1

“کیهان” با تاکید بر تاثیرپذیری اصغر فرهادی از شاپور قریب و “ممل آمریکایی”⇐ فیلم تازه رسول‌اف را ملغمه‌ای نامطبوع از بیک ایمانوردی و چه گوارا تا بیژن جزنی و فروزان و ژان لوک‌گدار قلمداد کرد!!

سینماروزان: مدتی کوتاه بعد از اعطای خرس طلای برلین به فیلم “شیطان وجود ندارد”محمد رسول‌اف، نسخه‌ای باکیفیت از فیلم در فضای مجازی منتشر شد و تماشای همین نسخه از سوی مخاطبان باعث شد که مشخص گردد باز هم نه با یک محصول هنری که با فیلمی سیاست‌باز(!) روبرویند که با حداقلی از ذوق هنری و منطق علی تولید شده.

روزنامه “کیهان” در تحلیلی بر “شیطان…”، آن را ملغمه‌ای نامطبوع از عناصر فیلمفارسی و شبه‌روشنفکری دانسته و این نوع فیلمسازی را متاثر از اصغر فرهادی دانسته که با رونویسی از شاپور قریب که دستیاریش را میکرد فیلمهایی مانند “جدایی…” را ساخته.

متن تحلیل “کیهان” را بخوانید:

زمانی فیلم‌های شبه‌روشنفکری و به اصطلاح موج نو در مقابل ابتذال فیلمفارسی فرض می‌شد. فیلم‌هایی که ظاهرا اعتراض‌آمیز بودند و به ظاهر روایتی از پلشتی‌ها و نابهنجاری‌های زیر پوست جامعه دوران شاهنشاهی را روایت می‌کردند. این در حالی بود که در همان ایام بارها و بارها ، آبشخور مشترک دو نوع فیلم یاد شده، خود را به رخ می‌کشید. همان زمانی که سوپر روشنفکر زمانه طاغوت یعنی احمد شاملو برای سوپر فیلمفارسی‌هایی همچون «اول هیکل» و «داغ ننگ» فیلمنامه می‌نوشت و بعد هم که قرار شد سینمای موج نو به بازار بیاید، بسیاری از فیلمفارسی سازان قهار مثل منوچهر صادقپور که تا دیروزش فیملفارسی‌هایی مثل «آقا مهدی کله پز» و «شاطر عباس» و «قهوه خونه قنبر» را می‌ساختند به تولید فیلم‌های شبه روشنفکری مانند «درشکه چی» روی آوردند و یا مهدی میثاقیه بهایی که تولید‌کننده فیلمفارسی‌هایی همچون «سلطان قلب ها» بود، فیلم‌های شبه روشنفکری و موج نو مثل «گوزنها» و «آقای هالو» و «صادق کرده» را تهیه کرد.
اما در سال‌های بعد وقتی در یک جشنواره آمریکایی، عباس کیارستمی سمبل سینمای شبه روشنفکری و موج نو، جایزه‌اش را به بهروز وثوقی فیلمفارسی تقدیم کرد، بیشتر و بیشتر دو روی سکه بودن این دو نوع سینما یعنی شبه روشنفکری و موج نو خود را نشان دادند.
در سال‌های اخیر این قرابت، هر زمان خود را عمیق‌تر نشان داده است. خصوصا وقتی این دو نوع فیلم و سینما در مقابل سینمای انقلابی قرار گرفتند، گویا همه تفاوت‌ها و تضادهای خواسته و ناخواسته خود را به فراموشی سپردند و یکدل و یکصدا به تقابل با سینمای ارزشی برخاستند. مثل همراهی و همگامی همه دسته جات و گروهک‌های ریز و درشتی که زمانی ظاهرا در مقابل هم صف‌آرایی می‌کردند ولی حالا در برابر انقلاب و نظام اسلامی، همرنگ و همداستان شده‌اند، حتی گروه‌هایی که با رژیم شاه به اصطلاح مبارزه مسلحانه می‌کردند و گویا اساس درگیری‌های ساواک با همین حضرات بود، با همان ساواکی‌هایی که دورانی با آنها درگیر بودند، رفیق گرمابه و گلستان شدند!!

