1

تحلیل تند یک رسانه اصلاح‌طلب بر “مسخره‌باز”ی که یک تنه در برابر تهیه‌کننده حاکمیتی “بلیت‌خر” ایستاده ⇐ تدوین نهایی مشکل دارد وگرنه از “هشتگ” و “آینه بغل” جلو می‌زد!/ به‌منظور “تخدیر” و نه “تغییر” به نوستالژی پناه برده!!/تکرار قاب‌ها و كلوزآپ‌های دلربا، آزار‌دهنده است/بزرگ‌ترين مشكل از فيلمنامه و قبل‌تر از آن از ايده و فقدان دال مركزي براي اين همه كولاژ است

سینماروزان: “مسخره باز” از تازه‌ترین فیلمهای اکران شده در سینماهاست که فروش قابل قبولی داشته و یک‌تنه توانسته دربرابر فیلمی حاکمیتی که تهیه‌کننده‌اش سعی داشته با خرید بلیت فله‌ای، آمار فروشش را بالا ببرد، بایستد.

روزنامه اصلاح‌طلب “اعتماد” در تحلیلی تند بر این فیلم، هم نوستالژی‌بازی کارگردان را شماتت کرده و هم تکرار مکررات دامنگیر فیلم را.

متن تحلیل “اعتماد” را بخوانید:

بازگشت به نوستالژي و امر نوستالژيك آنتي‌تزي است در برابر وضعيت {اكنون}. سوژه نوستالژي‌باز يا با وضعيت اكنون‌اش مشكل دارد و يا اينكه به لحاظ آبجكتيويتي در بند گذشته موهوم مانده است؛ كه البته آن‌ هم بي‌فهم وضعيت عيني سوژه و نسبتش با تكنولوژي‌هاي قدرتي كه بر او سيطره دارند، نمي‌توان فهم كرد. رجوع به امر نوستالژي از هر سو كه باشد، عملي منفعلانه نسبت به وضعيت موجود است؛ به اين معنا كه سوژه هم با وضعيت موجود مشكل دارد و هم اينكه در خود توان تغيير نمي‌بيند و يا ميل به رهايي ندارد. در غياب اين توان و ميل، سوژه به امر نوستالژي نه براي {تغيير} بلكه براي تخدير پناه مي‌برد. از ديگر سو دنياي جديد تكنولوژيك رجوع به امر نوستالژيك را هم دگرگون كرده است. يعني اگر مثلا مردم 100 سال پيش با مردمان 700 سال پيش و قبل‌تر، نوستالژي‌هاي مشترك بسياري داشتند دنياي اكنون به‌ دليل ازدياد توليد محتوا و شتاب گرفتن زمان، فواصل امور نوستالژيك را بسيار كوتاه كرده است؛ به ‌همين دليل «همايون غني‌زاده» كه به ‌نظر مي‌رسد از اكنون زماني و جغرافيايي در اولين فيلمش و پيش‌تر از آن در نمايشش (مي‌سي‌سي‌پي نشسته مي‌ميرد) گريزان است؛ هم «كازابلانكايي» را كه 80 سال پيش ساخته شده است نوستالژيك مي‌داند و هم «لئون» كه 25 سال پيش. البته اين دو تنها مواد خام كارگردان تئاتر فيلم‌باز نيست؛ «سوئيني‌تاد»، «كيل‌بيل»، «شاينينگ» و «هزاردستان» هم ديگر مواد خام و نه پخته‌اي هستند كه غني‌زاده در كشكول مسخره‌باز مي‌ريزد؛ همه آثاري كه هر فيلم‌بازي در ابتداي راه با اين اسامي آشنا مي‌شود و اگر اين راه را هم ادامه دهد احتمالا به اين نتيجه مي‌رسد كه با شاهكارهايي هم طرف نبوده است!

كل داستان «مسخره‌باز» در آرايشگاهي كه در لامكان و لازمان است مي‌گذرد، انگار غني‌زاده بيش از همه چيز ميل به چالش كشيدن بي‌جهت خود را دارد، شايد به‌ همين دليل است كه ماشين، هواپيما و يك لشكر آدم را در نمايشش روي سن تالار وحدت مي‌آورد و وقتي به سينما مي‌رسد، اصرار دارد كه در يك لوكيشن بماند و تمام ذهنياتش را به ميانجي جلوه‌هاي بصري به عينيات تبديل كند. نيمچه داستان فيلم در همان مواجهه اول لو مي‌رود و با همان كليشه هميشگي «ريشه در كودكي‌اش دارد» قصد توجيه شدن دارد.

قاب‌ها و كلوزآپ‌ها ابتدا دلربا به سبك فانتزي‌هاي خوش‌ساخت غربي جلوه مي‌كند اما بعد از تكرار و هي تكرار بي‌آنكه در خدمت چيزي باشد تنها آزار‌دهنده مي‌شود مانند هورت كشيدن‌هاي مدام كاركترها كه جز كول‌بازي، توجيه ديگري ندارد. فارغ از اينها بزرگ‌ترين مشكل فيلم از فيلمنامه و حتي قبل‌تر از آن در ايده و فقدان دال(راهنما) مركزي براي اين همه كولاژ، نيمچه داستان اصلي و يكي دو پيرنگ است (كه هيچ‌كدام نه خود را پيش مي‌برند و نه در خدمت كليت فيلم است). دنياي واقعي- فانتزي بيروني و دنياي درون شخصيت اصلي و ارجاعات نوستالژيكش هيچ انسجام و كاركردي جز خلق قاب‌هاي قشنگ ندارد.

با همه اينها فيلم غني‌زاده يكي از خيرالموجودين امسال سينمايي ايران است كه نه به سينماي تجربي بلكه به سينماي تجاري و به اصطلاح بدنه مي‌تواند كمك كند.
زمان اولين اجراي «مي‌سي‌سي‌پي..» يكي از دوستان كه ميل مبهمي به تئاترهاي لوكس دارد، بارها به ديدن اين نمايش رفت. از قضا چندي پيش علت را جويا شدم، صادقانه جواب داد كه پخش آن موزيك‌هاي جذاب در آن حجم صدا و با آن دكوپاژ در تالار وحدت برايش بسيار لذت‌بخش بوده است. مسخره‌باز هم با كمي تغيير ادامه همان تئاتر لوكس و طبقه مثلا متوسط پسند غني‌زاده است. اين فيلم اگر در تدوين نهايي مي‌توانست با اگوي(من تقلبی) خودش مبارزه كند و ميل به حفظ تمام سكانس‌ها را از بين ببرد، تصوير و موسيقي كشش‌داري روي پرده عرضه مي‌كرد (با بليت‌هايي ارزان‌تر از نمايش مي‌سي‌سي‌پي البته) و توده‌هايي كه خوراك سينمايي‌شان در اين چند سال «هشتگ» و «آيينه بغل» شده را با سينمايي استاندارد، چشم‌نواز و زحمت‌ كشيده مواجه مي‌كرد. “مسخره‌باز” وراي اين، مازادي براي سينما و مشخصا سينماي ايران ندارد. اين كولاژكاري‌ها كه خلاف فيلم غني‌زاده كاركردي هم داشته‌اند بسيار پيش‌تر در سينماي جهان به خاطره تبديل شدند و براي كساني كه اندكي با سينما آشنا هستند چيز تازه‌اي نيست.




حرف حساب یک رسانه اصلاح طلب⇐ اگر سازمان سينمايي درباره قاچاق “رستاخیز” اظهارنظر نكند پس قرار است در چه مورد واكنش نشان دهد؟ درجه‌بندي سني تماشاگران فيلم‌ها؟ بليت نيم‌بها؟ جلسه با سفير چين؟

سینماروزان: حدود دو هفته بعد از قاچاق مجازی فیلم توقیفی “رستاخیز” هنوز نه اتفاقی تازه برای رفع توقیف فیلم رخ داده و نه حتی کف خواسته سازندگان که عرضه خانگی فیلم است برآورده شده است.

رسانه اصلاح طلب “اعتماد” در گزارشی پیرامون چگونگی تولید محتوای مرتبط با قاچاق “رستاخیز” به انتقاد از عدم پاسخگویی مقامات بالادستی سازمان سینمایی نسبت به این ماجرا پرداخته است.

“اعتماد” نوشت: روزي كه ماجراي قاچاق نسخه عربي «رستاخيز» در رسانه‌ها مطرح شد به پيشنهاد سردبير، دبير گروه و همكاران تصميم گرفتيم سكوت نكنيم ولي مساله اينجا بود كه حالا ديگر كسي حاضر به اظهارنظر درباره سرنوشت فيلم نبود و نيست. تنها احمدرضا درويش در بيانيه‌اي تماشاي فيلم از مجراي غيرقانوني را حرام اعلام كرد و پس از او هم بنياد سينمايي فارابي به عنوان سرمايه‌گذار وارد عمل شد.

