سينماي جدي ما شده؛ هرچند بظاهر با عنوان سينماي «هنر و تجربه» از آن حمايت مي‌شود اما در حاشيه نگه داشته شده!!/چرا سينماگران جدي ما درون فضاي موش و گربه‌بازي که از دوره احمدي‌نژاد شروع شد گير افتاده‌اند؟؟!/چرا سينماي جدي ما به ابتذال ژورناليسم افتاده؟/عجبا که بزرگان سینمای فعلی، مدعیند مشکل فرهنگ ندارند و مشکلشان، تراولینگ است؛ درست مثل او که در حال دمر، آب می‌خورد!!!/سرمایه‌گذاری عظیم برخی نهادها، سینما را از مسیر واقعی خودش خارج کرده!/این نهادها مانند باغبانی هستند که به‌جای کمک به رشد گل و میوه، خودش گل و میوه می‌سازد!!!

سینماروزان: محمد بهشتی -که چه بخواهد و چه نخواهد- از او به‌عنوان معمار سینمای گلخانه‌ای پس از انقلاب و دلیل رشد و نمو سینمایی ضدمخاطب موسوم به جشنواره‌ای یاد می‌شود در یک دهه اخیر بیش از هر زمان دیگری با نقد کارنامه مدیریتی روبرو بوده؛ به‌خصوص که علیرغم عدم حضور مستقیم در بطن سینما همچنان برخی از رشدیافتگان در دستگاه مدیریتی وی، زمام سینما را در دست دارند.

کمتر پیش آمده که محمد بهشتی جز با کلامی مطنطن و در قالب دلنوشته‌هایی نمادین به این نقدها پاسخ دهد با این حال تازه‌ترین گفتگوی تفصیلی بهشتی با روزنامه اصلاح‌طلب “شرق” را میتوان شروع مسیری تازه برای گفتگوی این مدیر با مخالفانش دانست؛ مسیری رک و راست که با تلاش برای توجیه عملکرد همراه است.

بهشتی با دلخوری از نقدهایی که به کارنامه مدیریتی سینما در دهه شصت میشود بیان داشت: دقت کنيد که ما در دهه 60 در سينما مسئوليت داشتيم و شايد اين جرم ما بود! يکي اينکه ما فقط در سينما بوديم و ‌درباره کتاب، نقاشي و موسيقي جرمي مرتکب نشديم. جرم ما درباره سينماي دهه 60 بوده. بعد‌از‌آن اگر جرمي اتفاق افتاده، گردن ما نگذاريد. نکته ديگر اين است که اگر جرم قتل هم بوده، مشمول مرور زمان مي‌شد! حالا چرا بازجويي ما تمام نمي‌شود و بايد همچنان محاکمه شويم؟ آخر چقدر کار بدي کرديم که هنوز همه فکر مي‌کنند بايد نگاه انتقادي به ما داشته باشند؟!

بهشتی ادامه داد: مشکل اين است که انگار کسي ديگر نيست که دشنام بخورد. بهشتي‌نامي وجود دارد که به نمايندگي از جمهوري اسلامي و دهه 60 و مديريت فرهنگي مستحق دشنام است. آنها که کارنامه مدیریتی دهه شصت و فیلمی مثل “نار و نی” را نقد می‌کنند اصلا اين فيلم را ديده‌اند؟ بعيد مي‌دانم؛ چون الان اصلا در دسترس نيست. فقط درباره آن يک کليشه شنيده‌اند…فيلم «نار و ني» را بخش خصوصي بدون حمايت بنياد فارابي ساخت. به دو جشنواره هم فرستاديم. سينماي محترمي است و بايد اين کار را مي‌کرديم.

