1

محمود دولت‌آبادی در تازه‌ترین گفتگوی خود بیان کرد⇐در همين دوره‌ با من چه‌ها كه نكردند!/«زوال کلنل» را با همدستي خارج و برخي روزنامه‌هاي اصطلاحا اصلاح‌طلب جعل کردند/ وزارت ارشاد يك بار سند نداده كه اين كتاب به اين دليل نبايد چاپ شود چون ممانعت از انتشار كتاب، اقدامي غيرقانوني است/در افطاری روحاني، نخواستم با آن كسان از آن وزارتخانه مواجه بشوم/روحانی اگر نتواند قانون را به اجرا درآورد آينده خوبي نخواهيم داشت/براي اينكه وارد جريان‌هاي سياسي نشوم تنهايي‌هاي سنگيني را تحمل كرده‌ام!/انقلاب كه شد و احزاب كه آزاد شد، رفقايم دورم را خلوت كردند/در دوره جنگ بورسیه کلان دانشگاه میشیگان را رد کردم/حُسن كارمندي اين است كه گاهي مي‌شود از زير كار در رفت، اما نوشتن از كار گريختن هم ندارد

سینماروزان: محمود دولت آبادی نویسنده سرشناس ایرانی و صاحب آثاری همچون «کلیدر»، «روزگار سپری شده…»، «سلوک» و «جای خالی سلوچ» چهار سال بعد از از جعل آخرین رمانش «زوال کلنل» و انتشار نسخه جعلی در بازار کتاب همچنان از این موضوع ناراضی است.

به گزارش سینماروزان این نارضایتی باعث شده در تازه ترین گفتگویش که به بهانه سالگرد تولدش با «اعتماد» انجام شده بیش از هر چیز دیگر از ماجرایی که بر این رمان رفت گلایه کند.

بخشهای خواندنی تازه ترین گفتگوی دولت آبادی را بخوانید:

آقاي دولت‌آبادي در همين كتاب «گفت و سخن‌ها» مي‌گوييد سياست‌زدگي بدترين آفت نويسندگي است. در كشوري مانند كشور ما كه هميشه اين مشكل وجود داشته، وضعيت نويسنده و خلق اثر هنري چگونه خواهد بود؟

در مورد خلق اثر هنري، من تجربه ديگري جز كاري كه انجام داده‌ام، ندارم. اما حساسيت انساني ضروري هنر است .يك فيلسوف آمريكاي لاتين حدود هفتاد، هشتاد سال پيش گفته است در جوامعي كه آزادي نباشد، همه چيز سياسي مي‌شود. من مي‌گويم آزادي قانوني، چون آزادي بدون قانون را نمي‌فهمم ولي خوب نبود سياست‌زدگي، بيشتر دوستان نويسنده ما را در دوره خود شامل شد و طولي نكشيد كه از آن طرف بام افتادند. يك بار آقاي نويسنده‌اى را با يك چهره‌ى سياسي جلوي در دانشگاه ديدم و شوخي و جدي به آن شخص گفتم:« آقا شما دست از سر نويسندگان برداريد!» ولي نه آنها دست برداشتند و نه افرادى چون آن نويسنده توانستند و ثقل لازم را داشتند كه بى اتكاء به سياست بتوانند كارشان را انجام دهند. اين مربوط مي‌شود به جامعه‌اي كه در آن آزادي و حقوق فردي و اجتماعي تعريف نشده. شما مي‌دانيد من براي اينكه وارد جريان‌هاي سياسي نشوم، چه تنهايي‌هاي سنگيني را تحمل كرده‌ام؟! همه با من دوست بودند، انقلاب كه شد و احزاب كه آزاد شد، متوجه شدم رفقايم دورم را خلوت كردند و ناگهان حيرت كردم كه چه اتفاقي افتاد؟! بعد پيغام دادند كه اگر فلاني مي‌خواهد بپيوندد وگرنه هيچ! كه گفتم چنين كاري نمي‌كنم ؛ باوجود اين ما در موقعيت و با حساسيت‌هاى بشرى زندگي مي‌كنيم و بايد با تشخيص خود زندگى كنيم اگرچه سخت و من با تشخيصم كار و زندگى كرده‌ام. بعد از جنگ ٨ ساله كه جز رنج و سختي و در به دري مردم و ويراني آب و خاك چيزي نداشت، از وقتي امكاني پيدا شد كه آدم‌ها نسبتاً عقايدشان را بگويند، در موقعيت‌هاي لازم نظرم را گفته‌ام كه عصاره‌اش در همين كتاب حاضر هست. بايد مي‌گفتم چون در جامعه خودم زندگي مي‌كنم و به سرنوشت مملكت و مردم كشورم مي‌انديشم، جزيي از آنها هستم و وجدانم مي‌گويد بايد عقايدت را مي‌گفتي و پشيمان هم نيستم. ممكن است بسياري رنجيده باشند و بسياري ديگر نرنجيده باشند ، اما به هر حال بيان عقايدم در راستاي منافع كشور و مردم كاري بوده كه كرده‌ام و اين بدان معنا نيست كه عضو حزبى شده باشم يا بشوم و بگويم اين دست بهتر از آن دست است يا برعكس. اصلا حوصله اين چيزها را نداشته‌ام و ندارم.

اما به خاطر همين استقلال هزينه‌هاي زيادي متحمل شديد.

بله! هزينه‌هايي بسيار سنگين، شما كه شاهد آشكاره‌هايش بوده‌ايد در همين دوره‌ى شما جوان‌ها با من چه‌هاكه نكردند! اينجا كجاست؟! از خودم مي‌پرسم خدايا در چه جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم؟! بنابراين مي‌بينيد كه ترجيع‌بند تمام حرف من آزادي قانوني است كه اگر قانون بود و آزادي به نسبت تقسيم شده بود، نبايد اين اندازه تحت فشار قرار مي‌گرفتم. ديگران هم دچار نكبت نفرت‌زدگى نمى‌شدند!

