1

فيلم #ضد درباره کیست؟⇐ محمدرضا کلاهی یا نفر دوم حزب جمهوری؟⇔ تهیه‌کننده فیلم توضیح داد

سینماروزان: از همان اولین رونمایی فیلم #ضد در جشنواره فجر تاکنون که فیلم روی پرده رفته، حدس و گمان های مختلفی وجود داشته درباره شباهت زندگی شخصیت اصلی فیلم با محمدرضا کلاهی.

محمدرضا کلاهی صمدی عامل اصلی انفجار در حزب جمهوری و شهادت محمدحسین بهشتی و ۷۲ تن از همراهان هرچند مدتی بعد از واقعه ۷ تیر ۱۳۶۰ از ایران فرار کرد و به اروپا گریخت ولی درنهایت خودش هم در ۲۴ آذر ۱۳۹۴ در هلند ترور شد!

این‌که آیا کاراکتر سعید در فیلم ضد همان کلاهی است یا خیر را تهیه کننده این فیلم پاسخ گفته است. محمدرضا شفیعی تهیه‌کننده فیلم ضد به جام جم گفت:

بخشی از این ویژگی‌هایی که در سعید می‌بینید، زندگی خود کلاهی است. در فیلمنامه اولیه این شخصیت فعلی سعید را کلاهی داشت اما به دلایلی آن را تغییر دادیم. چون همه آن چیزی که می‌خواستیم از واقعیت بگوییم این نبود و بخشی از واقعیت را خلع کرده بودیم. پس نمی‌توانستیم شخصیت واقعی را در فیلم بگذاریم. ضمن این‌که اصرار داشتیم مخاطب خیلی با کلاهی ملعون همذات‌پنداری نکند. چون وقتی سراغ قصه شخصی کاراکتر می‌رویم و عشق او را می‌بینیم، ناخودآگاه باعث همراهی مخاطب با شخصیت می‌شود. ما اصرار داشتیم این اتفاق درباره این شخص نیفتد. مضاف براین‌که حتی کاراکتر سعید هم در فیلم مابه ازای واقعی دارد. این شخص در واقعیت علی نام داشت و نفر دوم حراست حزب جمهوری اسلامی و جزو نفوذی‌های سازمان مجاهدین بود! سازمان هم ابتدا برای انفجار حزب به همین آدم می‌گوید اما این آدم نمی‌پذیرد و با همسرش فرار می‌کند. خیلی هم سرنوشت تلخ و ناگواری دارد.‌

فيلم #ضد درباره کیست؟ محمدرضا کلاهی یا نفر دوم حزب جمهوری؟
فيلم #ضد درباره کیست؟ محمدرضا کلاهی یا نفر دوم حزب جمهوری؟

وی ادامه داد: این ماجراها منطبق بر واقعیت هم است و حالا هم در خود فیلم، سعید این کار را انجام نمی‌دهد. باز مطابق با واقعیت، سازمان در یک هفته تا ۱۰روز آخر، تصمیم می‌گیرد این وظیفه را به عهده کلاهی بگذارد که جوان ۲۲ ساله‌ای بود و کارهایی چون تعویض لامپ‌های سوخته و گذاشتن بلندگو جلوی سخنرانان و… را انجام می‌داد و مسئولیت جدی در حزب نداشت. او آدم مهمی در حزب نبود و جزو نیروهایی بود که در کارهای اجرایی کمک می‌کرد. درمجموع همه کاراکترهای فیلم، یک مابه ازای واقعی در واقعه هفتم تیر ماه دارند. گو این‌که بخشی از ماجرا حتی برای دستگاه‌های امنیتی ما هم مغفول است. برخی شخصیت‌های این ماجرا، پرونده‌های قطوری هم دارند. بخشی از این پرونده‌ها را برای مطالعه و پژوهش در اختیار ما قرار دادند. در سال‌هایی این پرونده‌ها محرمانگی داشت اما مثل این‌که حالا از محرمانگی خارج شده است، چون بخشی از آن در همین دادگاه‌های منافقین منتشر می‌شود. ولی درنهایت تخیل نویسنده است که همه این داده‌ها را کنار هم قرار می‌دهد که هم محتوا تغییر نکند و هم بتوان با تلفیق کاراکترها و جابه‌جایی زمان‌ها و موقعیت‌ها به روایت دراماتیک خوبی براساس واقعیت رسید. فیلمنامه دست کم دو سه باری از سوی نویسنده‌های دیگر نوشته شد اما نسخه آخر را حسین تراب‌نژاد نوشتند. در نهایت نگاهمان این شد که قصه را از سمت سازمان مجاهدین تعریف کنیم و آن لایه‌های دوم و سوم فیلم که لایه‌های محتوایی موردنظر بود از زبان سازمان مجاهدین برای مخاطب گفته شود. چون تاکید می‌کنم فیلم، پرتره شهید بهشتی نبود و ما داشتیم واقعه هفتم تیر را تاریخ‌نگاری می‌کردیم. آن هم از سمت کسانی که این خبط را کرده بودند که قاعدتا برای مخاطب هم جذابتر است. چون هم دلایل این تصمیم و چگونگی آن مطرح می‌شود و هم روش‌های آن را می‌بینیم که چطور به آدم‌ها نزدیک می‌شدند و آنها را تحت فشار قرار می‌دادند. ضمن این‌که واقعه هفتم تیر اولین اقدام مسلحانه و نخستین اقدام جدی تروریستی سازمان مجاهدین بود. البته قبل از آن و از ۳۰ خرداد سال ۶۰ هم اقدام مسلحانه‌شان را شروع کرده بودند اما هفتم تیر اولین باج‌گیری مهم آنها از نظام بود. درمجموع سعی کردیم با وجود طرح قصه، روایت ضد منطبق بر واقعیت باشد. به عنوان مثال یکی از دیالوگ‌های فیلم که آقای ربیعی به آن اشاره کرد، مستقیما از یکی از فایل‌های صوتی رجوی گرفته شده که در شورای مرکزی سازمان مشغول صحبت بود. بخشی از این فایل‌ها در ماجرای فرار منافقین از پادگان اشرف، به دست نیروهای امنیتی افتاد. این بخش را من و آقای تراب‌نژاد با هم شنیدیم که رجوی به همکارانش می‌گفت ما درباره (شهید) بهشتی به هیچ جمع‌بندی نرسیدیم و نمی‌شد با ایشان کنار آمد. بعد این جمله را گفت که ما می‌توانیم با آخوندهای قم بنشینیم و به یک جمع‌بندی برسیم اما با شهید بهشتی نمی‌شود و از هر مسیری وارد می‌شویم ایشان جلوتر از ما آنجاست. البته این جمله رجوی عینا در فیلم نیامد و تغییر کرد. یا مثلا مذاکره آخر و سه چهارساعته رجوی ملعون با شهید بهشتی که یک روز جمعه‌ در خانه شهید بهشتی صورت گرفت، تبدیل به یک کتاب سیصد چهارصد صفحه‌ای شد که در دسترس است. این‌که عرض کردم محتواها نسبت به واقعیت به این دلیل تغییری نکرده که دیالوگ‌های فیلم برگرفته از همین اسناد موجود است که به آن اشاره شد.

او درباره مرموز بودن شخصیت کلاهی افزود: یکی از قصه‌های اولیه ما همین کلاهی بود و یکی از نویسنده‌ها بر اساس مذاکراتی که با هم داشتیم، داستان کلاهی را نوشت و از این زاویه به ماجرای هفتم تیر ورود کرد. اصلا سکانس اول فیلم با خروج کلاهی از متروی لندن شروع می‌شود، جایی که یک نفر در پیاده‌رو کلاهی را می‌شناسد و به او می‌گوید تو کلاهی هستی؟ که کلاهی انکار می‌کند و می‌گوید کلاهی کیست و … قصه از اینجا شروع می‌شود و بعد به سال ۶۰ برمی‌گردیم.




جشنواره عمار نباید درجا بزند!/چرا هیچ فیلم قابل توجه و روشنگري مرتبط با اتفاقات پاییز۱۴۰۱ در عمار نبود؟/چرا متولیان عمار وارد عرصه مدیریت شدند؟/عمار به جای رویداد واکنشی باید به رویدادی کنش‌مند تبدیل شود/فیلمسازان عمار باید خودانگیخته باشند و نباید سفارشی، فیلم بسازند

سینماروزان: قطار چهاردهمین جشنواره فیلم عمار به ایستگاه پایانی رسید.

به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه صبح‌نو، جشنواره عمار جشنواره ای با مضامین دینی و انقلابی که هدف آن رسیدن به سینمای متعالی اسلامی و انقلابی بوده؛ جشنواره‌ای که حالا چهارده ساله است و ظرفیتی در دل خود دارد که البته در بازه‌هایی از دست رفته است. آرش فهیم منتقد سینما در گفتگو با روزنامه صبح‌نو درباره این جشنواره سخن گفته‌‌ است.

*جشنواره عمار از سال ۸۹ راه‌اندازی شد. در طول این 14 سال فعالیت این جشنواره چه فراز و فرودی را طی کرده است؟
**این جشنواره در سال 89 به‌عنوان یک رویداد متفاوت و ویژه کار خودش را آغاز کرد؛ جشنواره‌ای که شباهتی به سایر رویدادهای سینمایی نداشت. چه در آثاری که حضور داشتند و چه شکل برگزاری. جشنواره عمار ابتدا واکنشی به فتنه سال 1388 بود. در آن سال‌ها، روایت غالب و فضای رسانه‌ای، گزارشگر اقلیت جامعه بود. جشنواره عمار ظهور کرد تا این غلبه اقلیت و سانسور اکثریت را بشکند.
به یاد دارم که داود مرادیان، دبیر نخستین جشنواره فیلم عمار در نشست خبری این رویداد گفت: «این جشنواره نمایش‌دهنده آثاری است که سرکوب شده‌اند.» اگر یادتان باشد در آن دوره حدود 20 فیلم کوتاه و مستند در جشنواره به نمایش درآمد که اغلب به‌صورت خودانگیخته و چریکی ساخته شده بودند؛ یعنی آثاری که برآمده از انگیزه‌ها و امکانات شخصی سازندگانش بودند.
مثلا مستندسازی با دوربین و خودروی شخصی خودش بدون اینکه سفارشی گرفته یا از نهاد خاصی حمایت شده باشد، به روستاهای دورافتاده در اقصی نقاط کشور رفته بود و نظر مردم را درباره انتخابات سال 88 و حواشی آن بازتاب داده بود. البته آثاری مثل مستند «تقلب واقعی» مرحوم نادر طالب‌زاده هم بودند که حرفه‌ای و با پشتیبانی نهادهای رسمی ساخته شده بودند؛ اما باز هم اصل، انگیزه و روایت شخصی طالب‌زاده از موضوع بود.
این نوع فیلم‌ها به جشنواره عمار خاصیت و جذابیت بخشیده بودند. این جشنواره در دوره‌های بعد، جای خودش را به‌عنوان پایگاه و مأمنی برای طیفی از فیلمسازان جوان و حزب‌اللهی تثبیت کرد. به‌ویژه که هر دوره، بخش‌ها و رویکردهای جدیدی هم به آن اضافه می‌شد. یکی از این اتفاقات، راه‌اندازی شبکه اکران‌کنندگان مردمی عمار بود که نمایش آثار جشنواره را از تهران و هفته برگزاری جشنواره فراتر برد و به این ترتیب، جشنواره عمار در تمام طول سال و همه نقاط کشور برگزار می‌شود، به طوری که بعد از 5-4 سال، عمار به یک درخت تنومند و تأثیرگذار تبدیل شد. به‌ویژه اینکه برخی از هنرمندان جوانی که در این جشنواره معرفی شده و نخستین تجربیات خود را آزموده بودند، به حوزه فیلمسازی حرفه‌ای راه پیدا کردند و موفق شدند.
مثل حامد محمدی که در زمینه پویانمایی آثار درخشانی را تولید کرد. بااین‌حال به نظر می‌رسد که این جشنواره چند دوره است که درجا می‌زند. رحلت حاج نادر طالب‌زاده، ورود برخی متولیان جشنواره به عرصه مدیریت و عدم بازتعریف سیاست‌ها و اهداف جشنواره با شرایط روز، از دلایل این توقف است. به‌طور مثال جشنواره عمار همان‌طور که از اسمش هم مشخص است و ابتدا پایه‌گذاری شد، مسئولیت اصلی‌اش روشنگری در فتنه‌ها و غبارهای روزگار است؛ اما با وجود اینکه در اولین سالگرد آشوب‌های سال 1401 به سر می‌بریم، در این جشنواره، فیلم یا أثر قابل توجهی با رویکرد روشنگری برای این فتنه دیده نشد!

*عمار بیشتر معطوف به مستند است و در فیلم‌های بلند سینمایی موفق نبوده است. دلیل این امر را چه می‌دانید؟
**اتفاقا یکی از خلأهایی که جشنواره عمار به آن دچار بوده، همین عدم فعالیت فیلمسازان جوان حزب‌اللهی در حوزه داستانی است؛ چون آموزش‌های لازم به آنها داده نشده است و خود این جوانان نیز کمتر سراغ تجربه و آموزش در حوزه سینمای داستانی رفته‌اند. راه‌اندازی مدرسه سینمایی عمار، قدم بلندی برای رفع این کمبود بود و چند فیلم داستانی هم از دل آن درآمد؛ مثل فیلم «منطقه پرواز ممنوع» به کارگردانی امیر داسارگر. قربانعلی طاهرفر هم که امسال با «آپارتچی» در بخش نگاه نو جشنواره فیلم فجر حضور دارد، از فیلمسازان داستانی جشنواره عمار بود؛ اما فعالیت این بخش استمرار نیافت و مدتی است که فیلمساز جدیدی را معرفی نکرده‌اند.

آرش فهیم+جشنواره عمار
آرش فهیم+جشنواره عمار

*به نظر شما عمار باید چه چشم‌اندازی برای خود ترسیم کند؟
**به نظر من مهم‌ترین چشم‌اندازی که جشنواره عمار باید برای خودش ترسیم کند، جریان‌سازی و کنش‌مندی در فضای سینمای ایران است. به‌طور مثال سینمای ایران هنوز فیلم مهمی را درباره التهابات اجتماعی پاییز 1401 نداشته و عمار باید در این زمینه پیشتاز می‌بود، الگوسازی می‌کرد و جریان راه می‌انداخت.
اکنون هم دیر نیست و تا از این واقعه دور نشده‌ایم و با توجه به اینکه شبهاتی بین برخی از مردم و جوانان وجود دارد، فعالان جشنواره عمار برای روشنگری در این زمینه باید دست به کار شوند. برخی از اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره عمار – مثل صادق شهبازی – ادعای آینده‌پژوهی دارند. آنها باید جشنواره عمار را به سمتی ببرند که به جای یک رویداد واکنشی، به رویدادی کنش‌مند تبدیل شود و به جبهه مقابل که جریان لیبرال سرمایه‌داری است، تک بزند، نه اینکه منفعل باقی بمانند و صرفا پاتک بزنند.

*در حوزه مستند هم گویا جای کار بسیاری دارد. از این زاویه عمار چه کارنامه‌ای دارد؟  
**در حوزه مستند، جشنواره عمار نباید چکیده جشنواره سینما حقیقت باشد و باید از مستندهایی رونمایی کند که تازه هستند. در ادوار اخیر بسیاری از مستندهای برتر جشنواره عمار همان آثاری هستند که در جشنواره سینما حقیقت هم حضور داشته‌اند.
این باعث شده هم انگیزه مستندسازان برای حضور در جشنواره عمار کاسته شود و آن‌ها همه تمرکزشان روی جشنواره سینما حقیقت باشد و هم انگیزه حضور در جشنواره برای علاقه‌مندان به سینمای مستند هم کمتر شود، چون احتمالا خیلی از آثار جشنواره عمار را قبلا در سینما حقیقت دیده‌اند.
جشنواره عمار باید مثل دوره اول، مأمن فیلمسازان و مستندسازان چریکی و خودانگیخته باشد که بسیجی‌وار با حداقل امکانات و در نقاط مهجور و محروم، راوی اجتماع و پیرامون خودشان بوده‌اند. در این صورت، ویترین جشنواره عمار جذاب‌تر و پویاتر خواهد شد.

 




چرا نحوه راه رفتن پیمان معادی تغییر کرد؟/کارگردان فیلم سوئدی #دشمن تشریح کرد

سینماروزان/ ساناز پورغفور: “دشمن/حریف” محصول ۲۰۲۳ اثری از کارگردان ایرانی-سوئدی “میلاد عالمی” با بازی “پیمان معادی” و “مارال نصیری” در نقش یک زن و شوهر پناهنده در سوئد است.

این فیلم روایتی است از کشتی‌گیری که به همراه خانواده‌اش مجبور به ترک وطن و مهاجرت به شمال سوئد می‌شود، جایی که رازهای تاریک زندگی‌اش کم‌کم فاش شده و زندگی زناشویی‌اش را تحت شعاع قرار می‌دهد. عالمی در “حریف” موضوعات زیربنایی پیرامون تمایلات غیرمتعارف و پیچیدگی‌های تجارب پناهندگی سوئد را به تصویر می‌کشد.

میلاد عالمی در مصاحبه با “آواردزرادار” توضیح می‌دهد که اصالت ایرانی او و تجربه‌ی مهاجرت و زندگی در شمال سوئد به عنوان یک مهاجر و تجربه‌ی زیستن در کمپ پناهندگان الهام‌بخش او برای ساخت این فیلم بوده است. وی افزود که در مرکز پناهندگان مردانی را می‌شناخت که پس از طی کردن تمام سختی‌های مهاجرت همچنان خود را سانسور و انکار می‌کردند دقیقا مانند شخصیت اول “دشمن”.

عالمی در گفتگو با “شین اسلتر” از بازی معادی تمجید کرد: از فکر کردن به بازیگر نقش اول می‌ترسیدم تا اینکه پیمان به من پیشنهاد شد!! فیلم‌های بسیاری از او دیده بودم او همانی بود که می‌خواستم شخصی که هم نسل جوان هم نسل قدیمی ایران او را می‌شناسند. کسی که نسبتا جامعه‌ی غربی را می‌شناسد و در عین حال اصالت ایرانی دارد. او فوق‌العاده است.

حرفهای میلاد عالمی درباره کار با پیمان معادی در فیلم دشمن
حرفهای میلاد عالمی درباره کار با پیمان معادی در فیلم دشمن

وی ادامه داد: پیمان معادی خیلی عالی در نقش جا افتاد؛ از همان لحظه اول که فیلمنامه را خواند می‌دانست که نقش یک کشتی‌گیر، کار فیزیکی زیادی از او می‌طلبد و از همان زمان برای آموزش آماده شد‌. برای این کار از مربی تیم ملی سوئد کمک گرفتیم. پیمان در نقش غرق شد چنان که می‌دیدیم که نحوه‌ی راه رفتنش تغییر کرد. کشتی در ایران یک ورزش باستانی و بیشتر در طبقات پایین است و پیمان شروع به دگرگونی خود از همه‌ی جهات کرد.

میلاد عالمی در مورد ارتباط مخاطبان ایرانی و واکنش آنها به اثر او بیان داشت: می‌دانم که فیلمم بعید است در ایران بر روی پرده سینما برود اما مردم ایران این فیلم‌ها را به صورت زیرزمینی دانلود و تماشا می‌کنند و از فیلم بدشان نیامده.

