1

سعید راد با نقد کارنامه خارجی امیر نادری بیان داشت⇐ با دلتنگی بسیار به نیویورک رفتم که امیر نادری را ببینم اما نخواست مرا ببیند!!/نادری خیلی زود دوربین را در نیویورک روی زمین گذاشت /فیلمهایی که نادری آن طرف ساخت نشانی از نادری ندارد!/یک پلان از فیلمهای ایرانی نادری می‌ارزد به تمام فیلمهایی که آن طرف ساخته!!/امکان ندارد با شناخت اندک از آن طرف بتوان فیلمهایی ساخت که مردم جهان خوششان بیاید

سینماروزان: کارنامه کاری امیر نادری به طرز کاملا محوسی با کارنامه سعید راد رقم خورده است چون نه تنها نادری کارگردانی در سینما را با «حداحافظ رفیق» و ایفای نقش اصلی توسط سعید راد ایفا کرد بلکه در شماری از بهترین آثار نادری و از جمله «تنگنا» هم این سعید راد بود که حضور داشت.

مهاجرت نادری به آمریکا هرچند با ادامه فعالیت فیلمسازی او همراه بود اما هیچ کدام از فیلمهایی که بعد از مهاجرت ساخت در جلب مخاطب عام موفق نبود.

سعید راد بعد از سالها با اشاره به علاقه ای که به سبک کاری نادری داشته به احمد رنجبر در «هفت صبح» گفت: بعد از مهاجرت نادری از ایران یک بار با دلتنگی بسیار به نیویورک رفتم که ببینمش اما بعدا متوجه شدم که نخواسته مرا ببیند!! شاید شرایطی داشته که آن موقع نمیخواسته ارتباط برقرار کند.

راد درباره آخرین همکارش با نادری در «ساخت ایران» که در آمریکا تولید شد بیان کرد: نادری خیلی زود دوربین را در نیویورک روی زمین گذاشت چون آن فضا را نمی شناخت. ما مشکل زبان و شناخت جغرافیای تازه داشتیم و کارمان واقعا سخت بود. تهیه کننده فیلم بودجه کافی در اختیار نادری گذاشت ولی هزینه ها بخاطر عدم آشنایی با نیویورک مدام بالا میزد…

سعید راد با اشاره به فیلمهایی که نادری خارج از ایران ساخت بیان داشت: هیچ کدام مورد پسند من نیست و یک پلان فیلمهایی که در ایران ساخته میرزد به تمام پلانهایی که آن طرف ساخته! ریشه سینمای او اینجاست و همیشه بهم میگفت دوست دارم فیلمهای سیاسی اجتماعی و با محوریت طبقات محروم بسازم ولی فیلمهایی که آن طرف ساخته نشانی از امیر نادری ندارد. دیگر نادری آن نادری “تنگسیر”، “تنگنا”، “دونده” و “ساز دهنی” نیست. نادری با فیلمهایی که ایران ساخت کلی جایزه گرفت و هنوز بخاطر آن گذشته تجلیل میشود.

سعید راد با امتداد نقد از کارنامه خارجی امیر نادری گفت: نادری در سینمای بومی ایران موفق بود. ما نمی توانیم با شناخت اندکمان از جامعه آن طرف فیلمهایی بسازیم که مردم جهان خوششان بیاید. سینمای آنجا بزرگتر و حرفه ایتر از آن است که تصور میکنیم. ما باید از همین جا فیلم بسازیم و موفق شویم. ما باید از همین جا با فرهنگ خودمان اسکار یا نخل طلای کن را بگیریم.




علی عباسی تهیه‌کننده برخی از آثار شاخص سینمای ایران اظهار داشت⇐در «سوته‌دلان» فقط براي گريم بهروز وثوقي ۷۰۰ هزار تومان خرج كردم/تنها فيلمي كه توانستم به خارج بفروشم «تنگسير» بود /«پنجره» و «هنگامه» را با گرته برداری از آثار آمریکایی ساختیم اما ابتدای فیلم به منبع اقتباس اشاره کردیم!!/از «تنگنا»ی ما کپی کردند و حتی دیالوگها را تغییر ندادند ولی کمترین اشاره به منبع نکردند!!/می‌خواستم نسخه سینمایی «سو و شون»سیمین دانشور را بسازم که متأسفانه نشد/علی حاتمی برای ما فیلم تبلیغاتی می‌ساخت و همان جا بود که کشفش کردم/خیلی دلم میخواست «طبیعت بیجان» را تهیه کنم اما میدانستم تولید این فیلم منجر میشود به بیکاری بعدی/حتی فیلمهای کیارستمی هم در ایران عایدی نداشت/آن زمان هم مثل حالا صحبت کردن درباره هر شغلی در سینما با مشکل مواجه می‌شد و فقط امکان این وجود داشت که با رقاصه‌ها و جاهلان شوخی شود!!!/متعجبم که بازی علی نصیریان در «آقای هالو» به اندازه بازی انتظامی در «گاو» دیده نشد/در دهه شصت که اقتدار سینما دست یکی دو نفر بود بسیار آزار دیدیم/فيلم‌هايي كه با مجوز ساخته‌ شده بود را از دفترم بردند و سوزاندند!!/آدمهای خبیث آن قدر برایم زدند که در ۳۳ سالگی تبدیل شدم به «مرحوم»!!