این گونه بود که بساط رسانه‌ای شبه روشنفکران و نشریات معروف به زنجیره‌ای هر زمان در دفاع از سمبل‌های فیلمفارسی همصدا شدند و در انواع و اقسام مراسم سینمایی خود از همین سمبل‌ها دعوت کرده و آنها را روی سرشان جای داده و بارها و بارها سینمای امروز ایران را دنباله و فرزند خلف همان فیلمفارسی‌ها اعلام کردند.
اما بازهم همه این بده و بستان‌ها و نوشابه بازکردن‌ها، در حد تعارف و نوعی حرکات تاکتیکی به حساب آمد تا اینکه برای اولین بار اصغر فرهادی در فیلم‌هایی همچون «چهارشنبه سوری» و «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» و به خصوص فیلم «همه می‌دانند» فیلمفارسی و شبه‌روشنفکری را در ساختار و محتوا به هم آمیخت. همان کاری که در سینمای طاغوت امثال شاپور قریب با فیلم‌هایی همچون «ممل آمریکایی» و «خروس» و «رقاصه شهر» انجام داد و فراموش نکنیم که فرهادی خود زمانی در مجموعه «روزگار جوانی» همکار و دستیار شاپور قریب بود.

چسباندن فضای آرام و درونگرا و بعضا معمایی با ساختاری غیر متعارف به سبک فیلم‌های کیارستمی به صحنه‌های تیز و تند که ناگهان انواع و اقسام تحولات بی‌منطق و سردستی و ساده‌لوحانه در آن به وقوع پیوسته و شخصیت‌های فیلم از عناصر بی‌دست و پا یا متین و سر و به زیر به امثال جیمزباند و مت هلم و هری پالمر البته از نوع هندی‌اش مثلا با بازی سلمان خان تبدیل می‌شوند از جمله ویژگی‌های این دسته از آثار به نظر می‌رسند.
از طرف دیگر هر چه منطق داستانی و فراز و فرود فیلمنامه و نقطه عطف و لحظات آرامش و بحران و امثال این قواعد هست به سبک و سیاق شلم شوربای فیلمفارسی به هم ریخته و همچنانکه در آن فیلمفارسی‌ها ناگهان در یک صحنه تراژیک ملودرام خانوادگی، به قول مرحوم طغرل افشار ناگهان یک نفر بیرون می‌پرید و رقص عربی ارائه می‌داد، در این نوع جدید نیز یک دفعه در میانه یک ماجرای پیچیده معمایی و پرتعلیق مثل گم شدن یا دزدیده شدن سوژه اصلی داستان در فیلم «همه می‌دانند»، به ناگهان با پیدا شدن سر و کله یک عاشق عقده‌ای آمیخته با بی‌پولی و آس و پاسی جوان‌هایی فقیر همه رشته‌های فیلمنامه و قصه و داستان پنبه می‌شود.
مقصود از این همه مقدمه چینی، بهانه برای‌اشاره به تازه‌ترین فیلم محمد رسول اف به نام «شیطان وجود ندارد» بود که در اسفند ماه سال قبل جایزه اول جشنواره برلین را دریافت کرد و انتقادات بسیاری را به همراه داشت که این جایزه به سبک و سیاق همیشگی جشنواره برلین، یک جایزه هنری بنا به قابلیت‌های سینمای فیلم یاد شده نبود، بلکه صرفا یک جایزه سیاسی برای عقده گشایی علیه ایران و سینمای آن به نظر آمد.