عالمی که برای فیلم کوتاه خود در سال ۲۰۱۵ به نام “مامان” برنده‌ جایزه‌ “رابرت” برای بهترین داستان کوتاه در سی و سومین جایزه رابرت شد و دیگر اثر او “افسونگر” محصول ۲۰۱۷ نیز با اقبال مواجه شد در مورد تغییر سینمای سوئد و اسکاندیناوی و حتی سینمای جهان اظهار می‌کند: چهره‌ی سینمای اسکاندیناوی از روایت‌های سنتی اروپایی سفیدپوستی فاصله گرفته، سینما در حال تغییر است. امروز در سینماهای اروپا و جهان فیلم‌های مختلف اکران می‌شود. مهاجران هم‌نسل من نسخه‌ای از تجارب خود را نمایش می‌دهند. ما در این فضاها زیسته‌ایم و خودمان را آموزش داده‌ایم و سیستم تامین مالی کشورهای اسکاندیناوی فرصتی عالی به ما داد تا این تجارب و واقعیات را به روی پرده سینما بیاوریم و مخاطب اروپایی را همراه خود کنیم. سینمای جهان دیگر یک سینمای غربی تک‌زبانه نیست، امروز زبان‌های مختلف و فرهنگ‌ها و پیشینه‌های متفاوتی را در بر گرفته که آن را بیش از پیش غنی کرده است.




این دیگر حرف سینماروزان نیست⇐آب پاکی محمدرضا عباسیان عضو هیات انتخاب فجر۴۲: سینمای ایران وضع خوبی ندارد/فیلمها، کیفیت ندارد/تعداد فیلم‌های عمیق، کم است

سینماروزان: مدتهاست در سینماروزان پیرامون آفات تولید فله ای کارگردان و تهیه‌کننده در ارگان‌های سینمایی نوشته‌ایم و بارها هشدار داده ایم که این بی توجهی به سینماگران باسابقه، باعث افت کیفی جشنواره فجر شده ولی کو گوش شنوا؟

همین امسال در میان حدود ۳۲ فیلم جشنواره، فقط نام شش سینماگر سرشناس قابل مشاهده است؛ مسعود جعفری جوزانی و علی قائم مقامی(بهشت تبهکاران)+بهروز افخمی(صبح اعدام)+علی سرتیپی(آغوش باز)+حبیب والی‌نژاد(احمد و آسمان غرب)+اصغر نعیمی(دو روز دیرتر)

طبیعی است که خروجی عدم حمایت از سینماگران شناخته‌شده هم می‌شود جشنواره فجری پر از سینماگران گمنام یا کم نام و نشان. آش آن قدر شور شده که محمدرضا عباسیان از اعضای هیات انتخاب فجر۴۲ نیز به شدت از نزول کیفی سینمای ایران گلایه کرده و به خبرگزاری ایرنا گفته: در مجموع معتقدم وضع سینمای ایران وضع خوبی نیست. به‌خصوص از منظر محتوا، مجموع فیلم‌های سینمای ایران آن کیفیتی را که باید داشته باشند، ندارند و معتقدم برآیند کلی حرکت سینمای ایران از منظر محتوایی رو به افول است. بخشی از این ماجرا می‌تواند تحت‌تاثیر سیاست‌گذاری‌ها باشد اما بخشی از آن هم متوجه فیلمسازان است. تعداد فیلم‌های عمیقی که منجر به جریان‌سازی‌های فرهنگی شوند، هر سال کمتر می‌شود و به همین دلیل معتقدم سینمای ایران از نظر محتوایی سال به سال فقیرتر شده است!

محمدرضا عباسیان
محمدرضا عباسیان

اینکه بالاخره یکی از دست اندرکاران ساختار سینمای ایران-ولو در حد هیات انتخاب فجر۴۲- به این صراحت از نزول کیفی سینمای ایران حرف زده، هم جای خالی چنین افرادی در ساختار مدیریتی سینما را گوشزد می‌کند و هم شاهدی است بر آن که حذف سینماگران باسابقه درنهایت حتی صدای خودی‌های اندکی واقع‌بین را هم درخواهد آورد.

بماند که عباسیان بر ضعف #محتوایی سینمای ایران هم صحه گذاشته! سینمایی که در محاصره تولیدات ارگانی فاقد کیفیت ساختاری غنی است، وقتی از نظر محتوایی هم مشکل دارد، معنایی دارد جز آن که باید رفرمی در تصمیم گیری های ارگانی خود ایجاد کند و حلقه های انحصار سیطره شده توسط کوتوله ها را بشکند؟




اگر بازیگر #فسیل بودید باز هم آن را بی‌ریشه می‌خواندید؟/متأسفم که کمدی‌های شما نفروخته!/برچسب زدن به آثار مخاطب‌پسند، از کجای فلسفه و وظیفه‌یِ آموزشیِ شما نشأت می‌گیرد استاد؟/برچسبِ بی‌ریشگی، بی‌احترامی به شعورِ هفت میلیون مخاطب #فسیل نیست استاد؟/یادتان نرود همان مدیری که به او تاختید بدون ممیزی یک فریم به فیلم ما مجوز داد!/با این ادبیات چگونه می‌توان از شما معنای تعامل و بی‌غرضی را یاد گرفت؟

سینماروزان: ادبیات نادرست شماری از سینماگران موسوم به چپ-که در همه دولت‌ها با روی باز دستمزدهای هنگفت ارگانی را به جیب زده‌اند- ولی آثارشان اغلب در اکران عمومی شکست خورده، خطاب به کمدی هایی مثل فسیل و شهر هرت و هتل که با اقبال مخاطبان مواجهند، با واکنش کریم امینی کارگردان فیلمهای فسیل و شهر هرت مواجه شده.

کریم امینی در یادداشتی خطاب به یک بازیگر تواب که خیلی هم حراف شده و به جای احیای خاطرات خوش مخاطبان با نقش آفرینی های تازه، کارش شده پست نگاری علیه هنرمندان مرحوم، به شدت گلایه کرده از توهین هایی که حواله آثار مخاطب پسند شده.

کریم امینی نوشت: چون غرض آمد هنر پوشیده ماند …برچسب بی‌ریشگی زدن به حاصلِ تلاشِ گروهی از همین خانواده‌ سینما که با انگیزه‌یِ تمام، منتهای سعی خود را به کار بسته‌اند تا فیلمی در خورِ شأن مخاطبِ گریزان و فارغ از سینما تولید کنند از کجای فلسفه و وظیفه‌یِ آموزشیِ شما نشأت می‌گیرد استاد؟ در زمانه‌ای که اغلبِ ما سینماگران نگرانِ وضعیت و آینده‌یِ سینما بودیم و دلسرد به رونق و احیایِ آن، فیلم‌هایی به اکران درآمده که با استقبال دوباره و کم‌نظیرِ تماشاگران مواجه شده و بعد از مدتها به سالن‌های سینما گرما بخشیده است، مشخصاً در موردِ فیلمِ فسیل حضور هفت میلیون مخاطب موید این مدعاست، برچسبِ بی‌ریشگی آیا بی‌احترامی به شعورِ این میزان مخاطب نیست استاد؟ اگر بازیگر فسیل بودید باز هم به آن برچسب می‌زدید؟شما فیلم کمدی کار نکرده‌اید؟ متاسفم که کمدی های شما نفروخته ولی اگر فسیل فیلم شما بود هم آیا اینچنین به آن اَنگ می‌زدید و قضاوتش می‌کردید؟

درس اخلاق کریم امینی کارگردان #فسیل و #شهر_هرت به یک بازیگر-توّآبِ حرّاف
درس اخلاق کریم امینی کارگردان #فسیل و #شهر_هرت به یک بازیگر-توّآبِ حرّاف

وی ادامه داد: طبیعی است که بنده بعنوان یک فیلمساز جوان از شما انتظار حمایت و دلگرمی بیشتری داشته باشم تا مسئولان و مدیران. حال اینکه از سوی شما برچسبِ بی‌ریشگی زده می‌شود اما همان مدیری که به او تاختید مانع از ممیزیِ حتی یک فریم از فیلمِ من می‌گردد. بی‌انصافی‌ست اگر از حمایت روح الله سهرابی که خودشان فیلمسازند و دغدغه سینما دارند، نگویم و اذعان به تلاشِ ایشان بر تعامل و راهگشایی و مانع‌زدایی نداشته باشم. نه در موردِ من که بارها از همکاران مختلف شنیده‌ام که مشکلاتشان بواسطه‌یِ شخصِ روح الله سهرابی مرتفع گردیده است. مطمئنم سوءتفاهمات شما هم در گفتگو با ایشان برطرف خواهد شد. ما بجز شما که بزرگترمان هستید و احترامتان واجب، کجا و از که باید معنای تعامل و بی‌غرضی و حمایت از یکدیگر را فرا بگیریم استاد؟




یکتا ناصر پیشنهاد داد که در #حدود_هشت_صبح بازی کنم!/توان و استعداد بازیگری را دارم و روی آن مسلطم! /اگر کارگردان درجه یکی پیشنهاد بازی دهد بازیگری را ادامه می‌دهم!/استفاده از حسین یاری در کمدی یا بهرام افشاری در ژانر جنایی یک ریسک کامل بود!/بهرام افشاری با فیلم من درخشید و خوشحالم که یکی از بازیگران پولساز شده!/روحیات طنز حسین یاری در پشت صحنه #ملاصدرا را دیده بودم و می‌دانستم با #نیسان_آبی گل می‌کند!/دستمزد اغلب عوامل فصل دوم #نیسان_آبی چند برابر شد/بازیگری در فصل اول ۷۰میلیون ولی در فصل دوم ۷۰۰میلیون گرفت!/برای خودم فقط ده درصد افزایش دستمزد پیشنهاد دادم ولی…/تک تک بازیگران برای حضور در فصل دوم کسب تکلیف کردند به جز بهناز جعفری!/امیدوارم فصل دوم هم مثل فصل اول دیده شود

سینماروزان/احمد محمداسماعیل: در ابتدایی که وارد سینما شدم دغدغه بازیگری داشتم ولی از موقعی که رفتم سراغ کارگردانی لذت خلق اثر اولویت بیشتری نسبت به بازیگری برایم پیدا کرد. در مورد بازیم در فیلم “حدود هشت صبح” به چند بازیگر نقش امیر را پیشنهاد دادم اما یکی شان درگیر پروژه دیگری بود و دو نفر دیگر چون حجم نقش، کم بود، قبولش نکردند.

 

منوچهر هادی کارگردان “حدود هشت صبح” که با پخش هدایت‌فیلم روی پرده است با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: یکتا ناصر پیشنهاد داد خودم نقش امیر را بازی کنم و البته چون این نقش کوتاه اما در عین حال تاثیر گذار در شروع درام بود، اگر درست بازی نمی شد به فیلم لطمه می زد پس با قبول پیشنهاد یکتا تلاش کردم کار را درست انجام بدهم. نکته مهم پارتنر روبه رویم در این نقش یعنی یکتا ناصر بود که طی سالها زندگی شناخت کاملی از هم داشتیم و کمک زیادی کرد که نقش امیر درست از کار دربیاید. در مجموع خیلی اتفاقی پیش آمد که نقش امیر را بازی کنم و برنامه از قبل طراحی شده ای نبود.

 

منوچهر هادی درباره ادامه بازیگری در آینده گفت: بسته به پیشنهادات دارد و اگر کارگردان خیلی خاص و درجه یکی این پیشنهاد را انجام بدهد تا بازیگری را ادامه بدهم، شاید این کار را کردم ولی بالشخصه معتقدم توان و استعداد بازیگری را دارم و روی آن مسلطم! و در این دو دهه با بهترین های بازیگری کار کرده ام و فوت و فن های بازیگری را می شناسم.

این کارگردان درباره انتقادات وارده به کیفیت بازیش در “حدود هشت صبح” بیان داشت: برخی از دوستان زیادی قضیه را شلوغ کردند و نقش را غیرقابل باور دانسته‌اند اما خیلی از مردمان متعصب-مانند امیر- را دیده ام که عاشق زنانشان هستند و صبحها که بیرون می‌روند در را روی زنشان قفل می کنند بنابراین رفتارهای امیر مابه‌ازا دارد و برخی رفتارهای بدتر از این هم دیده شده. به هر حال شخصیت فیلمنامه اینگونه اکت و نظر داشت و به نظرم درست اجرا شده است. البته قبول دارم چون این اولین تجربه بازیم جلوی دوربین بود اشکالاتی دارم اما به نظرم نقش درآمده و مخاطب کنش امیر را باور می کند.

منوچهر هادی درباره استفاده سالیان از چهره های نام آشنا مثل حامد بهداد، نیکی کریمی ، مهران مدیری، پارسا پیروز فر، محمدرضا گلزار، جواد عزتی، رضا عطاران و… در آثارش اظهار داشت: شرایط چنین مسئله ای را رقم زده است. قصه ها و نقش ها تعیین کننده است. خیلی وقتها بازیگران موردنظرم درگیر پروژه ای بودند و یا سر مبلغ قرارداد به توافق نرسیدیم و بازیگر جدید و معروف دیگری برای اولین بار در فیلمم بازی کرد ولی همیشه تلاش کردم بازیگر مناسب و مربوط به نقش را انتخاب کنم و اینکه صرفا بخواهم به هر قیمتی از سلبریتی استفاده کنم اصلا مطرح نبوده است. جاهایی هم ریسک کرده ام؛ به طور مثال استفاده از حسین یاری برای بازی در کم نیسان آبی یک ریسک بود یا استفاده از بهرام افشاری برای یک نقش مهم در اولین تجربه نقش اولش در فیلم جنایی “کارگر ساده…”؛ با این حال از هر دو استفاده کردم و خوشحال هستم که می بینم حالا بهرام افشاری موفق است و بازیگری پولساز شده و حسین یاری هم مجددا در کانون توجهات است.

منوچهر هادی ادامه داد: بهرام افشاری با نقشش در “کارگر ساده نیازمندیم” دیده شد و در “رحمان ۱۴۰۰” نیز درخشش داشت. انصافا خودش چون پیشینه تئاتری داشت با لیاقت به چنین جایگاهی رسید. افشاری بازیگری باهوش است و به خوبی از فرصت هایش استفاده کرد و البته حدش را شناخت و سعی کرد در پروژه هایی حاضر شود که جنس متن آنها را می‌شناسد و حالا امیدوارم در کارگردانی نیز موفق باشد.

منوچهر هادی: برای کارگردانی فصل دوم نیسان آبی، فقط ده درصد بیشتر می‌خواستم!
منوچهر هادی: برای کارگردانی فصل دوم نیسان آبی، فقط ده درصد بیشتر می‌خواستم!

منوچهر هادی درباره بازی حسین یاری در نیسان آبی گفت: مردم در زمان پخش فصل اول نیسان آبی با او ارتباط برقرار کردند و دوستش داشتند. حسین را از قبل و در زمان تولید سریال ملاصدرا که در گروه تولیدش بودم می شناختم و در سریال عاشقانه هم حضوری موفق داشت. روحیات طنز این بازیگر را در پشت صحنه ها دیده بودم و می دانستم از پس ایفای نقش کمدی بر می‌آید چون حسین یاری خودش هم علاقه داشت در یک کار کمدی نقش اصلی خوب و جاندار بازی کند. نقش هم خوب نوشته و هم جای کار داشت و مصالح خوبی در اختیار بازیگرش قرار می داد.

وی ادامه داد: هم پلتفرم و هم مخاطب از بازی حسین یاری راضی بود. من همیشه توجه به توانایی های مخفی مانده بازیگران دارم. در مقطعی یکتا ناصر فقط نقش زنان شیک و پولدار و روشنفکر را بازی می کرد اما در “یکی می خواد باهات حرف بزنه” نقش یک دختر شهرستانی کرمانی سنتی و آرام را بازی کرد و بازیش در فستیوال فجر هم دیده شد.

منوچهر هادی در چرایی عدم حضور در فصل دوم نیسان آبی گفت: بین ساخت فصل یک و دو نیسان آبی وقفه‌ای ایجاد شد و اغلب عوامل افزایش دستمزد داشتند و دستمزدشان چند برابر شد. بازیگری در فصل اول ۷۰ میلیون دستمزد دریافت کرد ولی در فصل دوم ۷۰۰ میلیون گرفت اما برای شخص من راضی به هیچ افزایش دستمزدی نشدند! من حتی راضی به ده درصد افزایش دستمزد بودم که دوستان قبول نکردند و به همین دلیل از کارگردانی انصراف دادم. تک تک بازیگران اصلی به جز بهناز جعفری از من برای حضور در فصل دوم کسب تکلیف کردند و من ازشان خواستم در کار حضور داشته باشند! امیدوارم که فصل دوم هم به اندازه فصل اول دیده شده باشد چون ثمره همکارانی است که اغلب آنها جزو دوستانم هستند.

 




نباید وقت مخاطب را تلف کرد!

سینماروزان: مشکلی که ما در چرخه اکران داریم این است که فیلم‌هایی از جنس «ضد» نمی‌فروشند و اینطور تعبیر می‌شود که این فیلم‌ها اصطلاحا بفروش نیستند، در حالی که معلوم است در این چرخه، این فیلم‌ها فروشی نخواهند داشت. درواقع مشکل از فیلم نیست، مشکل از چرخه است.

 

امیرعباس ربیعی کارگردان فیلم #ضد با بیان مطلب فوق به خبرگزاری ایسنا بیان داشت: همین الان که فیلم «ضد» در حال اکران است روز افتتاحیه خود را با ۴۰ سالن شروع کرد و «ویلای ساحلی» هم که همزمان با فیلم ما اکران شد، نزدیک به ۴۰۰  سالن داشت. در توضیح آن هم می‌گویند سالن پُر نمی‌شود، چرا سالن اضافه بدهیم؟ در حالی که عامل پُر نشدن سالن‌ها به فیلم برنمی‌گردد!

 

او ادامه داد: وظیفه من به عنوان فیلمساز این نیست که مخاطب را به سینما بکشانم؛ وظیفه من این است فیلمی بسازم که مخاطب پس از دیدن آن راضی از سالن سینما بیرون رود و نگوید وقتم را تلف کردم. من نمی‌توانم با فیلم «ضد»، مخاطب «فسیل» را به سینما بکشانم. پس من باید کسی را به سینما بکشانم که دوست دارد فیلمی مثل «ضد» را ببیند و اتفاقاً «فسیل» را اصلا دوست ندارد.

امیرعباس ربیعی: نباید وقت مخاطب را تلف کرد
امیرعباس ربیعی: نباید وقت مخاطب را تلف کرد

ربیعی افزود: مساله اصلی ما هم همین است اما آیا فیلم می‌تواند چنین کاری را انجام دهد؟ خیر! ساخت فیلم نمی‌تواند به تنهایی این کار را انجام دهد. بخش زیادی از کسانی که فیلم «ضد» را در هر زمانی که ببینند، دوست دارند آن‌هایی هستند که اصلا سینما نمی‌روند. من در میان مردم زندگی می‌کنم و می‌دانم عده قابل توجهی هستند که تماشای فیلم‌هایی از جنس «ضد» را دوست دارند چون به هر حال یک تم سیاسی دارد. این تماشاگر فیلم‌های دنیا را نیز در همین ژانر دنبال می‌کند ولی الان او اصلا باخبر نمی‌شود که چنین فیلمی در حال اکران است. این دسته زمانی جذب فیلم «ضد» می‌شوند که یک کنجکاوی برایشان ایجاد شود.