سینماروزان: علی عباسی تهیه کننده ای که آثاری متفاوت از سینمای قبل از انقلاب اسلامی نظیر «سوته دلان»، «تنگسیر»، «رضا موتوری»، «تنگنا» و «حسن کچل» را در کارنامه داشت، به خاطر همین کارنامه متفاوت حق خودش میدانست که بتواند در فضای ایجاد شده در دوران بعد از انقلاب هم در سینمای ایران فعالیت داشته باشد.

البته که عباسی در ابتدای انقلاب اسلامی به فعالیت سینمایی خود ادامه داد و فیلمهایی مانند «جعفرخان از فرنگ برگشته» و «جایزه» را تولید کرد اما از جایی به بعد فشارهای وارده بر وی آن قدر شد که قید سینما را زد و از ایران مهاجرت نمود. عباسی به تازگی در گفتگویی تفصیلی با تینا جلالی در «اعتماد» هم درباره تلخیهای مهاجرت حرف زده و هم از تجربیاتش در تهیه کنندگی گفته است.

علی عباسی با اشاره به وسواسی که در تولید داشته اظهار داشت: توليد فيلم‌هايي با مضمون هنري- تجربي همچون «حسن‌كچل» يا «تنگسير» هزينه‌اش چند برابر فيلمي بود كه با حضور مرحوم آغاسي توليد مي‌شد يا فيلم‌هايي كه با رقص و آواز چند هنرپيشه زن مشهور همراه بود. اين نوع فيلم‌ها 300 يا 400 هزار تومان بيشتر خرج نداشت و فروشش تضميني بود؛ اما آدمي مثل من در تهيه‌‌‌ فيلم «سوته‌دلان» فقط براي گريم بهروز وثوقي 700 هزار تومان خرج كردم. گريمور فيلم فدريكو فليني، اتللو فاوا را آورديم ايران كه مي‌توانيد تجسم كنيد همين رفت‌وآمدها چه هزينه‌اي سنگيني داشت. اين چهره‌پرداز چند روز سر صحنه حضور داشت.

عباسی با بیان اینکه بازگشت سرمایه فیلمهای متفاوت در دوران سابق بسیار سخت بود ادامه داد:  تنها فيلمي كه توانستم به خارج بفروشم «تنگسير» بود كه به روسيه فرستادم و از من 100 تا 200 كپي گرفتند. البته بابت نمايش فيلم در روسيه به ما پول ندادند و به‌ جاي آن ‌يك تعداد فيلم‌ روسي دادند.

این تهیه کننده درباره همکاری ناکام با سهراب شهیدثالث گفت: آن زمان دلم مي‌خواست فيلم «طبيعت بي‌جان» سهراب شهيد ثالث را تهيه كنم. سهراب براي تهيه فيلمش با من مشورت كرد و به من پيشنهاد تهيه آن را داد. من به انديشه سهراب اعتقاد داشتم، مي‌دانستم فكر درخشاني دارد اما اگر ساخت «طبيعت بي‌جان» را قبول مي‌كردم، مي‌دانستم كه فيلم بعدي خودم را نمي‌توانم بسازم براي اينكه مي‌دانستم «طبيعت بي‌جان» تماشاگر زيادي ندارد. با تمام احترامي كه براي سينماي كيارستمي قائلم اما فيلم‌هاي او هم در ايران تماشاگر نداشت و فقط عوايد خارجي كسب مي‌كرد.

عباسی درباره اقتباسهایی که انجام داده گفت: من آن زمان چند فيلم امريكايي خوب ديده بودم و فكر كردم از فيلم‌هاي هندي كه بهتر است و از آن فيلم‌ها الهام گرفتيم و دو فيلم «هنگامه» و «پنجره» را ساختيم؛ اما ابتداي فيلم مي‌نوشتيم «اقتباس» از چه فيلم‌هايي شده است ولي بعضي‌ها نمي‌نوشتند. تازگي‌ها البته شنيدم از روي فيلم‌هاي قديمي من چند فيلم ساخته ‌شده است؛ مثلا از روي «تنگنا»؛ و جالب اينكه گويا هيچ تفاوتي هم ندارد و بعضي ديالوگ‌ها هم دقيقا همان ديالوگ است، اين ديگر خيلي بد است.

