1

پخش اولین قسمت در تماشاخونه؛ حسین علیزاده در «صفحه نو»

سینماروزان/روح‌الله نشیبا: قسمت از مسترکلاس‌های آموزشی «صفحه‌نو» با حضور حسین علیزاده به کارگردانی و تهیه‌کنندگی مجتبا میرتهماسب از روز سه‌شنبه ۲۳ خردادماه ساعت ۱۲ ظهر به‌ طور اختصاصی و رایگان در پلتفرم «تماشاخونه» عرضه می‌شود.

اولین قسمت از مسترکلاس های «صفحه نو» با حضور حسین علیزاده، آهنگساز، نوازنده‌ و پژوهشگر موسیقی، سه شنبه ساعت ۱۲ ظهر به‌طور اختصاصی و رایگان در پلتفرم «تماشاخونه» منتشر می‌شود.

«صفحه‌نو» (New Page) یک مسترکلاس ویدئویی است که در آن استادان متخصص و صاحب‌‌سبک ایرانی در حوزه‌های مختلف، تجربیات، دانش، منش و روش حرفه‌ای خود را در ساختاری مستند_آموزشی به‌طور اختصاصی در پلتفرم «تماشاخونه» ارائه می‌کنند.

در قسمت اول از این برنامه، حسین علیزاده آهنگساز و نوازنده‌ تار و سه‌تار، ردیف‌دان و پژوهشگر موسیقی ایران در «صفحه‌نو» از تجربیات خود در عرصه‌ موسیقی سخن گفته است. او در این قسمت از چگونگی آموزش موسیقی، انتخاب ساز، نوازندگی، بداهه‌نوازی، گروه‌نوازی و آداب آن، اجرای صحنه، پیوند شعر و موسیقی، آهنگسازی، موسیقی سازی و موسیقی آوازی، آهنگسازی برای فیلم، تنظیم موسیقی و بسیاری مباحث دیگر درباره‌ موسیقی و موسیقی‌دان‌ شدن را آموزش داده است.

پخش اولین قسمت در تماشاخونه؛ حسین علیزاده در «صفحه نو»
پخش اولین قسمت در تماشاخونه؛ حسین علیزاده در «صفحه نو»

مخاطبان می‌توانند این برنامه را هر هفته، به صورت سریالی با همه‌ محتوای دوره‌ها و تفکیک موضوعی، به‌طور رایگان و اختصاصی در پلتفرم «تماشاخونه» ببینند، که مدت زمان هر برنامه بین ۴ تا ۶ ساعت است.

تهیه، تولید و پخش فصل دوم «صفحه‌نو» با استادان صاحب‌نامِ دیگر در «کارگاه فیلم کارآ» و پلتفرم «تماشاخونه» به صورت انحصاری در حال برنامه‌ریزی و انجام است.

 




قابل توجه چهره هایی که افتخار میکنند به زایش در خارج⇐حسین علیزاده بعد از رد دریافت نشان شوالیه فرانسه، با افتخار نشان شهروندی شیراز را دریافت کرد

سینماروزان: در دورانی که بخش عمده چهره های هنری دست و پا میزنند برای دریافت تبعیت کشور ثانی و زایش فرزندان خویش در کشورهای خارجی را با افتخار جار میزنند اینکه یک موزیسین مطرح نشان یک کشور خارجی به نام فرانسه را پس زده و افتخار کند به شهروندی شیراز به شدت قابل تحسین است.

حسین علیزاده، استاد موسیقی که قبلا از دریافت نشان شوالیه از سوی سفارت فرانسه امتناع کرده بود، نشان شهروند افتخاری شیراز را دریافت کرد.

در آیین پایانی دومین جشنواره موسیقی فارس، شهردار شیراز، عنوان شهروند شیراز را با کسب اجازه از شهروندان این کلان‌شهر به حسین علیزاده اهدا کرد.

علیزاده که سابقه ساخت موسیقی آثاری همچون “ملکه” ،”آواز گنجشکها” و “در چشم باد” را در کارنامه دارد پس از دریافت این جایزه گفت: زمانی از من می‌پرسیدند که چرا نشان شوالیه را نپذیرفتم اما اگر کسی هم اکنون در این نشست باشد متوجه می‌شود که افتخار شهروند شدن در شیراز چقدر در مقابل آن نشان بزرگ‌تر است.




اعتراض اصغر نعیمی کارگردان مستقل سینمای ایران به طیف موسوم به روشنفکر⇐چرا محمود دولت آبادی که صف اول افطاری روحانی بود درباره اوضاع معیشتی مردم حرف نمیزند؟!/اصغر فرهادی که تا قبل از دریافت اسکار مدام نامه مینوشت چرا خاموش است؟!/ نظر حسین علیزاده درباره شرایط این روزهای ایرانیان چیست؟!/سیدعلی صالحی چرا سکوت کرده؟؟

سینماروزان: اوضاع سیاسی-اقتصادی ایران در یکی از ملتهب ترین دوران خود قرار دارد و خاموشی طیف موسوم به روشنفکر، پرسشهای جدی اصغر نعیمی نویسنده و کارگردان مستقل سینمای ایران را به دنبال داشته است.

نعیمی با نگارش یادداشتی پرسشهایی کلیدی از نمادهای جریان موسوم به روسنفکری و بی تفاوتی شان نسبت به اوضاع جامعه را طرح کرده است.

متن یادداشت نعیمی را بخوانید:

به روشنفکران خاموش کشورم فکر میکنم.
راستي چرا روشنفكران و هنرمندان تراز اول ما نسبت به مسايل سياسي، اجتماعي مهم و چالش برانگيز كم توجه و عموما بدون واكنش هستند؟
به عنوان مثال چرا در فقره اخير نوسانات اقتصادي كه موجب بروز تنش هاي جدي و بحران در عرصه اجتماعي شده يا مثلا مورد مهم و بحث برانگيز مذاكره يا عدم مذاكره با امريكا سكوت كرده اند و جامعه و حتا حاكميت را از نظرات خود – كه با توجه به اعتبارشان بسيار هم مي تواند تاثيرگذار باشد- مطلع و آگاه نمي كنند؟
مگر مي شود يك هنرمند و روشنفكر عقيده و نظر سياسي يا اجتماعي نداشته باشد؟ پس چرا اين آرا و نظرات ابراز نمي شوند؟
مثلا خود من خيلي كنجكاوم درباره درستي يا نادرستي مذاكره با امريكا، نظر آقاي اصغر فرهادي كه پیش از دریافت اسکار در مسئله «گور خواب ها» به رييس جمهور نامه نوشت و به دليل اقدامات ترامپ هم نتوانست در مراسم اسكار حاضر شود، را بدانم.
يا كنجكاوم بدانم آقاي محمود دولت آبادی كه به رغم انتقادات گسترده در صف اول مراسم افطار رييس جمهور حاضر شد، نظرش درباره عملكرد دولت در زمينه اقتصادي و تاثير سياست هايش بر معيشت مردم ايران چيست؟
اصلا چرا نبايد بدانيم آهنگساز خلاق و پيشرويي چون حسين عليزاده كه چند سال پيش طي متن شيوايي از دريافت نشان افتخاري شواليه دولت فرانسه امتناع كرد، چه نظري درباره شرايط اين روزهاي مردم ايران دارد. يا بسيار متعجبم استاد سيدعلي صالحي، به عنوان شاعري كه همواره كنش گر بوده، چرا در اين زمان سكوت كرده.
سياهه اين افراد مي تواند به تعداد تمام روشنفكران و هنرمندان ايراني كه به هر دليل خاموش مانده اند و مايل نيستند از اعتبارشان براي تاثير بر اوضاع امروز ايران و كمك به هم وطنان خويش استفاده كنند، ادامه پيدا كند.
نسلي از روشنفكراني كه سكوت كردند و توجه ندارند كه تاريخ اين گوشه نشيني و عافيت طلبي را فراموش نخواهد كرد.




واکنش حسین علیزاده به شائبه‌های استفاده از یک «ژن خوب» برای رهبری اجرای «نینوا» در ارکستر ملی⇐ایشان را نمی‌شناسم/فرصت تماشای این برنامه را ندارم/سالی یک بار موسیقی را محترم می‌شمارند و بقیه سال به آن توهین می‌کنند!/ریالی بابت اجرای «نینوا» دریافت نکرده‌ام/از ما یک عذرخواهی ساده هم نکردند

سینماروزان: همین یک هفته پیش بود که پرسشهایی طرح شد درباره حضور یکی از اقوام مدیران ارشاد به رهبری ارکستر ملی؛ پرسشهایی که مقامات بالادستی ارشاد درباره آن روشنگری نکردند.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان از آنجا که بناست این رهبر تازه قطعه «نینوا»ی حسین علیزاده را در ارکستر ملی رهبری کند دانستن واکنش علیزاده به این حضور جالب توجه است. علیزاده در گفتگو با «شرق» با بیان اینکه شخص مهدی وجدانی را نمی شناسد قضاوت درباره وی را به بعد از اجرا موکول کرده است.

