1

سیروس الوند: “هفت” افخمی باید تکلیفش را مشخص کند که با “یالثارات” است یا مقابل آن؟

سینماژورنال: ماجرای حاشیه ایجاد شده به خاطر استفاده از تیتر “د…ث کیست” در کنار تصویر تعدادی از مهمانان جشن حافظ در نشریه “یالثارات” همچنان ادامه دارد و از آنجا که چند هفته قبل از این نشریه، مسعود فراستی در نقد فیلمی اگزوتیک از کمال تبریزی به نام “دونده زمین” هم از واژه “دیاثت” استفاده کرده بود حالا سیروس الوند کارگردان سینمای ایران در گفتگو با “شرق” از این گفته که بهروز افخمی و برنامه “هفت” باید تکلیف خود را مشخص کنند که با “یالثارات” هستند با در برابر آن.

به گزارش سینماژورنال سیروس الوند با اشاره به ابعاد تولید یک برنامه سینمایی در رسانه ملی گفت: «تعریف و توقع هنرمندان از یک برنامه تلویزیونی که درباره سینماست متفاوت است، زمانی هم که مسئول و مجری برنامه، یکی از کارگردان‌های سینماست، آن زمان همراه با این تعریف، توقع‌ها بالاتر هم می‌رود و سینماگران انتظار دارند که این برنامه بخشی از مطالبات و خواسته‌های آنها را مطرح کند و کنارشان باشد. منتها با روشی که برنامه «هفت» در پیش گرفته، به نظر می‌رسد رویکرد این برنامه خلاف چیزی است که سینماگران انتظار دارند».

افخمی با بسیاری از اهالی سینما دوست است
او ادامه داد: «بهروز افخمی از جمله سینماگران حرفه‌ای است که با بسیاری از اهالی سینما دوست و همکار است و این توقع می‌رود که منعکس‌کننده خواسته‌های سینماگران باشد. از طرف دیگر منتقدی در این برنامه حضور دارد که کوبیدن سینما را وظیفه خود می‌داند و به‌نوعی انگار از این کار لذت می‌برد و عملا تضادی در این برنامه به چشم می‌خورد که آیا این برنامه به قصد کمک به اهالی سینما ساخته می‌شود یا عملا چماقی است بالای سر آنها!»

“هفت” باید تکلیف را مشخص کند
الوند در ادامه گفت: «البته حساب هفته‌نامه یالثارات با برنامه «هفت» جداست، اما وقتی واژگانی مثل چیزی که در برنامه «هفت» گفته شد را در نشریه یالثارات هم می‌خوانیم، به این نتیجه می‌رسیم که برنامه هفت مسیر اشتباهی را رفته است. در تاریخ مطبوعات کشور نشریه‌ای را سراغ ندارم که از چنین واژگانی استفاده کرده باشد و کاملا بی‌سابقه است. به نظرم این بزنگاهی برای برنامه هفت است که تکلیفش را مشخص کند؛ اینکه آیا کنار نشریاتی از این دست است یا اینکه مقابل این موضع‌گیری‌ها و در کنار هنرمندان برای پیگیری مطالباتشان ایستاده».




کمال تبریزی “لوک خوش‌شانس” را با محوریت حوادث دوران احمدی‌نژاد می‌سازد

سینماژورنال: کمال تبریزی کارگردانی که اخیرا به خاطر تصویر اگزوتیک و تیره ای که از جامعه ایران در “دونده زمین” ارائه داده بود با نقد مواجه شده بود قصد دارد یک کمدی تازه بسازد.

به گزارش سینماژورنال “لوک خوش شانس” نام این کمدی تازه است و تبریزی آن طور که به “مهر” گفته این فیلمنامه را با نیم‌نگاهی به حوادث روزگار ریاست جمهوری سابق می‌سازد.

تبریزی با اشاره به فیلمنامه “لوک خوش شانس” بیان می‌دارد: اگر الان بخواهم درباره آن زمان{زمان محمود احمدی نژاد} فیلمی بسازم، راستش را بخواهید خیر اینگونه{شبیه به “دونده زمین”} نمی سازم. اکنون از نظر روحی و روانی و کنترل اعصاب (می‌خندد) حال و هوای دیگری دارم و مسلماً مدل دیگری فیلم خواهم ساخت.