بهشتی در پاسخ به چرایی ممنوع‌الفعالیت شدن بسیاری از چهره‌های سینمای قبل از انقلاب در دوران مدیریتش گفت: بعد از انقلاب تلاش مي‌کرديم آنچه قبلا در حاشيه بود، به متن بيايد و آنچه در متن بود، به حاشيه برود که کار سختي بود. بايد يک جور رژيم مي‌ساختيم مثل رژيم غذايي. اتفاقا چيزهايي که يادآور متن‌بودن آن سينما بود، بايد به حاشيه رانده مي‌شد.‌‌ اين کار بايد انجام مي‌شد تا آن يکي روي پاي خودش بايستد. همه کساني را که در سينماي قبل از انقلاب فعاليت مي‌کردند، نگفتيم حضور نداشته باشند. تعداد بسيار معدودي بودند. کساني که به طور سمبليک، يادآور «متن» سينماي قبل از انقلاب بودند؛ مثل مرحوم فردين، ملک‌مطيعي، بيک‌ايمانوردي، ايرج قادري و امثالهم. با بسياري از آنها صحبت کرديم. با مرحوم فردين مفصل صحبت کردم و توضيح دادم که شرايط جديد چيست. شما امروز راحت مي‌گوييد چرا ملک‌مطيعي حضور نداشت. اما اگر در دهه 60  اين حرف را بيان مي‌کرديد، مؤاخذه مي‌شديد! بايد حواسمان باشد آن زمان سينما غالبا متبادرکننده فحشا بود و اتفاقا کساني که متأسفانه سمبل اين سينما بودند، افرادي بسيار شريف بودند؛ مثل فردين که بسيار جوانمرد و خانواده‌دوست بود. آقاي ملک‌مطيعي در خاطراتش مي‌گفت کلاه را که بگذاري و نقش جاهل را بازي کني، 50 تومان بيشتر دستمزد مي‌گيري. حالا در اين تغيير و تحول نمي‌توانستيم نسبت به کل موجوديت سينما بابت حضور مثلا آقاي فردين ريسک کنیم. من تا خيالم راحت نمي‌شد که به سينما صدمه نمي‌زنند، مانع مي‌شدم. البته نقش من نظارتي و حمايتي بود.

این مدیر دهه شصتی که سایه نیروها و وابستگانش بر سر سینمای چند نسل بعد هم سنگینی می‌کند خاطرنشان ساخت: وقتي سينماي ما در جشنواره‌ها حضور پيدا کرد و موفق شد، موزه سينما را در دو مرحله برپا کرديم. يک مرحله در لاله‌زار بود. آن زمان از مرحوم حبيبي که معاون‌اول رئيس‌جمهور بودند دعوت کرديم که از نزديک ببينند. زمان بازديد روي يک ديوار دو تابلو نصب شده بود. به دکتر حبيبي گفتم به نظرتان اينها چيست. ايشان سر درنياورد. گفتم اين جايزه نخل طلاي جشنواره کن است که آقاي کيارستمي برنده شده و ديگري نامه‌نگاري مربوط به 50 سال قبل است که جنگ جهاني دوم تمام شد و جشنواره کن قرار است دوباره فعال شود. آن زمان براي همه سفارتخانه‌ها نامه نوشتند که اگر فيلمي داريد براي جشنواره بفرستيد. نامه به سفارت ايران رسيد. سفارت ايران نمي‌دانسته نامه را بايد به کجا بفرستد. در نتيجه نامه را به وزارت خارجه مي‌فرستد. وزارت خارجه هم اين نامه را براي وزارت کشور ارسال مي‌کند. بعد به وزارت معارف وقت فرستادند و آنها هم متوجه نشدند و به وزارت دربار ارجاع دادند. دست‌آخر براي وزير خارجه نوشتند به ترتيبي که آبروي کشور حفظ شود اعلام کنيد آمادگي شرکت در جشنواره کن را نداريم و در اولين فرصت حضور خواهيم داشت! 50 سال بعد از آن اتفاق جايزه کن را گرفتيم که مهم‌ترين رويداد بين‌المللي سينماي جهان است. پس ما مي‌توانيم.

