1

حمله همزمان روزنامه های اصلاح طلب و اصولگرا به فصل اخیر “پایتخت”⇐یکی سریال را “آبکی” خوانده و دیگری سریال را به “سیرک” تشبیه کرده!

سینماروزان: هرچقدر که رسانه ملی سعی میکرد قبل از روی آنتن فرستادن “پایتخت6” با پخش نظرات مثبت ملت گرفتار در کرونا از عملکرد قابل قبولش در تولید سریال بگوید ولی منتقدان و بعضد مخاطبان طرفدار “پایتخت” از حجم ورود شوخیهای نازل در فصل تازه سریال گله داشتند.
رسانه های اصلاح طلب و اصولگرا هم که کم پیش میآید در ظاهر شبیه هم حرف بزنند ولی در نواختن “پایتخت6” دو روزنامه شرق و جوان کاملا همپوشانی یافتند.

روزنامه اصولگرای “جوان” با آبکی خواندن “پایتخت6” نوشت: اگر در پایتخت‌های قبلی سادگی شخصیت‌ها منجر می‌شد صرفاً در قلیلی از موقعیت‌ها؛ دورویی، نفاق و دیگر خصایص منفی خود را نشان دهد و بروز این ویژگی‌های منفی هرگز به رویه‌ای عادی تبدیل نمی‌شد، اما در “پایتخت ۶” شاهد بیرون آمدن این خصایل از حاشیه به متن هستیم.

این روزنامه ادامه داد: اینکه یک نویسنده برای خلق موقعیت‌های کمیک از شوخی‌های اینترنتی و شخصیت‌هایی، چون احمد ذوقی که صرفاً طیفی از مشتریان خاص فضای مجازی با آن آشنایی دارند استفاده کند، بی‌تردید معنایی جز خالی بودن دست نویسنده و ناتوانی او در خلق موقعیت‌های خلاقانه سالم ندارد. اگر دلمان خوش بود که سریال پایتخت در مقایسه با فیلم‌های بی‌مایه و مبتذل سینمایی که مبتنی بر شوخی‌های جنسی ساخته می‌شوند از طنزی فاخرتر و مناسب‌تر برای خانواده‌ها و طیف وسیع مخاطبان تلویزیونی برخوردار است، در این فصل از پایتخت شاهدیم که این مجموعه نیز تن به موقعیت‌های آبکی و سطحی داده که صرفاً اصالت خنده در آن مطرح بوده و فرهنگ به کلی به حاشیه رفته است. همه این‌ها باعث می‌شود که فقدان مرحوم خشایار الوند بیش از پیش برایمان محسوس باشد؛ نویسنده‌ای که تا پیش از مرگش کمتر اسمی از او می‌شنیدیم و حالا می‌فهمیم که سالم و تروتمیز بودن پایتخت چقدر به وجود او وابسته بوده و ما از این مسئله غافل بوده‌ایم. چقدر دوست داشتیم و دلمان خوش بود که نقی معمولی با پدری که مشاعرش را از دست داده به شکلی احترام‌آمیز رفتار می‌کند. او را روی دوش می‌گیرد و نسبت به رعایت احترام و حرمت پدر حساس است و این رفتار‌ها چقدر به دلمان می‌نشست و چقدر حالمان بد می‌شود وقتی می‌بینیم بهتاش با آن قدوقواره پدرش را در جمع کتک می‌زند و با مادرش مثل چاله‌میدانی‌ها صحبت می‌کند و برای پدر و مادر مدام شاخ و شانه می‌کشد.

روزنامه جوان افزود: ضعف فیلمنامه سبب شده در پایتخت ۶ خبری از داستان نباشد. در پایتخت‌های پیشین در هر قسمت یک اتفاق یا ماجرا محور بود و داستان مبتنی بر همین اتفاق کانونی پیش می‌رفت و معمولاً سرنوشت ماجرا در هر قسمت تا حدودی مشخص بود و داستان مبتنی بر یک طرح و جمع‌بندی حساب شده و مهندسی شده طرح‌ریزی شده بود، اما کاملاً مشخص است که نویسنده پایتخت ۶ از ایجاد یک چارچوب دراماتیک عاجز بوده و صرفاً در خلق برخی موقعیت‌های کمیک تمرکز کرده و با رونمایی از سندروم دست بی‌قرار اوج خلاقیت خود را عرضه کرده است.
این رویکرد ربط مستقیمی با همان اتفاقی دارد که به تدریج توانسته مانند یک بیماری سایه‌اش را روی مدیران سازمان صداوسیما سنگین‌تر کند و آن هم اصالت دادن به خنده و جذب مخاطب به هر قیمتی است. مدیران صداوسیما در رقابت با ماهواره و در وضعیتی که دولت از اهرم بودجه برای کنترل سازمان سوءاستفاده می‌کند تا حدودی تن به حاکمیت اسپانسر‌ها داده‌اند و ظاهراً از درک تأثیرات مخرب بداخلاقی‌های نمایشی غافل هستند. واقعیت این است که حتی هالیوود هم این اندازه به سرگرمی و خنده اصالت نمی‌دهد و پیام و محتوا، حتی برای لیبرالیسم هم اولویت دارد. هدف سطحی، اولیه و کاملاً تاکتیکی می‌تواند این باشد که آثاری، چون پایتخت مردم را در رقابت با ماهواره جذب تلویزیون خودمان کند، اما این استراتژی حداقلی در غیبت نگاه کلانی که باید به فرهنگ‌ساز بودن این آثار توجه داشته باشد می‌تواند خسران‌زا باشد.

روزنامه اصلاح طلب شرق در تحلیلی بر “پایتخت6” آورد: سریال در بازتاب برخی وقایع و خصوصیات قومی و طرح موضوع، کاملا محافظه‌کارانه پیش می‌رود و درباره کیفیت بصری مجموعه هم جز تأسف، نظر خاصی نمی‌توان داد. سریال به مجموعه‌ای از تصاویر برای تبلیغات تبدیل شده که احیانا دو تا جوک و طعنه بی‌مزه و دم‌دستی و کنایه سیاسی بدون بو و خاصیت هم در آن گنجانده شده است.

این روزنامه ادامه داد: در این هشت سال، تکامل داستان‌گویی و اجرا در سریال‌های خارجی جهشی شگفت‌انگیز داشته و مدام در حال پیشرفت است؛ بنابراین حس زیبایی‌شناسی بیننده‌ای پیگیر سریال‌های خارجی و حتی کسانی که اتفاقا تماشاگر این سریال‌ها بودند، اگر دچار عقب‌ماندگی ذهنی نباشند، ترقی می‌کند و انتظارشان از مفهوم سریال بالا می‌رود؛ اما در ایران انگار همه چیز به هنگام رسیدن به حد مشخصی از رشد متوقف می‌شود. نه‌فقط در زمینه محصولات بصری؛ بلکه در زندگی روزمره هم حد توقع مشتری و خریدار و مصرف‌کننده به‌شدت پایین است و به هر کژی و نقصانی خو می‌کند. مثال ساده‌اش اغذیه‌فروشی‌هایی است که زمانی به دلیل کیفیت متفاوت اسم در‌کردند و مدت‌هاست کیفیت غذای‌شان پایین آمده و مشتری‌ها هم به امر واقف هستند؛ با‌وجود‌این برحسب عادت باز هم به همان اغذیه‌فروشی می‌روند، انگار باید رفتاری بی‌معنی را به جا بیاورند!

روزنامه شرق ادامه داد: مشکل اینجاست که برای رساندن چند ایده به قسمت‌های طولانی یک مجموعه تلویزیونی، به غیر از موقعیت‌های ایستا، حرکات طبیعی آدم‌ها و کشمکش‌ها هم الکی کش داده می‌شوند، زوایای غریب بی‌دلیل و به‌وفور در سریال گنجانده می‌شوند و سریال در حد یک آتراکسیون و سیرک تنزل می‌کند. در نتیجه، با توجه به روحیه پذیرنده تماشاگر، معمولی‌ترین چیزها را به‌عنوان طنز و شوخی به او می‌دهیم و سطح سلیقه او را در یک دهه یکسان و حتی نازل نگه می‌داریم! در نتیجه مفهوم ریتم در اینجا به پرکردن اوقات فراغت تقلیل می‌یابد و عملا از یک ساعت هر قسمت، 10 دقیقه برای پی‌گرفتن وقایع کفایت می‌کند!

این روزنامه تاکید کرد: می‌توانیم درباره پدیده‌هایی از جنس “پایتخت” منتقد باشیم؛ چون برآمده از وضعیتی ناسالم‌اند و به جای بهبود اوضاع، از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند. قومی را به شکل اجسام درآورده و هنوز با سایز شکم و ابروی پرپشت و قد دراز و مسخره‌بازی از تماشاگر خنده می‌گیرند! به جای تقویت خود‌فرهیختگی در بیننده، او را به لحاظ ذهنی و سلیقه‌ای عقب‌مانده نگه می‌دارند و باعث تکامل او نمی‌شوند. به وضعیت موجود ظاهرا معترض هستند؛ اما از نابسامانی بیشتر بهره می‌برند تا نظم و کمال؛ و هیچ روزنه‌ای برای بهتر‌شدن به بیننده نشان نمی‌دهند جز چند نصیحت دیکته‌شده بی‌بخار!




گزارش رسانه اصلاح‌طلب از احتمال تعطیلی قریب‌الوقوع خانه سینما

سینماروزان/روح الله حسینی: مشکلات صنفی-رفاهی موجود در بدنه سینما مدتهاست ادامه دارد و سران خانه سینما هم در عمل فعالیت مشهودی برای حل این مشکلات صورت نداده اند تا جایی که برخی اعضا ناگزیر شده اند برای برخورداری از تسهیلات رفاهی مثمرثمر برای عضویت در صنوفی مانند خانه کارگر اقدام کنند.

رسانه های مستقل و ازجمله سینماروزان پیش از این بارها درباره خلأ فعالیت صنفی واقعی در خانه سینما هشدار داده بودند ولی این هشدار ها جدی گرفته نشد تا مشکلات روزبروز افزایش یابد و به جایی برسیم که در شش ماهه گذشته مدام بیانیه و اعتراض و گفتگو در عدم توزیع منصفانه عیدی میلیاردی ارشاد و نداشتن یک بیمه درمانی جامع برای سینماگران طرح شود.

کار به جایی رسیده که حتی روزنامه اصلاح طلب “شرق” که اغلب حامی روسای خانه سینما بوده هم در تحلیلی ادعاهایی را درباره تعطیلی خانه سینما در دولت آینده طرح کرده است.

این روزنامه نوشت: بالاخره بخش مهمی از اختلافات درون «خانه سینما‌» علنی شده است‌. این گزاره‌ای است که می‌تواند بررسی پرونده «‌التهابات درون هیئت‌مدیره و چالش‌های مدیریت خانه سینما» را به جریان بیندازد.

“شرق” ادامه داد: اصولا بعد از بازگشایی «‌خانه سینما»‌ در دوره اول دولت «تدبیر و امید» مسیری که هیئت‌مدیره‌ها تا امروز طی کرده‌اند‌، اغلب عاری از شفافیت بوده است‌! عملکرد آنها سؤالات زیادی را به ذهن مخاطبان ‌‌به‌ویژه رسانه‌های حامی خانه سینما‌ متبادر کرده است که تا امروز متأسفانه پاسخ درخوری دریافت نکرده‌اند‌!  هر بار هم قرار است فضا شفاف شود مسائلی به‌وجود می‌آید که از اصل ماجرا دور می‌شویم‌. نمونه اخیر این نوع عملکرد، گزارشی است که درباره ثبت‌نشدن رسمی مجامع عمومی خانه سینما و مصوبات آن از سال 90 به این سو مطرح شده.

