1

تنها دو هفته بعد از انتشار خبر اجرای عاشقانه‌ترین(؟!) متن بیضایی در تالار وحدت⇐محمد رحمانیان: كارشكني‌هاي مداوم بنياد رودكي مانع اجرای متن بیضایی در تالار وحدت شد/دقیقا همان راهي را پيش پا مي‌گذارند كه سانسورچي‌هاي دولت‌ پيش براي تئاتر ايران انديشيده بودند/كوتاه نمي‌آيم و نمايش بیضایی را در خيابان استاد شهريار و جايي اطراف تالار وحدت اجرا خواهم كرد

سینماروزان: حدودا پانزده روز قبل بود که محمد رحمانیان از اجرای عاشقانه‌ترین نمایشنامه بهرام بیضایی در تالار وحدت خبر داد بی آن که نامی از این نمایشنامه که ادعا شده بود عاشقانه ترین نمایش بیضایی است ببرد.(اینجا و اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان جالب اینجا بود که در متن اجازه اجرای این اثر به رحمانیان از آن با عنوان «فیلمنامه» یاد شده بود و همین شبهات را درباره این عاشقانه ترین متن بیضایی را بیشتر کرد.

حالا هم که محمد رحمانیان ادعا کرده بنیاد رودکی اجازه اجرای این نمایش را به او نداده است. این کارگردان به «اعتماد» گفت: از روز اولي كه تصميم گرفتم اثر عاشقانه بهرام بيضايي را به صحنه بياورم مي‌دانستم كه سنگ‌اندازي‌ها و مخالفت‌ها به تدريج آغاز مي‌شوند و به جايي مي‌رسند كه نَفَس گروه اجرايي را خواهد گرفت. بسيار اميدوار بودم اين پيش‌بيني غلط از آب دربيايد و من از اين پيشداوري شرمنده شوم. اما متاسفانه كابوسي كه خوشدلانه از آن مي‌گريختم، بدل به واقعيت شده و كارشكني‌هاي مداوم مسوولان بنياد رودكي – از سپردن مكان تمرين اين گروه به كسان ديگر، تا چانه‌زني‌هاي غيرمسوولانه روسا براي زمان و ساعت اجرا – دقيقا همان راهي را پيش پاي گروه مي‌گذارند كه سانسورچي‌هاي دولت‌هاي پيش براي تئاتر ايران انديشيده بودند... ابتدا تعطيلي تمرين‌ها و سپس قرباني كردن نمايش و سرانجام خاموش كردن چراغ تماشاخانه‌ها.

وی ادامه داد: خطابم با مسوولان بنياد رودكي نيست كه از اين ساعت فاتحه همدلي و همكاري با آنها را خوانده‌ام. روي سخنم با معاونت محترم هنري آقاي علي مرادخاني و مديريت محترم مركز هنرهاي نمايشي آقاي مهدي شفيعي است كه در اين سال‌هاي سخت و در بزنگاه‌هاي حادثه همواره حضورشان در جهت ارتقاي تئاتر ايران بوده و هست. بهرام بيضايي و آثارش گنجينه‌هاي گرانسنگ هنر نمايش و ادبيات نمايشي ايران هستند. من هيچ شأني براي خود قايل نيستم ولي وظيفه دارم اثر بهرام بيضايي را با تمام توان و به بهترين شكلي كه ممكن است به روي صحنه بياورم. از همين امروز مي‌دانم كه در برنوشت اجراي احتمالي اين اثر ضمن سپاس از تلاش‌هاي علي مرادخاني و مهدي شفيعي خواهم نوشت: در تابستان ١٣٩٦، در بنياد رودكي، هر كس، در هر مقامي كه بود تلاش كرد اين اثر به صحنه نرود.


رحمانيان افزود: همواره گفته‌ام دولت اول آقاي روحاني، دولتي بود كه برخلاف دولت‌ سابق جلوي اجراي هيچ نمايشي را نگرفت. اما حالا مديران مياني به گونه ديگري رفتار مي‌كنند و من از شخص رييس‌جمهور و وزير ارشاد مي‌خواهم اجازه ندهند چنين شود. تالار وحدت ارث پدري هيچ كس نيست و پيش از اين نام‌هاي بزرگ تئاتر ايران مثل دكتر رفيعي و بهرام بيضايي آثار خود را در اين سالن به صحنه برده‌اند.