اتفاقا درباره كتاب «كلنل» اين پرسش را دارم كه هيچوقت فكر نكرديد در دوره آقاي خاتمي آن را براي انتشار ارايه كنيد چون در آن دوره شرايط متفاوت و فضا بازتر بود؟

درست است فضا بازتر بود اما من نبايستي از آن فضاي باز بهره برداري سودمندانه مي‌كردم ، بلكه فكر مي‌كردم بگذاريم فضا بازتر شود و قدم به قدم به آن زمان برسيم كه بتوانيم بدون اصطكاك‌هاي غير لازم، كار خود را انجام دهيم. من رعايت كردم همه آنچه را كه يك شهروند متعادل بايد رعايت كند، رعايت كردم و حتي بيشتر از آن را . ولي رعايت كردن من جوابش خيلي بد بود؛ كتاب مرا جعل كردند با همدستي خارج و برخي روزنامه‌هاي اصطلاحا اصلاح طلب. اين يك توطئه و تباني بود و جواب رعايت‌هاي من خيلي بد داده شد. مي‌خواستند مرا از كوره به در ببرند ولي من از كوره در نمى‌روم.

زندگي‌تان از همان كودكي با سختي‌هاي بسيار آميخته بوده و هر چه زمان گذشته، دشواري‌ها هم بيشتر شده و در مقابل، تحمل‌تان هم بيشتر شده است و اتفاقا اين موضوع در اين كتاب«اين گفت وسخن‌ها» براي من خيلي آموزنده بود. صرف نظر از مسايلي كه درباره ادبيات و سياست و اجتماع مطرح شده بود، مي‌تواند براي نسل‌هاي بعد از شما درس بزرگي باشد كه با كوچك‌ترين چيزي از كوره در نرويم و خسته و نوميد نشويم و از شما تلاش‌گر بودن و صبوري را بياموزيم.

اين تنها راهش است، چون تجربه نشان داده در جامعه ما ، بخصوص در حوزه كاري ما كه ادبيات است، فقط كساني از عهده برآمده‌اند كه علاوه بر توانايي، نبوغ، فطرت، غريزه يا هر چيز ديگري كه اسمش باشد، بتوانند صبور باشند و فكر نكنند كه دنيا تنها به زمانه‌اي كه زندگي مي‌كنند، بسنده كرده است. يادم هست زماني كه «روزگار سپري شده» را مي‌نوشتم، بمباران شروع شده بود بچه‌هايم كوچك بودند و ماشين كوچكي داشتم كه خيلي هم دوستش داشتم . همسر و فرزندانم را سوار ماشين مي‌كردم و به هر خرابه‌اي كه رفته بوديم، وقتي شب آنها مي‌خوابيدند، من نوشتن «روزگار سپري شده» را ادامه مي‌دادم. در همان زمان به آمريكا دعوت شدم، رفتم و آنجا يك بورسيه كلان دانشگاه ميشيگان پيشنهاد شد و من پاسخ دادم خيلي ممنونم ولي بايد به ايران برگردم. در سوئد به من گفتند تهران جنگ است و جنگ، جهنم است. به شوخى گفتم من هم جهنمي‌ام و كارم همان جاست. بنابراين نويسنده شدن، بايدـ نبايدهاي بسيار دارد، تازه اگر شما شرايط اوليه را داشته باشيد . در اين ميان، باتوجه به چنين شرايطى است كه مي‌گويم سانسور كردن ادبيات يك ملت، بسيار زشت و قبيح است. اول از هرچه همه كساني را كه دست به قلم هستند، دچار توهم مي‌كند و اين توهم يعني مرگ نويسنده. شما به هر كس برسيد، مي‌تواند به شما بگويد تعدادي از كتاب‌هاي من در سانسور مانده است و ما نمي‌دانيم چه كتابي است؟ آن كتاب‌ها بعد از نوشته شدن، بايد منتشر مي‌شدند ، نقد مي‌شدند و اين نقدها به نويسنده منتقل مي‌شد تا ببيند بعدش چه مي‌كند؛ ولي حجمي از آثار كه در سانسور مي‌ماند، همه را دچار توهم مي‌كند و جامعه هم از پديدارى آثار مربوط به خودش غافل مى‌ماند.

براي رد كردن هيچ يك از آثارتان توضيح مكتوبي هم ارايه مي‌شود تا مشخص شود يك كتاب به چه دليل مجوز نگرفته است؟

خير. هرگز توضيح مكتوبي نمي‌دهند و به همين دليل مي‌گويم پاسخگو نيستند. آنقدر سر مي‌دوانند كه ناشر فكر كند نمي‌خواهند مجوز بدهند . اگر ناشر مناسبات خاصي نداشته باشد، وقتي پافشاري مي‌كند، دو خط كج و كوله مي‌نويسند كه سرنامه هم ندارد. وزارت ارشاد يك بار سند نداده كه اين كتاب به اين دليل نبايد چاپ شود. چون ممانعت از انتشار كتاب، اقدامي غيرقانوني است.

ظاهرا اين سخت‌گيري درباره كتاب‌هاي نويسندگان داخلي بيشتر از آثار خارجي است.

بله و اين تناقض جالبي است در نگاه ايشان. اگرچه نويسندگان با آثار ادبى- فلسفى- علمى، در هر زبانى نوشته شده باشد مشكلى ندارند؛ اما نويسنده‌ ايرانى چه مى‌شود؟

چه چشم اندازي براي نويسنده ايراني در دولت جديد مي‌بينيد؟

رييس جمهور روحاني كار سخت و سنگينى پيش رو دارد، آراء انبوه مردم بسيارسنگين‌اند، با وجود اين اميدوارم بتواند قانون را به اجرا در بياورد، مى‌دانم كه آسان نخواهد بود؛ اما اگر اين روال به صورت منطقي پيش نرود و اگر نتواند پيش برود، نمى‌توان جلوى نوميدي بيشتر را گرفت و آينده خيلي خوبي نخواهيم داشت. ما كه نداشتيم، حتي شما هم نخواهيد داشت. زيرا نوميدى هم حدودى دارد.