این تهیه کننده قدیمی با اشاره به علاقه اش برای اقتباس ادبی بیان داشت: به غیر از روشهای مرسوم، روش ديگري هم در نگارش فيلمنامه داشتم كه به سراغ متون ادبي بروم؛ مثلا براي نگارش فيلمنامه «تنگسير» از نوشته صادق چوبك استفاده كردم. طرحي داشتم از خانم سيمين دانشور به نام «سووشون» كه متاسفانه اين آخري محقق نشد. همچنين استعدادها را كشف مي‌كردم همچون علي حاتمي. علي ابتدا فيلم تبليغاتي براي دفتر ما ساخت و وقتي او را ديدم، دريافتم كه انسان درخشاني است و استعداد بي‌نظيري دارد و همين شد كه فكر كردم برايم فيلم هم بسازد. خيلي با هم خوب كار كرديم. فيلم‌هاي «حسن‌كچل» و «سوته‌دلان» محصول تعامل بين من و او بود.

عباسی درباره تعامل با علی حاتمی گفت: هم اختلاف‌نظر داشتيم و هم تعارض داشتيم و هم تعامل خوبي داشتيم. خيلي با هم حرف مي‌زديم. آنقدر با هم حرف مي‌زديم كه به تعامل برسيم. اين ‌طور نبود كه هر چه من بگويم او انجام دهد. يادم مي‌آيد يك ‌بار من و علي رفته بوديم شمال و طي اين سفر او چند قصه براي من تعريف كرد كه از دل آن قصه‌ها، من ساخت «سوته‌دلان» را به او پيشنهاد كردم.

علی عباسی درباره درگیریهایش با سانسور اظهار داشت: مشكل سانسور و مميزي بوده و هست. هم آن زمان و هم حالا. به عنوان نمونه آن زمان صحبت كردن از هر شغلي با اعتراض مواجه مي‌شد. هيچ‌وقت نمي‌توانستيم پليسي را نشان دهيم كه رشوه‌بگير باشد يا يك كارمند وزارت دارايي يا پزشك و… درحالي كه در همه جاي جامعه آدم‌هاي فاسد وجود دارد. آن سال‌ها يكي از دوستان تعبير جالبي به كار مي‌برد اينكه تنها صنفي كه منسجم نيستند، رقاصه‌ها و جاهل‌ها هستند به همين دليل بود كه سوژه اغلب فيلم‌ها حول همين موضوعات مي‌چرخيد.

این تهیه کننده با اشاره به کیفیت بازیگران دوره های مختلف سینمای ایران بیان داشت: ما آن زمان بازيگران خوبي همچون پرويز فني‌زاده داشتيم كه من عاشقانه او را دوست داشتم. بازيگران مرد خوب زيادي داشتيم. خيلي خوشحال شدم كه بازي مرحوم آقاي انتظامي در فيلم «گاو» ديده شد اما خيلي متعجب شدم كه از بازي علي نصيريان در «آقاي هالو» كمتر ياد مي‌شود. ايشان بازي نمونه و درخشاني در اين فيلم داشتند و بازيگر خوبي هستند.  بهروز وثوقي بازيگر خوبي بود به‌ خصوص در «گوزن‌ها» و «سوته‌دلان». ولي بازيگر بدنه سينما بود. بعضي بازيگران سينما جذابيت‌هاي مخصوص به خود را دارند. در هر صورت دنياي بازيگري به ‌شدت پيچيده است. بايد «آن» داشته باشي. بعضي آدم‌ها گاهي خوشتيب نيستند ولي «آنِ» سينمايي دارند. از طرفي هم بعضي در مجالس و ميهماني‌ها خوب حرف مي‌زنند ولي «آنِ» بازيگري را ندارند. خدا بيامرزد مرحوم فردين و ملك‌مطيعي «آنِ» بازيگري را داشتند و مردم آنها را دوست داشتند.