وی ادامه می دهد: اکنون دیگر باید راجع به آن دوران فیلم‌های طنز نوشت و اتفاقاً فیلمنامه‌ای هم دارم که فرزاد فخری‌زاده آن را به نگارش درآورده است و اگر شرایط فراهم شود، این فیلمنامه را که «لوک خوش‌شانس» نام دارد، خواهیم ساخت.

تبریزی می افزاید: این فیلم با نگاهی به سیاستگذاری‌های آن دوران ساخته می‌شود و درباره فردی است که بسیار خوش‌شانس است. مردم هم شانس او را باور می‌کنند و معتقد هستند که او هر چه بخواهد، همان عملی می‌شود.

از “رستگاری جهان” تا “لوک خوش شانس”

به گزارش سینماژورنال حدودا دو سال پیش از این نیز تبریزی از ساخت فیلمی به نام “رستگاری جهان” سخن گفته بود که فیلمنامه آن را هم همین فرزاد فخری زاده نویسنده “لوک خوش شانس” نوشته بود.

در آن زمان تبریزی این فیلمنامه را دارای رگه‌های طنز و درباره آدمهای معمولی دانسته بود که به هیچ جا نرسیده‌اند. حالا معلوم نیست “لوک خوش شانس” همان “رستگاری جهان” است که تغییر نام داده یا یک فیلمنامه تازه؟

خود ما احمدی نژاد را حمایت کردیم

به گزارش سینماژورنال کمال تبریزی در تازه ترین گفتگوی خود علیرغم انتقادات فراوان به رییس دولت سابق اما حضور وی را برآمده از آرای مردم می‌داند. وی بیان می دارد: مادامیکه مردم سررشته امور را به دست نگیرند هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. به نظر من این آیه قرآن بسیار درست است که می فرماید «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم» حتی نمی توانیم به راحتی بگوییم یک نفر به اسم احمدی نژاد آمد و جریاناتی را به راه انداخت. خیر خود ما به او رای دادیم، ما او را دوست داشتیم، حمایتش کردیم. فکر کردیم که قرار است طرح نویی در بیندازد.

وی ادامه می دهد: عده اندکی گفتند که به نظر نمی آید توانایی این کار را داشته باشد و عده کثیری هم بودند که فکر کردند او ناجی است که آمده است کشور را نجات دهد و متاسفانه نتیجه اش را هم دیدند. من به عنوان یک فیلمساز مواردی را باید به مردم بگویم مردم هم به عنوان مخاطبان باید با من حرف بزنند.




عقب‌نشینی تبریزی در دفاع از “دونده زمین”⇐حالم خوب نبود/به صحرای کربلا زدم

سینماژورنال: تازه ترین فیلم اکران شده از کمال تبریزی در سینماها “دونده زمین” نام دارد؛ فیلمی که مضمون بیش از حد اگزوتیک آن انتقادات فراوانی را به اثر موجب شد.

به گزارش سینماژورنال “دونده زمین” داستان یک روستای دور افتاده در ناکجاآباد را روایت می کند با مردمی که هر روز آب و ناهارشان می‌رسد. مردم منفعل و راحت طلب‌اند، نه می خندند و نه حتی حالی برای عاشق شدن دارند. مردها هر روز در قهوه خانه می نشینند و چشم به برفک های تلویزیون می دوزند…

این تصویرسازی نمادین از ایران و ایرانی طبیعی است که با واکنش نه فقط منتقدان که مخاطبان معمولی سینما هم روبرو شود.

تبریزی که طی همه روزهایی که آماج نقدها درباره این فیلم بود تا توانسته بود از فیلمش دفاع کرده بود و با ربط دادن فیلمش به روزگار ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد از زیربار انتقادات رهایی یافته بود در تازه ترین گفتگویش که با “مهر” انجام شده دیگر به طور تلویحی هم که شده عصبانیت بالایش هنگام تولید فیلم را دلیل این حجم از سیاه نمایی دانسته است.