بهشتی با مرور خاطرات حملات امثال مخملباف و حوزه هنری بر مدیریتش گفت: آن زمان حوزه هنري خيلي به ما فشار مي‌آورد. خودش را تافته جدابافته مي‌دانست. بسياري از کساني که در حوزه هنري کار مي‌کردند بعدها از من حلاليت طلبيدند. چون از ما خيلي بدگويي شد. از جاهاي ديگر هم فشار بود. اما نکته اينکه ما با همه وارد گفت‌وگو و تعامل مي‌شديم. به حرف و رفتار خودمان اعتقاد داشتيم. خيلي وقت‌ها هم بر اثر گفت‌وگو مسائل حل‌وفصل مي‌شد، چون گاهي سوءتفاهم بود.‌ در دهه 60  کساني که عليه ما هيجان داشتند خوشبختانه «اعتقاد» داشتند اما متأسفانه کساني که اين روزها هيجان دارند «اعتقاد ندارند»، «مأموريت» دارند.

محمد بهشتی با اشاره تغییر مسیر سینمای پس از خودش ادامه داد: در 20 سال اخير متأسفانه شاهد هستيم که دوباره حاشيه و متن جابه‌جا شده! يعني سينماي مبتذل به «متن» آمده و سينماي اصيل باز به «حاشيه» رفته است. در چنين فضايي که سينماي جدي به حاشيه رفته و سينماي مبتذل به متن آمده، شما حرف از ستاره مي‌زنيد؟! اتفاقا اگر بخواهيم کاري کنيم که حال سينما خوب شود، بايد مدتي اين خانم‌ها و آقايان به‌اصطلاح بازيگر به مرخصي بروند. مدتي استراحت کنند، مشغول مطالعه شوند و ببينند مي‌توانند در سينماي جديد حضور مؤثر داشته باشند یا نه! البته آن زمان هم ما مؤاخذه مي‌شويم که چرا فلان خانم و آقا مدتي اجازه بازي‌کردن نداشته‌اند!

بهشتی افزود: عقيده من اين است که در دولت روحاني عملا ريل‌گذاري قبل ادامه پيدا کرده است. به‌اين‌صورت که همچنان «متن»، سينماي مبتذل است و «حاشيه»، سينماي جدي ما شده. هرچند بظاهر با عنوان سينماي «هنر و تجربه» از آن حمايت مي‌شود؛ اما در حاشيه نگه داشته شده. مثل اين است که شما قبلا با اين ريل به مشهد مي‌رفتيد و الان به تبريز تغيير مسير داده‌ايد. کاملا دو مسير متفاوت است. ما چنين مسيري را طراحي نکرديم!!

بهشتی نظرش پیرامون کیفیت آثار بظاهر انتقادی سالیان اخیر را چنین بازگو کرد: متأسفانه سينماگران جدي ما درون فضاي موش و گربه‌بازي که از دوره احمدي‌نژاد شروع شد تا امروز گير افتاده‌اند! به شکلي که همه هنرشان شده سينمايي که به ژورناليسم اجتماعي پهلو مي‌زند! فکر مي‌کنند هرچه ناخن روي شيشه بکشند، چون از مخاطب واکنش مي‌بينند، پس مؤثر است. آيا سينمايي که وضعيت اعتياد را با اين شدت تصوير مي‌کند، کمکي کرده که وضعيت اعتياد بهتر شود يا خانواده‌هاي معتادان وضعيت بهتری داشته باشند؟ اين سينما نبايد يک‌ جا تأمل کند؟ من مي‌گويم فيلم «کازابلانکا» چه چيزي دارد که مي‌شود صد بار آن را تماشا کرد؟ آيا فيلم امروزي ما را مي‌شود دو بار ديد؟ اما هنوز مي‌توان «ناخدا خورشيد»، «باشو غريبه کوچک» و «خانه دوست کجاست» را صد بار ديگر ديد. چرا سينماي جدي ما از اين فضا دور شد و به ابتذال ژورناليسم افتاد؟ ژورناليسم مبتذل نيست، اما شأن سينما، ژورناليسم نيست. مثل اينکه به حافظ بگوييم چون خوب مي‌نويسي بيا در روزنامه گزارش بنويس. شأن حافظ که اين نيست. بعد از 600 سال، شعر حافظ را که مي‌خوانيد، حالتان عوض مي‌شود. شأن سينما را در حد مقالات ژورناليستي پايين آورده‌اند که يک بار بيشتر نمي‌شود ديد. سينمايي که سريع مستعمل مي‌شود، به اين دليل است که دنيا ديگر قبولش نمي‌کند. اين بر عهده مديريت سينمايي نيست. سينماي ما در روشنفکري هم مبتذل شد. با يک‌سري از بزرگان سينما درباره نسبت فرهنگ و سينما صحبت کرديم و اينکه خوب است سينما به فرهنگ و انديشه جدي‌تر نگاه کند و با اهل فرهنگ حشر و نشر بيشتري داشته باشند. همه آن بزرگان مي‌گفتند مشکل ما «تراولينگ» است، و الا مسئله تفکر و انديشه نداريم! مصداق آن، مثلي است که مي‌گويند کسي در حالت دمر آب مي‌خورد، به او گفتند اين‌طور نخور، عقلت کم مي‌شود. گفت عقل چيست. گفتند بخور.