اینک با تماشای فیلم، بهتر و سرراست‌تر می‌توان این قضاوت را انجام داد که آیا آنچه اغلب منتقدانی که در جشنواره برلین ابراز داشته و ستاره دادند، فیلم‌های دیگری شایستگی و لیاقت دریافت خرس طلایی جشنواره را داشتند یا خیر؟
فیلم «شیطان وجود ندارد» هم به روال همه آن آثار و ساختار درهم جوشی که در مقدمه طولانی این مطلب شرح داده شد، از همان ترکیب ناهمگون و ساده‌لوحانه و به عبارتی ابتذال رایج ساختار فیلمفارسی برخوردار است.
تقسیم‌بندی فیلم و داستانش به چهار ایپزود، نخستین گام فیلمساز در ابراز وجود به عنوان یک شبه روشنفکر به نظر می‌رسد. ساختاری که معمولا در فیلمفارسی‌ها سابقه ندارد. اپیزود نخست که داستان کشدار و ملال آور یک مرد خانواده را با جزییات بی‌مورد و کسالت بار روایت می‌کند، همچنان افه شبه روشنفکری خود را حفظ می‌کند که ملالت و کسالت آن نیز می‌تواند این افه را پررنگ‌تر نماید. اگرچه سکانس پایانی آن شاید بتوان گفت تنها صحنه سینمایی و غیر شعاری فیلم محسوب گردد.
اپیزود دوم نیز با همین حال و هوا آغاز شده و ادامه می‌یابد. چالش چهار سربازی که در یک زندان از مامورین اعدام بوده و حالا یکی از آنها به نام پویا، به دلائل انسانی و مانند آن نمی‌خواهد کسی را که ولو جنایتکار باشد، اعدام کند! پویا فردی دست و پا چلفتی و احساساتی و نرم خو نشان می‌دهد که ارتباطات تلفنی با نامزدش نیز بر این خصویات تاکید می‌نماید.
اما در حالی که این فضا به همین روال خاص ادامه دارد، ناگهان و بدون هیچ مقدمه و حتی فشار روانی و عصبی (که لااقل اینگونه نشان داده نمی‌شود)، علیه موقعیتش شورش کرده، اسلحه یکی از نگهبانان را مصادره نموده و مانند یک چریک به نگهبانی زندان هم شبیخون زده و از طریق کاغذ کوچکی که گویا نقشه کامل زندان و ساعات نگهبانی‌ها و نحوه فریب آنها و طریقه خروج ثبت شده، نه تنها از زندان می‌گریزد بلکه حتی در نزدیکی زندان با نامزدش قرار داشته که او را از آن منطقه فراری دهد و بعد از آن هم مثل فیلم‌های ژان پل بلموندو و یا آثار سینمای سرقت فرانسه و ایتالیا با اتومبیل نامزدش در جاده‌های می‌چرخد و می‌رقصد و ترانه معروف «بلاچاو» را مثل زوج سریال «خانه پوشالی» سر می‌دهد!!