“شرق” افزود: خطر زمانی بیشتر رخ می‌نمایاند که در آینده‌ای نه‌چندان دور، دولت فعلی و سازمان سینمایی که همراه با مجموعه خانه سینما است، جای خود را به دولتی از جنس دولت احمدی‌نژاد بدهد و از‌قضا مجلسی هم با آنها همراه شود که تمایلی به وجود نهادی صنفی مانند خانه سینما نداشته باشد که در آن صورت بدون شک شاهد تعطیلی مجدد خانه سینما خواهیم بود!

این رسانه اصلاح طلب تاکید کرد: جالب است تعلل مدیران خانه سینما در ثبت قانونی مصوبات خود و حتی طی‌نشدن مسیر درست نقل و انتقال مالی ‌همچون پرداخت حق عضویت صنوف که باید به حساب‌های حقوقی واریز شوند و نه حقیقی‌ موضوع مهمی است که دلایل به‌تعویق‌افتادن آن اصلا مشخص نیست.

این روزنامه خاطرنشان ساخت: پرسش مهم دیگر این است که با توجه به وقایع اخیر اجتماعی و سیاسی، در صورت تعطیلی مجدد خانه آیا هنرمندان بار دیگر همراهی و پشتیبانی مجدانه‌ای از این خانه خواهند کرد ؟! که البته پاسخ آن خیر است، در این مدت بسیاری از هنرمندان عضو این خانه از فضای مشوش موجود دل‌چرکین هستند و متأسفانه کمتر به این موضوع توجه می‌شود. به همین دلیل ضروری است که متولیان این خانه به راه‌حل عاجلی برای مرتفع‌کردن مشکلات برسند.




روزنامه اصلاح‌طلب متذکر شد⇐ بهروز افخمی، عبدالرضا کاهانی و بهمن قبادی از نظر تظاهر به خیلی چیزها شبیه به هم هستند/ بهروز افخمی بلاتکلیف است‌ و مشخص نیست کدام طرفی است/قبادی با سیاستمداران بازی بازی میکند!/کاهانی مدام میخواهد نقش اپوزیسیون را بازی کند!/کاهانی از روی عمد کارهایی میکند که فیلمهایش با مشکل مواجه شود/کاهانی کماکان فیلم می‌سازد و همچنان غر می‌زند و هنوز نمی‌دانیم به چه چیزی معترض است!!

سینماروزان: عبدالرضا کاهانی هرچند در سالهای اخیر مدام به گلایه از محدودیتهای فیلمسازی در داخل پرداخته اما آن قدر خوش شانس است که حتی اگر با پروانه ویدیویی فیلمی مثل “خانم یایا” را بسازد باز هم با ممارست تولیدکنندگان جوانش میتواند اکران سینمایی داشته باشد.

احمد طالبی نژاد در روزنامه اصلاح طلب “شرق” اکران “خانم یایا” را مجالی کرده برای مرور برخی رفتارهای متناقض کاهانی.

متن یادداشت “شرق” را بخوانید:

صحبت‌کردن درباره عبدالرضا کاهانی چندوجهی است؛ از طرفی فیلم‌ساز جوان و خوش‌فکری است که فیلم‌های خوبی مثل «بیست»، «اسب حیوان نجیبی است» یا «بی‌خود و بی‌جهت» را در کارنامه‌اش دارد و ازسوی دیگر به‌نظرم جدا از فیلم‌هایش یک‌جور کیش شخصیت و خودبزرگ‌بینی در او هست. به یاد دارم سالی که «اسب حیوان نجیبی است» به نمایش درآمد، برای مجله «تجربه» با او مصاحبه کردم. چیزی که برایم مهم بود و در مصاحبه به آن اشاره کردم، این بود که «تو دائم غر می‌زنی که نمی‌گذارند فیلم بسازی، درعین‌حال سالی یک فیلم می‌سازی و فیلم‌هایت هم اکران می‌شود! چرا نقش اپوزیسیون را بازی می‌کنی؟» چون که از نظر من اپوزیسیون واقعی هرکسی باشد، عبدالرضا کاهانی و امثال او نیستند. درواقع من سه شخصیت در سینمای ایران سراغ دارم که از نظر تظاهر به خیلی چیزها شبیه به هم هستند؛ در رأس همه آنها بهروز افخمی است که بلاتکلیف است‌ و مشخص نیست کدام طرفی است. دومی بهمن قبادی است که با سیاست و سیاست‌مداران بازی‌بازی می‌کند و سومین نفر هم عبدالرضا کاهانی است. او خارج از کشور فیلم می‌سازد با معیارهایی که می‌داند در ایران مجوز اکران نخواهد گرفت و بعد به ایران برمی‌گردد و فیلم می‌سازد، فیلمش اجازه اکران پیدا می‌کند و در نهایت ژست مخالف‌خوانی می‌گیرد. از طرفی می‌بینیم انگار از روی عمد کارهایی انجام می‌دهد که فیلم‌هایش با مشکل مواجه شوند؛ مثلا در فیلم «استراحت مطلق» سکانسی در حمام دارد که بالاتنه عطاران لخت است و خانمش وارد حمام می‌شود. او بهتر از هر کسی می‌داند که ممیزها مو را از ماست می‌کشند و این صحنه حتما حذف خواهد شد، پس چرا این‌جور صحنه‌ها را می‌گیری؟ اگر قرار است با سانسور مقابله کنی، راهش این نیست؛ راه‌های دیگری وجود دارد. زنده‌یاد کیارستمی برای مبارزه با سانسور حجاب خانم‌ها در خانه، معمولا سکانس داخلی و فضای بسته نمی‌گرفت. سکانس‌ها را به داخل حیاط و کوچه می‌کشاند که به‌نوعی حجاب خانم‌ها توجیه داشته باشد. حالا آقای کاهانی عمدا صحنه‌هایی را می‌گیرد که می‌داند امکان نمایش ندارند که بعد متعرض شود فیلم من سانسور شده است. با وجود همه اینها، او کماکان فیلم می‌سازد و همچنان غر می‌زند و هنوز هم نمی‌دانم به چه چیزی معترض است؟ پس فیلم‌سازانی که به حکمی ممنوع‌الفعالیت شده‌اند و خانه‌نشین‌اند و کسی سراغشان را نمی‌گیرد و آنهایی که به هزارویک دلیل حذف شده‌اند، چه بگویند؟ این وجه شخصیت کاهانی را که اصطلاحا دودوزه‌بازی می‌نامند، مطلقا نمی‌پسندم؛ اما در اینکه او فیلم‌ساز توانمندی است، تردیدی ندارم. در «اسب حیوان نجیبی است» که داستان ساده، روان و البته غلط‌اندازی دارد، به‌تعبیری مخاطب تا دوسوم آخر فیلم فکر می‌کند شخصیتی که زورگیری می‌کند، مأمور نیروی انتظامی است و بعد در نهایت می‌بینیم او زندانی‌ای است که به مرخصی آمده و یکی از راه‌های تلکه‌کردن مردم این است که لباس مأمور انتظامی بپوشد که به‌نظر من بازی با ذهن مخاطب یا به‌نوعی کلک‌زدن به مخاطب است. یا در زمینه پرداخت دراماتیک موضوعات فیلمش گاف‌هایی دارد؛ در فیلم «بی‌خود و بی‌جهت» که لحظات درخشانی هم دارد و داستان زوج جوانی است که همان شب جشن عروسی‌شان اسباب و اثاثیه را به خانه‌شان آوردند که هنوز مستأجر قبلی تخلیه نکرده است، این ضرب‌الاجل (همان شب) کار را خراب می‌کند و به‌نوعی بی‌منطق است. اگر قرار بود جشن عروسی یک هفته، یا دست‌کم دو،‌سه شب دیرتر برگزار شود، موقعیت دراماتیک باور‌پذیر می‌شد. متأسفانه به‌دلیل این ضرب‌الاجل، آن موقعیت دراماتیک باور‌پذیر نیست و از این دست گاف‌ها در فیلم‌های او می‌بینیم. ولی در اینکه کارگردانی بلد است و به خلق موقعیت‌ها مسلط است، شکی نیست. در فیلم «بیست» که به اعتقاد من یکی از بهترین فیلم‌هایش محسوب می‌شود، موقعیت خوبی ایجاد کرده است. حرف درست و انسانی یا حتی سیاسی مطرح می‌کند. بنابراین ما با فیلم‌سازی طرفیم که هم ادای اپوزیسیون درمی‌آورد، هم فیلم‌های اجتماعی خوبی می‌سازد (جدا از عیب و ایردهایی که اشاره کردم) که همه اینها از نوعی هیجان‌زدگی ناشی می‌شود. به گمانم وقتی کاهانی تصمیم دارد فیلمی را شروع کند، فکر می‌کند چه کند تا این‌بار هم روی عده‌ای را کم کند، یا چه کند که به قول معروف برق بپراند. سکانس شروع فیلم «استراحت مطلق» واقعا به همین شکل بود (منظورم صحنه انفجار ماشین در خیابان است). نخستین‌بار که این سکانس را در سینما دیدم، از جا پریدم. او توانایی‌هایی دارد که این توانایی‌ها پشت نمایش‌های زورکی، سیاسی‌بازی و چیزهایی از این قبیل و در واقع موقعیت‌هایی که طبیعی نیستند، گم می‌شوند. درباره کیش شخصیت او گفتم به عنوان نمونه آنهایی که در شب مراسم آکادمی سینما سینما حضور داشتند دیدند او برای رضا عطاران پیام تصویری فرستاده بود؛ درحالی‌که روی کاناپه دراز کشیده و درباره عطاران حرف می‌زند، موقعیت او بد و توهین‌‌آمیز بود، حتی خواستم به این رفتار او اعتراض کنم که دوستان مانع شدند. در واقع با مجموعه‌ای روبه‌رو هستیم پر از تناقض که اسمش عبدالرضا کاهانی است.




انتقاد رسانه اصلاح‌طلب از تباهی عامدانه «شعله‌ور» و «پشت دیوار سکوت» در مناسبات غلط اکران⇐آیا هدف این است که فیلمسازان غیرکمدی‌ساز را منزوی کنند؟!!

سینماروزان: عدم توزیع مناسب سانس و سالن میان فیلمهای روی پرده که باعث شده فیلمی بعد از ماهها از اکران صدها سالن داشته باشد و فیلمهایی دیگر در همان ابتدای اکرانشان تعداد سالنهای فول سانس شان به پنج هم نرسد هرچند سال قبل هم وجود داشت اما تمهیدی منطقی برایش اندیشیده نشد تا اکران امسال را هم تحت الشعاع قرار دهد.

امسال فیلمهایی مانند «شماره 17 سهیلا»، «در وجه حامل» و اخیرا «پشت دیوار سکوت» و «شعله ور» را روی پرده داشته ایم که عدم تخصیص سالن و سانسهای کافی به آنها باعث شده پتانسیل حداقلی فروش هم برایشان ایجاد نشود. این روند با انتقاد روزنامه اصلاح طلب «شرق» مواجه شده که در مطلبی تحلیلی این بی عدالتی را باعث انزوای فیلمسازانی دانسته که میخواهند خلاف رویه های تکراری به جلب مخاطب بپردازند.

