1

ضرر بیش از یک میلیاردی “من دیه‌گو مارادونا هستم”؛ اولین محصول اکران شده سال ۹۴ بانک پاسارگاد/آیا این سرنوشت در انتظار “مرگ ماهی” و “بهمن” هم هست؟!

سینماژورنال: یکی از حواشی جشنواره سی و سوم فیلم فجر حضور بانک پاسارگاد به عنوان سرمایه گذار تعدادی از فیلمها بود.

به گزارش سینماژورنال “من دیگو مارادونا هستم”، “مرگ ماهی” و “بهمن” سه فیلمی بودند که نام بانک پاسارگاد به عنوان حامی تولید آنها به میان آمده بود.

هیچ کدام از این سه فیلم به هنگام نمایش در جشنواره مورد توجه مخاطبان قرار نگرفتند و البته قاطبه منتقدان نیز به هیچ کدام از آثار روی خوش نشان ندادند.

تهیه کننده جایزه ویژه هیات داوران را گرفت و یکی از فیلمها “فاخر” قلمداد شد

با این حال تهیه کننده دو فیلم از این آثار یعنی جواد نوروزبیگی در اختتامیه جشنواره جایزه ویژه هیات داوران را از آن خود کرد!

در ادامه آگهی تبلیغاتی فیلمهای تولیدی توسط این بانک نیز در قدیمی ترین نشریه سینمایی کشور و با عنوان “آنچه توانسته ایم لطف خدا” بوده است(!) منتشر شد و در این آگهی یکی از آثار تولیدی توسط این بانک “فاخر” قلمداد شد!

همه این اتفاقات در کمتر از پنج ماه گذشته رخ داد تا اینکه دیروز اولین شکست و به بیانی بزرگترین شکست برای سرمایه گذار این فیلم رقم خورد.

فروش پایین و کنار گذاشته شدن از سرگروهی

شورای صنفی نمایش به دلیل پایین بودن کف فروش، “من دیگو مارادونا هستم” کمدی مغشوش بهرام توکلی را تنها سه هفته بعد از آغاز اکران از سرگروهی کنار گذاشت تا بیشتر از این سبد اکران در اختیار فیلمی قرار نگیرد که توانایی ارتباط برقرار کردن با مخاطب را ندارد.

این اتفاق در شرایطی رخ می دهد که تهیه کننده اثر بواسطه حضور بازیگران شناخته شده در این فیلم پیش بینی فروش بالایی برای آن را می کرد اما نارضایتی مخاطبان عام از تماشای این فیلم سبب افت فروش فاحش آن در انتهای هفته گذشته و در نهایت حذف آن از سرگروهی گردید.

ضرری بیشتر از  یک میلیارد!!!

برای آگاهی از عمق شکست تجاری “من دیگو مارادونا هستم” همین قدر بدانید که طبق آمار رسمی برای تولید فیلم حدودا یک میلیارد و نیم هزینه شده اما فیلم بعد از سه هفته که از اکران گذشته به زحمت رقم 350 میلیون تومان را رد کرده است!

به عبارت بهتر و حتی اگر سینمادار و پخش کننده هم سهم خود از فروش فیلم را به تهیه کننده هدیه کنند باز هم ضرری بیشتر از یک میلیارد برای پروژه رخ داده است.

شک نکنید که اگر سرمایه گذار فیلم بخش خصوصی بود این یک ورشکستگی کامل قلمداد شده و شاید حتی سرمایه گذار بدبخت مجبور بود به زندان بیفتد با این حال در این مورد قطعا چنین اتفاقی روی نخواهد داد…

سرنوشتی تراژیک…

باید منتظر ماند و دید که آیا این سرنوشت در انتظار دو فیلم دیگر از محصولات بانک پاسارگاد یعنی “بهمن” و “مرگ ماهی” نیز خواهد بود؟




انتقاد سناریست “استراحت مطلق” از آثاری که محبوب منتقدان نام گرفته!/”من دیگو مارادونا هستم” و “در دنیای تو ساعت چند است” از جمله این آثارند

سینماژورنال: اکران دوم بهاری با روی پرده رفتن چند فیلم مختلف و از جمله آثاری به نام “در دنیای تو ساعت چند است” ساخته صفی یزدانیان و “من دیگو مارادونا هستم” ساخته بهرام توکلی آغاز شده است.