تبریزی با اشاره به روزگار ریاست جمهوری احمدی نژاد بیان داشت: استرس آن فضا مرا به این سمت برد که فیلمی با این ساختار و این شکل نمادین بسازم.

این کارگردان ادامه داده است: به هر حال، حال ما در آن زمان خوب نبود. وقتی حال هنرمند خوب نباشد به صحرای کربلا می‌زند. البته فیلم‌هایی با این ساختار در تاریخ سینما بسیار است. به طور مثال «مطب دکتر کالیگاری» را ببینید که اثری بسیار معروف است و در آن شخصیت‌ها، نورپردازی، نوع حرکت و نوع قصه‌ای که روایت می‌شود، با بسیاری از فیلم‌های هم دوره‌ خود متفاوت است. این فیلم قدیمی به دوره سینمای صامت تعلق دارد.

مقایسه احمدی نژاد با هیتلر!!!

کمال تبریزی در بخشی دیگر از گفتگو با استفاده از عبارت “قیاس مع الفارق” دوران احمدی نژاد را با روزگار آلمانها در عصر هیتلر مقایسه کرده و بیان داشته است: مردم آلمان زمانی که هیتلر را به حکومت رساندند دچار یک اشتباه تاریخی بزرگ شدند که فکر کردند دیکتاتوری مانند هیتلر می تواند نجات بخش کشورشان باشد. آن زمان همه به او اعتماد داشتند و وقتی جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد، آلمان شکست می خورد و هیتلر از بین می رود، نوعی یأس و افسردگی گسترده بر جامعه حاکم می شود. فیلمی به نام «آلمان، سال صفر» ساخته روبرتو روسلینی وجود دارد که جزو فیلم های مهم تاریخ سینمای جهان است و در دانشکده های سینمایی تدریس می شود. اگر این فیلم را ببینید شباهت هایی با «دونده زمین» دارد. در آن فیلم شما افرادی مسخ شده را می بینید و در «دونده زمین» هم شخصیت ها به شکلی نمادین در چنین فضایی سیر می کنند. مخاطب نباید در این فیلم مابه ازای واقعی افراد را در نظر بگیرد بلکه باید شکل نمادین آنها را ببیند.




نظرات خواندنی یک پزشک درباره “ستایش”، “مختارنامه”، منتقدی که به شلاق محکوم شده بود و…

سینماژورنال: در هفته های گذشته مسعود فراستی منتقد سینمای ایران به خاطر نقد خاصش بر یک فیلم اگزوتیک یه نمایش درآمده در یک گروه سینمایی دولتی، با انتقاد طیفی خاص از وابستگان به این گروه مواجه شد و ماجرا تا جایی پیش رفت که یکی از کارمندان همین گروه او را به “شلاق” محکوم کرد!

به گزارش سینماژورنال فراستی اما بی توجه به این رفتارها همچنان در روزهای بعد هم بر نظر خود درباره آن فیلم خاص ابرام نشان داد و البته که باز هم کم طعنه نشنید.

حالا در یک مورد جالب پزشکی به نام محمد کیاسالار که سردبیر هفته‌نامه‌ای پزشکی به نام “سلامت” هم هست به گلایه از فراستی پرداخته؛ البته نه بخاطر استفاده از یک اصطلاح خاص که به خاطر به کار بردن کلمات “منگل” و “عقب افتاده” در توصیف یک فیلم کمدی.

این البته تنها نقد این پزشک روزنامه نگار نیست بلکه وی برخی از محصولات تلویزیونی مانند “ستایش”، “ساختمان پزشکان” و “مختارنامه” را به خاطر تحقیر برخی بیماران زیر سوال برده است.

سینماژورنال متن یادداشت دکتر کیاسالار را به نقل از “سلامت” ارائه می دهد:

مرهم نمی‌نهمی، به جراحت نمک مپاش

نشسته‌ام پای «هفت». نقد فیلم «من سالوادور نیستم» در حضور کارگردان. مسعود فراستی دارد فیلم منوچهر هادی را تحقیر می‌کند. تا اینجای قصه، عجیب نیست.