علی عباسی که در میانه دهه شصت و به خاطر فشارهای وارده مجبور به مهاجرت از ایران شد در روایتی تراژیک از آن دوران گفت: من 20‌ساله كه از ايران رفتم. دوران جنگ در ايران بودم و كار كردم. ولي در هر 3 فيلم آخر به من آسيب وارد كردند و به من ضربه زدند. سوزاندن فيلم‌هايم اهانت و توهين به سينما بود. آن زمان اقتدار دست يكي‌دو نفر در سينما بود و كسي با آنها نمي‌توانست مقابله كند. حتي فيلم‌هايي كه با مجوز ساخته‌ شده بود را از دفترم بردند و سوزاندند. آيا فيلم «سوته‌دلان» سوزاندني است؟ بدترين فيلم‌ها به نظر من سوزاندني نيست چون جغرافياي مملكت در اين فيلم‌ها نشان مي‌دهد و بعدها از تاريخ سينما بايد براي مردم گفت كه چه كساني در سينما كار مي‌كردند و نوع فعاليت‌شان چه بود. بدترين كتاب‌ها را نبايد سوزاند چون بعدها بايد مقايسه صورت بگيرد بين بدترين نوشتار و بهترين آن‌ها. طي اين سال‌ها بسيار آزار ديدم. بالاخره انسانيم و از پوست و گوشت ساخته شديم. فولاد كه نيستم كه اگر فولاد هم بودم با ضربه‌هاي سنگين به من كج‌ومعوج شدم…12 سالم بودم درباره سينما مي‌نوشتم. مجله سينمايي زدم و مقاله‌نويس سينما بودم. اولين برنامه سينمايي تلويزيوني را من توليد كردم. بعد از انقلاب اولين فيلم‌ها را من ساختم. چطور دلم نخواهد دوباره‌كار كنم؟ ولي بعضي آدم‌ها خيلي خبيث بودند. خصوصا انگار روي من بيشتر حساس بودند. البته اين روحيه در اغلب ما انسان‌ها هست كه توفيق خود را در عدم موفقيت ديگران مي‌بينيم و اين حسادت نه ‌تنها به‌ طرف مقابل لطمه مي‌زند بلكه به جامعه هم لطمه وارد مي‌كند. چون جلوی فعاليت موثر او را در اجتماع مي‌گيريم.

عباسی ادامه داد: بعضي آدم‌ها به معناي واقعي خبيث هستند و براي آدم مي‌زنند رذالت را در چشم آنها مي‌تواني ببيني و مدام منتظر مچ‌گيري هستند. نمونه‌اش هم من كه در 33‌سالگي پرونده‌ام بسته شد و در اوج جواني تبديل شدم به مرحوم علي عباسي. بايد بگويم كه اين حس خيلي سخت است. فرض كنيد مني كه آن زمان به ‌سختي هم كار مي‌كردم، هم ‌درس مي‌خواندم و هم سربازي مي‌رفتم بدون كوچك‌ترين پارتي. خودم پارتي خودم بودم ولي اين افراد رذل چنان ضربه‌اي به من زدند كه روح و روان من را به هم ريختند.




امیر نادری: به دنبال ساختن فیلم‌های چرک بودیم/ اولین زنی که می‌دیدیم عاشقش می‌شدیم/ بچه داستایوفسکی هستم/خیلی جنگیدم که “چند متر مکعب عشق” جایزه بگیرد

سینماژورنال: امیر نادری حدودا سه دهه ای می شود که ایران را ترک گفته و ایده آلهای سینمایی اش را فرسنگها دورتر از وطن می جوید.

به گزارش سینماژورنال با این حال گفتگوهایی که از او منتشر می شود بیش از پیش این ظن را به ذهن می رساند که همچنان گذشته ای که او در ایران برای خود ساخت همراهش است.

تازه ترین صحبتهای این نویسنده و کارگردان که در یکی از جلسات نمایش فیلم “نه ما نه سینما” در دانشگاه تورنتو بیان شده و در “شرق” منعکس شده هم همچنان پر است از ریشه هایی که او با گذشته اش دارد.