شما و بسياري هنرمندان ديگر به صورت مستقل و صنفي از آقاي روحاني حمايت كرديد و از آبرو و اعتبار خود براي حمايت از ايشان مايه گذاشتيد. فكر مي‌كنيد كمترين كاري كه ايشان مي‌توانند در حوزه فرهنگ و هنر انجام دهند، چيست؟

حمايت من از ايشان به جهت وضعيت عمومي مملكت‌ بود و نه توقعى بيش از حدود قانونى كه اميدوارم كار من هم شمول قانوني بيابد«!» در عين‌ حال اين ايراد را هم حتما ذكر مي‌كنم كه افرادي در خارج از كشور مي‌توانند به علل مختلف دست به اين تخريب بزنند ولي وقتي وزارت ارشاد به من قول مي‌دهد اين كتاب شب عيد منتشر مي‌شود و دو روز بعد روزنامه‌اى مرده ناگهان زنده مى‌شود با عكس نحس تمام قد نويسنده و تيتر مى‌زند«كلنل از سد سانسور گذشت!» و فرداى همان روزكتابي جعلي به بازار مي‌آيد و خبر دروغ هم در مطبوعات منتشر مي‌شود، چندي پيش هم در مهماني آقاي روحاني، نخواستم با آن كسان از آن وزارتخانه مواجه بشوم.

فرصتي پيش آمد با خود آقاي روحاني صحبت كنيد؟

نماندم براى شام. احتراما براي شنيدن سخنراني ايشان رفته بودم. روز بدى را تجربه كرده بوديم همه با آن شرارت‌هاى ترور؛ من كاملاً ناخوش بودم و احساس كردم ايشان هم روز سختى را پشت سر گذاشته است و در چنان وضعيت سختى محلى براى طرح مسأله‌اى صرفاً ادبياتى نمى‌ماند. بخصوص كه من از هر جهت بسيار بدحال بودم.

جايي گفته‌ايد زمان نوشتن «كليدر» حال‌تان خوب بود اما بعد از تمام شدنش غمگين و افسرده شديد. گويي از طي طريق لذت مي‌بريد و نه از رسيدن به مقصد.

بله! «كليدر» به همه‌ى علل و شرايط، فرح‌بخش و وجدآور بود. بعد از آن افتادم در افسردگي «كلنل» و «روزگار سپري شده» كه طريق ديگري بودند. بله، بيشتر وقت‌ها فكر مي‌كنم نويسنده نيستم چون هميشه نمي‌توانم بنويسم، گه‌گاهي پيش مي‌آيد. همان طي طريق تشبيه بجايى است!

اتفاقا نويسنده يعني همين ديگر. كسي كه هميشه بنويسد مثل كارمند مي‌شود.

حسن كارمندي اين است كه گاهي مي‌شود از زير كار در رفت، اما عادت به نوشتن از كار گريختن هم ندارد؛ من كه از مشقت‌اش فراري‌ام!

 




محمود دولت‌آبادی در تازه‌ترین گفتگوی خود بیان کرد⇐ فقط یک بار از من دعوت شد به نمایشگاه کتاب بروم و رفتم/ بعد از آن دعوتى نشده و من هم نرفته‌ام!/ از بركت توجهات عاليه‌ وزارت ارشاد محتمل است كتابى جعلى با عنوان «زوال كلنل» (ترجمه، تقلب، تخريب و چاپ با حروف فارسي!) در نمايشگاه به اشخاص ناآگاه فروخته شود

سینماروزان/ندا آل‌طیب: محمود دولت‌آبادي براي همه كتابخوان‌ها چهره جذابي است؛ نويسنده‌اي كه با رمان‌هايش خاطرات مشترك زيادي را در ذهن همه ما ساخته، از «كليدر» تا «جاي خالي سلوچ» و «روزگار سپري شده مردم سالخورده»، «سلوك»، «آن ماديان سرخ يال» و… نويسنده‌اي كه آوازه شهرت و اعتبارش فراتر از مرزهاي وطن رفته وآثارش به زبان‌هاي مختلفي همچون انگليسي، ايتاليايي، فرانسوي، آلماني، عربي، هلندي، سوئدي و… ترجمه شده‌ است.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «اعتماد» طبيعتا همه آنان كه با آثار و شخصيت‌هاي اين نويسنده خاطره دارند علاقه‌مندند گاهي هم به خلوت او سرك بكشند و دريابند كه نويسنده مورد علاقه شان چگونه به هستي و امورات آن مي‌نگرد و شايد كتاب «اين گفت و سخن‌ها» پاسخي براي همين كنجكاوي‌ها باشد. اين كتاب دربر دارنده چندين گفت‌وگو با دولت‌آبادي است كه در نشريات گوناگوني منتشر شده بود كه اكنون از سوي نشر «چشمه» منتشر و در قالب يك كتاب به چاپ رسيده است و يكي از آثار تازه‌اي است كه در نمايشگاه كتاب تهران ارايه شده است.

هرچند كه انتشار اين كتاب خبري خوشحال‌كننده براي دوستداران دولت‌آبادي است اما همچنان جاي خالي «زوال كلنل» اثر توقيفي او رخ‌نمايي مي‌كند و آقاي نويسنده همچنان اين احتمال را مي‌دهد تا باز هم نسخه‌هاي جعلي اين اثر منتشر شود. به انگيزه عرضه كتاب «اين گفت و سخن‌ها» در نمايشگاه كتاب تهران گپ و گفتي كوتاه با او داريم.