اما استفاده چندباره‌اش از کلمات مونگل و عقب‌افتاده برای تحقیر یکی از کاراکترهای فیلم واقعا عجیب و نسنجیده است. برایم سخت نیست خودم را جای پدرانی بگذارم که فرزندشان با این نقص ژنتیکی به دنیا آمده.

سندرم داون، نقص نادری نیست. از هر 700 نوزاد، یکی مبتلاست. این روزها با افزایش سن ازدواج و زایمان در ایران و جهان، آمارش بیشتر هم شده است. در همین «سلامت» در طول این سال‌ها کم ایمیل و تلفن و نامه نداشته‌ایم از پدران و مادرانی که نوزادشان با این نشانگان به دنیا آمده. یاد یکی‌شان می‌افتم که پارسال برای تشکر از تیتر «شما آدم شوید، ما فرشته می‌مانیم» در هفته نامه “سلامت” تماس گرفته بود و موقع حرف زدن از مشکلات فرزندش پای تلفن بغضش شکست.

بغضم را مشت می‌کنم و تصمیم می‌گیرم برای نمی‌دانم چندمین بار یادداشتی بنویسم با این مضمون که «مرهم نمی‌نهمی، به جراحت نمک مپاش». می‌خواهم دوباره به این بهانه از مبتلایان به این نقص ژنتیکی و خانواده‌هایشان بابت تمام تحقیرهای ناروایی که حتی پای برنامه‌های تلویزیونی تحمل می‌کنند، عذرخواهی کنم.

گلایه از “ستایش” و ربط دادن سکته مغزی به فعل گناه

پشت میزم می‌نشنیم و فایل یادداشت‌های قدیمی‌ام را ورق می‌زنم. پر است از متن‌هایی که در طول این سال‌ها با همین مضمون درباره بیماری‌های مختلف نوشته‌ام.

این یکی از همان‌هاست، در همین «سلامت»، در همین رابطه: «داریوش ارجمند رو به‌ روی سیما تیرانداز ایستاده و مونولوگ می‌گوید. سیما تیرانداز روی ویلچر نشسته و حرف‌ می‌شنود؛ حرف‌هایی قریب به این مضمون که تو اگر فلج شده‌ای و به این روز افتاده‌ای، داری تقاص گناهانت را پس می‌دهی و حالا اگر تمام دنیا را هم به پایت بریزند، تا آخر عمرت هیچ لذتی نمی‌بری.

یاد همسایه دیوار به دیوار‌مان می‌افتم که بعد از سکته مغزی‌اش فلج شده و دلخوشی‌اش زل زدن به تلویزیون و تماشای همین «ستایش»‌هاست و به این فکر می‌کنم که او از شنیدن این حرف‌ها چه حالی می‌شود و بچه‌هایش به چه بهانه‌ای می‌توانند کانال تلویزیون را عوض کنند. به این فکر می‌کنم که آمار سکته مغزی در ایران چند درصد است و چند درصد از مبتلایانش ویلچرنشین می‌شوند و از میان آنها چند درصدشان نشسته‌اند پای این سریال.

گلایه از “مختارنامه” و مرض شمر

قصه، قصه «ستایش» نیست. پای این سهوالقلم‌ها به شاهکارهای تلویزیونی هم باز شده. نمونه‌اش «مختارنامه». در یکی از قسمتها غلام مختار و غلام شمر، همسفر شده بودند تا برسند به شمر. آنجا هم بخشی از دیالوگ‌ این دو نفر درباره بیماری پوستی شمر بود؛ درباره برص؛ همان بیماری‌ای که پزشکان به آن می‌گویند ویتیلیگو و اسم عربی‌اش برص است و اسم فارسی‌اش لک و پیس. آنجا هم آن دو نفر طوری درباره این بیماری حرف می‌زدند که انگار سند این بیماری خورده است به اسم شمر؛ چیزی قریب به این مضمون که برص، ظاهر آن ملعون را چندش‌آورتر کرده و دیالوگی که خوب یادم مانده، اینکه: «برص، شمر را شمرتر کرده!»

