1

از شهردار تهران تا کارگردان “خوب بد جلف” و وحید جلیلی(!)در بخش مسابقه مستند جشنواره فجر

سینماروزان: اسامی فیلم‌های مستند سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر درحالی اعلام شد که هم شهردار تهران و هم کارگردان “خوب بد جلف” در این بخش حضور دارند!!

پیروز حناچی شهردار تهران هرچند تاکنون در مهار آلودگی هوای پایتخت موفق نبوده ولی با مستند “زمستان است” با محوریت مرور تاریخچه لاله‌زار(!) در بخش مسابقه مستند فجر حاضر است.

پیمان قاسم‌خانی نویسنده‌‌ای که اخیرا فیلد کارگردانی را با ساخت دو قسمت از “خوب بد جلف” تجربه می‌کند با مستندی به نام “کامی” به بخش مسابقه مستند فجر راه یافته است. “کامی” درباره زندگی کامیار شاپور شاعر و نقاش ایرانی است.

مرکز گسترش با مستند “پروژه ازدواج” در بخش مسابقه مستند فجر حاضر است. حوزه هنری فارس با مستند “عالیجناب” در جشنواره فجر حاضر است.

شماری از مستندهای مطلوب رسانه‌های اصولگرا و از جمله “مهدی عراقی را بکش”، “خسوف”، “زندگی میان پرچم‌های جنگی” و “بانو”- که این آخری محصول دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب به مدیریت وحید جلیلی است– هم به جشنواره فجر راه یافته‌اند.

هیات انتخاب بخش مستند متشکل از بابک بهداد، رامین حیدری‌فاروقی و مرتضی شعبانی پس از بازبینی فیلم‌های مستند بلند متقاضی حضور در بخش مستند، 10 فیلم زیر را به ترتیب حروف الفبا برای حضور در جشنواره فیلم فجر برگزیدند:

1- بانو- ‌کارگردان: محمد حبیبی منصور- تهیه‌کننده: محمد حبیبی منصور با حمایت جبهه فرهنگی انقلاب

2- پروژه ازدواج- کارگردان: حسام اسلامی، عطیه عطارزاده- تهیه‌کننده: مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی

3- جایی برای فرشته‌ها نیست- کارگردان: سام کلانتری- تهیه‌کننده: محمد شکیبانیا و محسن شاه محمد میراب

4- خسوف- کارگردان: محسن استادعلی- تهیه‌کننده: محسن استادعلی، مسعود زارعیان

5- خط باریک قرمز- کارگردان: فرزاد خوشدست- تهیه‌کننده: نگار اسکندرفر و فرزاد خوشدست

6- زمستان است- کارگردان: مهرداد زاهدیان- تهیه‌کننده: پیروز حناچی

7- زندگی میان پرچم‌های جنگی- کارگردان: محسن اسلام‌زاده- تهیه‌کننده: محسن اسلام‌زاده

8- عالیجناب- کارگردان: سجاد ایمانی- تهیه‌کننده: رضا دانش‌پژوه، سجاد ایمانی با حمایت حوزه هنری فارس

9- کامی- کارگردان: میترا ابراهیمی- تهیه‌کننده: پیمان قاسم‌خانی

10- مهدی عراقی را بکش- کارگردان: عبدالرضا نعمت‌اللهی- تهیه‌کننده: عبدالرضا نعمت‌اللهی




روایت محمود کلاری از واسطه‌گری انتظامی برای بازی در فیلم توقیفی مهرجویی

سینماروزان: محمود کلاری فارغ از سه دهه فعالیت به عنوان مدیر فیلمبردار در سینمای ایران و تجربه ژانرهایی متفاوت از تاریخی در «سرب» و «دلشدگان» تا کمدی در «همسر» و «ای ایران»، موزیکال در «امشب شب مهتابه» و جنایی در «آدمکش» و «قرمز»، سابقه بازیگری هم دارد.

به گزارش سینماروزان کلاری که آخرین بار در فیلم «بمب» ایفای نقش یک پدر دلسوز را برعهده داشت اولین بار با ایفای نقش در «بانو»ی داریوش مهرجویی که سالها توقیف بود بازیگری را تجربه کرد.

