فکر نمیکردیم به “بی بدن” پروانه ساخت دهند!/دو نفر در شوراي پروانه ساخت پای فیلم ایستادند/دراين فيلم مساله ما آدمها بودند نه سيستم قضایی!/با پیگیریهای شبانهروزی سیدمصطفی احمدی، پروانه “بیبدن” را دادند/الناز شاکردوست و پژمان جمشیدی را در جایی قرار دادیم که انتظار ندارند/بازیگران قدری مقاومت داشتند اما…
|
سینماروزان: هفت هشت سالي هست كه با کاظم دانشی در ارتباط هستيم و با هم كار ميكنيم، بررسي كه روي چند ايده جنايي داشتيم به اين موضوع رسيديم، ما از همان ابتدا ميدانستيم كه چه ميخواهيم؛ با اين حال تيري در تاريكي رها كرديم.
مرتضی علیزاده کارگردان فیلم “بی بدن” با بیان مطلب فوق به روزنامه اعتماد گفت: فكر نميكرديم براي اين فيلمنامه پروانه ساخت دريافت كنيم. نميدانستيم به ما پروانه ميدهند يا نه؟ خيلي به سازمان سينمايي رفت و آمد داشتيم، اما به هر سختي بود با پيگيريهاي شبانهروزي و تلاشهاي سیدمصطفی احمدي، تهيهكننده فيلم، پروانه ساخت اين فيلم را دادند. اينجالازم است كه بگويم دو نفر در شوراي پروانه ساخت پاي فيلمنامه ما ايستادند و از ما حمايت كردند.
این کارگردان درباره چگونگی انتخاب بازیگر برای “بی بدن” گفت: تغيير نگرش داديم و الناز شاكردوست را در كاراكتري كه همه از او انتظار دارند قرار نداديم. با كمي تغيير او را مادري جوان نشان داديم كه مخاطب او را باور ميكند و با او همزادپنداري دارد؛ مادري كه قدرت تحليل دارد و شرايط بچهاش را درك ميكند. همينطور پژمان جمشيدي را در قامت پدر قرار داديم، البته بگويم بازيگران در ابتداي امر نسبت به اين موضوع مقاومت داشتند اما خودشان از يك جايي كاملا در نقشها قرار گرفتند، ريسك سختي بود كه انجام داديم اما جواب گرفتيم.
علیزاده در پاسخ به اینکه فيلم «بيبدن» در نقد قوهقضاييه است یا در جهت دفاع آن، بیان داشت: من نظرم اين است كه سيستم را بايد از افراد جدا كنيم. ببينيد حرف من اين است ما به يك سيستم نقد داريم، اما در همين سيستم افرادي را داريم كه با دغدغه و با وجدان هستند و عملكردشان فراتر از حوزه مسووليتشان است بحث من فقط قوه قضاييه نيست، در بانكها و خيلي از مراكز ديگر با آدمهايي مواجه هستيم كه دلسوز هستند ومشتاقند كه مشكلات مردم را حل كنند. اما سيستم دست و پاي آنان را بسته است. دراين فيلم مساله ما آدمها بودند نه سيستم، با اين حال ما علاوه بر افراد دلسوز، نقاط ضعف سيستم را نشان داديم تا اگر گوش شنوايي باشد به آن ضعفها رسيدگي كنند. اساسا به نظر من فيلم بايد اين گونه باشد كه مسائل را نقد كند و به عمق و ريشه موضوعات بپردازد.
شباهت عطاران با قیصر چیست؟
|
سینماروزان: اگر قیصر دست به عمل میزد، روشن-با بازی رضا عطاران- دست به عمل نمیزند. اینکه قهرمان فیلم منفعل باشد چالش بزرگی برایم بود. اتفاق خوبی افتاد که رضا عطاران این نقش را بازی کرد و نقش را به درستی القا کرد.
روحالله حجازی کارگردان فیلم “روشن” با بیان مطلب فوق در فرهنگسرای ارسباران گفت: در شخصیت کاراکتر اصلی فیلم-با نام روشن- چیزی که خیلی ذهنم را مشغول کرده بود، منفعل بودن او بود. شخصیتها و به طور کلی جامعهای که هیچ کاری نمیکنند. وقتی شخصیت کاری نمیکند از نظر بسیاری از مخاطبان یک اشکال است، در حالی که کاری نکردن خودش یک تعریف از شخصیت است و نمیتوان از لحاظ شخصیتپردازی سینمایی به این موضوع ایراد وارد کرد.
حجازی ادامه داد: یک منتقد سینما، روشن را یک تعریف مدرن از قیصر میداند. در واقع هم همین طور است و اگر قیصر دست به عمل میزد، روشن دست به عمل نمیزند. اینکه قهرمان فیلم منفعل باشد چالش بزرگی برایم بود. اتفاق خوبی افتاد که رضا عطاران این نقش را بازی کرد. نقشی که برای خودش نوشته شده بود و در نهایت سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول را از جشنواره فجر کسب کرد.
نویسنده و کارگردان فیلم «روشن» در پاسخ به پرسشی درباره دلایل مجلل نبودن خانه و زندگی شخصیت مکمل داستان- سعید (سیامک انصاری)- توضیح داد: خانه سعید در محله اربابجمشید است و اصولا نمیخواستم تعریف کلیشهای اختلاف طبقاتی را نمایش دهم. تعریفم این بود که وضعیت مالی این شخصیت فقط کمی بهتر از روشن است.
وی با بیان اینکه فیلمهای زیادی درباره طبقه فرودست ساخته شده است، افزود: فیلم «نرگس» خانم بنیاعتماد، «شهر زیبا» و «رقص در غبار» از اصغر فرهادی و فیلمهای سعید روستایی نمونههایی در این حوزه هستند که من هم به آنها علاقه داشتم، ولی تلاش کردم کار متفاوتی با آثار قبلی با این مضمون ارائه کنم.
وی در پاسخ به پرسشی درباره تغییر پایان فیلم گفت: در نسخه جشنواره اتفاق پایانی واقعا میافتد و ممیزی باعث شد به یک پایان جدید برسیم و در مرز خیال و واقعیت اتفاق پایانی را ببینیم. البته هم من و هم میثم مولایی تدوینگر فیلم از این تغییر راضی بودیم و فکر میکنم به فیلم کمک کرد.
حجازی در پاسخ به پرسشی درباره ریشه داشتن شخصیت “روشن” در شخصیتهای واقعی بیان کرد: تلاش میکنم پیرامونم را خوب ببینم و شخصیت روشن کولاژی از شخصیتهای مختلفی بود که در جامعه دیده بودم. مثلا جهان کودکانه روشن را در شخصیت یک عکاس که میشناختم، مشاهده کرده بودم.
وی در پاسخ به پرسشی درباره علت نامگذاری شخصیت اصلی گفت: اسم روشن را شنیده بودم و دوست داشتم، اما نکتهاش برایم تعارض و تضادی بود که با فضای فیلم داشت چون فیلم و شخصیت کاملا تاریک هستن ولی اسم کاراکتر، روشن است.
ایرادِ چهره دارا حیایی از نگاه پدرش امین حیایی!
|
سینماروزان: دارا حیایی که این روزها در برنامه «شبهای مافیا» در شبکه نمایش خانگی دیده میشود، درباره تفاوت کار در تلویزیون با شبکه نمایش خانگی، کار در تلویزیون را دشوارتر میداند و در عین حال نقدهای پدر به خودش را بی تعارف بیان کرده.
دارا حیایی درباره همکاریاش با برنامه «شبهای مافیا» به ایسنا میگوید: در سالهای گذشته بازی مافیا به یک سرگرمی جدی برای خیلی از جوانها تبدیل شده. ما هم در دورهای با دوستانمان مافیا بازی میکردیم. بعد دیدیم که برنامه «شبهای مافیا» تولید شد و خب برای من، تولید چنین گیم شویی جالب بود. من اولین بار در «پدرخوانده»، مافیا را جلوی دوربین بازی کردم اما سناریوی بازی را خیلی دوست نداشتم تا با سناریوی «زودیاک» آشنا شدم. زودیاک، نقشهای متفاوتی دارد که برای بازی هر کدام، استراتژیهای مختلفی میتوان داشت و ذهن بازیکن را بسیار درگیر میکند.
حیایی در پاسخ به اینکه برخی معتقدند حضور در شوهای مختلف بر پیشنهادات کاری بازیگر تاثیر منفی میگذارد، با مخالفتی برای حضور در این برنامه مواجه نشدید؟ اظهار میکند: مگر برنامه موفق «جوکر» یک رئالیتیشو نبود؟ امین حیایی در جوکر حضور داشت یا نه؟ بازیگرهای بزرگ و موفقی در «جوکر» شرکت کردند یا نه؟ بجز بازیگران ایرانی، تام کروز، تام هاردی و خیلی چهرههای محبوب دنیا در تمام این سالها در رئالیتیشوهای مختلفی شرکت کردهاند که اتفاقا برای مخاطبانشان هم بسیار جذاب بوده. از نظر من این تفاوت حضور بازیگر در فیلم و سریال با شوهای مختلف باعث جذابیت بیشتر و همراهی بهتر مخاطبان با هنرمندان میشود.
او درباره تفاوت کار در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی میگوید: کار در تلویزیون برای بازیگر سختتر است. چراکه بازیگر، آزادی زیادی ندارد که بتواند راحت کار کند. من نزدیک به چهار سال در تلویزیون تجربه کار داشتم که نسبت به بقیه همکارانم سن زیادی نیست، اما در هر حال، تجربه است. تا جایی که من تجربه کردهام، تلویزیون سختتر است چراکه دایره تحرک بازیگر، محدودتر است. برای بازیگران خانم که محدودیت بیشتری هم وجود دارد.
حیایی در پاسخ به اینکه از چه زمانی تصمیم به بازیگری گرفته، نیز یادآور شد: پدرم با من صحبت کرد که اگر دوست داشتی بیا در این حوزه کار کن و اگر به بازیگری علاقه نداری، سراغ کارهای دیگر برو. یکسری تمرینات انجام دادم و چون برایم جذاب بود، تصمیم گرفتم این فضا را تجربه کنم. بعد از آن به مدت دو هفته برای فیلم «شعله ور» آقای نعمتالله، تست دادم و ایشان از تست من راضی بود. رضایت آقای نعمت الله این باور را به من داد که احتمالا من آن چیزی که باید برای این حرفه داشته باشم را دارم و باید آن را تقویت کنم. در کلاسهای بازیگری امین حیایی شرکت کردم و بعد از آموزش، به سریال «از سرنوشت» اضافه شدم و مسیری کاری من از آنجا شروع شد.
او دربارهی همکاریاش با پدرش امین حیایی، عنوان کرد: امین حیایی (نه به عنوان پدر من) به عنوان یک هنرمند، در کار یک شخصیت صبور و محترم دارد که با همه خوب است و انرژی خوبی به بقیه میدهد. من در حین کار با او در فیلم «شعله ور»، مدام یاد میگرفتم که رفتار حرفهای یعنی این که تو هوای همه را داشته باشی و در شکل تعامل با عوامل، بین کسی فرق نگذاری.
این بازیگر در پاسخ به اینکه حضور در یک خانواده هنری چقدر کار را برای او آسانتر کرده است؟ میگوید: برخلاف تصورها، به شدت سخت است. چون هر کدام از اعضای خانواده، یک نظر تخصصی متفاوت دارند و تو نمیدانی باید به کدامشان گوش کنی. پدرم کارهایم را میبیند و دوست دارد. همیشه تشویقم میکند که ادامه بدهم و میخواهد که بهتر و بهتر شوم. اکثرا نقدش به من این بوده که میمیک صورتم اُوِر اَکت (Over act) یا فرااحساس و اگزجره است.
او درباره معرفی چهرههای جدید و جوان به عرصه بازیگری و در پاسخ به اینکه آیا ظرفیت کاری برای این چهرهها وجود دارد یا این جوانان پُرانگیزه بعد از مدتی کم کار یا بیکار میشوند؟ بیان کرد: خدا را شکر که فضای ورود چهرههای جدید، هموارتر شده است. فیلمسازان ما باید به جوانها میدان بدهند و به آنها اعتماد کنند. اگر نسل ما وارد این عرصه نشود، چه کسی میخواهد نقشهای سنین ما را بازی کند؟ پدر من تا کی میتواند نقش یک پسر جوان را بازی کند؟
از طرفی دیگر هم من این را باورم دارم که رسیدن به یک جایگاه آسان است اما ماندگاری نه. برای خودم و همسن و سالهایم میگویم که آن لحظهای که ما فکر کنیم که از بقیه بهتریم، همان لحظهای است که سقوط میکنیم. ما برای مردم کار میکنیم و این مخاطب ماست که تصمیم میگیرد که ما را دنبال کند یا نگاه و توجهش را از ما دریغ کند. پس بهتر است که با تمرکز و برای حفظ رضایت مردم کار کنیم.
حیایی در پاسخ به اینکه چقدر فیلم و سریالهای ایرانی را دنبال میکند؟ می گوید: همه فیلم و سریالهای پدرم را دیدهام و از بین سریالهایی که اخیرا پخش شده، فصل اول «زخم کاری» را از همه بیشتر دوست داشتم.
سال ۸۲ از رادیو جدا شدم و سال ۸۸ از تلویزیون!/متفاوت که فکر کنی باید جدا شوی!/خودم از سینما کنارهگیری کردم!/”شب داخلی دیوار” هیچ ربطی به جریانات ۱۴۰۱ ندارد/قرار بود این فیلم را در فرانسه بسازم و با شخصیت محوری یک سیاهپوست!/دوست دارم نیروهای امنیتی “شب داخلی دیوار” را ببینند/آرزو دارم هر کدام از مسئولان، یک بار این فیلم را ببینند/همان اندازه که زنان در رنجند، مردان هم در رنجند!/در طول فیلمبرداری نوید محمدزاده و دایانا حبیبی کاملا جدا و ایزوله از هم بودند/حقوق بازیگر زن را قطع کردم و او را سراغ گونیبافی فرستادم/”شب داخلی دیوار” نتوانست سرمایه اولیه را برگرداند/فیلم از اروپای شرقی لو رفته!/همه راهها هم که بسته شود،رمان مینویسم!
|
سینماروزان: “شب داخلی دیوار” سومین فیلم وحید جلیلوند بدون اکران عمومی به صورت زیرزمینی منتشر شد و ابتدا به خاطر حضور نوید محمدزاده و سپس به خاطر مضمون، مورد نقد و نظر مخاطبان قرار گرفت.
وحید جلیلوند کارگردان فیلم در گفتگویی تفصیلی با مجله فیلم امروز، درباره برخی از ویژگی های فیلم سخن گفته و در عین حال درباره خاستگاه کاری خود از رادیو و تلویزیون و سپس سینما صحبت کرده است.
متن گفتگوی وحید جلیلوند را بخوانید:
* تاجایی که میدانم اهل تهران هستید و ریشههای سنتی و مذهبی – به شکل درست و قابلاحترام – دارید. مقداری از خودتان و کودکی و نوجوانیتان برایمان بگویید.
من در کوچۀ ملت در خانوادهای متوسط به دنیا آمدم ولی در خیابان پیروزی بزرگ شدم و همچنان در همان محله و در خانۀ پدری زندگی میکنم. پدر و مادرم پیش از انقلاب هم اعتقادات مذهبی داشتند. متأسفانه مذهب با حکومت پیوندی ایدئولوژیک پیدا کرده. کلی مذهبی در این مملکت داریم که به طور جدی منتقد حاکمیت و رفتارهای آن هستند، از جمله خودم، پدرم، مادرم، برادرم… به نظرم نگاه مذهبی از این وجه ستودنی است. پدرم آدم بینظیر زحمتکشی بود و چند سال پیش درگذشت. مادرم هنوز روضههای محلی برگزار میکند. ناخودآگاه بانک عاطفی من از همان محل و همان کوچه پسکوچهها و همان آدمها تغذیه میشود و ترجیحم این است مادامی که در این مملکت کار میکنم، بانک عاطفیام را با رفتن به منطقه و طبقۀ دیگری تهی نکنم.