متن گفتگوی علیزاده را بخوانید:

 شما خودتان اجازه اجرای قطعه نینوا را به آقای وجدانی دادید؟
نینوا در آرشیو ارکستر ملی ایران است. من شخصا آقای وجدانی را نمی‌شناسم؛ اما آقای مرادخانی با من تماس گرفتند و من موافقت کردم. ایشان در مکالمه‌ای این مسئله را به من گفتند و من هم کنجکاوی نکردم؛ فقط پرسیدم خود آقای شهبازیان رهبری می‌کنند؟ که گفتند نه و رهبر میهمان است. دلیلش هم جوان‌گرایی است که در ارکستر کرده‌اند. از آنجایی که من عضو مؤثر جشنواره موسیقی جوان هستم و هنوز مدت زمان زیادی از برگزاری جشنواره هم نگذشته بود، ایشان یادآوری کردند مانند جشنواره جوان تصمیم دارند در ارکستر ملی هم به جوان‌ها میدان بدهند. به‌ همین ‌دلیل من هم کی و کجایش را نپرسیدم. به‌هرحال، ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک ارکسترهای رسمی ایران هستند و من بعید می‌دانم این اجرا از نینوا با ارکستر ملی و رهبری ایشان، اجرای عجیب‌وغریب یا بدی از آب دربیاید. به‌هرحال، ارکستر ملی رهبر دائمی دارد که تمامی فعالیت‌های ارکستر زیر نظر اوست و حتما آقای شهبازیان با حضور این رهبر میهمان موافقت داشته‌اند و خودشان هم نظارت دارند.
 شما از انتقاد‌هایی که به حضور این رهبر جوان و گمنام شد، مطلع شدید؟
من دیدم که جاهایی چیزهایی نوشته‌اند. متأسفانه روزنامه‌ها خیلی بد نوشته بودند که مثلا رهبر دست‌پنجم و این نوع صحبت‌ها که باید به آنها گفت شما اول نتیجه را ببینید، بعد قضاوت کنید. نمی‌شود ندیده قضاوت کرد. به‌هرحال، این قطعه در آرشیو وجود داشت؛ اما باز هم به من اطلاع دادند و از روی ادب و احترام برای اجرای آن با من تماس گرفتند.
 خودتان به تماشای اجرا می‌روید؟
فکر نمی‌کنم فرصت تماشای این برنامه را داشته باشم.
 جناب علیزاده، زمانی که به شما اجرای نینوا از سوی ایشان اطلاع داده شد، برای شما سابقه رهبر مهم نبود؟
من معتقدم باید دفعه اولی اتفاق بیفتد. صرف‌نظر از سابقه، باید اجازه تجربه داد. من در ارشاد آدم‌های زیادی را نمی‌شناسم، شاید یکی، دو نفر را؛ چراکه رابطه اداری با کسی ندارم. بااین‌حال، حتی در جشنواره فجر هم این قطعه اجرا شد؛ درحالی‌که من نسبت به خود جشنواره فجر و نگاهی که به موسیقی دارد، موضع دارم؛ چراکه سالی یک بار اسم موسیقی را در آنجا با احترام می‌آورند و بقیه سال به آن توهین می‌کنند؛ اما در همان جشنواره، علی رهبری، نینوا را با ارکستر سمفونیک تهران رهبری کرد. من آن زمان در ایران نبودم؛ اما با من تماس گرفت و زمانی که فردی مانند رهبری تماس بگیرد، خب طبیعی است که پاسخ من مثبت است و من با کمال میل با ایشان موافقت کردم.
 بنابراین شما مخالفتی با اجراهای مختلف از نینوا ندارید؟
خیر؛ در جاهای مختلف ایران و جهان بارها نینوا اجرا شده است و من هرگز مخالفت یا پافشاری با اجرای بخصوصی از این قطعه نداشته‌ام. دلیلش هم این است که احساس آهنگ‌ساز در قبال کاری که ساخته شده و بارها اجرا شده است، این است که دیگر این اثر تنها به خودش تعلق ندارد؛ ضمن اینکه ذاتا کسی که قرار است این قطعه را اجرا کند، نظر سوئی ندارد؛ بنابراین دلیلی ندارد آهنگ‌ساز موضعی جز موضع مثبت داشته باشد، مگر اینکه بحث نفع مالی باشد که من هرگز تا امروز چنین نگاهی نداشته‌ام و حتی یک بار هم ریالی از بابت اجراهای مختلف نینوا نه طلب و نه دریافت کرده‌ام. همیشه افتخاری بوده است و من از اجرای آن منافعی نداشته‌ام؛ اما هرگز مانع اجرا هم نشده‌ام. اگر قطعه‌ای است که مردم با آن خاطره دارند و ضرورت اجرای آن وجود دارد، لابد در اجرای آن هم کوشش خواهد شد. تا‌به‌حال ارکسترهایی مثل ارکستر پارسیان و ارکستر سمفونیک تهران آن را اجرا کرده بودند؛ اما ارکستر ملی اجرا نکرده بود.
 شما خودتان زمانی که در شورای ارکستر ملی حضور داشتید، از بردیا کیارس که ایشان هم رهبر جوانی بودند، به‌عنوان رهبر استفاده کردید.
بله؛ من البته بردیا را از قبل می‌شناختم و از زمانی که مدیریت هنرستان موسیقی را بر عهده داشتم، خود ما در آن زمان با ایشان همکاری داشتیم. البته من بعد از آن زمان دیگر با ارکستر ملی ارتباطی نداشتم و همکاری‌ها قطع شد. به‌هرحال یک ارکستر باید پویا باشد. مسئله این است که در آن زمان اتفاقات خوبی داشت می‌افتاد؛ اما همیشه بی‌ثباتی گریبانگیر ارکسترها بوده و فعالیت‌ها تداوم پیدا نمی‌کنند. در آن زمانی که من در شورای ارکستر بودم، به من ثابت شد چقدر اعضای ارکستر برای کارکردن انگیزه دارند و چه ارتباط خوبی با هم دارند. مشکل آن ارکستر در آن زمان این بود که کمتر کارهای سفارشی و مناسبتی اجرا می‌کرد و در اکثر کشورهای دنیا، شرایط ارکسترهای دولتی نظیر ارکستر ملی هم این است که در اختیار باشند. همین است که بزرگ‌ترین ارکسترهای دنیا در بخش‌ خصوصی فعال هستند و هنرمندان باید درباره‌اش تصمیم بگیرند.
 دیگر علاقه‌ای به حضور در شورای ارکستر ملی ندارید؟
یک چیز را که صد بار تجربه نمی‌کنند، در آن زمان مسئولان به هر دلیلی که ارکستر را به هم زدند، از ما یک عذرخواهی ساده هم نکردند. زمان‌هایی هست که افرادی که در رأس کاری قرار می‌گیرند، کمترین درکی از شرایط ندارند. به‌هرحال ارکسترهای دولتی در ساختارهای دولتی فعالیت می‌کنند و مانند ادارات که اگر یکی، دو روز پیاپی موضوعی را از کارمندی پیگیری کنی ممکن است به خشونت بینجامد، در آنجا هم چنین است. اما مسئله این است که در همه‌جای دنیا ارکسترهای دولتی ورای بیمه و امکانات و احترامی که دارند، یک دغدغه اصلی دارند، منظورم ارکسترهای آمریکا نیست بلکه همین کشورهای همسایه حتی… و این دغدغه چیزی نیست جز امتحانی که هرساله باید بدهند. البته که اعضای ارکستر آن را با رغبت انجام می‌دهند چراکه دوست دارند بگویند در بهترین ارکستر ساز می‌زنند و زمانی که می‌خواهند آلبومی منتشر کنند، به آن افتخار کنند. ما محلی فکر می‌کنیم و به‌همین‌دلیل بی‌ثباتی گریبانگیر کارهایمان است. به‌همین‌دلیل است که من در شورای ارکستر حضور ندارم. اما حضور آقای شهبازیان به‌عنوان همکار قدیمی من در این ارکستر برای من مهم است. ایشان در سال ٤٩ که من تازه از هنرستان موسیقی فارغ‌التحصیل شده بودم، قطعه من را با عنوان «تار و ارکستر» رهبری کردند. فریدون شهبازیان از رهبران شاخص پیش از انقلاب بود که ارکستر رادیو را رهبری می‌کرد و ما از آن زمان با هم همکاری‌هایی داشتیم.
 بنابراین سابقه روابط عمومی ایشان و نداشتن سابقه رهبری مسئله‌ای برای شما نبود؟
ببینید من ایشان را به قیافه نمی‌شناسم. این هم که سابقه روابط‌عمومی دارند، ممکن است همکاران شما از ایشان به صورت خصوصی دلخوری داشته باشند اما کار رهبری کاری است حرفه‌ای که در آن ارتباطات شخصی و خصوصی جایی ندارد و قرار نیست که دیگران از خود رهبر خوششان یا بدشان بیاید، نکته مهم برای من حضور آقای شهبازیان و تماس آقای مرادخانی بود.




روایتی تلخ از کارگردان “در پناه تو”⇐چگونه تقاضای تفتیش بدنی، حمید سمندریان را به سمت رستوران‌داری سوق داد؟

سینماژورنال: حمید سمندریان جزو استادان برجسته تئاتر ایران بود که همان یک بار حضورش به عنوان کارگردان سینما در “آخرین وسوسه های زمین” منجر به خلق یکی از آثار ماندگار سینمای ایران شد.

به گزارش سینماژورنال سمندریان به مانند برخی از هنرمندان دیگر در ابتدای انقلاب اسلامی مدتی از کار تئاتر دور افتاد و البته این مسأله سبب ساز بروز شایعاتی شد مبنی بر ممنوع الکاری او.

حمید لبخنده کارگردان و نویسنده مجموعه هایی مانند “در پناه تو” و “در قلب من” که از شاگردان قدیمی سمندریان و از اعضای گروه تئاتری اوست به تازگی در گفتگویش با “اعتماد” روایتی خواندنی ارائه داده از ماجرای تفاضا برای تفتیش بدنی انتظامات تالار وحدت که باعث شد سمندریان تا سالها بعد قید تئاتر را زده و رستوران داری کند.