به گزارش سینماژورنال فروش نه چندان قابل قبول هر دو فیلم بدین لحاظ که آثار محبوب برخی منتقدان پابه سن گذاشته سینمای ایران در جشنواره سال قبل بودند می تواند این نتیجه را پیش روی بگذارد که دیگر اتکا به ایده های این منتقدان برای تماشای فیلم نزد مخاطبان کاربرد چندانی ندارد.

مخاطبانی که به نظر منتقدان وقعی نمی نهند

دیگر گذشت زمانی که چنین منتقدانی می توانستند با گردهمایی در مجله ای پابه سن گذاشته به مخاطبان سینمای ایران برای تماشای فیلمی خاص جهت دهند.

حالا مخاطبان روزگار ما هستند که از این جماعت جلو افتاده اند و زودتر از آنها اغتشاش ذهنی فیلمساز در عدم توانایی کنترل شخصیتها در یک مثلا کمدی را درک می کنند.

این مخاطبان خیلی راحت دست فیلمسازی دیگر که قصد دارد با اله مانهای شبه روشنفکرانه ای که نعل به نعل از سینمای دهه هفتاد اروپا به ایران آورده شده  آنها را بفریبد را نیز می خوانند و حتی ابایی ندارند که در میانه تماشای چنین محصولاتی از سینما بیرون بزنند.

همراهی یک منتقد با مخاطبان

در امتداد چنین رویه ای است که سعید قطبی زاده منتقدی که در اکران اول نوروز “استراحت مطلق” را به عنوان سناریست داشت با گذاشتن فقط دو جمله در صفحه اجتماعیش همراهی خود با مخاطبان را اعلام می کند.

قطبی زاده می نویسد: فیلمی که میان آثار عموما نازل جشنواره، لقب بهترین گرفته، الزاما اثر فوق‌العاده‌ای نیست. فرق هست بین فیلمی قابل دفاع با اثری ارزشمند.

و وقتی مخاطبانش از او می پرسند که منظورش را صریحتر بیان کند اظهار می دارد: منظورم هر فیلمی است که در جشنواره‌ی سال گذشته به نمایش درآمد. از فیلم منتخب داوران بگیرید، تا فیلم برگزیده‌ منتقدان.


عقب افتادگی منتقدانی که اعتبار را در مخالف خوانی با مخاطب می دانند

سینماژورنال خوشحال است کسی که به نام منتقد می شناسیمش این قدر راحت و بی پرده سخنش را به زبان می آورد. او به صراحت می گوید حتی فیلمی که بهترین بوده هم فوق العاده نیست و البته دامنه بحثش را حتی به فیلم برگزیده منتقدان تعمیم می دهد.

قطبی زاده خوب درک کرده که مخاطب روزگار ما به شدت پیشروتر از آن طیفی است که سالها به نام منتقد، اعمال نظر خود را شرط پیشرفت سینما دانسته اند.

این طیف در سالهای اخیر فرسنگها دورتر از نگاه مخاطب-حتی مخاطب فرهیخته- گام برمیدارند مبادا همراهی با مخاطب، ژستهایی که به واسطه آن، اعتبار کسب کرده اند را مخدوش نماید و چه خوب که یکی از منتقدان میانه-که هم آن طیف سنتگرا را خوب می شناسد و هم با جوانترها حشرونشر دارد- این عقب افتادگی را ولو با اشاره گوشزد کرده است.




“زینال بندری” در بستر بیماری!/چرا کسی حال سوپراستار دهه شصت را نمی‌پرسد؟

سینماژورنال: آنها که جمشید هاشم پور را از نزدیک دیده اند می‌دانند چه آدم تودار و با اعتماد به نفسی است.

به گزارش سینماژورنال همین توداری و به نوعی مأخوذ به حیا بودن باعث شده کمتر او را در برنامه های سینمایی که با هدف تجلیل از پیشکسوتان برگزار می‌شود ببینیم.