عاقبتِ رزمی‌کار پناهنده در کمدی #هاوایی؟/بهمن گودرزی کارگردان فیلم توضیح داد

سینماروزان: تازه‌ترین فیلم بهمن گودرزی بسان اغلب قبلی او با عنوان #هاوایی-اسم قبلی #رقصنده- اثری است کمدی و با سوژه‌ای درباره عاقبت ورزشکاران پناهنده که می‌تواند گوشه چشمی داشته باشد به زندگی سام ر. از رزمی‌کاران پناهنده به آمریکا؟

 

بهمن گودرزی کارگردان فیلم #هاوایی با اشاره به مضمون فیلم به خبرگزاری مهر گفت: داستان این فیلم در قالب یک درام اجتماعی در بستر کمدی روایت می‌شود. در واقع «هاوایی» درباره خروج و پناهنده شدن ورزشکاران (در کشورهای دیگر) است که تاکنون درباره آن فیلمی ساخته نشده است.

 

وی ادامه داد: فیلمنامه این اثر درباره همان مدینه فاضله‌ای است که عده‌ای از ورزشکاران نسبت به فعالیت در خارج از ایران دارند. البته بعضاً شاهد هستیم که پس از رفتنشان اتفاقات دیگری رخ می‌دهد!!

عاقبتِ رزمی‌کار پناهنده در کمدی #هاوایی؟/بهمن گودرزی کارگردان فیلم توضیح داد
عاقبتِ رزمی‌کار پناهنده در کمدی #هاوایی؟/بهمن گودرزی کارگردان فیلم توضیح داد

گودرزی افزود: ۹۰ درصد فیلم در هنگ‌کنگ فیلمبرداری شده و ۱۰ درصد آن در ایران. امین حیایی، امیر جعفری، امیر حسین رستمی، ریحانه پارسا و … بازیگران ایرانی اثر در کنار بازیگرانی از کشور هنگ‌کنگ هستند که در این فیلم به ایفای نقش پرداختند و امیدوارم ساز و کاری برای مدت اکران همه فیلم‌ها و زمان پایان اکرانشان وجود داشته باشد تا به این صورت همه آثار بتوانند نفس بکشند. اگر قرار بر این باشد یکی دو فیلم یک سال روی پرده بماند، تکلیف بقیه فیلم‌ها چیست و آنها چه کاری باید انجام دهند؟ به هر حال در کنار اکران فیزیکی در سینماها، ما گزینه‌های دیگری چون اکران آنلاین و پخش ویدئویی هم داریم. بنابراین از مقطعی به بعد فیلم‌های روی پرده می‌توانند به آن سمت کوچ کنند و ادامه درآمدزایی خود را در آن سو پی بگیرند. ماندن طولانی مدت فیلم‌ها روی پرده سینماها، جای بقیه آثار را گرفته و فرصت نفس کشیدن به فیلم‌های دیگر نمی‌دهد. باید این موضوع مورد بررسی قرار گیرد.

 

 




بیضایی و تقوایی را حذف کردند چون نمی‌شد چیزی را به آنها تحمیل کرد!/در اولین جلسه پیش‌تولید #چای_تلخ گفتم نمی‌شود برای تقوایی شرط و شروط گذاشت و نتیجه‌اش را هم دیدیم که چه شد؟/همان طور که نمی‌خواستند #روز_واقعه را بیضایی بسازد ترجیح دادند کپی چای تلخ را هم یک تلویزیونی‌ساز بسازد تا افتخارش برای تقوایی و بیضایی نباشد ولی برعکس شد!/بیضایی سالها پیش میخواست با پارسا پیروزفر یک کمدی بسازد اما نگذاشتند و حالا می‌بینیم که همان بازیگر جور آثار روتین پلتفرمی را می‌کشد!/چرا نگذاشتند با وجود تامین سرمایه در بخش خصوصی، بیضایی  فیلمنامه‌هایی تاریخی مثل “دیباچه نوین شاهنامه” یا “تاریخ سری سلطان در آبسکون” یا “پرده نئی” را بسازد؟/طبیعی است که بیضایی اگر آن آثار تاریخی را میساخت دیگر نمی‌توانستند کپی‌کنندگان حریم سلطانی را به عنوان تاریخی‌ساز قالب کنند!/به جایی رسیده‌ایم که ارگان های حامی تولید اصلا برایشان کسوت، مهم نیست و افتخار می‌کنند به تولید فله‌ای کارگردان و اخیرا تهیه‌کننده!/انبوه تولیدات سفارشی ریشه دارد در همین تولید تهیه‌کننده و کارگردان فله‌ای!/مدیر فرهنگی آگاه باید جایگاه خاصی برای دانشمندان سینما قائل باشد و از خواسته های آنها واهمه نداشته باشد!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: سینما با بزرگانش معنا و مفهوم می گیرد و این بزرگان سینما هستند که با امضای شخصیشان پای فیلمی که خلق کرده اند باعث اعتبار و وجهی سینمای یک کشور می‌شوند. اینگمار برگمان با آثار خاصش شد نماد سینمای سوئد. فیلم های سرخوشانه و جذاب فلینی شد نماد ایتالیا و فیلم های خاص و مفهومی گدار و ملویل شد نماد سینمای فرانسه و…. در سینمای ایران هم پنج شش نماد و نشانه هستند که متاسفانه در سال‌های اخیر یا به حاشیه رانده شدند مثل ناصر تقوایی و یا جلای وطن کردند مثل بهرام بیضایی و البته همین انزوا بود که سطح کیفی سینما و تئاتر و تلویزیون را به موازات هم کاهش داد.

محسن اورنگ از دستیار کارگردانان و مدیران تولید باسابقه سینما و تلويزيون با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: در هر سیستم و جریان هنری و فرهنگی پوست اندازی و جایگزینی تا حدودی طبیعی است و این تغییر نسل اجتناب ناپذیر است ولی متاسفانه نسل خالق سینمای ایران کامل و بایسته نتوانستند تجربیات و دانششان را به نسل بعد به خصوص در قالب تولید فیلم های ماندگار ارائه کنند.

وی ادامه داد: متاسفانه امثال بیضایی و تقوایی در اوج دوران کاریشان گرفتار بدبینی مدیران شدند و ساخت فیلمهایشان بارها به تعویق افتاد و یا با عدم تولید روبه رو شد. معتقدم به شایستگی نتوانستیم از دانش و هنر فیلمسازی این بزرگان بهره ببریم. در مقطع فعلی هم سن و سال اغلب این بزرگان بالای هفتاد سال است و شرایط تداوم فیلمسازی برایشان دشوار به نظر می رسد به خصوص که ارگان های حامی تولید هم اصلا برایشان کسوت، مهم نیست و افتخار می‌کنند به تولید فله ای کارگردان و اخیرا تهیه‌کننده!

محسن اورنگ که در پیش تولید دو پروژه ناتمام چای تلخ ناصر تقوایی و چه کسی رئیس را کشت بهرام بیضایی حضور داشته، درباره نقش مدیران بادانش برای جلب بزرگان سینما گفت: مدیر فرهنگی باید جایگاه خاصی برای دانشمندان سینما قائل باشد و از خواسته های آنها واهمه نداشته باشد. خواسته های این بزرگان به نظرم معقول و در چارچوب حرفه ای و تفکرات خودشان در حوزه فیلمسازی بوده و در نتیجه اگر خارج از تفکراتشان به آنها امر و نهی بشود تا فلان کار را انجام دهند و یا بهمان کار را انجام ندهند طبیعی است که رفتاری غلط است چون آنها طفیلی نیستند و زیر بار چنین شرایطی نمی روند.

وی ادامه داد: بگذارید ساده و مصداقی بحث کنم. موقعی که داریوش مهرجویی قبول کرد در تفکراتش تغییراتی بدهد حاصلش شد نارنجی پوش یا آسمان محبوب که چون کاملا در چارچوب تفکراتش نبودند فیلم های موفقی از کار در نیامدند در نقطه مقابل بهرام بیضایی به چنین خواسته هایی تن نداد و جلای وطن کرد. ناصر تقوایی هم به این شکل دچار چالش شد و منزوی گشت‌. خسرو سینایی هم در اواخر عمر بارها شاهد بودم قصد داشت فیلم مورد علاقه اش -قطار لهستانی- را بسازد اما امکانات و سرمایه در اختیارش قرار نگرفت و پیشنهاد ساخت کاری مطابق با سیاست های خودشان را دادند که تبدیل شد به یک مستند توریستی و به عنوان سینماگری که کنار این چهره ها تلمذ کردم بسیار متاسفم که دوران طلایی یک نسل پویا و متفکر و صاحب سبک بدون خروجی مشهود در سینما سپری شد.
محسن اورنگ که سابقه همکاری با حمید جبلی، رضا ژیان، رفیع پیتز، علیرضا رییسیان، سامان مقدم، اصغر هاشمی، عباس رافعی و… را در کارنامه دارد، درباره اثرات فقدان تهیه کننده حرفه ای در ایجاد چنین وضعیتی گفت: از اواسط دهه هشتاد کم کم تهیه کنندگانی وارد سینما شدند که اصلا تجربه و توان مدیریت ساخت فیلم را به صورت حرفه ای و استاندارد نداشتند و دلیلش هم معطوف است به ورود سرمایه هایی که برخی از سرمایه گذاران با خودشان به سینما تزریق کردند و تهیه کنندگان حرفه ای هم برای اینکه با پول خودش ریسک نکند، رفتند به سمت استفاده از این سرمایه های خصوصی. برآیند این رویه باعث شد تعدادی فیلمساز جوان و کم تجربه و بدون شناخت درست با این سرمایه گذاران رابطه بگیرند و فیلم های ناموفقی ساخته شد. در این فرآیند کم کم تهیه کنندگان حرفه ای مثل هارون یشایایی یا هاشم سبوکی منزوی و برخی مثل محمد مهدی دادگو تن به مهاجرت دادند.

او افزود: کار به جایی رسیده که الان بالای نود درصد تهیه کنندگان سینما حضورشان جنبه  ظاهری دارد و سرمایه را از جایی دیگر تهیه می کنند. انبوه تولیدات سفارشی ریشه دارد در همین تولید تهیه‌کننده و کارگردان فله‌ای. سینماگران بسیار باتجربه که نتوانستند با این جو و فضا کار کنند یا به صورت محدود کارشان را ادامه می دهند یا کلا قید فیلمسازی را زدند که خودش جلوی پیشرفت و نوزایی را می‌گیرد. نتیجه اش هم اینکه خیلی از فیلمسازان و تهیه کنندگان این سالها دارای تفکرات مستقل نیستند و فیلمهایشان رویکرد سفارشی دارد و فیلم سفارشی هم ضریب موفقیتش زیر بیست درصد است. چند تا از کارگران های با تجربه و بزرگ که توانستند فیلم سازی را ادامه بدهند تغییر ماهیت دادند و چیز دیگری ساختند و برخی مثل مسعود کیمیایی به زحمت توانستند لااقل برخی از تفکرات خود را وارد تولید کنند ولی باز همچنان با آثار کالت دهه های قبل خود مقایسه شده و نقد می‌شوند.

کارگردان فیلم “پیشنهاد بی شرمانه به نقاش مرده”، اظهار داشت: سینمای ایران ذات مستقلی ندارد و کاملا وابسته  به دولت و نهادهای زیر مجموعه است در نتیجه بروز چنین اتفاقاتی طبیعی است. کارگردانی که فیلم‌های کمدی بخارست و تگزاس را می سازد سابقه طولانی در تمام عرصه های سینمایی دارد ولی شرایط او را به چنین سمتی نزدیک می کند که ناگزیر است تن دهد به تجاری سازی تا حذف نشود.

محسن اورنگ: بیضایی و تقوایی را حذف کردند تا کارگردان فله ای تولید کنند
محسن اورنگ: بیضایی و تقوایی را حذف کردند تا کارگردان فله ای تولید کنند

اورنگ با اشاره به تجربه حضور در پیش تولید چای تلخ تقوایی بیان داشت: وقتی برای حضور در چای تلخ به دفتر سبحان فیلم به تهیه کنندگی سعید حاجی میری و مدیریت تولید محمدحسن نجم دعوت شدم قرار بود من هم به عنوان برنامه ریز و دستیار اول کارگردان با ناصر تقوایی همکاری کنم و بی تعارف و بلافاصله پس از خواندن فیلم نامه و با اشرافی که به سبک فیلمسازی تقوایی داشتم در مورد بر آورد مدت زمان فیلمبرداری  که تهیه کننده از من سوال کرد پاسخ دادم نمی شود زمان مشخصی را تعیین کرد. استدلال هم کردم که تقوایی در کارش دقت دارد و بودجه مناسب وعدم زمان مشخص برای خاتمه فیلمبردای و آزادی عمل می‌خواهد و طبیعی بود که تهیه‌کننده هم کاملا حق داشت نتواند با این رویه کنار آید چون سرمایه گذاشته بود. در اولین جلسه پیش‌تولید #چای_تلخ گفتم نمی‌شود برای تقوایی شرط و شروط گذاشت و نتیجه‌ شرط و شروط را هم دیدیم که چه شد؟ متاسفانه بعد از دو ماه پیش تولید و حتی مقادیری فیلمبرداری، همان گونه که پیش بینی کردم تولید به خاطر مسائلی که اشاره کردم متوقف شد و متاسفانه فیلمنامه‌ای که می‌توانست بعد از باشو.‌‌.‌.ی بیضایی، نگاهی تازه به جنگ باشد تولید نشد و بعدها سرقت هم شد و تبدیل شد به یک اثر سفارشی با انبوهی بازیگر تلویزیونی و البته جایزه باران شد! نتیجه؟ همان طور که نمی‌خواستند روز واقعه را بیضایی بسازد ترجیح دادند کپی چای تلخ را هم یک تلویزیونی‌ساز بسازد تا افتخارش برای تقوایی و بیضایی نباشد ولی برعکس شد و همچنان روز واقعه را به بیضایی منتسب میکنند و بحث درباره سرقت چای تلخ به قوت خود باقیست‌.

او ادامه داد: بهرام بیضایی هم فیلمهایش زمان طولانی و البته استاندارد در بحث فیلمبرداری داشت و البته مثل فیلم موفق سگ کشی بازگشت سرمایه هم داشت چون در پیش تولید اولیه آن کار هم بودم و دیدم تقریبا تمام بازیگران-به غیر از باقر صحرارودی و یکی دو نفر دیگر-قرارداد سفید بستند و این، خودش یک آورده مالی بالا برای تهیه‌کننده و سرمایه گذار بود.
فیلمهای بیضایی هزینه های تولید بالایی داشت و البته در انتها با یک شاهکار و فیلم ماندگار مواجه بودیم و حالا هم هزینه های میلیاردی می‌کنند برای تولید ولی نتیجه اش شده انبوه آثار آپارتمانی مینی مال یا کپی آثار لاتین که هیجان را در قمه کشی می بینند‌.

اورنگ گفت:  هر کدام از فیلم نامه های بیضایی حتی روی کاغذ پتانسیل یک اثر درجه یک و با کیفیت را دارد و یادم می آید سالها قبل وقتی میخواست یک کمدی به اسم “چه کسی رییس را کشت” تولید کند، در همان پیش تولید گفت باید پارسا پیروزفر یکی از نقشهای اصلی باشد آن هم زمانی که پارسا هنوز در سینما چندان دیده نشده بود ولی بیضایی دریافته بود او چهره ای به شدت سینمایی دارد و کمک می‌کند به نوزایی صنعت بازیگری و در عین حال بازگشت‌ سرمایه و ثمره آن پیش بینی را امروز می بینیم که پارسا یک تنه جور ضعف دراماتیک سریالهای لمپنی و فیلمهای جاهلانه را می‌کشد. بیضایی سالها پیش میخواست با پارسا پیروزفر یک کمدی بسازد اما نگذاشتند و حالا می‌بینیم که همان بازیگر جور آثار روتین را می‌کشد!
محسن اورنگ تاکید کرد: بارها شاهد بودم که بیضایی حتی خودش سرمایه تولید را هم جور کرده بود ولی باز  اجازه ساخت فیلمنامه هایی تاریخی مثل “دیباچه نوین شاهنامه” یا “تاریخ سری سلطان در آبسکون” یا “پرده نئی” را به او ندادند و فقط تازه بعد از مهاجرت بود که گفتند بیضایی می‌تواند “اشغال” را بسازد ولی خود بیضایی در زمان حضورش در ایران نتوانست این فیلم را بسازد و اینکه تازه بعد از هجرت، بگویند می‌تواند بسازد به هر حال امید واهی است و کدام عاقلی است که زندگی آرام و آکادمیک ولو در غربت را رها کند و به امید سراب، برگردد. طبیعی است که بیضایی اگر آن آثار تاریخی را میساخت دیگر نمی‌توانستند کپی‌کنندگان حریم سلطانی را به عنوان تاریخی‌ساز قالب کنند!

محسن اورنگ در پایان خاطرنشان ساخت: البته نباید این نکته را هم از یاد ببریم که بالاخره شکوفایی بیضایی و تقوایی و سینایی و حتی کیمیایی در دو دهه ابتدای انقلاب رقم خورد و فیلمهایی مثل مسافران، شاید وقتی دیگر، سگ کشی، ناخدا خورشید، سرب، دندان مار، ضیافت و عروس آتش خلق شد که تا تاریخ باقی است باقی خواهند ماند و مخاطبان درباره آنها حرف خواهند زد‌.




بهرام بیضایی در تازه‌ترین گفتگویش اظهار داشت: میل به فراموشی دوره هایی و برجسته ساختن دوره هایی دیگر، خطرناک است‌/برای کاهش عذاب وجدان است که سعی در فراموشی گذشته داریم!/همان‌{اصلاح‌طلبانی}#مجلس_شبیه… را توقیف کردند که اجازه اجرایش را دادند!/نمایش ما را توقیف کردند که در دولت احمدی‌نژاد باز منصب بگیرند!/اینجا {در ایالات متحده} هم کابوس‌ها با من است!/هیچ‌گاه نگفتم مأموران امنیتی، مادرزاد، بدکار هستند/کم نداریم مامورانی را که به فکر وطن هستند/باورتان میشود که یکی از شاگردان دانشکده من مامور ساواک بود که به خانه می‌آمد و کتابخانه‌ام را رصد میکرد/حتی دوست نزدیکم مامور ساواک بود و از همه تاسف بار تر یکی از نوابغ جوان آن دوران، مامور ساواک بود!

سینماروزان: بهرام بیضایی در سالروز تولد خود گفتگویی تازه کرده و در این گفتگو که به بهانه نشر نسخه کامل نمایشنامه #مجلس_شبیه_در_ذکر_مصائب_استاد_نوید_ماکان_و_همسرش_مهندس_رخشید_فرزین، صورت گرفته نقبی زده به مدیران اصلاح‌طلبی که تازه در آخرین روزهای حضور در دولت دوم اصلاحات یادشان آمد مجوز اجزای این نمایش را به بیضایی بدهند ولی بلافاصله با تغییر دولت و برای بقای خویش و نه نمایش، حکم به توقیف آن دادند؛ در حالی که دولت محمود احمدی نژاد همان دولتی بود که هم پروانه ساخت پروزه ناتمام لبه پرتگاه را داد و هم پروانه ساخت آخرین فیلم بیضایی #وقتی_همه_خوابیم را که این دومی بی یک کلمه ممیزی، پروانه گرفت.