“اعتماد” ادامه داد: تلاش داشتيم نظر مسوولان سازمان سينمايي را جست‌وجو كنيم كه پاسخ رسيد: «در اين‌باره اظهارنظر نمي‌كنيم و بهتر است با فارابي صحبت كنيد.» از اين مقطع به بعد فلسفه و تعريف مدير براي من يك نفر زير سوال رفت. اگر سازمان سينمايي درباره چنين اتفاقي اظهارنظر نكند پس قرار است در چه مورد واكنش نشان دهد؟ درجه‌بندي سني تماشاگران فيلم‌ها؟ بليت نيم‌بها؟ جلسه با سفير چين؟ تصميم‌گيري‌هايي در اين سطح به سازمان نياز دارد؟

“اعتماد” تأکید کرد: چطور ممكن است بلاتكليفي چهارساله يك كارگردان و انتشار غيرقانوني فيلمش براي مسوول مهم‌ترين سازمان مرتبط با سينما در كشور اهميت نداشته باشد كه بخواهد درباره‌اش اظهارنظر كند؟؟ مجموعه آنچه در اين چند سال اتفاق افتاده نشان مي‌دهد، چرا اعتماد هنرمندان روز به روز نسبت به مديران با افت مواجه شده است. جا دارد سوال كنيم چه اتفاقي افتاده كه مديران خود را نسبت به حقوق افراد مسوول نمي‌دانند و عملكردشان در موقع لزوم به احساس عدم پاسخگويي دامن مي‌زند. حتي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز تا يك هفته بعد موضع جدي در اين‌ باره اتخاذ نمي‌كند تا روز چهارشنبه گذشته كه مي‌گويد: « براي رفع موانع ارايه «رستاخيز» در شبكه نمايش خانگي گفت‌وگوهايي انجام شده است.» سرراست مي‌توان مدعي شد مجموع مواضع مديران ارشاد در قبال ماجراي بارگذاري غيرقانوني نسخه عربي فيلم «رستاخيز» سنگ محك خوبي شد براي شناسايي مديران دلسوز !




یک رسانه اصلاح طلب در نقد رفتار عوامل فیلم لرزان قتل زن داداش ریگی⇐از خلق یک شخصیت عاجزند و دايما قصد دارند با حرف‌هاي فرامتني براي خود امتياز بگيرند!!/اینکه “حبیب”لیسانسه ها لهجه بلوچ یاد گرفته که نشد امتیاز!!/کمردرد الناز شاکردوست حین بازی که نشد مزیت!!/ فيلمبرداري آزاردهنده‌ ای که جز سردرد عايدي ديگري ندارد، امتیاز است؟/اینکه بهره هوشی خانواده شهدای منصوری را فوق العاده پایین نشان میدهند، مزیت است؟

سینماروزان: فیلم لرزان قتل زن داداش عبدالمالک ریگی با انبوه سانس و کلی تبلیغات محیطی و حجم بالایی از تیزرهای تلویزیونی روی پرده است بلکه توجیه گر حمایتهای مادی-معنوی باشد که حاکمان سینما از آن داشته اند؟!

در این میان دست اندرکاران فیلم نیز تا میتوانند سعی میکنند با گل درشت کردن سختیهای تولید از کار ویژه خود بگویند بدون آن که پاسخی دهند بر مهمترین گاف فیلم که بی منطق بودن دگردیسی عبدالحمید ریگی است.

روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” با نقد عملکرد عوامل این فیلم لرزان(!) تأکید آنها بر فرامتن را گریزی خوانده برای عدم پاسخگویی به مشکلات ساختاری-محتوایی فیلم.

متن تحلیل “اعتماد” را بخوانید:

فيلم‌هايي كه براساس واقعيت ساخته مي‌شوند با اينكه معمولا مردم از قصه‌اش آگاهند، جذابيت‌هاي خاص خود را دارند. اين فيلم‌ها بناست روايت سينمايي آن رويداد باشند و جذابيت‌شان از همين ناشي مي‌شود. حالا نرگس آبيار در تازه‌ترين فيلمش قصه‌اي را برگزيده كه سال‌ها سوژه روز اخبار ايران بود. مخاطب طبعا بايد بداند ريگي كيست و از داستان فائزه منصوري هم بي‌خبر نباشد.

اين داستان پرتلاطم و دهشتناك را آبيار با نگاهي زنانه و از منظري عاشقانه آغاز مي‌كند و از همين رو اصلي‌ترين چالش فيلم چگونگي تبديل شدن پسري عاشق‌پيشه، اهل شعر و موسيقي است به يك تروريست تكفيري. فيلم اما در همين مهم‌ترين چالشي كه براي خود طراحي كرده، باز مي‌ماند.

آنچه ما مي‌بينيم چند سخنراني متحجرانه و پس‌زننده از عبدالمالك ريگي است كه حتي موفق نمي‌شود در درام قصه مخاطب را با خود درگير كند. حالا همين حرف‌ها چنان به جان عبدالحميد مي‌نشيند كه او را از اين رو به آن رو مي‌كند. در واقع آبيار اصلي‌ترين ماموريتي را كه خودش براي فيلم تعريف كرده به انجام نمي‌رساند و به نظر مي‌رسد اين حجم از همراهي با فيلم بيش از آنكه مرهون دلايل سينمايي باشد مديون زندگي تلخ خانواده منصوري است. در واقع مخاطب عام چنان در آن قصه حل مي‌شود كه ارزش‌هاي سينمايي يا برايش خالي از اهميت مي‌شود يا صرفا به چند صحنه بزرگ، گريم‌ها و لهجه‌هاي خاص تقليل مي‌يابد.

براي همين كساني كه از نظر سينمايي فيلم را تاييد مي‌كنند، دايما از همين موارد حرف مي‌زنند، حال اينكه سينما اصلا به اين چند المان محدود نمي‌شود. گرچه مي‌توان براي دشواري ساخت يك اثر عوامل ساخت آن را تحسين كرد اما اين عوامل بيروني به خودي خود امتيازي براي فيلم محسوب نمي‌شوند. براي مثال اينكه يك كارگردان زن به جاي ساختن فيلمي آپارتماني سراغ چنين فضايي رفته و به اصطلاح فيلم بيگ پروداكشن ساخته، مزيتي نيست كه به فيلم امتياز بدهد!

يا اينكه هوتن شكيبا چند لهجه و زبان بلوچ را ياد گرفته مي‌تواند براي او به عنوان يك بازيگر قابل تحسين باشد اما براي فيلم امتياز نيست چون قطعا هركسي اين نقش را بازي مي‌كرد موظف بود از عهده آن برآيد.

كمر درد خانم شاكردوست حین بازی هم همين‌طور، دايما تاكيد مي‌شود كه ايشان در شرايط جسمي و روحي بدي اين فيلم را بازي كرده و حتي ممكن بود قطع نخاع شود! الان اين امتياز فيلم است؟! بعدها مي‌توان هنگام بررسي كارنامه بازيگري شاكردوست درنظر گرفت كه او براي فاصله گرفتن از فيلم‌هاي گيشه‌اي و ارتقاي خودش در بازيگري، حاضر شد از جانش مايه بگذارد. اين براي شخص شاكردوست شايد امتياز باشد اما دليلي بر خوب بودن فيلم نيست! فيلم اما دايما قصد دارد با اين حرف‌هاي فرامتني براي خود امتياز بگيرد. درحالي در سالن سينما از تصوير كردن گزارش‌هاي مكتوب آن حادثه شوم فراتر نمي‌روند و از همه مهم‌تر براي ما یک شخصيت خلق نمي‌كنند و مدام به فرامتن استناد میکنند. ضمن احترام فراوان به خانواده شهدای منصوري و ابراز همدردي براي رنج بي‌پاياني كه متحمل شده‌اند معلوم نيست چرا در فيلم آنها را با بهره هوشي‌اي فوق العاده پايين نمايش مي‌دهند.

دختر تقريبا از فرداي ازدواجش مي‌فهمد در چه مخمصه‌اي افتاده اما هي صبوري مي‌كند، از جايي به بعد در دل فاجعه است ولي باز هم باردار مي‌شود و… برادرش هم همه رفتارهايش سرخوشانه و كودكانه است و براي همين آن سكانس نفسگير آن‌قدر كه بايد و شايد بر مخاطب اثر نمي‌گذارد.

همه‌چيز درباره خانواده منصوري چنان در سطح برگزار مي‌شود كه منهاي صحنه آخر كه به خودي خود تكان‌دهنده است، موفق به اثرگذاري جدي نمي‌شود. مثلا معلوم نيست فائزه چرا حاضر نمي‌شود با نيروهاي امنيتي ايران برود و به خاطر برادرش مي‌ماند، مي‌ماند كه چه كند؟! مگر اصلا ما از ابتداي فيلم از او كنشي ديده‌ايم؟! سير تحول عبدالحميد نيز چنان گنگ است كه انگار بايد بپذيريم كه هركسي برادرش جانيست، جاني مي‌شود!

يعني جز اين منطق، فيلمساز چيز ديگري پيش روي ما نمي‌گذارد. به اينها اضافه كنيد زمان بي‌جهت طولاني فيلم، فيلمبرداري آزاردهنده‌اي كه مثلا قرار است التهاب و اضطراب را به بيننده منتقل كند اما جز سردرد عايدي ديگري ندارد؟؟! در اين ملغمه از شاكردوستِ خوشگلِ قرباني و حبيب «ليسانسه‌ها»اي كه قرار است مخاطبانش را در نقش يك جاني غافلگير كند و صحنه‌هاي انفجار و ايجاد رعب و وحشت داعشي‌وار فقط فرشته صدرعرفايي دقيقا هماني است كه بايد باشد. به اندازه، درست، دقيق و همان ميزان اثرگذار و به يادماندني. او قرار نيست با پزهاي فرامتني امتياز بگيرد. بازي بي‌كلامش، حضور نگران و پريشانش و بي‌عملي انتخاب‌نشده‌اش به‌قدري در صورت صدرعرفايي ديده مي‌شود كه آدم فكر مي‌كند كه شايد آن گريم سنگين روي صورت او ننشسته و او واقعا مادر عبدالحميد است كه دارد رنجش را مقابل دوربين با ما تسهيم مي‌كند.