با این حال سال گذشته عوامل فیلمی حادثه ای با نام “هاری” برای او مراسم بزرگداشتی برپا نمودند؛ بزرگداشتی که مدیران سینمایی در آن حضور نداشتند و البته فیلم هم به جشنواره راه نیافت تا عیار کار هاشم پور سنجیده شود.

نارسایی قلبی+شکستگی بینی

تازه ترین شنیده های سینماژورنال حکایت از آن دارند که هاشم پور چندی قبل به دلیل عوارض برآمده از یک بیماری قلبی دچار ناراحتی شدیدی شده و همین باعث میشود به یکی از بیمارستانهای فوق تخصصی قلب منتقل شده و به تشخیص پزشکان در بیمارستان بستری شود.

هاشم پور که زمانی به “جمشید آریا” معروف بود یک هفته ای را هم در بیمارستان بستری بوده و در بازگشت از بیمارستان نیز به دلیل زمین خوردگی، بینی اش می شکند و همین شکستگی بینی مزید دردش میشود.

جمشید هاشم پور که آخرین فیلمهای اکران شده اش “کلاشنیکف” و “روزگاری عشق و خیانت” بوده است این روزها در خانه و تحت مراقبت همسرش به سر می برد.

اوضاع روحی نه چندان مناسب

به گزارش سینماژورنال وضعیت جسمی هاشم پور به مراتب بهتر از زمان بستری بودن در بیمارستان است اما گویا بلحاظ روحی اوضاع خوبی را سپری نمی کند بخصوص که در سالهای اخیر نیز کم کارتر از همیشه شده است.

هاشم پور که تقریبا تمامی دهه شصت و اوایل دهه هفتاد را با شمایل “زینال بندری” که ایرج قادری در “تاراج” از او ساخته بود به بازیگری در آثار عموما اکشن و ماجرایی پرداخته بود علاقه ای به بازی در آثار تلویزیونی ندارد و علیرغم پیشنهاد بازی برای یکی دو سریال مناسبتی خط قرمزش را کار در تلویزیون قرار داده است.

این مساله در کنار کیفیت پایین فیلمنامه های سینمایی پیشنهادی به وی سبب ساز آن شده است که وی به لحاظ کاری دوره ای پررکود را سپری کند و همین باعث شود که بلحاظ روحی، شادابی سابق را نداشته باشد.

جمشید هاشم پور
جمشید هاشم پور

عدم رضایت از یک کمدی عجیب و غریب

به گزارش سینماژورنال هاشم پور سال قبل یک کمدی عجیب و غریب هم در جشنواره سی و سوم داشت که گویا خودش هم از برخوردهای نه چندان محترمانه ای که در پشت صحنه این فیلم با او شده است گلایه داشت!

هاشم پور در این کمدی در نقش پیرمردی آلزایمری بازی می کرد که با صدایی گرفته مرتب در حال خوردن پاپ کورن است!!

تا دیر نشده هنرمندان بی حاشیه ای چون هاشم پور را دریابیم

این روزهای هاشم پور در کنار همسر و دخترش مریم که مانند پدر فعالیت هنری دارد در حالی می گذرد که او بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد به آن که بواسطه سوابق سینمایی پر و پیمانی هم که دارد مورد توجه دست اندرکاران امور قرار گیرد.

هاشم پور زمانی به تنهایی سبب ساز فروش هنگفت آثاری می شد که در کوران جنگ تحمیلی برای مخاطبان، سرگرمی ساز بودند. او هیچ گاه ادعای این را نداشت که خود را “آقای بازیگر” یا “پدر بازیگری” قلمداد کند و همواره بی حاشیه مسیرش را پیمود.

امید که برای یک بار هم که شده آدمهای بی حاشیه ای چون هاشم پور نیز مورد توجه مسئولان سینمایی قرار گیرند.




الگوبرداری بابک حمیدیان از یک مگس!+عکس

سینماژورنال: بابک حمیدیان بازیگر توانای سینمای ایران که این روزها فیلم کم فروش “روباه” را روی پرده دارد چهار فیلم “شکاف”، “مرگ ماهی”، “من دیگو مارادونا هستم” و “رستاخیز” را هم آماده اکران دارد.