متن گفتگوی لبخنده در این باره را بخوانید:

در كارهاي ايشان هم بازي كرديد؟
… در سال٥٨شانس به من روى آورد و براي نخستين بار با استاد سمندريان در نمايشنامه «مرده‌هاي بي‌كفن و دفن» سارتر كار كردم. نمايش در تالار وحدت به صحنه رفت. مى‌دانيد كه هر اجراى تئاترى به كارگردانى استاد سمندريان يك اتفاق بزرگ در جامعه هنرى بود. همزمان خودم نمايشنامه «عادل‌ها»ي كامو ترجمه محمدعلى سپانلو را كارگرداني و به صحنه برده بودم. شب‌ها در تالار وحدت بازيگر صحنه بودم و در تالار مولوي كارگردان نمايش.
طبيعتا بعد از اين اجرا رابطه‌ام با استاد و بانويش، محكم‌تر شد و تداوم پيدا كرد به خاطر وضعيتي كه در تئاتر به وجود آمد، به خصوص نمايشنامه «گاليله» كه آقاي سمندريان، با وجود خواستش، نتوانست آن را به صحنه برد، براى دوره‌اي نسبتا طولانى از صحنه تئاتر دور شديم و رستوران ١٤١ را داير كرديم.
يك سوال تاريخي اين است كه آقاي سمندريان رسما در تئاتر ممنوع‌الكار شد يا آن رستوران، واكنش اعتراضي ايشان نسبت به شرايط تئاتر و از هم پاشيدگي گروه‌هاي تئاتري بود؟
به نظرم يك واكنش بود. آن هم نه فقط از سوي آقاي سمندريان بلكه واكنش جمعي گروه ما بود. درباره آن هم روايت‌هاي مختلفي وجود دارد و روايت من اين است كه «گاليله» را در يكي از سالن‌هاي طبقات بالاى تالار وحدت، تمرين مي‌كرديم و كار هم خيلي خوب پيش مي‌رفت. آقاي كشاورز، خانم روستا، ناصر هاشمي، گلچهره سجاديه و… در آن نمايش بازيگرى مي‌كردند.
چه سالي بود؟
فكر مي‌كنم سال ٥٩ يا ٦٠ بود. يك روز عصر به روال معمول همراه استاد سمندريان و تعدادى از بازيگران راهى تالار وحدت شديم. براى ورود به سالن تمرين بايد از در پشتى ساختمان وارد مى‌شديم. درى كه هميشه به روى ما باز بود و نگهبانى آشنا كه هميشه با لبخند به ما خوشآمد مى‌گفت. آن روز اما با در بسته روبه‌رو شديم. در زديم. پس از مدتى لاى در باز شد و دو چشم سبز و غريبه از لاى در، با پرسشى در نگاه، به ما خيره شد. نگهبان عوض شده بود. صدايش خشن و خش‌دار بود. گفت اگر مى‌خواهيد وارد شويد، بايد تك تك‌تان را تفتيش كنم و اين موضوع آقاي سمندريان و ما را بسيار آزرده كرد. هرگز در تئاتر چنين رسمى نبود. چنين ممنوعيت‌هايي نداشتيم. در تئاترشهر، تالار مولوي، تالار سنگلج و… ما را مي‌شناختند و هيچ منعي براى ورود ما نبود. حتى صبح كه من با گروهم نمايشنامه «دشمنان» اثر ماكسيم گوركى، ترجمه كريم كشاورز را براى اجرا به هيات نظارت نشان داده بوديم، كسى مانع ورودمان نشده بود. اما امروز عصرناگهان همه‌چيز تغيير كرده بود. البته پيش از آن به آقاي سمندريان گفته بودند نمي‌شود «گاليله» را اجرا كني و استاد جدى نگرفته بود. فرداى آن روز هم به من اطلاع دادند كه مسووليت اجراى نمايش «دشمنان» را نمى پذيرند و بى هيچ حكمى ما را از تئاتر راندند.
ايده راه‌اندازي رستوران چگونه شكل گرفت؟
آن زمان خانه استاد سمندريان در خيابان كاخ{فلسطین) بود و معمولا ما بعد از تمرين «گاليله» از تالار وحدت تا خانه استاد را پياده مي‌‌رفتيم و دورهم جمع مى‌شديم. آن بعدازظهر غمگين كه آن ماجرا پيش آمد، هنگام ورود به مجموعه محل زندگى استاد در طبقه همكف، متوجه مغازه‌اى بزرگ و خالى شدم با نيم طبقه اى وسيع كه از پس شيشه‌هاى بزرگش پيدا بود. پرسيدم آقا اين مغازه خالى متعلق به كيست؟ استاد گفت متعلق به همه مالكين است. قرار بوده پاركينگ باشد اما چون درخت‌هاى كهن چنار در مقابلش سر به آسمان مى‌سايند، شهردارى اجازه استفاده پاركينگ نداد و كاربري‌اش را تجارى كرده است. ‌به آپارتمان استاد در طبقه دوم رفتيم و قرار شد تا مديران تئاتر از استاد عذرخواهى نكنند، به تئاتر بازنگرديم و گفتيم بايد واكنش نشان دهيم. من پيشنهاد كردم به عنوان عكس‌العمل دربرابر برخوردي كه با گروه ما شده، آن مغازه را به كتابفروشى تبديل كنيم و كتابفروش شويم اما شرايط ملتهب‌تر از آن بود كه كسى مثل استاد سمندريان كتابفروشى باز كند و در امان باشد. پس تصميم گرفته شد رستوران باز كنيم. خانم روستا از اداره تئاتر بازخريد شده بود و پولي گرفته بود. آقاي سمندريان هم از پدرش پولي قرض كرد و اجازه استفاده از آن فضا را از همسايگانش – كه همه دوستانش بودند- گرفت. چند ماهي آنجا كار كرديم و تير و تخته ريختيم و فضاى همكف آن را به رستوران و نيم طبقه‌اش را به پلاتويى تبديل كرديم براى تمرين تئاتر. همه جا گفتيم اين حركت يك اعتراض است.
بازتاب اين اعتراض در تئاتر چگونه بود؟
متاسفانه همان اوايل كار، دوستان نزديك ما كه خودشان را با آن شرايط تطبيق داده بودند و كار مي‌كردند، در مورد سمندريان و گروه ما گفتند كه آقايان به اصل خودشان بازگشته‌اند! و اين براي ما غم‌انگيز بود. در حالي كه تمام بعدازظهرها استاد، گروه را در نيم طبقه جمع مى‌كرد و نمايشنامه‌هايى همچون «پدر» استريندبرگ، «راهب و راهزن»، «گاليله»، «ايوانف» و… را روخوانى، تحليل و تمرين مي‌كرديم. رستوران بهانه‌اي بود براي يك ظهر، ناهار، درآمد و ادامه‌اش تئاتر. اما اجازه اجراي آثاري كه آقاي سمندريان دست مي‌گرفت، به دست نمى‌آمد.
هيچ كدام؟
هيچ‌كدام! كسي نگفته بود ايشان ممنوع‌الكار است اما عملا هر نمايشنامه‌اي كه انتخاب مي‌شد، مورد توافق قرار نمي‌گرفت تا سال ٦٧كه آقاي منتظري رييس انجمن نمايش شد و از استاد سمندريان دعوت به كار كرد. استاد هم نمايش «ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي» را كه قبلا تمرين كرده بوديم، پيشنهاد داد و با اجراي آن توافق شد در حالي كه پيش‌تر موافقت نشده بود.
خانم روستا هرگز با راه‌اندازي رستوران مشكلي نداشت؟
اوايل كار، مادر خانم روستا در آشپزخانه رستوران غذا مى‌پخت و هما ظرف مي‌شست. استاد پشت دخل مى‌نشست، من سر گارسون بودم، احمد آقالو و حسين عاطفي و… گارسون بودند. بعد كه از اين وضع خسته شديم، آشپز آورديم كه اتفاقا آشپز خوبي هم بود ولي از اين تكرار هر روزه به تنگ آمده بوديم و هما هم تازه بچه‌دار شده بود. بنابراين رستوان بسته شد. تمرينات تعطيل شد و مسيرمان تغيير كرد. درهمان مقطع راه من به تلويزيون باز شد.
براي شما يا آقاي آقالو سخت نبود كه گارسون شويد؟
در آغاز حس‌مان اين نبود كه مشتري مي‌آيد. هميشه منتظر تماشاچي بوديم! وقتي مشتري مي‌آمد، فكر مي‌كرديم تماشاچي آمده. هركه هم مي‌آمد، بايد سير مي‌شد و مي‌رفت و اين طور بود كه تاب مى آورديم. رستوران اما نه تنها هيچ درآمدي براي‌مان نداشت، زيان هم داشت چون بلد نبوديم، كار ما نبود. انگار يك مهماني بود. اغلب هنرمندان، به خصوص هنرمندان رشته‌هاي ديگر مثل محمود دولت آبادى، حسين عليزاده و… به آنجا مي‌آمدند. كم كم آنجا پاتوق آرتيست‌ها شده بود و اين براي‌مان خيلي مطبوع بود. واقعيت اين است كه دنبال درآمدش نبوديم. اگرهم بوديم، راهش را نمي‌دانستيم. ناگهان از اين تكرار به تنگ آمديم. تكرار بى‌نتيجه تمرينات عصر، تكرار بى‌معناى فروش غذا، تكرار زندگى بى حاصل و درغروبى دلتنگ، به آقاي سمندريان گفتم آقا! اينجا را ببنديم! و او هم گفت ببنديم! صبح فردا رستوران را بستيم و هركدام‌مان به راهى رفت.
بعد از آن آقاي منتظري سر كار آمد و فضا تغيير كرد…
وقتي آقاي منتظري سر كار آمد، من ديگر در تلويزيون مشغول به كار شده بودم و چند تله‌تئاتر ساخته بودم و ديگر در تئاتر نبودم. طبيعتا با آقاي سمندريان تماس گرفته بودند و ايشان نمايشنامه‌اي را پيشنهاد كرد. البته چون دلش مي‌خواست فيلم هم بسازد، شرط كرد كه بايد فيلمم را هم تهيه كنيد و آقاي منتظري هم پذيرفت. بعد از اجراي نمايش، فيلم آقاي سمندريان را با نام «تمام وسوسه‌هاي زمين» در نطنز ساختيم.
كه تنها فيلم ايشان بود…
بله، چون جريان فيلمسازي با تئاتر خيلي متفاوت است. به قول اهل سينما، سينما بى‌رحم است در حالي كه محيط تئاتر پر از احساس و عاطفه و نوعي آيين و سنت است و حضور در آن انرژي ديگري به همراه دارد. در حالي كه سينما جنبه تجارتش بر هنرش ارجح است و اين نكته‌اى بود كه استاد بر نمي‌تابيد. گرچه تهيه‌كننده فيلمش جهاددانشگاهي بود و آقاي منتظري سبب شد بودجه ساخت فيلم تامين شود ولي عواملى كه آنجا كار مي‌كردند، كار هنرى براي‌شان اهميتى نداشت. آنها كارشان را مي‌كردند و پول‌شان را مي‌گرفتند. بعدتر هم كه خودم فيلم سينمايي ساختم، متوجه شدم آن شكلي كه در تئاتر هست، حتي در تلويزيون هم به نوعي بود، در سينما نيست چون در سينما پول تعيين‌كننده همه‌چيز است در حالي كه در تئاتر براى هنرمند وجه غالب را نداشته است.