به عنوان نخستين پرسش يكي از نقاط ضعف ما نبود و كمبود منابع مكتوب درباره چهره‌هاي صاحب نام كشور است و هميشه اين سخن مطرح مي‌شود كه ما ملتي شفاهي هستيم و در مكتوب كردن تجربيات چهره‌هاي سرشناس كشورمان كم‌كاري مي‌كنيم. آيا كتاب «اين گفت و سخن‌ها» به نوعي زندگي نامه يا تاريخچه شفاهي درباره شماست؟

بله، متاسفانه تا اكنون ما ملتى بيشتر شفاهى بوده‌ايم و علت تاريخي آن از اين بابت بوده و شايد هنوز هست كه امر كتابت منحصر به بخش يا قشر نازكى از جامعه بوده است، اما از آستانه‌ مشروطيت به اين سو- اگر شده با حداقل‌هاى چاپ و انتشار كتاب و روزنامه، گرايش به سمت بيرون آمدن از موقعيت شفاهى به تدريج پديد آمده و در حال رشد بوده و هست با وجود همه‌ مضايق- البته در گذشته‌هاى دور زندگي‌نامه‌نويسى در سطح وزارت وجود داشته كه ازميان رفته بود تا دوران معاصر. خوشبختانه در اين روزگار به جبر تاريخ بسيارى از رجال و شخصيت‌هايى كه نقش قابل توجهى در دوره خودشان داشته‌اند، زندگينامه‌نويسى رونق يافته و اين بسيار خوب است. اما مجموعه‌ «اين گفت و سخن‌ها» هيچ شباهتى به زندگى نامه ندارد، بلكه بيشتر به بيان نقطه نظرهاى تجربى- آموختگي من مربوط مى‌شود، عمدتا در زمينه‌ى ادبيات با نيم‌نگاهى به مسائل اجتماعى و بعضا سياسى تا آنجا كه به حدود و حوزه‌ى حرفه‌اى من مربوط مى‌شود. بديهى است باورهاى من نسبت به مقولات مربوطه در «اين گفت و سخن‌ها» آمده است.

هميشه درباره زندگي و ديدگاه‌هاي افراد مشهور و چهره‌هاي ملي جامعه كنجكاوي زيادي وجود دارد و مردم علاقه‌مندند به زواياي پنهان زندگي آنان مانند ديدگاه‌شان نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي، مرگ، عشق، تنهايي و… آگاه شوند. كتاب «اين گفت و سخن‌ها» چقدر به اين كنجكاوي پاسخ مي‌دهد؟

بستگى به هوشمندي خواننده دارد كه چه ميزان كنجكاو پيدا كردن پاسخ براى جواب‌هايش باشد، فكر مى‌كنم هر آنچه درباره مقولات عام معاصر به حرفه من مربوط مى‌شود، پرداخته شده است. در مواردى دقيق‌تر و در مواردى هم عميق‌تر؛ شايد بايد مى‌گفتم كه اين گفت‌وگوها در مسيرى حدودا بيست ساله كه از جانب اشخاص گوناگون انجام گرفته، به گزين شده و الزام چاپ آنها وجود داشته است، زيرا به بسيارى پرسش‌هاى پراكنده‌اى كه ازجانب اشخاص كنجكاو، اينجا و آنجا – مستقيم يا غيرمستقيم- عنوان مى‌شود، پاسخ مى‌دهد، به خصوص در بابِ چند و چون زندگي و كار در جامعه‌اى اينچنين كه همه‌ تجربه‌اش كرده‌ايم و داريم تجربه مى‌كنيم.

انتخاب اين بيست و چهار گفت‌وگو براي انتشار در اين كتاب بر چه اساس و مبنايي بوده است؛ به عبارت ديگر اين گفت‌وگوها چه ويژگي‌هايي داشتند كه براي اين كتاب انتخاب شدند؟

فكر مى‌كنم بيست و پنج گفت‌وگو باشد. بله، بيست و پنج تاست. انتخاب‌شان هم مبناى خاصّى نداشته، فكر مى‌كنم توجه شده كه مواردى مكرر نباشند كه البته ممكن است بازهم سوال يا جوابى شبيه در كتاب ديده شود؛ همين. ويژگى‌شان هم چنانچه در بالا ذكر كردم همين عرصه كار و زندگى و عقايد و باورهاى آدمى است در كسوت نويسنده‌اى در كشورِ ما ايران و در جامعه و نظام سياسى‌اى كه با آن و در آن به سر مي‌بريم!

اگر بخواهيد از جاي خالي برخي آثارتان در نمايشگاه كتاب امسال ياد كنيد، كدام اثر شما هست كه جايش در نمايشگاه كتاب تهران خالي است؟

متاسفانه چندى است كه ديگر نمايشگاه كتاب نرفته‌ام و اكنون هم دقيقا نمى‌دانم كدام يك از آثار مُجاز من در نمايشگاه در معرض ديد هست يا نيست. حدس مى‌زنم كه منطقا تمام آثار مجاز در نمايشگاه و در غرفه‌هاى ناشران باشد، اما يقين دارم سه عنوان از آثار من كه مجوز نشر نيافته‌اند در نمايشگاه هم نيستند و آن سه عنوان عبارتند از: كلنل، طريق بسمل شدن و عبور از خود. البته از بركت توجهات عاليه‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى محتمل است كتابى جعلى با عنوان زوال كلنل (ترجمه، تقلب، تخريب و چاپ با حروف فارسي!) در نمايشگاه به اشخاص نا آگاه فروخته شود كه باز هم تاكيد مى‌كنم آن كتاب به صورتى كثيف و رذيلانه وارد بازار شده و ربطى به اثر ادبي من ندارد!

اگر اجازه دهيد يكي دو پرسش هم درباره نمايشگاه كتاب تهران مطرح كنم، برخي نويسندگان معتقدند نمايشگاه بيشتر ويتريني براي ناشران است و خيلي نمي‌تواند ويتريني براي آثار نويسندگان باشد. ارزيابي شما در اين زمينه چيست؟

متاسفانه من از چند و چون امور مربوطه اطلاع ندارم، گرچه اگر هم ويترينى براى ناشران باشد باز هم به نويسنده يا نويسندگان مربوط مى‌شود، چون نويسندگان درون كتاب‌هاى‌شان هستند كه در ويترين‌ها به نمايش گذاشته شده.