در تحلیل «شرق» آمده است: یک زمان نه‌چندان دور که این همه پردیس سینمایی نبود، همین سینما عصر جدید یا سینما شهر قصه در جوار سینما آزادی و سینما کریستال در لاله‌زار نو، مکان‌های شناخته‌شده‌ای برای نمایش فیلم‌های برتر ایرانی و شماری از آثار متفاوت خارجی بودند. در این سینماها می‌شد با افرادی از طیف‌های مختلف جامعه (اعم از دانشجو، کارمند و دیگر اقشار فرهنگی) روبه‌رو شد که فیلم‌دیدن برایشان اهمیت داشت و هر فیلمی را نمی‌دیدند و تعلق‌خاطرشان نسبت به یک فیلم یا نگاه نقادانه‌شان در مورد فیلمی دیگر، متکی به دلایل و مباني استدلالی قوی بود. این فضا و مراجعان جدی‌شان باعث می‌شد که همین چند سینما به صورت پاتوق دربیایند و نوستالژی سال‌های بعد را برای شماری از تماشاگرانشان رقم بزنند. صاحبان این سینماها هم از جمله زنده‌یادها هوشنگ کاوه و صابر رهبر، آدم‌های خوش‌فکر و باتجربه‌ای بودند و تبلیغات مناسبی برای فيلم‌ها در نظر می‌گرفتند. اما حالا در این کثرت و رونق نسبی سالن‌های سینمایی (و البته غیبت نمایش نیم‌بند فیلم خارجی)، چنین وضعیتی را شاهد نیستیم.

این روزنامه ادامه داده: آنچه در این نمایش انبوه و متنوع فیلم در پردیس‌های سینماهای چندسالنه رعایت نمی‌شود، مدیریت فرهنگی صحیح و دلسوزانه است. ظاهرا برای مدیران و صاحبان اغلب این مکان‌ها پرشدن هرچه بیشتر سالن‌ها (با هر تمهید و ترفند و درصورت لزوم، جابه‌جایی فیلم‌ها) اهمیت اولیه را دارد. دیگر در این مناسبات و رقابت‌ بی‌رحمانه مهم نیست فیلم‌هایی مثل «شعله‌ور» حمید نعمت‌الله، «پشت دیوار سکوت» مسعود جعفری‌جوزانی و «کار کثیف» خسرو معصومی تباه می‌شوند. در چنین آشفته‌بازاری که یکباره در دوره‌ای نسبتا طولانی «فیلم کمدی» سکه روز می‌شود و کارگردان و تهیه‌کننده و سینمادار به این نوع فیلم‌ها توجه افراطی نشان می‌دهند، امکان فرهنگ‌سازی مخرب نیز وجود دارد؛ اتفاقی که در شرایط کنونی در شرف وقوع است و به بهانه سرگرمی‌سازی و خنداندن مردم و تغییر فضای عبوس و دلمرده جامعه، هر جنس نازل و بنجلي را به مشتري قالب مي‌كنند و سطح سلیقه او را به‌تدریج پایین می‌آورند.

«شرق» افزوده است: تداوم و تعمیم این نگاه سهل‌پسند و سخیف باعث می‌شود که بیننده ظرفیت و آمادگی پذیرش مضامین و شیوه‌های بیانی و اجرائی متفاوت را نداشته باشد. این درجازدن و بهتر بگوییم پسرفت و عدم ارتقاي فرهنگی می‌تواند از یك سو تعریف غلط و انحرافی از سینمای عامه‌پسند و سرگرم‌كننده ارائه دهد و از سوی دیگر مانع از ایجاد تنوع در چرخه تولید سالانه شود و فیلم‌سازان مستعدی كه فكر و ایده‌های نو و خلاقانه دارند را سرخورده كند. از دو حال خارج نیست. یا این دسته از فیلم‌سازان رفته رفته منزوی و از دور خارج می‌شوند یا درصدد برمی‌‌آیند برای ادامه حیات هنری خود قید نگاه مستقل و تجربه در عرصه‌های نو و متفاوت را بزنند و هم‌رنگ جماعت شوند و به سینمای پولساز و متعفن رو بیاورند و بعضا كاسب شوند. 




بعد از «تکراری» خوانده شدن توسط منتقد «ورایتی»⇐حالا انتقاد همزمان «کیهان» و «شرق» از کیفیت پایین «همه میدانند»اصغر فرهادی که «پدرو آلمادوار» قبل از پیش‌تولید قید شراکت در آن را زد

سینماروزان: «همه میدانند» فیلم تازه اصغر فرهادی که در اسپانیا و با بازیگران اسپانیایی ساخته شده است در ابتدا بنا بود با حضور «پدرو آلمادوار» به عنوان تهیه کننده تولید شود اما آلمادوار از این کار انصراف داد و برادرش هم از عدم درک به عنوان مهمترین سدّراه همکاری حرف زد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان «همه میدانند» با حضور کمپانی فرانسوی ممنتوفیلمز و یک کمپانی گمنام اسپانیایی به نام «مورنافیلمز» تولید شده و در افتتاحیه جشنواره کن روی پرده رفته و از سوی رسانه‌هایی مانند «ورایتی» با عبارت «تکراری» و «ضعیف‌ترین فیلم کارنامه سازنده‌اش» نواخته شده است.

در داخل نیز دو رسانه به لحاظ سیاسی در نقطه مقابل هم یعنی «شرق» و «اعتماد» نیز به شدت به انتقاد از ریتم کند، زمان طولانی و قصه هزاران بار تکرار شده آن پرداخته اند.

ابتدا متن «شرق» درباره «همه میدانند» را بخوانید:

اکثر فیلم‌سازان شهیر ایرانی که در خارج از کشور مشغول به کار فیلم‌سازی شدند، نتوانستند‌ از آثاری که در ایران ساختند پیشی بگیرند. هنوز زمانی که بزرگداشتی برای آثار نادری، کیارستمی یا سهراب شهیدثالث برگزار می‌شود، کسی نمی‌تواند زیبایی فیلم «سازدهنی» را با «منهتن از روی شماره» یا تأثیرگذاری فیلم «کلوزآپ» را با «کپی برابر اصل» مقایسه کند. شاید در این میان «شهیدثالث» یک استثنا باشد، چون فیلم‌ «در غربت» او‌ دست‌کمی از «طبیعت بیجان» ندارد، زیرا او حداقل تسلط خوبی بر زبان آلمانی داشت و همچنین «ادبیات و فرهنگ آلمانی» را به‌خوبی می‌شناخت!

فیلم «همه می‌دانند» فرهادی با ریتمی کند، زمانی طولانی و فیلم‌نامه‌ای سردرگم به درد همان فیلم‌های افتتاحیه جشنواره‌ها می‌خورد که معمولا نظر کسی را جلب نمی‌کنند! طبیعتا هیچ جشنواره‌‌ای نمی‌خواهد که از همان شب اول افتتاحیه بهترین فیلم و برگ برنده خود را رو کند، زیرا سطح توقع مخاطب بالا خواهد رفت.

به همین‌ خاطر اکثر فیلم‌های افتتاحیه خارج از مسابقه نمایش داده می‌شوند که البته در مورد این فیلم چنین اتفاقی نمی‌افتد. «همه می‌دانند» حتی نسبت به تجربه دیگر فرهادی؛ یعنی فیلم «گذشته» که در فرانسه کار شده بود، کار ضعیف‌تری از آب درآمده است. در «گذشته» علی مصفا پیوند فرهادی را با «فرهنگ و خلق‌و‌خوی ایرانی» به‌خوبی نشان می‌داد ‌‌و هسته مرکزی داستان با «مفهوم و تضاد شرق و غرب» پیوند نسبتا خوبی برقرار کرده بود، اما در «همه می‌دانند» فیلم‌ساز به تجربه‌ای نو دست زده که مشخص است توان بالابردن این وزنه سنگین را نداشته است، زیرا تسلط روی یک فرهنگ بیگانه با نوشتن یک فیلم‌نامه و مشاهده عکسی در یک گروگان‌گیری در اسپانیا، کشف فوق‌العاده و نویی به حساب نمی‌آید.

درست است که هنر سینما مرزی ندارد، اما به‌سادگی نیز نمی‌توان «ردیف‌های سه‌تار میرزاعبدالله» را با «گیتار اسپانیایی» درهم آمیخت‌ تا به یک تجربه مشترک فرهنگی رسید. زمانی این امر میسر می‌شود که هر دو زبان و فرهنگ به‌خوبی شناخته شوند. درواقع «همه می‌دانند» فرهادی حکم‌ فیلم «آرایشگر سیبری» میخالکوف را پیدا کرده است. «نیکیتا میخالکوف» هم بعد از گرفتن اسکار دست به تجربه مشترک با بازیگران وقت هالیوود؛ «جولیا اورموند» و «ریچارد هریس»، می‌زند و زمانی که با فیلم «آرایشگر سیبری» در افتتاحیه جشنواره کن ۱۹۹۹ شرکت می‌کند، با اینکه فیلم خوش‌ساختی از آب درآمده بود، اما نقدهای زیادی به فیلم شد که «مشخص نیست کارگردان روی کدام صندلی نشسته است! «آمریکا یا روسیه؟». اما نقطه‌ قوت آن فیلم این بود که حداقل ۹۰ درصد داستان در روسیه می‌گذشت! اما فرهادی با اعتمادبه‌نفس بالایی سراغ وزنه‌ای می‌رود که نمی‌تواند از پس آن به‌خوبی بر‌آید یا اینکه نظام فکری خود را نتوانسته زنده و ‌‌پویا سازماندهی کند تا جوهره درام انتقال یابد و به همین خاطر مخاطب قادر نیست که با چشم و گوش شخصیت‌ها به این درام خیره شود. حضور زوج «پنه‌لوپه کروز» و «خاویر باردم» طبیعتا طرفداران زیادی را به سالن سینما می‌کشاند و ممکن است فیلم فروش بدی نیز نداشته باشد، اما این فیلم در کارنامه فرهادی کار قابل‌تأملی به‌شمار نمی‌آید!

تصویر‌سازی و رنگ‌ولعاب فیلم خیلی خوب است، سکانس افتتاحیه فیلم را «هایده صفی‌یاری»، تدوینگر ثابت کارهای او، با توانایی‌های خوبی در مونتاژ نشان داده است. سکانس معرفی ساعتی در کلیسا که می‌بینیم در روند فیلم «پرنده‌ها» از شکاف ریز آن به بیرون می‌گریزند از تأثیرگذاری خوبی برخوردار است، همچنین سکانس عروسی با پلان‌های بسته و عکس‌العمل خوب آدم‌ها به موقعیت‌ها ریتم خوبی در کار پیدا کرده است. پایان فیلم و شست‌وشوی خیابان و مجسمه‌ای در میدان شهر پیوند خوبی در تدوین با مفهوم افشای حقیقت برقرار کرده، ولی فرهادی در کارگردانی و انتقال داستان به کالبد شخصیت‌ها خوب عمل نکرده، زیرا عمل برانگیزنده درام که عروسی را به عزا تبدیل می‌کند در این فیلم باورپذیر نشده و ستیز شخصیت‌ها حول محوری ثابت شکل نمی‌گیرد و تغییر ناگهانی شخصیت‌ها با بحران جدیدی که «چه کسی پدر واقعی این دختر است» باعث شده پیوند درام با مخاطب به مسیر دیگری برود و در انتها موضوع و ژانر فیلم که آدم‌ربایی است به فراموشی سپرده شود! زیرا ریتم حاصله از تمپوی درونی هیجان‌برانگیزی برخوردار نیست تا مخاطب را با خود درگیر کند و فیلم با توجه به فیلم‌برداری و فضا‌سازی خوب آن فیلم‌نامه خوبی ندارد و این در حالی است که در کارهای قبلی فرهادی به‌ندرت چنین مشکلاتی در کارگردانی دیده می‌شود و او حداقل در روایت داستان همیشه خوب عمل کرده است. به نظر می‌رسد که ادامه فیلم‌سازی برای کارگردانان شهیر ما در ایران همیشه تجربه بهتری را برای آنها رقم زده است، مگر آنکه اسباب سفر مهیا باشد.