حمید لبخنده
حمید لبخنده



حسین علیزاده: تنها قشری که از توقیف “ربنا”ی شجریان ناراضی به نظر نمی‌رسند، خوانندگان هستند!/یک روز برویم جلوی مجلس و بپرسیم چرا؟

سینماژورنال: همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان همچنان بحث توقیف مناجات “ربنا”ی محمدرضا شجریان در رادیو و تلویزیون، یکی از مباحث روز است.

به گزارش سینماژورنال حسین علیزاده از رفقای سالیان دور محمدرضا شجریان که تا اواسط دهه هشتاد در گروه شجریان حضور داشت در گفتگویی که با “شرق” داشته ضمن گلایه از عدم پخش “ربنا” نقدی را هم متوجه همکاران خود کرده است با این وصف که چرا وقتی “ربنا”ی شجریان توقیف می‌شود بقیه خوانندگان برای خواندن یک “ربنا”ی دیگر مسابقه می‌گذارند.

خواننده ها از این وضع راضی اند

علیزاده می گوید: چرا وقتی پخش ربنای شجریان متوقف می‌شود خواننده‌های دیگر دستپاچه می‌شوند و مسابقه می‌گذارند که یک ربنای دیگر یا مناجات و چه و چه بخوانند تا جای خالی ربنای شجریان پر شود؟

وی ادامه می دهد: در ظاهر می‌گویند ناراحت هستند اما اتفاقا تنها قشری که از این وضعیت چندان ناراضی به نظر نمی‌رسند خواننده‌ها هستند؛ اما خودشان هم می‌دانند که نمی‌توانند جای ربنای شجریان را بگیرند نهایتا می‌روند چیزهای دیگر می‌خوانند که بگویند بیایید از صدای ما استفاده کنید به‌جای شجریان. این واقعا حرکت نادرستی است.

یک روز برویم جلوی مجلس و بپرسیم چرا؟

حسین علیزاده با اشاره به اینکه در ایجاد مشکلات برای هنرمندانی مانند شجریان خود هنرمندان هم مقصر هستند که برای حل مشکلات کاری نمی‌کنند می‌افزاید: می‌توانند کاری انجام دهند. یک روز برویم جلوی مجلس و بپرسیم چرا؟ این اتحاد در جامعه موسیقی وجود ندارد. مجلس خانه ماست؛ این‌طور نیست؟! ما نه جنگ داریم نه بحث و جدال سیاسی. آقایان بیایند پاسخ بدهند و استدلال کنند.

 باید متحد شویم و برای همه این مشکلات برویم و بپرسیم چرا؟

این نوازنده و آهنگساز خاطرنشان می‌سازد: ما همیشه داریم خود را پنهان می‌کنیم. باید متحد شویم و برای همه این مشکلات برویم و بپرسیم چرا؟ قانون هست؛ قاضی هست؛ دادگاه هست. جرم و مجرم در قانون مشخص شده است. ما روی تصمیم‌های شخصی کسانی ضربه می‌بینیم که به صورت علنی نقشی برایشان مشخص نیست؛ یعنی در قانون تعریف نشده است که دراین‌مورد یا آن مورد نقشی برای اعمال قدرت دارند. براساس چه قانونی این تصمیم‌ها گرفته می‌شود؟ آیا همیشه می‌شود یک انگ سیاسی به کسی زد و سپس قانون را دور زد؟




ابراز تأسف شجریان از یک استعفاء⇐این خانه هیچ منفعت مالی برای ما نداشته است

سینماژورنال: رئیس شورای‌ عالی خانه موسیقی در پاسخ به انتقادهای مطرح‌شده درباره مدیریت خانه موسیقی با اظهار قانونی‌بودن فعالیت هیأت‌مدیره و شورای‌ عالی خانه موسیقی گفت گاهی در طرح مسائل برخی غرض‌ورزی‌های شخصی وجود دارد که باعث تأسف است.

به گزارش سینماژورنال شجریان پس از موضع‌گیری شفافِ حسین علیزاده درباره اقدامات غیرصنفی خانه موسیقی و استعفای رسمی او از شورای عالی این خانه، در گفت‌وگو با روابط‌ عمومی خانه موسیقی به حمایت همه‌جانبه از شورای عالی و هیأت‌مدیره خانه موسیقی پرداخت.

شورای عالی از این اتفاق متأسف و متأثر است

رئیس شورای عالی خانه موسیقی، درباره حسین علیزاده، آهنگ‌ساز و نوازنده تار و سه‌تار که به‌تازگی به صورت مکتوب از سمت دبیر و سخنگویی شورای عالی خانه موسیقی استعفا داده است، گفت: «شورای عالی از این اتفاق متأسف و متأثر است و اینکه چرا ایشان که نخستین مدیرعامل این خانه بوده و در این سال‌ها نیز به عنوان سخنگو و دبیر شورای عالی فعالیت می‌کردند به اینجا رسیده که از خانه‌ موسیقی استعفا بدهند، تأسف‌برانگیز است».


او افزود: «جلسات شورای عالی را ‌باید خود دبیر برگزار می‌کرد، به‌هرحال ایشان این تصمیم را گرفته‌اند و ما نیز به آن احترام می‌گذاریم؛ اما چرا این مسئله تا این زمان مسکوت گذاشته شده است؟ اگر خانه موسیقی اشتباهی انجام می‌داد، من قبل از هرکس دیگری اینجا را ترک می‌کردم. من درباره مسائل مختلف خانه، همواره از مدیرعامل و رئیس هیأت‌مدیره سؤال می‌کنم».


شجریان همچنین درباره شبهه غیرقانونی‌بودن فعالیت هیأت‌مدیره و شورای عالی گفت: «در این مدت ایراداتی به خانه‌ موسیقی وارد شده است و می‌گویند شورای عالی و هیأت‌مدیره غیرقانونی است که این مسئله به هیچ عنوان صحت ندارد. همه‌چیز قانونی است و حقوق‌دانان نیز به این مسئله صحه می‌گذارند که فعالیت هیأت‌مدیره و شورای عالی تا اسفند سال ٩٤ قانونی است و در این تاریخ باید دوباره انتخابات برگزار شود و شورای عالی و هیأت‌مدیره‌ جدید انتخاب شوند. من بیش از هرکس دیگری در این زمینه تحقیق کرده‌ام. به نظر می‌رسد گاهی در طرح این مسائل برخی غرض‌ورزی‌های شخصی وجود دارد که باعث تأسف است».

کسی که انتقاداتش را بدون آنکه ابتدا در خود خانه مطرح کند، رسانه‌ای می‌کند، مصلح نیست
استاد آواز ایران همچنین در پاسخ به این سؤال که چرا اعضای هیأت‌مدیره و شورای عالی ماه‌ها پس از مطرح‌شدن این انتقادات، هم‌اکنون پاسخ منتقدان را می‌دهند، گفت: «از همان ابتدا به این انتقادات پاسخ داده شده است، منتها بسیاری از آنها شنیده نشده است، ضمن آنکه شما وقتی می‌خواهید مسئله‌ای را نقد کنید، باید آداب نقد را به جا بیاورید. اگر عضو خانه‌ موسیقی هستید و خودتان را جزء خانواده‌ موسیقی می‌دانید، چرا نقدهایتان را رسانه‌ای می‌کنید؟ کسی که انتقاداتش را بدون آنکه ابتدا در خود خانه مطرح کند، رسانه‌ای می‌کند، مصلح نیست».

اگر مشکلی دارید بیایید و همین‌جا پاسخ خود را بگیرید
او درباره انتقادهای مطرح‌شده به خانه موسیقی عنوان کرد: «در میان این انتقادها به نظر می‌رسد برخی می‌خواهند با مطرح‌کردن نامشان در رسانه‌ها خودشان را بزرگ کنند که اتفاقا این مسئله کاملا به ضررشان است. برخی‌ها یک‌جانبه قضاوت می‌کنند و بعد هم آن را رسانه‌ای می‌کنند؛ درحالی‌که حتی حاضر نیستند به دعوت خانه‌ موسیقی برای حضور در جلسه‌ نقد پاسخ دهند. اگر مشکلی دارید بیایید و همین‌جا پاسخ خود را بگیرید».

خانه موسیقی چه پولی را از کجا دریافت کرده است؟
شجریان همچنین درباره‌ برخی سوءتفاهم‌ها درباره مسائل مالی خانه موسیقی گفت: «هیچ‌کدام از اعضایی که هم‌اکنون در این نهاد مشغول فعالیت هستند، به خاطر بودجه نیامده‌اند و بیان این مطالب می‌تواند از طرف خانه مورد پیگرد قانونی قرار گیرد، تمام این موارد جواب دارد و اگر خانه‌ موسیقی از طریق قانونی پیگیر باشد، به‌راحتی می‌تواند این کار را انجام دهد. ما حرمت هنرمندان را نگاه می‌داریم، اما به شرط آنکه آبروی خودمان در خطر قرار نگیرد. تمام بودجه و کمک‌های مالی‌ای که به این خانه شده است، کاملا شفاف است. خانه موسیقی چه پولی را از کجا دریافت کرده است؟ اصلا چرا باید این حرف‌ها زده شود؟».

این خانه هیچ منفعت مالی برای ما نداشته است
او ادامه داد: «عملکرد ما کاملا شفاف است. برخی سخنانی بی‌پایه و اساس مطرح می‌کنند، بدون آنکه مدرکی برای آن داشته باشند و بدتر آنکه آنها را رسانه‌ای می‌کنند که این مسئله به هیچ عنوان کار صحیحی نیست. خانه موسیقی برای این درست شده است که مشکلات را مرتفع و از موسیقی حمایت کند. اعضای این خانه و خود من بشخصه چندین سال است که عضو خانه‌‌ موسیقی بوده‌ایم و هیچ پولی از کسی نگرفته‌ایم. این خانه هیچ منفعت مالی برای ما نداشته است. من خودم تنها براساس علائق شخصی‌ام در جلسات شرکت کرده‌ام و در تمامی موارد نظراتم را مطرح کرده‌ام که تمامی صورت جلسات آن هم موجود است. ما هیچ‌کدام در اینجا نفع شخصی نداریم».