يكي از اموري كه نمايشگاه كتاب مي‌تواند به عنوان برنامه‌اي جذاب براي مخاطبان خود تدارك ببيند اين است كه نشست‌هايي را براي گفت‌وگو و تبادل نظر مستقيم ميان خوانندگان كتاب با نويسندگان و مترجمان مطرح، برگزار كند. چراكه بسياري از خوانندگان كتاب علاقه‌مندند تا از نزديك با نويسندگان مورد علاقه خود گفت‌وگو كنند. نمايشگاه كتاب تهران چقدر اين فرصت گفت‌وگو را فراهم مي‌كند؟ آيا از شما دعوت مي‌كنند تا در اين نشست‌ها حضور داشته باشيد و با خوانندگان آثارتان گفت‌وگو كنيد؟

يك بار از من دعوت شد كه بروم نمايشگاه كتاب و رفتم و آن سالى بود كه يك بانوى نويسنده از كويت آمده بود و ازمن دعوت شد كه بروم سالن اهل قلم و باشم در جلسه‌ آن بانوى نويسنده همسايه‌ى جنوبي كشورمان و رفتم. بعد از آن دعوتى نشده و من هم نرفته‌ام، مگر يك بار به مناسبت معرفي كتابى از آقاى دكتر مجابى در غرفه‌ ناشر كتاب. البته اينكه شما معتقد هستيد نمايشگاه محل گفت‌وگو و آشنايى نويسندگان با خوانندگان ايشان است، نكته منطقى، معمول در همه‌ى نمايشگاه‌هاي كتاب دنيا و درست است؛ اما اينجا متاسفانه از اين بابت هم ظاهرا لنگش‌هايى داريم ما و نمى‌دانم آيا چنان ديدارهايى با نويسندگان منسوب به نظام هم انجام مى‌گيرد يا آنها هم عطايش را به لقايش بخشيده‌اند. اما تا آنجا كه به من مربوط مى‌شود جواب سوال شما «نه» است. خير، ترجيح اين بوده كه درنمايشگاه كتاب نباشم و من هم اصرارى براى بودن نداشته‌ام و ندارم.

 




انتقاد محمود دولت‌آبادی از بازی تلخ وزارت ارشاد و اعتراض به سرقت سینمایی و انتشار نسخه جعلی تازه‌ترین اثرش

سینماژورنال: در آستانه بیست‌ونهمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، بِناگاه نسخه پی‌دی‌اف مجموعه‌داستان «بنی‌آدمِ» محمود دولت‌آبادی، که اخیرا در نشر چشمه منتشر شده، به بازار آمد. خبر کوتاه است و در این آشفته‌بازار کتاب و نشر شاید نه‌چندان غریب.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “شرق” اما ماجرای «بنی‌آدم» با ماجراهای دیگری پیوند خورده و از این اتفاق به‌ظاهر ساده و مکرر، «بازی تلخ» ساخته است. روایت خودِ نویسنده از این ماجرا خواندنی است.

«طبعا آن مرد سرش را بالا خواهد گرفت ببیند من که هستم، همین که نگاهم کند از چشم‌هایش می‌فهمم که هموطن است یا نیست. آدم‌های هر سرزمینی نگاه خاصی دارند، نه چشم‌های خاصی، ته چشم‌های‌شان یک‌ چیزی هست که می‌گوید اهل کجا هستند. دست‌کم هموطن‌های ما این‌جورند و این به‌گُمان من مربوط می‌شود به زبان و لحنی که با آن فکر می‌کنند و گذشته‌ای دور که در ژنِ چشم‌ها باقی مانده… ته چشم‌های هموطن‌های ما نشانه‌ای است که داد می‌زند ایرانى هستند و هرچه فکر کردم علت‌اش چه هست چیز دیگری به نظرم نرسید جز گذشته و زبان و لحنی که با آن فکر و خیال می‌کنند.» محمود دولت‌آبادی در داستانِ «اتفاقى نمی‌افتد»

در مجموعه‌داستانِ اخیرش، «بنی‌آدم» از گذشته‌ای حرف می‌زند که آدم‌های یک خاک را، دست‌کم در فکر و خیال به‌هم نزدیک می‌کند. اما خود این روزها در وطن، میان هم‌وطنانش مانند غریبه‌ای است که هر روز بلای تازه‌ای بر سر آثارش نازل می‌شود. دیگر سالیانی بود که خبر تازه از دولت‌آبادی، نویسنده بِنام پیرامون «کلنل» و چندوچون چاپ و عبور این رمان از سد ممیزی است، تا‌اینکه مجموعه‌داستان بنی‌آدم چاپ شد.

می‌خواهم به نوشتن ادامه دهم
سال گذشته هنوز اهالی ادبیات و رسانه با حکایتِ پرماجرای رمان «زوال کلنل» خو نکرده بودند، که خبر چاپِ نسخه‌ای از این رمان آمد. نسخه‌ای جعلی، که ترجمه‌ای بود از نسخه برگردانِ آلمانی «کلنل». کمی پیش‌تر از آن، در آستانه نوروز سال نودوسه، خبر رسید که کلنلِ دولت‌آبادی با اصلاحات و تغییراتی مجوز گرفت و آن زمان بنابر سیاست‌های فرهنگی تازه‌ای که اهل فرهنگ گمان می‌بردند دولت اعتدال در پیش گرفته است،

این خبر چندان غریب نبود. زمانی نگذشت که خبر انکار شد و سرآخر هم کسی یا نهادی زیر بار مسئولیتِ اعلام خبر نرفت. دولت‌آبادی اما به چاپ رمانِ معروفِ نخوانده‌اش، در خارج از کشور به زبان فارسى، تن نداد. او معتقد بود «فلسفه من، روش کار من، مقابله نیست. می‌خواهم به نوشتن ادامه دهم و همچنان رمان‌نویسی باشم که در اینجا، در وطن زندگی می‌کند و می‌نویسد.» او به نوشتن ادامه داد و سرانجام بعد از هفت‌سال انتظارِ چاپ کلنل و عاقبت مبهم آن، مجموعه‌داستانِ «بنی‌آدم» از دولت‌آبادی چاپ شد.

هنوز درست نمی‌دانم چه خبر است اما ناشر پیگیر ماجراست

مجموعه‌ای از شش قصه که جملگی در سال‌های اخیر نوشته شده‌اند. چندی از انتشار «بنی‌آدم» نرفته بود، قصه‌های تازه دولت‌آبادی چندان خوانده نشده بود که خبر رسید نسخه پی‌دی‌اف آن هم به بازار آمده است. دولت‌آبادی خود می‌گوید «پریروز خبر را شنیدم».