بعد از فروكش كردن احساسات و پس از گذشت سال‌ها وقتي دلايل فرامتني اهميت خود را از دست مي‌دهد بايد ديد آيا اثري از «شبي كه ماه كامل شد» خواهد ماند يا خير؟




حمله رسانه اصلاح طلب به رخوت دامنگیر ارگانهای متولی سینمای جنگ⇐چرا ارگانهای سیاستگزار سینمای دفاع مقدس ، منافع فردی را بر منافع ملی ترجیح میدهند؟/عملکرد نامطلوب همین ارگانها بوده که مخاطبان را از سینما فراری داده/همین روند غلط بوده که منجر شده به تولید «پیک نیک در میدان جنگ» و «خاکستر و برف»!!!

سینماروزان: سینمای جنگ یا دفاع مقدس هرچند کلی متولی دارد که هر کدام از آنها هم خط مشی خود را در تولید محصول دارد اما سالهاست که این سینما شکوفایی سالهای ابتداییش را ندارد.

روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” با مرور آسیب های این سینما به انتقاد از ارگانهایی پرداخته که با ژست حمایت از سینمای دفاع مقدس به تولید محصولاتی کم مخاطب در این گونه پرداخته اند.

متن تحلیل “اعتماد” را بخوانید:

پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد از سوي ايران و اتمام جنگ 8 ساله، نهادها و بنيادهاي فرهنگي متعددي به منظور حفظ و ترويج آموزه‌هاي دفاع مقدس در سازمان‌ها و مراكز مختلف كشوري و لشكري راه‌اندازي شد. اين مراكز با بهره‌گيري از رشته‌هاي متنوع هنري: ادبيات، موسيقي، سينما، تئاتر و… سعي و توان خود را به كار گرفتند تا حماسه‌آفريني ملت ايران را تبيين و ماندگار سازند. در اين ميان هنر سينما با توجه به ويژگي‌ها و قابليت‌هايش بيشتر مورد بهره‌برداري قرار گرفت و در مقاطعي نيز فيلم‌هاي زيبا و جذابي نيز خلق شد. با استقبال مخاطبان از فيلم‌ها سازمان‌ها و نهادهاي بيشتري فعاليت‌هاي خود را معطوف به سينما كردند. به مرور هرچه از عمر اين مراكز گذشت، تدابير و مقررات دست‌وپاگير اداري و اعمال نظر براي فيلمسازان دوچندان شد و موقعيت توليد به مرحله‌اي رسيد كه برخي از اين مراكز كه روزگاري براي تقويت سينماي دفاع مقدس تاسيس شده بودند خود به بزرگ‌ترين مانع رشد و توسعه اينگونه سينمايي تبديل شدند. اين مراكز خود را به عنوان متولي سينماي جنگ قلمداد كردند و بودجه و امكانات محدودي كه ‌بايد صرف توليد و نمو سينماي جنگ مي‌شد را صرف امور اداري، برگزاري جشنواره‌ها و توليد آثار ضعيف و كم‌محتوا كردند.

عملكرد نامطلوب برخي از اين مراكز به مرور، بسياري از بزرگان و كارگردانان صاحب‌نام در حوزه سينماي دفاع مقدس را دلسرد و خانه‌نشين كرد، باعث دلزدگي و گريز مخاطبان سينما از اين ژانر پرطرفدار شد، رويكرد احساسي و هيجاني بر رويكرد منطقي و جريان ساز توفق يافت، افكار و انديشه‌هاي سياسي خاص بر منافع ملي در توليد آثار ترجيح داده شد، … ادامه اين روند به وضعيتي منجر شد كه رهبرمعظم انقلاب در ديدار اخيرشان با فرماندهان و هنرمندان دفاع مقدس گفتند: «بسياري از كارهايي كه بايد در خصوص دوران دفاع مقدس در عرصه ادبيات، سينما، تئاتر، تلويزيون، روزنامه‌نگاري و فضاي مجازي انجام مي‌داديم، انجام نداده‌ايم.»

كارنامه مراكزي كه در زمينه ترويج ارزش‌هاي دفاع مقدس تلاش مي‌كنند پس از سه دهه فعاليت به لحاظ آماري و كمي پرحجم است، اما به لحاظ محتوايي و جذابيت هنري بسيار نحيف است و در برابر محصولات هاليوودي پيرامون جنگ‌هاي جهاني حرفي براي گفتن ندارد. گواه اين ادعا جايگاه سينماي دفاع مقدس در نزد مخاطبان سينما به ويژه جوانان است.

برخي از سياستگذاران و دست‌اندركاران سينماي دفاع مقدس كه خود را متولي بي‌چون و چراي اين حوزه مي‌دانند؛ شناخت ژرفي از فرهنگ والاي دفاع مقدس ندارند، با مقوله هنر و مقتضيات آن بيگانه‌اند، اطلاع محدودي از نيازها و اولويت‌هاي مخاطبان امروز دارند، منافع فردي و سازماني را بر منافع عمومي ترجيح مي‌دهند، … خروجي و ثمره كار اين طيف مي‌شود فيلم‌هاي: پيك نيك در ميدان جنگ، سه و نيم، 33 روز، خاكستر و برف، دلتنگي‌هاي عاشقانه، امپراتوري جهنم و … .

بايد اذعان داشت اگر نبود پيكر مطهر شهداي تفحص كه هر از گاهي در شهرها به عنوان نماد مقاومت ملت ايران تشييع مي‌شود، امروز با اين وضعيت محصولات فرهنگي تنها هاله و نامي از برهه پر افتخار دفاع مقدس باقي مانده بود. طيفي كه نام دفاع مقدس را با خود همراه مي‌سازد، امروز به جاي سخن نخ‌نما و كليشه‌اي عدم حمايت از سينماي مقاومت و استفاده از تبليغات رسانه‌اي و شعارهاي پرطمطراق لازم است عملكردشان را مورد نقد و آسيب‌شناسي همه‌جانبه قرار دهند. باور كنند در زمينه برنامه‌ريزي، سياستگذاري و اجرايي سال‌ها به خطا رفته‌اند، بسياري از فرصت‌ها را خواسته يا ناخواسته از دست داده‌اند و مهجوري اين ژانر را در جامعه رقم زده‌اند. امروز سينماي دفاع مقدس از خلأ رويكردهاي نوين و انديشه‌هاي كارآمد رنج مي‌برد و به متولياني نياز دارد كه تنها دغدغه آنها تبيين و ترويج ارزش‌هاي انساني و جهانشمول دفاع مقدس در سطح ملي و فراملي باشند.




تحليل واپسگرايانه و البته گاف‌آلود رسانه اصلاح‌طلب⇐کمتر از ۵ درصد مخاطبان «جدايي» به تماشاي «اخراجيها» رفتند!!!

سينماروزان: در دوراني که عليرغم همه تبعيضها در تخصيص سالن و ارائه تبليغات، آثار مستقل سينماي ايران هم توانسته‌اند در کنار محصولات تجاري مخاطب جلب کنند و مخاطبان هم فارغ از دسته‌بندي‌هاي محفلي مي‌کوشند همه جور فيلمي را در سبد نمايش خود قرار دهند اينکه باز رسانه‌اي پيدا شود و تزهاي دو دهه قبل را درباره تقسيم بندي مخاطبان طرح کند جاي سوال دارد.

به گزارش سينماروزان رسانه اصلاح طلب «اعتماد» به تازگي با ارائه يادداشتي درباره لزوم تنوع در اکران نوروزي مدعي شده فقط کمتر از 5 درصد مخاطبان «جدايي» حاضر بوده‌اند به تماشاي «اخراجيها» بروند!! ادعايي که نه سندي درباره‌اش وجود دارد و نه ريشه استدلالي قوي دارد و شايد همه تصور نگارنده از طرح چنين ادعايي و تلاش براي تعميمش به روزگار معاصر دسته بندي‌هاي سياسي چپ و راست سنتي باشد که هر کدام فيلمي را مطبوع خود معرفي مي‌کنند.

مدعيان چنين تحليلي اگر فقط ساعتي را در دل مردم و مخاطبان سينمايي در نقاط مختلف ايران و نه فقط منطقه‌اي خاص از پايتخت بگذارنند قطعا خواهند دريافت که براي مخاطب، اول و آخر کيفيت محصول است که تعيين‌کننده اقبال است و نه توصيه‌هاي سران چپ و راست سنتي يا حتي محافلي که با ژست انتلکت، بودجه کار فرهنگي و راه‌اندازي گروه سينمايي خالي از مخاطب مي‌گيرند.

اين محافل و گعده‌ها مدتهاست حنايشان براي کف جامعه، رنگي ندارد و اگر بناست تحليلي درباره خواسته‌هاي مخاطب ارائه دهيم بهتر آن است که با حداقل آلودگي محفلي باشد. بماند که تحليلگر اين رسانه اصلاح‌طلب گافی هم داده درباره سقف پخش فقط یک فیلم از هر دفتر پخش و گويا خبر ندارد مدتهاست سقف پخش هر دفتر پخش در هر دوره اکران 2 فیلم است؛ روندی که در نظام نامه اکران97-98 هم بر آن تأکید شده!

متن تحليل «اعتماد» را بخوانيد:

پيش‌تر  به غلط‌ترين تصور جاري درباره پديده «پسند مخاطب» در سينماي خودمان پرداخته بوديم. چكيده‌اش اين بود كه تهيه‌كننده و پخش‌كننده نمونه‌اي سينماي ايران همچنان و مانند سال‌هاي دهه سي، «مردم» و سليقه آنها را از يك جنس و يكدست مي‌پندارد. در حالي كه در اين سال‌ها و دهه‌ها، طيف‌ها متنوعند و مثلا شايد در مجموع كمتر از پنج درصد از بيننده‌هاي فيلم «جدايي نادر از سيمين» در نوروز سال 90 حاضر باشند پا به سالن سينماي نمايش‌دهنده هر يك از سه قسمت «اخراجي‌ها» بگذارند.