اين كارگردان تأکید کرد: درحالي كه هنوز عمر دولت اول آقاي روحاني به پايان نرسيده انتظار نداشتم در برابر اجراي متن بهرام بيضايي ايستادگي شود. زماني كه مجيد سرسنگي جلوي اجراي نمايش «مانيفست ‌چو» را گرفت، گفتم نمايش را در محوطه تئاترشهر اجرا مي‌كنم. حالا هم مي‌گويم اگر تالار وحدت در برابر اجرا مانع ايجاد كند، كوتاه نمي‌آيم و نمايش را در خيابان استاد شهريار و جايي اطراف تالار وحدت اجرا خواهم كرد.

علي‌اكبر صفي‌پور، مديرعامل بنياد رودكي در اين باره مي‌گويد: «اجراي نمايش صدام به دليل زمان طولاني نزديك به پنج سال با مشكل مواجه شد، چون تمام برنامه‌ها تحت تاثير قرار مي‌گرفت. ولي ما بنا بر اهميت موضوع از كار استقبال كرديم و در برابر انتقاد اهالي موسيقي ايستاديم ولي گروه ٢٠ روز مانده به موعد اعلام كرد كه از اجراي نمايش «صدام» خبري نيست. در بنياد يك شورا تصميم‌ مي‌گيرد و برنامه‌ريزي‌‌ از يك سال قبل انجام شده؛ مبناي ما هم اجراي نمايش صدام بود، اگر ما برخلاف قرارداد عمل كرده بوديم حق با آقاي رحمانيان بود.» مديرعامل بنياد در پايان اظهارات خود تاكيد كرد اگر نمايش صدام براي اجرا آماده شود همان برنامه سابق، قابل اجرا خواهد بود.




توضیحات رحمانیان درباره اجرای متنی از بیضایی به‌جای «صدام» در تالار وحدت⇔متنی که بیضایی تأکید کرده «فیلمنامه» است و نه «نمایشنامه»!

سینماروزان: دیروز که خبر رسید محمد رحمانیان به جای اجرای نمایش «صدام» که برای آن فراخوان انتخاب بازیگر هم منتشر شده بود بناست نمایشی از بهرام بیضایی را روی صحنه ببرد این پرسش شکل گرفت که دلیل این جایگزینی چیست؟ کمبود منابع مالی برای اجرای «صدام» یا حوادث تروریستی اخیر تهران؟(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان این ادعای رحمانیان که عاشقانه ترین متن بیضایی را روی صحنه خواهد برد پرسشها را درباره نمایش جایگزین بیشتر کرد.

رحمانیان بدون اشاره به نام متن بیضایی به «اعتماد» گفت: متن معاصر است ولي از جمله متوني است كه كمتر خوانده شده و به همين دليل هم حدس زدن اينكه كدام متن بهرام بيضايي را براي اجرا در نظر گرفته‌ايم، ساده نيست.

 وی ادامه داد: در ايران اين‌طور جا افتاده كه وقتي صحبت از متن‌هاي بهرام بيضايي به ميان مي‌آيد، تصور نمايشنامه‌اي مرتبط با وقايع سياسي- اجتماعي معاصر يا تاريخ و اسطوره است. در حالي كه با توجه به حس و حال عاطفي حاكم بر متن مورد نظر به گمانم عاشقانه‌ترين اثر در ميان تمام آثار آقاي بيضايي است كه تا امروز نوشته شده است.

رحمانیان با اشاره به بخشي از متن پيام خالق اثر كه ضميمه اجازه رسمي اجراي متن از ينگه دنيا برايش ارسال شده است بیان داشت: بهرام بيضايي در بخشي از پيام خود مي‌گويد: برايم سخت بود از فيلمنامه‌اي كه آن همه از جان بر آمده بود، دل بكنم.

پیام بیضایی معنایی ندارد جز آن که رحمانیان اصلا بنا نیست نمایشنامه ای از بیضایی را روی صحنه ببرد و این یکی از فیلمنامه های بیضایی است که بناست به صورت صحنه ای اجرا شود!!!