“تنگنا” سیاه و سفید بود چون دنبال ساخت فیلمهای چرک بودیم

در ابتدای جلسه، فیلم «تنگنا» به نمایش درآمد. در ادامه شرکت‌کنندگان نشست سؤالات خود را درباره سینمای امیر نادری مطرح کردند و او نیز نظرات خود را دراین‌باره بیان کرد. «تنگنا» فیلم‌نامه، ترانه تیتراژ و موسیقی فوق‌العاده‌ای دارد. زندگی قماربازی حرفه‌ای به نام علی خوشدست را با بازی سعید راد به تصویر می‌کشد که در یک قمارخانه با سه برادر به نام‌های اکبر، حسن و نبی به ترتیب با بازی عنایت‌الله بخشی، حسن زارعی و محمد اسکندری بازی می‌کند. قصه از جایی آغاز می‌شود که برادرها به علی خوشدست می‌بازند اما حاضر نمی‌شوند باخت خود را پرداخت کنند. علی خوشدست با برادرها درگیر می‌شود و بی آنکه بخواهد یکی از آنها را می‌کشد و فرار می‌کند. ادامه داستان تعقیب و گریز علی خوشدست است در کوچه‌ها و ویرانه‌ها و تلاش او برای خروج از شهر. در ‌گیرو‌دار خروج از شهر و تعقیب‌وگریزهای داستان، علی خوشدست یکی دیگر از سه برادر را هم می‌کشد. در سکانس پایانی می‌بینیم که علی خوشدست با سروروی خون‌آلود و کتک‌خورده از دست برادری که باقی مانده (اکبر) فرار می‌کند تا به زنی که دوستش دارد بپیوندد و از شهر برود و اکبر نیز به چنگ پلیس افتاده است. در همین سکانس است که صدای جادویی فریدون فروغی ترانه «تنگنا» را می‌خواند و ما را با قهرمان فیلم همراه می‌کند تا فراموش کنیم که او تا به این لحظه دو نفر را به قتل رسانده است. نادری فیلم را سیاه – سفید ساخته است.

او تأکید می‌کند این «دقیقا انتخاب و خواست من بود که فیلم سیاه‌وسفید باشد، به دو دلیل؛ اول اینکه در دهه ٥٠ ما فیلم رنگی کم داشتیم و دوم اینکه خودم به اینکه فیلم سیاه‌وسفید ساخته شود علاقه‌مند بودم، چرا که معتقدم سیاه‌وسفید برای فضای شهری جذاب‌تر بود و رنگ‌ها موقعیتی که من می‌خواستم را از فیلم می‌گرفت».

به گزارش سینماژورنال امیر نادری که درحال‌حاضر در آمریکا به تدریس سینما مشغول است در پاسخ به پرسشی که آیا فیلم «تنگنا» با آثار «نوآر» در سینمای آمریکا شباهت دارد یا خیر این نظر را نادرست خواند چرا که به گفته او «در ساخته‌های سیاه‌وسفید سینمای نوآر نورپردازی‌ها مستقیم‌تر و حساب‌شده‌تر هستند. ما در این دوره به دنبال ساختن فیلم‌های چرک بودیم که شیک نباشد».
«جامپ‌کات» را از گدار فراگرفتم
در این جلسه امیر نادری در حضور بیش از ٤٠ شرکت‌کننده از چگونگی ورود خود به عرصه سینما گفت: «من خیلی زود وارد سینما شدم؛ از ١٢سالگی، در تمام مراحل فیلم‌سازی کار کرده‌ام. از چایی‌آوردن سر صحنه شروع کردم تا اتاق ادیت و عکاسی و تا هر کار دیگر. در ٢١ سالگی به انگلستان رفتم و وقتی برگشتم می‌دانستم می‌خواهم موج نوی مدرن سینمای خیابانی را آغاز کنم که با «تنگنا» انجام شد. من همه‌اش به‌دنبال این بودم که با تجربه شخصی‌ام می‌خواهم کاری انجام بدهم. همیشه هم کسانی را انتخاب می‌کنم که مستندی، فیلم کوتاهی، چیزی ساخته باشند. همیشه فیلم‌بردارهایی انتخاب می‌کنم که زیاد ندانند. چون همه‌چیز را خودم کنترل می‌کنم. با کسانی که استعدادی دارند و جوان هستند کار می‌کنم. دنبال کسانی می‌روم که مثل خودم تشنه باشند». او می‌گوید که تنها در «تنگسیر» از فیلم‌بردار حرفه‌ای استفاده کرده است آن‌هم به دلیل اینکه کار فیلم‌برداری این فیلم سخت بود اما در این فیلم هم از نتیجه کار راضی بوده و به قول خودش خیلی زود با هم کنار آمده‌اند. اگرچه معتقد است به دلیل کنترل‌کردن‌های زیاد، آدم‌هایی که با او کار می‌کنند رنج می‌کشند و وقتی فیلم تمام می‌شود با یک حال بدی می‌روند.