حالا و در آستانه نوروز 97، اشاره به اين تبارهاي متفاوت سليقه نزد مخاطب، باز هم ضروري به چشم مي‌آيد. ضوابط مطرح شده براي انتخاب فيلم‌ها توسط شوراهاي مرتبط تنها دو دامنه را در بر مي‌گيرد: تلاش براي اكران فيلم «مناسب» براي اكران نوروزي و رعايت عدالت در اكران فقط يك فيلم{؟؟؟} از هر دفتر توزيع. اينها قبول و خيلي هم درست. اما بر سر آن تعبير «مناسب» جاي مكث و بحث وجود دارد.

در اين زمينه، تناسب، ويژگي مشخص يك فيلم نيست؛ بلكه تناسب را بايد در تركيب فيلم‌ها و گستردگي طيف و قشر و طبقه‌اي كه هر كدام به عنوان «مخاطب هدف» خود برگزيده‌اند، در نظر گرفت. وقتي فيلمي به قصد جذب مخاطب جوان طبقات عام ساخته شده باشد و فيلمي ديگر، بداند كه مي‌خواهد با روايت و دنيا و حتي تبليغاتش افرادي از طبقه اهل فرهنگ را درگير خود كند، ما به تدريج مي‌توانيم با كنار هم چيدن اين دو و انواع فيلم‌هاي ديگر با مخاطباني ديگر، به تركيب متناسب برسيم. بابت اينكه سينماي ايران عملا تفكيك ژانري مشخص ندارد، ناگزيريم با همين تفكيك طبقات و سليقه‌هاي مخاطب به چيدن سبد متنوع و به درد بخوري از محصولات سينمايي براي تعطيلات عيد برسيم؛ نه با «تقسيم غنائم» به شيوه تلاش براي راضي نگه داشتن همگان.




در روزنامه اصلاح‌طلب رخ داد⇐ایجاد ارتباط میان سریال «معمای شاه» و اعتراضات اخیر!!!

سینماروزان: اعتراضات اخیر کشور و بروز شعارهایی خاص در آن سبب ساز شده روزنامه اصلاح طلب «اعتماد» در تحلیلی با عنوان «اگر سریال معمای شاه خوب بود» بکوشد با کنار هم قرار دادن ضعف کیفی سریال «معمای شاه» و قوت مستندهای تاریخ‌نگارانه شبکه های ماهواره‌ای، از نقش «معمای شاه» در بروز شعارهای خاص اعتراضی بگوید.

متن تحلیل «اعتماد» را بخوانید:

گفتنش كه فايده‌اي ندارد اما چه مي‌توان كرد؟ جام مي ‌و خون دل هر يك به كسي دادند. فعلا كه در دايره قسمت براي ما كاري جز خون دل خوردن تعريف نكرده‌اند. روزي كه نوشتيم «معماي شاه» حيف و مال بيت المال بود و قتلگاه ذوق و فرهنگ و هنر، نخستين واكنش سياست‌زدگان مدافع اين سريال شليك دشنام‌ها و تهمت‌هايي بود كه در اين سال‌ها سكه رايج بازار دين فروشي است. منتقدان را به حمايت از سلطنت طلبي متهم كردند و مدافعان آن سريال كذايي را در شمار مدافعان از ارزش‌هاي انقلاب نشاندند. همان روزهايي كه خواجگان در بند نقش ايوان به شاهكار خود فخر مي‌فروختند در آن سوي آب كساني بودند كه حقيقتا دل در مهر خاندان سلطنت داشتند.

اگرچه بودجه‌اي كه در اختيار آنان بود در مقابل ريخت و پاش‌هاي دوستان انقلابي ما هيچ و كم از هيچ بود اما ذره‌اي در وظايف ضدانقلابي خود كوتاهي نكردند. آنها نمي‌توانستند سريال‌هاي پر زرق و برق بسازند اما به قدر وسع خود كوشيدند و مستندهايي اگرچه كاملا يكسويه و جهت‌دار اما جذاب ساختند.

روزگار گذشت و گذشت تا اينكه حوادث چند روز گذشته پيش آمد. ناگهان در هياهوي اعتراضات شعارهايي در ستايش خاندان پهلوي شنيده شد. باور كردني نبود. طبق معمول عده‌اي اين شعارها را به شرق و غرب عالم نسبت دادند و خيال خودشان را راحت كردند. اما آنان كه عالم را صرفا از پشت شيشه كبود سياست نمي‌نگريستند حدس و گمان‌هاي ديگري داشتند.

ميوه «معماي شاه» و آن مستندها حالا رسيده بود. بچه‌هاي دهه هفتاد و شصت هيچ خاطره‌اي از «معماي شاه» نداشتند و جز آن تصنيف تيتراژ هيچ چيزي از آن سريال در خاطر نداشتند. اما همه آن مستندها را باور كرده بودند. شما مي‌توانيد بگوييد اين عده كه تو از آنها سخن مي‌گويي مشتي فريب خورده و مزدورند. من اما مي‌گويم اگر سريال «معماي شاه» كارش را به درستي انجام داده بود اوضاع از اساس طور ديگري بود.




ریشخند رسانه اصلاح‌طلب به یک ترفند تبلیغاتی جعلی به نام «شرکت در فلان جشنواره»⇐ساده لوحانه و خنده آور!/شبیه ادعای یک همکلاسی که می‌خواست خواننده سیاهپوست شود!

سینماروزان: در سالهای اخیر نه فقط به مانند گذشته برخی از فیلمسازان سعی زیادی پیدا میکنند حتی حضورشان در یک هفته فیلم ساده را حضور جشنواره ای بپندارند بلکه برخی پای رویاپردازی را فراتر گذاشته اند و  از زمان تولید مدعی آن هستند که فیلمی برای فلان جشنواره تولید میکنند!

به گزارش سینماروزان این ادعاهای ساده انگارانه که بعضا روابط عمومی آثار هم در خبررسانیهای خود بر آن تأکید می ورزند با طعنه گزنده روزنامه اصلاح طلب «اعتماد» مواجه شده که در یادداشتی این قبیل رفتارها را ساده لوحانه و خنده آور خوانده است.

متن یادداشت «اعتماد» را بخوانید:

ادعایی به نام شرکت در جشنواره

چه بازيگر باشيد و چه فيلمبردار، چه يك علاقه‌مند پيگير سينماي ايران و چه يك مخاطب ساده و بي‌ادعا، حتما بارها شنيده يا خوانده‌ايد كه فيلمسازي پيش از ساختن يك فيلم و ‌اي بسا حتي پيش از شروع تداركات آن، به همكاران احتمالي پروژه يا به رسانه‌ها مي‌گويد: «ما اين فيلم را براي اكران داخلي نمي‌سازيم. مي‌خواهيم براي جشنواره كن يا ونيز آماده‌اش كنيم»!

هر بار به هر كسي كه راوي اين ادعاي كارگردان يا تهيه‌كننده‌اي شده، گفته‌ام و مي‌گويم كه حتي جيم‌جارموش و ويم وندرس و ميشاييل هانكه و مايك لي هم نمي‌توانند بگويند من «دارم براي فلان جشنواره» فيلم مي‌سازم. تنها كسي كه مي‌تواند چنين جمله‌اي به زبان بياورد، كمپاني يا فردي است كه با فلان يا بهمان جشنواره، قرارداد دارد كه براي آن تيزر بسازد! فقط اوست كه مي‌تواند بگويد كارش «متعلق به» آن جشنواره است و دارد «براي» آن آماده‌اش مي‌كند. بقيه مي‌توانند نياتي در سر داشته باشند اما بايد كارشان تكميل شود و به رويت نماينده‌هاي انتخاب فيلم جشنواره مورد نظر برسد و بعد اگر در اين گزينش اوليه مقبول افتاد، هيات انتخاب جشنواره هم آن را ببينند و در صورت تاييد به اكثريت يا به اتفاق آرا، وارد يكي از بخش‌هاي جشنواره شود كه ممكن است بخش رقابتي باشد.
اين ادعا از سوي بسياري جوانان كه در حال ساخت فيلم كوتاهي هستند هم ديده يا بهتر است بگوييم شنيده مي‌شود. يعني سر بر آوردن اين ادعا كه «فيلم من از ابعاد جاري سينماي ايران فراتر است» از زمان پيش-توليد، آن هم از زبان پيش-فيلمسازان! بين خودمان بماند؛ يكي از دلايل ماجرا هم به اين بازمي‌گردد كه بازيگر يا هر همكار دعوت شده ديگر، تعجب خود را از موضوع «غيرقابل كار» فيلم در محدوده‌هاي جامعه و سينماي خودمان ابراز مي‌كند و فيلمساز مي‌گويد فيلمنامه‌اي كه در اختيار او قرار داده يا داستان دوخطي كه براي او بازگفته، اساسا بنا نيست به فيلمي براي اين سينما و اين اكران منجر شود بلكه از ابتدا و به قصد، براي فلان و بيسار جشنواره ساخته مي‌شود!
اين نوع تصميم پيشاپيش بي‌تعارف به همان اندازه ساده لوحانه و خنده آور است كه مثل ما دوستي در دوران دبيرستان داشته باشيد كه بگويد آرزو داشت يك خواننده سياهپوست شود!
حالا و در فاصله سه‌چهار ماهه تا جشنواره فيلم فجر خودمان هم شكل ديگري از اين رفتار دارد توسط برخي تهيه‌كننده‌ها، كارگردانان و احيانا به پيشنهاد مديران بس مدير و مدبر روابط عمومي و ارتباطات رسانه‌اي فيلم‌ها، رخ مي‌دهد: فيلم‌هايي كه هنوز در مراحل اوليه يا نهايي فيلمبرداري هستند، با تاكيد در تك تك خبررساني‌هاي اغلب غيرضروري‌شان مدام اعلام مي‌كنند كه «فيلم فلان براي نمايش در جشنواره فيلم فجر آماده مي‌شود»!