با توجه به این ادعا که متن اخیر عاشقانه ترین متن بیضایی است کدام عاشقانه در میان فیلمنامه های بیضایی که در دوران معاصر هم بگذرد سراغ دارید؟




به‌خاطر اتفاقات تروریستی اخیر یا مشکلات مالی؟⇐رحمانیان «صدام» را رها کرد و باز هم به سراغ بیضایی رفت

سینماروزان: محمد رحمانیان که در سالهای اخیر سعی زیادی کرده با روخوانی یا اجرای برخی از نمایشنامه های بهرام بیضایی و از جمله «خاطرات هنرپیشه نقش دوم»، «روز واقعه» و «مجلس ضربت زدن» نام بیضایی را مجالی کند برای جلب توجه مخاطبان، بار دیگر به سراغ بهرام بیضایی رفت.

به گزارش سینماروزان پیشتر بنا بود رحمانیان نمایش «صدام» نوشته خودش را تابستان امسال در تالار وحدت روی صحنه ببرد اما گویا همچنان ترجیح وی استفاده از نمایشنامه های بیضایی است.

رحمانیان با اشاره به جایگزینی متنی از بیضایی به جای «صدام» به «ایسنا» گفت: به جای این اثر، عاشقانه‌ترین نمایشنامه بهرام بیضایی را در تالار وحدت روی صحنه می‌برم.

هرچند رحمانیان نامی از نمایشنامه بیضایی نبرده اما اینکه او «صدام» را که اردیبهشت همین امسال برای انتخاب بازیگرانش فرخوان داده بود کنار گذاشته و سراغ بیضایی رفته جای تعجب دارد.

آیا این تغییر برنامه به ماهیت نمایش «صدام» که مروریست بر زندگی صدام حسین دیکتاتور بعثی ربط دارد؟ این نمایش زندگی صدام حسین دیکتاتور مخلوع عراق از آغاز تا زمان اعدام را روایت می‌کند و علاوه بر آن پیامدهای بعد از اعدام را پیش روی تماشاگران می‌گذارد.

در حالی که اخیرا حوادث تروریستی را هم در تهران پشت سر گذاشته‌ایم آیا ممکن است این حوادث موجب شده باشد که این نمایش از دستور اجرا کنار گذاشته شود؟

نسخه ای از نمایشنامه «صدام» که بنا بود با محوریت اشکان خطیبی-مهتاب نصیرپور-علی عمرانی توسط رحمانیان روی صحنه برود نسخه ای بود کاملا متکی بر موسیقی درست به مانند نمایشهایی مانند «هامون بازان» و «ترانه های محلی» که بیشتر از متن این موسیقی و گاهی بازخوانی موتیفهای نوستالژیک است که اسباب جلب مخاطب می شد.

«صدام» به لحاظ اجرا پروژه‌ای بسیار سنگین بود و بنا بود با هشتاد بازیگر به صحنه رود و آن هم در مدت زمانی حدود چهار ساعت. طبیعی است که چنین اجرایی هزینه‌زا هم باشد. آیا یکی از دلایل از دستور کار خارج شدن نمایش عدم توجیه مالی اجرا بوده است؟




اعلام برائت داور دوپاسپورته از همکاری با سازمان ارزشی اوج⇐هیچ ارتباطی میان من و سریال «صدام» وجود ندارد!/گرین‌کارت ندارم⇔سینماروزان: احتمالا PR card هم ندارید؟

سینماروزان: ساعاتی قبل رسانه اصولگرای « مشرق» خبر داده بود که محمدرضا هنرمند یکی از داوران دوپاسپورته جشنواره امسال فجر بنا دارد سریال «خانه عنکبوت» یا همان «صدام» را با حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج به تهیه کنندگی منوچهر محمدی بسازد(اینجا را بخوانید) اما هنرمند در گفتگو با «برنا» این مسأله را از بیخ و بن تکذیب کرد.

به گزارش سینماروزان هنرمند گفت: این خبر کذب محض است. در حال حاضر هیچ ارتباطی میان من و منوچهر محمدی با این سریال و آن سازمان خاص وجود ندارد.