* پس جایگاه اجتماعی و طبقهای که این قدر به آن وفادارید قطعاً باید دارای خصایص ویژهای باشد.
با کلمۀ وفاداری خیلی موافق نیستم. کسی را هم که طبقۀ زندگیاش را عوض میکند، نسبت به خاستگاه اجتماعیاش بیوفا نمیدانم. اما بهشدت معتقدم هنرمند باید همچنان با خاستگاه اجتماعیاش پیوند داشته باشد، وگرنه شبیه درختی میشود که از ریشه جدا شده و دوباره در جای دیگری کاشته شده. ممکن است این درخت سبز بماند اما میوه نمیدهد. به همین دلیل فکر میکنم هر آنچه از خاستگاه اجتماعیام گرفتهام، به یک بانک عاطفی و مصالحی برای فکر کردن و کار کردن و زیست درست تبدیل شده. یک بار از من پرسیدند «تم» را چهگونه درمیآورید یا چهطور انتخاب میکنید؟ گفتم تم انتخابی نیست، زیستکردنی است و ناخودآگاه در اثرت جلوه میکند. چنانچه بخواهیم کار تألیفی بکنیم، این امکان را نداریم که بخواهیم یک جور زندگی کنیم و جور دیگری اثر خلق کنیم. میبایست شبیه زندگی و افکارمان فیلم بسازیم تا آن فیلم صادقانه با دیگران ارتباط برقرار کند. به همین دلیل تم از ناخودآگاه خالق اثر بیرون میآید.
* این نظرتان موافقان و مخالفانی دارد. چون هنرمندان معتبر و برجستهای بودهاند که زندگی شخصیشان بسیار با آثارشان متفاوت بوده. بعضیها از لو رفتن زندگی شخصی و خلقوخو و دیدگاههایشان ابایی ندارند اما بعضیها آن را استتار میکنند. هنرمندانی مثل بونوئل و پازولینی یا اورسن ولز و پکینپا و پولانسکی و فون تریر خصایص و عادتها و اعمال و رفتاری متفاوت و متناقضی داشتهاند.
در آثار پازولینی آنچه که زیست کرده خودش را روی پرده نشان میدهد. از لابهلای تصاویرش اتفاقاً چیزی که در زندگی شخصیاش دافعهآمیز بوده نشان داده میشود. یا در اینکه فونتریر مؤلف است تردیدی نیست. نمیخواهم از واژۀ بدی استفاده کنم اما در درخشانترین فیلمهایش مثل داگویل، لحظاتی را میبینید که انگار پرده از روی خود او کنار میرود. در آثار متأخرش که بهوضوح دیده میشود.
* نمایش خشونتِ آمیخته با اروتیسم در بعضی از آثارش گاهی بیش از حد تهوعآور میشود.
این احتمالاً همان چیزی است که درون اوست و بیرون میریزد. کسی میگفت سینما انگار نوعی تراپی است. اگر اینها روی پرده نیاید احتمالاً در صحن اجتماع خودش را نشان میدهد. تارانتینو یک جایی خیلی بیپرده این را میگوید. به او میگویند چرا این قدر پلانهای خشونتآمیزی داری؟ میگوید چون حال میدهد! آدمی تا عمیقاً از خشونت لذت نبرد نمیتواند این صحنهها را بیافریند.
* برسیم به خودتان… چه شد که تئاتر را انتخاب کردید؟
توضیح اینکه چهطور شد در پانزدهسالگی به سمت تئاتر رفتم، تبدیل میشود به برخی جملههای مشعشع بیربط و احتمالاً دروغین. این انتخابم در پانزدهسالگی احتمالاً میل به جلوهگری بوده، نه هیچ چیز دیگری. بعدها که بزرگتر شدم تشویقی که از دیگران گرفتم من را به این سمت سوق داد، وگرنه ممکن بود جای دیگری باشم.
* این میل، در مورد مجریگریتان هم موضوعیت دارد؟
بله. اول سراغ تئاتر رفتم، بعد همزمان مستند کار کردم، سپس اجرا کردم و بعد در رادیو کار کردم. انواع و اقسام این کارها را امتحان کردم به دلیل همین میل به جلوت.
* در مسیرتان، انتخابهایی مرحله به مرحله شکل گرفته. مثل دورۀ مستندسازی انبوه و بعد مجریگری در تلویزیون یا اجرای برنامۀ رادیویی که ژورنالیسم خاص خودش را دارد و متأسفانه در اینجا به لحاظ ممیزیها و نگاه کنترلشونده از جایی به بعد میتواند برایتان کفایت کند و عطایش را به لقایش ببخشید.
تقریباً همین اتفاق افتاد. راستش مستندها را به خاطر معیشتم میساختم اما خلاقیتهایی البته ناخودآگاه در کارم اتفاق میافتاد. در هر کاری اگر با وسواس کار کنید و حاضر نباشید خودتان را ارزان بفروشید، خیلی دقیقتر کارتان را انجام میدهید.
*یعنی به این فکر نکردید که مستندسازی میتواند برایتان یک افق دید بیواسطهای بیافریند؟
این را بعداً برایم ساخت. خیلی سال پیش، قبل از اینکه وارد رادیو بشوم داشتیم انیمیشنی را دوبله میکردیم و این انیمیشن شخصیتی داشت که درنمیآمد. تهیهکنندۀ کار از خانم مریم نشیبا خواست که به گروه ما اضافه شود. وقتی ایشان آمدند به من گفتند تو صدایت خیلی خوب است، چرا به رادیو نمیآیی؟ آن زمان خیلی درگیر مستندسازی بودم و فرصت نداشتم. گفتند حالا بیا و تستی بده. بنابراین خیلی اتفاقی وارد رادیو شدم که سال 1382 هم عذرم را خواستند. در تلویزیون هم سال 1386 عذرم را خواستند.
* در همین حوزهها در عین اینکه موارد پیشنهادی بوده، هیچ موقع آدم منفعلی نبودید و میخواستید برای خودتان چارچوبی داشته باشید. اما از جایی به بعد به خط قرمزها برخورد میکنید و نگاه کنترلشونده را دیگر برنمیتابید. درست است؟
فکر میکنم کسی که تلاش میکند در کاری که انجام میدهد فکر کند، ناخودآگاه با نیروهای سلبی و زور روبهرو میشود؛ نیروهایی که نمیخواهند متفاوت از آنها فکر کنی. فرقی هم نمیکند که کجا باشد. در رادیو همان اتفاقی برایم افتاد که در تلویزیون افتاد و بعد هم در سینما. هر جا متفاوت از چیزی که آنها فکر میکنند فکر کنی، باید از آنجا خداحافظی کنی؛ یا بهزور یا به میل خودت. برای من در رادیو و تلویزیون بهزور اتفاق افتاد و در سینما به خاطر ریش سفیدم قبل از اینکه بخواهند زور کنند خودم کنارهگیری کردم.
* کنارهگیری؟
سال گذشته یک ویدئو منتشر کردم خطاب به وزیر ارشاد، که تا زمانی که تفکر شما بر سینمای ایران حاکم باشد نمیخواهم در این سینما کار کنم. چون از نظر من نه رییسجمهور، نه وزیر، و نه معاونت سینمایی هیچکدام نسبتی با فرهنگ ندارند. حاضر نیستم اثرم را دست کارشناسهایی بدهم که نسبتی با فرهنگ ندارند. نمیخواهم خودستایی کنم اما همیشه اندکی حرف داشتهام؛ هم در تئاتر، هم در مستند. برای معیشتم مستند ساختم اما هر مستندی را نساختم. این اندکحرف را زمانی حس کردم میتوانم در حوزۀ مستند بیان کنم، زمانی در رادیو، زمانی در تلویزیون، و ذرهای را که از آن باقی مانده بود فکر کردم میتوانم در سینما استفاده کنم. اگر روزی همۀ این راهها بسته شود، رمان مینویسم. خیلی قائل به شغل یا مدیوم بهخصوصی نیستم، بیشتر گفتن حرفهایم برایم مهم است.
* در کنار این فروتنیتان، معتقدم برخی مفاهیم برایتان کُدهای اصلی هستند که قاعدتاً از گذشته و پایگاه اجتماعیتان میآیند. متأسفانه بعضی از مفاهیم و مبانی تئوری در حد شعار باقی ماندهاند اما انگار شما با آثارتان میخواهید در مورد این نکات تذکر بدهید؛ مفاهیمی چون عدالت، انسان، رنج، بودن به شکل درست…
شاید این ناخودآگاه اتفاق میافتد. اما به طور جدی به علل اربعهای که ارسطو بر هر اثر هنری لازم میداند و بهخصوص علت غایی، بهشدت معتقدم. اثری که علت غایی ندارد و کاری قرار نیست انجام بدهد، به نظر من فاقد اهمیت و ارزش است. به همین دلیل وقتی میخواهم بنویسم یا کارگردانی کنم، ناخودآگاه مسألهام علت غایی اثری بوده که میخواستم آن را خلق کنم. شاید این برداشت ایجاد شود که میخواهم تذکر بدهم یا برخی مبانی را گوشزد کنم. واقعاً نه شایستۀ معلمی هستم و نه هنر را در مقام تعلیم میدانم اما به طور جدی به علت غایی معتقدم.
* وجه روبناییِ هر سه فیلمتان وجوه اجتماعی دارد. این برخاسته از درون خودتان است یا برخاسته از جامعۀ پیرامونتان؟
لوسین گلدمن در کتاب نقد تکوینی به دو ویژگی اشاره میکند؛ زیرمتن و فرامتن. به تعبیر دیگری در ادبیات خودمان هم این را داریم که «از کوزه همان برون تراود که در اوست.» ناخودآگاه وقتی میخواهید اثری بسازید که با تودۀ مردم ارتباط برقرار کند، نمیتوانید از زیرمتن جامعهای که در آن زندگی میکنید فاصله بگیرید. به همین دلیل این فضای اجتماعی بهشدت در اثر نمایان میشود. نکتهای که شاید در هر سه فیلمم یا شاید در مستندهایم وجود دارد، اهمیت فرامتن بیش از زیرمتن است. این فرامتن، جهان آرمانی یا افقی است که برای این جامعه میبینم. گاهی میشود با یک جمله، پروندۀ هر فرامتنی را ببندیم. به گمانم در همین مملکت آدمهایی را داریم که اگر از جامعه حذفشان کنیم، تداوم مملکت به پنج روز نمیرسد. فرامتن آثار من، نگاهها و شخصیتهایی هستند که فارغ از روند عمومی جامعه به راه دیگری میروند. به همین دلیل معتقدم نیستم که یافت مینشود. اگر یافت مینمیشد این مملکت بعد از پنج روز سقوط میکرد. من فریاد میزنم چون حس میکنم خودم و اطرافیانم و طبقهای که در آن زندگی میکنم دارند زخم میخورند. حتی اگر این فریاد به جایی نرسد هیچ اشکالی ندارد، باز هم فریاد میزنم. من بهشدت به روش حکومتها و قدرتمندان منتقدم اما همزمان بهشدت به مردم و تودۀ امیدوارم و معتقدم در نهایت مردم مسیر درست را انتخاب میکنند. تجمیع شدن این مردم نیاز به یک قهرمان عینی دارد.
*سیستم حکومتی در مبانی فرهنگی و هنری مدام میگوید که سینمای ما نیاز به قهرمان دارد اما منظور، قهرمان مورد نظر خودشان است.
بله، قهرمان استریلیزهشدۀ خودشان. قهرمانی که چیزی غیر از آنچه آنها میگویند نگوید. اما اینکه نامش قهرمان نیست. معمولاً میگویند «سینمای تراز» ما؛ احتمالاً این هم «قهرمان تراز» خودشان است. در صورتی که قهرمان از آن جهت قهرمان است که کاری را میکند که دیگران توانایی انجامش را ندارند، نه اینکه به او حقنه کنید چهطور فکر کند.
* شما با همین سه فیلم کارنامهتان توانستید مخاطبهای جدی و کنجکاو پیدا کنید. این موقعیت نصیب هر کسی نمیشود. آدمهای فیلمهایتان از طبقۀ متوسط دردمند و زجرکشیدۀ جامعۀ شهری هستند ولی طبقات دیگری که به اینها ملحق میشوند برای خودشان دیدگاهی دارند و نمیخواهند در چرخۀ روزمرگی، حضوری باری به هر جهت داشته باشند. در واقع با آدمهایی سروکار داریم که هر کدام توجیه خودشان را دارند. بعضیها غریزی این توجیه را دارند و برخی دیگر عقلانی، به همین دلیل به درد همدیگر میخورند. جاهایی نگاه انسانی، محوریت پیدا میکند. جای دیگری شخصیتِ وابسته به موقعیتی شغلی، عضوی از یک مجموعۀ غیرقابلدفاع نیست و سعی میکند تصویر مقبولتر و دلپذیرتری از خودش بهجا بگذارد. مثلاً در عین حالی که موقعیت شغلی زمخت و نامنعطفی دارد اما میخواهد اتفاق دیگری را رقمبزند.
فیلمها هر کدامشان یک شکلاند. شاید تم مشترکی داشته باشند ولی هر کدام روش و سلوک متفاوتی دارند و تا اندازهای از طبقات اجتماعی متفاوتی هستند.
* اما بر هویتمندی خودشان الزام و اصراردارند.
بله، همین طور است. در چهارشنبه 19 اردیبهشت با معلمی سروکار داشتیم که خلاف جریان عمومی، به تفکر و تصمیم فردی این قدر معتقد است که انتخابی متفاوت از انتخابهای دیگران دارد. در بدون تاریخ، بدون امضا اگرچه پزشک ما در حقیقت در سیستم قضایی کار میکند و هزار جور راه برای پنهان شدن پشت قانون و منصب و مسئولیتش دارد اما وجدان را فراتر از قانون میداند. در شب، داخلی، دیوار قصه کمی پررنگتر شده و شخصیت اصلی عملاً در بطن نیروی سرکوب است که این شغل فارغ از اینکه چهطور انتخاب شده، جزو کریهترین مشاغل برای مردم است.
* آیا معتقد نیستید که هر سیستمی به نیروی امنیتی نیاز دارد؟
نه، معتقد نیستم. صرفاً حکومتهای تمامیتخواه نیروهای امنیتی به این شکل نیاز دارند. هر جامعهای به پلیس نیاز دارد نه نیروی امنیتی سرکوب. اما نکتهای دارم؛ دو دسته آدم در حاکمیت داریم: تصمیمساز و مجری. بین این دو فاصله خیلی زیاد است. مجری را هم به خاطر انتخابش مقصر میدانم اما اگر با مجری گفتوگو شود امکان برگشت دارد. با مجری میبایست گفتوگو کرد تا تمام وجوه کارش را بشناسد. کسی که قابلگفتوگو نیست تصمیمساز است نه مجری. علی قصۀ من چهطور وارد نیروی امنیتی شده؟ در فیلم ارجاعاتی دادهام. جوانی است که به هوای کار از کردستان به تهران آمده اما کاری پیدا نکرده. او هیچ تحصیلات و تخصصی ندارد. تنها کاری که بلد است رانندگیست. آشنایی به او میگوید رانندۀ یک آقابالاسری بشود. او ناخودآگاه در این سیستم وارد میشود. پس از مدتی که کارش را میپسندند او را به کاری میگمارند که نیاز به رانندۀ ماهر دارد؛ یعنی رانندۀ بخش امنیتی و سرکوب. شما به عنوان تماشاگر از پیشینۀ او خبر ندارید ولی از اولین لحظهای که او را میبینید متوجه میشوید از کارش رضایت ندارد و ناگزیر در این سیستم قرار گرفته. من در فیلمم برای او آینه ساختم. اگر هیچ کسی فیلمم را نبیند ناراحت نمیشوم اما خیلی ناراحت میشوم اگر نیروهای امنیتی این فیلم را نبینند؛ بهخصوص آنهایی که سال گذشته چوب به سر مردم میزدند.