يعني از هم‌اكنون، جاي خود را در يكي از رديف‌هاي فهرست نهايي فيلم‌هاي بخش مسابقه جشنواره، قطعي و رزرو شده مي‌دانند. اين هياهوي پيش از تكميل فيلم هم اغلب به تصويرهايي از بازيگران و گريم و رنگ و لعاب فيلم در محيط مجازي، مزين است. طبعا هم سعي مي‌شود تصويرها از بازيگران مشهور و با فضا و قاب و ميزانسن كنجكاوي برانگيز انتخاب شود. يعني صرف حضور عوامل شناخته شده و بازيگران نام آشنا براي اينكه فيلم از حالا خود را حاضر در جشنواره بداند، كفايت مي‌كند. آن هم در شرايطي كه بسياري فيلم‌هاي كم مايه و كم رمق هم ممكن است بازيگران قابلي داشته باشند و نگاهي به حجم بي‌قاعده فيلم‌هاي روي اكران همين اكنون هم مي‌تواند نمونه‌هايي از اين عرض بنده را به سمع و نظرتان برساند. اما به باور آن دوستان به اصطلاح باهوش روابط عمومي، وقتي فيلمي با اين خبرهاي دم به دم از روزهاي تست گريم و فيلمبرداري‌اش به وفور «توي چشم مخاطب» فرو شد، ديگر به اين سادگي‌ها نمي‌توان از آن فضاي تبليغي پيرامونش فروكاست. تصور اين است كه توقعي همگاني براي تماشاي اين نوع فيلم‌هاي «توي بوق شده» در مرحله توليد، شكل مي‌گيرد و همين نيروي نهان، فيلم را تا تثبيت حضور در جشنواره به پيش مي‌برد!
خنك اين است كه اين اخبار، قاعدتا بايد با اتمام يك «مرحله» از كار ساخت فيلم و رسيدن به مرحله بعدي اعلام شود. اما نه تنها زودتر از اين اتفاق مي‌افتد، بلكه گاه حتي بدون آنكه لوكيشن فيلمبرداري تغييري كرده باشد و سر و شكل تازه‌اي در تصاوير پديد آمده باشد، به فاصله چند روز به عرصه شبكه‌هاي اجتماعي مي‌رسد. با عناوين بي‌اهميتي همچون «فلان آقا يا خانم بازيگر هم جلوي دوربين بهمان فيلم رفت» يا «رونمايي از گريم متفاوت آقاي الف در فيلم ب»! اين شيوه‌هاي شبه‌تبليغاتي، عارضه و بازتابي از همان پندار واهي اين روزهاست كه «بايد كاري كنيم كه ديده شويم»؛ و تصور اينكه ديده شدن يعني همين تعدد اخبار و بعد هم مشتي لايك و كامنت. اين نوع نگرش، اگر از پيشنهادهاي روابط عمومي فيلم‌ها باشد يك فاجعه است و وقتي به موافقت و احساس موفقيت سازندگان اصلي فيلم‌ها مي‌رسد، فاجعه‌اي فراتر: فيلمي كه «ديده شدن» در نظر سازنده‌اش به چنين بازي‌هاي كاذب و بچه گول زني معنا شود، خودش چه بيان و ساختاري خواهد داشت؟!




نگاه یک روزنامه‌نگار اصولگرا به عطش فعالان رسانه‌‌ای اصلاح‌طلب برای کارمندی در رسانه‌های متمول دولتی-شهری⇐رسانه‌های اطلاح‌طلب دارند خالی می‌شوند و اصولگرایان به فکر راه انداختن مرجع رسانه‌ای نیستند

سینماروزان: برخلاف شعارهایی که عموما در موسم انتخابات درباره شفاف سازی در رسانه های اصلاح طلب می‌خوانیم و علیرغم اینکه نگارندگان این شعارها سعی زیادی در معرفی خود به عنوان نیروهای ثابت‌قدم نشان میدهند اما جالب است که بلافاصله بعد از روی کار آمدن دولت همسو کوچ‌های رسانه ای به سمت بنگاههای رسانه ای متمول دولتی را شاهدیم.

به گزارش سینماروزان در این اوضاع است که می بینیم یک مدعی روزنامه نگاری آزاداندیشانه به ناگاه و با کمال میل کارمندی دفتر ریاست جمهوری را می پذیرد و دیگرانی از رسانه های اصلاح طلب عطشی بالا نشان میدهند برای کار در موسسه های متمول «همشهری» و «ایران»!

این آفت به گونه ای غیرمستقیم با واکنش کیوان امجدیان روزنامه نگار اصولگرا مواجه شده است. امجدیان در یادداشتی اجتماعی با اشاراتی سرراست به امثال محمد قوچانی که تبدیل شدن به کارمندان دولت را با روی باز و به صورت هدفمند(!) می پذیرند تعریضی زده است به افت کیفی رسانه‌های قدیمی اصلاح‌طلب که به دلیل مهاجرت نیروهایشان به رسانه های متمول دولتی-شهری روزهای دشواری را درپیش خواهند داشت.

امجدیان البته که یادداشتش را با سوزن به خودی به پایان برده و از کهنسالان اصولگرایان خواسته با تکیه بر نیروهای جوان و باشهامت و در کنارش مستقلهای راستین به فکر راه اندازی مرجع رسانه ای باشند.

متن یادداشت امجدیان را بخوانید:

حالا مدتی است که هر سه چهار روز یک بار خبر مهاجرت یکی از  اهالی حرفه ای رسانه، به گوش میرسد. مهاجرت هدف‌مند و مطابق نقشه. ظاهرا هم  محمد قوچانی این بار فقط قرار است نقش فرمانده رسانه را در جبهه اصلاحات و اعتدال بازی کند یعنی او قدرت جوانترها را پذیرفته و حاضر شده تجربه اش را به تدبیر و شهامت آنها گره بزند تا گروهی دیگر تصمیم بگیرند و او صرفا مسولیتش را تقبل کند. خبرهای این مهاجرت هم بعضی هایش هر دو سه روز یک بار درز میکند و بعضی هاش هم اعلام نمیشود؛ اما هست.

یعنی حالا با قدرت گرفتن اعتدالیون و اصلاح طلبان و تغییر در شورای شهر و شهرداری، از اهالی رسانه ، آنها که کاربلد و حرفه ای هستند، از جاهایی مثل «اعتماد» و «شرق» به جاهای مهمتری مثل «همشهری» و «ایران» میروند.(در این چهارسال پیش رو حتی روزنامه ایران هم دارد احیاء میشود و قرار است قدرت بگیرد!)
آنها می دانند که این چهارساله دوم وقت بازی رسانه هاست. آنها خوب میدانند اعتبار فضای مجازی هم  کم شده و  اعتماد به آن تا میزانی پایین آمده  که حالا دوباره در  مرجعیت رسانه ای قدرت فضای مجازی و رسانه های مکتوب به یک میزان شده است و حتی ممکن است تا انتخابات آینده، کفه ترازو به سمت روزنامه ها سنگینی کند.

متأسفانه همه اینها هم در شرایطی است که اصولگراها هنوز سرگرم موضوعاتی مثل تحلیل چرایی شکست و… هستند.

اگرچه این مهاجرت رسانه ای معلوم میکند جایگاه «همشهری» هنوز به قدری با اعتبار هست که در مقابل «اعتماد» و «شرق» وسوسه کننده باشد و این یعنی یک نمره مثبت برای همشهری دوره قبل. اما آن چه مهمتر است تحلیل چرایی این مهاجرت است.

به نظرم اگر مغز متفکرهای جریان اصولگرایی باهوش باشند، حالا و در دوره شکست دوم و 4سال قبل از آزمون آینده، دقیقا وقت کار رسانه ای است.  آن هم در شرایطی که «اعتماد» و «شرق» و… دارند ضعیف میشوند و می‌شود مرجعیت رسانه را در بزنگاه بعدی در دست گرفت.

حالا وقت راه انداختن مابه‌ازای «اعتماد» و «شرق» برای اصولگراهاست؛ البته بدون کپی کاری و با تکیه بر اسلوب حرفه ای کار رسانه ای. حالا بهترین زمان است! اگر دوباره منش کهنسال اصولگرایان بر تدبیر و شهامت جوانترهای این طیف نچربد و با تجربه‌ترها، به واسطه بی‌اعتمادی به جوانها و مستقلهای راستین شکستی دیگر را به تجربه های قبلی اضافه نکنند.

کیوان امجدیان
کیوان امجدیان



روزنامه اصلاح طلب: در دولت نهم و دهم فیلمسازان راحتتر جامعه را نقد می‌کردند و جسورتر بودند⇔مریلا زارعی: کاملا قبول دارم/ در آن مقطع پرده‌ها افتاد اما در حال حاضر تعامل(!!!) باعث شده فیلمسازان نتوانند صادق باشند

سینماروزان: مریلا زارعی بازیگری که در هفته های اخیر «زیر سقف دودی» را روی پرده داشته است در خلال گفتگویی تفصیلی که درباره اکران این فیلم و چرایی برآورده نشدن انتظارات از اکران آن با روزنامه «اعتماد» داشته مخاطب پرسشی هم بوده درباره نقدناپذیری جامعه ایران.