حسین علیزاده: ارشاد از كساني كمك مي‌گيرد كه بيشتر دستورات اداري را اجرا مي‌كنند/خانه موسيقي اين سوال را از خودش نمي‌پرسد كه چرا رييس شورايش{شجریان} ممنوع‌الكار است

سینماژورنال: «دو سال است كه به خانه موسيقي نرفتم، خودم را نه عضو خانه موسيقي مي‌دانم و نه عضو شوراي عالي. علت اين موضوع را هم شايد بتوان در نامه‌هايي كه منتقدان خانه موسيقي منتشر كردند يافت. من ترجيح دادم با اين شرايطي كه وجود داشت حضور نداشته باشم. دليل سكوتم هم در تمام اين مدت به خاطر اين بوده كه دوست نداشتم مخالفانم را در خانه موسيقي در موضع ضعف ببينم. بايد اين نكته را در نظر داشته باشيم كه شخصي مثل آقاي نوربخش علاوه بر اينكه مديرعامل خانه موسيقي است، يك خواننده است و روي صحنه مي‌رود.»

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “اعتماد” حسين عليزاده وقتي در اول دي‌ماه امسال اين جملات را گفت، خانه موسيقي به نوعي يكي از مهم‌ترين حاميانش را از دست داد. دو هفته بعد يعني پانزدهم دي‌ماه جلسه دوره‌اي شوراي عالي خانه موسيقي ايران با حضور اعضا به رياست محمدرضا شجريان تشكيل شد و اين شورا نسبت به حرف‌هاي عليزاده واكنش نشان داد.

جلسه‌اي كه برخي علت برگزاري آن را اظهارات عليزاده و به نوعي دلجويي از او قلمداد كردند. «اعضاي شورا ضمن ابراز تاسف از عدم حضور اين نوازنده و آهنگساز در جلسه با يادآوري حضور موثر وي در جلسات قبل كه آخرين‌بار در خرداد ۹۳ بوده، اعلام كرد در اين مدت هيچ‌گونه اظهارنظر يا نامه مكتوبي در خصوص استعفاي اين هنرمند دريافت نشده ضمن اينكه شوراي عالي خانه موسيقي علاقه‌مندي خود را براي حضور و استفاده از نظرات اين استاد برجسته در جلسات آينده اعلام مي‌كند».

با اين همهشانزدهم دي‌ماه و يك روز بعد از جلسه شوراي خانه موسيقي، حسين عليزاده طي نامه‌اي كه در اختيار خبرگزاري‌ها قرار گرفت رسما استعفاي خود را اعلام كرد.

مشروح گفتگوی علیزاده درباره این اتفاق را می‌خوانید:

  ‌ با توجه به درگيري‌هاي اخير در مورد مسائل خانه موسيقي، آيا بايد استعفاي شما را نوعي نقد نسبت به عملكرد خانه موسيقي دانست؟
من از هيچ كس آزرده نيستم. نظرم را گفتم. اين تصميم را هم به دلايلي كه ترجيح مي‌دهم آن را بيان نكنم گرفته‌ام. اما نبايد فراموش كنيم موسيقي در كشور ما مشكلات عديده‌اي دارد كه حل خيلي‌هايش از عهده خانه موسيقي برنمي‌آيد. مثل لغو كنسرت‌ها. شرايط موسيقي از همه هنرها بدتر است. وقتي به ارشاد مراجعه مي‌كنيد مي‌گويند از عهده ما خارج است. نه اينكه خانه موسيقي نخواهد؛ نمي‌تواند.
  ‌ ‌ شما هم منتقد عملكرد خانه موسيقي هستيد؟
بحث سر اين است كه خانه موسيقي استقلال نسبي خودش را حفظ كند. همه كساني كه عضو خانه موسيقي هستند هدف‌شان ارتقاي موسيقي است. خانه موسيقي خانه همه موسيقيدان‌ها ست و هر كس پيشنهادي يا انتقادي دارد اين حق را دارد كه آن را بيان كند. اگر كسي مخالف ما است بايد ببينيم حرفش چيست. نبايد فكر كنيم عليه هم هستيم. انتقاد براي ساختن است. خانه موسيقي خانه ما است. طبيعي است كه آدم انتقاد را از خانه خودش شروع كند.
  ‌  چرا پيشتر چنين تصميمي نگرفتيد؟
آن موقع در بحبوبه انتقادها سكوت كردم و خودم را كنار نگه داشتم. تا اينكه تصميم گرفتم اين را اعلام كنم. دوستان متوجه نشده بودند و اين خودش يك چيزهايي را نشان مي‌دهد. من وقتي اين انتقادات شد فكر كردم دوستاني كه مورد انتقاد قرار گرفتند گروه‌هاي هنري هستند و اين اقتضائات خودش را دارد. نبايد فكر كرد همه انتقادها مخرب است، شايد انتقادات سازنده باشد. اما بيش از هر چيز ما نياز به گوش شنوا داريم.
  ‌  به نظر شما عمده‌‌ترين مشكل خانه موسيقي چيست؟
خانه موسيقي بازوي ارشاد شده است. حرفم اين است كه در ارشاد گروه‌هاي مختلفي وجود دارد. آيا مي‌شود اين گروه‌ها از خود خانه موسيقي صاحب‌نظر‌تر باشند؟ ما ذي‌صلاح هستيم براي موسيقي تصميم بگيريم. اگر اين را سياسي نكنند اهالي خانه موسيقي مي‌توانند بهترين تصميم را بگيرند. اما ارشاد از كساني كمك مي‌گيرد كه بيشتر دستورات اداري را اجرا مي‌كنند تا اينكه از صلاحيت موسيقايي‌شان بهره ببرند. آيا خانه موسيقي اين سوال را از خودش نمي‌پرسد كه چرا رييس شورايش ممنوع‌الكار است. يعني خانه موسيقي نبايد قبل از هر چيز پيگير شرايط آقاي شجريان شود و بعد برود سراغ ماجراهاي ديگر؟ استاد بزرگي كه بيش از ٥٠ سال در قلب مردم جا داشته است.
  ‌ پس مساله شما مغشوش شدن استقلال خانه موسيقي است…
ما بايد در كشور مدافع موسيقي هم باشيم. خانه موسيقي براي اين تاسيس شده كه بتوانيم حرف خودمان را خودمان بزنيم. هيچ قصد سياسي هم نيست. فقط مطالبات صنفي است. اگر خانه موسيقي اعتقاد دارد كه ١٠ روز بايد فعاليت كند، همه جا تبليغ شود و به راديو و تلويزيون بروند در اين تضادي هست. چون بعد از اين‌كه ١٠ روز تمام مي‌شود، كنسرت‌ها دوباره لغو مي‌شود. اين را از اين نظر نمي‌توانم قبول كنم. بايد به ارتقاي موسيقي فكر كنيم. بحث‌هاي جدي با دولت و متوليان داشته باشيم. چرا ما مي‌ترسيم با مسوولان حرف بزنيم؟ اگر موسيقي بد است رسما اعلام كنند اگر هم نيست پس ديگر اين رفتارها چه معنايي دارد.
  ‌  پس شما معتقديد خانه موسيقي با توجه به اتفاقاتي نظير لغو كنسرت‌ها نبايد در جشنواره موسيقي نقش مديريتي داشته باشد؟
حرفم اين است و خيلي هم صادقانه مي‌گويم. براي موسيقي ١٠ روز كم است. ٣٦٥ روز بايد براي موسيقي باشد. اين را من به عنوان كسي كه براي كار خودم ارزش قايلم، مي‌گويم. اين يك تضاد است. چرا بايد خانه موسيقي در اين شريك باشد كه همين ١٠ روز را بودجه بدهد، تبليغات كند، بعدش هم هر چه خواستند كنسرت لغو كنند.

 




حافظ ناظری: حسین علیزاده در یک جشن روی سن رفت و علیه من حرف زد!/بعد آمد و گفت همایون{شجریان} مثل پسرم است و عاشقش هستم!/ او دلش می‌خواهد در C.N.N در موردش داستان بسازند اما این اتفاق رخ نمی‌دهد و ناراحت می‌شود!/اجازه بدهید کار بعدی من منتشر شود، آن زمان شمشیر را بیرون می‌‌کشم و ببینید چه بلایی بر سر همه می‌آورم!!!

سینماژورنال: حافظ ناظری فرزند شهرام ناظری یکی از دو خواننده صاحب نام موسیقی سنتی ایران است.

به گزارش سینماژورنال حافظ ناظری اخیرا آلبومی با عنوان “ناگفته” را به بازار موسیقی عرضه کرده و البته کنسرتهایی را اجرا نموده است که به اندازه موافقان، منتقدان تند خود را هم داشته است.

شاید همین انتقادها بوده که باعث شده حافظ نیز در گفتگوهایی که داشته بی پروا و گاهی عصبی پاسخگوی پرسشها باشد.

چندی قبل وی در گفتگویی ادعاهایی عجیب را درباره تواناییهای موسیقی خود بیان کرد.(اینجا را بخوانید)

تازه ترین گفتگوی حافظ که با رضا نامجو در “شهروند” انجام شده نیز پر است از جملاتی که می‌توان صفت بی پروا را به آنها نسبت داد.

او این بار صریح تر و روتر از قبل به صراحت به انتقاد از حسین علیزاده و دیگر چهره های صاحب نام موسیقی پرداخته است و از آنها این گلایه را طرح کرده که چرا به چشم یک بزرگتر و با مهربانی، اثر او را نقد نمی کنند.