امیر نادری
امیر نادری

جامپ کات را از گدار یاد گرفتم
یکی از حاضران از آشنایی نادری با گدار می‌پرسد و اینکه «تنگنا» در نظر او شباهت زیادی با «ازنفس‌افتاده» گدار دارد. نادری در برابر این پرسش می‌گوید: «من ١٩ سالگی از سربازی معاف شدم و رفتم به لندن و فیلم دیدم. چیزی که از گدار فراگرفتم «جامپ‌کات» در فیلم‌هایش بود. هرگز به کاراکتر دختر این فیلم فکر نکردم. گرچه کاراکتر دختر آن فیلم را خیلی دوست داشتم، ولی چیزی که ممکن است «تنگنا» را به فیلم گدار نزدیک کند این است که هردو کاراکتر زن و مرد من جوان‌اند. شما درست می‌گویید. فیلم‌های موج نو فرانسه روی من بسیار تأثیرگذار بود». کارگردان «سازدهنی» از تجربه شخصی روزهای کودکی‌اش می‌گوید و اینکه نقش پسربچه فیلم «تنگنا» را از همان دوران وام گرفته است و در تمام مدت ساخت فیلم مراقب بوده که کسی با او بدرفتاری نکند و اگر چیزی می‌خواسته به‌سرعت برای او فراهم می‌کرد.
کودکی، بوشهر و تنگسیر
نادری به دلیل همین تأثیری که به گفته او از سینمای موج نو فرانسه گرفته، پس از ساختن سه فیلم «خداحافظ رفیق»، «تنگنا» و «تنگسیر» اعلامیه‌ای داد و در آن اعلام کرد دیگر فیلم حرفه‌ای نخواهد ساخت و تا به امروز هم این‌کار را نکرده است. می‌گوید فیلم‌هایی را ساخته که تجربه زیستی و شخصی خودش بوده‌اند. مثلا در مورد ساخت «تنگسیر» می‌گوید: «من تنگسیر را ساختم به‌دلیل اینکه کودکی‌ام در بوشهر گذشت و وقتی پدرم کوچک بود «زار محمد» را با تفنگ در کوچه دیده بود». او می‌گوید «تنگنا» را هم به ‌دلیل مشابه ساخته است. «این فیلم را ساختم به دلیل اینکه خودم چنین زندگی‌ای داشتم. من با فضای آن سالن‌ها زندگی کرده بودم».