کلاری در گفتگو با تینا جلالی در «اعتماد» از عزت الله انتظامی به عنوان واسطه اصلی حضور در «بانو» نام برده است. کلاری می‌گوید: داستان ازاين‌قرار است كه مهرجويي به من گفت در فيلم جديدم نقش دكتري دارم كه فكر مي‌كنم تو براي اين نقش انتخاب درستي هستي. من تا آن زمان هيچ پيشينه بازي نداشتم و مي‌دانستم كار سختي است. آنهايي كه در فيلم مهرجويي بازي كردند همه درخشيدند. از آقاي انتظامي گرفته در فيلم «گاو» كه بعد از سال‌ها با گاو مش حسن او را مي‌شناختند يا آقاي نصيريان در فيلم «آقاي هالو» كه اين نقش برايش ماندگار بود يا خسرو شكيبايي در «هامون». اين آدم‌ها آنقدر خوب بودند كه اصلا نمي‌شود در فيلم مهرجويي بد بود. ضمن اينكه من اصلا بازيگري نكرده بودم و هيچ‌چيز نمي‌دانستم اگر در فيلم مهرجويي بد باشي آبروريزي مي‌شود. به همين جهت از تيررس و زاويه آقاي مهرجويي خودم را دور نگاه مي‌داشتم. تا اينكه آقاي انتظامي به من زنگ زد چرا نمي‌آيي بازي كني؟ گفتم مگه فيلمبرداري شما تمام نشده؟ گفت نه بابا اينها قرارداد با بازيگر ديگر دارند آن بازيگر درگير شده و منتظر او هستند. تو در ذهن مهرجويي رفتي بيا حداقل سكانس‌هاي تو را بگيريم.

کلاری می‌افزاید: براي آقاي انتظامي توضيح دادم كه بازي در فيلم مهرجويي بسيار سخت است، اگر بد بازي كنم هر چه هم بخواهم به ديگران توضيح دهم من به خواسته آقاي مهرجويي آمدم گناه به گردن من است. مي‌ترسم از اينكه كار را خراب كنم و آبروريزي شود. آقاي انتظامي گفت: تو بيا اما بد بازي كن آقاي مهرجويي منصرف مي‌شود. انتظامي گفت: من چند بار است كه براي صحنه‌هاي تو گريم سنگين مي‌شوم ولي تو نمي‌آيي و صحنه‌هاي تو را نمي‌گيرم و من خسته شدم. من آن موقع ريش داشتم. اين را بگويم از آن موقع تا الان ريش نگذاشته بودم. رفتم سرصحنه و مهرجويي به گريمورم گفت اصلا به گريم صورت كلاري كاري نداشته باشيد. با خودم گفتم الان بد بازي مي‌كنم و او منصرف مي‌شود.

کلاری با خنده ادامه می‌دهد: شايد باورتان نشود هر كاري كه مهرجويي گفت، انجام ندادم اصلا به حرف‌هايش گوش ندادم، هر كاري دلم مي‌خواست در فيلم كردم. بايد با بازيگران هماهنگ مي‌شدم ولي من براي خودم بازي كردم. به‌يك‌باره آقاي مهرجويي كات… عالي بود. گفت تو عالي بودي من همين را دقيقا مي‌خواستم. از تعجب نمي‌دانستم چه بگويم. گفتم: واقعا خوب بودم يا در رودربايستي ماندي؟ آنجا بود كه فهميدم چقدر بازيگري كار سختي است. ما پشت دوربين به‌راحتي زندگي مي‌كنيم ولي به‌محض اينكه مقابل دوربين مي‌رويم انگار تمام جهان به شما نگاه مي‌كند. دنيا دگرگون مي‌شود صدا تغيير مي‌كند خيلي كار دشوار مي‌شود.

 




قهرمان مبارز فیلم «لوک بسون» توزرد از آب درآمد!

سینماروزان/محمدصادق عابدینی: زني كه جايزه صلح نوبل را برده است و در سينما از وي با عنوان «بانو» نام برده مي‌شود و كارگردان فرانسوي تلاش كرده وي را نلسون ماندلاي آسيا نشان دهد، در مقابل كشتار مسلمانان روهينگيا سكوت كرده و اين موضوع خشم افكار عمومي را در پي داشته است.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «جوان» در روزهاي اخير اعتراضات زيادي در شبكه‌هاي اجتماعي درباره سكوت آنگ سان سوچي و عدم محكوميت كشتار مسلمانان مطرح مي‌شود و كاربران شبكه‌هايي مانند توئيتر خواستار لغو جايزه نوبل اين زن ميانماري هستند.

زماني كه لوك بسون، كارگردان سرشناس سينماي فرانسه، در حال كارگرداني فيلم «بانو/The Lady» بود، كسي فكرش را نمي‌كرد كه زني كه چهره‌اش در اين فيلم به عنوان يك قهرمان انساندوست و مبارز راه آزادي معرفي مي‌شود، چهره غيرانساني‌اش را چند سال بعد نشان خواهد داد. در روزهايي كه مردم مسلمان روهينگيا در كشور ميانمار از خانه‌هاي‌شان رانده شده و قتل عام مي‌شوند، آنگ سان سوچي، زن ميانماري كه جايزه صلح نوبل را برده است، اين روزها به خاطر سكوت معنادارش در قبال نسل‌كشي مسلمانان و همراهي با ارتش و بوداييان تندرو در كشتار مردم روهينگيا، از سوي افكار عمومي جهان تحت فشار قرار گرفته است. درخواست براي بازپس گرفتن جايزه نوبل آنگ سان سوچي يكي از درخواست‌هايي است كه اين روزها در توئيتر بسيار به چشم مي‌آيد.