سینماژورنال متن کامل این گفتگو را ارائه می دهد:

گفت‌وگو را از وضع فعلی موسیقی سنتی ایران آغاز کنیم. به‌عنوان یکی از موزیسین‌های نسل جدید موسیقی سنتی، شرایط کنونی این حوزه از موسیقی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به‌نظر من یکی از مسائل مهمی که امروز در موسیقی سنتی باید بررسی و آسیب‌شناسی شود این است که چرا همه خواننده‌های نسل نو سعی می‌کنند شبیه یکی از خوانندگان قدیمی بخوانند. اگر آوازخوانی مانند او کار دشواری است، پس چگونه این همه جوان توانسته‌اند چنین کاری را انجام دهند و صدایی مشابه داشته باشند اما هیچ‌کس پیدا نمی‌شود که ادعا کند می‌تواند مانند طاهرزاده یا شهرام ناظری آواز بخواند یا حتی مثل علی‌اکبر شهنازی تار بزند؟ اگر انجام هر کاری ساده بود، درحال حاضر یکسری از علوم و تکنولوژی‌های خاص در اختیار یکسری کشور معدود نبود و همه کشورها می‌توانستند به این فناوری‌ها دست‌پیدا کنند. من اوضاع موسیقی سنتی را خوب نمی‌بینم و شرایط هر روز هم بدتر می‌شود، تا همین چند ‌سال پیش سالن‌های کنسرت مملو از جمعیت بودند اما این روزها درصد استقبال مردم افت چشمگیری داشته است.
فکر می‌کنید دلیل کاهش مخاطبان کنسرت‌های موسیقی سنتی چیست؟
علت این موضوع، کارهای ضعیفی است که هنرمندان فعال در این حوزه ازجمله من به مخاطب ارایه داده‌ایم، به همین خاطر دیگر کسی تمایلی برای حضور در سالن‌ها و تماشای آثار خوانندگان و نوازندگان موسیقی سنتی ندارد.
شما به خوانندگی و نوازندگی خاص افرادی مانند طاهرزاده و شهنازی اشاره کردید. ویژگی متمایز این اساتید در چه بود؟
علی‌اکبر شهنازی تنها فردی در موسیقی است که او را قبول دارم و البته با صراحت می‌گویم که الگوی من در نوازندگی است. تعجب می‌کنم چطور افرادی که حالا هر یک از اساتید موسیقی سنتی در آواز و سازهای مختلف محسوب می‌شوند، از دانش و مهارت شهنازی به‌درستی بهره نبرده‌اند زیرا نوازندگی، دنیای کاملا متفاوتی از خوانندگی دارد. نوازندگی دیگر به استعداد و توانایی ذاتی ارتباط ندارد، بلکه با تمرین و پشتکار زیاد می‌توان آن‌چه را که استاد می‌گوید، فرا گرفت.
بسیاری از موسیقی‌دانان چه در عرصه سنتی و چه در حوزه پاپ معتقدند ذائقه شنیداری مخاطبان موسیقی تغییر کرده است. با این توصیف فکر می‌کنید سبک و نوع نوازندگی شهنازی همچنان بتواند مردم را به سمت موسیقی سنتی بکشاند؟
موسیقی سنتی ما به نوعی موسیقی کلاسیک محسوب می‌شود و این‌گونه نیست که انتظار داشته باشیم عموم مردم با آن ارتباط برقرار کنند. این گونه از موسیقی مخاطبی اهل علم و تفکر دارد.در همه جای دنیا همین‌طور است و اکثرا افراد مسن برای تماشای ارکسترهای سمفونیک به سالن‌ها می‌روند. اگر امروز من به‌عنوان یک پسر ١٠ساله به دانشگاه تهران بروم تا موسیقی سنتی یاد بگیرم، استادی که می‌خواهد به من موسیقی یاد بدهد، کیست؟ چه چیزی برای من می‌نوازد؟ چطور توقع دارم آن بچه ١٠ساله را جوری تربیت کنند که ٢٠سال بعد علی‌اکبر شهنازی دومی در زمان خود بشود؟ چنین ‌چیزی غیرممکن است! اگر ما نتوانیم موسیقی را به‌درستی از نسلی به نسل دیگر انتقال دهیم، موسیقی می‌میرد. درحال حاضر چند خواننده داریم که بتوانند در حد نسل گذشته فقط یک ربع آواز بخوانند؟
نقش خود را به‌عنوان یک آهنگساز، نوازنده و خواننده برای حل این بحران چگونه می‌بینید؟
من فکر می‌کنم نقش من خیلی مهم است چون بالاخره آشنایی خیلی عمیقی با موسیقی جهان دارم و با آنها زندگی کرده‌ام. تمام آواز‌های طاهرزاده یا نکیسا را از حفظ می‌دانم و حالا درحال انجام کار بعدی خود هستم که البته نمی‌خواهم بگویم چیست. سعی کردم تمام آوازهای خوانندگان توانای نسل گذشته را در حد توانایی خود زنده کنم.
به «ناگفته» برسیم. وقتی این اثر را منتشر می‌کردید، حدس می‌زدید با واکنش‌های منفی روبه‌رو شوید؟
بله. می‌دانستم چه نقدهایی به من خواهد شد و البته این را هم می‌دانستم که چه جواب‌هایی به منتقدان بدهم، به خاطر این‌که آلبوم «ناگفته» ٥٠‌سال از زمان خود جلوتر است و متعلق به دوران حاضر نیست، یعنی اگر بخواهم آن را نت به نت آنالیز کنم می‌توانم به جرات بگویم هیچ‌ چیز از این اثر در ایران درک نشد. مثلا در ابتدا این کار با تک‌نوازی «ویولن‌سل» شروع می‌شود که برای خود زبانی جهانی و تازه دارد چون اثری کاملا کلاسیک است و درون آن از ظرافت‌ها و حرکت‌های شرقی پر شده که زبان موسیقی امروز جهان است. جهانی که شرق و غرب آن یکی شده و تصویری کامل از دنیاست. چطور می‌توانستم توقع داشته باشم، کسی آن را درک کند؟ برای مثال یک نوع برخورد با دستگاه نوا در این اثر وجود دارد و با وجود این‌که هیچ فرمولی از دستگاه نوا در آن نبود ولی روح دستگاه نوا در وجودش قرار داشت و آمیخته‌ای با موسیقی جهانی بود. مدلاسیون و آکورد داشت و تکنیک‌های ساز «ویولن‌سل» را گسترش می‌داد. کدام نوازنده می‌خواست این موارد را در ایران درک کند؟
به‌هرحال قرار بود شما این اثر را در ایران هم منتشر کنید. اگر آگاه بودید کسی در ایران آن را درک نمی‌کند، چرا اصلا چنین کاری را انجام دادید؟
گاهی شما یک اثر موسیقایی تولید می‌کنید برای این‌که فروش بالایی داشته باشد. زمانی هم شما اثری خلق می‌کنید تا سطح تفکر جامعه را بالا ببرید. همین که من در ایران، چراغی در دل دو نفر روشن کرده باشم، برایم کافی است. در هر صورت «ناگفته» شاید یکی از تنها آثار موسیقی کل دنیا باشد که هم در آواز، هم در آهنگسازی و هم نوازندگی تغییر به وجود می‌آورد. ممکن است تغییر ضعیفی باشد و کسی هم آن را قبول نداشته باشد اما این اثر جزو معدود آثاری است که در هر سه زمینه کار کرده است. مشابه آهنگسازی این کار را هم حداقل تا به ‌حال هیچ‌کس نشنیده است. خیلی محکم می‌گویم دو جمله از سه‌تاری را که من در «ناگفته» زده‌ام، پیش بهترین استاد سه‌تارنوازی ایران ببرید تا بگوید من آن را چطور زده‌ام. مطمئن هستم نمی‌تواند به شما جواب بدهد. نمی‌دانم بهترین نوازنده سه‌تار حال حاضر ایران کیست اما خواهش می‌کنم دو جمله که در نوازندگی‌های سه‌تار «ناگفته» است را انتخاب کنید و نزد بهترین نوازنده سه‌تار حال حاضر ایران ببرید و از او بخواهید که برای‌تان بگوید آنها چطور نواخته شده‌اند. حتی نمی‌خواهم مثل آنها یا با آن سرعت بزند. گاهی شما یک اثر موسیقایی تولید می‌کنید که آن را بر حسب سلیقه نمی‌پذیرند. مثلا شما می‌گویید من عاشق صدای شهرام ناظری هستم و از صدای محمدرضا شجریان خوشم نمی‌آید. یکی دیگر می‌گوید من عاشق صدای شجریان هستم و از ناظری خوشم نمی‌آید اما زمانی شما می‌گویید «شجریان بلد نیست آواز بخواند ولی ناظری استاد است» یا برعکس «ناظری بلد نیست آواز بخواند و شجریان استاد است» این‌جا جایی است که یقه‌تان گرفته می‌شود و از شما پرسیده می‌شود، چرا بلد نیست آواز بخواند؟ این‌جا از بحث نظری بیرون می‌آید و وارد بحث تکنیکال می‌شویم. این‌که فلان خواننده بلد نیست، آواز بخواند، یعنی ردیف بلد نیست، جمله‌بندی نمی‌داند یا به خوبی تحریر نمی‌زند. «ناگفته» هم دو قسمت دارد؛ یک بار می‌گویید «خوشم نیامد و حافظ چقدر مزخرف ساز زده است و سرم رفت» یا «صدایش چقدر بد است.» یک موقع هم می‌گویی «حافظ سه‌تار زدن بلد نیست» یا  «این چیست که خوانده است»، شما باید به صورت علمی بگویی اشکالش چیست. مثلا بگویی «خارج خوانده‌ای» یا «ژوست نیست.» شما وقتی وارد بحث و نقد فنی می‌شوی باید عملی حرف بزنی. داستان کار من هم این بود که «ناگفته» اصلا درک نشد.
موافق هستید که حواشی زیاد پیرامون «ناگفته» روی نظر مخاطبان و اهالی موسیقی تأثیر منفی گذاشت؟
نه، اصلا. مگر حواشی می‌تواند یک اثر هنری را از بین ببرد؟ این حرف‌ها الکی است و به کار ربطی ندارد. اتفاقا حواشی کمک می‌کنند تا کارها بهتر شنیده شوند. اسم «ناگفته» مفهوم بسیار عمیقی دارد. فکر می‌کنید چرا اسمش را گذاشتم «ناگفته»؟
خودتان بگویید چرا؟
به‌خاطر همین سوال‌هایی که شما امروز از من می‌پرسید! «ناگفته» هنوز هم «ناگفته» است. این اسم را انتخاب کردم تا یک روزی جواب شما را بدهم.
«ناگفته» محصول چه دورانی است و چند ‌سال روی این اثر کار کردید؟
«ناگفته» داستانی طولانی دارد. دنیای امروز به‌گونه‌ای شده که ما خیلی از حرف‌ها را می‌زنیم و سپس به‌سادگی از آنها رد می‌شویم. دنیا خیلی بسط پیدا کرده اما گفتن تا عمل‌کردن خیلی فرق دارد. در دنیای ایران هم متاسفانه همه بیشتر اهل حرف‌زدن هستند و تا نقطه عمل‌کردن فاصله زیادی دارند. من خودم را یک منتقد می‌دانم و خیلی هم خشن هستم. شما نمی‌توانید به‌عنوان منتقد چیزی را که نمی‌فهمید، نقد کنید. اگر کسی می‌خواست «ناگفته» را نقد کند باید به‌طور مثال بهترین نوازنده ایران می‌آمد و از لحاظ نوازندگی ساز «ناگفته» را نقد می‌کرد اما زمانی هست که من نمی‌توانم کاری را خودم انجام دهم و بعد می‌آیم نقدش می‌کنم! متوجه حرفم می‌شوید؟ نقد‌هایی که نسبت به من و «ناگفته» مطرح شد، کاملا احساسی بود حتی آهنگسازان بزرگی که آن را نقد کردند، کاملا احساسی حرف زدند، به خاطر همین بود که جواب‌های من برای دیگران سنگین تمام شد، چون آنها احساسی نقد کردند اما  من تکه‌تکه نت‌های موسیقی خود را چاپ کردم و حرف زدم. آنها باید علمی حرف‌شان را می‌زدند، درحالی‌که من این کار را کردم. ممکن است جواب‌هایم تند بوده باشد، مثلا گفته بودند «دیسونانس» آن کجاست؟ من هم گفته بودم «یا گوش‌تان نمی‌شنود یا مشکل دیگری دارید! اینها نت‌هایش هستند و همگی دیسونانس هستند.»
با توجه به تجربه‌های‌تان پس از انتشار این آلبوم، اگر قرار بود حالا «ناگفته» منتشر شود، باز همین راه را می‌رفتید؟
دقیقا همین راه را می‌رفتم. من از آن دست آدم‌هایی هستم که هیچ وقت برای کارهایی که می‌کنم، تاسف نمی‌خورم، چون خیلی با منطق تصمیم می‌گیرم و انجامش می‌دهم. یکی، دوسال دیگر صبر کنید و این اتفاقات هم یادتان باشد، بعد ببینید که چطور ممکن بود موجودی در ایران پیدا بشود و بدین شکلی که من سه‌تار زدم، بنوازد یا آن‌طور که من آهنگ ساخته‌ام، آهنگسازی کند یا به آن شیوه‌ای که من خوانده‌ام، آواز بخواند. هر سه اینها در یک مجموعه، به نظرم چیزی بسیار ویژه است.
منظور شکل ارایه کارتان بود…