⇓⇓⇓

حالا متن «کیهان» درباره «همه میدانند» را بخوانید:

فیلم «همه می‌دانند»، آخرین ساخته اصغر فرهادی در مراسم افتتاحیه هفتاد و یکمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد ولی به دلیل مسائل حاشیه‌ای شب افتتاح همچون سخنرانی ترامپ و اعلام خروج از برجام و همین‌طور ضعف ساختار و کشش خود فیلم چندان هدف استقبال قرار نگرفت!
چنان‌که برای برخی از منتقدان اروپایی این سوال پیش آمده بود که چرا با چنین فیلم ضعیفی، برنامه افتتاحیه جشنواره شکل گرفته، در حالی که سال‌های قبل همواره سعی می‌شد جشنواره با یک فیلم قوی و پر سر و صدا افتتاح شود ولو اغلب آنها در بخش مسابقه اصلی شرکت نداشته و خارج از مسابقه به نمایش درمی‌آمدند. اما فیلم «همه می‌دانند» از محصولات سفارشی شورای اروپا (وابسته به اتحادیه اروپا) و بخش سینمایی آن به نام «یورو ایمیج» بوده که براساس اعلام وب سایت رسمی خود، 20 فیلم دیگر در بخش‌های مختلف این جشنواره شرکت داده و به دلیل اینکه از حامیان اصلی جشنواره کن نیز به شمار می‌آید، علاوه بر اختصاص برنامه افتتاحیه به یکی از محصولاتش، پیشاپیش برخی از جوایز این دوره از جشنواره کن را نیز برای خود و تولیداتش تضمین نموده است.
ماجرای فیلم «همه می‌دانند»، قصه هزاران بار تکرار شده عشقی قدیمی و آدم دزدی و باج‌گیری است که این بار با شکل و شمایلی ضد مذهبی نیز ترکیب شده و مثل فیلم قبلی فرهادی، آش درهم جوشی به‌وجود آورده که یک سوم اولش یک ساز می‌زند و دو سوم بقیه‌اش سازی دیگر که اصلا ربطی به آن یک سوم ابتدایی ندارد و فرهادی همچنان در کشاکش سفارشی‌سازی، گیج و گنگ در میان سینمای تعلیق و شوک و ته‌مانده‌های تصورات به اصطلاح هنری از سینما دست و پا زده است!



رسانه اصلاح‌طلب با تشبیه جشنواره جهانی(؟) فجر به «حوزه استحفاظی آدمهایی ثابت» مطرح کرد⇐چرا انحصاری عمل می‌کنند؟/چرا به همفکری اعتقاد ندارند؟/چرا به «مونوپولیسم» بها می‌دهند؟

سینماروزان: در روزهای برگزاری جشنواره موسوم به جهانی فجر کمتر رسانه اصلاح طلبی را دیده ایم که ایرادات این جشنواره را طرح کنند و به جایش در این تیپ رسانه ها بر ویژگیهای متمایز این جشنواره تأکید شده است.

به گزارش سینماروزان به تازگی اما روزنامه اصلاح طلب «شرق» در یادداشتی به بهانه این جشنواره به یکی از مهمترین ایرادات این جشنواره کاملا متصل به بیت المال که استفاده از حلقه ای ثابت برای مدیریت آن است اشاره کرده است و در چرایی تبدیل کردن این جشنواره به مونوپلی برای ورود افراد خاص به آن و عدم اعتقاد به همفکری برای مدیریت طرح پرسش کرده است.

متن تحلیل «شرق» را بخوانید:

اتحادیه خودیها و شوق جهانی شدن

به نظر مي‌رسد كه «جشنواره جهاني فيلم فجر» در اين چندسالي كه به طور مستقل، در زماني جدا از دهه فجر برگزار مي‌شود، به تدريج تعدادي مخالف جدي پيدا كرده است. در مورد نقاط مثبت و منفي منفك‌شدن اين جشنواره از بخش داخلي مي‌توان بحث اساسي كرد كه در اين يادداشت جايش نيست. قاعدتا هر رويدادي كه بتواند زمينه‌ساز ارتقاي فرهنگي و ارتباط هرچه‌گسترده‌تر با جامعه جهاني شود را بايد ارج نهاد. در شرايطي كه از طريق سينما مي‌توان به يك زبان فرامليتي در جهت پيوند فرهنگ‌ها و قوميت‌ها و هم‌صدايي با مفاهيم عميق انساني رسيد، موضع‌گيري منفي، جناحي و افراطي نسبت به اين‌گونه رويدادها فاقد هرگونه توجيه منطقي است. پس لااقل شخص نگارنده با نفس برگزاري جشنواره جهاني فيلم فجر با درنظرگرفتن بضاعت ما در موقعيت كنوني و ميزان محدوديت‌ها و خطوط قرمز كه مانع از رسيدن چنين جشنواره‌اي به استانداردهاي واقعي جهاني مي‌شود، مشكلي ندارد.

ما در فاصله سال‌هاي 50 تا 56 قبل از انقلاب «جشنواره جهاني فيلم تهران» را داشتيم كه با توجه به بنيه مالي وزارت فرهنگ و هنر در آن دوران و نبود سانسور و محدودیت نمایشی بعضی فیلم‌ها و تنوع در برنامه‌ریزی و حضور میهمان‌های سرشناس خارجی، قابلیت تبدیل‌شدن به یک جشنواره رده «الف» را پیدا کرده بود. در نگاهی واقع‌بینانه، این جشنواره برای قشر فرهنگی و دانشجو و علاقه‌مندان جدی سینما به صورت یک پاتوق فرهنگی درآمده بود و همه‌ساله در ماه آبان با شوروشوق برای برگزاری آن لحظه‌شماری می‌کردند. اما باید بپذیریم که شرایط حاکم بر جامعه ما در سال‌های اخیر و بحران و تحریم اقتصادی که امکانات معیشتی شمار قابل‌توجهی از اقشار مطرح را مختل كرده است، قابل قیاس با آن دوران ماضی نیست.
روی همین اصل، به‌طور اجتناب‌ناپذیری باید برخی از مسائل را در چرخه عدالت مدنظر قرار داد و از ولخرجی‌های بی‌مورد پرهیز کرد. حال با این پیش‌زمینه و واقعیات عینی دوران معاصر بايد پرسيد جشنواره‌‌اي كه آن جولان‌دهي مطلوب برای جهانی‌شدن را به دلایل مختلف ندارد، در چه محدوده‌ای ‌باید برگزار شود؟

متأسفانه جشنواره جهانی فیلم فجر به دبیری رضا میرکریمی در این‌ سال‌ها همواره از نظر هزینه‌ها و ردیف بودجه و شیوه سیاست‌گذاری و تقسیم کار و مسئولیت‌های تفویض‌شده به افراد و نحوه برگزاری جلسات آموزشی و پژوهشی و ورک‌شاپ‌ها و انتخاب داوران بخش‌های مختلف به‌گونه‌ای عمل کرده که به دست مخالف‌خوان‌ها مستمسک داده است. مثلا یکی از اشکالات اساسی این شیوه مدیریت، انحصاری‌عمل‌کردن و بها‌دادن به «مونوپولیسم» و عدم اعتقاد به هم‌فکری با طیف‌های مختلف فرهنگی هنری در جامعه سینمایی است.

به‌همین‌خاطر، در این سه سال با مجموعه‌ ثابتی از آدم‌ها در این حوزه استحفاظی رو‌به‌رو هستیم. به‌عنوان یک نمونه قابل‌ایراد دیگر، چرا نباید در ترکیب داوران حتی یک منتقد سینمایی وجود داشته باشد؟




چهار سال بعد از رسانه‌هاي مستقل⇐انفعال خانه سينما در قبال مشکلات بدنه صنف، صداي يک رسانه اصلاح‌طلب را هم درآورد

سينماروزان: از همان چهار سال قبل و زمان بازگشايي مجدد خانه سينما، رسانه هاي مستقل بر ضرورت فعاليت صنفي واقعي آن تأکيد کردند و در برهه‌هاي زماني مختلف از ماجراي قاچاق فيلمها گرفته تا توقيف آثار مجوزدار انفعال اين نهاد را به چالش کشيدند.

رسانه هاي مستقل بودند که زودتر از همه تعدد مسئوليتهاي مديرعامل اين نهاد که به 11 مسئوليت رسيده را به چالش کشيدند و همين رسانه‌ها بودند که بارها و بارها بر ضرورت حل اولين نيازهاي صنفي بدنه خانه سينما که امنيت شغلي و داشتن بيمه درماني جامع است تأکيد ورزيدند.

چهار سال بعد از تأکيد رسانه هاي مستقل بر لزوم فعاليت صنفي خانه سينما حالا روزنامه اصلاح طلب «شرق» هم در يادداشتي به بهانه مشکلاتي که براي فيلمهاي «عصباني نيستم» و «آشغالهاي دوست داشتني» رخ داده به انتقاد از انفعال خانه سينما براي حل چنين مشکلاتي پرداخته است.

متن یادداشت «شرق» را بخوانید:

بدون‌تردید اخبار مهم و درعین‌حال تأسف‌برانگیر این روزهای سینمای ایران، به ‌جلوگیری از اکران فیلم «عصبانی نیستم» (رضا درمیشیان) – باوجود داشتن پروانه نمایش رسمی و حتی عقد قرارداد برای اکران در سینماهای کشور – و همین‌طور بلاتکلیف‌ماندن نمایش فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» (محسن امیریوسفی)، چه در سی‌وششمین جشنواره فیلم فجر و چه در اکران عمومی مربوط می‌شود.
شرح ماجرا‌های توقیف این دو فیلم، ‌مثنوی هفتادمن است که البته مخاطبان این مقال، اصل ماجرا را خوب و به تفصیل می‌دانند، اما آنچه بیش از هر چیز دیگری ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده و تاکنون هم به جواب درست‌وحسابی دست نیافته، سکوت «خانه سینما» در قبال چنین اتفاقاتی است! مگر توقیف فیلم‌هایی که از سوی سازمان سینمایی کشور پروانه ساخت یا نمایش گرفته‌اند، ‌موضوع کوچک و بی‌ربطی است که بتوان به‌راحتی از کنار آن گذشت؟
درست است که در روزهای گذشته «هیئت‌مدیره مجمع فیلم‌سازان» و «کانون کارگردانان» به طریقی اعتراض خود را بیان کرده‌اند و الحق‌والانصاف فیلم‌ساز مستقلی مانند محمدعلی سجادی در کسوت سخنگوی کانون کارگردانان پیه خیلی از مشکلات را به تن مالید و قاطعانه در برابر مشکلات فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» گفت‌وگو کرد، اما موضوع اصلی فقط خلف وعده‌های سازمان سینمایی نیست! همه تقصیرها را نباید به گردن دولتی‌ها انداخت. آیا همان‌گونه که دولتی‌ها در کار خود پافشاری می‌کنند، ‌اهالی سینما هم در برابر مطالبات اعضای خود جدیت به خرج می‌دهند؟!
چرا هیئت‌مدیره «خانه سینما» که در واقعیت برایند نظرات تمامی صنوف تحت پوشش این خانه است، ‌تاکنون بیانیه رسمی نداده؟! شاید گفته شود که وظیفه اصلی خانه سینما، رسیدگی به امور صنفی و رفاهی است. اگر چنین نگاهی را هم دنبال می‌کند، آیا دست‌اندرکاران و عوامل این فیلم‌ها با توقیف‌شدن، ‌راه و چاره‌ای دیگر برای امرارمعاش یا بازگشت سرمایه‌شان دارند تا دلخوش شوند؟!
اگر بخواهیم به ضرس‌قاطع بر پیکره خانه سینما بعد از بازگشایی آن نگاهی بیندازیم، نه‌تنها در بزنگاه‌های تاریخی به داد سینمای ایران نرسیدند، ‌بلکه حتی از شفاف‌سازی استنکاف می‌کردند؛ به‌طورمثال ابراهیم مختاری، رئیس وقت هیئت‌مدیره خانه سینما، با وجود سابقه درخشان فعالیت‌های صنفی، هیچ‌وقت حاضر به گفت‌وگوی شفاف نشد. درست است که محل درآمد خانه همان بودجه دودرصدی ارشاد است، اما دیگر نمی‌توان در برابر هر حرکت نادرستی سکوت کرد. بنابراین با همه خوش‌بینی‌ها نمی‌توان این مسئله را به این قضیه ربط نداد که نایب‌رئیس خانه سینما، ‌جناب آقای مرتضی رزاق‌کریمی، درحال‌حاضر ‌قائم‌مقام مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی هستند و قطعا موضع‌گیری در برابر برخی از سیاست‌های دولتی برایشان هزینه‌زا خواهد بود یا آقای منوچهر شاهسواری، ‌مدیرعامل فعلی خانه سینما، ‌به دلیل تهیه‌کننده‌بودن هیچ‌وقت نمی‌تواند موضع قاطعی در برابر سیاست‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بگیرد. اگر بتوانیم تمامی این نکات را در نظر بگیریم، ‌باز این سؤال مطرح است که دو فیلم‌ساز جوان باید بسوزند و بسازند تا آقایانی که در رأس کار هستند برای حفظ صندلی مبارک ریاست! دم برنیاورند. دوستان در خانه سینما، منتظر واکنش شما هستیم.