بهرام بیضایی در چرایی نگارش مجلس شبیه به پادکست صحنه گفت: از همان زمان قتل‌های زنجیره ای تا زمانی که مجلس شبیه را اجرا کنم کابوس قتل‌های زنجیره‌ای با من بود چون بیشتر مقتولین را میشناختم و این کابوس نمی‌توانست تمام بشود که دوباره شروع شود. به محض اینکه فکر کردم می‌شود نمایش را منتشر کرد، آن را نوشتم ولی نگذاشتند #ماهی چاپ شود و #مجلس_شبیه… را هم که بعد از بیست اجرا توقیف کردند و نگذاشتند که نسخه اصلی چاپ شود.

او درباره ساختار تعزیه گون این نمایش گفت: تعزیه از زمانی که اولین تعزیه را در دماوند دیدم با من بوده و همواره میخواستم نسخه امروزی تعزیه را تجربه کنم و مهمترین تجربیاتم در این مسیر #ندبه و #دیوان_بلخ بود. تعزیه یک نوع نمایش قدیمی ماست و برای هفت قرن قبل از میلاد در مفرغ های لرستان با مضمون داستان جنگ فریدون و شاه دیو خشکسالی! یا تعزیه فریدون و ضحاک و اغلب تعزیه های اساطیری بیشتر به باروری یعنی معیشت مردم مربوط است. #ندبه یک تعزیه امروزی بود و به همین گونه #مجلس_شبیه…! پس تعزیه در ذهن من بود و اجرای تعزیه امروزی بود که باعث شد سراغ مجلس شبیه… بروم. ابدا فرم را انتخاب نکردم و موضوع، فرم را آورد و شد مجلس شبیه…

بیضایی با نقد نسيان بزنگاههای تاریخی مختلف گفت: میل همگانی به فراموشی کاملا در این نمایش برجسته است! یادم است اولین روزی که جمع شدیم برای تمرین یکی از بازیگران گفت این داستان که کهنه شده، من پشتم لرزید و گفتم فقط هفت سال بعد از قتل‌های زنجیره ای، یادمان رفت؟؟ میل به فراموشی دوره هایی و برجسته ساختن دوره هایی دیگر، خطرناک است‌. میل به فراموشی یکی از وحشتناک ترین چیزهاست که باعث شده خودمان، خودمان را بکوبیم و تازه برای کاهش عذاب وجدان، سعی میکنیم خود را دور کنیم از آن ماجرا.

وی ادامه داد: البته آن بازیگر که مدعی کهنگی متن بود، سرانجام خودش در نمایش بازی کرد ولی حرفش مرا تکان داد.

بیضایی درباره الهام گیری از قتل های زنجیره ای گفت: آنچه برای دوستان رخ داد در ترکیب با شنیده های بستگان مقتولان و آنها که بعدا کشته شدند و حتی پیش بینی کرده بودند، کشته خواهند شد، بود که زمینه ساز نگارش مجلس شبیه… شد. این، داستان همه بود ولی برخی، برجسته تر!

او ادامه داد: واقعیت شبیه کابوس است و کابوس هم ریشه در واقعیت دارد و همین جا [در ایالات متحده] هم کابوس ها با من است!! قبل و بعد از انقلاب چه در رگبار و چه مجلس شبیه و #ماهی و… به ماموران امنیتی اشاره داشتم و هیچ گاه نگفتم اینها مادرزاد، بدکار هستند و خیلی های آنها برای مقابله به دشمنان وطن، کار می‌کنند ولی برخی هم گرفتار پشت میزنشینی شدند و تبدیل شدند به همان هایی که قتل‌های زنجیره ای را رقم زدند.

بهرام بیضایی
بهرام بیضایی

بیضایی اظهار داشت: در #شب_سمور درباره مأمور امنیتی قبل انقلاب نوشتم و براساس آنچه از آن دوره دیدم‌. باورتان میشود که یکی از شاگردان دانشکده من مامور ساواک بود که به خانه می‌آمد و کتابخانه‌ مرا رصد میکرد! حتی دوست نزدیکم مامور ساواک بود و از همه تاسف بار تر یکی از نوابغ! جوانی که در اتریش دوره سیاسی دید و در دبیرستان کنار من می نشست و از خویشاوندان فریدون توللی بود و تازه بعد از انقلاب که می‌خواست خودش را تحویل دهد بهم گفت من مامور بودم!!! او البته کسی را شکنجه ندادم ولی به هر حال بیخ گوش من بود.

این کارگردان تاکید کردم: ماموران گرفتار سوءاستفاده هستند که عامل خلق درام می‌شوند و حتی مثلا در قتل‌های زنجیره ای مامور ایجاد رعب و ترس و مرگ است که وارد مجلس شبیه… شد و من با اینها کار دارم.

بیضایی با انتقاد تلویحی از اصلاح طلبانی که در آخرین روزهای دولت دوم اصلاحات مجوز اجرای محلس شبیه را دادند ولی خودشان هم آن را توقیف کردند اظهار داشت: مجلس شبیه فرصت کوتاهی برای اجرا در سال ۸۴ پیدا کرد؛ دوره گذار بین دو دولت بود و جامعه در حال تغییر بود و کسانی که اجازه اجرا دادند فقط می‌خواستند بگویند ما فرق داریم ولی فرق نداشتند چون بلافاصله بعد از انتخابات۸۴، نمایش را توقیف کردند تا در دوره بعد خود را حفظ کنند در حالی که شاید افراد بعدی چندان مشکلی با اجرا نداشتند و در شبهای آخر تالار، جای سوزن انداختن نبود و انگار مخاطبان به جای مدیران، سوگوار توقیف بودند.




بسیاری از مستندسازان حرفه‌ای از استان‌ها برخاسته‌اند/جشنواره حقیقت باید در استان‌ها برگزار شود/برگزیدگان جشنواره مستند باید در الویت حمایت باشند/پلتفرم تخصصی فیلم کوتاه و مستند تا پایان سال راه‌اندازی میشود/باید شرایط ارزآوری سینمای مستند را فراهم کرد/به دنبال ابلاغ تهیه‌کننده حرفه‌ای استانی در سینمای بلند هستیم/فارابی قرارداد تولید شش اثر مرتبط با غزه را با تهیه‌کننده‌های مجرب بسته است

سینماروزان/پیمان اسماعیلی: جشنواره «سینماحقیقت» دستاوردهای خوبی دارد. امسال قرار بود این جشنواره در استان ها برگزار شود هرچند که بخش غیررقابتی جشنواره در چند استان برگزار می‌شود. به امید خدا در سال های بعد برای مرکز و جشنواره برنامه‌های خیلی جدی تری داریم که اعلام خواهد شد.

 

محمد خزاعی رئیس سینما با بیان مطلب فوق در جشنواره حقیقت گفت: برای اولین بار در مرکز گسترش می بینیم که در این سال ها امور استان ها به صورت مستقل وجود دارد. من از بدو ورودم به سازمان سینمایی به حمایت از استان ها تاکید کردم. شما اکنون تعداد آثاری که از شهرستان ها پذیرفته شده است و آثاری که از شهرتان ها در مرکز گسترش وجود دارد، نسبت به سال های گذشته بسیار بیشتر است. این موضوع نشان می دهد که برنامه ریزی ما دارد به نتیجه می رسد.

 

وی ادامه داد: امیدوارم در حوزه سینمای حرفه ای هم با ابلاغ تهیه کننده حرفه‌ای استانی که در دستورکار است و ابلاغیه آن به زودی صادر خواهد شد شاهد سال پررونقی در استان ها باشید. بدون شک تهیه‌کننده های استانی اگر کنار تهیه‌کننده های باتجربه سینما قرار گیرند می‌توان آثار درجه یکی در استان‌ها تولید کرد.

محمد خزاعی از برگزاری جشنواره سینماحقیقت در استان‌ها خبر داد.
محمد خزاعی از برگزاری جشنواره سینماحقیقت در استان‌ها خبر داد.

خزاعی تصریح کرد: طبق برنامه ریزی های مرکز گسترش پس از برگزاری جشنواره در استان ها هم ورکشاپ هایی دارند و هم کسانی که برگزیده شدند در اولویت هستند که طرح های خودشان را برای سال بعد ارائه کنند یعنی برگزیدگان جشنواره «سینماحقیقت» در اولویت هستند که تحت حمایت سال بعد قرار بگیرند.

 

او ادامه داد: یکی از اقدامات اساسی پلتفرم تخصصی فیلم کوتاه و مستند است که خیلی از اقدامات آن انجام شده و فکر می کنم در پایان امسال یا سال بعد مورد بهره برداری قرار خواهد گرفت. راه اندازی پلتفرم تخصصی ظرفیت جدیدی برای ارائه، عرضه و درآمدزایی اینگونه آثار خواهد بود. بحث دیگر ارائه این آثار به تلویزیون و حتی بازارهای خارجی است و ما از مرکز گسترش خواهش کردیم تا برنامه ریزی جدی در حوزه ارزآوری داشته باشند. طبق گزارشی که به من دادند ارزآوری و فروش محصولات مستند به شبکه های خارجی و پلتفرم ها وضعیت مطلوب تری دارد.

 

او درباره حمایت از ساخت آثار با موضوع غزه توضیح داد: ما فراخوانی اعلام کردیم که در حوزه فیلم کوتاه، مستند و سینمایی از آثاری که با موضوع غزه هستند حمایت می کنیم. تا پایان بهمن ماه افراد می توانند فیلم های کوتاه خودشان را به انجمن سینمای کوتاه در سراسر کشور ارسال کنند. در حوزه مستند آثارشان را به مرکز گسترش ارسال کنند و در حوزه سنمای حرفه ای هم آثار خودشان را به بنیاد سینمایی فارابی ارسال کنند. الان که من در خدمت شما هستم می دانم که تقریبا قرارداد نگارش شش اثر در بنیاد فارابی با تهیه‌کننده های مجرب بسته شده است و ۱۵ اثر ارسال شده است.

 




حتی يك كلمه از #جوجه_تيغی سانسور نشد!/فقط گفتند یک دیالوگ نباشد!/کارگردانی حرفه‌ای واقعا کار سختی است/پول همه را خراب كرده!/تا اطلاع ثانوی کارگردانی نخواهم کرد/بالاخره كه بايد يك زن رييس‌جمهور كشورمان شود!/زنان در تمام جهان مهجور هستند نه فقط ایران!

سینماروزان: مستانه مهاجر تدوینگر باسابقه نخستین فیلم خود در مقام کارگردان با عنوان #جوجه_تیغی را روی پرده دارد؛ فیلمی با با پیرنگ ریاست جمهوری یک زن در ایران که هر چه ندارد، ریتم مناسبی دارد که مرهون سالها تجربه مهاجر به عنوان تدوینگر است؛ اینکه چنین فیلمی بتواند بی ممیزی فراوان روانه سینماها شود قابل توجه است و کارگردان گفته فیلمش ممیزی چندانی نداشته!

مستانه مهاجر درباره ممیزی جوجه تیغی به روزنامه اعتماد گفت: باور كنيد حتی يك كلمه از فيلم «جوجه تيغي» سانسور نشد، فقط به من گفتند يك ديالوگ اگر نباشد بهتر است، من فكر مي‌كنم نوع زبان بسيار تاثير دارد. اينكه چطور حرفي را با زيركي بتوانيم بيان كنيم.

مهاجر درباره سوژه جوجه تیغی گفت: حتما يك روز يك زن رييس‌جمهورمان مي‌شود، چرا نشود؟ مي‌دانيم در قانون اساسي آمده اما قانون اساسي ما حضور زن به عنوان رييس‌جمهور را نفي نمي‌كند بلكه تفسير اشتباهي از اين قانون شده و اين اتفاق را به وجود آورده است. خدا رحمت كند شهيد بهشتي را هيچ ممانعتي براي اينكه يك خانم رييس‌جمهور شود نداشت؛ در قانون اساسي نوشته شده رجل سياسي، اين يعني رييس‌جمهور بايد شخصيت سياسي باشد نه اينكه لزوما مرد باشد.

وی ادامه داد: بالاخره كه بايد يك زن رييس‌جمهور كشورمان شود. ما خودمان هستيم كه ممانعت به وجود مي‌آوريم. اصلا پرسش من اين است كه چرا زن و مرد مي‌كنيم؟ با اين حال مي‌خواهم بگويم اين موضوع سال‌هاست كه در ذهن من بود و فكر مي‌كنم يك روز رييس‌جمهوري از جنس زن خواهيم داشت چون معمولا آرزو و فانتزي روزي شكل واقعيت مي‌گيرد.

مهاجر درباره وجه زنانه فیلم خود گفت: زنان در سراسر جهان مهجور هستند نه فقط ايران. اين مقوله ماجراي عصر حجر است، نه اينكه مردان نخواهند به زنان توجه كنند، نمي‌توانند به زنان اهميت دهند. البته در اين ميان استثنائاتي هست آدم‌هايي كه در هر شكلي و در هر موضوعي نگاه متحجرانه دارند كه بحث من اين آدم‌ها نيستند من درباره يك شرايط نرمال و متعادل صحبت مي‌كنم كه چرا حقوق زنان ناديده گرفته مي‌شود. به نظر من زنان در هر جغرافيايي مشكلات و نگراني‌هاي خاص خود را دارند. فقط اندازه مشكلات باهم فرق مي‌كند وگرنه زنان در تمام جهان مهجور هستند.

مستانه مهاجر کارگردان فیلم #جوجه‌تیغی مطرح کرد: حتی يك كلمه از #جوجه_تيغي سانسور نشد!/فقط گفتند یک دیالوگ نباشد
مستانه مهاجر کارگردان فیلم #جوجه‌تیغی مطرح کرد:
حتی يك كلمه از #جوجه_تيغي سانسور نشد!/فقط گفتند یک دیالوگ نباشد

این کارگردان پیرامون کمدی سازی بیان داشت: اگر فيلم كمدي ادبيات درستي داشته باشد از بهترين گونه‌هاي سينمايي و سخت‌ترين ژانر در سينماي جهان است اما يك جور استادي مي‌خواهد، اگر نگراني هم داشتم از اين منظر بود كه شايد من آدم درستي براي ساخت فيلم كمدي نباشم، كمدي ادبياتي دارد كه هر كسي نمي‌تواند آن فضا را دربياورد، هركسي نمي‌تواند وودي آلن شود. هركسي نمي‌تواند جري لوئيس باشد، به نظر من اجاره‌نشين‌ها شاهكار سينماي كمدي ايران است. وقتي مي‌گويم نمي‌خواستم اين فيلم را كارگرداني كنم از روي نابلدي اين نوع سينماست، نه كه من بلد نباشم، كمدي اساسا ژانر سختي است و سخت‌ترين ژانر در جهان سينما است. من اگر مي‌خواستم قالبي را براي دغدغه‌هايم به عنوان كارگردان انتخاب كنم موضوعات اجتماعي را انتخاب مي‌كردم با اين حال خيلي خوشحالم به رغم تمام نگراني‌ها، توانستم حرفم را با زبان كمدي بزنم. فكر مي‌كنم نوع بيان در فيلم بسيار مهم است.

مستانه مهاجر درباره آینده مسیر کاری خود اظهار داشت: براي من تدوين جايگاه خاصي در سينما دارد ولي واقعا كارگرداني مقوله سخت و پيچيده‌اي است اگرچه براي من سخت نبود ولي كارگرداني حرفه‌ای واقعا سخت است. از همين رو تا اطلاع ثانوي نمي‌خواهم كارگرداني كنم. البته هيچ چيزي در آينده مشخص نيست، شايد همين فردا فيلمنامه‌اي باشد و پيشنهادي برسد كه باز كارگرداني كنم. حرفم مطلق نيست. اما مساله‌ام در سينما تايتل و عنوان نيست. اساسا سينما مساله من است، سينما همه هستي من است، سر سينما با كسي شوخي ندارم، هرجا فكر كنم به درد بخورم همانجا مي‌ايستم. فكر مي‌كنم كه شايد تهيه‌كننده بهتري باشم.

وی تاکید کرد: متاسفانه پول همه ما را خراب كرده است؛ اقتصاد تعيين‌كننده است و مي‌گويد ما چه كنيم.




#محمدرضا_اصلانی کارگردان سینما متذکر شد: به عمل خلاقانه فکر می‌کنم حتی اگر آن عمل اشتباه باشد!/ بیکاری شانزده ساله من کمتر از ماجرای #حلاج نیست/عجبا که کسی از من نمی پرسد چرا دیگر فیلمی نساختید؟

سینماروزان: محمدرضا اصلانی کارگردانی که فقط دو فیلم بلند #شطرنج_باد و #آتش_سبز را ساخته، به تازگی ماجرای بیکاری خود را به ماجرای بر دار کردن منصور حلاج شبیه کرده!

محمدرضا اصلانی در نشست تحلیل مستند جام حسنلو در موزه سینما گفت: عادت یعنی ندیدن و ندیدن به معنی مرگ است. اشیا زندانی عادت ما هستند و ما باید بتوانیم رویه را تغییر دهیم و رسالت فیلم مستند، چنین چیزی است. من سال ۸۶ و سی سال پس از «شطرنج باد» فیلم سینمایی دیگری -آتش سبز- ساختم و تا امروز دیگر کار نکردم و اگر با حساسیت به این مسئله نگاه کنیم، خود کم‌تر از ماجرای حلاج نیست. عجبا کسی از من نمی پرسد چرا دیگر فیلمی نساختید؟

اصلانی درباره شیوه کاری خود گفت: به جز فیلمی که درباره بانک ساختم، هیچ وقت کسی سوژه فیلم‌های من را انتخاب نکرده است و تنها خودم درباره آن تصمیم می‌گیرم. من با موضوعات فیلم‌هایم زندگی می‌کنم.

محمدرضا اصلانی
محمدرضا اصلانی

او ادامه داد: جهان دائما در حال تغییر است و اخلاق باید خود را با به صورت منظم با شکل جدید جهان تطبیق دهد. توصیه می‌کنم فراسوی امید و ناامیدی حرکت کنید و تنها به فکر عملی خلاق و سازنده باشید، حتی اگر آن عمل اشتباه باشد. انسان تنها موجودی است که اشتباه می‌کند و هنگامی که مرتکب اشتباه می‌شود، یعنی هنوز زنده‌‌ است انسان تنها موجودی است که اشتباه می‌کند و خود را به سمت ناشناخته‌ها پرتاب می‌کند. اگر در چاله بیفتید بهتر از حرکت در مسیری مستقیم است. راه صاف برای افرادی است که راه رفتن بلد نیستند. راه رفتن برای افرادی است که به بی راهه می‌روند و باید این نکات را آموخت.

اصلانی بیان داشت: تمام تلاش من این است که دین خود را به جهانی که من را مادرانه پرورده و نگه داشته است ادا کرده و بتوانم وجوه شاعرانه این جهان را کشف کنم.




صدور پروانه برای تهیه‌کننده تنها برنامه سینمایی تلویزیون!+صدور پروانه برای عشقِ پوران درخشنده+صدور پروانه برای تهیه‌کننده #من_مادر_هستم+…

سینماروزان/مهدی فلاح: شورای پروانه ساخت با تولید پنج فیلمنامه موافقت کرد.