به گزارش سینماروزان این پرسش به تأیید صراحت فیلمسازان در نقد جامعه در دولتهای نهم و دهم توسط روزنامه اصلاح طلب «اعتماد» منتج شده و مریلا زارعی هم پاسخی جالب درباره چرایی نقدهای صریح سینمایی در دولت احمدی نژاد و گرفتاری فیلمسازان در نوعی رودربایستی در دولت روحانی داده است.

متن این پرسش و پاسخ را بخوانید:

قبول داريد جامعه هم اين روزها تحمل شنيدن نقد را ندارد. ؟ زماني «واكنش پنجم» و «دو زن» جامعه مردسالار را نقد مي‌كرد و اين نقد از سوي جامعه شنيده مي‌شد. يا اينكه اصغر فرهادي در دوراني ويژگي‌هاي منفي جامعه از جمله دروغ و بي‌اخلاقي را به مخاطب نشان مي‌داد و او را با خود همراه مي‌كرد، اما در چند سال اخير فيلم‌هاي اجتماعي كاركرد خود را از دست داده‌ است. به نظر مي‌آيد در دولت نهم و دهم كه اهميت مباحث اخلاقي در جامعه بيشتر شده بود، فيلمسازان راحت‌تر جامعه را نقد مي‌كردند و جسورتر بودند.

هر سال دريغ از پارسال. كاملا قبول دارم. اين روزها نه مردم نه مسوولان توان و تحمل شنيدن انتقاد را ندارند. استنباط من اين است مردم اين روزها آنقدر درگير مشكلات و موانع بر سر راه زندگي روزمره‌شان هستند كه ديگر كسي ظرفيت نقد شدن برايش باقي نمي‌ماند. وقتي مردم يك شهر از داشتن هوا براي تنفس محروم هستند، وقتي هزار و يك مشكل معيشتي در مقابل روي‌شان صف كشيده، وقتي در برابر يك بيماري توان طي كردن پروسه درماني درست و استاندارد را ندارند چطور انتظار داريد گوش‌شان براي شنيدن انتقاد باز باشد؟ پس اين كم تحمل بودن در مردم از نظر من قابل توجيه است اما در مورد مسوولان، هرگز. مسوولان ما به نظرم بيش از آنكه نقدپذير باشند اداي پذيرش نقد را درمي‌آورند. وقتي بي‌اخلاقي در مسوولان و سياسيون يك جامعه رخنه كند قطعا مردم هم به نوعي به تبع الگوهاي‌شان؛ و ورودي‌هاي خود را نسبت به تمام مصلحت‌انديشي‌ها مسدود مي‌كنند. طبعا سينما آيينه ‌تمام‌نماي جامعه است. سينما هم در اين سال‌ها با همين نوسانات رفتاري و ظرفيتي مسوولان و مردم، عملكردهاي متفاوتي را تجربه مي‌كند. گاهي وقت‌ها نقد روي پرده سينما، شفاف و واضح رخ مي‌نمايد دقيقا همان زماني كه مسوولان ظرفيت پذيرش بالايي از خود نشان داده‌اند كه در ادامه اين وضعيت حاصل تاثيرش در رفتار و منش مردم جامعه هم ملموس و محسوس است. گاهي اوقات بنا به سليقه يا بهتر بگويم نگاه سليقه‌اي نقدها كمرنگ‌تر يا در آثار فيلمسازان هوشمند در لفافه به روي پرده مي‌رسند. آثاري كه با هوشمندي صاحبانش از مميزي‌ها و سليقه‌ها به سلامت عبور مي‌كنند. دوراني هم بوده يا هست كه به دليل حساسيت‌ها و فضاي ملتهب سياسي، مسوولان محترم، نخستين و آخرين حركت پسنديده را متوقف كردن آثار مي‌دانند، البته آثار منتقد كه اين توقف يا قبل از توليد يا بعد از آن اتفاق مي‌افتد. پس نتيجه‌گيري اين بحث مي‌تواند اين جمله باشد شجاعت و جسارت فيلمساز هميشه در ارتباط مستقيم با جسارت مديران وقت بوده است. اگر در دوره‌اي آثار ارزشمندتر و موثرتري به روي پرده اكران شده مطمئن باشيد بخشي از افتخارش براي مديراني است كه با شجاعت پاي مجوزهاي‌شان ايستاده‌اند.

در دولت نهم و دهم اگر به گفته شما چنين شرايطي حاكم بوده شايد به دليل اين است كه در آن مقطع پرده‌ها افتاد و سينماگران براي نشان دادن آن سوي پرده گوي سبقت از يكديگر مي‌ربودند. اما در حال حاضر وضعيت عجيبي رخ داده است. تعامل بين هنرمندان و سياسيون باعث شده همه در يك رودربايستي بزرگ با هم نتوانند در بيان مسائل صادق باشند كه البته من اين را از زيركي و هوشمندي مسوولان فعلي مي‌دانم. لبخند معجزه مي‌كند.

 




نقطه نظر روزنامه اصلاح‌طلب «اعتماد»⇐فرهادی فیلمسازیست متوسط ولی آگاه در بازی با خرد جمعی!!!

سینماروزان: در فاصله کوتاهی که تا برگزاری مراسم اسکار2017 و توزیع جوایز آکادمی وجود دارد حجم اظهانظرات درباره شانس موفقیت اصغر فرهادی و «فروشنده» در اسکار هم بالا گرفته است.

به گزارش سینماروزان در این میان صحبتهای ابتدایی اصغر فرهادی درباره عدم حضور در اسکار و سپس معرفی نماینده برای حضور در مراسم هم حواشی را بالا برده است.

یکی از تازه ترین نظرات درباره اصغر فرهادی امروز در روزنامه «اعتماد» منتشر شده و در آن به صراحت تأکید شده که فرهادی نه فقط نابغه نیست بلکه فیلمسازی متوسط است که بازی با سیاست را خوب آموخته.

متن کامل یادداشت «اعتماد» به قلم نازنین متین نیا را بخوانید:

سياستمدار قهار سينماي ايران

چند سال قبل از اينكه مسعود كيميايي به بهانه موفقيت اصغر فرهادي در جشنواره كن و براي فيلم «فروشنده» متني بنويسد و فرهادي را كارگرداني بداند كه سينمايش از سينماي قديم مي‌آيد، گفت‌وگويي با مسعود كيميايي داشتيم. گفت‌وگويي به بهانه فيلم «محاكمه در خيابان» كه فرهادي همراه كيميايي در نگارش فيلمنامه اين فيلم شده بود. سوال آخر آن گفت‌وگو درباره فرهادي بود آيا او هم نابغه حساب مي‌شود يا نه؟ كيميايي با تيزهوشي بي‌نظير جواب داد كه نه؛ فرهادي نابغه نيست، چون نسل نابغه‌ها تمام شده، اما هوشياري خاص خود را دارد…


چند سالي از آن گفت‌وگو مي‌گذرد و اصغر فرهادي اسكار و نخل كن و گرمي است كه درو كرد و آنچنان در جهان شناخته شده كه شهردار لندن «فروشنده» را همزمان با برگزاري اسكار در لندن نمايش مي‌دهد تا جوابيه محكمي به تمام كساني كه مدافع نژادپرستي و مسلمان‌ستيزي هستند، بدهد. اگر به فرهادي و سال‌ها و اتفا‌ق‌هايي كه بر او گذشته نگاه كنيم، شايد در يك نگاه كلي و كاملا ساده، او را نابغه‌اي بدانيم كه بلد است نبض سينما و مخاطبانش را در دست بگيرد و شاهكار خلق كند و به واسطه شاهكارش محبوب جهان شود. اما در نگاهي دقيق‌تر و جزيي‌تر، فرهادي اصلا و ابدا نابغه نيست؛ درست مانند آنچه كيميايي گفت. او نه نگاه مولف كيميايي و مهرجويي را دارد و نه خودساختگي و تجرد كيارستمي را. فرهادي فيلم‌ساز متوسطي است با يك تفاوت بسيار فاحش و البته دوست‌داشتني؛ سياستمدار است و از بازي با خردجمعي آگاه. مي‌گوييد نه؟ به خبري كه عصر روز جمعه رسيد دقت كنيد. خبري كه مي‌گويد فرهادي انوشه انصاري و فيروز نادري را به اسكار معرفي كرده تا جاي او در سالن بنشينند و نمايشي بي‌نظير از اقتدار مهاجران ايراني‌الاصل داشته باشند و نه تنها به ترامپ كه به تمام جهان پيام دهند كه ممنوعيت ايراني يعني جاي خالي دانشمندان، تاجران، هنرمندان و چهره‌هاي مهم حوزه‌هاي مختلف كه به سود هيچ‌كسي نيست. پيام فرهادي روشن و واضح است و حالا حتي اگر «فروشنده» از نظر استاندارد كيفي در پايين‌ترين سطح فيلمسازي هم باشد، باز يك شاهكار حساب مي‌شود، چون خالقش نبض توجه جهاني را به خوبي بلد است، سياستمداري قهار است و مي‌تواند پيام‌هايي درخشان و شاهكار در واقعيت زندگي به جهان ارسال كند.




تیتر یک روزنامه اصلاح‌طلب⇐تغییر جنتي قطعي شد‌+عکس

سینماروزان: در حالی که بیشتر از یک هفته است شایعات مکرری درباره حذف علی جنتی از وزارت ارشاد شنیده می شود و در این مدت رسانه های اصلاح طلب سعی کرده اند موضعی محتاطانه نسبت به این قضیه داشته باشند اما تیتر نخست یکشنبه 25 مهر روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” حکایت از حذف قطعی جنتی دارد.