به گزارش سینماژورنال در این میان “رستاخیز” که بخشهایی از حوادث منجر به قیام عاشورا را به تصویر می کشد هرچند به لحاظ کیفیت درام مشکلات اساسی دارد اما بازی حمیدیان در آن فوق العاده است.

بابک حمیدیان در “رستاخیز” در دو نقش بازی کرده است؛ یکی نقش “یزید” و دیگری نقش “ابن زیاد”. در این بین ایفای نقش او در “یزید” جزییاتی تازه از این شخصیت بیرحم تاریخ اسلام را آشکار کرده است.

بازیگر اصلی نقش یزید کنار رفت و من جایگزین شدم

حمیدیان در تازه ترین گفتگویش که با “همشهری جوان” انجام شده درباره اتفاقی که منجر به بازی او در نقش “یزید” شده است بیان می دارد: یکی از بازیگران خوب کشورمان برای بازی در نقش یزید قرارداد بسته بود اما بعد از مدتی احمدرضا درویش گفت فلانی که برای این نقش قرارداد بسته بازیگر خیلی خوبی است و مردم هم دوستش دارند اما نمی تواند در ادامه راه همراهمان باشد و بابک حمیدیان این نقش را بازی کند.

به گزارش سینماژورنال بابک حمیدیان با اشاره به اینکه این پیشنهاد برایش شوکه آور بود ادامه می دهد: علی قائم مقامی مدیرتولید آن کار بعدا به من گفت وقتی پیشنهاد درویش را شنیدی در یک لحظه تمام حسها به صورتت آمد؛ بهت، خوشحالی، غم و …

خودم را از دیدن بازی زیبای فرهاد اصلانی در نقش “ابن زیاد” محروم کردم

حمیدیان پیرامون ایفای نقش “ابن زیاد” که قبل از او هم به زیبایی توسط فرهاد اصلانی در “مختارنامه” بازی شده بود اظهار می دارد: از زمانی که این نقش پیشنهاد شد خودم را از دیدن بازی خوب فرهاد اصلانی محروم کردم. بعد از فیلم گروهی پرسیدند اصلانی نقش را بهتر بازی کرده یا تو و من هم گفتم نباید این دو را با هم مقایسه کرد چون فرهاد در طول سریال فرصت داشته با ارامش نقش را گسترش دهد و من این فرصت را نداشتم.

بابک حمیدیان-رستاخیز
بابک حمیدیان در نقش “ابن زیاد” در “رستاخیز”/ برای وضوح، کلیک چپ کنید

الگوبرداری “ابن زیاد” از روی یک مگس

بابک حمیدیان در تشبیهی عجیب “ابن زیاد” را به “مگس” بی شباهت ندانسته و می گوید: “ابن زیاد” از روی کاراکتر یک مگس طراحی شده بود؛ مگس همیشه بی تاب است و همیشه عجله دارد ولی در عین حال حواسش به همه چیز هست. به گزارش سینماژورنال وی می افزاید: برای بازی در این کاراکتر برنامه ویژه داشتم و در یک زمان فشرده بازی اش کردم… البته به بازی فرهاد اصلانی در این نقش عشق می ورزم ولی به وجود بازی خودم احترام می گذارم.




بانک سرمایه‌گذار، کپی‌کاری را “فاخر” قلمداد کرد!!!+عکس

سینماژورنال/ورتا چمانی: یکی از مهمترین ارگانهای فعال در جشنواره سی و سوم فیلم فجر بانک پاسارگاد بود.

 به گزارش سینماژورنال ردپای پررنگ این بانک در سرمایه گذاری فیلمهایی نظیر “مرگ ماهی”، “بهمن” و “من دیه گو مارادونا هستم” به چشم میخورد و به همین دلیل نام مشاور فرهنگی بانک هم مرتب بر سر زبانها بود.

 فارغ از سرمایه گذاری در تولید محصول فرهنگی که میتواند اقدامی مثبت قلمداد شود این چگونگی سرمایه گذاری است که بیشتر الویت دارد یعنی چنین سرمایه گذاریهایی که خوشبختانه در مورد این بانک آشکارا هم صورت گرفته باید کاملا حساب شده انجام شود مبادا پایین بودن کیفیت محصول تولید شده به اعتبار بانک موردنظر هم صدمه بزند.