محمد بهشتی درباره ارگان‌سازی‌های حاکمیتی برای تولید آثار سفارشی گفت: الان با سرمايه‌گذاري عظيمي که برخي نهادها مي‌کنند، سينما را از مسير واقعي خودش خارج کرده‌اند! کاش همچنان سينما مورد توجه و حمايتشان واقع نمي‌شد. البته اگر بخواهيم «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» در هر رشته‌اي اتفاق بيفتد، دولت وظيفه حمايت دارد اما حمايتش بايد در راستاي استقلال و آزادي باشد. يعني اهرمي که در اختيار دارد، اهرم حمايتي است و براي اينکه «استقلال» محقق شود، بايد کمک کند از قيدوبندهايي که مي‌تواند استقلالش را مخدوش کند، آزاد شود. مثل باغباني که از گل و گياهان مراقبت مي‌کند تا آنها بهتر بتوانند ظرفيت ذاتي خود را آشکار کنند. اگر درخت ميوه مي‌دهد، ميوه‌هاي آبدار بدهد. اگر گل است، گل‌هاي زيبا توليد کند. اما در نهايت باغبان، گل و ميوه نمي‌سازد!!!




سعید ابراهیمی‌فر مدتی بعد از بازگشت از «جم» در گفتگویی تفصیلی بیان داشت⇐با آمدن دولت اعتدال خوشحال شدم که می‌توانم یک طرح ملی را به نتیجه برسانم اما به در بسته ایوبی برخورد کردم!/در سراشيبي افسردگي حاد ناشی از بیکاری بودم كه پیشنهاد GEM رسید/هیچ کدام از سریالهای ماهواره‌ای را ندیده بودم و فقط رفتم تا از بیکاری رها شوم/قرار بود با بهروز وثوقی و فرامرز اصلانی کار کنم…/بعد از بازگشت به ایران فهمیدم اوضاع بدتر شده/سرمایه‌گزارانی که پولهای کلان به سینما می‌آورند هدفی جز پولشویی ندارند!!!/مدیران خانه سینما باید پاسخ دهند که چرا بعد از بیش از دو دهه از راه اندازی خانه سینما، هنوز امنیت شغلی نداریم!؟/«خودی»های سینما هر وقت که بخواهند امکانات و نقدینگی بیشمار جلویشان است!/باندهایی در سینما شکل گرفته که مدام از پروژه‌ای به پروژه دیگر می‌روند/امثال من چون نه «خودی» هستند و نه در «باند»ها عضویت دارند باید بیکار بمانند!!

سینماروزان: سعید ابراهیمی فر کارگردانی که در دهه شصت و اوج قدرت سینمای گلخانه ای با فیلم «نار و نی» مورد توجه قرار گرفت وقتی نتوانست در دولت اول اعتدال هیچ کدام از طرحهایش را به فیلم درآورد مجبور به مهاجرت به ترکیه و همکاری با شبکه جم شد اما این همکاری هم دیری نپایید و ابراهیمی فر زودتر از حد تصور به کشور بازگشت.