* پس معتقدید که رسالت تاریخیتان را انجام دادهاید؟
نامش را رسالت تاریخی نمیگذارم. فقط فکر میکنم گفتوگویی دارم که این گفتوگو را با زبان سینما به مخاطب اصلیاش میرسانم. مخاطبش نیروهایی هستند که میدانند در جای غلطی ایستادهاند. آرزو میکنم هر کدام از مسئولان یک بار این فیلم را ببینند و در بزنگاه موعود، فرمان را به نفع مردم بچرخانند.
* تا جایی که حافظهام یاری میکند آغاز مسألۀ مأمور امنیتی خوب و بد از آژانس شیشهای زده شد. این تقسیمبندیها به نگاه خالق اثر بستگی دارد؛ به اینکه از منظر ایدئولوژی نگاه میکند یا از منظر انسانی. گفتید آدمهایی که صرفاً مجری هستند، نیاز به گفتوگو دارند. علیِ فیلم شما با رؤیای درون خودش به این درک میرسد که مثل همکارش (علیرضا کمالی) در داخل خودرویِ ضدشورش نباشد که این قدر خشونتآمیز با افراد دستگیرشده برخورد کند. این آدم چهطور توانسته به این استحاله برسد؟
از دو حال خارج نیست. یا آدمیست مبتنی بر نوع زیست و خاستگاه اجتماعیاش، که خودش دریافت میکند، به قلبش رجوع میکند و غریزۀ انسانیاش به کار میافتد. یا اینکه نیاز به تذکار دارد. علی جزو آدمهایی است که خودش وجدان میکند. اما فیلم گفتوگویی است با کسی که وجدانش به او تلنگر نزده. علی لحظهای که موسیقی به گوشش خورد، انگار جرقهای از عاطفهاش به سراغش آمد و دستی او را به وجدانش رساند. وقتی آن تصویرها را دید به هم ریخت. درد یک زن را در خودروی امنیتی تاب نیاورد.
* علی را در یکسوم پایانی فیلم، از این زاویه و نگاه انسانیِ سمپاتیک به نمایش میگذارید. دوسوم فیلمِ شما تصور ذهنی این آدم از داخل سلول است که انگار قصۀ خودش را روایت میکند. فکر نمیکنید در چندوجهی شدن علی خِسَت نشان دادهاید؟ میشد جلوتر این مایهها را با تمهید بصری و روایی به بیننده انتقال بدهید تا یکباره در یکسوم پایانی با چنین آدمی روبهرو نشود. متأسفانه مخاطب این زمانۀ ما به لحاظ خوراکی که در این سالها به او دادهاند، نگاه سهلانگارانهای پیدا کرده. با توجه به این واقعیت، آیا فکر میکنید همه میتوانند به این شیوۀ روایی شما راه پیدا کنند و دچار سردرگمی نشوند؟
واقعاً نمیدانم. این جهان ذهنی را مبتنی بر اینکه به واقع در کجا زندگی میکند، بهخصوص با ضرباهنگ پایینی گرفتم. فکر میکردم مخاطبی که صبوری دارد تا این جهان ذهنی را آرامآرام کشف کند، زمانی که در یکسوم پایانی هدیۀ صبوریاش را میگیرد، سؤالاتش جواب داده میشود. در واقع ریاضتی به مخاطب دادم تا بعداً هدیۀ بزرگتری دریافت کند. بین کسانی که فیلم را تماشا کردند بهندرت کسی را دیدم که هدیۀ خودش را نگرفته باشد.
* بعضی دچار سردرگمی شدهاند و فکر کردهاند که این خانۀ واقعی علی است که آن زنِ کارگر به او پناه آورده. در صورتی که این دنیای ذهنی اوست که عاشقانگیِ خودش را در آن تعریف میکند.
در دقیقۀ ششم تا هفتم فیلم کُدی گذاشتهام تا مخاطب بداند با یک فیلم رئالیستی سروکار ندارد. بماند که در واقع در دقیقۀ سوم این کار کردم؛ با چند فریم از دستهایی که در حال خودکشی ذهنی به سمت او میآیند. در دقیقۀ ششم تا هفتم ورود دختر به این خانه را کاملاً در یک روایت معوج قرار دادم.
*با آنکه ریسکپذیری میتواند ذات سینما باشد اما فکر نمیکنید کمی بیش از حد وارد این حوزههای نوآورانه شدید؟
مخاطبان طبقهبندی میشوند. مخاطبان طبقهای که کمتر با سینما آشنا هستند و به نسبت مخاطبان دیگر کمتر سراغ نشانهها در فیلم میروند، یک قصۀ معمولی دریافت میکنند و به نظرم دست خالی نمیمانند. مخاطبانی که دقیقترند و نسبت نزدیکتری با سینما دارند، سراغ خوانشهای مختلف میگردند. در طول فیلم قبل از اینکه بگویم اینجا زندان است، 37 نشانه برایش قرار دادم. به عنوان مثال قصه در طبقۀ چهارم یک برج میگذرد اما پشت شیشههایش میلههای آهنی قرار دارد. علی هرگز از این محیط بیرون نمیرود. درِ پشتی حصار دارد.
*حتی آن مأمور امنیتی که در صافی ذهنی این آدم میآید، انگار وارد سلولش میشود تا او را بازجویی کند. نگهبان جوان ساختمان هم انگار یک مأمور امنیتی است.
بله، همهشان همیناند. مدیر ساختمان میگوید در واحد 8 جلسه داریم، که در حقیقت زیر هشت است. نگهبان میگوید این آش پشت پای همسایۀ بغلیتان بود؛ به سلامتی رفت. تمام ظروف یغلویاند. تختش تخت سربازی است. مجموع این نشانهها میگویند که اینجا زندان است. آیا همۀ این نشانهها دریافت میشود؟ مشخصاً همهاش دریافت نمیشود. تعدادی این نشانهها را پیدا میکنند، تعدادی هم پیدا نمیکنند. من سعی کردم کلاهبرداری نکنم. از دقیقۀ ششم به مخاطب میگویم با قصهای سرراست روبهرو نیست. قبل از اینکه دوربین مداربستۀ زندان را لو بدهم، در زندگی شخصیاش پیشتر این را دو بار گذاشتهام تا بگویم با خانهای معمولی سروکار ندارید. فکر نمیکنم کسی باشد که فیلم را ببیند و نفهمد.
* یک جاهایی هم با خود «سینما» بازی میکنید. گاهی انگار یک فیلم پُرتعلیقِ هیچکاکی برایمان تداعی میشود.
فیلم بر اساس یک شعر از سیدعلی صالحی ساخته شد؛ «اصلاً فرض که مردمان هنوز در خوابند/ فرض که هیچ نامهای هم به مقصد نرسید، فرض که بعضی از اینجا دور/ حتی نان از سفره و کلمه از کتاب/ شکوفه از انار و تبسم از لبانمان گرفتهاند/ با رؤیاهامان چه میکنند؟» در فیلم رؤیای آدمی را میبینیم که مهجوری میکشد. رؤیای یک زندانی، آدمی که شکنجه میشود. رؤیای آدمی که بهای بزرگی را برای فدارکاریاش میدهد. این رؤیا بهشدت به اسکزویید تنه میزند. نوع خفیفی از اسکیزوفرنیا. این رؤیا و اسکیزویید انگار جاهایی با هم درمیآمیزند. من شکل روایت فیلم را بر اساس آدمی که ناگزیر به رؤیاپردازی است گرفتم، نه آدمی که در شرایط عادی رؤیاپردازی میکند. در شرایط عادی وقتی کسی میخواهد رؤیاپردازی کند، از تمام عناصری که به او لذت میدهد استفاده میکند اما آدمی که در رنج و تحت شکنجه است، رؤیا تبدیل به ملزومات حیاتش میشود. شکل رؤیاپردازی علی در شبهاسکیزوفرنیا به گونهای است که اگر این کار را نکند ادامۀ حیات برایش مشکل میشود. وقتی آدم تحت شکنجه است ناگزیر است هر صدای دری را صدای دری برای رهایی تصور کند. ناگزیر هر آمدوشدی را در ذهنش تلطیف میکند. ناگزیر است تمام عناصر زمخت اطرافش را تلطیف کند تا بتواند ادامه بدهد. با چند نفری که در این سالهای اخیر انفرادی کشیده بودند گفتوگو کردم. خیلیهایشان که اتفاقاً دچار اسکیزویید هم شده بودند، میگفتند اگر این رؤیا نبود خودمان را خلاص کرده بودیم.
* این رؤیاپردازیها ویژگیای دارد که جنبۀ مثبت فیلمتان است. علی جدا از آنکه عاشقانۀ خودش را در معرض دید بیننده میگذارد، در نهایت در وجودش کنشمندی هم میبینیم. وقتی سلاح را در دست میگیرد، ناخودآگاه یاد گوزنها افتادم. این آنارشیسم چهقدر میتواند با شرایط متأخر و معاصر جامعۀ ما انطباق داشته باشد؟ وقتی سلاح را برای رهایی زنی که به او پناه آورده استفاده میکند، این کارش میتواند قابلستایش باشد.
حافظ میگوید «در خلاف آمد عادت بطلب کام که من/ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم». آنارشی بر خلاف معنی متداولش، چنانچه روبهروی عادتها یا سیکل یکنواخت برده شدن بایستد، بسیار ارزشمند است. آنارشی علی روبهرویی با برده شدن است. ایستادن در مقابل این جمله است که میگویند «مأمورم و معذور.» هر کدام از ما در هر جای جامعه که هستیم نیاز به آنارشی داریم. ما سینماگریم و زمانی میتوانیم فیلم ارزشمند بسازیم که روبهروی سیکل معیوبی که حاکمیت میخواهد از سینما بسازد بایستیم. این اگر شکل آنارشی به خودش بگیرد چه اشکال دارد؟ در بدون تاریخ… هم همین را گفتم. شما میدانید که پزشکی قانونی تابع قوۀ قضاییه است و این پزشک به هزار روش میتواند روبهروی قانون بایستد. آنارشی کاوه نریمان از او انسان متفاوتی میسازد. آنارشی علی از او قهرمان میسازد. این را میتوانیم در تمام ارکان جامعه توسعه بدهیم. هر کسی فارغ از اینکه میشود یا نمیشود، یا عملش بهایی دارد یا ندارد، اگر روبهروی عادتهای مألوف مردگی بایستد، زنده میشود. علی در ظاهر هزینۀ گزافی میپردازد. شغلش را از دست داده و زندانی شده اما به جهان دیگری پی برده. رؤیایش خیلی بزرگتر از جهان کوچکی که در آن وَن داشت به حیات خودش ادامه میدهد. چشم علی گرفته شد اما چشم دیگری برایش باز شد. او فرمان را خلاف عادت چرخاند.
*علی نافرمانی میکند و باعث میشود خودروی ضدشورش تصادف کند و واژگون شود. بخش دوم آنارشیسمی که از پشت پنجرۀ سلول نمودار میشود، چهقدر پاسخ شما برای منتقدانتان است که میگویند جلیلوند درِ باغ سبزی نشان میدهد برای نگرش تند اجتماعی و رادیکال؟ آیا پاسخ را میخواهید با آنارشیسم مرحلۀ دوم علی بدهید که از پشت پنجره تیراندازی میکند؟ آیا به این فکر کرده بودید که پیشنهاد ناگزیری برای این زمانه را از طریق قهرمان خودتان ارائه بدهید؟
پیشنهاد فیلم شلیکها نیستند، بلکه گرداندن فرمان است. علی در شلیکها بار دیگر اینهمانی میکند با کنش قهرمانانهای که انجام داده بود. در واقعیت، گرداندن فرمان بهمراتب از شلیک صدها گلوله مهمتر است. من به عنوان یک انسان، فردیت و مسئولیتی دارم که نمیبایست امربرِ ظلم باشم. حتی اگر تا الان امربر بودم، از این لحظه که ظلم بر من آشکار میشود، دیگر فرمان را به میل سیستم و حاکمیت راه نمیبرم. این فیلم پس از سال 1401 ساخته نشده. در سال 98 نوشته شده و در سال 99 ساخته شده. اصلاً ربطی به این جریانات نداشته. اما مگر این اتفاقات در طول تاریخ ما برای بار اول رخ داده؟ زمان آقای کیمیایی در سال 53 یک جور شکل گرفته و الان یک جور دیگر شکل میگیرد. علی یک بار فرمان را در مسیر قدرت راه نبرد و موفق شد انسانی مظلوم را نجات بدهد. این بار در تخیلش دوباره همان کار را میکند، فقط شکلش عوض میشود. علی در سیستم قدرت و سرکوب فعالیت میکند. هر بار که در سلول به یکی از عناصر واقعی نیاز دارد، آن را به دست میآورد. در فیلم زن میگوید توانستی فکر کنی؟ علی میگوید نه، فکر میکنم. چند دقیقه بعد مأموری که در یک روز واقعی به او اسلحه داده بود، در رؤیا برایش اسلحه میآورد. با این تفاوت که در واقعیت اسلحه را به او دادند تا روبهروی مردم بایستد اما اینجا در رؤیایش اسلحه را برای دفاع از مردم به کار میگیرد. این نکته را یادمان نرود که خودی و غیرخودی ساختن، منفعتش فقط به جیب قدرت میرود. «چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم؟ خانهاش ویران باد.» یک بار هم قبلاً گفتم؛ باید با کسانی که در جامعه مجری هستند و خواسته یا ناخواسته در این جایگاه قرار گرفتهاند گفتوگو کنیم و هر کدامشان را یکی از این علیها ببینیم. اساساً هر مملکت مترقی نیاز به پلیس دارد اما در جامعۀ ما به خاطر بحرانهای مملکت وظیفۀ پلیس عوض شده. پلیس باید حامی منافع مردم باشد نه روبهروی آنها. باید با اینها گفتوگو کرد. جامعه باید قوانینش مبتنی بر خرد جمعی تعیین شود نه فرمانهایش. قانون برآیند تفکر جمعی یک جامعه است. حجاب اجباری هم در مملکت ما فرمان است نه قانون. همان طور که دستور رضاخان برای کشف حجاب هم فرمان بود نه قانون. جامعهای که صاحب قانون باشد و مردمش در عین تکثر فکرها بتوانند با رواداری در کنار هم زندگی کنند، نیازی به پلیس ضدشورش و دستگاه سرکوب ندارد.
*مسألۀ کمبینایی علی، بیشتر وجه نمادین دارد. یعنی معلولیت جسمی برایش در نظر گرفتید، تا به «چشم دل» برسد و رؤیاپردازیاش منطقپذیر شود؟
این خوانش دوم و نمادین است. ولی در شکل واقعی وقتی در اثر تصادف، رشتههای عصبی آسیب ببینند، چنین اتفاقی برای چشم میافتد.
* منطق روایی موازی بودنِ حضور لیلا در کنار علی برایتان چه بود؟ از جایی به بعد نگرانی نداشتید که صدای فریاد و شیون و گریههای مداوم لیلا حالت اغراقآمیز پیدا کند؟
علی، لیلا را فقط یک بار به شکل واقعی میبیند، آن هم در خودرو و از آینه. زنی غرق اشک و عرق و با زخمهای روی صورتش. در سلول هر بار میخواهد در نظرش مجسم کند با همان شکل و شمایل میبیندش. در سه روزی که لیلا در آن خانه است زخمهایش همچنان تازه است. اشکها و خاک روی سر و صورتش همچنان تازه است. علی از واقعیتی که یک بار دیده وام میگیرد و این زن را همیشه گریان میبیند. او هرگز لبخند و شکل عادی این زن را ندیده. تحقیقاتی در مورد بیماران اسکیزویید داشتم. اگر بگویید چیزی را تخیل کند، سریع شروع میکند به ساختن سیر منطقی آن خیال. به همین دلیل بیماران اسکیزویید خیالهایشان شکل واقعی پیدا میکند. در ذهنشان شروع میکنند به ساخت دال و مدلولها. علی هم برای اینکه بتواند لیلا را به شکل واقعی در ذهنش تجسم کند به واقعیت نقب میزند و او را گریان در ذهن خودش تصور میکند. برای اینکه برایش واقعی شود بهانههای گریه را در ذهنش میسازد.