در میان پروانه‌ های صادره نام یوسف بچاری تهيه‌کننده برنامه تلویزیونی نقدسینما که تنها برنامه سینمایی فعال تلویزیون است، دیده می‌شود. بچاری پروانه #ممدوک را گرفته.

پوران درخشنده پروانه فیلم #عشق را گرفته و غلامرضا موسوی تهيه‌کننده باسابقه که فیلم‌هایی مثل من مادر هستم را تولید کرده، پروانه #سپیده را گرفته که مستندسازی به نام فرزاد خوشدست آن را می‌سازد.

صدور پروانه برای تهیه‌کننده تنها برنامه سینمایی تلویزیون!+صدور پروانه برای پوران درخشنده+صدور پروانه برای تهیه‌کننده #من_مادر_هستم+...
صدور پروانه برای تهیه‌کننده تنها برنامه سینمایی تلویزیون!+صدور پروانه برای پوران درخشنده+صدور پروانه برای تهیه‌کننده #من_مادر_هستم+…

فهرست پروانه‌های صادره به شرح زیر است:

–«عشق» به تهیه‌کنندگی وکارگردانی پوران درخشنده و نویسندگی پوران درخشنده ‏و کیمیا میرقشمی

–«سپیده» به تهیه‌کنندگی سیدغلامرضا موسوی نامقی، کارگردانی فرزاد خوش‌دست و نویسندگی فرزاد خوش‌دست ‏و محمدمهدی(فرهاد) توحیدی‌مقدم

–«جانفدا» به تهیه‌کنندگی ، کارگردانی و نویسندگی حسین قاسمی جامی

— « ممدوک » به تهیه‌کنندگی یوسف بچاری ، کارگردانی حمیدرضا همتی و نویسندگی محسن دانشوربیری

–انیمیشن « شمشیر و اندوه » به تهیه‌کنندگی مهدی جعفری ، کارگردانی عماد رحمانی و مهرداد محرابی گرگری و نویسندگی مهدی جعفری و عماد رحمانی




دوقطبی “کمدی برای فروش گیشه_فیلم‌های پروپاگاندای ارگانی”، کل سینما را درنوردیده!/فضای شوراهای نظارتی را مقداری بازتر کردند چون خودشان هم فهمیدند گرفتار دوقطبی شده‌اند!/وقتی از شش فیلم پرفروش این سالها، چهار پروژه مربوط به یک کارگردان است یعنی حدود #نود درصد کارگردانان حرفه‌ای بیکارند!/حمایت‌های فارابی عادلانه نیست/چرا برخی از تولیدات مدیر #قبلی فارابی حتی اکران نشده و برخی هم به #تلویزیون واگذار شدند؟/آیا بنیاد فارابی مأموریتش عوض شده و به جای بنیاد فارابی، شده بنیاد ساخت تولید تلویزیونی؟/چرا در روز تودیع و معارفه فارابی حتی یک فیلم‌ساز معتبر و حرفه‌ای هم نبود؟/باید شرایط را فراهم کنند برای فعالیت سینماگران حرفه‌ای!

سینماروزان: متأسفانه یکی از خصلت‌های اشتباهی که از قدیم‌الایام تا به امروز، حتی در سال‌های دور پیش از انقلاب هم در سینمای ایران رایج بوده (در دنیا هم چنین چیزی می‌بینیم؛ البته نه به این شکل)، این است که اگر ژانر یا فیلم خاصی موفق می‌شود، دیگران سعی می‌کنند از آن الگوبرداری کنند و همان راه را ادامه بدهند.

 

علیرضا رئیسیان کارگردان سینما با بیان مطلب فوق به روزنامه شرق گفت: متأسفانه در سینمای ایران گونه‌های مختلف سینمایی سال‌هاست، شاید نزدیک به پنج، شش سال وجود آن‌چنانی ندارد. طبیعتا بخش مهمی از مخاطبانی که پیگیر فیلم‌های خانوادگی جذاب، اکشن، جنایی، اجتماعی و منتقدانه هستند، نمی‌توانند فیلم‌های مورد علاقه‌شان را در سینماها ببینند و عملا سینمای ایران به دو گرایش کمدی برای فروش گیشه و فیلم‌های تبلیغاتی و پروپاگاندا درباره کارهای تولید ارگانهای و نهادهای وابسته محدود شده است که سود خود را در تولید می‌برند. این دوگانگی در یک دهه اخیر اتفاق افتاده و عموما هم از سوی کارگردان‌های جدید این فیلم‌ها تولید می‌شوند؛ بنابراین آماری را که امسال به‌ویژه آقای وزیر درباره فروش و تعداد مخاطب به آن استناد می‌کند، اگر دقیق‌تر ارزیابی کنیم، می‌بینیم عنوان پرمخاطب‌ترین و پرفروش‌ترین سال تاریخ سینمای ایران برای امسال مطمئنا اشتباه فاحشی است؛ چراکه مدیران دولتی بخش سینما هم هرگز چنین چیزی ادعا نکردند. آنها می‌دانند که این گفته غلط است و به اشتباه اعلام می‌شود.

 

وی ادامه داد: آماری که رسانه‌های رسمی و سمفا اعلام کرده و برای همگان قابل دسترسی است، نشان می‌دهد از ابتدای سال 1402 تا الان 48 فیلم به نمایش درآمده که چهار فیلم از اواخر سال گذشته اکران شده. جمع کل فروش 1402 تا چند روز پیش 780 میلیارد تومان ثبت شده که این رقم مربوط به 17میلیون‌و 600 هزار نفر مخاطب است که سه فیلم پرفروش این هفت‌، هشت ماه اخیر به ترتیب «فسیل» نزدیک به 290 میلیارد تومان که احتمالا تا زمانی که از اکران برداشته شود، به 300 میلیارد تومان هم می‌رسد، «هتل» با 150 میلیارد تومان و «شهر هرت» 75 میلیارد تومان به اتفاق پرفروش‌های اکران بوده‌اند؛ بنابراین جمع این سه فیلم 70 درصد فروش اکران امسال را پر کرده است. به نسبت جمعیت 95 میلیونی، فقط 17میلیون‌و 600 هزار نفر به سینما رفته‌اند؛ بنابراین به‌هیچ‌وجه امسال پرمخاطب‌ترین سال اکران سینما در طول تاریخ سینمای ایران نیست. در این آمار می‌بینیم 70 درصد فروش مربوط به سه فیلم اکران‌شده است؛ یعنی 45 فیلم دیگر 30 درصد فروش را به دست آورده‌اند که اگر یک ضرب و تقسیم ساده انجام دهیم، می‌بینیم از این 45 فیلم 40 فیلم، مطلق شکست خورده و پنج فیلم حدودا به پول خودشان رسیده‌اند. این یعنی رونق؟ یعنی پرمخاطب‌ترین سال اکران؟ با این ارقام پرفروش‌ترین فیلم تا الان می‌تواند «فسیل» باشد؛ ولی پربیننده‌ترین با اختلاف! اشتباه فاحش است. این آمار به‌خوبی نشان می‌دهد که شرایط کلی سینما بسیار به تراژدی نزدیک است و فقط تعدادی فیلم که استانداردهای هنری کمتر در آنها می‌بینیم و فقط جنبه مخاطب‌پسند و تجاری زیادتری دارند، توانسته‌اند این ارقام گول‌زننده را به وجود بیاورند. مقصودم این نیست که این ارقام واقعی نیستند، واقعیت این است که اگر این ارقام پردازش نشوند، هرکسی ممکن است اشتباه آقای وزیر را مرتکب شود.

 

کارگردان فیلم ایستگاه متروک افزود: «فسیل» امسال پرفروش‌ترین هست؛ ولی پربیننده‌ترین نیست. وقتی غیر از سینمای قبل از انقلاب به نسبت جمعیت، مخاطب را می‌سنجیم که دو، سه نمونه خیلی موفق داشتیم. در سینمای بعد از انقلاب یک بار در سال 1369 که آمارش هم به‌تازگی از طرف یکی از مدیران سابق سینمایی منتشر شد و وجود دارد، این آمار نشان می‌دهد با توجه به جمعیت 35میلیونی ایران، 81 میلیون بیننده فیلم وجود داشته و تنوع بسیار مثبت فیلم‌ها و گرایش مخاطبان به هرکدام از گونه‌های سینمایی را نشان می‌دهد. مثلا فیلم جنگی ابراهیم حاتمی‌کیا در کنار فیلم داریوش مهرجویی و آثار دیگر فیلم‌سازان اکران شد و رقم شگفت‌انگیزی را در میزان استقبال مخاطبان از سینما می‌بینیم. آن‌قدر که 2.5 برابر جمعیت آن روز ایران، مردم به سینما رفتند و فیلم دیدند. یک بار هم در اوایل دوره اصلاحات شاهد چنین استقبالی از سینما بوده‌ایم و یک بار دیگر هم در سال 1395-1396 این اتفاق تکرار شد. این سال‌هایی که اشاره کردم، آمارش خیلی بیش از آن چیزی است که از استقبال امسال مخاطبان سینما منتشر می‌شود.

 

رئیسیان تاکید کرد: اینکه خیلی از فیلم‌ها به گفته همین سینماداران یا پخش‌کننده‌ها مخاطب برای چندمین بار آنها را می‌بیند به کنار؛ ولی تا آخر سال بعید می‌دانم آمار مخاطبان سینما حتی به 30 درصد جمعیت فعلی ایران هم برسد؛ بنابراین این آمارها وقتی پردازش ‌شود، تازه اشتباهات فاحش آن مشخص می‌شود.

 

این کارگردان درباره عملکرد شوراهای نظارتی بیان داشت: عملکرد شورای پروانه ساخت را می‌توان این‌طور تحلیل کرد که در یک‌سال‌و نیم اول این دولت سخت‌گیری زیادی از سمت شورای پروانه ساخت راجع به ساخت فیلم در گونه‌های مختلف وجود داشت و حتی یکی از اعضای این شورا به‌صراحت گفته بود ما سالی 10، 12 فیلم الگو و تراز در سینمای ایران بیشتر نیاز نداریم. نماینده کانون کارگردانان نیز در اقلیت رأی قرار داشت. به نظرم این صحبت بیشتر ناشی از ناآگاهی آن شخص درباره سینما و به‌ویژه سینمای ایران است؛ به‌این‌دلیل که چنین چیزی هیچ‌گاه در سینمای ایران وجود نداشته و طبیعی است که نمی‌تواند ادامه پیدا کند. یکی از اعضای شورای پروانه ساخت در مصاحبه‌ای اشاره کرده بود که حدود صد و خرده‌ای متقاضی پروانه ساخت وجود داشته و کمتر از 47، 48 فیلم‌نامه به تولید رسیده. از این تعداد کمترین میزان هم مربوط به فیلم‌های اجتماعی، خانواده و حتی کمدی‌های خوب بود. در هفت، هشت ماه گذشته این فضا مقداری باز‌تر شد و با تغییر نمایندگان تهیه‌کنندگان در شورای پروانه ساخت کمی شرایط بهتر شد. شاید به‌این‌دلیل که متوجه شدند در جشنواره سال گذشته و به‌ویژه اکران امسال فقط دو نوع فیلم در حال تولید است و آمار بی‌کارهای سینمای ایران هر روز بیشتر می‌شود؛ مثلا در تشکل کارگردان و تهیه‌کنندگان حدود 90 درصد آدم‌های حرفه‌ای فعال در چند سال گذشته بی‌کار هستند و این آمار وحشناک است و فقط تعداد مشخصی مشغول کار هستند و این نوع فیلم‌ها را تولید می‌کنند. به‌عنوان نمونه من آماری در یک روزنامه اقتصادی دیدم و همین‌طور در یک روزنامه اجتماعی که نشان می‌داد از شش فیلم اولی که در این دو، سه سال پرفروش‌ترین بودند، چهار فیلم مربوط به یک کارگردان است و همان چهار فیلم برای یک تهیه‌کننده است و از شش فیلم، سه فیلم مربوط به یک نویسنده است و این آمار نشان می‌دهد حدودا 90 درصد کارگردانان حرفه‌ای و باسابقه بی‌کار هستند و حتی در دوره رونق هم مشکل بی‌کاری به شکل فزاینده‌ای بیشتر شده است. خوب است که مدیران و مسئولان ما توضیح بدهند چرا این اتفاق افتاده است. به نظر می‌رسد حمایت‌هایی که در فارابی انجام می‌گیرد، شکل عادلانه و درستی ندارد.

علیرضا رییسیان
علیرضا رییسیان

‌رئیسیان درباره حمایت های فارابی به روزنامه شرق گفت: به‌عنوان مثال فیلم‌هایی را که فارابی در دوره مدیریت قبلی حمایت کرده، ببینید. به نظرم باید درس عبرتی شود برای کل مدیریت سینمایی و وزارت ارشاد. برخی فیلم‌هایی مورد حمایت قرار گرفتند که حتی به نمایش سینمایی هم درنیامدند. سه فیلم‌ با رقم‌های خیلی بالا فقط برای نمایش در تلویزیون فروخته شدند؛ چون تلویزیون استطاعت مالی ندارد که چنین فیلم‌هایی بسازد و نمایش بدهد که حتما رقم‌های آن کمتر از این تولیدات خواهد بود و آیا بنیاد سینمایی فارابی مأموریت و تیترش عوض شده است و آیا به جای بنیاد سینمایی فارابی، شده بنیاد ساخت تولید تلویزیونی؟ اتفاقاتی که در دوره قبل مدیریت بنیاد سینمایی فارابی رخ داد، نقدهای خیلی جدی به آن وجود دارد و اگر همان مسیر در حال ادامه پیدا‌کردن است که قطعا فاجعه است. اگر هم در حال تغییر مسیر دادن است، هنوز هیچ آماری منتشر نشده و رقم تولیدات را هم اعلام نمی‌کنند. رقم‌هایی که مدیرعامل سابق اعلام کرده بود، رقم تمام‌شده ساخت فیلم است؛ چون ممکن است دو شریک از نهادهای دیگر مثل حوزه هنری، کانون پرورش فکری، انجمن دفاع مقدس و… در این فیلم‌ها هم سرمایه‌گذاری کرده باشند؛ بنابراین رقم تمام‌شده آن فیلم‌ها فاجعه است. این نشان می‌دهد که این مدیریت نه شناخت داشته، نه دانش و نه تجربه و فقط اسیر برخی کارمندان زیر‌مجموعه خودش شده است و عناوین را فقط برای اعلام به مقامات بالاتر از خودشان انتخاب می‌کردند و در همین حد هم بیلان کاری می‌دادند. در روز مراسم تودیع و معارفه فارابی می‌بینید که حتی یک فیلم‌ساز معتبر و حرفه‌ای هم در عکس‌ها دیده نمی‌شود! عکس‌العمل‌هایی که سینماگران نشان می‌دهند، این‌طور معنی پیدا می‌کند و واقعا مایه پند و عبرت است.

 

‌رئیسیان خاطرنشان ساخت: سینمای اجتماعی به‌عنوان یک سینمای منتقد وضع موجود اجتماعی و فرهنگی همواره یکی از نقاط مثبت و تحسین‌برانگیز سینمای ایران در داخل و خارج از کشور بوده است. دو سالی است که سینمای ایران تولیدات داخلی و موقعیت خارج از ایران را تقریبا از دست داده و مدیران هم با این مسئله فقط شعاری برخورد کردند. این موقعیتی بود که طی سال‌ها با تولیدات متنوع و پیشرو در المان‌های جدید هنری برای بیان سبک فیلم‌ها همواره در دنیا مطرح بوده و متأسفانه به‌راحتی از دست رفت. فقط با این شعار که فستیوال‌های خارجی یا جشنواره‌های معتبر یا غیرمعتبر ما را تحریم کردند. سینمای اجتماعی ما آدم‌های حرفه‌ای و صاحب‌نامی دارد که چند سالی است نتوانسته‌اند کار کنند یا نمی‌خواهند کار کنند یا اعتراضی به وضع فعلی سینما به‌ویژه در ارشاد دارند. اگر به حوزه‌های دیگر مثل معاونت هنر، بخش نمایش، کتاب و رسانه‌ها هم نگاه کنید، می‌بینید همه این مشکل را دارند. به نوعی این سخت‌گیری‌های غیرضروری و سانسوری که وجود دارد، به تمام عرصه‌های هنری لطمه وارد می‌کند. وقتی به حوزه تئاتر نگاه می‌کنیم، می‌بینیم آدم‌های شاخص تئاتری تقریبا بی‌کار هستند یا کار نمی‌کنند. در موسیقی هم کم‌و‌بیش وضع همین‌طور است. غیر از کنسرت‌های موسیقی پاپ و یک مقدار جریانات سهل‌الوصول‌تر اتفاق مهمی در حوزه موسیقی هم نمی‌بینید. پیشرفت این نیست که یک تعداد خواننده مشخص کنسرت بگذارند و پول دربیاورند. به هر حال مقصودم این است که سینمای اجتماعی در فشار قرار دارد و دلیلش هم روشن است. مدیران همیشه در حفظ وضع موجود می‌کوشند و فیلم‌سازان و اندیشمندان در نقد وضع موجود.

 

‌کارگردان دوران عاشقی پیرامون سینماسازی گفت: سالن‌های سینما به نسبت جمعیت هر چقدر ساخته شود، هنوز کمبود سالن داریم. میزان سالن‌های سینمای ما را با کشورهایی که در همین یک دهه گذشته امر سالن‌سازی را به‌عنوان یک حرکت جمعی و اجتماعی و یک نوع حفظ امنیت اجتماعی تلقی کردند، نگاه کنید و با ایران مقایسه کنید. به کشورهایی مثل چین، هند و حتی ترکیه و دوروبر ایران حتی عمان که به‌تازگی سالن‌سازی را شروع کرده، نگاه کنید. به هر حال یکی از فاکتورهای مهم تقویت بنیه اجتماعی، روحیه عمومی، بالارفتن امید همین فعالیت‌های مشترک مثل استادیوم ورزشی، سالن‌های سینما و کنسرت‌ها در فضای باز است که اینجا دچار نقصان است و هنوز با شروع حرکت سالن‌سازی در سال‌های 1395 و 1396 فاصله زیادی وجود دارد. اگر قرار است در سالن‌هایی که ساخته می‌شود و اگر تا آخر امسال آماده شوند، همین نوع فیلم‌ها یا کمدی‌هایی که خیلی ارزش هنری ندارند؛ ولی مردم‌پسند هستند یا فیلم‌های تبلیغاتی و پروپاگاندای دولتی اکران کنند، بالاخره روزی تماشاگر کل این مجموعه را پس خواهد زد. سال 1356 نیز  چنین اتفاقی را شاهد بودیم. سینمای ایران تقریبا حیاتش به اتمام رسید؛ به‌این‌دلیل که نه به جهت فرهنگی و نه اقتصادی و نه استقبال تماشاگر دوام‌یافتنی نبود. این هشداری است که ما به‌عنوان اهل فرهنگ و فیلم‌ساز می‌دهیم. اینکه چقدر مؤثر واقع شود، به گوش‌های شنوا بستگی دارد. به‌تازگی وزیر محترم ارشاد صحبتی داشتند مبنی بر اینکه عده‌ای می‌خواهند به اشتباه القا کنند فقط فیلم‌های کمدی می‌فروشند. اگر ایشان آمار دیگری دارند، لطفا منتشر کنند که چه تعداد فیلم‌های غیرکمدی و کمدی از اول سال اکران شده و چقدر در کل فروش داشته‌اند؟ و چند درصد از این فروش مربوط به چه فیلم‌هایی بوده؟

 

 




دیگر کسی حوصله‌ مطالعه ندارد!