در فيلم «The Lady» كه تلاش شده اتفاق‌ها مستندگونه بازسازي نيز شود، شاهد آن هستيم كه آنگ سان سوچي زني مبارز نشان داده مي‌شود؛ زني كه براي احقاق حقوق مردم كشورش دست به مبارزه‌اي طولاني مي‌زند، جانش به خطر مي‌افتد و در نهايت راهي را كه پيش گرفته است با پيروزي پشت سر مي‌گذارد.
 مجله ديپلمات كه به وقايع بين‌المللي در منطقه آسياپاسيفيك مي‌پردازد، در مقاله‌اي با عنوان «بدبختي‌هاي آنگ سان سوچي» اين سؤال را مطرح كرده است كه آيا بانو (عنواني كه لوك بسون به آنگ سان سوچي داد) هنوز قهرمان حقوق بشر و دموكراسي است؟ ديويد هوت، نويسنده اين مقاله با كنايه از فيلم «The Lady»ياد مي‌كند و مي‌گويد لوك بسون در اين فيلم تلاش كرده است آنگ سان سوچي را به عنوان نلسون ماندلاي آسيا معرفي كند. اما در عمل آنچه رخ مي‌دهد، چيز ديگري است. اقليت روهينگيايي كه صرفاً 4 درصد از جمعيت ميانمار را تشكيل مي‌دهند، سال‌ها است كه از سوي اكثريت بودايي دچار آپارتايد شده و در سال‌هاي اخير خشونت گسترده‌اي براي پاكسازي نژادي اين اقليت به راه افتاده است. مسلمانان روهينگيايي كشته مي‌شدند كه آنگ سان سوچي، در سال 1991 به عنوان برنده جايزه صلح نوبل معرفي شد و باز هم مسلمانان كشته مي‌شدند كه در سال 2011، لوك بسون كارگردان فرانسوي زندگي اين زن ميانماري را در قالب فيلمي سينمايي به تصوير كشيد؛ فيلمي كه در آن اگرچه از ظلم و ستم بر آنگ سان سوچي و مشقت‌هاي وي در زندان و بازداشت خانگي صحبت مي‌شود اما هيچ اشاره‌اي به نسل‌كشي و خشونت‌هاي نژادي عليه مردم بي‌دفاع روهينگيا نمي‌شود.
سكوت آنگ و بيداري وجدان‌ها
نسل‌كشي مردم مسلمان در ميانمار، واكنش‌هاي زيادي را در شبكه‌هاي اجتماعي داشته است. پست‌هاي با هشتك «»يا «» توجه و همدري خود را با مردم مسلمان ميانمار ابراز مي‌كنند. در عوض اين ابراز همدردي‌ها، توجه‌ها به سمت آنگ سان سوچي معطوف شده است. زني كه روزي به خاطر مقاومت در برابر ديكتاتوري نظامي در ميانمار تحسين شده بود، اين روزها با در دست داشتن سمت مشاور دولت ميانمار و در حالي كه رسانه‌ها وي را «رهبر واقعي» اين كشور معرفي مي‌كنند، نه تنها تلاشي براي محكوميت نسل‌كشي انجام نداده بلكه در برابر فشار رسانه‌ها و افكار عمومي براي تقبيح كشتار مردم بي‌دفاع روهينگيا، مقاومت مي‌كند. او سال گذشته در واكنش به پرسش ميشل حسين، مجري بي‌بي‌سي جهاني درباره خشونت‌ها عليه مسلمانان ميانمار گفته بود: «كسي نگفته بود قرار است يك مسلمان با من مصاحبه كند.»
 دولت ميانمار براي جلوگيري از انتشار اخبار كشتار مردم روهينگيا، از حضور رسانه‌هاي بين‌المللي و ناظران سازمان ملل در مناطق مسلمان‌نشين خودداري مي‌كند و اين موضوع بر دامنه جنايات رخ داده مي‌افزايد.
 نيويورك‌تايمز در گزارشي با عنوان «چرا جايزه صلح نوبل آنگ سان سوچي لغو نخواهد شد» به درخواست‌ها براي لغو و ابطال جايزه صلح نوبلي كه به آنگ سان سوچي داده شده، اشاره كرده است. درخواست‌هايي كه در توئيتر و ديگر شبكه‌هاي اجتماعي دنبال مي‌شود. در اين گزارش اما با اشاره به اعتراض‌هاي متعددي كه به اعطاي جايزه صلح نوبل به افرادي مانند هنري كسينجر، شيمون پرز و اسحاق رابين شده، نقل قولي از اعضاي كميته نوبل آورده است كه در آن تصريح شده كميته نوبل جايزه‌اش را هرگز لغو نخواهد كرد حتي اگر برنده جايزه محكوم شود!
 يورونيوز در گزارشي درباره رفتار عجيب آنگ‌سان‌سوچي مي‌نويسد: بي‌اعتنايي آنگ‌سان‌سوچي نسبت به بحران اقليت روهينگيا، در شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌ها از ماه‌ها قبل جنجالي شده است. خانم آنگ، برنده جايزۀ نوبل صلح به دليل فعاليت‌هايش در راه دموكراسي ۱۵ سال را در بازداشت خانگي گذرانده است. فشار‌ها براي اينكه حداقل يك محكوميت زباني از طرف خانم سوچي بيان شود، زياد شده است، ملاله يوسف، دختر پاكستاني برنده جايزه صلح نوبل در توئيترش نوشته است: «جهان منتظر است تا خانم سوچي به سكوت خود در قبال آنچه بر مسلمانان در استان راخين اتفاق مي‌افتد، پايان دهد.»