*نگاهی تمثیلگونه نداشتید که این زن را در ساحت زنانگی و با رنج مداومی که با خودش حمل میکند به عنوان «مام میهن» ببینید؟
نه.
* پس چرا این پایان را ساختید؟ فیلم با فریاد زن در دشتی سرسبز تمام میشود.
لیلا برایم مام میهن نبود؛ یکی از مظلومان جامعه بود. اعتقاد دارم که وعدۀ خدا حق است و مظلومان روزی آزاد میشوند.
* مگر مام میهن نمیتواند مالامال از رنج باشد؟
چرا، میشود. اما این در ذهن من نبود.
*اگر بخواهید بستری جامعهشناختی برای رویدادهای سال گذشته در نظر بگیرید، فارغ از مبانی و گفتمان فمینیستی، انگار این قضیه را رئالیستیتر نگاه میکنید.
شاید این حرفها به مذاق خیلیها خوش نیاید اما ترجیح میدهم روی این قضیه موجسواری نکنم. به نظرم همان اندازه که زنان این مملکت در رنجاند، مردان هم هستند. مسألۀ من انسان است نه زن و مرد. این فیلمنامه در سال 98 نوشته شد؛ و مگر رنج محدود به این چهلواندی سال است؟ تاریخ رنج در این سرزمین خیلی قدیمیتر است.
* پس گفتۀ اولیۀ من را تأیید میکنید که برای وحید جلیلوند برخی کلیدواژهها اهمیت اصلی دارند؛ یعنی انسان، یا رنجی که به تبع شرایط پر از بحران میکشد.
همین طور است. طبیعتاً به خاطر بحرانهایی که در مملکت داریم، خوانشها و ارجاعاتی که از فیلم برداشت میشود صرفاً در قالب مملکت خودمان بازنشر و تکرار میشود. اما در ابتدا قرار بود این فیلمنامه را در فرانسه بسازم. سرمایهگذار هم داشتیم اما اتفاقاتی افتاد که امکانش فراهم نشد. خیلی جالب است که آتنا (رومن گاوراس) فضایی شبیه فیلم من دارد. قرار بود فیلم را در فرانسه بسازم اما با موضوعهای متفاوت؛ مثل جنبشهای کارگری و قضایای مربوط به سیاهپوستان… اما وقتی امکانش فراهم نشد، موضوع را بومیسازی کردم.
* شاید اگر این اتفاق میافتاد، سهگانۀ شما تکمیل نمیشد.
دقیقاً برعکسش را فکر میکنم. چون مسألۀ من مسئولیت و وجدان فردی است. حالا این در جوامع مختلف خودش را متفاوت نشان میدهد.
* عدهای میگویند وقتی فیلمسازی وارد مسائل اجتماعی میشود، اگر بخواهد سکوی پرتاب جهانی داشته باشد، باید نگاه اینجایی خودش را حفظ کند و اگر نگاه بیرونی داشته باشد برایشان خوشایند نیست. به این لحاظ که معتقدند جامعه همچنان مصایب و معضلات خودش را دارد و بهتر است فیلمساز به وضعیت موجود جامعۀ خودش بپردازد.
من این طور نگاه نمیکنم. فیلمهایی را که آقای کیارستمی در خارج از کشور ساخته خیلی دوست دارم. از نظر من فقط آدمها متفاوتاند اما موضوعها واحدند. مسألۀ من فقط انسان است. فرقی نمیکند در داخل باشد یا خارج از کشور.
* از دید خودتان علی در این سلول و در این دنیای ذهنیِ کابوسگونه، سیر و سلوکی هم دارد؟
قطع به یقین.
*در کنار این مسیری که طی میکند، انگار طی طریق عارفانهای دارد.
به هر حال رنج، سلوک میسازد. علی در طول فیلم رشد میکند. این رشد زمانی اتفاق میافتد که یک بار انتخاب درست داشته باشد. این سلوک در آن ونِ امنیتی و مادامی که به وجدانش رجوع نمیکرد هرگز اتفاق نمیافتاد. زمانی که علی درست انتخاب کرد مشرف به این شد که صاحب سلوک شود.
* در صحنههای درگیری و کشمکش جلوی کارخانه و امضا کردن بیانیه، شکل اجرایتان انگار «صحرای محشر» را تداعی میکند. در کنارش بخش قابلتوجهی را در دوسوم اولیۀ فیلم، رؤیای ذهنی علی در سلول تشکیل میدهد که ضرباهنگ کُندی دارد. فکر نمیکنید مقداری مخاطب را خسته میکند؟
تفاوتی وجود دارد بین خستگی و صبوری. من فیلم را تعاملی میبینم. این گونه نگاه نمیکنم که فیلمساز محصولی را به مخاطب میدهد. تأکیدم این بود که صبوری کن تا چیز دیگری ببینی. شاید متهمم کنند به مخاطبآزاری اما اشکالی ندارد. من در قبال صبوری مخاطب میتوانم حرفم را بگویم. دلیل هم برای ضرباهنگ کُند فیلم دارم. مشخصاً زمانی که عینیت علی را در آن خانه یا در زندان میبینیم، علی شبیه خودش رفتار میکند. یکی از کسانی که مدتی زندانی انفرادی بود تعریف میکرد که «یک روز نماز صبحم را خواندم و بعد از نماز تعقیباتم را به جا آوردم و بعد شروع کردم به شعر خواندن. حدود سهچهار ساعت شعر خواندم و بعد متوجه شدم برایم صبحانه نیاوردهاند. حس کردم دیگر وقت اذان ظهر است. وضو گرفتم و نماز ظهرم را هم خواندم و باز دیدم ناهار هم نیاوردند. دوباره شروع کردم با خودم حرف زدن و خاطرهبازی کردن. دمدمای غروب بود که حس کردم باید وضو بگیرم و نماز مغرب را بخوانم. درِ سلولم را زدند و دیدم برایم صبحانه آوردند. تمام این صبح تا غروبی که تصور میکردم، فقط نیم ساعت گذشته بود.» ببینید در چنین وضعیتی چهگونه زمان کش میآید. میخواستم این کش آمدن زمان در دوسوم ابتدایی فیلم اتفاق بیفتد.
* نمیشد این دنیای ذهنیِ آمیخته با کابوس علی، کمی بالا و پایین داشته باشد؟
این تفاوتِ آدمی است که برای رؤیاپردازی اختیار دارد با کسی که اختیار ندارد. کسی که در سلول است، رؤیایی را میپروراند که به آن نیاز دارد. شاید بگویید اگر علی خیال میکرد اینجا خانه است، پس چرا مبلمان و وسایل بهتری را برایش تصور نکرد؟ نکته این است که هر کسی عناصری را از واقعیت خودش میگیرد و خیال را به آن وارد میکند. به همین دلیل وقتی علی میخواهد خیال کند، عناصر خیالیاش را در واقعیت زندگیاش میآورد، و واقعیت زندگیاش همین دیوارهای سرد و همین تمپوی پایین است.
*شما اهمیت ویژهای برای بازیگری قائل هستید. اینجا در مورد انتخاب بازیگرها و ایجاد شرایط مناسب برای همذاتپنداریِ درست بازیگر با نقش، چه تمهیداتی داشتید؟ بهخصوص در مورد نوید محمدزاده که این یکی از متفاوتترین بازیهای اوست.
غالباً استعداد و زحمت بهندرت یک جا جمع میشوند. به اعتقاد من نوید یکی از بااستعدادترین بازیگرهای سینمای ایران است که بینهایت زحمت میکشد. این دو ویژگی غالباً در یک بازیگر جمع نمیشود. در مورد بعضیها گفته میشود فلانی از چوب بازی میگیرد اما به نظرم حرف بینهایت مزخرفی است. من همیشه سعی میکنم بازیگرهای بااستعداد پیدا کنم چون میدانم بازی گرفتن از چوب خشک ممکن نیست. نوید محمدزاده پیشتر هم نشان داده بازیگر بااستعدادی است. او یکی از نوابغ بازیگری کشور است. این نابغه نیاز به زحمت دارد تا خودش را نشان بدهد. بعضی از کارها اثر این پتانسیل را ندارند که بازیگر یا خودش زحمت بکشد یا این زحمت از طریق کارگردان بر او سوار شود. هر دو فیلمی که با نوید داشتم طبیعتاً این زحمت را میطلبیده. در ترکیب کارگردان و بازیگر از ابتدا مسیری را طراحی کردیم؛ از شناسنامۀ شخصیت تا اینکه رفتارهایش چیست. تا جایی که وقتی صدایی از نوید درمیآمد، صدا از او نبود، بلکه از نهاد شخصیت بود. در طول این کار نوید و دایانا دو اتاق جدا داشتند. هیچکدامشان با عوامل در ارتباط نبودند و عوامل حق معاشرت با این دو را نداشتند. میخواستم آنها کاملاً ایزوله باشند. حتی وقتی هم قطع میدادیم باید در خلوت خودشان میماندند. در زمان تمرین دایانا را بیشتر به این سمت هل دادم که بتواند طبقه عوض کند. خیلی کار سختی بود. دایانا بعد از دورۀ آموزشی حدود یک سالونیم پیش من بود. تنها کاری که از او میخواستم این بود که هفتهای یک بار به خیابان برود، شخصیتی را انتخاب کند و برای آن شخصیت شناسنامهای طراحی کند و آن شخصیت را طوری در خیابان زیست کند که اگر دوربینی او را گرفت، نتواند از مردم عادی تشخیصش بدهد. بعد از یک سالونیم حقوقش را قطع کردم و او را سراغ کارهای سخت فرستادم. در خانۀ مردم کار کرد، در گونیبافی مشغول به کار شد و کارهای مختلفی را تجربه کرد. چون باید امرار معاش میکرد و اجازۀ گرفتن پول از خانوادهاش را هم نداشت. میخواستم با مسائل و مشکلات طبقۀ کارگر بهواقع روبهرو شود. نوید هم فارغ از تمرینهای نابینایی، روی اسکیزوییدش خیلی تمرین کرد. باید طوری خیال میکرد که خیالش بیمارگونه باشد.
* با بیمارهای اسکیزویید هم در ارتباط بود؟
نه، فقط خودم با این آدمها ارتباط داشتم. اطلاعات را میگرفتم و به نوید میدادم. او برای این فیلم حدود هجده کیلو وزن کم کرد. چون میخواستم پوست و استخوان باشد تا رنجی را که در این مدت در زندان کشیده کاملاً ببینیم. بجز لاغری، استفاده از لنز خیلی برای نوید رنج داشت. فارغ از همۀ اینها، نوید خیلی اوقات میگفت اوهام و تصاویری را میبینم. واقعاً کار عجیبی کرد. هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ روانی، سلامتی خودش را برای این فیلم به خطر انداخت.
*هیچوقت به بازیگرها توصیه نمیکنید فیلم خارجی مشابهی ببیند تا الهام بگیرند؟
به هیچ عنوان. من با فیلمبردارم عکس و نقاشی زیاد میبینم. اما به نظرم تأثیر گرفتن از فیلمها سم است. ناخودآگاه ممکن است از فیلمهایی الهام بگیریم چون به هر حال وارد جهان زیستۀ ما میشوند اما اعتقادم بهخصوص در مورد بازیگر این است که مارلون براندوهایی که از آنها قرار است الهام بگیرند همین افراد عادی درون جامعه هستند. به همین دلیل دائم بازیگرهایم را به سمت خیابان هل میدهم نه به سمت فیلمها.
* بازیگر مورد علاقۀ خودتان کیست؟
خسرو شکیبایی. چشمها و درونی داشت که در هیچ بازیگر دیگری ندیدم.
* در مورد بازیگرهای مکمل هم همین دیسیپلین را در نظر دارید؟
بله، حتماً. حدود چهل روز قبل از فیلمبرداری، از سعید داخ خواهش کردم اصلاً نخندد یا خودش را در معرض خنده قرار ندهد. در فیلم هر جا که لبخند میزند یک لبخند تصنعی است؛ شبیه لبخندهایی که در قشر خاصی از حاکمیت زیاد میبینید. آدمهایی هستند که درونشان اصلاً نمیخندد، فقط صورتشان به صورت تصنعی لبخند میزند.
* در مجموعۀ نقشهای مکمل، کنتراست و وجوه بیرونی و حالت مهاجم یک مأمور امنیتی که علیرضا کمالی بهخوبی نقشش را ایفا میکند، بیشتر در ذهن من باقی مانده تا امیر آقایی که اینجا در نقش یک دکتر [بر خلاف بدون تاریخ، بدون امضا] حضوری بدون نوسان دارد.
طبیعتاً نقش علیرضا پررنگتر است چون مهمترین کنش فیلم اینجا اتفاق میافتد. زمان حضور علیرضا کمالی در فیلم، کمتر از حضور امیر آقایی است اما فارغ از جنس بازیشان، نقش علیرضا در لحظهای شکل میگیرد که مهمترن بحران فیلم اتفاق میافتد. به همین دلیل بیشتر در ذهن میماند.
* آیا کلام نمیتوانست به داد چندوجهی شدن این شخصیت برسد؟ یعنی دیالوگهایی که بین دکتر و علی برقرار میشود.
واقعیتش خیلی علاقهای به این کار نداشتم. چون دوست ندارم شخصیتها از زبان من حرف بزنند یا جملۀ بهخصوصی بگویند. دوست دارم دکتر از زبان خودش حرف بزند. ملزومات گفتوگوی دکتر با بیمار این طور ایجاب میکند. دکتر نریمان همان دکتر بدون تاریخ… است که تنزل درجه پیدا کرده و به جای اینکه معاونت بخش تشریح را بر عهده داشته باشد، دکتر زندان میشود تا زندانیها را معاینه کند. این آدم اساساً چه دیالوگ خاصی میتواند با زندانی داشته باشد؟ به همان اندازۀ نیاز برایش دیالوگ نوشتم. میشد دیالوگ درخشانی را برای دکتر خرج تا شخصیتش ماندگار بشود ولی به نظرم به ساحت درام لطمه میزد.
* پس در مورد مأمور امنیتی که نقشش را سعید داخ بازی میکند، میخواهید بگویید که او هم از بدون تاریخ… آمده و موقعیت شغلی خودش را در شکل دیگری حفظ کرده…
بله.
*یعنی مثل علی پوسته نینداخته.
این همان نکتهای است که قبلاً تأکید کردم. در منطق تمامیتخواهی، آدمها آرامآرام از مجریان ساده تبدیل به تصمیمسازان هیولا میشوند. وقتی تصمیمساز هیولا شدی دیگر امکان پیدا نمیکنی که فرمانت را درست بچرخانی. زمانی که هنوز آلوده نشدی و در تردیدهایت باقی ماندهای، اگر انتخاب درست نکنی سیستم تو را در خودش حل میکند و روزی میرسد که تصور میکنی داری کار درستی انجام میدهی. تمام حرفم این است که پیش از آن باید انتخاب کرد.
* اگر بپذیریم بخشی از سینما جذابیت و رسیدن به مخاطبشناسی گسترده است، استنباطم این است که فیلم شما نیاز به یک موسیقی متن تألیفی دارد تا موسیقی متن انتخابیِ وایرالشده. موسیقی میتوانست نقطۀ مکمل باشد اما گویا عامدانه حذفش کردهاید.