سینماروزان/مجید فلاح شجاعی: ابتدا شیفته فلسفه بود و حتی به خاطر فلسفه ترک شهر و دیار کرد و در قم ساکن شد. اولین کتابش با عنوان «متافیزیک و تشعشعات کیهانی» در باره فلسفه چاپ و به بازار کتاب آمد.
بعد از آن تاریخ و زندگی شخصیت های تاریخی او را مسحور خود کردند و سراغ تاریخ رفت. کتاب های «ایران سرزمین همیشه جاوید»، «تاریخ فرجام امپراطوری عظیم ساسانی»،«تاریخ ایران ، عهد سلوکیان و اشکانیان»، «تاریخ خونین کهن دیار لاهیجان» و «تاریخ دیلمستان» محصول قلم او در عرصه تاریخ است.
«سید کیا دانش میرکهن» محقق و نویسنده گیلانی سالهاست بدون حمایت هیچ ارگانی نوشته هایش را به صورت کتاب چاپ می کند.
او از مسئولین گله مند است که چرا از نویسندگان و مولفان حمایت نمی کنند. به راستی مسئولین اگر از نویسندگان و مولفانی که در جهت اشاعه فرهنگ و تاریخ این سر زمین قلم می زنند، حمایت نکنند، دیگر باید از کدام قشر از هنرمندان حمایت کنن؟!
محصول گفت و گوی چند ساعته ما با سید کیا دانش میرکهن را در ذیل می خوانید:
* مختصری از بیوگرافی خودتان را بفرمایید.
ـ سیدکیا دانش میرکهن هستم. متولد ۱۳۴۶، اهل لاهیجان. دوران تحصیل خود را در رشته‌ی اقتصاد اجتماعی در شهر لاهیجان دبیرستان شهید پارسی به اتمام رساندم. بعد از آن چون به فلسفه خیلی علاقه‌مند بودم، به شهر مذهبی قم رفتم تا از نزدیک نزد علما مباحث فلسفی را بیاموزم.
*چرا به فلسفه علاقه‌مند شدید؟ آغاز علاقه‌ی شما به فلسفه از چه زمانی بود؟ از دوران دبیرستان بود؟

ـ بله از کتاب فلسفه و منطق دبیرستان بود. بعد در رابطه با اثبات حضرت رب العالمین و معاد خیلی علاقه‌مند بودم. از منظر بنده، فلسفه و منطق، خود یک قسمت مهم متصل به دین است. این مسائلی بود باعث شد سراغ فلسفه بروم و دنبال تالیف کتاب فلسفی باشم.
* کدام شخصیت یا شخصیت‌های فلسفی برای شما جذاب بودند؟
ـ ارسطو، گرچه ارسطو شاگرد افلاطون بود، ولی همیشه در مباحثی علمی که بین‌شان جریان داشته، با هم تضاد داشتند. با مطالعات مستمر به این نتیجه رسیدم که ارسطو از نظر فلسفی خیلی بالاتر از افلاطون بوده و همه مسایل را به صورت منطقی در نظر می گرفته است. البته افلاطون مسائلی دیگر را با یک سری شواهد و آثار که در عرفان ریشه داشته است، به عنوان فلسفه به حساب آورده ولی ارسطو قضایا و مسائل را به صورت علمی بررسی می کرده است.
*شما کتابی دارید با عنوان «متافیزیک تشعشعات کیهانی» درباره‌ی این کتاب بگویید.
-از زمان‌های قدیم یک سری افراد بودند به عنوان کاهن. اینها هم یک سری کارهای فلسفی را بلد بودند ولی با خرافات و یک سری مسائل گیاه پزشکی و این طور مسایل و نیز نجوم و گردش کواکب جمع بندی کرده بودند. این افراد به عنوان کاهن می خواستند خودی نشان دهند، می خواستند خود را قدرت برتر و رابط بین خدا و خلق معرفی کنند. سعی کردم، مسائلی را که ائمه مطرح کرده اند و چیزهایی که فلاسفه گفتند را جمع بندی کنم. از طرفی کسانی نیز عارف بودند، در ایران عرفای بسیار زیادی داشته ایم، نگاه آنان را نیز بررسی کردم. این‌ها را با هم جمع بندی کردم و اولین کتابم با عنوان«متافیزیک تشعشعات کیهانی» را تالیف نمودم. در کائنات خالق بی بدیلی وجود دارد و از خود امواج، ارتعاش و نور ساطع می نماید. سیطره اش کل کائنات را در بر می گیرد. به خاطر همین کتابم را به این اسم نگاشتم.
* می‌توانید کتاب متافیزیک را در چند خط توضیح بدهید؟
ـ چون روح موجود در انسان از جانب خداست و در واقع قطعه ای از خدا است. خود روح از کل ماوراء و عالم ما بَعد الطبیعه مطلع است. ما بین روح و جسم یک جسم دیگری داریم به عنوان جسم نجمی. این جسم نیز دارای بُعد است. یعنی هم زمان می تواند مادی باشد و در آن واحد معنوی هم هست.
من در این کتاب این مسئله را تشریح کردم. در واقع حایل بین جسم و روح به چه سبک و سیاقی است.همچنین بعد از مرگ این جسم نجمی به چه صورتی وجود دارد. این‌ها را در کتاب متافیزیک توضیح دادم.

* بعد از این کتاب در کتاب های دیگر به سمت تاریخ گرایش پیدا کردید، چه اتفاقی افتاد؟ چرا یکدفعه مسیر شما از فلسفه به سمت تاریخ رفت؟
-چون به تاریخ خیلی علاقه‌مند بودم، چون تاریخ ما برگرفته و وام گرفته از این آب و خاک است، ما به این مرز و بوم بدهکاریم. کلاً تاریخ هر ملت شناسنامه ی آن ملت است. ما در کل چون در این آب و خاک زندگی می کنیم باید نسبت به وطن عِرق داشته باشیم. وجود ما وام گرفته و بر گرفته از این خاک و از این آب و از این فضا هست. از نظر فرهنگ و تمدن از همه این‌ها می توان بهره گرفت و در زندگی به کار بست.
* نگفتید که آغاز گرایش شما به تاریخ از چه زمانی بوده است؟
ـ همیشه به تاریخ هم علاقه داشتم. موقعیتی پیش آمد و ما رفتیم برای شیراز و بازدید تخت جمشید، نقش رستم و… یادم می آید آن شبی که این آثار را دیدم گریه امانم نمی‌داد! این بناها و آثار عظمت ملت پارس را دیدم، کاملا غمگین شدم!
پس از آن دوره علاقه ی من به تاریخ خیلی تشدید شد. بنابراین تصمیم گرفتم که همجوار تاریخ هخامنش باشم. همیشه هم دوست دارم وقتی از نظر علمی روی چیزی کار می کنم اول و آخرش را در نظر بگیرم. سعی کردم کارم را از این نقطه شروع کنم که قبل از اقوام هخامنش چه اقوام و قبایلی در ایران زندگی می کردند؟
آمدم آنها را بررسی کردم. از قوم ماد و قوم آشور و قوم کسبی این‌ها را بررسی کردم بعد از آن هم آمدم تا دوره ی صفویه. همچنین آثار و ابنیه تاریخی و موزه های مختلف را مورد بررسی قرار دادم. موزه اصفهان و موزه شیراز. در موزه های مختلف، آثار باستانی و صنعتی را مفصل بررسی کردم. صنعت شیشه گری ، سفال گری و… وقتی این‌ها را با چشم خودم در موزه ها دیدم و با مطالعاتی که روی تاریخ داشتم متحیر شدم. آثار ابنیه های مختلفی در سرتاسر ایران وجود دارد هر امکنه ای که بروید حتی اماکن مذهبی ، باز آثار فرهنگ و تمدن ایرانی جلوه گر است. از سال ۷۵ مطالعه ی خود را وسعت بیشتری بخشیدم.
* اولین کتاب‌تان در تاریخ عنوانش چه بود؟
ـ اولین کتاب تاریخی بنده تحت عنوان «تاریخ خونین کهن دیار لاهیجان گیلان خاوری بیه پیش» است. شرایط به گونه ای پیش رفته بود که از طرف شورای شهر می خواستند شخصی بومی لاهیجان که توانایی و دانش نوشتن تاریخ این شهر را داشته باشد، کتابی تالیف نماید. برخی مدیران آن زمان شورای شهر لاهیجان قول حمایت مادی و معنوی را جهت تدوین و تالیف اثری در خصوص شهر لاهیجان مطرح کرد. سال ۹۴ بود که به جد با تحقیقات وسیعی که انجام دادم، کتاب تاریخ شهر لاهیجان را در300 صفحه تألیف کردم.
* آیا حمایت های آن زمان شورا در عمل اجرا شد؟
ـ متاسفانه نه چنین حمایتی صورت نگرفت!
*یعنی گفتند و رفتند و کتاب را شما با هزینه‌ی خودتان چاپ کردید؟
ـ بله با هزینه شخصی آن کتاب را چاپ کردم.
* کتاب در مورد لاهیجان زیاد است. از افرادی که به گیلان پرداختند مثل رابینو، کتاب مهم دیگری مثل «آستارا تا اَستر آباد» دکتر منوچهر ستوده که به لاهیجان هم پرداخته است. تاریخ سه جلدی گیلان ابراهیم اصلاح‌عربانی که به لاهیجان هم پرداخته شد، «پیشینه‌ی تاریخی لاهیجان» تالیف محمد علی قربانی. سیدنوری کنار‌سری هم کتابی دارد به نام «نگاهی به لاهیجان» و کتاب‌هایی که در خاطرم نیست، شما به کدام وجه تاریخی لاهیجان توجه داشتید که متفاوت از کتاب‌های دیگر است؟

ـ به نظر بنده در مباحث تاریخی تا انسان در منطقه‌ای که زندگی می‌کند اسم اصلی آن را نداند اقوام آن را نشناسد و از ساکنین اولیه آن مطلع نباشد، نمی‌تواند در رابطه‌ی آن نظر بدهند و کتاب بنویسد. اسناد زیادی هست که از پادشاهانی صحبت شده که وقتی ما آن پادشاه را نشناسیم نمی‌توانیم در مورد آن قوم چیزی بنویسیم. بنده سعی کردم کتاب‌ خود اَوِستا را در رابطه با زرتشت مورد بررسی قرار دهم.
به نظر بنده هر پیغامبری که در نقطه از جهان می زیسته است، از تاریخ و جغرافیای آن منطقه هم صحبت کرده است. صحبت از حوادث و پیکارهای مختلفی که پیش می‌آمد، در رابطه با منطقه‌ی گیلان نیز به همین شکل است. در بیشتر آثار از «وُرنا» و «وارنا» و اینها صحبت می‌کنند. مثلاً در خود اَوستا از منطقه‌ا‌ی به نام «وَرنه» صحبت شده است. بنده سعی کردم به جمع بندی و مستندسازی این مطالب بپردازم.
* کدام منطقه را «وَرینَه» می‌گویند ؟
ـ گیلان را وَرینَه می‌گویند. وَرینَه یعنی جایی که همیشه باران می‌بارد، به زبان محلی وارنَه می‌گویند. وَرینَه زبان اصلی است.

در دوره‌ی زرتشت نیز اَشو زرتشت، در کتاب اَوستا از این منطقه به نام وَرینَه یاد کرده است. یک مورخ یونانی به نام «پلوتارک» تقریباً ۲۴۰۰ سال پیش به مناطق گیلان سفر داشته است، سیری که در این مناطق داشت نوشته است که گیلان منطقه‌ای است که همیشه اَبر در آسمان دیده می‌شود و همیشه در حال باریدن باران است.
اسم گیلان محرز است. در این منطقه ملیت گیل در هر منطقه‌ای می‌رفتند کامل شناخته شده بودند، چرا؟ گِل، گِلای؛ یعنی سرتاپایشان گل آلود بوده است.
*به علت باراندگی همیشه گِل و لای بوده است.
ـ بله. حتی بدن‌شان، لباس‌شان هم گل آلود بوده است. مردم را می‌گفتند مردم گیل. مردمی که حتی لباس‌شان هم گِل دارد!
*چه قومی در منطقه گیلان می زیستند؟
– بزرگترین قومی که این‌جا می‌زیستند و در نواحیِ دریای کاسپین سکونت داشتند، قوم کاسی بودند که قدمت خیلی بالایی داشتند. قومی بودند که نینوا را فتح کردند! همچنین اولین گروهی بودند که فتوحات‌شان را در سنگ نگاره‌ها حک نمودند. در منطقه‌ی نینوا که امروز ما می‌گوییم کربلا؛ قوم کاسی بودنده اند.

*کاسی‌ها یعنی از این‌جا رفتند عراق امروز و نینوا را فتح کردند؟
ـ بله آن‌جا را فتح کردند، قوم خیلی مقتدری بودند. در این منطقه قوم آشور نیز سکونت داشته است. پادشاه آنان در منطقه‌ی جلگه‌ای حکم می رانده است. نام این پادشاه «پیزودو اینشیوشیناک» بوده است. منطقه‌ی کوهپایه ای این منطقه‌ را کادوس می‌گفتند. دکتر منوچهر ستوده هم در رابطه‌ی کادوس کتاب نوشته است. حتی رابینو هم درباره‌ی‌ کادوس مطالبی نوشته است.
البته کسی نتوانست به صورت کامل مسائل را حلاجی کند. این همان مطلبی است که قبلا عرض کردم.تا کسی معانی کلمات و منطق حاکم بر حوادث تاریخی را نداند نمی تواند به دیدی جامع برسد. بنده سعی کردم از نظر اَوستا و کتاب‌های زرتشتی به فهم کادوس برسم.
«کادوس» معنی اش در واقع خانه ای است که کدبانویی دارد. آن منطقه چون کوچک بوده است به آن “کِد” می گفتند! حاکم آن خانمی است که به آن کِدبانو می گفتند. «کاد» جمع کِد است می‌شود یک ایالت. «دوس» از دژ می‌آید، دژبان، جنگجو، پس معنیش می شود ، جنگجویان یک ایالت.

بعد بیِه پیش را خیلی ها مثلاً معنایش را نتوانسته اند خوب تشخیص بدهند. بعضیها می‌گفتند بیِه معنایش آب است. ولی طبق تحقیقات بنده که در کتاب آورده ام ، بیِه همان دریچه است گاه بیِه، بیِه گاه از نظر زبان ما محلی می‌گویند بیِه گاه. گاه یعنی زمان، پگاه، به گاهِ بامداد، به گاهِ پسین. گاه یعنی زمان و بیِه یعنی دریچه‌، دریچه‌ی زمان که این آب سپید رود را به دو قسمت کرده بودند. قسمت شرق را می‌گفتند پیش و سمت غرب را می‌گفتند پَس. مرکز شرق ، لاهیجان بوده است که بیِه پیش می گفتند.
غرب نیز فومن بود و فومنات. تا ماسوله و مناطق آن بیِه گاه . قومی که این منطقه زندگی می‌کردند، در واقع در کوهپایه‌ی کادوس ،که جلگه ای بوده است ، کاسی، کَسپی. قوم دیگری هم در این منطقه‌ی دیلمستان زندگی می‌کردند. نام این قوم «دُربیک» بوده است. دُربیک که حالا درفک می‌گویند برگرفته از دُربیک است.
قوم بعدی مقتدری نیز در منطقه‌ی رودبار زندگی می‌کردند. قوم «آمارد» آمار دهی. که امروزه به آن منطقه می‌گویند «آمارلو» که جایگاه قوم آمارد بوده است. این قوم هم دارای پیشینه‌ی خیلی قدیمی‌ هستند. هیچ بیگانه‌ای نتوانست منطقه‌ی گیلان را فتح کند. به‌خاطر وجود اقوام دُربیک و کاسی و…
*شما این مطالب را در کتاب لاهیجان توضیح دادید؟
ـ بله، به خود شهر لاهیجان هم پرداختم.
* شما یک کتاب دیگری در مورد تاریخ دیلمستان دارید، درباره‌ی این کتاب بگویید.
ـ دیلمان مثل شهر لاهیجان گمنام است. دیلمان کمتر مورد توجه اهالی قلم بود و کمتر در باره تاریخ و فتوحات این منطقه کتابی نوشته است. من در سفرهایی که به مناطق تاریخی دیلمستان داشتم و گستردگی ابنیه و فرهنگ غنی این منطقه را دیدم، باعث شد شیفته این فرهنگ و تمدن شوم. با مشاهده و پژوهش در این مناطق ، اقتدار اقوامی که آن‌جا زندگی می‌کردند کاملا آشکار بود. آمدم چکار کردم؟ خودم کتاب دیلمستان را نوشتم و شهریارانی که نامشان به گوش خیلی‌ها نخورده بود را، در این کتاب آوردم.
مثل شدّادیان مثل آل بویه مثل آل زیار. تازه این صاحب نامان افرادی بودند بعد از حمله اعراب به ایران به دستور عمربن خطاب نامشان در تاریخ آمده است. سردار سپاه خلیفه دوم ، سعدِ اَبی وقاص بود، بعد از فتوحاتی که داشته است مقادیر بسیاری طلا و جواهر از ایران بردند.
آل بویه فردی بود از منطقه دیلمستان و اقتداری پیدا کرده بود. او توانست عراق را فتح کند و خلیفه عباسی، المستکفی بالله عباسی را از مسند خلافت به زیر بکشد. در تاریخ داریم که حتی وزیرش در نبود او چشمان خلیفه را میل کشید. آل بویه توانست دوباره به‌خاطر مالیات تمامی غنایمی که از ایران رفته بود را مجدداً به این کشور برگرداند.
اقتدار دیلمستان در آن دوره بسیار بالا بوده است. البته دیلمستان که ما می گوییم یعنی کل مناطق گیل و دیلم، گیل و دیلم مثل دو تا برادرند. سرزمینی یکپارچه و همواره یک دست گیلان و دیلمان که کاملا باهم و در هم تنیده شده اند و جدا ناشدنی هستند.

آثار سیدکیا دانش میرکهن نویسنده، محقق و پژوهشگر
آثار سیدکیا دانش میرکهن نویسنده، محقق و پژوهشگر

* این کتاب با حمایت مرکز یا سازمان چاپ شد؟
ـ خیر، هیچ‌گونه حمایتی صورت نگرفته است. حتی بعد از چاپ اول هم هیچ بسته‌ی حمایتی شامل بنده در جهت چاپ کتاب فوق نشد! در نهایت این بنده بودم که پس از مراحل تالیف و در چاپ اول چندین جلد تقدیم به نهاد ها و سازمان های مربوطه داشتم.
*از دیگر کتابهای تاریخی تان بگویید.