این کارگردان در ارتباط با تازه‌ترین فعالیت‌های‌خود، خاطرنشان کرد: در حال حاضر گروهی از نویسندگان مشغول نگارش سناریوی سریالی با عنوان «الف‌ویژه» هستند که خودم هم بر نوشتن آن نظارت دارم. به احتمال قوی اردیبهشت سال آینده ساخت این سریال را آغاز می‌کنیم، هرچند متن آن باید ابتدا مورد تائید خودم قرار بگیرد.

وی درباره حواشی پیرامون اقامتش در کانادا در سالهای اخیر اظهار داشت: نه گرین کارت دارم نه دو تابعیتی هستم، البته این مسئله را جرم نمی‌دانم و در ارتباط با صحبت‌های مطرح شده توسط مجری برنامه “هفت” باید اعلام کنم که تنها به مدت چهارماه سال 2015 در کانادا زندگی کردم، ولی بهروز افخمی یک سال و نیم با همسر دوم خود در این کشور زندگی کرد و در همین کشور فرزندش متولد شد.

به گزارش سینماروزان آنچه هنرمند درباره گرین کارت نداشتن و دوتابعیتی نبودن گفته البته منافی اقامت در کانادا نیست؛ به هر حال «گرین کارت» کارت سبزی است برای حضور در ایالات متحده و نه کانادا و داشتن کارت اقامت در کانادا یا همان PR card به معنای تبعه بودن نیست اما مجوزی است برای زندگی و احیانا کار در این کشور. پرسش این است که هنرمند کارت اقامت در کانادا هم ندارد؟




پيام تسليت ناطق‌نوري به یک بازيگر آمریکایی!+عکس

سینماژورنال: مرگ محمدعلی کلی بوکسور شناخته شده آمریکایی سبب ساز آن شده است که احمد ناطق نوری رییس فدراسیون بوکس ایران در گفتگویی با “قانون” به مرور خاطراتی بپردازد که از کلی و حضور او در ایران دارد.

به گزارش سینماژورنال ناطق نوری در این گفتگو حین صحبت کردن درباره اتفاقاتی که کلی حین حضور در ایران تجربه کرده  از تلاش وی برای آزادسازی اسرای ایرانی هم حرف زده است.

رییس فدراسیون بوکس این را هم گفته که به دنبال آن است تا آدرس خانواده کلی و از جمله دخترش “لیلا علی” که علاوه بر ادامه ورزش پدر، تجربه ایفای نقش در سینما و تلویزیون آمریکا را دارد، پیدا کند و برای آنها پیام تسلیت بفرستد.

متن کامل گفته های ناطق نوری را در ادامه بخوانید:

از نخستین برخوردهای محمد علی وقتی به ایران آمد بگویید.
عالی بود، عاشق ایران شده بود، او مسلمان بود و وقتی به ایران آمد خیلی موثر بود، ایشان برای آنکه کاری برای ایران کند به عراق رفت و یک عده از اسرای ایرانی را هم آزاد کرد. آنجا به صدام گفته بود که دو کشور اسلامی نباید با هم بجنگند. آدمی بود که به شدت به عقایدش پایبند بود، یک پیشنماز با خودش آورده بود و هیچ وقت اجازه نمی داد یک ساعت از اذان بگذرد و سریع نمازش را اول وقت می خواند. آن موقع محرم بود، همین جا آمد و سینه زد، یک سفر هم به مشهد داشت و قرار بود برود خدمت مرحوم  طبسی که شیعه شود. آنجا نمی دانم چه اتفاقی افتاد  كه  مریض شدند و محمدعلی موفق نشد ولی زیارت هایش را انجام داد و به رشت رفت تا مرحوم احسان بخش، نماینده ولی فقیه را ملاقات کند. او اطلاعات خوبی درباره کلی داشت و حتی می دانست ضربه او چند کیلو است. در رشت نزد مرحوم  احسان بخش رفت و او گفته بود: من شما را خیلی خوب می شناسم، ضربه دست شما 120 کیلو را پایین می برد. کلی هم خیلی خوشحال شده بود که یک روحانی این‌قدر از ورزش اطلاعات دارد. در مراسم عزادارای شرکت کرد،خیلی انسان اخلاق مدار و مهربانی بود. هر بچه ای می دید نوازش می کرد. یک بار با هم رفتیم جمشیدیه و هر بچه ای را می دید کنار می‌کشید و بغل می کرد. من او را از کودکی می‌شناختم، خیلی ورزشکار متفکری بود. یک بار به فریزر به خاطر ضربه از شکم باخته بود، یک‌سال تمرین کرد و سال بعد با او مسابقه داد. 8 راند شکمش را آزاد گذاشت، شکمش سنگ شده بود، حریف خسته شد و بعد از راند 8 تازه شروع به رقص پا کرد. آن‌قدر فریزر را زده بود که او در راند آخر نتوانست بازی کند و گفت دیگر نمی توانم بازی کنم چون نمی بینم. از مربی اش پرسیدند شما برای کلی چه کار کردید که توانست فریزر را مغلوب کند؟ گفت خودش همه چیز را برنامه ریزی کرد و من کاری نداشتم.
  چرا نمی توانست ببیند؟ 
آن‌قدر به صورتش ضربه خوده بود که زیر چشم‌هایش ورم کرده بود و نمی دید.
  خیلی روی باهوش بودن او تاکید دارید، مورد خاصی دیده بودید؟ 
مردم ایران خیلی به او علاقه داشتند، خیلی باهوش بود، روز اولی که به ایران آمد در هتل استقلال اقامت داشت، فردای آن روز گرمکن پوشید و به خیابان رفت تا بدود. تنهایی آمد در خیابان ولیعصر و دوید، به خیابان چمران رفت و تا هتل آمد. خیلی بعید است که یک غریبه این‌قدر سریع آدرس را یاد بگیرد.
  کسی کلی را نشناخت؟
در خیابان ولیعصر مردم او را می شناختند و دو دل بودند، نمی دانستند او کلی است یا خیر.
  یک مسابقه هم در تهران و در مقابل بوکسوری به نام کاظمی برگزار کرد.
مسابقه نبود، ما گفتیم لخت شود و یک بازی کند.کاظمی (حریفش) هم فقط دفاع می کرد که مشت نخورد. چه کسی می توانست مقابل کلی بایستد؟ او سه بار قهرمان المپیک شده بود، یک بار هم رفتیم شهریار و قرار شد کلی را ببریم به یک مراسمی، تدارک خوبی چیده شد. خانم هایی که آنجا بودند همه چادر مشکی داشتند، تا کلی وارد شد بلند شدند و او هم به فارسی گفت: خیلی خوب، خیلی قشنگ. فارسی را خوب یاد گرفته بود. به من گفت سه تا از این چادرها برای همسر و فرزندانم می خواهم، ما هم گرفتیم و به او دادیم.  یک بار هم به هتلی رفته بودیم که شام بخوریم. یکی داشت تار می زد، رفت تار را از او گرفت و زد.
  بلد بود بنوازد؟
بله، خوب هم می نواخت. عجیب بود. آدم باهوشی بود، قلیان هم می کشیدند آمد یک کام قلیان کشید و گفت این دیگر چیست؟
  خیلی عجیب است که شخص دیکتاتوری مثل صدام به خواسته های کلی احترام می‌گذارد.
بار دومی که آمد، رفت با صدام صحبت کرد که اسرای ما را آزاد کند. خیلی مشهور و قابل احترام بود و باعث شد جمعی از اسیران ما آزاد شوند. شخصی که تمام المپیک ها دعوت می شود قطعا آن‌قدر اعتبار دارد كه کسی نتواند حرفش را زمین بیندازد.
  در نهایت اما پارکینسون او را از پا انداخت.
با پارکینسون 20 سال جنگید، معمولا کسی که پارکینسون می گیرد دو، سه سال بیشتر دوام نمی‌آورد ولی او در نهایت بعد از 20 سال فوت کرد. ما هم می خواستیم برای او مجلس بگیریم ولی نتوانستیم چون شرایط مهیا نبود، یعنی جایی نبود که بتوانیم از هوادارانش پذیرایی کنیم، در فضای باز هم نمی شد مجلس را برگزار کرد، به همین دلیل چند حجله و بنر زدیم و تسلیت گفتیم.
  موضوعی هم که این روزها دست به دست می شود این است که او یک بار به جاذبه زمین غلبه کرده است.
او زرنگ بود، جوری می ایستاد که همه فکر می‌کردند روی هواست، کارهایی می کرد که همه این‌گونه فکر می کردند ولی همه این ها از باهوشی اوست.
  کلا آدم ضد جنگی بود.
روزنامه کیهان دعوتش كرد و با او مصاحبه کرد. آن موقع جنگ بوسنی و هرزه گوین هم بود، پرسیدند نظرت راجع به جنگ چیست؟ یک عکس امام (س) آنجا بود، به عکس اشاره کرد و گفت نظر من و نظر امام (س) یکی است. گفت آن ها کشور اسلامی هستند و جنگ شان با هم صحیح نیست.
  این اواخر چرا به ایران نیامد؟
حضور او در ایران خیلی هزینه داشت، بودجه ما آن‌قدری نبود که بتوانیم دوباره او را به ایران بیاوریم، ماشین و اسکورت لازم بود، بالاخره آدم معروفی بود و باید از او کاملا پذیرایی می کردیم.