این کارگردان درباره مهاجرتش به ترکیه و کار برای جم به تینا جلالی در «اعتماد» اظهار داشت: مهاجرت؟! ببينيد بعضي اوقات بحث مهاجرت نيست،‌ بحث كار كردن و بودن است.توضيح مي‌دهم. سال 92 با انتخاب آقاي روحاني به عنوان رييس‌جمهور از يك لحاظ خيلي خوشحال شدم. چون يك سال درباره پروژه درياچه اروميه و كم‌آبي در كل ايران كار كرده بودم و وقتي ايشان انتخاب شد در اولين نطق خود به بحران درياچه اروميه اشاره كرد و آن را فاجعه ملي ناميد. من به اين نتيجه رسيدم مي‌توانم فيلمي كه برايش زحمت كشيدم، بيشتر از يك سال برايش وقت گذاشتم، تحقيق و پژوهش كردم را بسازم. اما در نهايت اين اتفاق نيفتاد و مسوولان وقت مرا تحويل نگرفتند. به صراحت مي‌گويم چون در باندي نبودم و مستقل كار مي‌كردم كسي حامي من نبود. به هر حال در اولين برخورد با معاونت سينمايي وقت{حجت ایوبی} با در بسته مواجه شدم.

ابراهیمی فر در چرایی عدم حمایت ایوبی از طرحش گفت: از طرح و فيلمنامه من استقبال نكردند از آن دست فيلمنامه‌هايي بود كه مخارج آن بالغ بر دو ميليارد تومان برآورد شده بود. فيلمي بود كه به مساله ملي مي‌پرداخت و من بايد از دريچه دولت وارد مي‌شدم تا با كمك و حمايت مالي وزارتخانه‌هاي زيرمجموعه بتوانم آن را بسازم.

فيلمي هشدار‌دهنده كه نكات مهمي در آن مطرح مي‌شد. البته من هم معتقدم هيچ مدياي هنري باعث تحول عظيم در جامعه نمي‌شود اما قطعا تاثيرگذار است. به همين جهت در ساخت اين فيلم مي‌خواستم همه كوشش خود را بكنم تا بحران كم‌آبي را گوشزد كنم به حدي كه بعد از ديدن فيلم مخاطب حتي آب ته ليوان خود را هم دور نريزد كه تلف شود. شايد ضعف ارتباطي من بود كه باعث شد ساخت اين پروژه براي من ممكن نشود…من حداقل انتظارم اين بود كه وقتي چنين طرحي كه مستقيم به يكي از مهم‌ترين معضلات ملي (كم‌آبي و…) پرداخته ارايه مي‌شود آنها (مسوولان ذي‌ربط) وقتي براي مطالعه آن صرف كنند. دررابطه با موضوع بحران آب و درياچه اروميه تحقيقات زيادي انجام دادم و جزئيات را به خوبي مي‌دانستم. در دوره‌اي كه من روي اين پروژه تحقيق مي‌كردم وزراي مربوطه كاملا اطلاع داشتند و مي‌دانستند كه مملكت دچار بحران كمبود آب مي‌شود.