در بدون تاریخ… هم موسیقی نداشتم. من سینمای ناتورالیستی را بدون موسیقی میپسندم چون موسیقی انتزاعیترین هنری است که میشناسیم. اگرچه شاید موسیقی غریزۀ مخاطب را تحریک کند اما آگاهانه به او میگویی که این یک فیلم است. به همین دلیل از موسیقی پرهیز میکنم. اما اینجا استفاده شد. موسیقیای که انتخاب کردیم یک موسیقی وایرالشدۀ اینستاگرامی نبود، موسیقیای است که اولافور آرنالدس ساخته و شاهکار است. اما مردم در موقعیتهای مختلف این را استفاده کردهاند و به همین دلیل وایرال شده. البته لزوماً استفاده از کلیشهها همیشه بد نیست. گاهی از کلیشۀ ذهنی مردم استفاده میکنید، یعنی جاهایی که موسیقی احساسات مردم را تهییج میکند. از آن کلیشه برای گفتن حرف خودتان استفاده میکنید. این موسیقی فقط زمانی به گوش میرسد که از یک هدفون پخش میشود. نمیخواستم این موسیقی فیلم باشد، بلکه میخواستم در فیلم باشد. علی برحسب اتفاق این موسیقی را وارد زندگیاش میکند.
* پایانبندی که بخشی از تصنیف موسیقی فیلم دلشدگان (علی حاتمی) است، آیا ادای دین است یا به پایان فیلم میخورده؟
در تمام مدتی که داشتم فیلمنامه را مینوشتم این موسیقی را گوش میکردم. به همین دلیل انگار فیلم، برآمده از این موسیقی بود.
* نوع همکاری شما با فیلمبردار چهگونه است؟ فیلمبردای شب، داخلی… بازی با رنگ دارد و با فضا و موقعیت تطبیق داده شده. جاهایی رنگ آبی غلبه دارد و گاهی رنگ سبز هم آمیخته میشود.
وقتی فیلمی خوب درمیآید همۀ عوامل آن فیلم در خوب شدنش مؤثرند. وقتی فیلم بد میشود یک مقصر دارد و آن کارگردان است. چون تنها کسی که اجازۀ نه گفتن دارد کارگردان است. برای ساخت فیلم با همۀ عوامل همفکری داشتم. خاصه فیلمبردار (ادیب سبحانی) که چشم کارگردان است. بعضی تصاویر زمان فیلمنامه به ذهنم میرسید. به فیلمبردار میگفتم فضا را با این کنتراست میبینم یا نور به این شکل به خانۀ علی میتابد. طبیعتاً جاهایی هم فیلمبردار پیشنهادهایی میداد. اینها را چند مرتبه تست زدیم تا در نهایت به یک رأی مشترک رسیدیم. چه در بازیگری، چه در صحنه و لباس، چه در فیلمبرداری و… همه چیز در تعامل اتفاق میافتد. تکتک عوامل فیلم میبایست فیلم را متعلق به خودشان بدانند.
*بیرون نزدنِ لوکیشن داخلی که حالوهوای سلول دارد و واقعی جلوه کردنش برای مخاطب، نتیجۀ همفکری شما و کیوان مقدم در جایگاه طراح صحنه بود؟
من و طراح صحنه و فیلمبردار جلسات زیادی داشتیم. فقط برای رنگ دیوارها بیش از چهل بار تست زدیم. تازه کهنگی و فرسودگی و دیگر جزییات بعداً به دیوارها اضافه شد. هر تست دکور را ادیب نور میداد و روی آن نور بحث میکردیم. من با کیوان کار نکرده بودم اما کارهایش را دیده بودم. سر بدون تاریخ… با ادیب کار کرده بودم. دستیار پیمان شادمانفر بود. ادیب فیلمبردار درجهیک و باسوادی است. از همۀ اینها مهمتر، بینهایت همراه است. برای اینکه تمام تلاشش را میکند تا به تصویر دقیق ذهنی نویسنده و کارگردان برسد. او بهترین شاگرد پیمان شادمانفر است. وقتی ادیب این طور برای این فیلم درخشید، بیشترین ذوق را پیمان کرد.
* یک توضیح هم در مورد سکانس تظاهرات و اعتراض کارگران بدهید؛ در مورد چگونگی اجرای صحنۀ تصادف و حضور انبوه مردم…
هر کسی در صحنه کنش و واکنشی دارد از هنرجویان خودم است. هنرجوهایی که خیلیهایشان سیمرغ تئاتر دارند اما خیلی متواضعانه آمدند و همکاری کردند. حدود هشتاد نفرشان هنرجوهای خودم بودند. کنشها دست اینها بود. سیاهیلشکرها بین سیصد تا هشتصد نفر بودند. کار سختی که این هشتاد نفر کردند این بود که میبایست آن قدر واقعی باشند تا هنرورها تصور نکنند اینها بازیگرند. میبایست فداکاری محض میکردند و هیچ هنری از خودشان بروز نمیدادند تا مشخص شود بازیگرند. مدیریت اینها سر صحنه کار سختی بود که مدیون حسن لبافی، دستیار و برنامهریزم، بود.
*فیلمبرداری این بخش چند جلسه طول کشید؟
خارجیها و سکانس تصادف، هجده روز…
*در مورد جلوههای بصری کار هم توضیحی بدهید.
به دلیل اینکه فیلمبرداری مصادف شده بود با پیک دوم کرونا، روزهایی که جمعیت زیاد بود، اگر مثلاً هشتصد نفر آفیش شده بودند، ظهر نشده پانصد نفرشان میرفتند. هم به خاطر گرمای هوا، هم کرونا و هم وضعیت خاک و سیمان… خیلیهایشان نمیماندند. به جایی رسیده بودیم که ناگزیر بودیم کارگر روزمزد از سر خیابان بیاوریم. به همین دلیل اواسط کار ناگزیر شدیم در لوکیشن کارخانۀ سیمان 250 متر استودیوی سر باز بسازیم که همان محیط و رنگ و نور را داشته باشد و گروه محمد برادران اضافه شد. رافکاتها را میدادم به محمد برادران که بر اساس آن پلان آدم بگذارد. این خیلی فرسایشی بود چون تا به حال چنین کاری را تجربه نکرده بودیم. کار تجربهشده این بود که یک کپه آدم بگیرند و به یک لشکری ارتباط برقرار
اضافه میکردند. اما اینجا آدمها باید میدویدند و از لابهلای همدیگر رد میشدند و واکنش نشان میدادند. یعنی باید دانه دانه روی هر آدمی کار میشد. 46776 فریم جلوۀ بصری داشتیم که اینها در پلان کنترل نشدند، بلکه فریم به فریم کنترل شدند. این تعداد فریم بین سه تا هجده بار اصلاح شد. محمد برادران و گروهش واقعاً پایمردی کردند.
* جدا از رابطۀ برادری بین شما و آقای علی جلیلوند، نحوۀ حضور او در مقام تهیهکننده در کارهای شما به چه صورت است؟
آنچه که سالهاست از آن به عنوان تهیهکنندۀ مؤلف حرف میزنیم، برادر من انجام میدهد. از ابتدای ایدهای که مطرح میشود او نظر خودش را اعمال میکند. لحظه به لحظۀ فیلم و مفهومی که فیلم میخواهد برساند برایش اهمیت دارد. این وسواس از مفهوم و ایده شروع میشود تا روز آخر پس از تولید. به همین دلیل گاهی یک پروژه ممکن است چهار سال طول بکشد.
* پس به همین دلیل است که بیشتر خودش را محدود و مقید به کارهای شما کرده.
در این مدت کارهای دیگری هم انجام داده اما کارهایی که تماماً دلش با آن است کارهای مشترکمان بوده، برای اینکه نگاه تألیفی بتواند وارد اثر شود، نه اینکه صرفاً ارتباط با سرمایهگذار بگیرد و بعد تلاش کند فیلم فروش بیشتری داشته باشد. اینها هم جزو کارهای اوست اما بیش از همۀ اینها آنچه که فیلم منتقل میکند برایش اهمیت دارد. جلسات زیادی بوده که سر یک ایدۀ ساده ساعتها بحث میکنیم.
*راستی فیلمتان چهطور لو رفت؟
فیلم در آمریکا و اروپا اکران عمومی داشت و فکر میکنم از اروپای شرقی لو رفته باشد.
* حدس میزدید که فیلمتان در اینجا با مشکل مواجه شود؟
در سال 98 که فیلمنامه نوشته شد آن را برای گرفتن پروانۀ ساخت فرستادیم. فیلمنامه بدون حتی یک ایراد پروانۀ ساخت گرفت. زمانی که برای تولید رفتیم برادرم را خواستند و گفتند برخی از نهادها روی فیلم حساس شدهاند. ما دوباره فیلمنامه را خواندهایم و اصلاحاتی داریم. برادرم اصلاً به من نگفت و خودش به آنها پاسخ داد که ما پروانۀ ساخت داریم و چنین چیزی را نمیپذیریم. به برادرم گفتند نمیتوانیم زمان گرفتن پروانۀ نمایش از شما حمایت کنیم. فیلمبرداری تمام شد و به سیاق فیلمهای قبل از طرف دفتر جشنوارۀ ونیز ایمیلی دریافت کردم که گفته بودند ما در جریان ساخت فیلم شما هستیم و اگر فکر میکنید فیلم به جشنوارۀ امسال میرسد برای ما بفرستید. ما یک رافکات فرستادیم و با همان نسخه فیلم را پذیرفتند. همزمان مشغول پروسۀ مراحل پس از تولید بودیم. خبر پذیرفته شدن فیلم در بخش اصلی جشنوارۀ ونیز که پخش شد، سازمان سینمایی خواست فیلم را برایشان بفرستیم. فیلم را که دیدند آقای پژمان لشکریپور که دوست سابق ما بود و امروز در این دولت فرو رفته، گفت اگر یک جلسۀ گفتوگو بگذاریم آیا شرکت میکنید؟ پذیرفتیم و جلسه را با حضور من، برادرم، آقای لشکریپور، آقای خزایی و آقای ایلبیگی تشکیل شد. در همان جلسه پرسیدند آیا فیلم را عین پروانۀ ساخت ساختهاید؟ گفتم فیلمنامه را ورق بزنید و فیلم را ببینید. عین فیلمنامه ساخته شده. شروع کردند به ایراد گرفتن. گفتند تصویر انتهایی فیلم، جایی که میگوید اینجا ایران است و ایران زندان است، باید حذف شود. تصویر آن بچه در وسط اعتراض کارگرها باید حذف شود. آقای خزایی گفت این میزان سیاهنمایی و تلخی را وقتی دیدم ناراحت شدم. اینها واقعی نیست. همانجا گفتم هنوز یک ماه نگذشته از تصویر زنی که جلوی ونِ نیروی انتظامی ایستاده بود و التماس میکرد که دخترم مریض است. چرا میگویید این تصویرها واقعی نیست؟ تمام نگرانی آقایان این بود که ما در مصاحبۀ مطبوعاتی ونیز چه خواهیم گفت. گفتیم اگر پروانۀ نمایش بدهید میگوییم دادهاید و اگر ندهید میگوییم ندادهاید. به همین سادگی. خواهش کردند که ما بگوییم در دست بررسی است. اتفاقاً اصلاً سؤالی هم در این مورد نشد که بخواهیم پاسخی بدهیم. اما مشخصاً موضوعی که به آن اشاره کردند این بود که شورای پروانۀ نمایش حتی حاضر نیست این فیلم را ببیند. یعنی فهرستی داده نشده بود که باید این اصلاحات باید انجام بگیرد اما در آن جلسه رسماً و عیناً این دو گفتوگو اتفاق افتاد. گفتند اگر فیلم را توقیف کنیم شما چه میکنید؟ پاسخ من به آقای خزایی و ایلبیگی این بود: شما توقیف کنید، من با تمام قدرتی که دارم در دنیا پخشش خواهم کرد. سؤال دوم آقایان این بود که اگر شورای پروانۀ نمایش بخواهد اصلاحات به فیلم بدهد چه میکنید؟ گفتم اگر کارگردانتان بخواهد با من صحبت کند – که آن موقع آقای مرادپور بود – با او گفتوگو میکنم اما با هیچ کس دیگر حرف نمیزنم. گفتم من با آقای نوباوه چه حرفی دارم بزنم؟ با شیخی که در شورای پروانۀ نمایش است چه صحبتی دارم؟ گفتم من شانزده بار این فیلمنامه را بازنویسی و دو سال صرف ساختنش کردم. آقای مرادپور را مجاب میکنم که لحظهای از این فیلم قابلحذف نیست. این نکته هم مطرح شد که گفتند اگر بدون پروانۀ نمایش اکران خارجی داشته باشید دو سال ممنوعالکار میشوید. گفتم من در بهترین شرایط سه سال یک بار فیلم میسازم. دو سالش را هم شما ممنوعم کنید. تمام این جریانات پیش از جشنوارۀ ونیز و رویدادهای سال گذشته اتفاق افتاد. ما آنجا تکلیفمان را روشن کردیم. وقتی رفتیم و آن اتفاقات افتاد و بعد وزیر و معاونت سینمایی آن حرفهای بیربط را زدند و برای سینماگران خطونشان کشیدند، گفتیم اصلاً تصمیممان عوض شد. مادامی که شما هستید نه برای پروانۀ نمایش اقدام میکنیم، نه فیلمنامۀ دیگری مینویسم که برای گرفتن پروانۀ نمایشش به شما مراجعه کنم. گفتم ترجیح میدهم اگر فیلم بسازم یا در خارج از کشور باشد یا به شکل زیرزمینی ساخته شود. به طور شفاهی در همان جلسه توسط آقای خزایی و آقای ایلبیگی مواردی مطرح شد که به واسطۀ آن موارد اصلاً امکان پروانۀ نمایش گرفتن وجود نداشت. به همین دلیل تکلیفمان روشن بود. نیازی نبود خودمان را در دام بگیروببند و رفتوآمدهای مداوم بیندازیم. همانجا قید نمایش را زدیم. فیلم را در ونیز یک کمپانی آلمانی خرید و اجازۀ پخش و اکران به عهدۀ آنها بود. اگر اشتباه نکنم فیلم را به پنجاه کشور فروختهاند. میتواند از سینمایی در یکی از کشورها لو رفته باشد. این اتفاقی است که در مورد فیلمهای خارجی هم زیاد میافتد. انتظارمان این بود که اکران فیلم تمام شود و بعد از ورود به پلتفرمها این اتفاق بیفتد. اما فیلم درست وسط اکران بود. هنوز در بعضی از ایالتهای آمریکا و چند کشور اروپایی اکرانش شروع نشده.
* لو رفتن فیلم به این شکل در اکرانهای عمومی کشورهای دیگر، مثل کشور ما، این قدر ضربهزننده است؟
بله، اما نه به اندازۀ ایران.
* در همین حد، فیلمتان توانست سرمایۀ اولیه را برگرداند؟
نه متأسفانه.
*در خارج از کشور راهکار حقوقی برای شناسایی افراد عاملِ این کار و مطالبۀ غرامت از آنها پیشبینی شده؟
شکایت ما در دست بررسی است. کمپانی پخشکننده هم شکایت کرده ولی نتیجهاش مشخص نیست.
* با توجه به موضعی که گرفتهاید، مسیر بعدی فیلمسازی شما چیست؟ میخواهید مثل اصغر فرهادی خارج از ایران فیلم بسازید؟
بله. الان هم مشغول نوشتن فیلمنامه هستم.
* در این فاصلهای که فیلم به صورت قاچاق لو رفته، چه بازتابهایی داشته؟
بازتابهای خیلی خوبی گرفتم. انتظار نداشتم عامۀ تماشاگر با فیلم ارتباط برقرار کند اما به سهم خودشان ارتباط برقرار کردند. فکر میکنم خیلی فراتر از انتظاری که داشتیم فیلم دیده و فهمیده شد.