یماری خودایمنی یعنی بیماری‌ای که ما در آن هیچ نقشی نداریم؟

آن روز هم به این فکر افتادم که اگر کسی خودش یا یکی از عزیزانش برص داشته باشد و نشسته باشد پای «مختارنامه»، از شنیدن این حرف‌ها درباره بیماری‌اش چه حالی پیدا می‌کند؟ می‌دانید شیوع برص در ایران چقدر است؟ می‌دانید پزشکان به برص می‌گویند بیماری خودایمنی؟ می‌دانید بیماری خودایمنی یعنی بیماری‌ای که ما در آن هیچ نقشی نداریم و بدنمان ناگهان علیه خودش فعالیت می‌کند و با یک مکانیسم ناشناخته، بیمارمان می‌کند؟ برص و ام‌اس و هزار و یک بیماری دیگر جزو بیماری‌های خودایمنی‌اند و همین من و شمایی که امروز چهار ستون بدنمان سالم است، فردا ممکن است با یک بیماری خودایمنی از خواب بیدار شویم؛ برص یا ام‌اس یا هزار و یک بیماری دیگر.

“ساختمان پزشکان” هم هرچه رشته کرده بودیم پنبه کرد

قصه وقتی غم‌انگیزتر می‌شود که پای فضاهای طنز به میان می‌آید؛ چون تصور رایج این است که عنوان طنز می‌تواند هر شوخی‌ و تحقیر و تمسخری را توجیه کند. نمونه‌اش «ساختمان پزشکان» که صدای روان‌شناسان و روان‌پزشکان را درآورده که هرچه ما برای انگ‌زدایی از بیماری‌های اعصاب و روان رشته بودیم، پنبه کرده.

“ساختمان پزشکان” و “مختارنامه” و “ستایش” را مثال زدم چون هر سه‌ در جذب مخاطب موفق بوده اند. سوال این است که وقتی موفق‌هایمان حواسشان به این سهوالقلم‌های دلخراش نیست، از درجه‌دومی‌ها و درجه‌سومی‌ها چه انتظاری می‌شود داشت؟»

منتقد عزیز! فیلمنامه‌‌نویس محترم! کارگردان بزرگوار! دوست هنرمند! ما از خودتان شنیده‌ایم که همذات‌پنداری، مرکز ثقل هنر است. اگر اینطور است، به شما اطمینان می‌دهم که ما در «سلامت» از همدلی با بیماران و خانواده‌هایشان و تکرار مکرر درددل آنها خسته نمی‌شویم. کاش شما هم به آنچه می‌گویید، پایبند باشید و از این همذات‌پنداری خسته نشوید. خسته نباشید!




افخمی با الهام از یک خواننده کوچه بازاری خطاب به کمال تبریزی⇐تو رو به خدا اگه میشه تنها نرو!

سینماژورنال: دیروز یازدهم اردیبهشت ماه کمال تبریزی در اعتراض به نقد تندی که در برنامه “هفت” درباره فیلم “دونده زمین” وی صورت گرفته سریال “سرزمین کهن” را تعطیل کرد؛ این تعطیلی در شرایطی رقم خورد که در هفته های اخیر این پروژه با بروز برخی مشکلات مالی هم مواجه شده بود.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال یک روز بعد از آن اتفاق بهروز افخمی با انتشار نامه ای خطاب به تبریزی این رفتار او را که تاب یک نقد را هم ندارد زیر سوال برده است.

 مجری «هفت» در متن کامل این نامه که با تیتر “دهان ما را بستی، با باقی ملت چه می کنی؟” که در “ایسنا” منتشر شده خطاب به کمال تبریزی این پرسش را مطرح کرده است که چرا باید خفقان بگیرد.

افخمی البته از تبریزی پیشنهادداده اگر خیال می کند وی جرمی مرتکب شده از طریق صحیح شکایت کند و نه سریالی محصول رسانه ملی را گرو بگیرد.