این کارگردان ادامه داد: راستش را بخواهيد نوع برخورد مسوولان سينمايي من را ناراحت كرد و به من بر خورد. از طرفي بيكاري و مشكلات مالي به من فشار آورد و وقتي پيشنهاد ساخت سريال در استانبول به من شد باعث شد روي اين موضوع فكر كنم. من عاشق استانبول هستم. به نظر من استانبول يكي از زيباترين شهرها و بهترين لوكيشن براي فيلم ساختن است. مهم‌تر اينكه من خاطرات خوبي از اين شهر دارم. سال 1990 لاله طلايي براي فيلم «نار و ني» را از جشنواره استانبول دريافت كردم. نكته مهم ديگر اينكه آنها به من گفتند كه در سريالم با بهروز وثوقي و فرامرز اصلاني همكاري خواهم كرد؛ آن هم دو هنرمندي كه من در دوران كودكي و نوجواني پشت كتاب‌هاي درسي عكس آنها را مي‌چسباندم. خب وقتي من مي‌بينم كه من كارگردان در مملكتم سرخورده‌ام و نمي‌توانم كار كنم و در سراشيب تند افسردگي قرار گرفتم كه تنها راه علاجش كار كردن است چه تصميمي بايد بگيرم؟ اين مهم‌ترين دليل من براي رفتنم شد. براي اينكه راحت‌تر بتوانم از شر افسردگي‌ام خلاص بشوم و فكر كنم و كار كنم. براي شما وضعيت كاري و روحي خودم را توضيح دادم وقتي مي‌ديدم در ايران چيزي براي ماندن ندارم. بايد در اتاقم بنشينم طرح‌هاي بي‌سرانجامم را نوميدانه دنبال كنم. واقعا مي‌گويم كه در سراشيبي افسردگي حاد بودم كه نزديك بود افسرده شوم. به هر حال پيشنهاد اغوا‌كننده‌اي بود كه پذيرفتم.

ابراهیمی فر در تناقضی عجیب افزود: جالب همين است كه اين شبكه‌هاي ماهواره ای عامه‌پسند را كه عمدتا سريال‌ها و فيلم‌هاي دوبله شده پخش مي‌كنند را نه مي‌ديدم و نه الان مي‌بينم. من فيلم دوبله شده را نمي‌توانم تحمل كنم. فيلم سنگاپوري هم كه باشد را با زيرنويس مي‌بينم. براي من مهم نبود چه كسي تهيه‌كننده كارم است مهم براي من اين بود كه كاري به من پيشنهاد شده و به هيچ عنوان قرار بر سياه‌نمايي عليه كشورمان كه نيست. اتفاقا موضوع سريال به مسائل راجع به مهاجرت و مشكلات مهاجرت مربوط مي‌شد.

کارگردان «تک درختها» درباره اوضاع و احوالش بعد از بازگشت به وطن گفت: وضعيت به مراتب بدتر هم شده. سيري است كه شروع شده به صورت سينوسي رو به پايين است. كدام سرمايه‌گذاري است كه در شرايط فعلي پول دارد كه خرج كند و توقع داشته باشد هفت ماه ديگر سه برابر فيلم بفروشد كه تازه به پول اصلي خود برسد؟ به نظر من نفس سرمايه‌گذاري براي ساخت فيلم در شرايط فعلي علامت سوال به وجود مي‌آورد. من باور نمي‌كنم كه در شرايط بحراني وضعيت اقتصادي كسي آن‌قدر عاشق سينما باشد كه چند ميليارد خرج ساخت فيلم كند. اصلا معادله جور در نمي‌آيد سرمايه‌هاي كلان كه بودجه‌هاي ميلياردي دارند و اقدام به توليد فيلم مي‌كنند و دستمزدهاي كلان مي‌دهند ممكن است چيزي جز پولشويي نباشد. مثلا سرمايه‌هايي كه براي فرار از ماليات، اسما در كار فرهنگي سرمايه‌گذاري مي‌شود ولي در واقع يك نوع پولشويي است زيرا مانند هر سرمايه‌گذاري صرفا اقتصادي آنها خواهان سود بي‌شمار هستند پس سرمايه‌اي كه قرار است در جهت فرهنگي صرف شود خرج فيلم‌هاي سطحي و بعضا ضدفرهنگي با بازيگران «پولساز» مي‌شود. در اين شرايط چه انتظاري است كه سرمايه‌گذاري سراغ فيلمسازاني مثل من بيايد.