* میخواهید این طور نتیجه بگیرید که با وجود حجم انبوه فیلمهای سهلپسندی که به جامعه تزریق شده، همچنان سینمای مستقلی که دغدغه و حرفی برای گفتن دارد مخاطب خودش را حفظ کرده؟
بله. اتفاقاً این بخش از مخاطبان تمایل زیادی دارند که فیلمهای تازهتری ببینند. حتی اگر قرار باشد فیلم اجتماعی ببینند، دوست دارند آن را با روایت متفاوت و جدیدی ببینند. بخشی از جامعه از سینمای اجتماعیِ صِرف خسته شده اما وقتی پیشنهادهایی در فرم و شیوۀ روایت داده میشود، اتفاقاً استقبال میکند.
*آیندۀ فرهنگ و هنر و بهخصوص سینما را چهگونه میبینید؟ آیا فکر میکنید بالأخره به نقطهای امیدبخش میرسیم؟
گمان میکنم که این وضعیت نمیتواند دوام داشته باشد و بعد از آن انقلاب عجیبی در حوزۀ فرهنگ اتفاق خواهد افتاد. اگر به ادبیات رجوع کنید، متوجه میشوید که بکرترین آثار ما در تمام حوزهها، در فاصلۀ بعد از دهۀ بیست تا اواسط دهۀ چهل خلق شدهاند؛ دقیقاً بعد از خفقان رضاخانی. انگار ناگهان شکفته شد، تا دورهای که دوباره در پهلوی دوم خفقان حاکم شد. ابتدای انقلاب آثاری داشتیم که خیلی نبوغآمیز بودند و دوباره اوضاع محدود شد. بعد از تمام شدن دوره، ولو برای مدت محدود، به گمانم آثار درجهیکی خواهیم داشت. فقط امیدوارم این فضای باز دوباره محکوم به تناوب نشود.
* این هم نوعی خوشبینیِ ناگزیر است…
به نظرم خوشبینی، تراپیِ زمانۀ ماست. اگر مثل علی رؤیایی نداشته باشیم، امکان زیست هم نداریم.
دعوت معمار سینمای گلخانهای برای یافتن یک نوازنده!+فیلم
|
سینماروزان: محمد بهشتی از مدیران سینمایی دهه شصت در تازه ترین گفتگوی خود بخشی از مشکلات فرهنگی اجتماعی را نسبت داده به کوک نبودن ساز آنها که مناصب مدیریتی را اشغال کردهاند.
معمار سینمای گلخانه ای در برنامه “سپنج” از محصولات فیلیمو، به علی درستکار میگوید: باید ساز وجودمان کوک باشد و ساز وجود چطور کوک میشود؟ در یک ارکستر، نفر اول است که با گوش خود، سازش را کوک میکند و مابقی به او اتکا کرده و ساز خود را با ساز نفر اول کوک میکنند.
بهشتی تاکید کرد: بگردیم نوازنده ای را پیدا کنیم که سازش کوک باشد و حالا لازم نیست کیهان کلهر را پیدا کنیم. بگردیم یک ساز کوک پیدا کنیم.
اسفندیار، فاشیست بود!/بزرگترین اشتباه مصدق این بود که…
|
سینماروزان: من تا هجده سالگی که در سنندج زندگی میکردم نمیدانستم کُرد هستم و تازه وقتی دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم فهمیدم با بقیه فرق دارم و بعدتر که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم متوجه شدم که چقدر ارزشهای ایرانی با من است.
قطبالدین صادقی نویسنده و کارگردان و بازیگر تئاتر و تلویزیون و سینما با بیان مطلب فوق به اعتماد گفت: هر که ادعا کند میخواهد فرهنگ ملتش را خالص سازی کند، حرف بیهوده ای زده است، امروز دوره شعارهای افراطی فرهنگی و نژادی گذشته و باید اندیشید و فهمید و میان فرهنگهای مختلف، تعامل و تعادل برقرار کرد و از آنها برای بهتر زندگی کردن، بهره گرفت.
صادقی ادامه داد: باید با نگاه و رویکرد تحلیلی و انتقادی به شخصیتها نگاه کرد. اسفندیار که بسیاری او را ستایش میکنند یکی از فاشیست ترین آدمهای روزگار بوده و فقط خون میریزد تا بتواند نظام سیاسی اش را تحمیل کند حتی جنگش با رستم، جنگ نظام جدید دین بهی با فرهنگ مردمی است یعنی جنگ حکومت با مردم… باید اسطورهزدایی کنید تا مفاهیم بهتری به مردم انتقال یابد تا به نگرش درستی دست یابید.
او تاکید کرد: حتی آدمی مثل محمد مصدق هم اشتباهاتی کرده و بزرگترین اشتباهش اين بود که به پهلوی بسیار وفادار بود اما او قهرمان ملی است، همت کرد و با درایت، نفت را ملی کرد تا بهره نفت به کل ملت برسد. ستایش دروغین قهرمانان، مردود است و ما باید از قهرمانان الگو و انرژی بگیریم.
قطبالدین صادقی درباره علایق غیرهنری خویش بیان داشت: من اگر تئاتر نمیخوانم گلفروش میشدم و با گل و گیاه درصدد آبادانی جهان پیش میرفتم. من داستانی نوشتهام که در آن شخصیت دختری وجود دارد که به خواب میرود و در خواب میبیند که باید درخت بکارد، بچه به دنیا آورد و خانه بسازد. این سه چیز در دنیا بسیار امیدبخش است.
وی ادامه داد: ژان پل سارتر میگوید آدم نمیتواند همه چیزهایی که دوست دارد را تحقق بخشد ولی دربرابر تمام چیزهایی که ساخته، مسئول است. من ديگر در دانشگاه تدریس نمیکنم؛ ۶۷ دانشکده در سطح کشور داریم که رشته نمایش دارند ولی من در موسسه خودم تدریس میکردم که با شکایت مالک، موسسه تعطیل شد. درکنار کارگردانی تئاتر در سی فیلم و سریال ایفای نقش کردهام که بیشتر به خاطر مسائل مالی بوده.
صادقی در چرایی کم کاری تئاتری این سالهای خود اظهار داشت: دو سه سال است میخواهم نمایشی را روی صحنه ببرم اما هیچ کدام از سالنها وقت نمیدهند و میگویند باید بازیگر گیشهپسند بیاوری و بیشتر این بازیگران هم خودشان را وقف سریالهای کوفتی شبکه خانگی کرده اند و من هم حاضر نیستم با این بازیگران کار کنم… البته در حال حاضر مشغول ضبط تلهتئاتر هستیم و تلاش میکنیم تلهتئاتر “آهسته با گل سرخ” نوشته اکبر رادی را توليد کنیم.
این کارگردان تئاتر درباره ارتباط سیاست و هنر گفت: مردان سیاسی اقتدارگرا هستند و برتراند راسل میگوید قدرت، لذتِ لذتهاست و مردان سیاسی به دنبال این قدرت هستند ولی کارگردان به دنبال لذت خلاقانه است. در کار هنری، جو عاطفی حاکم است و در کار سیاسی تنها چیزی که وجود ندارد، عاطفه است.
او افزود: به سیاستمداران پیشنهاد میدهم حتما “لیرشاه”شکسپیر را بخوانند چوم لیرشاه به قدری خودشیفته است که حتی دختران خود را نمیشناسد چه برسد به مردم. او تمام مسئولیت ها را به آدمهای کارنابلد می سپارد تا جنگ میشود و تمام خوبان روزگار از بین میروند…
سعید اسدی: فیلمنامه “آواز قو” برای پیمان معادی نیست!/بهرام رادان: علی مصفا و لیلا حاتمی از تماشای فیلم به وجد آمدند/عبدالله علیخانی: هر هفته منتظر توقیف بودیم!/شاهنشینان خانه سینما، “آواز قو” و بخش خصوصی را بایکوت کردند تا ارگانیها جایزه بگیرند!/حسین فرحبخش: وصیتنامه عقیدتی من همان سکانس بگومگوی جمشید آریا و قاسم زارع است!/ساره آرین: سعید اسدی علاقهای به حضور من نداشت!
|
سینماروزان: بیش از دو دهه پس از تولید درام ماجراجویانه “آواز قو” توسط موسسه پویافیلم، جعبه سیاه تولید این فیلم در مستند “از ایده تا اکران” به تهیهکنندگی ناهید دلآگاه باز شد.
در این مستند که از شبکه مستند تلویزیون روی آنتن رفت، عبدالله علیخانی و حسین فرحبخش تهیهکنندگان فیلم، سعید اسدی کارگردان و بهرام رادان و ساره آرین بازیگران اصلی حضور داشتند.
بخشهای خواندنی گفتههای این چهار نفر را بخوانید:
*سعید اسدی: فیلمنامه “آواز قو” برای معادی نیست!
–فیلمنامه آواز قو برای پیمان معادی نیست، برای خودم است و من آن را در آمریکا نوشتم با محوریت جوانی که از دارالتادیب فرار میکند و درنهایت کارش به فرار به مکزیک میرسد.
–زمانی حمید جَمدَر از نیروهای معاونت فرهنگی فارابی با توجیه پرهزینه بودن تولید فیلم “یو اس اس اس وینسنس” که درباره شلیک ناو آمریکایی به ایرباس ایرانی بود، از من خواست طرح لوباحت ارائه بدهم و من نسخه ایرانی “آواز قو” را دادم با محوریت همان جوان و این بار جوان قصه به جای مکزیک سر از ترکیه درمیآورد. در هر شکل فیلمنامه اصلی برای خودم است و در خانه سینما و فارابی هم ثبت شده بود. پیمان معادی جوان مستعدی بود و فقط در حد افزودن تعدادی دیالوگ مرتبط با کلانتری کنار ما بود.
–در انتخاب بازیگر زن همیشه دنبال امکان دیگری به جز ساره آرین بودم ولی ایشان همه تلاشش را کرد و از خیلیها هم بهتر بود.
–تهیهکنندههای اولیه “آواز قو”-غلامحسین بلوریان و هوشنگ نورالهی-میگفتند آن سکانس کله زنی رادان به مامور انتظامی را حذف کن ولی من زیربار نرفتم چون اصلا منطق اتفاقات بعدی را زیر سوال میبرد تا رسیدم به پویافیلم که انصافا با حداقل تغییر، فیلمنامه را به تولید رساندند.
— “آواز قو” یک فیلم ملی بود چون درد مردم را واکاوی میکرد و وقتی با مخاطبان به طور نامحسوس فیلم را میدیدم اغلب میگفتند: طرف، چه فیلمی ساخته!
–در جشن خانه سینما کلی نامزدی داشتیم ولی متاسفانه یکی دو نفر از همکاران سیاستباز، توطئه کردند تا رأی گیری تکرار شود و فیلم، رأی نیاورد! قرار بود حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی جایزه بهترین فیلم سال را بگیرند ولی رئیس آن زمان جشن بعدا به من گفت آنها رأی گیری را تکرار کردند چون گمان میکردند اگر فرحبخش جایزه بگیرد، خدا را بنده نخواهد بود! وگرنه از فیلم تا فیلمنامه و تدوین و کارگردان و بازیگری “آواز قو” کاندید دریافت جایزه بود
*حسین فرحبخش: وصیتنامه من همان سکانس عقیدتی “آواز قو” است!
–امید روحانی واسطه معرفی سعید اسدی و فیلمنامه آواز قو به ما شد آن هم در نیمه دوم سال ۷۹ که اصلا برنامه مان پر بود و نمیخواستیم کار کنیم. چون “تکیه بر باد” را میخواستیم اکران کنیم و “دوستان” هم که تازه رفع توقیف شده بود، در مسیر اکران بود و “شبهای تهران” هم در پيش تولید ولی فیلمنامه “آواز قو” آن قدر خوب بود که تصمیم گرفتیم آن را بسازیم.
–ساره آرین را بهرام رادان معرفی کرد که جزو اقوامش بود و چون هم رادان و هم آرین کم تجربه بودند رفتم سراغ رفیق قدیمی ام آتیلا پسیانی و او را آوردم به عنوان بازیگردان که همه را هم راه انداخت. من به آتیلا گفتم من یک هفته ای بازیگر میخواهم و او یک هفته فشرده چنان با رادان کار کرد که شد بازیگر حرفه ای و تحویل داده شد به سینمای حرفه ای. ساره آرین هم کم نگذاشت و خودش نخواست بازیگری را ادامه دهد وگرنه از خیلی ها بیشتر یاد گرفت.
–۶۰ روز فیلمبرداری “آواز قو” طول کشید و حین این ۶۰روز بسیار منضبط پیش رفتیم.
–بازی جمشيد اسماعیل خانی در فیلم بی نظیر بود و با اینکه نقش مکمل داشت ولی فقط در همان سکانس سیلی زنی به رادان، تنها کلوزآپ ش پر از حس و حال و التهابی است که گاهی بازیگران اصلی هم از القای آن عاجزند.
–جمشید آریا به جای بازیگری، کاراکتر فتاح را آفرید و هنوز خیلی ها بعد از زینال بندری، حاج فتاح آواز قو را بهترین و سمپاتیک ترین نقش جمشید آریا میدانند.
–سکانس درگیری لفظی جمشید آریا و قاسم زارع و بحث بر سر حکومت علوی و اموی را یک سکانس عقیدتی دیدم و خودم نوشتم و اصلا وصیت نامه من یکی همین فیلم است و یکی “زندگی خصوصی”.
–افرادی که آن زمان فیلم را دیدند ۲۰ ساله بودند و حالا نوجوان ۱۵ ساله که آن موقع زنده نبود هم فیلم را دیده و دوست دارد چون “آواز قو” فیلم مردم و فیلم زندگی مردم است.
–“آواز قو” جزو معدود فیلمهایی است که حتی مردم با تماشای آنونس و با نمای کله زنی، کیف میزدند و تبلیغ خوبی بود برای اکران فیلم.
— “آواز قو” بیشتر از یک میلیارد و ۱۵۰میلیون(با بلیت ۴۰۰ تومانی)در کل ایران فروخت و فقط ۳۵۰میلیون در تهران و مثلا ۱۵۰میلیون در شیراز فروخت و در مجموع حدود سه میلیون نفر در اکران سینما فیلم را دیدند و ده ها میلیون نفر در شبکه خانگی و بعد شبکه های ماهواره ای و…
–فیلم “آواز قو” باقیات صالحات من است چون مردم فیلم را دیدند و دوست داشتند و هیچ وقت هم کهنه نشد.
*عبدالله علیخانی: هر روز منتظر توقیف بودیم!
–فیلمنامه آواز قو را ابتدا هوشنگ نورالهی-تهیهکننده “باشو..”-و غلامحسین بلوریان میخواستند بسازند ولی نشد چون فکر میکردند نمیتوانند پروانه بگیرند و بدون ممیزی فیلم را بسازند.
–پس از اکران هر هفته منتظر توقیف بودیم و ما هر لحظه نگران بودیم که امروز توقیف میشود یا فردا؟ حتی سینماداران متعجب بودند که چطور پروانه گرفته.
–شاه نشینان خانه سینما فیلم “آواز قو” را از فهرست جوایز حذف کردند تا پویافیلم و بخش خصوصی بایکوت شود و بجایش آثار ارگانی و متصل، به روال همه ساله جایزه بگیرند.
–در اولین اکران خصوصی در سینما سپیده با چند همکار و ازجمله محسن وزیری که فیلم را دیدیم اولین سوالشان این بود که آیا فیلم مجوز دارد؟
–در خانه سینما درست یک روز قبل از اکران، فیلم را نشان دادیم تا خدای نکرده گرفتار تحلیل های مغرضانه نشویم و فیلم جان سالم به در ببرد.
*ساره آرین: بعد از “آواز قو” مربی اسکی شدم!
–بعد از “آواز قو” ازدواج کردم و همسرم مربی اسکی بود و این شد که اسکی را ادامه دادم و حالا مربی اسکی هستم و یک پسر گل دارم ولی شاید هم دوباره برگشتم به بازیگری. بعد از “آواز قو” با اینکه بازی نکردم ولی همچنان مرا می شناسند ولی من به دنبال تشکیل خانواده رفتم و ضرر هم نکردم!