نگاه رسانه اصلاح‌طلب به اوضاع فرهنگ و هنر⇐بیضایی رفته تعطیلات و تقوایی رفته تعمیرات/ر.اعتمادی و فهیمه رحیمی را با ادای گلشیری و بهرنگی به خورد ملت می‌دهند/منتهای تأثیرگذاری بازیگران، شده است افتتاح رستوران زنجیره‌ای!

سینماروزان: غلبه تظاهرات روشنفکرانه بر سیر و سلوک بخشی از جامعه فرهنگی موجب شده است که تشخیص سره از ناسره برای مخاطب تازه‌کار دشوارتر شود.

به گزارش سینماروزان این تظاهرات و تلاش برای منگنه کردن خود به جریانی که اصالت وجودی ات در نقطه مقابل آن است موجب شده روزنامه اصلاح طلب «شرق» در یادداشتی طنازانه به آن بتازد.

متن این یادداشت طنازانه را بخوانید:

من و شما هم کاسبیم

از ما ‌پرسیدند چرا رسانه‌ها این‌طوری شدند و انتشار یا عدم انتشارشان فرقی نمی‌کند؟
جواب ما این است که چی الان فرق می‌کند؟ مثلا قدیم یک فیلم بیضایی یا تقوایی درمی‌آمد، یک اتفاق محسوب می‌شد. الان بیضایی رفته تعطیلات و تقوایی رفته تعمیرات و خبری نیست. اینها هم که الان فیلم می‌سازند ٩٠ درصد ما را فیلم می‌کنند تا بودجه بگیرند یا روی پرده ادای روشنفکری درمی‌آورند، اما پشت پرده مشغول ساخت‌وپاخت هستند.
کتاب هم همین شده. قدیم ادبیات مسئولیت اجتماعی بود. الان تقریبا همان ر. اعتمادی، و فهیمه رحیمی و دانیل استیل را می‌نویسند منتها نویسنده‌ها ادای گلشیری و بهرنگی و گلسرخی را درمی‌آورند، اما مرتب بررس‌ها را لایک می‌کنند که یک‌موقع کتابشان توی ارشاد مشکل پیدا نکند.  توی ورزش هم همین بوده. توی فوتبال مثلا حجازی و اینها یک‌موقع اسطوره مردم بودند و اخلاق یاد می‌دادند. الان ورزشکارها مدل فشن مردم هستند و نهایتا مدل مو یاد می‌دهند.  یک‌موقع قهرمانان کشتی و اینا مثل تختی نماد پهلوانی بودند و به‌خاطر مردم جلوی مسئولان بلند هم نمی‌شدند. الان یا کاندیدای شورای شهر و مجلس می‌شوند یا توی میهمانی مسئولان شرکت می‌کنند شاید تهش چیزی بماند. 
یک‌موقع بازیگران چهره مؤثر اجتماعی بودند. الان بیشترین تأثیری که می‌گذارند این است که رستوران زنجیره‌ای باز می‌کنند و جای ته‌دیگ، ته‌سیر می‌گذارند.  یا خوانندگان و نوازندگان یک‌موقع اهل فعالیت‌های اجتماعی و مردمی بودند. الان نهایتا توی پینت‌بال مبارزه می‌کنند و حبس‌دمشان عالی است.  حالا با این اوصاف که هیچی مثل قدیم نیست، شما توقع دارید روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران مثل قدیم باشند؟ شما خودت مثل قدیم‌هایی؟ جان عالمی راستش را می‌گویی؟
ما که می‌گوییم الان همه در یک بنگاه خیلی‌خیلی بزرگ زندگی می‌کنیم و همه کاسبیم و فروشنده. هم خودمان را می‌فروشیم هم کارمان را هم آرمان و آرزوهایمان را. فقط الان مسئله قیمت است. یکی زودتر می‌فروشد، یکی دیرتر. یکی ارزان‌تر، یکی گران‌تر. حالا بعضی‌ها البته بلدند خریدوفروششان را هم طوری نشان بدهند که انگار دارند «هزینه» می‌کنند.
خب حالا که سر صحبت باز شد بگویید ببینم آرمان‌ها و کلمه‌های من را می‌خرید چند؟ خودتان چی؟ چی دارید و می‌فروشید خودتان را چند؟
(البته بلانسبت شما مردم و مسئولان! بهتان برنخورد! ما فقط خودمان را گفتیم). 




نگاه یک روزنامه‌نگار اصولگرا به عطش فعالان رسانه‌‌ای اصلاح‌طلب برای کارمندی در رسانه‌های متمول دولتی-شهری⇐رسانه‌های اطلاح‌طلب دارند خالی می‌شوند و اصولگرایان به فکر راه انداختن مرجع رسانه‌ای نیستند

سینماروزان: برخلاف شعارهایی که عموما در موسم انتخابات درباره شفاف سازی در رسانه های اصلاح طلب می‌خوانیم و علیرغم اینکه نگارندگان این شعارها سعی زیادی در معرفی خود به عنوان نیروهای ثابت‌قدم نشان میدهند اما جالب است که بلافاصله بعد از روی کار آمدن دولت همسو کوچ‌های رسانه ای به سمت بنگاههای رسانه ای متمول دولتی را شاهدیم.

به گزارش سینماروزان در این اوضاع است که می بینیم یک مدعی روزنامه نگاری آزاداندیشانه به ناگاه و با کمال میل کارمندی دفتر ریاست جمهوری را می پذیرد و دیگرانی از رسانه های اصلاح طلب عطشی بالا نشان میدهند برای کار در موسسه های متمول «همشهری» و «ایران»!

این آفت به گونه ای غیرمستقیم با واکنش کیوان امجدیان روزنامه نگار اصولگرا مواجه شده است. امجدیان در یادداشتی اجتماعی با اشاراتی سرراست به امثال محمد قوچانی که تبدیل شدن به کارمندان دولت را با روی باز و به صورت هدفمند(!) می پذیرند تعریضی زده است به افت کیفی رسانه‌های قدیمی اصلاح‌طلب که به دلیل مهاجرت نیروهایشان به رسانه های متمول دولتی-شهری روزهای دشواری را درپیش خواهند داشت.

امجدیان البته که یادداشتش را با سوزن به خودی به پایان برده و از کهنسالان اصولگرایان خواسته با تکیه بر نیروهای جوان و باشهامت و در کنارش مستقلهای راستین به فکر راه اندازی مرجع رسانه ای باشند.

متن یادداشت امجدیان را بخوانید:

حالا مدتی است که هر سه چهار روز یک بار خبر مهاجرت یکی از  اهالی حرفه ای رسانه، به گوش میرسد. مهاجرت هدف‌مند و مطابق نقشه. ظاهرا هم  محمد قوچانی این بار فقط قرار است نقش فرمانده رسانه را در جبهه اصلاحات و اعتدال بازی کند یعنی او قدرت جوانترها را پذیرفته و حاضر شده تجربه اش را به تدبیر و شهامت آنها گره بزند تا گروهی دیگر تصمیم بگیرند و او صرفا مسولیتش را تقبل کند. خبرهای این مهاجرت هم بعضی هایش هر دو سه روز یک بار درز میکند و بعضی هاش هم اعلام نمیشود؛ اما هست.

یعنی حالا با قدرت گرفتن اعتدالیون و اصلاح طلبان و تغییر در شورای شهر و شهرداری، از اهالی رسانه ، آنها که کاربلد و حرفه ای هستند، از جاهایی مثل «اعتماد» و «شرق» به جاهای مهمتری مثل «همشهری» و «ایران» میروند.(در این چهارسال پیش رو حتی روزنامه ایران هم دارد احیاء میشود و قرار است قدرت بگیرد!)
آنها می دانند که این چهارساله دوم وقت بازی رسانه هاست. آنها خوب میدانند اعتبار فضای مجازی هم  کم شده و  اعتماد به آن تا میزانی پایین آمده  که حالا دوباره در  مرجعیت رسانه ای قدرت فضای مجازی و رسانه های مکتوب به یک میزان شده است و حتی ممکن است تا انتخابات آینده، کفه ترازو به سمت روزنامه ها سنگینی کند.

متأسفانه همه اینها هم در شرایطی است که اصولگراها هنوز سرگرم موضوعاتی مثل تحلیل چرایی شکست و… هستند.

اگرچه این مهاجرت رسانه ای معلوم میکند جایگاه «همشهری» هنوز به قدری با اعتبار هست که در مقابل «اعتماد» و «شرق» وسوسه کننده باشد و این یعنی یک نمره مثبت برای همشهری دوره قبل. اما آن چه مهمتر است تحلیل چرایی این مهاجرت است.

به نظرم اگر مغز متفکرهای جریان اصولگرایی باهوش باشند، حالا و در دوره شکست دوم و 4سال قبل از آزمون آینده، دقیقا وقت کار رسانه ای است.  آن هم در شرایطی که «اعتماد» و «شرق» و… دارند ضعیف میشوند و می‌شود مرجعیت رسانه را در بزنگاه بعدی در دست گرفت.

حالا وقت راه انداختن مابه‌ازای «اعتماد» و «شرق» برای اصولگراهاست؛ البته بدون کپی کاری و با تکیه بر اسلوب حرفه ای کار رسانه ای. حالا بهترین زمان است! اگر دوباره منش کهنسال اصولگرایان بر تدبیر و شهامت جوانترهای این طیف نچربد و با تجربه‌ترها، به واسطه بی‌اعتمادی به جوانها و مستقلهای راستین شکستی دیگر را به تجربه های قبلی اضافه نکنند.

کیوان امجدیان
کیوان امجدیان



اقبال همزمان «کیهان» و «شرق» به افشاگری گلپا درباره شجریان

سینماروزان: گفتگوی اخیر اکبر گلپایگانی خواننده موسیقی اصیل ایرانی و افشاگریهایی که این خواننده درباره محمدرضا شجریان داشته(اینجا را بخوانید) با اقبال همزمان «کیهان» و «شرق» مواجه شده است؛ رسانه‌هایی که یکی اصولگراست و دیگری اصلاح‌طلب.

به گزارش سینماروزان روزنامه «کیهان» افشاگری گلپا بخصوص درباره دهه 60 را گواهی بر نقش جمهوری اسلامی در مطرح کردن شجریان دانسته و بر این مبنا ژستهای اپوزیسیون وی را زیر سوال برده است

روزنامه «شرق» هم سخنان گلپا را در درازمدت به نفع موسیقی دانسته و آن را عاملی دانسته بر اینکه بازار مرید و مرادبازی برچیده شود.