اپیزود سوم که بازهم ماجرای یک سرباز مامور اعدام دیگر است، بسیار شعاری‌تر از اپیزود دوم شکل گرفته و ادامه می‌یابد. حالا یک قصه سانتی مانتال چریک بازی به سبک داستان‌های رمانتیک بچه‌گانه ابتدای پیروزی انقلاب که در برخی نشریات بازمانده رژیم شاهنشاهی در تجلیل احمقانه از گروه‌های چریکی منتشر می‌شد هم به ساختار فیلمفارسی «شیطان وجود ندارد» اضافه می‌شود و تیپ‌هایی با سبیل‌های آویخته و اسامی گل درشتی مثل «ارس» و «نعنا» آن را تکمیل می‌کنند. ترکیب افسانه‌های شبه پریانی چریکی به اضافه عشق‌های آبکی که با تم فیلمفارسی و البته فرم به اصطلاح شبه روشنفکری قاطی شده، همه اجناس را جور می‌کند تا ملغمه نامطبوعی از بیک ایمانوردی و چه گوارا و بیژن جزنی و فروزان و ژان لوک گدار و…. بوجود آید!!!
و بالاخره ایپزود آخر، دیگر آخر شعر و شعار به نظر می‌آید. باز هم قضیه یکی از آن سربازها و‌گریختن از شغل اعدام و زندگی تبعیدی به علاوه یک قصه فیلمفارسی: دختری که از آن سوی آب می‌آید و نمی‌داند آن سرباز وظیفه سرپیچی‌کننده از فرمان مافوق که حالا میانسال و مزرعه دار است، پدر اوست!! البته تماشاگری که چهارتا فیلم دیده باشد به راحتی این موضوع را در همان ابتدای اپیزود فوق درمی یابد اما دختر داستان جناب فیلمساز گویا «آی کیوی» چندان مناسبی نداشته و بایستی کلی برایش توضیحات بدهند تا حالیش بشود!!
در مورد نفی اعدام و خشونت ناشی از آن، فیلم‌ها و آثار ماندگار بسیاری در سینمای جهان ثبت شده که یکی از آخرین آنها فیلم «بیوه سن پی یر» ساخته پاتریس لوکنت و با شرکت ژولیت بینوش و امیر کاستاریکا است.
به جناب کارگردان «شیطان وجود ندارد» پیشنهاد می‌شود برای آینده‌اش هم که شده لااقل امثال این فیلم‌ها را ببیند. اگرچه احتمالا با تماشای هیچ‌یک از امثال فیلم‌های یادشده هم، فیلمساز نمی‌شود. چنانچه پیش از این هم با شبه فیلم‌هایی مثل «جزیره آهنی» و «دست نوشته‌ها نمی‌سوزند» و «لرد» نشانه‌ای از یک فیلمساز نشان نداد.
اما به هر حال همیشه هم حکم ممنوع الخروجی به کمک نمی‌آید تا جایزه برایش بخرد، این حکم‌ها و موقعیت‌ها و فرصت‌طلبی‌ها زمانش خیلی زود سپری می‌شود. اگرچه ایشان سعی دارد تا با همین خیمه شب بازی‌ها موقعیتش را حفظ کرده و به سرنوشت محتوم امثال مخملباف دچار نشود ولی این نیز بگذرد و سیاهی بر ذغال می‌ماند.




پیام اهدای خرس طلای برلین به “شیطان وجود ندارد” پیش‌چشم اتوبوسی از مدیران متبوع نظام⇐محکومیت قضایی داشته باش و بی‌مجوز نظام، فیلم بساز!!

سینماروزان: اهدای خرس طلای برلین۲۰۲۰ به فیلم “شیطان وجود ندارد” ساخته محمد رسول‌اف بیش از هر چیز یک پیام را به ذهن متبادر می‌کند.

جشنواره برلین به محصولات رسمی سینمای نظام که از کانال ممیزی ارشاد گذشته‌اند، روی خوش نشان نداده و هرچقدر هم که درباطن وابسته به نظام باشی ولی درظاهر نباید ساختار نظام را به‌رسمیت بشناسی و بخصوص ممنوع‌الخروج باشی تا خرس طلا بگیری.

پنج سال پیش جعفر پناهی که به‌خاطر ممنوع‌الخروجی نتوانسته بود ایران را ترک کند خرس طلای برلین را برای فیلم “تاکسی” گرفت و حالا محمد رسول‌اف که به‌خاطر محکومیت قضایی، ممنوع‌الخروج بوده، خرس طلا را برای فیلم “شیطان وجود ندارد” گرفته است.

در این فاصله پنج ساله نه‌تنها هیچ فیلمی از ایران برنده خرس طلا نشده بلکه تقریبا هیچ فیلمی از جریان رسمی سینمای نظام نتوانسته جایگاهی درخور در این جشنواره داشته باشد.

این، یک نقشه‌راه است از سوی برلین پیش‌روی فیلمسازان ایرانی؟؟ حتی اگر عمویتان، یکی از مدیران اقتصادی متبوع نظام هم باشد(!) باز برای دلبری از برلین اول باید اقدام به تولید فیلم بدون مجوز کنید و از آن سو یک ممنوع‌الخروجی هم بزنید تنگش تا خرس طلا برایتان رزرو شود؟؟

این نقشه‌راهی است که کمابیش مدتهاست جریان داشته ولی در سالهای اخیر قوت یافته! یادمان نرفته که حتی اصغر فرهادی نیز در دورانی به خرس طلای برلین دست یافت که شائبه توقیف “درباره الی” به‌خاطر بازی پررنگ گلشیفته، در اذهان پیچیده بود.