آيا زن ميانماري كه زماني عنوان بانو را از سوي سينماي فرانسه گرفته بود و سينما وي را در قامت يك قهرمان به تصوير كشيده بود، سكوتش را خواهد شكست يا با ادامه همراهي‌اش با كشتار مسلمانان، باعث خواهد شد بيش از پيش در افكار عمومي جهان و در ميان كاربران شبكه‌هاي اجتماعي به چهره‌اي منفور تبديل شود؟!




تکذیب شایعه ابتلای بازیگر “اجاره‌نشینها” به آلزایمر

سینماژورنال: در ساعات گذشته شایعه‌ای در برخی شبکه های اجتماعی منتشر شد که حکایت از آلزایمر فردوس کاویانی داشت؛ بازیگر پیشکسوت ایرانی که تجربه ایفای نقش در آثاری پرمخاطب همچون “اجاره نشینها” و سریال “همسران” را دارد.

به گزارش سینماژورنال با این حال همسر فردوس کاویانی در گفتگو با “باشگاه خبرنگاران” ابتلای این بازیگر به آلزایمر را تکذیب کرد و گفت: همسرم چند وقتی است که جلوی دوربین نرفته است.

فردوس کاویانی از جمله بازیگران ایرانی است که کارش را از تئاتر شروع کرده است. این بازیگر که حزو اقلیتهای مذهبی بوده و زرتشتی است سابقه ایفای نقش در برخی از آثار مطرح سینمای ایران و از جمله “سگ کشی”، “بانو”، “میکس”، “هامون” و “در مسیر تندباد” را دارد.

آخرین کار اکران شده کاویانی در سینما “نارنجی پوش” داریوش مهرجویی است. ضمن اینکه آخرین کار تلویزیونی وی نیز سریال “هفت سین” یدا.. صمدی است.




بزرگداشت جشنواره فجر برای سینماگری مقیم کانادا؟+عکس

سینماژورنال: در روزهای گذشته درباره سه سینماگری که بزرگداشت آنها در جشنواره سی و چهارم فجر برگزار میشود اطلاع رسانی کردیم.

به گزارش سینماژورنال این سه نفر مهدی فخیم زاده، رضا کیانیان و رویا تیموریان هستند.(اینجا و اینجا را بخوانید)

شنیده های سینماژورنال حکایت از آن دارد که نفر چهارم بزرگداشتها هم محمدمهدی دادگو از تهیه کنندگانی است که سابقه مدیریتی دارد.

محمدمهدي دادگو متولد 1329 تهران، داراي مدرک كارشناسي مديريت بازرگاني و كارشناسي ارشد تجزيه و تحليل سيستم ها است.

وي از ابتدای دهه شصت به عنوان برنامه ريز در فيلم “حاجي واشنگتن” فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد و به عنوان مجری طرح در آثاری چون “بازی بزرگان”،”ناصرالدین شاه آکتور سینما” و “رقص خاک” کارش را ادامه داد.

تولید فیلم با شرکای “کادرفیلم”

در سالهای بعد دادگو به همراه شرکایش در شرکت کادرفیلم تولید آثاری چون “دندان مار”، “پرده آخر”، “بانو” و”کلاه قرمزی پسرخاله” را انجام داد.

“زمستان است” و “صنم” هر دو ساخته رفیع پیتز از فعالیتهای مستقل تهیه کنندگی دادگو هستند.