گویا یکى از همکاران مطبوعاتى خبرش کرده بود که چه نشسته‌ای همین مجموعه‌داستان کوتاه هم از بازار آشفته‌حال کتاب سر سلامت بِدر نبرد. حتی زمانی که خبر دادند بیا و اصلاحاتِ رمان را ببر بازبینى کن، چه‌بسا مجوز بیاید، همان روزهایی که رسانه‌ها خبر از تغییر فصل دادند و با فونتِ درشت نوشتند: «عبور کلنل از سد سانسور» هم، نویسنده کلیدر به‌شدت آزرده شد اما چندان خم به ابرو نیاورد که امروز.

«از دوستان شنیده‌ام که بنی‌آدم هم چنین‌ و‌ چنان. آن‌هم درست در آستانه نمایشگاه کتاب، که بنا بود جشن کتاب باشد. هنوز درست نمی‌دانم چه خبر است اما ناشر پیگیر ماجراست.»

بازی تلخی را ترتیب دادند
در نمایشگاه کتاب امسال، دولت تدبیر و امید بر وجه بین‌المللی نمایشگاه کتاب تهران تاکید بیشتر گذاشت و نسبت به سال‌های اخیر هیئت‌های ادبی، از ناشر و مدیر نمایشگاه تا نویسنده و منتقدِ بیشتری به نمایشگاه کتاب آمدند. در تمام این جلسات چهره‌های ادبی ایران حضور دارند و در سرِ فهرست نام محمود دولت‌آبادی. اما خودش نه! نویسنده رمان‌های بلند و چندجلدی که دیگر از پسِ چندین دهه نویسندگی، از معروف‌ترین نویسندگان معاصر و در قید حیاتِ ایران است.
باز به گذشته بازگردیم. از روی‌کار‌آمدن دولت کنونی چندی نگذشته بود که نشستی ترتیب دادند برای دیدار رئیس‌ دولت و مسئولان فرهنگ با نویسندگان و صاحب‌اثران. مطبوعاتِ همسو و نزدیک به دولت در روایت‌های خود از این دیدار نوشتند روشنفکر ایرانی جای خود را به نویسنده ایرانی داده است و از رندی نویسنده، سخن گفتند.
لقبِ «شیخ ادبیات» را همان ایام به دولت‌آبادی دادند. محمود دولت‌آبادی با حضور در آن نشست و نشستن در ردیف اول نشان داد اهلِ «مقابله» نیست و آمده است تا کمک کند در سایه «امیدِ» دولت ماجرای میان اهلِ نظارت و سیاست با اهل قلم، اگرنه حل‌وفصل که دست‌کم روال منطقی پیدا کند. اما ماجرای مجوزگرفتن و بعدتر نگرفتن کلنل پیش آمد.

دولت‌آبادی مدت‌ها به سکوت گذراند و بعد از قریبِ دو سال ماجرای مجوزِ کلنل را «بازی تلخ» خواند و در گفت‌وگویی با “شرق” به‌مناسبتِ انتشار “بنی‌آدم” گفت: «وزارت ارشاد دو سال پیش به‌اتفاق برخی مطبوعات به‌اصطلاح تجددطلب، بازی تلخی را ترتیب دادند و به اجرا گذاشتند!»یعنى انتشار خبر انتشار کلنل و همزمان انتشار نسخه جعلی کتاب!

متاسف‌ام بابتِ تمام این پایمال‌‌شدن‌ها

خبر پخش‌شدن نسخه پی‌دی‌افِ «بنی‌آدم» آن‌هم در روزهای نمایشگاه نویسنده را برآشفته است، او می‌گوید: «بسیار متاسف‌ام بابتِ تمام این پایمال‌‌شدن‌ها، پایمال‌شدنِ حقوق انسانی من در این مملکت، که دیگر برای من غریبه نیست در این بى‌قانونى!. قانون سرش به کار خودش گرم است و کاری به امور مربوط به منِ نویسنده ندارد.

همه این اتفاقات اخیر، از آمدن نسخه جعلی کلنل تا نسخه اینترنتی بنی‌آدم به بازار، همه دست به دست هم داده‌اند تا آشکارا حقوقِ نویسنده را انکار کنند. این‌ها ریشخندی است به قانون. اهانت به خودشان است، به هر آن‌کس که در این اتفاقات سهم داشته. بنابراین من، محمود دولت‌آبادی در آستانه نمایشگاه کتاب، از حقوق خلاقه خودم که قانون هیچ توجهی به آن ندارد، دفاع می‌کنم.»

مایه شرم است که هر کس هر کار می‌خواهد با آثار من می‌کند

دولت‌آبادی از نبودِ قانون مناسب به حالِ مؤلف و مترجم می‌گوید و معتقد است: «همه از کپی‌رایت می‌گویند، اما من فکر می‌کنم پیش از هر چیز باید قانون کپی‌رایت را به‌صورت قانون داخلی در بیاورند تا بعد برسند به بخش بین‌المللی آن که مراحلِ خاص و اجتناب‌ناپذیر خود را دارد و ممکن است مدت‌ها زمان ببرد.»

پرسش دولت‌آبادی اما پرسش ساده‌ای است. او که حسن‌نیت خود را اثبات کرده، پیش‌فرض‌ها و تجربیاتِ تلخِ گذشته را کنار گذاشته و پای سخنِ مسئولان فرهنگ نشسته است، امروز می‌پرسد: چه‌کسی مسئول این اتفاقات است؟ «اینجا کجاست، چه‌کسی به منِ نویسنده پاسخگوست؟ مایه شرم است که هر کس هر کار می‌خواهد با آثار من می‌کند و هیچ آب از آب تکان نمی‌خورد! گاه گمان می‌کنم این‌ها دیگر خارج از اراده ما است، لابد این آدم‌ها حمایت جایی را پشت سر خود دارند. شاید هم از ما بهتران‌اند؟!»