— “آواز قو” سوژه گرمی داشت و حرف دل جوانان را میزد و در اکران های خصوصی، واقعا تشویق شدیم و بعد از سالها هنوز در فضای مجازی دیالوگهایی مثل “خاک من کجاست فتاح؟” بازنشر میشود.
–من خودم امکان مهاجرت داشتم ولی چون خانواده ام را دوست داشتم، نرفتم و در ایران، ماندم و راضی هم هستم.
–جمشید آریا برخلاف شمایل خشن بسیار مهربان و منعطف بود و خیلی کمک کرد که من بتوانم راحت کار کنم.
— حسین فرحبخش و آتیلا پسیانی موافق حضور من بودند ولی سعید اسدی کارگردان باسواد فیلم، مخالف بود. حق هم داشت و میخواست بازیگر حرفه ای بیاورد ولی وقتی دید استعدادش را دارم، کمک کرد…
*بهرام رادان: “آواز قو” علی مصفا و لیلا حاتمی را به وجد آورده بود
— “آواز قو” چهارمین کار من بود و بزرگان بازیگری که در کار بودند خیلی بهم کمک کردند و آنچه باعث موفقیت شد مجموعه اجراهای ما بود و نه فقط یک بازی.
–به غیر از بسیاری از همکاران، علی مصفا و لیلا حاتمی که فیلم آواز قو را در خانه سینما دیده بودند از تماشای آن به وجد آمده بودند، تماس گرفتند و تبریک گفتند.
–دیالوگهای فیلم، درخشان بود و در ذهن مخاطبان، حک شد.
–مهمترین ویژگی آواز قو، ماندگاری است. مخاطب سینما و مردم با چند فیلم مرا به یاد میآورند و یکی هم “آواز قو”.
روزی دو پاکت سیگار میکشیدم!/ شخصیتسازی برای “صبح اعدام” بهروایت پوریا منجزی بازیگر فیلم
|
سینماروزان: فیلم “صبح اعدام” که از متمایزترین آثار زندگینامهای تاریخ سینمای ایران است را بهروز افخمی به تهیهکنندگی علی شیرمحمدی ساخته درباره طیب حاج رضایی و حالا بازیگر نقش کلیددار طیب از ریاضت خاص(!) برای بازی در فیلم گفته.
پوریا منجزی بازیگر نقش کلیددار طیب به پانا گفته: دلیل انتخاب من برای این نقش ظاهر من و فرم فیزیکی نزدیک به نقش بود و توانایی که بهروز افخمی در من دیده بودند همه این ها سبب شد تا من بتوانم کلیددار طیب بودن در «صبح اعدام» را تجربه کنم.
وی در ادامه تصریح کرد: من در ابتدا عکاس و مستندساز هستم و در مرحله بعد یک بازیگر و فیلم صبح اعدام هم کم و بیش به شکل مستند ساخته شده که البته بازی در این فیلم و ساخت چنین فیلمی بسیار سخت بوده و «صبح اعدام» فیلمی است که ارزش این را دارد تا بیشتر از سه بار دیده شود و در هربار مشاهده فیلم شما نکته جدیدی از آن کشف خواهید کرد.
منجزی ادامه داد: یکی از سختی های این نقش برای من این بود که باید روزی دو پاکت سیگار سنگین (!) استعمال می کردم. من تا قبل از این چنین کاری را انجام نمی دادم و موقع برگشت من به خانه از صحنه فیلمبرداری توان و هوشیاری برای من نمانده بود و این اتفاق کمی بازی این نقش را برای من سخت کرد.
این بازیگر افزود: به دلیل انتخاب خط زمانی و تلخ بودن فیلم تصمیم بر این شد تا فیلم را به صورت سیاه و سفید ارائه کنیم تا عمق تلخی و تاریکی داستان را به مخاطب نشان دهیم. مُردن رنگ ها خود راهی برای بیان این موضوع بود و البته نسخه رنگی فیلم هم موجود هست اما تصمیم بر پخش و اکران سیاه و سفید شد.
منجزی گفت: خودم در “صبح اعدام” رده های باریک و نکات ریزی میبینیم از کمدی سیاه و شاید اگر من کارگردان فیلم بودم کمدی سیاه را از فیلم پاک میکردم و بیشتر به زندگی شخصیت ها می پرداختم ولی در فرمت فعلی هم “صبح اعدام”، فیلم متفاوت و جذابی است.
از جوک کیمیایی تا سیلی شکیبایی/از کلکلهای درویش تا سنکوپِ رخشان!
|
سینماروزان: بیتا فرهی آذر۱۴۰۲ مرحوم شد در حالی که به عنوان نمادی والا از هنرمندان شیک و باپرنسیب، نامش در اذهان باقی ماند.
به گزارش سینماروزان، فریدون جیرانی چندی قبل از فوت بیتا فرهی گفتگویی تفصیلی با او انجام داد که در زمان خود منتشر نشد و حالا فرازهایی از گفته های بیتا فرهی را به نقل از اعتماد میخوانید:
–ازدواجم چهار سال طول کشید و بعد به دلایلی دوستانه و با رفاقت جدا شدیم ولی تا زمانی که زنده بود، رفاقت مان سرجایش بود تا اینکه دو سال پیش فوت کرد ولی به هر حال زندگی دونفره ما دوام پیدا نکرد و بعد از ازدواج اول نیز دیگر ازدواج نکردم.
–شوهرم(آقای قریشی) چاپخانه بسیار عظیمی داشت و کار فرهنگی میکرد، کتاب هفته کار شوهر من است که از کتاب های متشخص زمان خود بود و همین الان هم نایاب است. اواخر هم کار چاپ کتاب درسی انجام میداد.
–شوهرم علاقه ای به سینما نداشت، مرد اسپرتی بود و اهل تنیس و اسکی، ورزش میکرد و روزگار را جور دیگری میدید، اهل سینما نبود و گذری به سینما نداشتیم.
–حاصل ازدواجم یک دختر به اسم مهساست که دیپلم را در ایران گرفت و بعد به فرانسه رفت و تحصیلاتش را کامل کرد و ازدواج کرد و نوه ای دارم که عاشقش هستم. نوه من دختری سه سال و نیم است به اسم “تسا”.
–برای فیلم “هامون” اصلا دورخوانی نداشتیم، سناریو را داشتم، اولین روز فیلمبرداری، مهرجویی و گروهش دنبالم آمد و رفتیم کتابسرا تا ترس نداشته باشم. مهرجویی سعی میکرد از خودم بازی بگیرد و من چون شنیده بودن بچه ها خیلی راحت بازی میکنند، کودکانه جلوی دوربین رفتم.
–در “هامون” صحنه های روانشناس و روانکاو خیلی مشکل بود. با جلال مقدم بازی داشتیم و بسیار سخت بود، دیالوگ ها و بازی سخت بود ولی ما راحت گرفتیم. صحنه سیلی زدن خسرو شکیبایی به من هم واقعا سورپرایز بود چون اول گفتند سیلی میزنیم و بعد گفتند نمیزنیم ولي نهایتا سیلی خوردم، جا خورده بودم و درد داشت. خسرو شکیبایی خیلی ناراحت شده بود که بهش گفته بودند سیلی بزند.
–در اولین رونمایی “هامون”، مردم خیلی برخورد خوبی داشتند و فکر میکردند همسر خسرو شکیبایی هستم در حالی که پروین جان(همسر شکیبایی) همراهمان بود.
–سواد و استعداد بازیگری کنار هم مهم است و استعداد هم باید ذاتی باشد و اندکی هم اکتسابی.
–مریل استریپ بازیگر خوبی است ولی فیلمنامه های خوبی برایش می نویسند و مثل اینجا نیست که فقط رل مادربزرگها را برای ما بنویسند و تقریبا هیچ رل بدردبخوری نباشد.
–من فيلم “اعتراض” را خیلی دوست دارم چون نقش متفاوتی بازی کردم، زن متفاوتی بود، ریخت و شمایل متفاوتی داشت و گویش و فرم حرف زدن دیگری داشت.
–به کیمیایی گفتم، من تکنیک نمیشناسم و نه لنز میشناسم و نه چیز دیگر و ایشان خندید و گفت شما همینی که هستی، باش. یادم است سرصحنه “اعتراض”، کیمیایی میخواست خنده ای طبیعی از من بگیرد و یک دفعه آمد در گوشم جوکی گفت که خنده ام گرفت و همزمان آن نما توسط اصغر رفیعی جم ضبط شد. در “اعتراض” داریوش ارجمند هم بود که بسیار بازیگر قدرتمندی است و یکی از بهترین بازیهایش در همین فیلم بود.
–من هم با مهرجویی راحت بودم و هم با کیمیایی، مقابل این دو راحت بودن و آنها مرا آزاد و راحت میگذاشتند ولی احمدرضا درویش این طور نبود.
–احمدرضا درویش بسیار کارگردان خوبی است و سخت پسند و مشکل و بسیار سر بازی در “کیمیا” کلکل میکرد.
–کار با رخشان بنی اعتماد بسیار سخت بود، برای “خون بازی” سه ماه روخوانی کردیم، سه ماه کار و روخوانی هم باید جلوی خودش انجام میشد.
–یکی از سخت ترین صحنه های “خون بازی” جایی بود که مادر به دخترش هرویین میداد و من یکی دو بار اجرا کردم و خوب بود ولی رخشان تا برداشت ۱۲ و ۱۳ ادامه داد چنان که داشتم سکته میکردم یعنی مرا رساند به جایی که داشتم سنکوپ میکردم یعنی آن قدر گرفت و گرفت و گرفت که به اوج رسید و بعد کات داد.
–کیمیایی صبح به صبح دیالوگها را میداد و از فیلمنامه کامل، خبری نبود ولی مهرجویی سناریوی کامل داده بود و دیالوگها کمتر تغییر میکرد.
دعوت محمد خزاعی رئیس سینما از بهروز وثوقی و بهرام بیضایی برای بازگشت به ایران+فیلم/روی آنتن زنده اعلام شد
|
سینماروزان: محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی دولت سیزدهم روی آنتن زنده شبکه دوم تلویزیون از تمام هنرمندان سینمایی خارج از کشور دعوت کرد به ایران برگردند.
خزاعی گفت: تمام هنرمندان خارج از کشور میتوانند به کشور برگردند و در چارچوب قانون کار کنند. چندی قبل شنیدم بهرام بیضایی تمایل دارد که دوباره فیلم بسازد و همین جا دعوت میکنم به ایران بیاید و فیلم بسازد.
وی ادامه داد: بهرام بیضایی در دولت دوم احمدی نژاد و بعد از ساخت فیلم “وقتی همه خوابیم” از ایران رفت و در دولت روحانی هم نتوانست برگردد اما من در مدت حضورم در سازمان سینمایی همواره تلاشم این بود که ایشان برگردد و باز هم فیلم بسازد.
خزاعی درباره هنرمندان قبل از انقلاب که با وقوع انقلاب ممنوعکار شدند و هجرت کردند، بیان داشت: درخواست های متعددی به سازمان سینمایی رسیده از سوی هنرمندان مهاجر که میخواهند برگردند و ما هم به آنها ابلاغ کردیم که میتوانند برگردند و در چارچوب قانون کار کنند.
رئیس سینما تاکید کرد: بهروز وثوقی میتواند برگردد و کار کند و هیچ منعی از سوی ارشاد و سازمان سینمایی ندارد. ممانعتی وجود ندارد و اتفاقا ما کمک ميکنيم که شرایط فعالیت شان فراهم شود.
ماجرای ورود چهرههای لسآنجلسی به ایران؛ از جهان و خردادیان تا ابی و شکیلا و…
|
سینماروزان: با داغ شدن تب ورود نصرت الله معین به ایران، مهدی خزعلی آقازاده حجت الاسلام ابوالقاسم خزعلی لو داده که زمانی کمک کرده جهان قشقایی خوانند فقید لسآنجلسی هم به ایران بیاید.
مهدی خزعلی به اعتماد گفت: سالها پیش در دولت دوم اصلاحات، از طرف یکی از اقوام جهان قشقایی برای ایشان یک امانتی بردم و بعد نشستیم و نسکافه ای خوردیم و آنجا تازه فهمیدم ایشان خواننده است. جهان میترسید به ایران بیاید و از من خواست کمک کنم.
خزعلی ادامه داد: من رزومه جهان را دیدم و ازش خواستم اجازه دهد استعلام کنم و من در ایران از برخی دوستان پرس و جو کردم و آنها گفتند هیچ مشکلی ندارد، پرونده ای ندارد و ایشان آمد و حتی زمان زلزله بم بود که آنجا هم سر زد و قرار بود کنسرت بگذارد به نفع زلزله زده های بم و ما برایش مجوز بگیریم.
وی ادامه داد: او یک آلبوم هم داشت که از طریق برادر ما(سمیر زند) به ارشاد داد که مجوز بگیرد ولی کمی قصور از جانب ما بود که پیگیری نشد وگرنه همین جا مجوز میگرفت و همین جا اجرا میکرد ولی پروسه ارشاد خیلی طولانی شد و ایشان از ایران رفت.
مهدی خزعلی با اشاره به دیگر هنرمندانی که به ایران آمده اند، بیان داشت: افراد دیگری هم این گونه بودند که به ایران آمدند و از جمله خانم شکیلا هم سفرهایی به ایران داشته، آمده و رفته. محمد خردادیان آمد و رفت و کسی هم معترض نشد. میتوانستند خردادیان را بازداشت کنند ولی سیستم چشم بست و با او مماشات کرد پس بقیه هم میتوانند برگردند.
او تاکید کرد: البته که خوانندگان لسآنجلسی اگر به ایران بیایند وامدار قوانین داخلی هستند، مثلا همین آقای ابی وقتی به دوبی میرود قوانین امارات را می پذیرد و آهنگ خلیج فارس را نمیخواند و طبیعی است اگر به ایران بیاید به قوانین داخل هم احترام خواهد گذاشت.
مهدی خزعلی درباره بازگشت معین به ایران اظهار داشت: ایشان میتواند برگردد و کاری با او ندارند. اینکه برخی اصلاح طلبان چون فکر میکنند بازگشت معین در دولت اصولگرا رخ داده، میخواهند سنگ اندازی کنند، درست نیست چون حتی اگر جناح مقابل ما دارد فضا را باز میکند باید کمک کنیم و اینکه من بگویم به نفع جناح مقابل میشود، خطاست. وزیر گفت معین میتواند بیاید و بعد برخی شروع کردند که اگر بیاید ۲۸سال حبس میگیرد و البته که قوهقضاییه به درستی تکذیب کرد. واقعا این سیاهنماییها درست نبود و هر دولتی که میخواهد هنرمندان را کمک کند که برگردند باید حمایت کرد.
مهدی خزعلی خاطرنشان ساخت: معین خواننده ای بسیار معقول است که برای امیر مومنان(ع) خوانده که میتواند حتی در استادیوم آزادی و در عید غدیر برای مولای شیعیان بخواند. این، موضوعی بود که من زمانی به مرحوم هاشمی رفسنجانی هم گفتم ولی آن زمان نشد که اینها به ایران بیایند و حالا هم دیر نیست…
الزام به نیمبها بودن دو روز در هفته بلیت سینماها در تعطیلات نوروز/خرید بلیت فلهای برای شوآف فروش، ممنوع!
|
سینماروزان: امیدواریم در کنار امتداد اکران نوروزی فیلمهای پرفروش روی پرده، الزام به نیم بها بودن بلیت سینماها در روزهای دوشنبه و سه شنبه در دو هفته تعطیلات نوروز هم برقرار باشد تا مخاطبان کمبضاعتتر هم بتوانند به سینما بروند.
حامد مظفری منتقد و کارشناس سینما روی آنتن زنده برنامه جنت آباد رادیوتهران با بیان مطلب فوق گفت: ترکیب اکران نوروزی ترکیب متنوعی است یعنی آنهایی که در تمام اين ماهها نقد داشتند بر غلبه کمدی بر اکران حالا دیگر باید از این چینش اکران راضی باشند ولی آیا این ترکیب متنوع میتواند رکوردشکنی های فسیل و هتل و… را ادامه دهد؟ این مسأله ای است قابل بحثهای مفصلتر.