اولین زنی که می دیدیم عاشقش می شدیم
به گزارش سینماژورنال یکی از حاضران در ارتباط با بازیگری زنان در فیلم‌های امیر نادری سؤالی مطرح می‌کند؛ اینکه چرا بازی مادران در این فیلم‌ها ملموس، باورپذیر و قابل‌قبول است و مخاطب به راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کند در حالی که نقش‌های دیگر در این فیلم‌ها غیرطبیعی و اغراق‌شده ایفای نقش می‌کنند؟ امیر نادری در تأیید این نظر بیان می‌کند که نقش مادر در فیلم «تنگنا»و همین‌طور «تنگسیر» را از خاله‌اش الهام گرفته است. او می‌گوید: «مقطع زمانی‌ای داشتیم در ایران که خیلی مردانه زندگی می‌کردیم. دیزی بخور، کافه برو. اولین زنی که می‌دیدیم عاشقش می‌شدیم و… خیلی نمی‌شناختیم جنس بازی زن را و شما دراین‌باره درست می‌گویید».
امیر نادری درباره انتخاب فیلم‌نامه‌هایش و انتخاب داستان برای ساخت فیلم گفت: «من تنها فیلمی که از روی کتاب صادق چوبک ساختم «تنگسیر» بود. دلیلش را هم قبلا گفتم. من باید خودم کار کنم، تجربه کنم، بنویسم و بسازم. برای همین هم ٩٠ درصد خودم انتخاب می‌کنم».
نادری داخل، نادری خارج
یکی از حاضران درباره فیلم‌سازی امیر نادری در خارج از کشور و داخل کشور و تأثیر این فاصله بر روی فیلم‌های امیر نادری سؤال می‌کند؛ فیلم‌سازی که به گفته او فیلم‌هایش را با گوشت، پوست و استخوان می‌شود درک کرد. او با اشاره به دو فیلم مهجور از امیر نادری به نام‌های «منهتن از روی شماره» محصول ١٩٩٣و «آ. ب. ث… منهتن» محصول ١٩٩٧ این سؤال را مطرح می‌کند. امیر نادری ساختن و ناتمام‌ماندن این فیلم‌ها و تعلیق هفت‌ساله پس از این اتفاق در زمینه فیلم‌سازی‌اش را با تجربه فیلم اول خود در ایران مشابه می‌داند. به گفته امیر نادری، وقتی «خداحافظ رفیق» ساخته شد، مدتی را زندگی کرده بود تا بداند چه کار می‌خواهد بکند. او می‌گوید زاده آبادان است و وقتی به تهران آمده بود تا روز آخر حیران بوده، چراکه خودش را بچه تهران نمی‌دانسته. او می‌گوید: «من هیچ‌وقت تهرونی نشدم و خیلی زود به خوزستان برگشتم. تفاوت ساختن فیلم برای من در ایران و خارج از ایران اینجاست که من اینجا جاه‌طلب‌ترم. من اهل ساختن فیلم‌های عاشقانه نیستم. توی فیلم‌های من آدمی که آب می‌خواهد، باید دل به دریا بزند. به همین دلیل هم بیرون از ایران بیشتر امکانش را دارم که این مدل فیلم را بسازم و فضا بسیار به اندیشه من نزدیک‌تر است».
احمدرضا احمدی خیلی رویم تأثیر گذاشت/بچه داستایوفسکی هستم
کارگردان «خداحافظ رفیق» در ادامه از تأثیر شعر و ادبیات در دوران فیلم‌سازی‌اش در ایران می‌گوید: «من زیاد اهل ادبیات نیستم. شانسی که آوردم این بود که از کودکی اهالی ادبیات را در سینما دیدم، مثلا خانم فرخزاد وقتی که در استودیو گلستان فیلم می‌ساختند را از نزدیک دیدم. یکی از شاعرانی که روی من خیلی تأثیر گذاشت، احمدرضا احمدی بود. او مهم‌ترین آدم در این زمینه، در زندگی من بود و اصلا یک رمبو برای من بود؛ آدمی مدرن، جذاب و شاعر درجه‌یکی که با یک زبان پر از ایما هنوز هم تأثیرگذار است. بعد از او، متأثر از داستایوفسکی هستم، یعنی اصلا انگار بچه داستایوفسکی هستم. فیلمی که الان دارم در ژاپن می‌سازم، به‌نوعی متأثر از جنایت و مکافات داستایوفسکی است. ولی درکل، کاری زیاد به شعر و شاعری نداشتم. من داستان‌های احمد محمود و صادق چوبک را خیلی دوست داشتم، اما مثلا «رمئو و ژولیت» را هیچ‌وقت دوست نداشتم».
خیلی جنگیدم که “چند متر مکعب عشق” جایزه بگیرد
امیر نادری، به‌عنوان کسی که پایه‌گذار سینمای موج‌نو در ایران بوده، در برابر پرسش یکی از شرکت‌کنندگان در این جلسه در ارتباط با دنبال‌کردن سینمای امروز ایران، عقیده‌اش را درباره کسانی که امروز در ایران فیلم‌سازی می‌کنند، چنین بیان می‌کند: «راستش خیلی کم. اگر فیلمی را دیدید که گفتند من هم دیده‌ام، یقین بدانید چندین‌بار از من خواسته شده و حتی گاهی توسط خود سازندگان و به همراه آنها فیلم را دیده‌ام. در فیلم‌هایی هم که دیده‌ام همه‌چیز عوض شده. مردم، خیابان‌ها و دیگر تهران، آن تهرانی که من می‌شناختم، نیست. من ٣٢ سال است که از ایران خارج شده‌ام و هرگز در این مدت بازنگشته‌ام. حتی تلفن هم نزده‌ام. خیلی هم ایران را دوست دارم. حتی یک فامیل خیلی کوچکی دارم که اگر یک دلار دربیاورم نصفش را برایشان می‌فرستم و حتی نمی‌دانم که آنها،‌ آن را می‌گیرند یا نه. در مجموع اگر از فیلم‌سازان داخل ایران فیلمی هم دیده باشم در جشنواره‌ها بوده؛ مثل فیلم «گبه». آنچه بیشتر دیده‌ام شیفتگی این بچه‌هایی است که حالا در ایران فیلم می‌سازند. ولی کم دیده‌ام و نمی‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. اما فیلم‌هایی که دیده‌ام حتما در هیأت‌های داوری و جشنواره‌ها بوده که دیدم. مثلا فیلم «چندمتر مکعب‌عشق» را وقتی در ژاپن عضو هیأت داوران بودم، دیدم؛ خیلی جنگیدم که جایزه هم بگیرد. چون بسیار فیلم خوب و قوی و استخوان‌داری از آب درآمده بود. اما بقیه اعضای هیأت داوران موافقت نکردند».