به گزارش سینماروزان این روزنامه با تیتر “تغییر جنتی قطعی شد” و ذکر خبر کوتاه “يك منبع مطلع به «اعتماد»‌ گفت: رفتن علي جنتي از وزارت فرهنگ و ارشاد‌ اسلامي قطعي شد‌.” به استقبال از تغییر و تحول در وزارت ارشاد رفته است.

حسام الدین آشنا مشاور فرهنگی رییس جمهور، حجت ا.. ایوبی رییس سازمان سینمایی، رضا صالحی امیری رییس کتابخانه ملی، مصطفی کواکبیان نماینده سابق مجلس و محمدحسین ایمانی خوشخو معاونت هنری اسبق ارشاد از جمله چهره هایی هستند که در روزهای گذشته از آنها به عنوان گزینه جانشینی علی جنتی نام برده شده است.

تیتر یک روزنامه اعتماد
تیتر یک روزنامه اعتماد



یک روزنامه اصلاح‌طلب⇐”هنروتجربه” به محلی تبدیل شده برای نمایش فیلمهای بی‌مخاطب

سینماژورنال: گروه سینمایی کاملا دولتی “هنروتجربه” از همان اولین روزهای راه اندازی اش به یک دلیل مهم که آن هم جدایی این گروه سینمایی از اکران سراسری است با انتقاد رسانه های عمدتا مستقل مواجه شد و البته که این رسانه ها عاقبتی خوش را برای این گونه ایزوله سازی پیش بینی نکردند.

به گزارش سینماژورنال در ماههای اخیر اما دیگر این کارگردانان حاضر در این گروه و از جمله امثال مصطفی آل احمد، خسرو معصومی و وحید وکیلی فر بوده اند که به گلایه از اوضاع اکران در این گروه پرداخته اند.

رسانه های اصلاح طلب در همه این ماهها بیشتر سعی در تبلیغ برای این گروه داشته اند اما به نظر می رسد رفته رفته صدای انتقادات به این رسانه ها هم رسیده است. نمونه اش روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” که در یادداشتی مرتبط با اکران “لانتوری” در این گروه، به صراحت ایراد اصلی این گروه را تبدیل شدن به محلی برای نمایش فیلمهای بی مخاطب دانسته است.

این رسانه البته که از حضور “لانتوری” در این گروه استقبال کرده است و آن را عامل رونق گروه دانسته است اما این را نگفته که اگر بناست فیلمهای دارای سرگروه در این گروه هم اکران شوند اصلا چه نیازی است به دریافت ردیف بودجه دولتی برای راه اندازی یک گروه سینمایی!

متن کامل یادداشت “اعتماد” را بخوانید:

هنروتجربه به دنبال بی مخاطبی نیست

«لانتوري» به‌طور واضح و روشن تجربه‌اي نو در فيلمسازي است؛ شبيه‌سازي به يك فيلم مستند و اقتباسي وفادارانه و در عين حال همراه با خلاقيت از حادثه تلخ اسيدپاشي «آمنه» جملگي «لانتوري» را به يك تجربه تازه در سينماي ايران بدل مي‌كند. كما اينكه نه‌تنها نمونه مشابهي در سينماي ايران ندارد، در كارنامه كوتاه فيلمساز نيز كاري تازه است گرچه همان نگاه تلخ و گزنده درميشيان را به همراه دارد. اين استقبال پرشور از «لانتوري» ابدا هيچ ارتباطي به گيشه‌اي بودن آن ندارد! چرا كه اتفاقا فيلم آخر درميشيان فيلمي است كه از فرط تلخي و تكان‌دهنده بودن قاعدتا بايد مخاطب عام را پس بزند؛ مخاطبي كه در سالن سينما دنبال تفريح و خنديدن است و هميشه پولش را به پاي فيلم‌هاي كمدي ريخته كه دليلي براي استقبال از «لانتوري» ندارد. اين استقبال پيش از هر چيز اصطلاحا به تبليغات منفي پيرامون تيم آن باز مي‌گردد؛ مثلت رضا درميشيان، باران كوثري و نويد محمدزاده. همه‌چيز از «عصباني نيستم!» شروع شد. از حذفش در داوري جشنواره فيلم فجر و اعطاي سيمرغ نويد محمدزاده به رضا عطاران؛ توقيف طولاني مدت كه فيلم را با وجود قرارداد اكران باز هم به محاق برد تا عطش ديدن مردم براي اين تيم روز به روز بيشتر شود. در حالي كه اميدي به اكران «عصباني نيستم!» وجود ندارد؛ حالا همان گروه فيلم جديدي روانه پرده كرده‌اند آن هم با دست گذاشتن روي موضوعي كه باز هم عده‌اي در زمان وقوع پي در پي‌اش سعي در انكار و كمرنگ نشان دادن آن داشتند؛ همه اين عوامل مردم را براي ديدن اين فيلم مشتاق مي‌كند؛ حوزه هنري نيز با دريغ كردن سالن‌هاي سينمايش اين شوق را در مردم دوچندان مي‌كند! تا فيلم را در يك شب به ٢٠ سانس فوق‌العاده برسانند.

اين اعتراض نشانه چیست؟

اين روزها كه فيلم علاوه بر نمايش در گروه عادي در سينماهاي «هنر و تجربه» نيز اكران مي‌شود انتقادات بسياري متوجه اين گروه است كه چرا فيلمي كه براي گيشه است و اصلا مخاطب هنر و تجربه ندارد حق فيلم‌هاي واقعي اين گروه را خورده؟ اين اعتراض تلويحا يعني «هنر و تجربه» مساوي است با فيلم‌هاي بي‌مخاطب؟! با هيچ متر و معيار سينمايي «لانتوري» فيلم گيشه‌اي عامه‌پسند محسوب نمي‌شود گرچه از داستاني جذاب بهره مي‌برد اما نوع روايت ابدا گيشه‌‌اي و عامه‌پسند نيست. اينكه دلايل فرامتني بسياري مخاطب را به سالن‌هاي سينما مي‌كشاند و از آنجا كه مخاطب با فيلم خوبي مواجه مي‌شود تبليغات دهان به دهان مردمي هم به كمكش مي‌آيد ربطي به گيشه‌اي بودن آن ندارد.

مهمترین ایراد هنروتجربه تبدیل شدن به محلی برای نمایش فیلمهای بی مخاطب است
البته كه به گروه سينمايي «هنر و تجربه» ايرادات و نقدهايي وارد است كه مهم‌ترينش همين تبديل شدن به محلي براي نمايش فيلم‌هاي بي‌مخاطب است! شايد فيلمسازاني كه روزگاري فيلم‌هاي بي‌مخاطب‌شان آرشيو مي‌شد از اكران فيلم‌هاي‌شان راضي باشند و بي‌دغدغه فيلم بسازند آن هم بدون كوچك‌ترين توجه به جامعه‌شناسي مخاطب اما واقعيت اين است كه فيلمي كه مخاطب خاص دارد زمين تا آسمان تفاوت دارد با فيلمي كه اصلا به مخاطب فكر نكرده است؛ «هنر و تجربه» و سينماتك‌ها در سراسر دنيا فيلم‌هايي را كه مخاطب خاص دارند به نمايش مي‌گذارند نه فيلم‌هايي كه مخاطبي ندارد! چه كسي را خوش بيايد چه خير از منظر جامعه‌شناسي هنر كسي كه در اثر خويش به مخاطب نمي‌انديشد اصلا هنرمند محسوب نمي‌شود.

وظیفه اصلی این گروه چیست؟
به نظر مي‌رسد مهم‌ترين ايراد وارده به اين گروه سينمايي با اكران «لانتوري» به‌طور عملي خودش را نشان داده است؛ با اكران اين فيلم عده‌اي حالا احساس خطر كرده و دارند هشدار مي‌دهند كه ايها الناس! سينماي «هنر و تجربه» توسط فيلمي گيشه‌اي غارت شده! نگذاريد فيلمي تجربي كه به خاطر مسائل فرامتني استثنائا پرمخاطب شده جاي فيلم‌هاي ما را تنگ كند! نگذاريد يك فيلم پرمخاطب به اين گروه راه پيدا كند و اساس آن را زير سوال ببرد! يك نفر محبت كند به دوستان بگويد گرچه «هنر و تجربه» وظيفه اصلي‌اش نمايش فيلم‌هايي با مخاطب خاص و جدا از جريان اصلي و سينماي بدنه است و بناست امكان نمايش را براي سينماي هنري و تجربي فراهم كند اما قطعا وظيفه‌اش اكران فيلم‌هاي بي‌مخاطب نبوده و نيست.




ده‌نمکی از شوخی با روزنامه‌های “شرق” و “اعتماد” می‌گوید…

سینماژورنال: قسمت دوم “رسوایی” مسعود ده نمکی در حالی پروسه فیلمبرداری را پشت سر می گذارد که سحر قریشی در نقش یک خبرنگار در آن ظاهر شده و گویا در بخشهایی از آن ده نمکی به شوخی با اهالی رسانه هم پرداخته است.

به گزارش سینماژورنال البته برخلاف داستان فیلم که در شهری خیالی می گذرد در شوخی با رسانه ها ده نمکی از اسامی رسانه های واقعی استفاده کرده است.

ده نمکی در توضیح حضور رسانه ها در فیلم «رسوایی۲»  به “مهر” می گوید: قبل از ورود به حرفه فیلمسازی یک مطبوعاتی بوده ام و در ساخت «رسوایی۲» اشاره ای هم به حضور رسانه ها در جریانات سیاسی و اجتماعی کرده ام.

وی ادامه می دهد: نکته اصلی اینکه در “رسوایی2” سر شوخی را با رسانه های اسم و رسم دار باز کرده ام و به هیچ عنوان اسم فرضی بر رسانه هایی که در فیلم مطرح می شود نگذاشته ام. به این ترتیب اسامی روزنامه هایی که خودم مدیریت می کردم در کنار روزنامه های اصلاح طلب مثل “شرق” و “اعتماد” و غیره دیده می شود.