اگر قرار بود درحال حاضر این اثر منتشر شود، شاید برای «ناگفته» تبلیغ می‌کردم. تمام حرف‌هایی که در مورد من می‌زنند و می‌گویند که تبلیغات زیادی کردم، درست نیست. «ناگفته» من تنها اثری بود که یک ریال هم خرج تبلیغاتش نشد. همان موقع در کنار کار من، آثار عزیزانی منتشر شد که هفته‌ها در سایت‌ها بیشترین حجم را در بالای صفحه گرفته بودند اما «ناگفته» یک تبلیغ کوچک در آن صفحه داشت. آن پول تنها هزینه تبلیغات «ناگفته» بود. جالب است که من یک عکس ساده در اینستاگرام با دوستم می‌گذارم، جنجال‌ساز می‌شود. نمی‌دانم من باید عکس پیاز در صفحه‌ام بگذارم؟! عکس درخت بگذارم؟! هر کاری می‌کنم به تبلیغات و فتوشاپ معنی می‌شود. به تازگی باید بیایم اندازه قدم را هم ثابت کنم و بگویم قدم چند سانتی‌متر است! ببینید چه فضایی علیه من درست شده بود. البته این موارد دلیلی است بر این‌که من مورد توجه قرار گرفته‌ام و یکسری آدم هستند که شب‌وروزشان با فحش دادن به من می‌گذرد.
خیلی جالب است؛ شما هنرمندانی که از خانواده اهالی موسیقی هستید بیشتر مورد انتقاد قرار می‌گیرید. مثلا شما، همایون شجریان یا خانواده پورناظری زیر تیغ بیشترین نقدها قرار دارید…
فکر نمی‌کنم اتفاق خاصی برای آنها بیفتد، مثلا آقای حسین علیزاده در یک جشن روی سن رفتند و علیه من حرف زدند. تصور نمی‌کنم چنین برخوردی برای همایون یا سهراب و تهمورس رخ داده باشد.
البته حسین علیزاده انتقاداتی را به همایون شجریان نیز وارد کرد…
بله. اما بعد آمد و گفت «همایون مثل پسرم است و عاشقش هستم» اما علنا علیه من روی سن حرف زد. این نشان می‌دهد داستان من خیلی عمیق‌تر است، به خاطر این‌که همایون مثل نهر آب روانی است که خیلی ساده آوازی را می‌خواند و می‌رود اما کار من تفاوت زیادی دارد و پر از حرف است. فکر می‌کنم منتقدان «ناگفته» خیلی خوب می‌فهمند من چه کار کرده‌ام. این همه آلبوم به بازار می‌آید، پس چرا آقای ایکس علیه دیگر موسیقی‌دانانی که این همه کار منتشر می‌کنند، حرفی نمی‌زند! به این دلیل که یک جایی در ضمیر ناخودآگاه خود می‌داند من چه کار کرده‌ام اما نمی‌تواند این موضوع را بپذیرد زیرا می‌خواست خودش این کار را انجام بدهد اما نتوانسته است. جالب است که در یک قسمت از فیلم «آمادئوس»، وقتی «آنتونیو سالیری» می‌خواهد «موتزارت» را از بین ببرد، نزد خدا دعا می‌کند و می‌گوید «من هر چه از تو خواستم به او دادی پس من نابودش می‌کنم.» به نظرم این دیالوگ خیلی شبیه داستان من است، چون منتقدان «ناگفته» یک جایی در وجودشان می‌فهمند که در این اثر چه اتفاقی افتاده است ولی چاره‌ای ندارند جز این‌که نقدش کنند. این یک نکته روان‌شناسی است که در تمام دنیا هم اتفاق می‌افتد. وقتی شما پشت چیزی هستی، از آن انتقاد می‌کنی چون اگر می‌خواستی انتقاد سازنده کنی، یادداشتی می‌نوشتی با این مضمون که مثلا پسرم حافظ به تو تبریک می‌گویم، بالاخره در حد و توان خودت افتخاری برای ایران آوردی. فلان آوازت چقدر جالب بود یا چه نوازندگی جالبی داشتی اما «‌ای کاش که مثلا گروه کُر این کار را بهتر می‌خواند» یا «ای ‌کاش با پدرت مشورت می‌کردی و بهتر آواز می‌خواندی» یا «ای ‌کاش سازت در فلان‌جا کوک بود.» مثلا «من به تو خیلی امید دارم و برو بیشتر کار کن. ان‌شاءالله که کارهای بهتری انجام دهی.» این می‌شد یک نقد سازنده از یک استاد، نه این‌که از اول تا آخر فحش بدهی و بعد هم پایینش بنویسی «خواستم او را راهنمایی کنم!» این‌جا به جامعه توهین می‌کنی، پس من هم می‌آیم با تو برخورد می‌کنم. حالا هر کسی که می‌خواهی باش. اگر در مورد قسمت موسیقی حرف نزده بودی، من دهانم را باز نمی‌کردم اما وقتی خودت را خراب می‌کنی و می‌گویی «دیسونانس» آن کجاست، من هم جوابت را با لحن تندی می‌دهم. من اصلا نمی‌توانم با همچین آدمی حرف بزنم، چون او متعلق به جهان دیگری است. معلوم است که همه این نقد، غرض و ناراحتی می‌شود. مشخص است که او دلش می‌خواهد در شبکه CNN در موردش داستان بسازند اما این اتفاق رخ نمی‌دهد و ناراحت می‌شود! نمی‌خواهم اسم ببرم اما آن آدمی که در مورد موسیقی من حرف می‌زند، دلیلش این است که قرار بود با من کنسرت‌های بزرگی بدهد اما کار را کنسل کردیم. قرار بود من به‌عنوان تک‌نواز در آن کنسرت‌ها باشم…
در مورد چه کسی صحبت می‌کنید؟
همان کسی که روی سن در مورد من حرف زد، بالاخره قرار بود این آقا هم جزو تور «ناگفته» باشد که این برنامه‌ها به هم خورد. معلوم است وقتی یک منفعت مالی بزرگ از دست می‌رود باید ناراحت باشی در نتیجه می‌روی روی سن و طرفداری آن یکی رفیقت را می‌کنی. بعد که بیرون می‌آیی، متوجه می‌شوی شخص دیگری شارژت کرده تا آن حرف‌ها را بزنی. پس نتیجه‌اش می‌شود این روابطی که مریض است. دیگر چطور می‌توانید توقع داشته باشید پیشرفت کنیم؟ در همان برنامه آقای ساکت در مورد آقای علیزاده حرف زد و گفت: «استاد من در را برایم باز می‌کرد.» من در حال حاضر در همان سن قرار دارم. آقای ایکس نیز هم‌سن استاد آقای ساکت است. حالا آقای ایکس برای موفقیت من آمده بدون هیچ سندی توهین کرده، درحالی‌که دیگری در زمان خود در را برای شاگردش باز می‌کرده است. اجازه بدهید کار بعدی من منتشر شود، آن زمان شمشیر را بیرون می‌‌کشم و ببینید چه بلایی بر سر همه می‌آورم! البته اگر عمری برایم باقی باشد. من این روند را تغییر می‌دهم و نمی‌گذارم این‌طور بماند. چراغ را روشن می‌کنم و نشان می‌دهم واقعیت چیست و این‌که ما چرا درحال حاضر در این نقطه از موسیقی قرار داریم.
 فکر می‌کنید آن وقت می‌توانید فعالیت هم داشته باشید؟
بله، فقط دشمنانم کمی بیشتر از حالا خواهند بود! اتفاق خاص دیگری رخ نمی‌دهد. مثلا من اگر بخواهم کنسرت بدهم، فکر می‌‌کنید چه اتفاقی می‌‌افتد؟ همین حالا به شما می‌گویم که اگر این کنسرت‌ها را برگزار کنم، تمام رسانه‌ها نخست به من فحش می‌دهند که «این چه بود؟» موزیسین‌ها می‌گویند: «این که بلد نبود بخواند و ساز بزند!» من چطور می‌توانم چیزی را در مورد «ناگفته» ثابت کنم؟ چون یک اثر موسیقایی و اساسا انتزاعی است. همین حالا اگر من در تهران کنسرت بدهم، فکر کردید باید با آرامش خاطر روی استیج بروم؟ معلوم است که نه! من چطور می‌توانم به تنهایی و با این کنسرت‌ها تغییر ایجاد کنم؟ وقتی می‌خواهم روی استیج بروم، نگران موزیسین‌هایم هستم. وقتی روی استیج می‌نشینم، می‌دانم یک مشت دشمن هستند که می‌خواهند فحشم بدهند. تو چقدر باید رها باشی که بتوانی بیایی و یک موسیقی ارایه کنی که همه را تحت‌تأثیر قرار بدهی! اگر «مایک تایسون» قهرمان بوکس بودم، می‌گفتم «می‌آیم همه را می‌زنم و تمام می‌شود می‌رود» ولی من باید با سازم روی صحنه عشق‌بازی کنم، به خاطر این‌که ١٥‌سال در ایران نبودم، یک سد خیلی بزرگ و دیواری بلند در مقابلم ساخته شده است. من نخست باید این دیوار را بشکنم، شکستن این دیوار هم کار راحتی نیست و به این راحتی نمی‌توانم آن را بشکنم. من به شما می‌گویم «می‌توانم مثل شهنازی سه‌تار بزنم.» شما که سه‌تار زدن من را ندیدی. پس پیش خودت می‌گویی «او حتما خیال می‌کند مثل شهنازی ساز می‌زند». تا اثر جدیدم منتشر نشود و جامعه آن را نشنود، ابهامات برطرف نمی‌شود. باید دوسالی بگذرد تا تبدیل به بت موسیقی منتقدان بشوم و آن زمان پته آنها را روی آب بریزم. مخاطب حرفم اصلا یک فرد نیست. شجریان با ناظری برای من فرقی ندارد. من به پدرم هم انتقاد می‌‌کنم اما انتقاد باید سازنده باشد، نه این‌که از روی تنفر، عقده یا عقب‌ماندگی انجام شود. من فقط یک نکته ساده می‌گویم؛ بیایید تاریخ موسیقی ایران را باز کنید و ببینید چند نفر را داشته‌ایم که مثل من در آلبوم «ناگفته» آواز خوانده‌اند، ساز زده‌اند و آهنگ ساخته‌اند؟ در هر صورت «ناگفته» برای زمان خودش خیلی زیاد بود.
به دلیل همین تمایزها از نوازندگان خارجی در «ناگفته» استفاده کردید؟
باید اسطوره‌ها در «ناگفته» حضور پیدا می‌کردند، به خاطر این‌که اثری سمبلیک برای ایران بود. برای آلبوم بعدی هدفم این است که موسیقی عمق‌دار ایرانی یا همان موسیقی با صلابت ایرانی را با یکسری تکنیک‌ها و شگردهای خاص به جوان‌های دنیا بیشتر معرفی کنم. این نکته را باید در نظر گرفت که نوازنده با سولیست متفاوت است. البته سولیست‌ها هم در درجات مختلفی قرار دارند. وقتی بیرون را نگاه می‌کنم، می‌بینم وضع ما از همه لحاظ خراب است. من آدم ایده‌آل‌گرایی هستم و دلم برای موسیقی سنتی می‌سوزد. باور کنید در هیچ کجای دنیا وضع این‌طور نیست. سوپراستارهای شما همه تقلبی و مثل بادکنک هستند، درحالی‌که وقتی در کنار «آنجلینا جولی» می‌‌نشینی، می‌بینی که به هفت زبان زنده دنیا تسلط دارد، فلسفه شرق را حفظ است،، مثل یک خواننده آواز می‌خواند، شمشیربازی، اسب‌سواری، بوکس و کاراته را هم فراگرفته است اما سوپراستارهای ایران چنین ویژگی‌هایی ندارند. طبیعتا چطور می‌توان از جامعه ما توقع داشت که یک اثر موسیقایی خوب منتشر شود؟ چطور توقع داریم نقاشی عظیمی در آن خلق شود؟ چگونه توقع داریم فیلم فوق‌العاده‌ای در آن ساخته شود؟ اتفاقا هنر در کشور ما هر روز پایین‌تر می‌رود. به خدا آرزوی من موفقیت تک‌تک این بچه‌هاست. همان زمانی که آلبوم «چرا رفتی» همایون شجریان بیرون آمده بود، خانمی با من مصاحبه کرد و گفت: «آقای علیزاده گفته این کار پاپ است. نظر شما چیست؟» می‌خواست من حرف منفی بزنم اما گفتم «این حرف‌ها چیست که پاپ است یا راک! یک اثر موسیقایی این توانایی را داشته که در قلب مردم جا پیدا کند. معلوم است که کار خودش را کرده است. حالا می‌خواهد پاپ باشد یا سنتی و راک یا بلوچی، به کسی چه مربوط است؟ این اثر در دل مردم نفوذ کرده است. من هم به هر کسی که این کار را کرده است، تبریک می‌گویم.» خانم مصاحبه‌کننده گفت: «یعنی شما «چرا رفتی» را قبول دارید؟ گفتم «من مهم نیستم، بلکه مهم مردم هستند که این اثر را پذیرفته‌اند و خیلی هم به آن علاقه دارند. باید به دوستان سازنده اثر تبریک گفت. اگر ناراحت هستید، شما هم بروید یک کار مثل آن بسازید». من گفته‌ام که «هیچ کس رقیبم نیست!» نه این‌که چون از بقیه بهتر هستم، پس رقیب ندارم، بلکه کاری که می‌کنم منحصربه‌فرد است. راه من  با همه جداست و با کسی هم رقابتی ندارم که بخواهم غرض‌ورزانه حرفی بزنم. اگر هم چیزی می‌گویم از روی دلسوزی است، چون نهایتش این است که ١٥‌سال در ایران نبودم و ١٥‌سال دیگر هم می‌روم دوباره کارم را در آن‌جا انجام می‌دهم و مشتی افتخار برای ایران می‌آورم، البته باز به من فحش می‌دهند و می‌گویند: «دروغ می‌گوید.» من می‌بینم که این راه در موسیقی به ناکجاآباد ختم می‌‌شود.




