1

کارگردان سینمای ایران از اعدام رهایی یافت!+عکس

سینماروزان: کریم آتشی، کارگردان ۵۵ ساله سینما و تلویزیون که آثاری همچون “پنجاه روز التهاب”، “نطفه شوم”، “سلام به انتظار” و “انتهای قدرت” را در کارنامه دارد از قصاص رهایی یافت.

به گزارش سینماروزان به نقل از روزنامه ایران، شامگاه چهارشنبه ۱۹ شهریور سال گذشته، خبر قتل مردی میانسال به دست به پلیس اعلام و ساعتی بعد کریم آتشی به‌عنوان متهم دستگیر شد.

وقتی کریم آتشی در مقابل بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت قرار گرفت، گفت: قصد قتل نداشتم و فقط می‌خواستم همسایه‌ام را تهدید کنم تا دست از مزاحمت بردارد. ۳۰ سال است که در این ساختمان سکونت دارم و آزارم به کسی نرسیده است، اما از وقتی که مقتول به این ساختمان آمد اختلاف‌هایمان شروع شد. او خیاط بود و در زیرزمین خانه همسایه خیاطی می‌کرد، اما بعد از مدتی واحد طبقه اول ساختمان را خرید و مدت‌هاست که در این آپارتمان سکونت دارد.

او ادامه داد: مقتول دو اتاق از آپارتمانش را نیز اجاره داده بود. اختلاف‌های اصلی ما از ۸ سال قبل آغاز شد. او می‌خواست خانه را خراب کند و دوباره بسازد و به مالکان واحد‌های دیگر هم گفته بود، اما کسی با این خواسته او موافقت نکرد و از آن روز به بعد مزاحمت‌هایش شروع شد. هر کاری می‌کرد تا ما را اذیت کند. من ناراحتی تنفسی دارم، اما او تعمدی مواد سمی و شیمیایی در فاضلاب می‌ریخت تا من اذیت شوم. اذیت‌های او ادامه داشت و حتی دوبار هم شکایت کردم.

متهم ادامه داد: من در آپارتمانم به هنرجویانم آموزش تئاتر می‌دهم و از زمانی که کرونا شیوع پیدا کرده شب‌ها در محل کارم می‌خوابم. شب حادثه خواب و بیدار بودم که سر و صدای وحشتناکی به گوشم رسید یک نفر با چکش به در آهنی می‌کوبید. وقتی دیدم مرد همسایه است، اعصابم به هم ریخت و اسلحه را برداشتم تا او را بترسانم به سمت آپارتمانش رفتم. ابتدا دو تیر هوایی شلیک کردم. او به‌سمت من آمد و لوله اسلحه من را گرفت، چون دستم روی ماشه بود، ناخواسته سومین تیر را شلیک کردم. ناگهان صدای فریادش بلند شد و روی پله‌ها افتاد. با این تصور که آسیب جدی ندیده است و ساکنان طبقه سوم به کمکش می‌آیند، او را همان جا رها کردم. قبل از اینکه به آپارتمانم برگردم، ظرف آبی برداشتم و خونی که روی زمین ریخته بود را می‌شستم که مأموران متوجه ماجرا شدند.

با اعتراف کارگردان میانسال، او به بازسازی صحنه جنایت پرداخت و مرد میانسال به زندان منتقل شد. درحالی که پرونده او تکمیل شده و بزودی کیفرخواست به اتهام قتل عمدی این پرونده صادر می‌شد، سرانجام ۸ ماه پس از این حادثه با تلاش بازپرس ساسان غلامی خانواده مقتول به حرمت ماه مبارک رمضان از قصاص وی گذشت کردند.

با گذشت اولیای دم مقتول، پرونده این جنایت بزودی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده خواهد شد تا وی از جنبه عمومی جرم محاکمه شود.

کریم آتشی(از راست نفر دوم)
کریم آتشی(از راست نفر دوم)




همزمان با تأیید حکم اعدام بابک زنجانی⇐شریک سینمایی زنجانی بیان کرد: به‌غیر از تأمین سرمایه ۳ فیلم، تجهیزات تولید ۱۷ فیلم دیگر توسط شرکت متبوع زنجانی فراهم شد!!/زنجانی ۵هزار میلیارد در اختیار پروژه‌های مختلف قرار داد و ۲۵ میلیارد در حوزه سخت افزاری سینما سرمایه‌گذاری کرد!