مدیریت در تلویزیون

دادگو از جمله چهره های مدیریتی تلویزیون است که سابقه مدیریتی او به قبل از انقلاب بازمیگردد.
او  مدير كل كنترل بودجه سازمان راديو و تلويزيون (1352- 1355)، مدير امور مالي شبكه دوم راديو و تلويزيون (1355- 1357) و مدير ارزشيابي كمي و برآورد برنامه هاي تلويزيوني (1359-1361)بوده است.

دادگو مدير توليد بنياد سينمايي فارابي (1362-1364)هم بوده است.

“تردید”ی که ناتمام ماند…

دادگو هفت سال قبل با حمایت فارابی تهیه کنندگی “تردید” دومین فیلم بلند واروژ کریم مسیحی را برعهده گرفت اما اختلافات طرفین باعث جدایی دادگو از پروژه شد و بجایش سعید سعدی که  سابقه مدیریت شهرک دفاع مقدس را داشت وارد کار شده و تولید را به انجام رساند.

فعالیتهای عمرانی در کانادا

به گزارش سینماژورنال دادگو باجناق ایرج طهماسب بازیگر و کارگردان شناخته شده سینما و تلویزیون است و به بیان بهتر حمید و مجید مدرسی شرکای او در “کادرفیلم”، برادرزن وی محسوب می شوتد.

دادگو این روزها در کانادا اقامت داشته و درگیر یک سری فعالیتهای عمرانی است.
هنوز مشخص نیست که این سینماگر برای برگزاری بزرگداشتش در جشنواره فجر به تهران خواهد آمد یا نه.

محمدمهدی دادگو
محمدمهدی دادگو



داریوش مهرجویی: وزیر فرهنگ پهلوی فکر می‌کرد “گاو” فیلم مستند است!/دعوای وزارت فرهنگ با تلویزیون باعث اکران “گاو” شد

سینماژورنال: اینکه گروه سینمایی تازه تاسیس “هنروتجربه” کمک می کند به بازسازی نسخه های قدیمی آثار کلاسیک سینمای ایران و تبدیل آنها به نسخه دیجیتال، نمی‌تواند تصمیم بدی باشد اما اینکه زمان مفیدی که می تواند به اکران فیلمهای پشت خط اکران مانده تعلق گیرد در اختیار اکران چنین آثاری که بارها و بارها دیده شده اند قرار می گیرد جای بحث دارد.

در تازه ترین تصمیم مدیر این گروه بنا شده نسخه دیجیتال شده فیلم “گاو” مهرجویی نیز در سینماها اکران شود.

به گزارش سینماژورنال به همین بهانه سجاد فیروزی متن کامل گفتگوی اخیر داریوش مهرجویی با “ژان میشل فرودون” سردبیر اسبق “کایه دو سینما” را که در آن به تفصیل درباره “گاو” صحبت شده ترجمه کرده و به “شرق” ارائه داده است.

در این گفتگو در کنار نکات جالب و کمتر شنیده شده ای که درباره دور زدن وزارت فرهنگ قبل از انقلاب برای ساخت “گاو” توسط مهرجویی بیان شده گلایه هایی کم و بیش غیرواقعی را هم از مهرجویی می شنویم.

گلایه هایی با این مضمون که در سالهای اخیر آنها که امکانات را در اختیار داشته اند سینماهای خوب را در اختیار گرفته اند و او را به حاشیه رانده اند. این گلایه ها در شرایطی رخ می دهد که فیلمهای آخر مهرجویی یعنی “اشباح” و “چه خوبه برگشتی” اتفاقا بلحاظ اکران گسترده و در بهترین سینماهای کشور وضعیتی مطلوب را تجربه کردند اما کیفیت پایین آثار بود که باعث شد مخاطبان چنان که باید از آثار استقبال نکنند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی مهرجویی با ژان میشل فرودون را ارائه کرده است.