نوازنده مورد علاقه حسین علیزاده: باید دو سال صبر کنم تا هفت میلیونی که خرج یک آلبوم کرده‌ام بازگردد/دولت قبل مدرسه تنبورم را تعطیل کرد و دولت جدید هم جواب مشخصی نداده!

سینماژورنال: علی اکبر مرادی تنبورنواز برجسته ایران طی سالهای اخیر با برگزاری کنسرتهای مختلف در داخل یا خارج ایران سعی در شناساندن ساز تنبور به مخاطبان داشته است.

 به گزارش سینماژورنال مرادی از جمله نوازندگانی است که مورد علاقه حسین علیزاده است و این موزیسین نامدار ایرانی بارها و بارها هنر  او را ستوده است.

 با این حال مرادی به لحاظ مالی اوضاع روبراهی ندارد و اغلب کارهای موسیقایی اش را نیز بدون حمایت دولت و با سرمایه شخصی انجام می دهد؛ البته که این سرمایه گذاریهای شخصی نیز معمولا به راحتی به سوددهی نمی رسند و او مشکلات خاصی را متحمل می شود.

یک آلبوم دونوازی هفت میلیون هزینه داشته

مرادی با اشاره به این وضعیت به “شرق” می گوید: درحال‌حاضر مخارج زیاد است با استودیو ساعتی ٦٠، ٧٠هزارتومان، اگر بخواهی نوازنده‌ای بیاوری حداقل یک کار را نوازندگی کند باید دو تا سه میلیون تومان به او پول بدهی. الان این آلبوم «راز رود» را که کار پر هزینه‌ای نبوده و تنها نوازندگی دو ساز را شامل می‌شود، شش،‌هفت میلیون تومان برای ما هزینه برداشته است.

باید دو سال صبر کنی تا هفت میلیونت به دستت برسد

وی ادامه می دهد: ما حدود ٢٠٠٠ نسخه منتشر کردیم؛ پخش به ما می‌گوید ٦٠٠ نسخه به من بدهید من چندین ماه دیگر به شما سه میلیون می‌دهم و در واقع تو باید دو سال صبر کنی که هفت میلیون تومانی که خرج کرده‌ای به دستت برسد؛ تازه معلوم نیست که برگردد یا برنگردد.

دوست ندارم کسی اسپانسرم بشود

این تنبورنواز می افزاید: مکان‌های دولتی، حمایتی نمی‌کنند و نهادهای خصوصی هم انسان هنرمند را دوست ندارند. من خودم به‌شخصه دوست ندارم از کسی منت بپذیرم. درواقع نمی‌پذیرم کسی اسپانسر من شود. اگر من حالا بخواهم کاری را انجام بدهم قطعا به این دلیل نیست که بخواهم خودم را معرفی کنم. من در حدی که در توانم بوده کارم را انجام داده‌ام و اگر حالا کاری را انجام می‌دهم بیشتر مثل وظیفه است، مثل دفاع از فرهنگی که دارم در مقابل کسانی که دارند این فرهنگ را له می‌کنند.

دولت قبل مدرسه تنبورم را تعطیل کرد و دولت جدید هم جواب مشخصی نداده

علی اکبر مرادی سال‌ها پیش شما در منطقه خود اقدام به احداث مدرسه تنبور کرده‌ بود اما گویا در دولت قبل این مدرسه تعطیل شد. خودش در این باره میگوید:  حدود ١٠سال پیش در روستای پدری‌ام مکانی را به‌عنوان خانه تنبور احداث کردم که بعدها دولت قبلی که سر کار آمد به مدرسه ‌گیر داد و هزار تا حرف زدند و انگ زدند و کار خوابید و حالا در دولت آقای روحانی دوباره از نو رفتیم با مسئولان استانداری و وزارت ارشاد صحبت کردیم. پرونده این کار در دست بررسی است. هنوز بعد از یک‌سال و خرده‌ای جواب مشخصی نداده‌اند.