سعید ابراهیمی فر تأکید کرد: وقتي ما با حرفه جمعي به اسم سينما طرف هستيم و تشكلي داريم به اسم خانه سينما كه توسط اهالي سينما براي حمايت از اهالي سينما تشكيل شده كه يكي از اهداف و وظايفش بايد ايجاد امنيت شغلي باشد اين سوال به وجود مي‌آيد كه پس چرا ما اهالي سينما بعد از بيش از دو دهه هنوز امنيت شغلي نداريم. به نظر من اينجا بايد مديريت‌‌ سال‌هاي مختلف خانه سينما پاسخ دهند. ضمن اينكه مشكل مهم ديگر ذهنيت «خودي» و «غيرخودي» است كه سال‌هاست گريبان ملت را گرفته و طبيعتا در حرفه سينما هم لحاظ شده و مي‌شود «خودي‌هاي» سينما كه اغلب تكليف‌شان مشخص است هر زمان كه بخواهند يا بايد فيلمي بسازند با امكانات و نقدينگي بي‌شمار كارشان را انجام مي‌دهند (بماند كه بعضي آنها از پشت چه خنجرها زدند) از طرفي «غيرخودي‌ها» به خاطر عدم امنيت شغلي گروه گروه مي‌شوند.

ابراهیمی فر با اشاره به باندی شدن سینما بیان داشت: به خاطر امكانات كمتري كه دراختيار غيرخودي‌ها قرار مي‌گيرد اين دسته افراد مثل خانواده كه مي‌خواهند خودشان را حفظ كنند به مجموعه‌اي تبديل مي‌شوند كه وقتي كاري به آنها محول مي‌شود بين خودشان تقسيم مي‌كنند. البته شايد من هم همين كار را در گذشته مي‌كردم كه بايد بگويم اشتباه مي‌كردم چون اين‌گونه كار كردن امنيت جمعي را از بين مي‌برد. مثل عشيره‌اي عمل كردن است. فقط فرصت كار كردن براي يك عده فراهم مي‌شود. يكسري افراد از اين فيلم به فيلم ديگر مي‌روند. به عنوان مثال براي فيلمي كه قرار است توليد شود و تكنيك خاصي مي‌طلبد ممكن است تكنيسين‌هاي مناسب‌تري باشند يا براي ايفاي نقش‌هايي بازيگران توانمندتري باشند ولي همان دايره محدود عشيره‌اي جلوي انتخاب مناسب را مي‌گيرد كه هم باعث افت كيفي كار شده و هم موجب دلسردي و انزواي عده بي‌شماري از اهالي سينما مي‌شود.




از فارابی تا هنروتجربه⇐از هنروتجربه تا GEM+عکس⇔دنیای این روزهای محصول دست اول سینمای گلخانه‌ای دهه ۶۰

سینماژورنال: سعید ابراهیمی فر کارگردانی که بسیاری او را محصول دست اول سیاستهای گلخانه ای مدیران سینمایی دهه 60 و بخصوص سیدمحمد بهشتی مدیر وقت فارابی می دانند ماههاست به ترکیه رفته و مشغول کار برای شبکه ماهواره ای جم است.

به گزارش سینماژورنال ابراهیمی فر که در دهه شصت و متاثر از متد سینمای تارکوفسکی شعر سینمایی “نار و نی” را ساخت، هرچند برای کارگردانی به جم رفت اما تجربیات بازیگریش بخصوص در آثاری هنروتجربه ای(!) نظیر “گربه و ماهی” و “جینگو” باعث شد مشغول بازی در تله فیلمهای جم شود.

یکی از تازه ترین تله فیلمهای او “آن دیگری” نام دارد که توسط افشین علیزاده ساخته شده است؛
علیزاده در ایران بیشتر به عنوان فیلمبردار مسعود اطیابی در فیلمهایی مانند “شرط اول”، “خاک و مرجان” و “صبح روز هفتم” شناخته می شد.
حالا اطیابی فیلم انتخاباتی و ضدفتنه “ماه گرفتگی” را به سفارش انجمن دفاع مقدس ساخته و فیلمبردارش با ارتقای درجه به کارگردانی برای جم فیلم می سازد!

سعید ابراهیمی فر در نمایی از "آن دیگری"
سعید ابراهیمی فر در نمایی از “آن دیگری”
سعید ابراهیمی فر در پشت صحنه "آن دیگری" در کنار افشین علیزاده و فربد نامور
سعید ابراهیمی فر در پشت صحنه “آن دیگری” در کنار افشین علیزاده و فربد نامور