نکته جالب درباره این نامه آن است که افخمی ابتدای آن را با مطلع یکی از ترانه های جمال وفایی خواننده کوچه بازاری دهه 50 آغاز کرده است؛ مطلع ترانه ای با نام “یه شهر دور” که اخیرا توسط گروه دنگ شو هم بازخوانی شده بود.

سینماژورنال متن کامل نامه افخمی را ارائه می دهد:

“حضرت کمال خان تبریزی سلام!

“شنیده ام عزم سفر کرده‌ای

هوای دلدار دگر کرده‌ای

عشقِ مرا ز سر به در کرده‌ای

تو رو به خدا اگه میشه تنها نرو!”

فرموده‌ای که سریال «سرزمین کهن» را نیمه کاره وِل می‌کنی مگر اینکه برنامه «هفت» تعطیل شود و ما را از تلویزیون اخراج کنند. چرا عزیزم؟ مگر ما چه کرده‌ایم که می خواهی به هر قیمت که باشد خفقان بگیریم؟ تو اگر رئیس جمهور می‌شدی چه بلایی سرمان می‌آوردی؟ لابد دستور صادر می کردی که ما را بگیرند و به زندان بیندازند و اگر رئیس قوه قضاییه می‌گفت نمی توانی چنین دستوری بدهی و قانون اجازه نمی‌دهد، کار مملکت را ول می کردی و قهر می کردی و توی خانه بست می‌نشستی.

عزیز دلم مملکت قانون دارد. اگر خیال می‌کنی ما جرمی مرتکب شده‌ایم، باید از طریق صحیح شکایت کنی. نه اینکه سریالی را گرو بگیری که سال‌هاست حتما میلیون ها نفر منتظراند تا به تماشای آن بنشینند.

از تعطیل کردن برنامه «هفت» می‌خواهی به کجا برسی؟ به فرض که دهان ما را بستی، با بقیه ملت که برای خودشان حق حیات و حرف زدن و اظهارنظر قائل‌اند چه می کنی؟ واقعا خیال می‌کنی می توانی همه را ساکت کنی یا وادار کنی دربارۀ فیلم‌هایت آن طور حرف بزنند که خودت می‌پسندی؟ چرا آنقدر لیبرال شده‌ای عزیزم؟ چرا اصلا تحمل نقد، مخالفت و پرخاش و جدل را نداری؟

مگر از پشت کوه آمده‌ای و خبر نداشتی که وقتی آدم فیلم می‌سازد باید منتظر نقد و نظر کوبنده و بی‌رحمانه هم باشد. چرا اینطوری شده‌ای رفیق قدیمی؟

این‌ها که گفتم برای خودت بود. وگرنه مرا خوب می‌شناسی و می دانی که هیچ بدم نمی آید یکی پیدا شود و پریزم را از برق بکشد.

والسلام

بهروز افخمی​»




کارمند “هنروتجربه”: فراستی باید ۷۴ ضربه شلاق بخورد/خبرگزاری اصولگرا: مدیر “هنروتجربه” چند ضربه شلاق باید بخورد؟

سینماژورنال: حدودا  5 سال بعد از زمانی که مسعود فراستی با استفاده از واژه “استمناء” در توصیف “جرم” مسعود کیمیایی در “هفت”ی که جیرانی روی آنتن می فرستاد کلی حاشیه ساز شد، حالا فراستی باز هم با به کار بردن واژه ای دیگر در کانون حاشیه قرار گرفته است.

به گزارش سینماژورنال واژه جدید فراستی “دیاثت” نام دارد که البته برخلاف استمناء ریشه ادبی هم ندارد و در هیچ فرهنگ لغتی موجود نیست. فراستی در برنامه “هفت” در نقد فیلم “دونده زمین” کمال تبریزی که در گروه “هنروتجربه” روی پرده است این واژه را به کار برده است و همین باعث بروز حواشی فراوانی شده است.