ـ در کتاب تاریخ ایران به حمله الکساندر فلیپ، اسکندر مقدونی پرداختم. زمانی که پادشاه آن دوران داریوش سوم بود. اسکندر از شمال یونان است که در آن دوره تاریخی مقدونیه نام داشت. در شمال منطقه یونان مقدونیه بود که به این دلیل اسکندر را می گفتند اسکندر مقدونی . از آن‌جا حمله کرد سپس ایران را فتح کرد. در کل مناطق اقتدار خودش را تثبیت کرد و اقوام سلوکی یا همان سلوکیان در ایران به قدرت رساند. بعد از مرگ اسکندر اقوام دیگری آمدند. در منطقه ی گرگان قومی به نام اَرَشک یا همان اشکانیان آمدند و قدرت را به دست گرفتند. این‌ها تقریباً ایرانی بودند .
* سلوکیان ایرانی نبودند؟
ـ خیر سلوکیان ایرانی نبودند. در تاریخ به خوبی این مطلب آشکار است که وقتی بررسی می کنیم می بینیم هیچ کدام از فاتحان نیامدند به ایران مگر این که تسلیم آداب و فرهنگ این سرزمین شده اند. یعنی چنگیزخان مغول با آن بی رحمی خودش یا اعراب ، این‌ها هرکدام که آمدند بعد از مدتی تحت تاثیر فرهنگ و علمای برجسته ای که در این سرزمین می زیستند قرار گرفتند. رنگ لعاب ایرانی را به خود گرفته و افتخار هم می نمودند که دیگر ایرانی هستند.

اسکندر ایران را فتح کرد، در سخنرانی که پس از فتح ایران دارد می گوید، من از میان خود مقدونیه و مردم یونان برده می خواهم نه جنگجو! چرا؟ چون شما به آن صورت با من همکاری نکردید. من ایرانی را بسیار قبول دارم…
اسکندر در همه مجالس حتی برای تصمیمات مهم، سرداران ایرانی را کنار خود داشت. اسکندر به ایرانی ها خیلی احترام می گذاشت. حتی معشوقه‌ای داشت به نام «تاییس» که با او به ایران آمده بود. پس از این حتی دیگر او را نیز نپذیرفت. بعدها با «رخشانه» که زن یک سردار ایرانی بود ازدواج کرد. چرا؟ چون به ایران علاقه مند بود. خودش هم تعجب می کرد که من این همه پول، طلا و ثروت دارم اما هیچ زمانی نشده که در مجالس لهو و لعب خودم، زن های ایرانی را ببینم. ندیده ام که زنان ایرانی برایم برقصند یا از من چیزی بخواهند. به این معنا که زنان ایرانی از دیرباز به پاکدامنی مفتخر بودند.
سپس تاریخ سلوکیان و اشکانیان را که ادواری از تاریخ ایران بوده است تالیف نمودم. تا زمانی که به تالیف کتاب ساسانیان رسیدم که خیلی رنگ و لعاب ایرانی دارد. در این زمینه یک کتاب دیگر با عنوان «فرجام امپراطوری عظیم ساسانی» را هم تألیف نمودم.

*گویا در زمینه تاریخ در حال نگاشتن کتاب تازه ای هستید.
ـ یک سری قبایل هستند کاملاً گمنامند. برای ما که ایرانی هستیم اصلاً شناخته شده نیستند. درحال کار کردن روی این‌ها هستم؛ اسناد من هم بیشتر از آرشیو کمبریج لندن است. این اسناد بیشتر شامل سنگ نگاره و الواح مختلف است.این اسناد به لحاظ باستان شناسی سندیت داشته مورد قبول است. از آن ها بهره برداری نمودم.این اسناد متعلق به قبایل مختلفی در شمال ایران است. مناطق گیلان، طبرستان، مازندران و به اصطلاح تیپورستان [زمان قدیم می گفتند طبرستان که یعنی تیپورستان که بعد از ورود عرب «پ» برداشته شد]. در حال حاضر در حال تالیف تاریخ آن قبایل هستم. این قبایل به قوم آشور معروف بودند.این اقوام حتی قبل از ماد، آریایی و هخامنشی که در ایران می زیستند .
* شما با زبان زرتشتی آشنایی دارید؟ در این باره بگویید.
ـ بله تا حدودی به اوستا و زبان آن آشنایی دارم.ببینید کلاً ایران تنها کشوری بوده که از ابتدا و حتی پیش از اسلام، یکتا پرست بودند. خیلی به معاد و یکتا بودن خداوند اعتقاد راسخ داشتند.

اولین ماه ما به عنوان «فروردین» است به معنای فرّ و شکوه دین. دومین ماه به عنوان «اوردی» بهشت یعنی نماد بهشتِ بَرین است. سومین ماه ما به عنوان «خرداد» یعنی ماه رسایی و کمال . چهارمی «تیر»، که در اساطیر کهن آمده می خواستند مرز ایران و توران را مشخص کنند ، فردی به نام «آرش کمانگیر» با نیروی فروهران (ملائکه)، تیری از چله ی کمان رها کرد و نقل شده این قدر اقتدار ایران زیاد بود و او عِرق به کشورش داشت که او با بالاترین نیرویش سعی کرد تیر را از چله کمان رها کند که بعد از آن بی هوش شد؛ هر چه وسعت زمین بیشتر باشد شرف و غیرت ما هم ارج پیدا می کند، که آن ماه را تیر نامیدند.
بعد از آن ماه «اَمُرداد» است، مرداد یعنی مرگ و اَمرداد [«اَ» این‌جا نفی کننده است] یعنی جاودانگی، گُل و گیاه همه درحال زرد شدند ولی دوباره جاودانه می شوند، بعد از آن ماهِ «شهریاران» است؛ شهریاران می آمدند مالیات می گرفتند برای نظام و کشور داری و حتی به افراد بی بضاعت را با حمایت مغ (پیشوای زرتشتی) کمک کنند و چند ریش سفید و به اصطلاح بزرگ منطقه و این‌ها می آمدند سرکشی می‌کردند کسانی که از لحاظ مالی ضعیف بودند به آن ها کمک می‌کردند، ماه شهریاران بود. وقتی محصولات کشاورزی مردم به ثمر می نشست، شهریاران دستور می‌دادند از مردم مالیات بگیرند به عنوان شهریورگان نام گذاری شد.
بعد از آن ماه «مهر» بود، مهر و محبت یعنی دیگر کار تمام شد محصول درآمد شش ماه سال تمام گشته حالا دیگر زمان آن رسیده که انسان به خودش توجه و رسیدگی کند دیگر زمان کشاورزی تمام شده. در تلاش بودند با مهر و محبت به همنوع به کسی که از لحاظ مالی ضعیف بوده، محصولات خوبی نداشته، درآمد کمی داشته، کمک کنند. کمک بلاعوض می‌کردند با این شرط که شما وظیفه دارید که بعداً که به ثروت کافی رسیدید به یک فرد دیگر مثل خودتان کمک کنید و این دِینی است بر گردن شما.
بعد از مهر ماه «آبان» است؛ در آبان ماه به بالای هر کوه و تپه‌ای که می‌روی، از هر طرف آب‌ها را سرازیر را می‌بینید با عنوان ماه آبان معروف است.
ماه نهم ماه «آذر» یعنی آتش. ماهی که باید کنار آتش باشید. بعد «دِی» به معنای خداوند،دی به دین، دی به اَرَد، دی به اَشتاد؛ ماه دی ماه خداوند است، یعنی خودت هستی و با خدای خودت در این زمستان و برف و سرما و حالا بیایید دل خودت را با خدای خودت صاف کنید. یعنی به باطن و یکتا پرستی و ستایش خداوندگار خیلی اعتقاد راسخ داشتند.
«بَهمن»، که «بَه» یعنی بهتر و «من» یعنی منش که یعنی بهترین منش را داشته باشید، سال جدید در راه است پس سعی کنید کَسری‌ها و نقایص‌ خود را مرتفع سازید و بدانید در چه زمینه ای راه پیشرفت دارید و در آن راستا برای خودت برنامه ریزی کنید. بعد آخرین ماه «اسفند»، یعنی ماه برچیدن حاصل، دوازده ماه تمام شد.
کلاً یکتاپرستی در وجود ایرانیان بوده است، حتی بعضی منابع می‌گویند که در ایران برادر با خواهر ازدواج می‌کردند که اصلاً چنین چیزی صحت ندارد و حتی در یکی از کتاب‌هایم سندی آوردم که این موضوع رو به کل رد کرده است. در ایران چنین چیزی نداشتیم. اما در یونان داشتیم که اسکندر با خواهرش ازدواج کرد!

آثار سیدکیا دانش میرکهن نویسنده، محقق و پژوهشگر
سیدکیا دانش میرکهن نویسنده، محقق و پژوهشگر

*یعنی در ایران باستان چنین چیزی وجود نداشت؟
ـ نه نه. کلئوپاترا خواهر اسکندر بود که با او ازدواج نمود. الکساندر فلیپ، برادر کلئوپاترا بود که با خواهرش ازدواج نموده بود. ما چنین ازدواجی نداریم. نگاه کنید در ایران یک رسمی بود که مغ (پیشوای زرتشت) برنامه ریزی دینی و حتی قضاوت دست او بود.

یعنی حق و نا حق می‌شد یا مثلاً کسی مشکلی داشت یا اختلاف زناشویی داشتند [البته در آن زمان اختلاف زناشویی بسیار کم بود] این‌ها همه در محضر مؤبدان و مغان (پیشوایان زرتشتی) حل می‌شدند. «کِرتِیر» از مؤبدِ مؤبدان بود بهش می‌گفتند هِیربُد اعظم؛ کِرتِیر قانون گذاشته بود، اگر کسی بدون زاد و ولد بمیرد این فرد در نظر ما اَرج و قرب ندارد و حتی محکوم به فنا است و حتی قانون سختی هم برای این افراد گذاشته بودند که اگر کسی بچه ‌دار نشود و بخواهد اینگونه به زندگی ادامه دهد، باید در محضر قانون جواب پس بدهد و تنبیه شود و برای آن قانون گذاشته بودند!
قانون مد نظر کرتیر به این صورت بود که کسی که بچه دار نشود، وظیفه دارد برای فرد دیگری که از لحاظ مالی ضعیف است و قصد ازدواج دارد، حامی او شود و اولین فرزند آن فرد به نام حامی خواهد بود تا نام او زنده بماند.
کسی که نازا بود (بچه‌اش نمی‌شد) سِتر می‌گفتند، در عقد‌نامه‌ی آن زمان با عنوان «سِتر» می‌آوردند.

یک اتاقی داشتند «زاد» و یک اتاقی به عنوان «میر»، یعنی دو طرفه بوده است. به این صورت که یک طرف مخصوص ثبت افرادی که فوت می‌شدند (اتاق میر) و طرف دیگر مخصوص ثبت افرادی که متولد می‌شدند (اتاق زاد) که افراد ثبت کننده‌ی زاده‌ها را «سِتِر زن» می‌خواندند یعنی بچه دار نمی‌شود در سند ازدواج می‌نوشتند. حالا یک فردی هم بچه دار می‌شود اما پسر ندارد و نامش نمی‌ماند، دختر دارد، بنابراین اولین دخترش که ازدواج کرد و پسردار شد آن پسر به نام او می‌شود.
«اَیّوک زن»، «سِتِر زن»، «پادشاه زن»، «چاکر زن»، چهارتا داشتیم.
دختری که به خواستگاری‌اش بروند و ازدواج کند را پادشاه زن می‌نامیدند و در سند او می‌نوشتند یعنی دختری که از او خواستگاری کردند. بعد کسی که با یک فرد مطلّقه ازدواج می‌کرد آن را چاکر زن می‌خواندند، چون به نظر آن‌ها در آن عالم حشر عدن این فرد باید با خانم خودش محشور شوند اما او دیگر پادشاه زن نیست بلکه چاکر زن است چون طلاق گرفته است. این چهار نوع ازدواج در ایران رسم بوده است.
* پس آن موقع یک چیزی به نام عهدنامه و سند و از این قبیل بود؟

ـ بله، همینطور است. ما اصلاً چیزی به عنوان ازدواج برادر و خواهر نداشتیم! بت پرست هم نداشتیم ولی اکثر یونانی‌ها در ازمنه ارسطو و افلاطون، بت پرستی رواج زیادی داشت خدایان مختلفی را پرستش می‌کردند.
بغداد نامش درواقع «بَغ» است، بَغ، داد. یعنی جایگاه نگه داشتن بت که نینوا مرکز بُت پرستی بود که انواع بت‌ها در آن نگهداری می شد.
* قبل از اسلام؟
ـ بله، ولی در ایران چنین چیزی را نداشتیم، برای شرف و انسانیت ارزش خیلی زیادی قائل بودند. حتی برای تغذیه و برای همه چیز خودشان ارزش قائل بودند. اگر تخت جمشید رفته باشید و به ابنیه‌ها دقت کرده باشید می‌بینید که، با گُلی در دست، نزد پادشاه می‌رفتند. در دست‌شان گُل نیلوفر [آبی] است. درواقع رسم‌شان به این صورت بود که با گُل به دیدار هم می‌رفتند، حالا می‌بینید که غرب تازه به این مسائل رسیده که وقتی می‌خواهند برای کسی هدیه ببرند گل را پیشکش می‎کنند. ما در ایران هزاران سال پیش چنین رسمی داشتیم.

حتی زمانی که اسکندر مقدونی به ایران آمد مردم گل‌های وحشی را چیدند و زیر پایش ریختند، برای آدم بزرگ ارزش قائل بودند.
یک حاکم بزرگی از جایی می‌آمد سعی می‌کردند برایش یک هدیه ببرند، احترام بگذارند. فکر کنم داریوش بزرگ بود که از کنار رودی به نام رود «کوروش» سمت شیراز می‌گذشت که پیرمردی آن‌جا در حال کشاورزی بود، دید که پادشاه و لشگرش درحال عبور هستند، با عجله به سمتشان دوید و داخل رود شد و به سمت پادشاه آب ریخت، پادشاه متعجب گشته و پرسید: که داری چه‌کار می‌کنی؟ پیرمرد گفت: رسم ایرانی این است که وقتی بزرگی را ‌می‌بینی باید هدیه‌ای به او تقدیم نمایی، که الان من در جایی هستم که چیزی بهتر از رود کوروش ندیدم و از این آب رود کوروش به سوی شما هدیه نثار می نمایم. وقتی داریوش بزرگ برگشت دستور داد یک لیوان از طلا برای پیرمرد بسازند و به او گفت: از این به بعد که می‌خواهی آب بنوشی با این لیوان بنوش و مرا به یاد بیاور. این مثال نشان می‌دهد که رسومات ایران خیلی ارج داشت.
* گویا دختر شما هم دستی در نوشتن دارند.

ـ بله. شاعر و داستان‌نویس هستند. سیده سپیده دانش میرکهن، فارغ التحصیل مهندس برق قدرت از دانشگاه گیلان. به عنوان شاعر کتابی به نام «ندای جبروت» و در زمینه داستان هم کتاب دارد به نام «پنجه طلا».
*در مورد ستاره شناسی هم گویا تحقیق کردند.
ـ بله در زمینه ستاره شناسی که الان خاطرم نیست چه سالی بود ولی با رتبه‌ی برتر از او در تهران تقدیر شد.
* استاد از مسئولین چه انتظاری دارید؟
ـ ببینید کلاً هر کشور، هر استان، هر جایی در هر ملیت و قومی اگر به علم و صاحبان اندیشه ارج بنهند آن ملیت هرگز نخواهند مُرد. ما افراد گمنام زیادی داریم . نویسندگان خیلی بزرگی داریم که گمنامند و کسی به فکر آن‌ها نیست. حالیه زمانه عوض شده است و همه به پول و مال و ظواهر توجه می‌کنند و دیگر علم و دانایی ارزشی ندارد و حتی مدرک پولی شده است.
دیگر کسی حوصله‌ی مطالعه را ندارد و کم کم دارد همه چیز رو به افول می رود. هر اندازه در جامعه ای علم و دانش بی ارزش شود، غیرت و شرف بزرگی آن ملت کاسته خواهد گردید. چرا؟ قلم یک نویسنده‌ی توانمند می‌تواند جهانی را تغییر دهد. قلم ارزش دارد حتی در قرآن هم خداوند متعال از قلم یاد کرده: قسم به قلم و هر آنچه که می‌نویسد.
مسئولین از کسانی که فرهیخته اند و نیز صاحبان اندیشه و قلم ، به شکل شایسته ای تقدیر نمایند. همچنین باید جایگاه آنان در جامعه شناخته شده باشد. نبایست با یک شخص فرهیخته به سان عوام برخورد شود. روحیه افراد فرهیخته و هنرمند خیلی لطیف‌تر است و با کوچک‌ترین بی احترامی هم مأیوس می‌شوند. بیشتر به آن‌ها توجه شود و این توجه هم پیامد دیگری دارد. یک نویسنده قادر است که افکار هزاران نفر را عوض کند، عالِم می‌تواند عالَم را تغییر دهد!




ماجرای همکاری سینماگر ایرانی با خالق فیلم اسکاری #انگل

سینماروزان/ساناز پورغفور: فیلم #پارازیت یا #انگل را کارگردان کره ای #بونگ_جون_هو ساخته بود؛ فيلمي که به خاطر دریافت اسکار در همه جای دنیا و ازجمله ایران دیده شد و هواداران خود را هم داشت.

کارگردان #انگل فیلمی علمی-تخیلی به نام #میکی۱۷ را در مرحله پس از تولید دارد که در برنامه اکران بهار آینده سینماهای جهان قرار دارد؛ فيلمي به تهیه‌کنندگی دو کمپانی آمریکایی کیت استریت و پلن‌بی و کمپانی دانمارکی آف‌اسکرین با بازی مارک رافالو، رابرت پتینسون، تونی کالت و… برگرفته از رمانی نوشته ادوارد اشتون درباره مشابه‌سازی یک انسان!
انسانی که برای اولین بار به دنیای یخی پا گذاشته، می‌میرد و حالا باید حافظه او در یک انسان جدید جاگذاری گردد…

#داریوش_خنجی فیلمبردار شناخته شده ایرانی به عنوان مدیر فیلمبرداری در #میکی۱۷ حضور دارد. داریوش خنجی در مورد همکار جدیدش به ددلاین میگوید: بونگ جون هو بسیار خاص است.  او مانند فردی از سیاره‌ی دیگری است، اما به شکلی عالی. او چیزهایی را به شما یاد می دهد که کاملاً متفاوت از سایر کارگردانان است. او صحنه ها و سینما را کلاسیک می بیند، اما در عین حال شیوه کارگردانی او بسیار بدیع و جدید است.

خنجی که از پدری ایرانی و مادری فرانسوی متولد شده درباره همکاری با کارگردانی از خاوردور بیان می‌دارد: صنعتی نگاه کردن و زبان مشترک سینماست که آدم‌ها را نزدیک می‌کند. بونگ جون هو از کار با سینماگران مختلف و همچنین از تماشای فیلم هایی از کشورها و فرهنگ های مختلف چیزهای زیادی آموخت. وی خود را تکنیسین می‌داند و سعی می‌کند در خدمت دیدگاه و نیازهای فیلمنامه باشد.

حرفهای داریوش خنجی فیلمبردار ایرانی درباره همکاری با بونگ جون هو کارگردان فیلم اسکاری انگل
حرفهای داریوش خنجی فیلمبردار ایرانی درباره همکاری با بونگ جون هو کارگردان فیلم اسکاری انگل

خنجی ادامه داد: بونگ جون هو دوست دارد از همان مراحل اولیه پروژه با عوامل همکاری کند و درباره سبک بصری، حال و هوا، لحن و احساسات فیلم بحث کند و شخصا چون دوست دارم قبل از عکسبرداری تحقیقات و آماده سازی گسترده ای انجام دهم و با فرمت ها، دوربین ها، لنزها و تکنیک های مختلف نور آزمایش کنم از این منظر خیلی خوب با بونگ جون هو، تطبیق پیدا کردم.