بدیهی است که این الگو به‌زودی از سوی شماری دیگر از فیلمسازان ایرانی به‌کار گرفته خواهد شد و در سال ۲۰۲۱ ده‌ها فیلم بدون مجوز برای حضور در برلین درخواست خواهند داد!

ولی آیا این الگو کافیست یا آن که برلین، سال به سال، دوز مخالفت با نظام را بالاتر می‌برد یعنی اگر حالا با زدن سازمان زندانها و ارائه تصویری اگزجره از ماموران اعدام، برلین، راضی شده به اهدای خرس طلا، دو سال دیگر زدنی به‌مراتب فراتر و دندان‌گیرتر می‌خواهد؟؟

این، ساده‌ترین نتیحه‌گیری روندی است که برلین درپیش گرفته آن هم پیش چشم اتوبوسی از مدیران سینمایی متبوع نظام که راهی برلین شده‌اند.
رویکرد این مدیران دربرابر روند برلین چیست؟؟ با بودجه نظام به برلین می‌روند، چتری می‌زنند، عکسهایی می‌اندازند و منفعلانه نظاره‌گر بی‌ارزش شدن سال به سال مجوزهایشان خواهند شد یا آن که طرحی نو درمی‌اندازند برای عوض کردن بازی برلین؟؟




مدعیات و پرسش‌های یک رسانه اصولگرا ⇐محمد رسول‌اف که خود را متهم امنیتی می‌داند در سال۹۸ سه فیلم مختلف ساخته است!!!/حتی امثال حسین فرحبخش علیرغم بازگشت مالی و صدور مجوز، توانایی تولید سه فیلم در سال را ندارند ولی رسول‌اف باوجود مشغله‌های قضایی و بدون مجوز، سه فیلم را تمام کرده!!/وقتی ماموران گشت به یک شهروند معمولی اجازه نمی‌دهند، بدون مجوز بیشتر از ده دقیقه در یک نقطه فیلم بگیرد چگونه است در طول سال ۱۳۹۸ رسول‌اف علیرغم محکومیت قضایی و بدون پروانه ساخت با امکانات حرفه‌ای فیلمبرداری و صدابرداری، سه فیلم ساخته است؟؟/آیا اهرم‌هایی قدرتمند درون سیستم وجود دارند که حامی این فیلمسازی بدون مجوز هستند؟/وقتی مدیر جشنواره برلین تنها آثاری را می‌پذیرد که پروانه ساخت و نمایش ندارند، حضور حسین انتظامی، داروغه‌زاده و عسگرپور در این جشنواره چه استدلالی خواهد داشت؟؟

سینماروزان: حضور فیلم “شیطان وجود ندارد”محمد رسول‌اف در بخش رقابتی برلین بدون اینکه این فیلم مجوز ساخت ارشاد داشته باشد مقارن شده با مسافرت گروهی از مدیران ارشاد به برلین!! اتفاقی که می‌تواند کاملا متناقض باشد چون همان‌ها که مدام بر صدور مجوز تاکید می‌کنند خودشان شده‌اند مخاطب جشنواره‌ای که فیلمی بدون مجوز را ارج می‌نهد.

این تناقض با پرسش‌های رسانه اصولگرای مشرق مواجه شده. پرسش‌هایی که همراه شده با طرح مدعیاتی درباره روال کار تازه جشنواره برلین.

متن گزارش مشرق را بخوانید:

موضوع قابل تامل در مورد رسول‌اف این است که او در سال ۱۳۹۸ علی بر مشغله‌های قضایی و چالش‌هایی امنیتی که  به زعم خودش پشت سر گذاشت، حدود سه فیلم را در ایران تمام کرده است و کارلو چاتریان با تماشای هر سه فیلم،   «شیطان وجود ندارد» را  راسا برای این جشنواره انتخاب کرده است.