ابتدا گزارش روزنامه «کیهان» درباره این افشاگری را بخوانید:

انتقاد یک خواننده از تزویر شجریان

یک خواننده که خود البته پیش از انقلاب سابقه همکاری با دربار را داشت، از تزویر و دورویی شجریان انتقاد کرد.
اکبر گلپایگانی در گفت وگو با روزنامه قانون عنوان کرد: «قبل از بالا گرفتن اعتراضات مردمی علیه حکومت پهلوی، آقای شجریان به هیچ وجه جایگاه برجسته امروز خود را بین خوانندگان هم‌دوره خود نداشت. ایشان با حکومت پهلوی هم مشکلی نداشت و در جشن هنر شیراز هم به اجرا می‌پرداخت. اما بعد از واقعه 17 شهریور، ایشان و برخی دیگر از فضای سیاسی آن دوره برای مطرح کردن هنر خود استفاده کردند… بعد هم که انقلاب شد به شکل انحصاری میدان‌دار شدند و به ناگاه به کانون توجه تبدیل شدند. به‌خصوص طی دهه 60 … آقای شجریان با جهت دادن دیگران به تقلید از خود ایشان، یک موقعیت استادی انحصاری برای خود به وجود آورد. لذا موقعیت انحصاری ایشان، تنها به خاطر ابتکار و خلاقیت هنری نیست، بلکه به‌دلیل انحصاری است که توسط حکومت به وجود آمد.»
این سخنان در حالی است که محمدرضا شجریان همیشه سعی دارد ژست اپوزیسیون بگیرد و با تخطئه انقلاب اسلامی مردم ایران و نقش آن  در مطرح شدنش در فضای هنری ایران خود را تافته‌ای جدا بافته معرفی کند که تنها به دلیل ویژگی‌های شخصی و هنری‌اش مورد استقبال مخاطبانش قرار گرفته است. در واقع‌ با این اظهارات اکبر گلپایگانی مشخص می‌شود این نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده که با فراهم کردن شرایط برای امثال شجریان سبب شهرت آنها شده و اکنون شجریان نمک خورده و نمکدان می‌شکند و به اسلام  و جمهوری اسلامی حمله می‌کند.
گفتنی است، پیش از این نیز موسیقیدان‌های دیگری همچون مرحوم محمدرضا لطفی به انتقاد از شجریان پرداخته بودند.
⇓⇓⇓
حالا یادداشت روزنامه «شرق» را در این باره بخوانید:

حاشیه‌ای بر سخنان استاد اکبر گلپایگانی

سخنان استاد اکبر گلپایگانی و گله‌هایش از استاد شجریان بازتاب بسیاری داشت و محل بحث و نزاع مخالفان و موافقان قرار گرفته است. لب کلام ایشان این است  در دوره‌ای که جریان حفظ و اشاعه و چاووش، سردمدار موسیقی در کشور بود و حتی نهادهای دولتی به نوعی در سیطره آنها قرار داشتند و گفتمان آنها گفتمان مسلط بود، جفاهایی بر او و گروهی از اهل موسیقی رفت. در این میانه چهره‌هایی مانند استادان شجریان، هوشنگ ابتهاج، لطفی و علیزاده، یا سکوت کردند یا به تأیید این رفتار پرداختند و با عنوان‌هایی همچون موسیقی درباری و کاباره‌ای و …آنها را از ادامه فعالیت باز داشتند یا اینکه حرکتی در دفاع از همکاران سابق خود صورت ندادند. نتیجه سخنان استاد گلپا این است که این گروه از اهل موسیقی خود انحصارگر بودند.

این سخنان البته از جهاتی در درازمدت به نفع موسیقی است و سبب می‌شود تا از فرد هنرمند و نه خود هنر، قدسیت‌زدایی شود و بازار مرید و مراد بازی و شمع و قبله جمع‌بودن برچیده شود. تبعات دنیای مدرن یکی‌اش همین است که به قول مارکس «هر‌آنچه را که سخت و استوار است دود می‌کند و به هوا می‌فرستد»؛  ازجمله این سختی و استواری، داشتن نگاه اخلاقی به هنرمند است. یعنی هنرمندی که در بعد زیبایی‌شناسی، اثرش، روح‌ها را به نوازش و خلجان وامی‌دارد، می‌تواند لزوما فرد منصفی نباشد، حقوق دیگران را نادیده بگیرد، دچار عجب و غرور و خودپسندی شود، آدم دهان‌بین و دمدمی‌مزاجی باشد و ثبات رأی نداشته باشد، به دنبال منافع شخصی باشد و در کار صنفی و جمعی نظر و منافع خود را بر دیگران ترجیح دهد. تمامی این خصایل انسانی‌اند و همه ما به آن دچاریم و باید موقعیت و فرصتش فراهم شود تا مورد محک و سنجش قرار‌ گیریم. هنرمندان به دلیل آنکه زیر ذره‌بین افکار عمومی قرار دارند، کوچک‌ترین خطای اخلاقی آنها نادیده گرفته نمی‌شود.
این البته در هنر شرقی بروز و ظهور دارد که هنر فرد، هنگامی متعالی می‌شود که فرد از منظر اخلاقی نیز دارای توازن باشد، اما تاریخ نشان داده که این‌گونه نیست. نمونه‌اش در همین ایران معاصر خودمان می‌توان به رکن‌‌الدین‌خان مختاری اشاره کرد که موزیسین قهاری بود و آثارش هنوز بازنوازی و اجرا و حتی در هنرستان موسیقی درس داده می‌شود. او همان سرپاس مختاری است که در دوره رضاشاه رئیس‌پلیس پایتخت بود و جان‌های بسیاری را ستاند و اتفاقا بسیار به گل و گیاه هم علاقه‌مند بود و البته از سوی دیگر اهل رشوه‌گرفتن نبود. اما خشونت او سبب شد تا بزرگی همانند روح‌الله خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی از وجه شخصیتی او به‌نیکی یاد نکند. اما با این همه کمتر کسی است که از ساخته‌های رکن‌الدین‌خان مختاری لذت نبرد.
در چنین فضایی بر مخاطب موسیقی است که بی‌اعتنا به این‌گونه مجادلات از هنر افراد هنرمند لذت ببرد و اخلاق و چپ و راست‌شدن آنها در سیاست را با لذت هنری درنیامیزد. شخص نگارنده که چنین توفیقی را نصیب برده است که ساز و نواپردازی و آوازخوانی یک استاد موسیقی را از کارکرد‌های اجتماعی‌، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی‌اش جدا می‌بیند. به‌همین‌دلیل با توجه به اینکه شاید در برخی دیدگاه‌ها با استاد گلپایگانی سر مرافقت داشته باشم، اما از تک‌تک آوازهای استاد شجریان لذتی بی‌حد و حصر می‌برم. در هفته گذشته اتفاقا سه آواز بسیار زیبا از سه بزرگ موسیقی شنیدم (گلپا، ایرج و شجریان) که هر کدام طعم و رنگی متفاوت دارند و لذت هنری وافر به آدمی می‌بخشند. به مخاطبان هم توصیه می‌کنم اگر دنبال هنرمند پاک‌نهاد می‌گردید، در زمین دنبالش نباشید. اما هنر پاکیزه که روح را جلا می‌بخشد را تا بخواهید می‌توانید بشنوید و نظاره کنید. 




به‌خاطر بیان پاره‌ای از واقعیات مربوط به فیلم؟⇐عذرخواهی رسمی رسانه اصلاح‌طلب از کارگردان «لرد»

سینماروزان: نمایش فیلم دارای پروانه ساخت اما بدون پروانه نمایش «لرد» در جشنواره کن امسال قبل از همه واکنش رسانه هایی اصولگرا مانند «جوان» و «کیهان» را به دنبال داشت که با برشمردن مختصات تحقیرآمیز فیلم نسبت به ایرانیان از حضور چنین فیلمی در جشنواره کن به عنوان نماینده ایران گلایه کردند.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان در امتداد چنین نگاهی رسانه اصلاح طلب «شرق» هم در خلال گزارشی از کن با برشمردن نقاط ضعف فیلم «لرد» آن را فیلم تلخی دانست که در آن همه بد و شرور هستند و به غیر از قهرمان داستان و همسرش هیچ آدم خوبی در آن وجود ندارد. البته که این رسانه پایان بندی گزارش خود را با خطاب قرار دادن کارگردان «لرد» این طور پایان برده بود: اى كاش آنها كه اين قدر ناراحت‌اند و كينه به دل دارند، بروند و هم خيال خودشان را راحت كنند و هم مخصوصا خيال ما را… .(اینجا را بخوانید)

حالا و یک هفته بعد از آن ابرازنظر صریح که صرفا نقدی منفی بر اثری به شمار می رود که اغلب ایرانیان حاضر در جشنواره کن آن را یکسویه دانسته اند روزنامه اصلاح طلب «شرق» با ارائه یادداشتی به عذرخواهی رسمی از کارگردان «لرد» پرداخته است.

ابتدا این یادداشت عذرخواهی را که بدعتی در زمینه نقدنویسی به شمار می رود بخوانید:

٣١ اردیبهشت در صفحه ١٤روزنامه «شرق» مطلبی با تیتر «تلخ؛ همچون کن» منتشر کردیم که بازتاب‌های زیادی داشت. این مطلب، در واقع گزارشی بود از روز سوم جشنواره که تمرکزش بر حضور پررنگ سینماگران ایرانی سر صندوق رأی مستقر در کن بود. بخشی از گزارش هم مشاهدات خبرنگار بود از فیلم‌هایی که در آنجا به نمایش در آمد؛ از جمله فیلم «لِرد» ساخته آقای محمد رسول‌اُف. مشکل بزرگ این مطلب آن بود که گزارشگر، اصل بی‌طرفی را رعایت نکرده و به ‌جای مشاهده‌گربودن و ثبت واقعیت، قضاوت کرده است. طبیعتا بی‌طرفی به معنی برخورد یکسان با دیدگاه‌های مختلف نیست؛ ولی حتی برخورد با دیدگاه‌های مختلف هم باید به شکلی باشد که گزارشگر و خبرنگار کمترین اثر ممکن را از خود باقی بگذارد. متأسفانه در انتشار مطلب «تلخ؛ همچون کن» به‌ دلیل سرعت کار و دیر‌رسیدن گزارش این اصل بدیهی سهوا نادیده گرفته شد. طبعا اگر فیلمی تلخ باشد یا شیرین، این وظیفه منتقد و گزارشگر نیست که این تلخی یا شیرینی را به‌عنوان نقطه قوت یا ضعف آن مطرح و درباره آن قضاوت کند. همین‌جا از آقای رسول‌اُف بابت این اشتباه پوزش می‌خواهیم و موفقیت فیلم ایشان را در بخش «نوعی نگاه» جشنواره کن تبریک می‌گوییم.

⇓⇓⇓

چرایی ارائه مانیفستهای انتزاعی در یک عذرخواهی!

نارضایتی کارگردان «لرد» و احتمالا گلایه از نگارنده نقد که در کن هم حضور داشته میتواند اصلی ترین دلیل نگارش این یادداشت باشد.

فارغ از آن که نگارنده گزارش اصلی دقیقا مشاهده خود درباره کیفیت داستانی-ساختاری «لرد» را در محتوای موردنظر ارائه کرده بود و حالا در یادداشت عذرخواهی از این گفته شده که ایشان بجای مشاهده گری قضاوت کرده(!) اینکه عذرخواهی رسمی از کارگردان فیلمی مناقشه برانگیز باعث شده مانیفست های کاملا انتزاعی درباره نقدنویسی و گزارشگری ارائه شود جای تعجب دارد.