سینماروزان: در آستانه برگزاری جشنواره سی و دوم فیلم فجر بود که گزارشهایی درباره ردپای پررنگ بابک زنجانی و شرکتی به نام سورینت فیلم در سینمای ایران منتشر شد.

به گزارش سینماروزان از جمله آن گزارشها که در یک رسانه پویای فضای مجازی با نام “شبکه ایران” منتشر شد از کمک به تولید چندین فیلم توسط زنجانی خبر داده شد؛ انتشار آن گزارش حواشی فراوانی را در میان سینماگران رقم زد با این حال به غیر از سه فیلم “هیچ کجا هیچ کس”، “سیزده” و “نقش نگار” هیچ کدام از صاحبان آثار دیگر حمایت زنجانی از خود را علنی نکردند.

حالا سه سال بعد از آن گزارش و درست ساعاتی بعد از تأیید حکم اعدام بابک زنجانی توسط دیوان عالی کشور، محمود دینی شریک سابق بابک زنجانی در شرکت سورینت فیلم در گفتگو با “شرق” داده های تازه ای را درباره فعالیتهای سینمایی وی بیان کرده است و از جمله کمک به تولید 17 فیلم توسط شرکت متبوع زنجانی.

محمود دینی که بسیاری وی را به واسطه ایفای نقش “علی” سریال “آینه عبرت” می شناسند درباره همکاری با زنجانی بیان داشت: اشتراک ما کمک به فرهنگ کشور بود. در مدت‌زمانی که آقای‌ زنجانی تصمیم گرفت از پروژه‌های فرهنگی خصوصا در حیطه سینما حمایت کند، تعداد بسیار زیادی فیلم‌نامه از بهترین تهیه‌کنندگان و کارگردان‌های کشور به دستش رسید.

وی ادامه داد: زنجانی تمام فیلم‌نامه‌ها را خودش می‌خواند و قرار بود در سال ١٠ فیلم سینمایی تولید کنیم و قطعا همه در جریان هستند که در این مدت سه‌ پروژه سینمایی ساخته شد، به ١٧ فیلم سینمایی برای ساخت کمک و تجهیزات فنی بالغ بر پنج ‌هزار میلیارد برای کمک به سینمای کشور در اختیار پروژه‌ها گذاشته شد.

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش اضافه کرده بود: در این مدت نتوانستیم هیچ‌گونه پروژه مشترک سینمایی با هم انجام دهیم. اما ساخت سالی ١٠ فیلم جزء برنامه‌های آن شرکت بود. سرمایه‌گذاری‌های آقای ‌زنجانی در عرصه فرهنگ در چند سال گذشته بسیار گسترده بود.

دینی تأکید کرد: شرکت سورینت ٢٥ میلیارد در حوزه سخت‌افزاری سینما سرمایه‌گذاری کرد، به ١٧ فیلم سینمایی برای ساخت، تجهیزات داده شد، برای سه‌ فیلم توسط او در سینمای ایران سرمایه‌گذاری شد.

محمود دینی با اشاره به طرحی که برای تولید سالانه 10 فیلم و ساخت 50 سینما در کشور داشته اظهار داشت: متأسفانه طرحی از سوي من در حوزه فرهنگ انجام شده که به دلایلی نامعلوم جلوي آن گرفته شد؛ پروژه‌ای که چیزی حدود صد میلیارد برای آن هزینه شده و در حوزه فرهنگی کشور، انقلابی بزرگ محسوب می‌شودولی به نتیجه نرسید.

محمود دینی
محمود دینی



چگونه مسعود فراستی در سال ۶۰ از اعدام نجات یافت؟

سینماژورنال: مسعود فراستی منتقدی که در هفته‌های اخیر به خاطر نقدی صریح که بر یک فیلم هنروتجربه ای به نام “دونده زمین” داشت با واکنش برخی از کارمندان این گروه سینمایی مواجه شده بود و حتی یکی از این کارمندان برایش حکم شلاق صادر کرد(!) در تازه ترین گفتگویش که با “رمز عبور” انجام شده، در امتداد تأیید نظرات قبلی‌اش درباره “دونده زمین” روایتی را هم ارائه داده از اولین روزهای انقلاب اسلامی.

به گزارش سینماژورنال فراستی که گویا به گفته خودش در آن دوران عضو یکی از گروههای چپ بوده، به همین دلیل دستگیر شده و از آنجا که در دادگاهش گفته است نه به اسلام اعتقاد دارد و نه به جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شده است اما بازجویش که فراستی نامی از او نبرده(!) توانسته با قدرت کلامش اسباب بازگشت او را فراهم کند.