شما در دهه ٦٠ میلادی در کالیفرنیا درس خواندید؟
من مدرک فلسفه را در «یو‌سی‌ال‌‌ای» گرفتم ولی همان‌موقع هم عشق من سینما بود. انگلیسی یادگرفتم تا بتوانم تاریخ سینما بخوانم. دقیقا این دلیلی بود که باعث شد به آمریکا بروم. آنجا البته آغازی برای تضاد فرهنگی بود؛ موسیقی، فیلم‌های آن زمان و موج نو… در مجتمع دانشگاهی ما گدار، برگمان، آنتونیونی و… دیده می‌شدند… آنها می‌آمدند. بونوئل هم همین‌طور. وقتی به ایران برگشتم، می‌خواستم فیلمی با همان حال و هوا بسازم؛ فیلمی که واقعیت روزمره کشور را به تصویر بکشد ولی می‌خواستم فیلمم فرم نوینی داشته باشد.
با این حال وقتی سال ١٩٦٦به ایران برگشتید فیلمی متفاوت با آنچه می‌گویید به نام «الماس٣٣» ساختید.
ایده‌ام این بود که با آن فیلم تجاری آهسته‌آهسته جایگاه محکمی در سینما پیدا کنم. آن فیلم تقلید کمیکی از «جیمز باند» بود و سعی کردم از آن کاریکاتوری آبزورد بسازم. از این گذشته آن فیلم به من کمک می‌کرد تمرین کنم، چون قبل از آن مطلقا فیلمی نساخته بودم. حتی یک فیلم کوتاه هم نساخته بودم. برای آن فیلم عوامل عریض و طویلی با یک هنرپیشه زن آمریکایی و البته صدها نفر سیاهی لشکر داشتم. به هر حال از برخی جهات آن فیلم سوء‌برداشت بود. هرچند جنبه‌های سرگرم‌کننده هم داشت. آن فیلم، سینمایی نبود که من می‌خواستم.
پس «گاو» اولین فیلم واقعی شماست؟ ‌
دقیقا.
عادت کرده‌ایم فیلم‌های «موج نو» یا «موج‌های نو» را که یکباره در سراسر دنیا ساخته شدند با هم مقایسه کنیم. با این حال «گاو» به اندازه کافی متفاوت بود. فکر می‌کنم به این دلیل لوکیشن اغلب فیلم‌های موج نو در شهر‌ها واقع شده و درباره دنیای مدرن صحبت می‌شود.
من به مناطق مختلفی در ایران سفر کرده و دیده‌ام که روستایی‌ها چطور زندگی می‌کنند. روستایی‌ها جمعیت زیادی هستند که هرگز در سینما، رسانه‌ها و البته سخنرانی‌های سیاسی جایی ندارند. رویای من این بود به آنها تصویری بدهم. پیش‌تر غلامحسین ساعدی‌ نویسنده را می‌شناختم که مجموعه داستانی- که اتفاقاتش در روستای کوچک دورافتاده‌ای می‌افتد- منتشر کرده بود. در میان این داستان‌ها، ‌«گاو» هم قرار داشت که ما را به این فکر انداخت تا از روی آن فیلمی بسازیم. فیلمنامه فیلم را دونفری با هم نوشتیم، مثل کاری که غالبا قبل از تبعید او به پاریس انجام می‌دادیم. البته در فیلم از پرسوناژها و شرایط کلی آن مجموعه داستان استفاده کردیم و این‌طور نبود که فقط داستان «گاو» را مدنظر قرار بدهیم. ما شب‌ها مدت سه‌هفته در دفتر او کار می‌کردیم. آقای ساعدی روانپزشک بودند؛ او روزها کار می‌کرد و شب‌ها هم از کلینیک او استفاده می‌کردیم.
فیلم چطور به مرحله تولید رسید؟
توسط وزیر فرهنگ و هنر. در آن زمان آنها نمی‌دانستند که ما قرار است چه کاری انجام دهیم و فکر می‌کردند که کارمان مستند است. به همین دلیل به من ابزار لازم برای این فیلم دادند و از لحاظ مالی آن را تامین کردند. وقتی فیلم به پایان رسید آنها عصبانی شدند و جلوی پخش آن را گرفتند. در آن زمان تبلیغات شاه تاکید زیادی بر «مدرنیزاسیون» روستاها داشت و طبیعتا این موضوع با چیزهایی که در فیلم وجود داشت، همخوانی نداشت. ما بعد از بررسی تقریبی چندین مکان، «گاو» را در قزوین فیلمبرداری کردیم. چون معماری آن روستا و محیط اطرافش به نظرم مناسب آمد، ‌ولی داستان این فیلم می‌توانست هرجای کشور رقم بخورد.
هنرپیشه‌ها چه کسانی بودند؟
هنرپیشه‌های اصلی هم وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بودند. بازیگران تئاتر بودند. من هنرپیشه‌های اصلی را با بازیگران غیرحرفه‌ای که اهالی همان روستا بودند و کم و بیش در نقش خودشان ظاهر شدند، ادغام کردم. صحبت‌های زیادی با آنها کردم تا بتوانم بازی متفاوتی از روستایی‌ها بگیرم. همه هنرپیشه‌ها در سینمای ایران به چهره‌های سرشناسی تبدیل شدند که اولین آنها عزت‌الله انتظامی، بازیگر صاحب گاو بود که بیش از صدنمایشنامه بازی کرده بود، ولی فیلم «گاو» اولین نقش سینمایی‌اش بود. او بعد از آن به ستاره‌ای بزرگ تبدیل شد و ما در هفت‌فیلم دیگر با هم همکاری کردیم.