کافیست دقت کنیم بر این بخش از یادداشت عذرخواهی که در آن گفته میشود وظیفه منتقد و گزارشگر این نیست که تلخی یا شیرینی را به عنوان نقطه قوت یا ضعف مطرح کند! پس وظیفه منتقد چیست؟

یا در جایی دیگر از یادداشت گفته میشود گزارشگر و خبرنگار باید کمترین اثر را از خود در محتوایش باقی بگذارد! مگر امکان دارد؟ گزارشگر مانند هر انسان دیگری دارای قدرت اندیشه است و طبیعی است که وقایع را از فیلتر ذهنی خودش بگذارند و البته بی کمترین تحریف واقعیت به مخاطب ارائه دهد درست همان طور که یک منتقد می تواند تلخی یا شیرینی کاسبکارانه برای دلبری از مخاطب آن وری یا این وری را زیر ذره بین تحلیل خود ارائه دهد.




آیا این تیتر، جشنواره ای میلیاردی موسوم به «جهانی فجر» را هم شامل می‌شود؟⇐روزنامه شرق: کاش وزارت فرهنگ دل بکند از جشنواره‌بازی!

سینماروزان: اگر در همه سه سال و خرده ای گذشته این رسانه های مستقل بودند که افزودن به دایره دولتی سازی فرهنگی و بخصوص راه اندازی جشنواره های رنگارنگ، مدارس سینمایی فاقد کارکرد و گروههای سینمایی ایزوله را کاملا متضاد با اهداف کلان مدیریت فرهنگی می دانستند و از آن سو رسانه های مخالف دولت هم این نقدها را بازنشر می کردند در ماههای منتهی به انتخابات 96 رسانه های اصلاح طلب که همچنان رپورتاژ بخشهای دولت ساخته سینمایی در صفحاتشان به چشم میخورد، نقد دیوانسالاری دولتی در عرصه فرهنگ را در دستور کار قرار داده اند.

به گزارش سینماروزان روزنامه اصلاح طلب “شرق” به تازگی با نگارش یادداشتی با عنوان “کاش وزارت فرهنگ دل بکند از جشنواره بازی” به نوبه خود توسعه عریض و طویل بخش دولتی فرهنگ را مورد شماتت قرار داده است.

متن یادداشت “شرق” را بخوانید:

یک- کاش وزیر فرهنگ و رئیس سازمان سینمایی از خاطر نبرند چندبار مجبور شدند اعلام کنند در آرای داوران جشنواره فیلم فجر دخالت نکرده‌اند؛ دولتی که در سال نخست با بازگشایی خانه سینما دل سینماگران را ربود، در سال پایانی به بهانه چهار، پنج سیمرغ و تلخ و شیرین‌شدن چند فیلم، آماج حملات سینماگران قرار گرفت… این یعنی دولت در مواجهه با یک جشنواره جای درستی نایستاده است؛ دولت باید در این چهار سال آرزوی برپایی جشنواره فیلم فجر از سوی بخش خصوصی یا نهاد مدنی مانند خانه سینما را محقق می‌کرد، به گمانم حتی همین سال نویی که از راه می‌رسد بهترین فرصت برای حوِّل حالَناست.

دو – چند روز پیش در اتفاقی کم‌سابقه، شش انجمن تجسمی بیانیه مشترکی دادند تا معلوم شود مشکل فقط سینما نیست، رویدادپروری دولت دیوار کجی است که تا ثریا کج بالا خواهد رفت؛ در بند دوم این بیانیه جملاتی آمده که گویا درددل تمام جامعه فرهنگ و هنر و نه‌فقط تجسمی است: «این سال‌ها، مدیریتِ دولتی هنر با فاصله‌گرفتن از انجمن‌های تجسمی، خود را از اندیشه، دانش و همکاری این مجموعه‌های تخصصی محروم کرده است. انجمن‌هایی که می‌توانند در برنامه‌ریزی‌های کلان فرهنگی – هنری مشاورانی ارزشمند باشند…».
٢٨ دی، در همین ستون زیر تیتر: «پیشی‌گرفتن کمیته فرهنگ از وزارت فرهنگ» نوشتم: «درحالی‌که حدود ٧٠ روز از تغییر وزیر فرهنگ می‌گذرد، تحولی که جامعه هنری توقع داشت برآورده نشده است، البته همه می‌دانند عرصه فرهنگ و هنر محصول زودبازده ندارد؛ اما آنچه این سال‌ها بر اهل هنر گذشت، سعه‌صدر و طاقت‌ها را به شماره انداخته است…».
دامنه‌دارشدن اعتراض‌های جامعه هنری ثابت می‌کند کاسه صبرها لبریز است؛ هنرمندان می‌اندیشند عهد رئیس‌جمهور برای واگذاری امور هنر به آنها، آن‌سان که باید سامان نیافته است؛ این اعتراض‌ها و گلایه‌ها ناظر به چنین تصوری است.
سه – دوم آذر در همین مجال زیر تیتر: «آزمون بزرگ وزارت فرهنگ» نوشتم: «وقتی پرسپولیس و استقلال بعد از چندین ماه خبرسازی، سرانجام دولتی ماندند و به بخش خصوصی واگذار نشدند، نبود اعتماد به بخش خصوصی در سیستم تصمیم‌سازی کشور یادآوری شد…». برخورد وزارت فرهنگ با جشنواره‌ها به‌خصوص فجر، مشابه برخورد وزارت ورزش با دو تیم قرمز و آبی است؛ حال آنکه به شهادت همه این چهار دهه، گره‌زدن موفقیت دولت با توفیق یا عدم توفیق فلان بی‌ینال یا جشنواره جز باخت هیچ آورده‌ای برای دولت ندارد.
تصور عمومی این بود که دولت یازدهم با شعار دولت فرهنگی و پرهیز از فرهنگ دولتی خواهد توانست نهادهای عمومی و صنفی در امر هنر را قدرت بخشد و یک‌بار برای همیشه با رویدادپروری و برگزاری جشنواره‌ها خداحافظی کند؛ هم نام نیکی از خودش به‌جا می‌گذاشت و هم قدمی به‌سوی استقلال هنر برمی‌داشت که دولت‌های بعدی هم نتوانند به آن تعدی کنند.
اما اعتراض‌ها نشان می‌دهد سیستم بوروکراسی عریض‌وطویلی که چهار دهه است بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حکم‌فرمایی می‌کند توانست همه ایده‌آل‌طلبی‌ها را ناکام بگذارد. کمترین کارکرد این‌گونه سیستم‌های دیوان‌سالار تاریخ‌مصرف‌گذشته، کشتن ایده‌آل‌طلبی‌ها و نادیده‌انگاشتن نیازهای روز است که بار دیگر توانایی بالای خود را به رخ کشید.




ادعای روزنامه اصلاح‌طلب درباره نقش دبیر بین‌الملل فجر{رضا میرکریمی} در عدم اکران “ایستاده در غبار”

سینماژورنال: خارج شدن “ایستاده در غبار” از چینش آثار اکران دوم نوروزی با این واکنش علی سرتیپی مواجه شد که در گفتگو با سینماژورنال از قطعی نبودن اکران این فیلم در اکران دوم نوروز حرف زده بود و اظهار داشته بود: فعلا “بادیگارد” فروش خوبی دارد و همچنان می تواند روی پرده بماند و مخاطب داشته باشد و از آنجا که بلحاظ ژانری “ایستاده…” هم تقریبا همسو با “بادیگارد” است بهتر آن بود که به طور متوالی این دو فیلم روی پرده نروند و وقفه ای میان اکران آنها باشد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال با این حال امروز روزنامه اصلاح‌طلب “شرق” ادعای تازه ای را درباره این عدم اکران مطرح کرده است.

این روزنامه به نقل از یک منبع مطلع بی‌نام و نشان(!) آورده است: یکی از دلایل اکران‌نشدن فیلم در این زمان، این است که پیش‌بینی پخش‌کننده این است که فیلم در اکران فروش بسیار بالایی خواهد داشت؛ به‌همین‌دلیل صبر می‌کند تا اکران فیلم‌های پرفروش پایان یابد و سینماهای بیشتری در اختیار داشته باشد.

این روزنامه ادامه داده است: ضمن اینکه قرار است فیلم در جشنواره جهانی فجر به نمایش درآید و دبیر جشنواره{رضا میرکریمی} تمایل دارد فیلم برای نخستین‌بار در جشنواره پخش شود.

⇓⇓⇓

ادعایی که تماما زیر سوال است

به گزارش سینماژورنال ادعای این روزنامه در پخش اول بار این فیلم در بین الملل فجر در حالی است که اولا این فیلم پیشتر در جشنواره سی و چهارم فجر به نمایش درآمده و نمی‌توان ادعای پخش اول بارش در جشنواره ای داخلی را جدی گرفت.

ثانیا اگر دبیر جشنواره علاقه به پخش اول بار آثار از جشنواره‌اش داشت از 6 فیلم ایرانی دو بخش اصلی 4 فیلم پیشتر دیده‌شده را در شمار آثار دو بخش اصلی قرار نمی داد.(اینجا را بخوانید)

باز اگر “ایستاده در غبار” در بخشهای اصلی بین الملل فجر قرار داشت این ادعا قابل اغماض می‌نمود اما وقتی “ایستاده در غبار” حتی در میان همان 6 فیلم ایرانی بخشهای رقابتی هم قرار ندارد جلوگیری از اکران به دلیل نمایش در جشنواره چقدر می تواند مستدل باشد؟




“کیهان” و “شرق” بالاخره به هم رسیدند…

سینماژورنال: دو روزنامه “شرق” و “کیهان” رسانه هایی هستند در خدمت جریان های اصلاح طلبی و اصولگرایی.

به گزارش سینماژورنال کمتر پیش آمده این دو رسانه در نقطه ای به اشتراک نظر برسند و اغلب در رقابتهای سیاسی، این دو رسانه به عنوان دو قطب متضاد عمل کرده اند.

حالا اما در اتفاقی بدیع در بررسی سری جدید “هفت” هم “کیهان” و هم “شرق” به اشتراک نظر رسیده اند و هر دو با نگاهی انتقادی به برنامه پرداخته اند.

جالب است که تیترهایی که این دو رسانه در بررسی این برنامه به کار برده اند با اختلاف یک کلمه شبیه به هم است؛

“کیهان” از تیتر “شروع ضعیف هفت” استفاده کرده است و “شرق” از تیتر “شروع کم رمق هفت“!!!

“کیهان” از اجرای ضعیف و فاقد گیرایی افخمی نوشت

“کیهان” نوشته است: برنامه سینمایی شبکه سوم سیما با تغییر مجری و شیوه اجرا، از جمعه شب گذشته پخش خود را از سر گرفت. اما درحالی که این تغییرات با هدف ارتقا و افزایش تأثیرگذاری این برنامه صورت گرفته است، علاقه‌مندان سینما شاهد برنامه‌ای نه چندان درخور شأن سینما و سیما بودند.
این روزنامه اصولگرا ادامه داده است: اجرای بسیار ضعیف و فاقد گیرایی و تأثیرگذاری و تناقض‌های محتوایی پی‌در پی و آشکار، برای نخستین قسمت سری سوم برنامه “هفت” نتیجه خوشایندی دربر نداشت. علاوه بر اینکه خود مجری برنامه به کرات و در آیتم‌های مختلف، نظرات خودش را نقض می‌کرد، کارشناسان برنامه نیز مباحث چندان مفیدی را برای بهبود وضع سینما ارائه نکردند. همچنین ساختار برنامه نیز بسیار کسل‌کننده و فاقد جذابیت بود. در حالی که شعار برنامه که مدام از زبان مجری و دیگران تکرار می‌شد، «نجات سینمای ایران» بود!
“کیهان” خاطرنشان ساخته است: امید است این برنامه که برخلاف گذشته به طور تولیدی و غیرزنده تهیه می‌شود، در ادامه راه، ابتدا به بهبود محتوا و ساختار خود بپردازد و سپس به فکر نجات سینمای ایران بیفتد!