این مسئله بسیار قابل تامل است که در شرایط فعلی سینمای ایران یک تهیه‌کننده معمولی و بازاری مثل محمد حسین فرحبخش (در بخش خصوصی) که تولیداتش با بازگشت مالی و سود همراه است،   در کمپانی پویا فیلم، توانایی ساخت سه فیلم در سال را ندارد. ذکر یک نکته دیگر در پروسه فیلمسازی رسول‌اف بسیار قابل تامل است، تهیه‌کننده و کارگردانانی که اقدام به تهیه فیلم می‌کنند، از طریق وزارت ارشاد پروانه ساخت دریافت کرده و با اخد این مجوز با مراجعه به پلیس پروانه فیلمبرداری در اماکن عمومی را  اخذمی‌کنند.

کافیست یک شهروند معمولی با موبایل شخصی خودش بیش از ده دقیقه در خیابان‌های تهران یا سایر شهرستان‌ها اقدام به فیلمبرداری کند، آنوقت ماموران گشت حساس می‌شوند و فرد تصویربردار را متوقف می‌کنند.

در طول سال ۱۳۹۸ رسول‌اف با امکانات حرفه‌ای فیلمبرداری و صدابرداری سه فیلم ساخته است. او با سه گروه متفاوت در امکان متعددی مشغول فیلمبرداری بوده است. پلیس اگر با چنین گروهی مواجه شود، مجوزهای لازم را مطالبه می‌کند. آقای رسول‌اف در مصاحبه با رادیو فردا خود را به عنوان متهم امنیتی معرفی می‌کند. یک متهم امنیتی چگونه بدون هیچ رصدی می‌تواند سه فیلم در طول یکسال با سه گروه حرفه‌ای بسازد.

قطعا برای این محکوم امنیتی باید اهرم‌های قدرتمندتر حمایتی فوق‌العاده‌ای، از درون سیستم وجود داشته باشد که این فیلمساز بتواند در طول یک سال شمسی،   سه فیلم را به صورت پشت سر هم فیلمبرداری کند. قطعا بنا بر آگاهی‌های کسب شده، نه تحلیل‌های عمومی، یک دست حمایتی کاملا امنیتی وجود دارد که از درون بدنه خانه سینما، فعالان این حوزه را به تحرک وادار می‌کند تا آنان بیانیه‌ای را تنظیم کند تا رسول‌اف در برلیناله حضور داشته باشد.

خطری که توسط برلیناله و مدیرانش  سینمای ایران را تهدید می‌کند، حمایت‌های مالی دولت آلمان است که در این جشنواره تقویت می‌شود که این حمایت در مرحله پخش و توزیع فیلم نیست. بلکه سرفصلی که کارلو چاتریان از سال ۲۰۲۰ در این جشنواره برای سینمای ایران تعریف کرده این است که فیلم‌های سیاسی بدون مجوز، مشمول کمک‌های مالی حین تولید نیز شوند.

در فهرست مسافران برلین، غیر از برخی منتقدان و خبرنگاران، نام مسئولان سینمایی و برخی از مدیران صداوسیما نیز دیده می‌شود. حسین انتظامی، ابراهیم داروغه‌زاده، محمدمهدی عسگرپور، امیر اسفندیاری، محمد اسفندیاری، رائد فریدزاده، کامیار محسنین، حسن نجاریان، حامد سلیمان‌زاده، محمدمهدی یادگاری که چهره‌هایی دولتی محسوب می‌شوند و میرعباس ‌اشرف، محمدعلی غلامرضایی، چنگیز حسنی، علی رحیمی و پیمان تبرخون از صداوسیما راهی این جشنواره آلمانی خواهند شد.

وقتی کارلو چاتریان مدیر جشنواره برلین ۶۰ فیلم ایرانی را برای حضور در این جشنواره رد می‌کند و تنها آثاری را می‌پذیرد که پروانه ساخت و نمایش ندارد، حضور حسین انتظامی، داروغه زاده و عسگرپور در این جشنواره چه استدلالی خواهد داشت؟ وقتی مدیران برلین خط‌مشی مشخصی را درپیش می‌گیرند تا فیلم‌های ایرانی بدون پروانه ساخت و نمایش در این جشنواره حضور داشته باشد، حضور یک لشگر از مدیران سینمایی در برلیناله چه امکان ویژه ای را می‌تواند برای سینمای ایران فراهم کند؟