گاو
گاو

غالبا این فیلم را میراثی از نئورئالیسم ایتالیایی می‌دانند، ولی سبک بسیار اصیلی دارد که به نظر می‌رسد به خوبی از اکسپرسیونیسم آلمان و سینمای بزرگ و صامت آن زمان شوروی برگرفته شده.
من از قبل تعریف مشخصی برایش نداشتم. فکر می‌کنم این فیلم را تحت تاثیر ترکیبی از آثار کارگردانان بزرگ اروپایی ساختم که در آمریکا با آنها آشنا شدم. «مهر هفتم» تاثیر زیادی روی من گذاشت، همان قدر فیلم‌های دسیکا و آیزنشتاین تاثیرگذار بودند. من البته تلاش زیادی هم کردم و به فیلمبردارم که مستندهای زیادی در شرایط سخت گرفته بود، اعتماد کردم. هرچند آن فیلم اولین فیلم داستانی بود که داشت فیلمبرداری می‌کرد. ما فیلمبرداری صحنه‌هایی در سیاهی مطلق را تجربه کردیم و در کنارش با استفاده از صفحات بزرگ، ‌استفاده غیرمعمول از نور را هم تجربه کردیم. با این حال، در کل همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتاد، بدون اینکه از قبل درباره‌اش تصمیمی گرفته باشیم.
داستان مردی که گاوش ناپدید می‌شود و خودش را به جای گاو می‌پندارد، از نظر شما داستان کمیکی است؟
کمیک نه. یک وجه سورئالیست در این قصه وجود دارد، ولی منابع و مباحث بسیار عمیق‌تری در آن نهفته است.
ابن‌عربی، فیلسوف بزرگ می‌گوید یکی از مراحل مسیر عشق عرفانی رسیدن به لحظه‌ای است که بین عاشق و چیزی که به آن عشق می‌ورزد، ادغام به وجود بیاید. این اتفاقی است که برای روستایی فیلم که دیوانه‌وار گاوش را دوست دارد، می‌افتد. می‌توان این مورد را کمیک یافت ولی در کل هرگز حالتی خنده‌دار و مسخره‌کننده ندارد. اگر بعدی کمیک داشته باشد به این خاطر است که او بقیه روستایی‌ها را متهم به این می‌کند که گاوش را دزدیده‌اند. در حالی که روستایی‌ها در درد او شریک می‌شوند تا کمکش کرده و از او مراقبت کنند. با این حال این مورد فقط یکی از ابعاد این داستان است.
پخش فیلم ابتدا ممنوع شد و سرانجام با برچسبی مبنی بر اینکه اتفاقات این فیلم مربوط به ده‌ها سال قبل است، اجازه اکران یافت…  .
فیلم سه سال توقیف بود و بعد جشن هنر شیراز تصمیم گرفت آن را اکران کند. فیلم از دعوای بین وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون ملی که توسط فردی روشنفکر و مترقی، رضا قطبی، اداره می‌شد، بهره برد. به لطف آن اکران فیلم خیلی سریع با موفقیت روبه‌رو شد و واکنش‌ها و نقدهایی که درباره آن شد خصومت دربار را نرم‌تر کرد. در آن زمان، یک دوست فرانسوی، کارگردانی به نام رنو والتر، کپی آن را به صورت پنهانی از ایران خارج کرد و به جشنواره فیلم ونیز در سال١٩٧١ رساند. آنجا بود که از فیلم استقبال گسترده‌ای شد. البته فیلم زیرنویس نداشت و من به‌طورزنده در حین اکران فیلم، آن را ترجمه می‌کردم. بعد از آن «گاو» به ده‌ها جشنواره دیگر هم دعوت شد. وزیر فرهنگ و هنر گفت که این فیلم مایه افتخار ایران است و اجازه پخشش را با همان برچسبی که به آن اشاره کردید، داد؛ برچسبی که البته کسی را گول نزد.
آیا «گاو» در ایران فیلم مهمی ماند؟
بله. «گاو» اولین فیلمی است که که در ایران بازسازی دیجیتال شده است و دوباره در سینماهای ایران اکران می‌شود.
زمانی که «گاو» توقیف بود، شما به فیلمسازی‌تان ادامه می‌دادید؟
من ابتدا فیلمی کمدی به اسم «آقای هالو» ساختم و بعد هم «پستچی» را کارگردانی کردم که از «ویتسک» گرفته شد. در انتها هم نوبت به «دایره مینا» رسید که در ایران ممنوع شد. ولی در جشنواره‌های بین‌المللی موفقیت زیادی به دست آورد.
فیلمسازی‌تان تا بعداز انقلاب ایران هم ادامه پیدا کرد. شما فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم » را ساختید… فیلمی که در ایران اجازه اکران پیدا نکرد.