کارگردان فیلم «اخراجی ها» در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه نگران جبهه گیری رسانه ها نبوده است، عنوان می کند: نه واقعا نگران نبودم، چون رسانه جزئی از فیلم است و به فراخور جناح بندی های موجود تیترهایی که برگرفته از محتوای فیلم است برای هریک از رسانه ها انتخاب کرده ام.

این کارگردان می افزاید: در فیلم های هالیوودی و بالیوودی در هر ژانری رسانه حضور پر رنگی دارد ضمن اینکه همواره سخت ترین منتقد خودم بوده ام و در طول فیلمسازی هیچگاه برای جلب رضایت افراد فیلم نساخته است.




رپورتاژ پدر برای پسر با حضور برند تایوانی!+عکس

سینماژورنال: تازه ترین فیلم فرزاد موتمن با عنوان “خداحافظی طولانی” در حالی دو هفته است روی پرده رفته که بلحاظ فروش اوضاع خوبی ندارد.

به گزارش سینماژورنال شاید برای همین باشد که دست اندرکاران تولید فیلم به فکر افتاده اند دو راهکار را برای کمک به افزایش فروش درنظر گرفته اند.

راهکار اول چاپ ویژه نامه هایی از سوی روزنامه “اعتماد” برای کمک به رونق اکران است.

هر هفته تا پايان اكران يك ويژه نامه از “خداحافظى طولانى” منتشر مى شود و به صورت مستقل در تمام سينماها و مراكز فرهنگى منتشر می گردد.

طبیعی است که نقش اصلی را در انتشار این ویژه نامه ها مدیرمسئول “اعتماد” یعنی الیاس حضرتی داشته که سرمایه گذار “خداحافظی طولانی” علی حضرتی فرزندش است.

راهکار دوم کمک به فروش فیلم راه اندازی مسابقه نقدنویسی است؛ جایزه این نقدنویسی که به بهترین نقدها تعلق می گیرد هم تبلت است آن هم با برند تایوانی اچ.تی.سی.

ویژه نامه "اعتماد" برای "خداحافظی طولانی"
ویژه نامه “اعتماد” برای “خداحافظی طولانی”

 

 

 

 




سام قریبیان سریال “عالیجنابان” را با فرمت سینمایی تولید می‌کند/فرزند اصلاح‌طلب معروف تهیه‌کنندگی کار را برعهده دارد/مذاکره با فرامرز قریبیان و میلاد کیمرام برای ایفای نقشهای اصلی+توضیحات سام قریبیان درباره ربط داستانی فیلمش با ماجرای آقازاده‌ها، سوژه جاسوسی اثر و تأثیرپذیری از “فردریک فورسایت”

سینماژورنال: سام قریبیان فرزند خلف فرامرز قریبیان که بسیاری از مخاطبان سینما وی را با ایفای نقش یک آقازاده در درام خیابانی “خط ویژه” می شناسند سال قبل اولین فیلم بلند خود را ساخت.

به گزارش سینماژورنال این فیلم “360 درجه” نام داشت که تجربه گرایی سام در سینمای متکی بر تعلیق و متاثر از نوآرهای هالیوودی بود.

قریبیان اما مدتی میشود که فیلمنامه اولیه یک سریال حادثه ای با عنوان “عالیجنابان” را نوشته است؛ سریالی که در انتظار دریافت پروانه ساخت است تا برای شبکه نمایش خانگی تولید شود.

جالب است که در تهیه کنندگی سریال علی حضرتی برعهده حضور خواهد داشت؛ فرزند الیاس حضرتی اصلاح طلب معروف و صاحب امتیاز روزنامه های “اعتماد” و “تعادل”. علی حضرتی در جشنواره قبل هم با “خداحافظی طولانی” حضور داشت و حالا با “عالیجنابان” بناست در شبکه خانگی هم کار کند.

سفارش نگارش را مسعود ردایی به من داد

سام قریبیان درباره سابقه نگارش فیلمنامه “عالیجنابان”   به سینماژورنال می گوید: سفارش نگارش این سناریو را مسعود ردایی تهیه کننده سینما و تلویزیون به من داد اما از جایی به بعد قرار شد علی حضرتی هم در تهیه سریال حضور داشته باشد. فیلمنامه فعلا برای دریافت پروانه ساخت ارائه شده و پس از دریافت پروانه درباره پیش تولید وارد بحث می شویم.

“عالیجنابان” سوژه ای جاسوسی-حادثه ای دارد و هیچ ربطی هم به آقازاده ها ندارد!!!

شاید اولین مفهومی که از واژه “عالیجنابان” متبادر میشود تصویرسازی آن درباره طبقه خاصی از اجتماع ایران است که در سالهای اخیر با لفظ آقازاده از آنها یاد شده است. سام درباره این مفهوم بیان می دارد: فیلمنامه اصلی ما “عالیجناب” نام داشت ولی از آنجا که فیلمنامه ای با همین نام در بانک خانه سینما ثبت شده بود ناچار شدیم یک الف و نون به نام اصلی فیلمنامه اضافه کرده و با عنوان “عالیجنابان” آن را ثبت کنیم.

قریبیان درباره مضمون سریال به سینماژورنال اظهار می دارد: اینکه در برخی منابع گفته اند کار زمینه سیاسی دارد درست نیست. “عالیجنابان” سوژه ای جاسوسی-حادثه ای دارد و هیچ ربطی هم به آقازاده ها ندارد!!! شاید اگر بخواهم مثال ملموس بزنم بتوانم فضای کار را شبیه داستانهای فردریک فورسایت نویسنده انگلیسی بدانم.

مرکز وقوع اتفاقات دنیایی خیالی است/دولت سریال هم خیالی است

این کارگردان و نویسنده جوان پیرامون مرکز وقوع اتفاقات جاسوسی سریالش می گوید: برای اینکه به دردسرهای شبیه سازی گرفتار نشویم، مرکز وقوع اتفاقات را در دنیایی فانتزی قرار داده ایم. اگر هم دولتی در سریال می بینیم دولتی خیالی است. اگر مقام مسئولی را هم می بینیم کاملا سیاسی است و خیالتان را راحت کنم هیچ کدام از کاراکترها و موقعیتهای مرکزیت سریال در عالم واقع وجود ندارند.

6 قسمت ابتدایی سریال را در فرمت فیلم سینمایی و در یک بازه زمانی 70 روزه می سازیم

سام قریبیان که بلحاظ علایق سینمایی بشدت وامدار سینمای کلاسیک آمریکا است برای روند تولید سریال هم تصمیم جالبی گرفته است. وی بنا دارد این سریال را با فرمت سینمایی بسازد. خودش در این باره می گوید: در مرحله ابتدایی 6 قسمت ابتدایی سریال را کاملا در فرمت فیلم سینمایی و در یک بازه زمانی 70 روزه می سازیم و بعد از انتشار این شش قسمت است که برای ادامه تولید برنامه ریزی می کنیم.

وی خاطرنشان می سازد: از همان ابتدا هم به مخاطبان خواهیم گفت که فصل اول سریال فقط 6 قسمت دارد و داستان هم در این 6 قسمت به پایان معقول خود می رسد و اگر مخاطبان از این قسمتها استقبال کردند وارد فصل دوم می شویم که آن هم 6 قسمت دیگر خواهد بود.

سام قریبیان درباره زمان تولید این سریال اطلاعاتی به سینماژورنال نمی دهد و از ما می خواهد به سراغ علی حضرتی تهیه کننده کار رفته و از وی در این باره بپرسیم.

کمی پیش از عید نوروز فیلمنامه را برای دریافت پروانه ساخت ارائه کردیم و بمحض دریافت پروانه ساخت وارد پیش تولید خواهیم شد

علی حضرتی نیز صرفا کوتاه و بشدت مختصر به ارائه فیلمنامه در شورای صدور پروانه ویدیویی اشاره کرده و می گوید: منتظر هستیم که پروانه ساخت صادر شود تا بعد از آن برای تولید تصمیم گیری کنیم.

وی ادامه می دهد: ما کمی پیش از عید نوروز فیلمنامه را برای دریافت پروانه ساخت ارائه کردیم و بمحض دریافت پروانه ساخت وارد پیش تولید خواهیم شد.

امتداد کاراکتر فرامرز قریبیان در “گناهکاران”

اینها داده هایی بود که تهیه کننده و کارگردان “عالیجنابان” در اختیار سینماژورنال قرار دادند. شنیده های سینماژورنال اما حکایت از آن دارند که سام قریبیان نقش ویژه ای را برای پدرش فرامرز در این سریال کنار گذاشته است.

این کاراکتر تقریبا مشابه همان شخصیتی است که فرامرز قریبیان در “گناهکاران” ایفا کرده بود؛ یک کارآگاه تندخو اما معتقد به اصول که عادت دارد معماها را به تنهایی حل کند.

گویا کاراکتر قریبیان در “عالیجنابان” امتداد همان شخصیتی است که در “گناهکاران” ایفا کرده بود و به بیان بهتر حضور همان کاراکتر این بار در شهر خیالی مرکز وقوع داستان است که دیده می شود.

یکی دیگر از بازیگرانی که شنیده هایی درباره حضور وی در “عالیجنابان” شنیده می شود میلاد کیمرام است؛ بازیگر اصلی “360 درجه” و همبازی سام در “خط ویژه”. در صورت انجام توافقات نهایی، کیمرام در سریالی یکی از شخصیتهای اصلی را بازی خواهد کرد.