برخى رفتارها از حدِ حیرت هم گذر کرده‌اند
محمود دولت‌آبادی در آستانه هفتادو‌ششمین سالِ زندگی‌اش و بیش از پنج دهه نوشتن به جعل آثارش اعتراض دارد و مردم، مسئولان و مسببان این کار را خطاب می‌کند و می‌گوید: «تدبیر و سیاستِ فرهنگی بر این قرار گرفت که نه‌تنها کلنل درنیامد، که نسخه جعلی آن نیز به بازار آمد و بر بنی‌آدم هم چنین رفت که رفت و امیدوارم ناشر بتواند جلوى چنان خبطى را بگیرد.»

دولت‌آبادی در ماجرای ترجمه کلنل به فارسی یا به‌قولِ خودش جعلِ کلنل، البته بیکار ننشست. وکیل گرفت و برای عاملان این کار حکمِ غیابی هم صادر شد اما هنوز همه‌چیز در حد همان برگه حکم مانده است. در مورد ماجرای کتاب بنی‌آدم هم می‌گوید ناشر پیگیر است اما خودم هم پیگیر هستم. «یک‌بار مشخصاً و با احترام از دوستداران خواهش کرده‌ام آثار مرا بدون رعایت قوانین روى سایت‌ها نگذارند، دیگر چه کنم؟».

از نظر دولت‌آبادی این ماجرای کتاب‌هایش که دیگر خود رمانی چندجلدی به‌وسعتِ” کلیدر” است یا شاید در قواره حکایاتِ “هزارویک‌شب”، حیرت‌آور است: «گرچه مدت‌هاست که برخى رفتارها از حدِ حیرت هم گذر کرده‌اند.»

سرقتهای سینمایی بسیاری از آثارم شده
نویسنده «جای خالی سلوچ» هنوز سه کتاب در انتظار مجوز دارد: دو رمان، کلنل و طریق بسمل شدن و یک خود- زندگینامه با نامِ عبور از خود. او خطاب به عاملانِ جعل آثارش می‌گوید: اگر قصد و غرض‌تان ضربه اقتصادی به من است، بدانید که من با نان خشک هم زندگی کرده‌ام.

«تنها کتاب‌هایم نبوده، در این سال‌ها سرقت‌های سینمایی بسیاری هم از آثار من شده. من اینجا دارم غارت می‌شوم… به‌قول خراسانی‌ها ما را یکه گیر آورده‌اند!»

دولت‌آبادی درباره قصه‌های بنی‌آدم گفته بود «آنچه بر فضای این قصه‌ها حاکم است، عصاره زندگی‌ای است که من در این دوره تجربه کرده‌ام و تجربه می‌کنم. عصاره دفرماسیون، بیگانه‌شدن و بی‌سرانجامی.» انگار نویسنده پیشاپیش تصویر بیگانه‌شدن را دیده بود

 




یک فیلم ایرانی⇐برنده جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره ساندنس/شباهت‌هایی وجود دارد میان داستان این فیلم و “ابد و یک روز” از آثار حاضر در جشنواره فجر!/هر دو اثر تکراری هستند از “مادیان” که آن هم برگرفته از رمان محمود دولت‌آبادی بود+عکس

سینماژورنال: جشنواره فیلم ساندنس که هر سال در ده روز آخر ماه ژانویه توسط موسسه ساندنس که پایه گذار آن رابرت ردفورد است در ایالت یوتا برگزار می‌شود شب گذشته برندگان 2016 خود را معرفی کرد.

به گزارش سینماژورنال نکته جالب درباره برندگان آن است که نام یک زن ایرانی هم در فهرست برندگان دیده می شد.

این زن رخساره قائم مقامی نام دارد که جایزه ویژه هیأت داوران بخش مستند جشنواره را به خاطر ساخت مستندی به نام “سونیتا” از آن خود کرد.

داستان تراژیک یک دختر افغان

“سونیتا” که محصول آلمان، سوئیس و ایران قلمداد شده است داستان تراژیک یک دختر افغان با بازی سونیتا علیزاده را روایت می‌کند.

دختری 18 ساله به نام “سونیتا” که به همراه والدین خود به ایران پناهنده شده و علاقه زیادی به موسیقی خوانندگان آمریکایی نظیر مایکل جکسون و ریحانا دارد. رویای این دخترک آن است که به یک خواننده رپ بدل شود و البته در این بین تجربیاتی هم کسب کرده است و رپ هم خوانده است…

اما مشکل اینجاست که خانواده او قرار است او را در قبال دریافت مبلغی حدود 9 هزار دلار به عقد مردی درآورند که سونیتا هیچ علاقه ای به وی ندارد!

همین مسأله است که گره مستند قائم مقامی را شکل داده و ماجراهای مختلفی را درباره تعارضات زندگی این دختر جوان شکل می دهد.

فیلم برگزیده مخاطبان جشنواره مستند آمستردام

“سونیتا” که براساس زندگی واقعی یک مهاجر افغان به نام سونیتا علیزاده ساخته شده است، پیش از این جایزه بهترین فیلم از نگاه مخاطبان جشنواره مستند آمستردام را از آن خود کرده بود و حالا جایزه اش از ساندنس دومین جایزه مهمی است که به آن دست یافته است.

جالبرت اینجاست که علیزاده بعد از انتشار چند قطعه رپ توانست بورسی در یک دانشگاه آمریکایی دریافت کرده و برای تحصیل به این کشور برود.

سونیتا
نمایی از “سونیتا”

فیلمبرداران ایرانی در گروه تولید

“گرگ هاک” و “کرستین کریگ” تهیه‌کنندگان “سونیتا” هستند و به جز “تاربن برنارد” یک سری فیلمبردار ایرانی نظیر علیمحمد قاسمی، بهروز بادروج، محمد حدادی، ارسطو گیوی، پرویز عارفی و علاء محسنی در تیم تصویربرداری کار حضور داشته اند.

از کودکان نارس تا فروش دختران

رخساره قائم مقامی پیش از این مستندهایی مانند “سیانوز” هم ساخته بود که سوژه این مستند که درباره کودکان نارس بود باعث شد در جشنواره های متعددی شرکت کند.