شرایط کاملا آبزورد بود. به خواست دولتی که نتیجه انقلاب بود، ‌من فیلمی ساختم که داستانش در یک مدرسه رخ می‌داد و در حمایت از انقلاب بود. مدیر آن مدرسه شخصیت دیکتاتوری بود اما اکران فیلم را ممنوع کردند و فیلم به مدت ٩سال دیده نشد. آن فیلم به فرانسه دعوت شد و در جمع کارگردانان به نمایش درآمد ولی اجازه ندادند که پخش شود.
در همان زمان بود که به طور غیرمنتظره‌ای فیلم «گاو» توسط امام خمینی به‌عنوان فیلمی نمونه معرفی شد.
«گاو» در دو نوبت نقش مهمی در سینمای ایران بازی کرد. اولین بار به مثابه نشانه‌ای بود که پرداختن و گذر به سینمایی دیگر را ممکن می‌کرد. ما به همراه کارگردانان دیگر راه را باز کردیم. سپس بعد از انقلاب در سال ١٩٨١سینما در شرایط بسیارحساسی قرار گرفته بود؛ سالن‌ها را آتش می‌زدند و سینما به عنوان محلی از فساد تلقی می‌شد، ولی خوشبختانه یک شب «گاو» از تلویزیون پخش شد و فردای آن روز آیت‌الله خمینی اعلام کرد که باید فیلمی مثل این ساخته شود. او گفت: «ما در کل مخالف سینما نیستیم. ما مخالف فحشا هستیم.» این جمله تیتر درشت همه روزنامه‌ها شد. هرچند نتوانست به شرایط شخصی من سروسامان بدهد. همان زمان بود که باید تبعید می‌شدم. من با ویزای «کن» به فرانسه رفتم؛ جایی که فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» نمی‌توانست برود… .
شما در فرانسه طولانی‌مدت نماندید…  .
من به درخواست INA فیلمی ساختم و به همراه ساعدی که قبل از من کشور را ترک کرده بود فیلمنامه‌های زیادی نوشتیم، ولی سرانجام هیچ‌کدام‌شان به نتیجه نرسید و من برگشتم. در آن‌زمان جنگ ایران و عراق بود و همه‌چیز تاریک بود. ناگهان فیلم کمدی ساختم که در واقع فیلم سیاهی بود ولی آدم را به خنده می‌انداخت: «اجاره‌نشین‌ها» و بعد هم «هامون» را ساختم که ماجرای افسردگی یک روشنفکر بود. بعد هم «بانو» را ساختم که دوباره اکرانش ممنوع شد. چون فقر را نشان داده بودم. این بار هم ٩ سال ممنوعیت پخش داشت. بعد هم نوبت به «سارا» رسید که برگرفته از «خانه عروسک» ایبسن بود… آن فیلم اقتباسی نبود، ترجیح می‌دهم از کلمه اقتباس آزاد برای آن فیلم استفاده کنم. فیلم بعدی‌ام «پری» برگرفته از اثری از «سالینجر» بود… هر بار برای فیلم‌هایم داستانی درست می‌کردند تا مفهومی در زمان حال داشته باشد و با بافت خاصی در ایران آن را تشبیه کنند.
ولی با وجود همه این مشکلاتی که می‌گویید به فیلمسازی‌تان ادامه دادید.
بله. سال٢٠٠٢ «بمانی» را ساختم که درباره زن‌هایی بود که در جوامع قدیمی و بدوی زندگی می‌کردند. جایی که آنها را به سمتی می‌برد که با آتش خودشان را بسوزانند. دردناک و ناراحت‌کننده است. به من گفتند این فیلم به انجام این کارها کمک می‌کند. این‌طور نیست که من مشکلی با سانسور نداشته باشم، «سنتوری» که به یک آهنگساز اختصاص داشت هم دوباره ممنوع شد، ولی به محض اینکه پروژه‌ای رد می‌شد فیلمنامه دیگری می‌نوشتم. من هرگز متوقف نمی‌شوم. بعد «نارنجی‌پوش» را ساختم که فیلمی زیست‌محیطی بود. رفتاری که بسیاری از تهرانی‌ها دارند و مکان عمومی را مثل سطل زباله می‌بینند و هرچیزی در آن پرت می‌کنند. فیلم تازه‌تری هم به نام «اشباح» ساختم. با این حال آنهایی که امکانات را در دست دارند بقیه را به حاشیه می‌رانند؛ آنها چیزهای خوب را به خود اختصاص می‌دهند، فیلم‌هایشان در بهترین سینماها اکران و بعد هم در جشنواره‌های ایرانی برگزیده می‌شوند و جایزه می‌گیرند. فیلم‌های رسمی تقریبا همه‌جا را تسخیر کرده‌اند.