از یک طرف چهره ای که سالهاست در حلقه بالایی صنفی موسوم به منتقدان و نویسندگان خانه سینما حضور دارد و البته به کارمندی برای هنروتجربه هم مشغول است، مجازات فراستی را به خاطر این تعبیر 74 ضربه شلاق دانسته است؛

این عنصر بالادستی آن حلقه که به نظر می‌رسد اطلاعات حقوقی مرتبط با این ماجرا را از یکی دیگر از حاضران در حلقه که سالها به کار وکالت مشغول است و قاضی تحقیق بوده، گرفته، در اقدامی محافظه‌کارانه خبر این مجازات را از سایت رسمی‌اش منتشر نکرده و به انتشار آن در کانال شخصی اش بسنده کرده است!

از آن طرف خبرگزاری اصولگرای “فارس” هم در گزارشی که بر این ماجرا رفته این پرسش را طرح کرده که امیرحسین علم الهدی مدیر گروه هنروتجربه بخاطر فیلمهای توهین آمیز مانند “دونده” چند ضربه شلاق باید بخورد؟

سینماژورنال گزاش “فارس” در این باره را ارائه می دهد:

فراستی و فیلمی که مصداق «دیاثت هنری» است

مسعود فراستی که به تنهایی و در سالن خالی «دونده زمین» کمال تبریزی را دیده بود در “هفت” گفت: «کارگردان و تهیه کننده محترم در جایی گفته‌اند این فیلم نقدی بر وضعیت دولت قبل است. فیلم ابدا علیه دولت قبل نیست. فیلم علیه مردم است. فیلم به شدت بی غیرت است. همان بی غیرتی که اخیرا آقای جوادی آملی بر آن اشاره کردند که فروش خانه و مملکت به بیگانه مصداق کامل بی غیرتی است. ما دیاثت فرهنگی و هنری هم داریم که متاسفانه فیلم، چنین دیاثت و فروش غیرتی در آن است».

همین جملات کافی بود تا با خلق عبارت «دیاثت هنری» در ادامه عبارت های مشابهی چون دیاثت فرهنگی و دیاثت سیاسی مخالفان «هفت جدید» با انواع و اقسام نظرات، نگاه و تحلیل ها به سراغ فراستی بروند و بگویند فراستی به تبریزی توهین کرده و خیلی سریع کار به مرور قانون رسید و ماده 608 قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1375 در شبکه مجازی دست به دست می شد که در آن آمده است : « توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک، چنانچه موجب حد قذف(متهم کردن فرد به زنا و لواط) نباشد،  به مجازات شلاق تا 74 ضربه و یا پنجاه هزار تا یک میلیون ریال جزای نقدی خواهد بود.» و گفتند فراستی برای استفاده از این عبارت باید 74 ضربه شلاق بخورد، از سوی دیگر موافقان نیز بیکار نبودند و این عبارت را توهین آمیز نداستند بلکه نقدی در رابطه با ساخته تبریزی می‌دانستند.

آخرین اثر کمال تبریزی چه کرده است؟

فارغ از همه حاشیه‌های «هفت» اخیر، هیچ‌کس به سراغ «دونده زمین» نرفت و نگفت آخرین اثر کمال تبریزی چه کرده است که منتقد آن را مصداق دیاثت هنری دانسته و توهین به شعور مردم می‌داند؟ چگونه آثاری در تحقیر فرهنگ ایرانی و ارج نهادن به یک خارجی، با افتخار ساخته می‌شوند و برای جذب مخاطب آن را سیاسی جلوه می‌دهند؟ و سوال اصلی این است که بر اساس کدام معیار و ملاک این آثار اکران می شوند؟

برای دور زدن اداره نظارت چند ضربه شلاق باید خورد؟

اگر تصور کنیم که فراستی با گفتن این عبارت که نمی دانیم از منظر قانون مصداق الفاظ رکیک هست یا خیر به تحمل شلاق محکوم می‌شود با کارگردانی که در اثرش در 90 دقیقه نه به یک نفر  بلکه به جامعه ایرانی توهین می‌کند چه باید کرد؟ یا جناب علم‌الهدی که به نظر می‌رسد با دور زدن نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی این آثار را در گروه «هنر و تجربه» اکران می‌کند چند ضربه شلاق را باید متحمل شود؟

سحر دولتشاهی در نمایی از "دونده زمین"
سحر دولتشاهی در نمایی از “دونده زمین”