پوستر سونیتا
پوستر سونیتا

شباهتهای “سونیتا” به “ابد و یک روز”

به گزارش سینماژورنال نکته مهم درباره خط روایی “سونیتا” شباهتهایی است که به بخشی از داستان “ابد و یک رو” ساخته سعید روستایی دارد. “ابد و یک روز” از جمله فیلمهای اول جشنواره سی و چهارم است که در بخش مسابقه اصلی هم حضور دارد.

در “ابد و یک روز” که پیمان معادی و نوید محمدزاده بازیگران اصلی آن هستند زندگی خانواده ای در جنوب شهر روایت می شود؛ خانواده ای که اوضاع مالی نامناسب و اعتیاد یکی از فرزندان باعث اوضاع نابسامانی در خانواده شده است.

ابد و یک روز
ابد و یک روز

در “ابد و یک روز” نیز برای رفع برخی مشکلات مالی یکی از برادران تصمیم می گیرد خواهر خود را در قبال دریافت 30 میلیون تومان به عنوان شیربها به عقد یک مرد افغان درآورد و همین مسأله است که ماجراهای متعددی را شکل می‌دهد.

برداشت آزاد از “مادیان” که آن هم خود برآمده از “جای خالی سلوچ” دولت آبادی بود

ریشه های داستانی که هم “سونیتا” و هم “ابد و یک روز” از آن الهام گرفته‌اند در سینمای ایران به “مادیان” علی ژکان برمیگردد؛ فیلمی با بازی سوسن تسلیمی و حسین محجوب که در میانه دهه 60 ساخته شد؛ در آنجا ماجرای زندگی دختری روستایی را می‌دیدیم که به علت گرفتاریهای اقتصادی خانواده اش در قبال دریافت یک مادیان به عنوان شیربها به عقد مردی درمی‌آمد که علاقه‌ای به وی نداشت.

البته ژکان نیز خط اصلی داستان “مادیان” را از “جای خالی سلوچ” محمود دولت‌آبادی برداشته بود؛ به گزارش سینماژورنال در نیمه دوم “جای خالی سلوچ” هم فروش یک دختر در قبال دریافت شیربها درام را شکل می داد و حالا با دو اثر جدید یکی مستند و دیگری داستانی روبروییم که ردّپایی پررنگ از اثر مشهور دولت آبادی را بر خود دارند.

رخسازه قائم مقامی و سونیتا علیزاده در حال گرفتن جایزه ساندنس
رخسازه قائم مقامی و سونیتا علیزاده در حال گرفتن جایزه ساندنس

 




احمد طالبی‌نژاد: نویسنده “زوال کلنل” محمود دولت‌آبادی نیست!

سینماژورنال: آخرین رمان محمود دولت آبادی نویسنده معاصر در ایران اجازه چاپ نیافته است اما برگردانی از ترجمه آلمانی این کتاب در بازار زیرزمینی به فروش می رسد.

به گزارش سینماژورنال کیفیت بد ترجمه این برگردان اسباب ناراحتی بسیاری از مخاطبانی را موجب شده که از آثار قبلی دولت آبادی خاطره ها در ذهن داشتند.

احمد طالبی نژاد منتقد قدیمی سینما هم با نگارش یادداشتی که آن را در اختیار “شرق” قرار داده از این برگردان گلایه کرده و گفته این رمان با این کیفیت نمی تواند نوشته محمود دولت آبادی باشد.

سینماژورنال متن کامل یادداشت طالبی نژاد را ارائه می دهد:

نویسنده کتاب محمود دولت آبادی نیست

داشتم کتابی می‌خواندم به نام «زوال کلنل» که تازگی‌ها وارد بازار قاچاق شده و دست‌به‌دست می‌گردد. نویسنده کتاب را نمی‌شناسم. قطعا محمود دولت‌آبادی نیست. این نثر شلخته و زبان سطحی و ولنگار، نمی‌تواند مال دولت‌آبادی باشد. آخر او آنقدر با واژه‌ها کشتی می‌گیرد تا رامشان کند و در نهایت به زیبا‌ترین شکل در کنار هم بچیندشان. وسواس زبانی و کلامی او زبان زد همگان است. اما در این نسخه، هیچ اثری از آن همه وسواس و خلاقیت زبانی دیده نمی‌شود.

این برگردان کار یکی از نوقلمان خارج نشین است

به‌نظر می‌رسد کار یکی از نوقلمان خارج‌نشین باشد؛ کسانی که ارزش واژه‌ها را نمی‌دانند و فقط به قصه‌گویی توجه دارند. البته می‌دانیم که دولت‌آبادی هم رمانی دارد به همین نام که چون در ایران اجازه نشر نیافته، به زبان آلمانی ترجمه و منتشر شده است. حدس می‌زنم یک مترجم تازه کار که نمی‌داند دولت‌آبادی افعال «می‌نمود یا می‌گردد» را به کار نمی‌برد، از روی رمان کلنل، نسخه‌ای با سلیقه سطحی خود نگاشته و به جای اثر سترگ و درخشان دولت‌آبادی قالب کرده است. هر صفحه‌ای از این کتاب را می‌خواندم، دولت‌آبادی را می‌دیدم که با چشمان گریان و چهره‌ای خشمگین به دیوار تکیه داده و می‌خروشد.

این روزها نمیتوان مانعی برای جریان فرهنگ ایجاد کرد

آخر چرا باید به چنین عقوبتی گرفتار شود؟ […] سرگذشت کلنل، شخصیت اصلی این رمان، بخشی از تاریخ معاصر است […] آنها که در بخش ممیزی کتاب کار می‌کنند، لابد می‌دانند که این‌روز‌ها، نمی‌توان مانعی برای جریان فرهنگ و هنر ایجاد کرد. کافی است اثری خلق شود، خود اثر راهش را به سوی مخاطب پیدا می‌کند. این وسط علاوه‌بر ضایع‌شدن حق‌وحقوق خالق اثر، شأن و اعتبار اثر هم مخدوش می‌شود.

این نسخه جعلی را نخرید

من به‌عنوان یک دوستدار ادبیات معاصر، از همه کسانی که مشتاقند این کتاب را بخوانند، خواهش می‌کنم، این نسخه جعلی را نخرند و نخوانند. باور کنید پشیمان خواهید شد. من که نیمه‌کاره رهایش کردم.