داریوش خنجی که سابقه کار با کارگردانان بزرگی مانند ژان پیر ژونه (اغذیه‌ فروشی)، دیوید فینچر (هفت)، برناردو برتولوچی (زیبایی ربوده شده)، وونگ کار وای (شب های بلوبری من)، میشل هانکه (عشق) و جیمز گری (به وقت آرماگدون)، باردو، الخاندرو گونزالس ایناریتو(وقایع نگاری دروغین از یک مشت حقیقت) را دارد،درباره تفاوت روش کاری کارگردان انگل با سایرین بیان داشت: همه‌ی این کارگردان ها از نقاط مختلف جهان هستند و با هم بسیار متفاوت هستند. من از تنوع کاری بسیار لذت می برم، تنوع باعث غنی شدن می شود. فکر می‌ کنم به دلیل همین تنوع کار با اشخاص مختلف است که برای هر اثر مانند اولین فیلمم هیجان‌ زده هستم و سعی میکنم به مانند یک‌ مخاطب از کار با کارگردانان مختلف لذت ببرم.




اولین داده‌های مجتبی امینی درباره #جشنواره_فیلم_فجر۴۲: بیش از صد فیلم ثبت‌نام کرده‌اند!/مسعود نجفی همچنان مدیر روابط عمومی است!/با افرادی کار می‌کنیم که در شرایط سخت پارسال، کنارمان بودند!!/زمان‌بندی جشنواره تغییر نخواهد کرد!/عین آیین‌نامه پیش می‌رویم!/بخشی مرتبط با فلسطین ایجاد خواهد شد

سینماروزان/مسعود احمدی: مجتبی امینی دبیر جشنواره فیلم فجر۴۲ در اولین اطلاع رسانی پیرامون این جشنواره بر این مسأله تاکید کرد که عین آیین‌نامه پیش می‌رود و با افرادی کار خواهد کرد که در شرایط سخت جشنواره فجر۴۱ کنارش بودند.

مجتبی امینی در گفتگویی تلویزیونی بیان داشت: حدود چهار  ماه است که از شروع فعالیت ستاد جشنواره می‌گذرد. همان تیمی که سال گذشته در روز‌های سخت فعالیت می‌کردند همان ترکیب امسال هم در ستاد حضور دارند و مسعود نجفی مدیر روابط عمومی این دوره از جشنواره است.

وی گفت: در بخش ملی بیش از 100 اثر ثبت نام کرده‌اند. این در حالیست که سال گذشته 75 اثر برای حضور در جشنواره ثبت نام کرده بودند. دو بخش ملی و بین الملل از سال گذشته ادغام شد و امسال هم به همین شکل است.

امینی افزود: امسال در ژانر‌های مختلف اثر خواهیم داشت و فیلم سازان صاحب نام و اساتید خوب کشورمان آثار خوبی را به جشنواره ارسال کرده اند. حضور فیلم‌سازان اول موفق که آثار خوب و موفقی ارائه کرده اند در این دوره از جشنواره حضور دارند.

وی ادامه داد: آئین نامه جشنواره فجر مشخص است. زمان بندی‌ها در آئین نامه جشنواره اعلام شده است و ما طبق این زمان بندی‌ها حرکت کردیم تا شاهد برگزاری یک جشنواره منظم باشیم. وقتی صاحب یک اثر هنری در رویدادی ثبت نام می‌کند و آئین نامه‌ای را می‌پذیرد از نظر قانونی موظف است که ضوابط و مقررات آن آئین نامه را رعایت کند. تصمیم گیری‌ها نسبت به یک اثر طبق همان آئین نامه انجام می‌گیرد.

مسعود نجفی همچنان مدیر روابط عمومی جشنواره فجر۴۲ به دبیری مجتبی امینی باقی ماند
مسعود نجفی همچنان مدیر روابط عمومی جشنواره فجر۴۲ به دبیری مجتبی امینی باقی ماند

امینی افزود: برنامه‌ریزی و سیاست گذاری و روند هیات انتخاب و برنامه ریزی‌ها در جشنواره برای حضور آثار متنوع بوده است. قطعا آثاری از جنس مقاومت و شرایطی که در منطقه حاکم شده است در این دوره از جشنواره خواهیم داشت. ما در حال برنامه ریزی درباره ایجاد بخشی با موضوع ظلم سنگین و عجیبی که در غزه رخ داده هستیم. وظیفه هر فرد و هنرمندی که در حوزه فرهنگ و هنر کار می‌کند این است که بازتابی از جنایتی که رخ داده است را در آثار هنری اش رقم بزند. تمهیداتی در نظر گرفته ایم تا امسال در جشنواره بین المللی فیلم فجر بخش ویژه‌ای درباره فلسطین اشغالی و ظلمی که در حق مردم این منطقه شده است داشته باشیم.




چرا برخی افراد برای بار دوم و سوم به تماشای #فسیل و #هتل می‌روند؟/توصیف جمال ساداتیان تهیه‌کننده کمدی #دایره_زنگی از دو فیلم رکوردشکن سینما

سینماروزان: اگر بعضی فیلم‌های کمدیِ در حال اکران با استقبال زیاد مخاطب مواجه شده‌اند باید توجه کرد که تماشاگرانش به زور به سینما نرفته‌اند و در همین زمینه اگر با سعه صدر بیشتری با فیلم‌ها برخورد شود، همزمان فیلم‌های خوب اجتماعی و کمدی را می‌توان در سینماها عرضه کرد.

سیدجمال ساداتیان تهیه‌کننده کمدی #دایره_زندگی با بیان مطلب فوق به ایسنا گفت: به نظرم فیلم‌ها یک ظاهر دارند و یک باطن و ممکن است به لحاظ ظاهر ایرادهایی به فیلمی گرفته شود و عده‌ای در جامعه بگویند فلان فیلم بدآموزی دارد، در حالی که باید به باطن آن توجه کرد.

ساداتیان با اشاره به رونق کمدی در سال‌های اخیر گفت: درباره فیلم‌هایی که الان روی پرده هستند مثل فیلم «هتل» نیز ممکن است به لحاظ ظاهری، برخی فقط داستان مردی را ببینند که پنهان ‌کاری‌هایی در زندگی‌اش دارد؛ چیزی که قطعا در جامعه هم وجود دارد و نمی‌توان منکر آن شد ولی آن عده طرح موضوع را هم بدآموزی می‌دانند در حالی که این‌ها بدآموزی نیست و اتفاقا از نگاه من کاملا آموزنده است چرا که باید به نتیجه ‌ای که ضمیر ناخودآگاهِ مخاطب از فیلم می‌گیرد توجه کرد؛ این که نشان داده می‌شود هیچ بار کجی به مقصد نمی‌رسد و هرچه تلاش کنید یک سری اتفاق‌ها را مخفی کنید بالاخره افشا می‌شوند. اتفاقاً خوبی ماجرا همین است که چنین پیام‌هایی وقتی در قالب طنز بیان شود، تاثیر اجتماعی بیشتری هم دارد.

چرا برخی افراد برای بار دوم و سوم به تماشای #فسیل و #هتل می‌روند؟/توصیف جمال ساداتیان تهیه‌کننده کمدی #دایره_زنگی از دو فیلم رکوردشکن سینما
چرا برخی افراد برای بار دوم و سوم به تماشای #فسیل و #هتل می‌روند؟/توصیف جمال ساداتیان تهیه‌کننده کمدی #دایره_زنگی از دو فیلم رکوردشکن سینما

این تهیه کننده ادامه داد: در بازدیدهایی که از بعضی سینماهای تحت مدیریت خودم پس از اکران فیلم‌های کمدی داشتم، کاملا مشخص است که چند فیلم مخاطب زیادی جذب کرده‌اند و مثلاً در بین مخاطبان فیلم‌های «فسیل» و «هتل» کمتر تماشاگری را دیدم که بعد از بیرون آمدن از سالن غر بزند. این هم طبیعی است چون قرار نیست همه از هر فیلمی خوششان بیاید ولی در بررسی شرایط یک فیلم باید ببینیم آیا معدل تماشاگرانش نسبت به آن نظر مثبت دارند یا خیر، در واقع جمعیت معدل باید در اولویت باشد نه یک عده محدود که ممکن است از فیلم خوششان نیاید یا نسبت به آن نقد داشته باشند. درباره این دو فیلمی که این چنین مورد اقبال قرار گرفته‌اند، مطمئن باشید که مردم به زور برای تماشای آن‌ها به سینما نرفته‌اند. کسانی را که برای دومین یا سومین بار به تماشای این دو فیلم رفته‌اند، نمی‌توان به زور به سینما برد، پس حتماً با رغبت بوده چون فیلم‌ها هم سر و شکل خوبی داشتند و هم حاوی پیام‌هایی بودند.

 

 

 

 




حرفهای داریوش مهرجویی دو روز قبل از قتل!/ از احمدی‌نژاد و شایگان تا باستان‌شناس کانادایی و…

سینماروزان/هومن ظریف: مي‌دانستم مدتهاست از مصاحبه فراري است. بنابر ارادت گذشته و همنشيني فيلم مستند همه داناي او با نخستين فيلمم به نام مرز پرگهر در چهارمين جشنواره حقيقت، اصرار كردم و پذيرفت.

صبح روز نوزدهم مهر، با داریوش مهرجویی تماس تلفنی گرفتم که ضمن احوالپرسی، تقاضا کنم گفتگویی درباره فیلمهای اقتباسی او داشته باشم. بیشتر مدنظر من فیلمهایی بود که با نگاه به کتاب یا داستانهای داخلی یا خارجی ساخته است. مکالمه مانند همیشه نامعمول بود. ابتدا تلفن باز شد، اما هرچه استاد استاد می‌کردم، جز صدای خرخر و سرفه چیزی شنیده نمی‌شد. متوجه شدم چون صبح است، استاد شرایط گفتگو را ندارد. تلفن را قطع کردم و دوباره پس از یک ربع ساعت تماس گرفتم. شاید این آخرین خنده استاد مهرجویی بود، حداقل در آخرین مصاحبه با یک خبرنگار.

-الو استاد، درود بر شما. مزاحم شدم؟
-بله.
-دوباره زنگ بزنم؟
-بله.

گوشی را قطع کردم چون بار‌ها به من گفته بود که معنای تلفن همراه این نیست که دارنده گوشی همیشه و در همه حال و هر جایی، شرایط پاسخگویی داشته باشد و باید پس از تماس به تلفن همراه حتماً بپرسم که آیا شرایط گفتگو دارد یا نه. پس آن روز بی‌خیال گفتگو شدم.

روز بعد ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲ و کمی دیرتر یعنی نزدیکهای ظهر با او تماس گرفتم. آنچه می‌خوانید آن مکالمه کوتاه بین من و اوست که قرار بود به صورت مفصل سر فرصت انجام شود که زمانه و چرخ بدنهاد اجازه نداد.

*جناب مهرجویی می‌خواستم مصاحبه حضوری و تصویری داشته باشم.
-حضوری که نمی‌شه و در ثانی من مصاحبه تصویری نمی‌کنم. اصولاً شرایط مصاحبه هم ندارم. هر کسی از شما‌ها(خبرنگار‌ها)زنگ می‌زند، بحثها سیاسی می‌شود و من آدم سیاسی نیستم.
*اتفاقاً پرسشهای من درباره کتاب است؟
-شما کتاب “جهان هولوگرافیک” من رو خوندی؟

*بله، مثل یک همراه ماندگار و کتاب راهنما همواره پیش روی من است.
-می‌خندد. می‌دونین چند بار چاپ شده؟

*بله و خیلی هم درباره آن پرسش دارم.
-البته این دوره کرونا باعث رکود بازار کتاب شد، اما جهان هولوگرافیک مشتری‌های خودش را داره. منم فکر کنم بازم باید بنویسم.

*من موارد جالبی را در کتاب دیدم.
-مثلاً؟

*مدتها با آقای ر. اعتمادی دمخور بودم، ایشان هم کتاب شما را می‌خواند و کتابهایی درباره نظریه جهانهای موازی هم به من هدیه کرده بود.
-عجب، جالب است. اما کتاب جهان هولوگرافیک، ترجمه من است.

*چه فیلمهایی را پیشنهاد می‌کنید برای درک بهتر این کتاب؟
-فیلمهای زیادی است، اما توصیه من فیلمهای مستند یا سینمایی اقتباسی از کتابهای علمی است.

*روی واژه علمی تاکید دارید؟
-بله، چون کتابی که ترجمه کردم علمی است و با گزافه‌گویی، چرندیات و خرافات فاصله دارد.

*مطالعات شما پیش از ترجمه کتاب چه بود؟
-خب فیلمهای پری و هامون و موارد دیگر را که دیده‌اید، ندیدید؟
-بله. متوجه شدم!

*از چه سالی جرقه ترجمه این کتاب در ذهن شما‌ زده شد؟
-درکش کرده بودم، اما چند سال قبل، دوست عزیزم داریوش شایگان در سفری به آمریکا این کتاب را خوانده بود و خیلی صحبت درباره آن داشتیم. می‌دونین که این کتاب را فردی به نام مایکل تالبوت نوشته.

*گویا کتابهای او مرز بین عرفان و فیزیک را برداشته؟
-بله مثل اون کتاب “ذن و هنر داشتن موتورسیکلت” که در فیلم هامون ارجاع داده بودم.

حرفهای داریوش مهرجویی دو روز قبل از قتل!/از احمدی‌نژاد و شایگان تا باستان‌شناس کانادایی!
حرفهای داریوش مهرجویی دو روز قبل از قتل!/
از احمدی‌نژاد و شایگان تا باستان‌شناس کانادایی!

*من هم فیلم اول “تیم برتون” رو یادم می‌آید به نام “ماجراجويي بزرگ پي‌وي”.
-بله. این عرفان و فیزیک نوعی برای خیلیها غیرقابل درک و غیرقابل آشتی هستند، اما در این کتاب، تالبوت، به خوبی از پس موضوع برآمده است.

*چگونه؟
-پرسشهای هستی‌شناسانه و مهمی را در کتاب هولوگرافیک می‌بینم که مطرح می‌شود و اصولاً مسائل فلسفی را به زبان امروز بیان می‌کند.

*نوعی پاسخ به مدرنیته؟
-تلنگری به کسانی که مروج مدرنیته، دل و ایمانشان را شبهه‌وار کرده و غبار اشک بر آن نشانده. به ویژه کسانی که از سخنان متافیزیکی بی‌محتوا خسته شده‌اند.

*برخی این کتاب را شِبه علم دانسته‌اند!
-آقاجان شبه علم چیه؟! من منظور این اصطلاح را نمی‌فهمم. یا چیزی سودمند است یا نیست. تازه عرفان ایرانی و خارجی هم نداریم. عرفان یعنی شناخت همه زوایا. حالا این شناخت می‌گوید حتی چیزی که سودمند هم نیست، به خاطر جهان هولوگرافیک، سودمند خواهد بود!

*غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟
-چیزی توی همین مایه‌ها که در منابع مکتوب ما فراوان است. دل هر ذره را که بشکافی، ترجمان جهان هولوگرافیک است.

*در بخشی از کتاب (صفحه 274) شباهتی بین امرسون در سال 1973 با مدعیات منسوب به رئیس جمهور اسبق ایران، احمدی نژاد وجود دارد.
-عجب؟ چه موردی؟

*گویا برخی مدعی شده بودند افرادی غیب‌بین در دولت وی وجود داشتند که می‌توانند بدون استفاده هوشیارانه از عقل و منطق، جای معدنها و سردابهای سری زیرزمینی را با یک نگاه نشان دهند.
-مساله جالبی است. بگذارید کتاب را بیارم و با هم بخوانیم.

*در صفحه 273 کتاب هم آورده‌اید که استفاده از غیب بینان در کار‌های باستان‌شناسی توسط یک مورد مستند یعنی یک راننده کامیون ثبت شده.
-حقیقتاً جذاب است. چه کارهایی که من نکرده‌ام!

*بله واقعاً برای من هم جالب بود. مثل سازمان انتقال خون که پس از فیلم “دایره مینا” تاسیس شد.
-(می‌خندد) قرار ما این بود که درباره کتاب حرف بزنیم. من شگرد شما خبرنگار‌ها را نمی‌دانم، وگرنه این مشکلات برایم پیش نمی‌آمد. اما ارجاع خوب و به موقعی دادید. من متوجه تجارت خون در حاشیه تهران شدم، فیلمی ساختم و خب حالا که فکر می‌کنم پرسش شما از دایره کتاب بیرون نرفته، چون غلامحسین ساعدی یک داستان درباره فضای سیاه بیمارستانهای آن زمان نوشته بود و خب ساعدی پزشک هم بود.

*اتفاقاً در این باره  نیما حسنی نسب به خوبی روایت خوبی از تاثیر فیلم به جامعه پزشکی ارائه داده‌اند.
-حیف کرونا که تمام شد، هنوز کتاب جون نگرفته، وگرنه صحبت در این میان زیاد است. لطف کنید پرسشهاتون رو توی واتساپ بفرستید تا درباره‌اش کلی گویی نکنیم… همین، و تمام…

*چشم استاد برای شما می‌نویسم و می‌فرستم.

⇓⇓⇓

دوباره متن سخنرانی منسوب به رئیس جمهور اسبق و بخشی از کتاب هولوگرافیک را پشت سر هم مطابقت می‌دهم. از این مشابهت شوکه بودم و از قتل مهرجویی به یک حالت شوک ممتد رسیدم):

حرفهای منسوب به احمدی نژاد: ما همین الان در ایران فردی را داریم که میاد سطح زمین رو نگاه می‌کنه، علفها رو نگاه می‌کنه، تمام معادن اعماق زمین رو به شما معرفی می‌کنه، یک دانش است دیگه! … به شما می‌گوید اینجا منگنز است، آهن است. اینجا طلاست، اینجا سربه، همه رو معرفی می‌کنه. تضمینی‌ها!

کتاب جهان هولوگرافیک(صفحه273): همکاری پونیا توفسکی با اوسوویکی ونسیا و نورمن امرسون استاد کرسی انسان‌شناسی دانشگاه تورنتو و معاون موسسه زمین‌شناسی کانادا در مورد استفاده از غیب بینان در کار‌های باستان‌شناسی (مهم است) که در این باره تحقیق کرده‌اند.

نکته درباره نویسنده کتاب جهان هولوگرافیک: تالبوت در 1992 در سن 38 سالگی بر اثر سرطان خون درگذشت. تالبوت از فرآيند كار پروژکتور و فرافکنی نور و صدا که توهم حرکت و واقعیت را ایجاد می‌کند برای ایده خود وام می‌گیرد که شبیه همان نظریه غار افلاطون است که در شعر مولانا آمده است. شعور کیهانی و باستانی و در هم آمیختگی ماده و ذهن و اراده انسان در دستیابی به کشف و شهود ماورایی مبتنی بر فیزیک و فلسفه از پیامهای این کتاب است که هنوز هم باعث چالش دانشمندان حوزه‌های گوناگون در ایران و جهان شده است و برخی موارد از نظریات کتاب قابل ارزیابی نیستند، مثلاً وجود یک انرژی تاریک را پیشنهاد می‌کند که در کل کیهان نفوذ می‌کند تا رمزگذاری هولوگرافیک اطلاعات را تسهیل کند اما هیچ مدرکی وجود ندارد که چنین انرژی تاریکی وجود داشته باشد.