هر فیلم مهمی که در ایران ساخته شد من در آن مسئولیتی برعهده داشتم
امیر نادری بعد از ساختن «تنگسیر» در هیچ فیلم دیگری از موسیقی فیلم استفاده نکرده و از این کار احساس رضایت می‌کند. می‌گوید به‌دنبال ساختن قهرمان از این طریق نبوده. همیشه در پی این بوده که از خودش در سینما مایه بگذارد. وقتی یکی از حاضران در جلسه می‌پرسد که اگر با اطلاعات امروزش به سال‌ها پیش و زمان ساختن تنگسیر بازگردد باز همین موسیقی را برای فیلم بر می‌گزیند که قاطعانه پاسخ می‌دهد: «نه!»
در خلال پرسش‌ها از امیر نادری، صحبت از لحن و زبان در فیلم‌های دهه‌های ٤٠ و ٥٠ ایران می‌شود؛ اینکه تهران استانداردی بوده برای ساختن فضاها و زبان کاراکترهای فیلم نیز اغلب زبان و لحن لمپن‌های تهران بوده است. از او مشخصا سؤال می‌شود که آیا در این دوران فیلم‌سازی بوده که لمپن‌هایی را در فیلمش نشان دهد که شهرستانی‌اند و با لحنی جز آنچه همه در فیلم‌فارسی‌ها شنیده‌ایم، صحبت کنند؟ پاسخ می‌دهد: «هر فیلم مهمی که در ایران ساخته شد من در آن مسئولیتی برعهده داشتم. مثلا در «قیصر»، «حسن‌کچل» و «پنجره» عکاس بودم. این شانس را من خیلی داشتم. فریدون گله این کار را کرد. او چیزی داشت در دیالوگ‌ها که متفاوت بود. فیلم‌های آقای کیمیایی را هم آن‌موقع مردم دوست داشتند اما نمی‌دانم الان ماندگار می‌شود یا نه. ولی فریدون گله این چیزی که شما می‌گویید را داشت و متن را خوب می‌نوشت».

خودم را در آنهایی مجسم میکنم که با من کار میکنند
یک نفر از میان جمع می‌گوید: «برای من فیلم «دونده» بهترین فیلم ایران است». صدای نادری در جمع می‌پیچد: «برای من هم همین‌طور. هر فیلم‌برداری برای اینکه اوج بگیرد یک فرمی دارد. من خودم را در تن همه کسانی که با آنها کار می‌کنم، مجسم می‌کنم. در تن یک بچه، در تن فیلم‌بردار. در تن همه. یعنی وقتی می‌گویم اکشن، دیگر امیر نادری نیستم و یک‌جوری با اینها رفیق و برادر می‌شوم که خودشان را بیرون بریزند و بازی‌شان را بکنند. به آنها جرئت می‌دهم که انگار آنها کارگردان من هستند و این ارتباط خیلی سخت و شکننده است. از روز اول من اطمینان گروه را جلب می‌کنم. همه‌چیز سر فیلم‌برداری با جلب اعتماد شروع می‌شود».

خانه آدم بدبخت کجاست؟ خرابه
به گزارش سینماژورنال در فیلم «تنگنا» لوکیشن خرابه‌ها و ویرانه‌های شهر زیاد است. بخش زیادی از فیلم در تعقیب‌وگریز علی خوشدست در این فضاها می‌گذرد. یکی از حاضران از نادری می‌پرسد: «آیا در پس انتخاب چنین فضای ویرانی، حرف و سخن و تفکر خاصی هست؟» جواب می‌دهد: «خانه آدم بدبخت کجاست؟ خرابه. در واقع جای آخر آدم بیچاره است. تهران آن روزها بعضی بخش‌هایش بازسازی و مدرن شده بود برای همین این خرابه‌ها بیشتر به چشم ما می‌آمد».امیر نادری بارها در طول صحبت‌هایش تأکید می‌کند کسی است که هرکاری را شروع کند، باید آن را به بهترین شکل به انجام برساند. کسی می‌پرسد با این شرایط در خارج از ایران برایش سخت نیست که به زبان دوم فیلمنامه بنویسد؟ جواب می‌دهد البته که سخت است. اما نه سخت‌تر از اینکه به ژاپن رفته و آنجا درس خوانده. از تجربه دیدن فیلم‌های مطرح در ژاپن می‌گوید و این که دلش نخواسته در دنیای مادی سینما غرق شود. از بی‌مهری‌ها می‌گوید که چهار، پنج سال نخست آزارش داده است و باعث شده گذشته، فیلم‌سازی و خاطره‌های ایران را در یک جعبه بگذارد و درش را ببندد و تصمیم گرفته موفقیتی تازه را تجربه کند. یکی از حاضران به یادش می‌آورد که او درست شبیه «امیرو» است؛ همو که بعد از بردن رقیبش در مسابقه همچنان می‌دود. می‌دود تا ببیند تا کجا می‌تواند ادامه دهد… .