 این حساب شدگی در پروژه های امسال این بانک به چشم نمی خورد. فارغ از “من دیه گو…” که یک کمدی متوسط بود دو فیلم “بهمن” و “مرگ ماهی” آثاری زیر حد متوسط بودند که نه توانستند توجه مخاطبان را به خود جلب کنند و نه منتقدان سینما از آنها به نیکی یاد نمودند و البته که سهمی هم از سبد جوایز جشنواره به خود اختصاص ندادند.

 فیلمی که متنش کپی است چطور می تواند فاخر باشد؟

با این حال این بانک شناخته شده کشور که همواره این رسم را هم داشته که با سفارش رپورتاژهای تبلیغاتی درباره عملکرد سینمایی خود به مخاطبان اطلاعات بدهد، تازه ترین رپورتاژ خود را نیز با افتخار در شماره های نوروزی یکی دو نشریه سینمایی منتشر نموده است.

 به گزارش سینماژورنال یک نکته جالب این رپورتاژها آن است که هیچ نامی از “بهمن” در فهرست فیلمهای حمایتی این بانک به چشم نمی خورد و دوم آن که “مرگ ماهی” به عنوان اثری فاخر در کارنامه این بانک معرفی شده است.

 شاید اگر بجای “مرگ ماهی” دست اندرکاران شاخه فرهنگی بانک موردنظر “من دیه گو…” را فیلم فاخر معرفی می کردند این قدرها تعجب نمی کردیم. به هر حال “مرگ ماهی” نه فقط با استانداردهای تصویری سینمای ایران، فاخر نیست که بلحاظ متن هم فیلمنامه اثر یک کپی کاری آشکار از “برف روی شیروانی داغ” محمدهادی کریمی است.

بانک پاسارگاد
رپورتاژ سینمایی بانک پاسارگاد/ برای وضوح تصویر کلیک چپ کنید

فیلمی که حتی تنوع لوکیشن ندارد چطور می تواند فاخر باشد؟

آنچه با عنوان فاخر در اذهان مخاطبان سینمای ایران تداعی می شود آثاری است نظیر “چ” و “استرداد” که به دلایل مختلف که اصلی ترین آن تاریخی بودن و تلاش برای ارتقای تصویرسازی رویدادهایی است که برای اولین بار در سینمای ایران تصویری می شوند، نیاز داشته اند به تولید با هزینه هنگفت و بودجه هایی مجزا از ردیف بودجه های معمول سینما.

 اینکه “مرگ ماهی” چه تصویرسازی خاصی داشته یا کدام برهه تاریخ ایران را سینمایی کرده که به این واسطه فاخر نامیده شده معلوم نیست.

“مرگ ماهی” بلحاظ پروداکشن نه تنها پروژه پرهزینه و فاخری نیست که فیلمبرداری در یک لوکیشن ثابت مطمئنا به تعدیل هزینه ها هم منجر شده است. از آن سو فیلم وجه فانتزی یا اکشن هم ندارد که بگوییم به واسطه آن نیاز بوده به جلوه های ویژه میدانی یا رایانه ای خاص و این مساله سبب فاخر قلمداد شدن کار شده است. فیلم تقریبا هیچ هنرور یا سیاهی لشکری که معمولا در فیلمهای بیگ پروداکشن به شدت به کار می آیند را هم ندارد.

فقط می ماند دستمزد عوامل کار که آن هم هر طوری حساب کنید باعث نمی شود فیلم اثری پرهزینه قلمداد شود.

 احتمالا برای “فاخر” تعریفی تازه مشخص شده

اینها همه ما را به این نتیجه می رساند که دلیل فاخر قلمداد کردن چنین پروژه ای را باید در فرهنگ لغت مشاوران فرهنگی این بانک جستجو کرد.

این دوستان احتمالا برای واژه “فاخر” تعاریفی متفاوت با آنچه تاکنون متداول بوده آورده اند و با این وصف احتمالا در سالهای آینده باز هم از این فاخرسازیها خواهیم دید.