“شرق” قسمت نخست «هفت» را شبیه مستندی از افخمی دانست

“شرق” با روتیتر “افخمی انتظارات را برآورده نکرد” به سراغ “هفت” رفته و در گزارش خود نوشته است: سری جدید برنامه تلویزیونی «هفت»، به سردبیری بهروز افخمی، شامگاه ١٠ مهر ساعت ٢٣ روی آنتن شبکه سه رفت؛ برنامه‌ای که با شمایل کاملا متفاوت‌تر از فصل‌های پیشین آغاز شد. افخمی ترجیح داد تا در قسمت اول برنامه سراغ مدیران سیما برود و البته جویای حال فریدون جیرانی نخستین مجری برنامه تلویزیونی «هفت»، نیز شد.  علی‌اصغر پورمحمدی ازجمله افرادی بود که افخمی برای گفت‌وگو به سراغش رفت. توصیه پورمحمدی برای فصل جدید برنامه «هفت»، ساخت این برنامه به‌گونه‌ای بود که موجب نجات سینمای ایران شود و خواستار کمک هرچه‌بیشتر این برنامه به سینمای ایران شد. لحن افخمی برای بیان گزارش‌هایش طنز بود و سعی داشت تا از برنامه‌ای که کمترین جذابیت را برای مخاطبش دارد، لحظه‌های جذابی به وجود بیاورد که متأسفانه افخمی در این بخش ناموفق بود. 

این روزنامه ادامه داده است: در ادامه، او با فریدون جیرانی هم‌صحبت شد و جیرانی از کم‌وکیف حضور مسعود فراستی در برنامه پرسید و پاسخ افخمی به او نیز این بود که فراستی به‌عنوان دبیر نقد این برنامه حضور خواهد داشت و از دیگر منتقدان نیز در این بخش کمک خواهد گرفت و نوید این را داد که فیلم‌های خارجی نیز جایی در نقدهای «هفت» خواهند داشت. هرچند در صحبت‌های بین او و جیرانی از واکاوی بحث نقد فیلم در این برنامه هم حرفی به میان آمد و گفته‌های افخمی نشان داد که خیلی مخالف نقد تند برای برخی فیلم‌ها نیست.
“شرق” خاطرنشان ساخته است: جیرانی در این گفت‌وگو به جریان سانسور هم اشاره کرد و خطاب به افخمی از نوع فیلم‌سازی او در طول این سال‌ها گفت و افزود: خود تو که زمانی «شوکران» را ساخته‌ای، در جریان سینمایی حاکم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را می‌سازی که اگرچه من این فیلم را هم دوست دارم اما دست‌خوش جریان سینمایی حاکم است. هرچند که افخمی تلویحا مخالفتش را با جریان سانسور اعلام کرد اما تن‌دادن به برنامه‌ای که پیش از این زنده به مخاطبش ارائه می‌شده است و از این پس با نام تولیدی روی آنتن خواهد رفت، تن‌دادن به جریان سانسور است.
این روزنامه اصلاح طلب افزوده است: چیزی که در قسمت اول پخش این برنامه جالب‌توجه بود، رویکرد و چینش افرادی است که قرار است «هفت» با حضور آنها اداره شود. مسعود فراستی، حمید گودرزی و بهروز افخمی مثلث هفت را تشکیل می‌دهند و افخمی وظیفه اداره بحث‌ها و گفت‌وگو‌ها را برعهده دارد. ظاهرا قرار است فیلم‌های روز سینمای ایران پس از اکران نقد و بررسی شوند تا شائبه حمایت یا نقد کوبنده از فیلمی در این فصل «هفت» مرتفع شود. اما حقیقتا نمی‌توان یقین داشت که با تغییرات به‌وجودآمده این برنامه بتواند برای مخاطبان سابقش همان جذابیت‌ها را داشته باشد.
روزنامه “شرق” تأکید کرده است: نکته‌ای که افخمی به آن اشاره کرد که همان نقد فیلم‌های سینمایی بعد از اکران است، خودبه‌خود برخی جذابیت‌ها را از این برنامه می‌گیرد. سهم بیشتر موفقیت هفت در فصل‌های پیشین، نقد فیلم‌هایی بود که می‌توانست دید بهتری به مخاطب برای دیدن آنها ارائه بدهد.
روزنامه اصلاح طلب در پایان گزارش خود آورده است: قسمت نخست فصل جدید برنامه «هفت» بیشتر شبیه ساخت فیلم مستندی از این کارگردان بود. هرچند که بخش‌های مختلفی برای این فصل برنامه در نظر گرفته شده است و همچنان پخش تولیدی این برنامه پابرجاست و باید دید همگی این تغییرات می‌تواند مخاطب را به دیدن این برنامه تلویزیونی ترغیب کند یا خیر؟ و آیا افخمی اجرا و سردبیری این برنامه را تاب می‌آورد یا اینکه همه‌چیز را رها کرده، به سراغ حرفه اصلی‌اش که فیلم‌سازی است خواهد رفت؟ 




منتقد دوستدار کیمیایی در روزنامه اصلاح طلب: آیا انتخاب فیلم مجیدی برای اسکار، یک مانور سیاسی است؟

سینماژورنال: انتخاب فیلم اخیر مجید مجیدی به عنوان نماینده ایران برای رقابت در اسکار غیرانگلیسی زبان واکنشهای خاص خود را در پی داشته است.

به گزارش سینماژورنال از جمله این واکنشها در رسانه اصلاح طلب “شرق” روی داده است.

جواد طوسی منتقد پیشکسوت که بخش عمده شهرتش برآمده از تعلق خاطر به سینمای مسعود کیمیایی است در یادداشتی در “شرق” فاجعه منا را زمینه ای کرده برای آن که درباره انتخاب فیلم مجیدی برای اسکار هم اظهارنظر کند.

سینماژورنال متن نظر طوسی درباره انتخاب این فیلم برای اسکار را ارائه می دهد:

قابل بحث از زوایای گوناگون
انتخاب فیلم “محمدرسول‌ا..(ص)” مجید مجیدی در این اوضاع‌واحوال نامتوازن و خالی از مهر و دوستی در جامعه جهانی برای معرفی به فرهنگستان علوم و سیاسی و به عنوان نماینده ایران در اسکار، از زوایای گوناگون جای بحث دارد.

آیا هدف یک مانور سیاسی بوده؟

جدا از لزوم ساخت و تولید سنجیده و هوشمندانه‌ آثاری از این‌دست برای سنگ محک‌خوردن سینمای ایران در وجه «هنر – صنعت» و قواعد حرفه‌ای این رسانه و جذب بازارهای جهانی، آیا این گزینش مبتنی‌بر نگاهی دقیق و کارشناسانه با درنظرگرفتن سلایق و علقه‌های مضمونی و ساختاری و سیاست‌های تاکتیکی اعضای آکادمی اسکار بوده یا هدف، بیشتر یک مانور و حضور حساب‌شده سیاسی، فرهنگی و مذهبی به‌شمار می‌آید؟

فرهنگ و هنر را با سیاست پیوند دادیم
این‌گونه به‌نظر می‌رسد ما در اینجا هم ترجیح داده‌ایم از فرصت به‌دست‌آمده استفاده کنیم و فرهنگ و هنر را با سیاست پیوند دهیم و اعلام موجودیت کنیم و زیاد برایمان رعایت قواعد بازی و بالابردن ضریب شانس پذیرفته‌شدنمان، اهمیت و محلی از اعراب نداشته است.




دعوای “کیهان” و “شرق” بر سر دو فیلم

سینماژورنال: یادداشت روز گذشته روزنامه “شرق” در نقد تازه ترین فیلم سینمایی اکران شده مجید مجیدی هرچند در ستون کناری صفحه هنری منتشر شده بود(اینجا را بخوانید) اما از نگاه روزنامه نگاران “کیهان” دور نماند و این روزنامه اصولگرا در تازه ترین شماره خود بخاطر این مطلب از “شرق” انتقاد کرده است.

به گزارش سینماژورنال این روزنامه اصولگرا با بیان اینکه “شرق” فیلم مجیدی را تحمل نکرده است نوشت: این روزنامه لیبرال‌مسلک، در نقدی مغشوش و ضعیف، فیلم تازه مجید مجیدی را هدف تخطئه قرار داد و آن را بچگانه توصیف نمود!

کیهان در ادامه مطلب خود از عدم موضع گیری روزنامه “شرق” نسبت به تحریفات فیلم “رستاخیز” هم گلایه کرده و نوشت: “شرق” در شماره دیروز خود در حالی به اثر مذکور{فیلم مجیدی} تاخت، که نسبت به فیلم تحریف‌آمیز “رستاخیز” کوچک‌ترین موضعی اتخاذ نکرد!

روزنامه “کیهان” افزود: با توجه به میزان فروش اثر «محمد رسول‌ا..(ص)» به نظر می‌رسد این فیلم در ردیف یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران قرار گیرد.

باید منتظر ماند و دید که آیا این انتقاد تند “کیهان” از “شرق” با واکنش متقابل مواجه خواهد شد یا نه.




شوخی گزنده ده‌نمکی با روزنامه اصلاح‌طلب+عکس

سینماژورنال: مسعود ده نمکی کارگردان میلیاردی سینمای ایران این روزها درگیر ساخت قسمت دوم “رسوایی” است.

به گزارش سینماژورنال در این قسمت که داستانش در یک شهر خیالی می گذرد ده نمکی با برخی روزنامه های اصلاح طلب شوخی کرده است.

البته شوخیهای ده نمکی به صورت کاملا غیرمستقیم اما مشهود انجام شده است.

در یکی از تازه ترین تصاویر منتشر شده از “رسوایی2” صفحه اول روزنامه ای را می بینیم که نام آن “غرب” بیش از هر چیز یادآور یکی از روزنامه های اصلاح طلب صبح است.

شوخی با نام یکی از روزنامه های اصلاح طلب
شوخی با نام یکی از روزنامه های اصلاح طلب



ده‌نمکی از شوخی با روزنامه‌های “شرق” و “اعتماد” می‌گوید…

سینماژورنال: قسمت دوم “رسوایی” مسعود ده نمکی در حالی پروسه فیلمبرداری را پشت سر می گذارد که سحر قریشی در نقش یک خبرنگار در آن ظاهر شده و گویا در بخشهایی از آن ده نمکی به شوخی با اهالی رسانه هم پرداخته است.

به گزارش سینماژورنال البته برخلاف داستان فیلم که در شهری خیالی می گذرد در شوخی با رسانه ها ده نمکی از اسامی رسانه های واقعی استفاده کرده است.

ده نمکی در توضیح حضور رسانه ها در فیلم «رسوایی۲»  به “مهر” می گوید: قبل از ورود به حرفه فیلمسازی یک مطبوعاتی بوده ام و در ساخت «رسوایی۲» اشاره ای هم به حضور رسانه ها در جریانات سیاسی و اجتماعی کرده ام.

وی ادامه می دهد: نکته اصلی اینکه در “رسوایی2” سر شوخی را با رسانه های اسم و رسم دار باز کرده ام و به هیچ عنوان اسم فرضی بر رسانه هایی که در فیلم مطرح می شود نگذاشته ام. به این ترتیب اسامی روزنامه هایی که خودم مدیریت می کردم در کنار روزنامه های اصلاح طلب مثل “شرق” و “اعتماد” و غیره دیده می شود.

کارگردان فیلم «اخراجی ها» در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه نگران جبهه گیری رسانه ها نبوده است، عنوان می کند: نه واقعا نگران نبودم، چون رسانه جزئی از فیلم است و به فراخور جناح بندی های موجود تیترهایی که برگرفته از محتوای فیلم است برای هریک از رسانه ها انتخاب کرده ام.

این کارگردان می افزاید: در فیلم های هالیوودی و بالیوودی در هر ژانری رسانه حضور پر رنگی دارد ضمن اینکه همواره سخت ترین منتقد خودم بوده ام و در طول فیلمسازی هیچگاه برای جلب رضایت افراد فیلم نساخته است.