سینماژورنال بخش خواندنی گفتگوی فراستی درباره ماجرای صدور حکم اعدام و بعدتر تبرئه‌اش را ارائه می دهد:

شما طرفدار انقلاب اسلامی هستید؟

بله، طرفدار انقلاب اسلامی هستم.

بعد از انقلاب مشکلی برایتان پیش نیامد؟

بعضی اوقات زندان بودم.

شنیده‌ام حکم سنگین هم به شما دادند.

اعدام.

چرا؟

برای اینکه جزو یکی از گروه‌های چپ بودم. چپ به قول آن موقع خودمان غیر وابسته. فکر می‌کردیم. تفکری همچنان وابسته است. چپ غیر توده‌ای، چون توده‌ای‌ها غیر از اینکه وابستگی جبهه‌ای داشتند، وابستگی جیبی هم داشتند. به ایران آمدیم و از انقلاب دفاع کردیم. در جایی هم نکشیدیم. من هم شل شدم. نه فقط من، عده‌ای از بچه‌ها این‌طوری شدند. در ما انشعاب شد، عده‌ای مسلحانه علیه حکومت شدند. طیف من منفعل شدند. گفتند این راه غلط است، ولی منفعل شدند. راهی هم جز این نداشتیم، چون مردم آن طرف بودند. ما هم علیه مردم نبودیم. نمی‌دانستیم چکار کنیم. در یک سال و خرده‌ای آخر کاملاً به بن‌بست رسیدیم و همه را در یک شب گرفتند.

چه سالی؟

آخر سال ۱۳۶۰. به اوین رفتیم. یک بازجو داشتم که از زیر چشم‌بند او را می‌دیدم. لبه کتش پاره بود. دانشجوی فوق‌لیسانس علوم سیاسی بود. ماه بود. این باید مرا تعزیر می‌کرد. همان موقع که حکم تعزیر مرا داشت، اشک هم از گوشه چشمش افتاد. این را دیدم. اینها را به یک آدم امروزی بگویی نمی‌فهمد. با این دعوا دارم؟ مرا تغییر داد، بلکه نشستم و مثل خر خواندم. ۴۰۰ جلد کتاب خواندم.

در زندان؟

بله. یعنی هر چه کتاب مسلمانی نخوانده بودم، آنجا خواندم.

مذهبی بودید؟

نه، چپ بودم. چپ مائوئیست بودم. شروع به خواندن کردم. از فلسفه هم شروع کردم. بعد تاریخ و سپس همه چیز. هر آنچه را که جدی بود خواندم. المیزان خواندم. چهار جلد اساسی علامه طباطبایی را به دقت می‌خواندم و خط می‌کشیدم. از نظر فکری هم در بیرون تیر خلاص را خورده بودم، یعنی انفعال داشتم. مذهبی که نبودم، همچنان هم چپ می‌زدم. آرام‌آرام به چیزهایی رسیدم. پیش حاکم شرع که رفتم، پرسید: «تو جمهوری اسلامی را قبول داری؟» جواب دادم: «نه.» سئوال کرد: «اسلام را قبول داری؟» پاسخ دادم: «نه.» گفت: «برو.» سه سال و نیم زیر حکم اعدام بودم. بازجو مرا می‌شناخت. یعنی در این مدت آن‌قدر با من سر و کله زده بود، مرا می‌شناخت. یک شب به سلولم آمد. پشتم را به دیوار کردم و نشست. گفت: «الاغ! خواسته‌ام دو باره از اول محاکمه شوی. خودت را لوس نکن. می‌دانم دیگر مارکسیست نیستی. این را هم می‌دانم که طرفدار انقلاب اسلامی هستی. مسلمان هستی یا نیستی، به من مربوط نیست. از تو سئوال می‌کنم مثل آدم جواب بده. خودت را لوس نکن. قبول است؟» گفتم: «قبول است.» گفت: «به من مدیونی.» بچه خیلی خوبی بود.

الان چه شده است؟ چپ‌ها سوسول شده‌اند؟ الان از چپ فقط سبیل استالینی و این چیزهایش مانده است.

کاش چیزی با آنها مانده بود. دیالوگ می‌کردیم و می‌گفتیم حرف حسابتان چیست؟ من که چپ را صد برابری بلدم. من مارکس و لنین را حفظ بودم، یعنی جزو معدود آدم‌های اروپا بودم که کسی نمی‌توانست نفس بکشد. بیایید حرف بزنید ببینیم چه کاره‌اید.