لیلا علی در کنار پدرش محمدعلی کلی
لیلا علی در کنار پدرش محمدعلی کلی


  اولین باری که آمد استقبال تان مناسب شأن او بود؟
آن موقع برایش بنز گرفتیم و اسکورت گذاشتیم، کلی هزینه کردیم و پذیرایی خوبی از او کردیم چون آدم کوچکی نبود.
  یادتان هست که هزینه ها را از کجا تامین کردید؟
از برخی کمک گرفتیم که هزینه ها را تامین کنند، پولی نگرفتیم ولی مثلا یکی را فرستادیم که ماشین بگیرد، هتل نصف قیمت حساب کرد و همه این ها باعث شد که پذیرایی خوبی از او داشته باشیم.
  می گفتند همسر چهارمش در اواخر عمرش خانواده او را طرد کرده بود.
من چیزی درباره همسر چهارمش نشنیده ام، خیلی به خانواده اش علاقه داشت و از ایران هم چادر برای آن ها گرفت، دخترش هم همان‌طور که می دانید قهرمان دنیاست.
  شاید یکی از برنامه های خوب این باشد که خانواده کلی را به ایران بیاوریم.
باید بررسی شود، به هر حال هزینه دارد، الان دنبال آدرس شان هستیم که پیام تسلیت به آن ها بدهیم. این نرم افزارهای شبکه های اجتماعی قابل استناد نیستند و شاید پیام هایمان را نخوانند.
  چه کسی آن روزها از او دعوت کرده بود که به ایران بیاید؟
آن روزها خیلی سخت نبود، ایشان شیکاگو زندگی می کرد و خودش تمایل داشت به ایران بیاید. آدم صلح‌طلبی هم بود، ایشان چند سال در زندان بود و به این واسطه خیلی محبوب شد. برای همین صلح‌طلبی‌اش تمایل داشت به ایران هم بیاید. به وسیله کاردارمان از او دعوت کردیم و آن ها هم هماهنگ کردند که به ایران بیاید. دفعه دوم هم خودش بلد بود چه کار کند، آمد و رفت با صدام صحبت کرد.
  ویژگی بارزی که از او دیدید چه بود؟
هرچه از او دیدم به یادم مانده است، خیلی انسان عاطفی و خوبی بود، اصلا قیافه نمی گرفت و مثل برخی نبود که خودش را گم کند. به من می گفت رییس (می خندد).
خاطره جالبی از او دارید؟
آن موقعی که بازی می کرد ما کوچک بودیم، تا سحر می نشستیم كه بازی های کلی را تماشا کنیم. هیچ ضعفی نداشت، این بازی ها همه برای ما خاطره بود. قهوه خانه‌ها هم نصف شب مغازه ها را باز می کردند تا مردم بیایند و بازی های او را تماشا کنند.

احمد ناطق نوری
احمد ناطق نوری