این منتقد ادامه داد: کمدی «تمساح خونی»، ملودرام جنایی«بیبدن»، فیلم جنگی خوش ساخت «آسمان غرب»، فیلم زندگینامه ای «پرویزخان»، کمدی نوستالژی «آپاراتچی» ، فیلمهای کودک «نوروز» و «ایلیا در جستوجوی قهرمان» ترکیب اکران نوروزی را تشکیل میدهند. در این بین طبیعتا “تمساح خونی” که اکرانش زودتر استارت خورده امید اصلی گیشه است و بعدش “بی بدن” و “پرویزخان” فروشهای خوبی داشته اند. این وسط “آسمان غرب” هم میتواند آنهایی را راضی کند یک فیلم جنگی خوش ساخت و از نظر بصری استاندارد میخواهند. “نوروز” و “ایلیا…” هم دو فیلم کودک هستند تا خانواده هایی که کودک دارند بتونن در نوروز از سینماها استفاده بهینه کنند. “آپاراتچی یک کمدی نوستالژی است که علاوه بر مخاطب عام میتواند مورد توجه آذری زبان ها قرار بگیرد.
حامد مظفری تاکید کرد: آن چیزی که میتواند تنور گیشه ها را در نوروز گرم نگه دارد،ادامه اکران فیلمهای پرمخاطب امسال هست یعنی فیلمهای رکوردشکن مثل فسیل و هتل و هاوایی و… را باید با مدیریت روی پرده نگه داشت چون طبیعی است که بسیاری از مخاطبان وفتی برای تماشای یک کمدی به سینما میروند احتمالا علاقمند میشوند که فیلمهای دیگر را هم ببینند.
این منتقد سینما خاطرنشان ساخت: یک نکته خیلی مهم اینکه در دو هفته تعطیلات نوروز هم باید قاعده نیم بها بودن بلیت سینماها در دوشنبه و سهشنبه ادامه داشته باشد چون خیلی ها توان اقتصادی همین بلیت ۸۰ هزار تومانی را هم ندارند و این طوری میشود تمام طبقات جامعه را دعوت کرد به تماشای فیلمها. در عین حال امیدواریم برخی از صاحبان آثار که متصل به سرمایههای بادآورده هستند برای شوآف فروش، اقدام به خرید بلیتهای فلهای و مهندسی گیشه نکنند چون واقعا فیلمی که مخاطب ندارد را نمیشود تا ابد روی پرده نگه داشت و باید با فیلم بهتر، جایگزین کرد و برای جلوگیری از سوءاستفادههای احتمالی حتما باید نظارت ویژه بر اکران نوروز صورت گیرد.
برنامه “جنت آباد” به تهیه كنندگی مریم سادات آصفی، اجرای مهدی مجنونی، هماهنگی و دستیاری تهیه سپیده آقاجانی و كارشناسی حامد مظفری از رادیو تهران روی آنتن میرود.
پاسخ کارگردان فیلم “پرویزخان” به دو شبهه کلیدی درباره دهه شصت!
|
سینماروزان: رونمایی فیلم “پرویزخان” در جشنواره فیلم فجر۴۲ چند شبهه درباره روایت فیلم را مطرح کرد و ازجمله این شبهه ها بحث همزمانی عملیات با مسابقه فوتبال یا حتی بحث پخش مستقیم مسابقات در دوران جنگ بود که در تحلیل سینماروزان هم قید شد.(اینجا را بخوانید)
همزمان با اکران نوروزی ” پرویزخان” کارگردان فیلم به دو شبهه مرتبط با روایت پاسخ داده.
علی ثقفی کارگردان “پرویزخان” درباره این دو شبهه به وطن امروز گفت: در مقطعی از زندگی آقای پرویز دهداری که ما نشان دادیم و در بهمنماه، عملیات کربلای 4 رخ داده است و این بازی در 8 اسفند همزمان با کربلای 5 انجام شده است، حتی شهید رضاییمجد ۹ اسفند یعنی فردای این بازی در کربلای ۵ شهید میشود، این را هم میدانیم که بخشی از عملیات کربلای 5 آبی بود و جزیره بوبیان کویت در اختیار لشکر عراق قرار گرفته بود. آبان 65 کویت رسما اعلام کرد طرفدار صدام است و بعد از آن میزبان کنفرانسی با حضور کشورهای عربی خلیجفارس شد و در آن کنفرانس کشورها میخواستند معادلات جنگ را به نفع صدام تغییر دهند، حتی گفتند برای این بازی حاضر نیستند ایران را به خاک کویت راه بدهند و ایران هم اعلام کرد حاضر به بازی با کویت نیست و به این میزان بحث جدی و مهم شده بود که در نهایت کشور بیطرف قطر میزبان میشود و ایران به قطر رفت، تا اینجا که تمام موارد فیلم منطبق بر واقعیت است و تنها موضوعی که از تخیل من به وجود آمد بحث منور زدن برای تضعیف رزمندگان بود که آن هم دقیق خاطرم نیست اما این موضوع را هم قبلا شنیده بودم که در بازیهای قبلی با کویت چنین کاری انجام شده بود.
وی ادامه داد: پیرامون بحث پخش مستقیم هم بله! تلویزیون پخش مستقیم نداشت اما به دلیل اینکه میخواستم از فیلم واقعی استفاده کنم و مداوم به مخاطب یادآوری کنم این بازی و گلهای آن واقعی است، برای همین تمایل داشتم از بازی واقعی استفاده شود و فکر میکنم برای مخاطب جذاب باشد که بداند عین به عین این گلها زده شده. حتی آقای کوتی که گزارشگر بازی بودند، در آن زمان با تاخیر در رادیو گزارش کرده بودند و این موضوع را من از گزارشهای مردمی در یک روزنامه در آن زمان خواندم که خوانندگانش زنگ زده و پرسیده بودند درست است ایران 2 گل به کویت زده است و روزنامه هم پاسخ داده بود بله! به هر حال اینها تغییرات بزرگ نیست اما این را هم باید بدانیم که جذابیت یکی از ملزومات سینماست ولی ما سعی کردیم تا جایی که امکان دارد وفادار بمانیم. شما فرض کنید آقای کوتی را از آن بازی حذف کنیم یا اصلا فیلم بازی را نشان نمیدادیم، به نظرم با حذف اینها جذابیت فیلم از بین میرفت.
تکلیف مدیریت فعلی روشن است و پای مجوزهایش میایستد/محال است مجوز اثری را دهیم و شرایط اکرانش را فراهم نکنیم/همين مدیریت سینمایی برای سازندگان “برادران لیلا” در دستگاه قضا، ریش گرو گذاشت/در تاریخ سابقه ندارد که دادستان، یک نماینده تامالاختیار برای حل مشکلات سینماگران بگذارد/بیش از ۶۰ درصد متقاضیان، پروانه ساخت گرفتهاند/قاطبه تهیهکنندهها مخالف تعطیلی شوراهای نظارتی هستند!/تولید فیلم با سی درصد تغییر فیلمنامه، ایرادی ندارد/قول داده بودند سکانس سیلی به پدر را از “برادران لیلا” حذف کنند/بنا بود “برادران لیلا” اکران دوم نوروز۱۴۰۲ روی پرده برود ولی…/ “شب داخلی دیوار” اصلا درخواست پروانه نمایش نداد/برای بازگشت به سینمای معتمدآریا، فراوان جلسه گذاشتیم/”جنگ جهانی سوم” نمونهی فیلمی است که همه مولفههای انتقادی و هجمه عليه سيستم را دارد ولی مجوز گرفته!/ پروانه بینالملل “قاتل و وحشی” زمینهای است برای باز شدن باب مذاکره تا…
|
سینماروزان: اصلاحات لازم را به طور شفاف نگوييم و مثل ادوار قبل اعمال كنيم، بهتر است يا اتفاقا بگوييم كه دوستان مراقبت كنند؟ خيلي از كساني كه الان با هم مراوده داريم و صحبت ميكنيم، يكي از بحثهايي كه بيشتر از هر مورد ديگري مطرح ميكنند، درباره مديريت فعلي سينما اين است كه تكليف ما با شما روشن است. به من، آقاي خزاعي، ايلبيگي و دوستان ميگويند تكليف روشن است يعني ميفهميم فيلم كجايش بايد درست شود يا اين فيلم سه ماه بعد به چه نقطهاي ميرسد يا برعكس.
روحالله سهرابی معاون نظارت عرضه با بیان مطلب فوق به روزنامه اعتماد گفت: ميخواهم دورهاي را كه واكنش و رويكرد منفعلانه بوده، نقد كنم كه گفته نشده. چه ايرادي دارد؟ آقاي فلان فيلمساز، آقاي بازيگر فلان، حواستان باشد به دليل حساسيتهاي جامعه و شرايط موجود به دليل اتفاقاتي كه ميافتد يا افتاده، مراقبت كنيد كه فيلمتان و پروژهتان دچار مساله و مشكل نشود.تکلیف مدیریت فعلی روشن است و پای مجوزهایش میایستد. محال است مجوز فيلمي را دهیم و شرایط اکرانش را فراهم نکنیم.
سهرابی ادامه داد: يك روز من پرونده همه سينماگرهايي را كه دچار مسائل عديده امنيتي و قضايي شدهاند، نشان شما خواهم داد كه ببينيد اتفاقا همين وزير فرهنگ و ارشاد و همين رييس سازمان سينمايي برايشان چه كار كردهاند. براي برادران ليلا بايد ببينيد كه اين آدم در قوه قضاييه چه ريشي گرو گذاشته است.
سهرابی افزود: با مسئولان قضایی جلسات متعددي برگزار كرديم، با همين خانه سينماييها به قوه قضاييه رفتيم. با بعضي از نمايندگان صنوف، با بعضي از سينماگرها. اگر بخواهم نام ببرم از حوصله شما و اين برنامه خارج است كه ببينيد براي چه تعداد سينماگر با قوه قضاييه صحبت كرديم. شما فكر كنيد دادستان كل كشور يك نماينده تامالاختيار براي حل و فصل مشكلات گذاشت كه در تاريخ انقلاب چنين چيزي نداشتيم. اينكه كسي را مامور كنند صرفا براي اينكه فلاني شما حتما براي حل و فصل مشكلات سينماگران كار كنيد كه اتفاقا به دليل حمايت و مساعدت وزير و رييس سازمان و نگاه دولت اين بود. اگر سازمان سينمايي ورود نميكرد الان واويلا بود. خيلي از فيلمهايي كه امسال در جشنواره فجر بودند، نميتوانستند توليد شوند. نميخواهم اسم ببرم، ممكن است افراد راضي نباشند. خيلي از آدمهايي كه در فيلمهاي امسال حضور دارند و در عرصههاي مختلف جلوي دوربين يا پشت دوربين حضور داشتند، ممنوعكار بودند و رفع شد. رفع ممنوعيتها اتفاقا به خاطر پيگيري سازمان سينمايي بود و از دل همان تعامل و پيگيري و خواهش و تمنا از قوه قضاييه حاصل شد وگرنه ما در سينما الان وضعيت بغرنجي داشتيم.
وی با ذکر شاهد مثال از خودش گفت: همان فیلم “خاکستر و برف”خودم اگر الان ارائه میشد احتمالا با كمي اصلاحيه [با لبخند]، پروانه ساخت میگرفت. الان كمي سخت است. آن فيلم حدود سه، چهار سال در نوبت اكران ماند و واقعا دوست داشتم كسي آن زمان در پروانه ساخت به من توصيههايي ميكرد، آن متن را اجازه نميداد بسازم و به من ميگفت اگر اين فيلم را توليد كني، احتمالا در مرحله اكران به مشكل خواهي خورد و با يكسري اصلاحات و تغييرات و جرح و تعديل به نظرم يك فيلم سرحالتر و كممسالهتري ميشد كه زودتر به جريان توزيع وصل شود.
او اظهار داشت: اگر اشتباه نكنم آخرين آماري كه دارم مربوط به ۲۰ روز قبل است كه حدود ۳۰۰ فيلمنامه متقاضي پروانه ساخت بودند. از اين ۳۰۰ فيلمنامه چيزي حدود ۱۸۰ يا ۱۸۵ اثر مجوز ساخت گرفتهاند. يعني چيزي بيش از ۶۰ درصد متقاضي. از دوستان نماينده صنوف بپرسيد كه متوجه شويد سطح و كيفيت آثاري كه رد شدهاند در چه حد بوده است.
سهرابی با اشاره به علاقه شخصی برای حذف شوراهای نظارتی بیان داشت: در شوراها بحث من با دوستان مثل حسین كرمي هم اين بود كه فلسفه اين شورا را نميفهمم. اين شورا اصلا چرا بايد تشكيل شود؟ ۴۵ سال است از انقلاب گذشته و اهالي سينما ميدانند چه چيزي بسازند و چه چيزي نسازند. من بگويم شوراها را چه كساني نگه داشتهاند تهيهكنندهها! اينقدر معروف است كه شما فرموديد. طبيعي هم هست من هم اگر تهيهكننده باشم زير بار چنين قانوني نميروم. من يك تضمين حداقلي اوليه براي آوردن سرمايه و هزينه كردن در يك فيلم ميخواهم.
سهرابی بیان داشت: الان به فيلمها پروانه ساخت ميدهيم. ۱۸ تيتر يا ماده منهيات را امضا ميگيريم. يعني تعهد ميدهند كه اين موارد را رعايت كنند مثل بحث مصرف مشروبات و دخانيات. بعد از چند صفحه تعهد و امضا ميرود يك فيلم ديگري ميسازد.
او ادامه داد: هميشه به دوستان هم ميگويم كه تا ۲۰، ۳۰ درصد به شرط آنكه در مفهوم كلي تغييري ايجاد نشود، طبيعي است. من و شما فيلم ساختهايم و ميدانيم. طبيعتا بعضي اتفاقات لحظهاي و حسي و اقتضاي سر صحنه است و اينطور نيست كه از پيش در متن آورده باشم. منتها عرض من اين است كه اگر اين اتفاق بيفتد… از همان ابتداي دولت آقاي خزايي شعاري بود كه به نظرم خيلي شعار مهمي بود و به نظرم اگر سينماگرها و اهالي سينما به اين امر دقت كنند، ايشان نكته مهم و قول بزرگي داده است. ايشان گفت هيچ فيلمي در دوره ما توقيف نخواهد شد مشروط بر آنكه به فيلمنامهاي كه داده و پروانه ساخت گرفته، وفادار بماند. حالا آن ۱۰، ۱۵ درصد كه طبيعي است و به ذوق و سليقه كارگردان برميگردد. ميخواهم عرض كنم سختگيرياي كه شما ميگوييد، اگر در جلسات شوراي پروانه ساخت باشيد، سختگيري شوراي فعلي اتفاقا از جنس بگير و ببند و محدود كردن و اصطلاحا گرفتن حقي از كسي نيست.
سهرابی پیرامون وضعیت «شب، داخلي، ديوار» گفت: به شما بايد پروانه نمايش بدهم؟ شما به من مراجعه كردهايد كه پروانه نمايش بگيريد؟ من كه در روياها و توهمات خودم نميتوانم تصميم بگيرم يك چيزي صادر كنم. اينها رفقاي ما هستند. ما قبل از جشنوارههاي سال قبل كه اين فيلم به جشنواره برود…اصلا اين فيلم به شوراي پروانه نمايش نرسيد. ما فقط يك نكته گفتيم كه به همه ميگوييم. گفتيم اگر قائل به اين هستيد كه تحت مقررات و موازين تعريف شده و مرسوم سازمان سينمايي در جشنوارهها شركت كنيد و به شكل روتين و معمول به اكران برسيد، حتما فيلمتان توسط شوراي پروانه نمايش ديده شود و بعد برويد… نمونه قبلي «جنگ جهاني سوم»، «تفريق» و نمونههاي زيادي داشتيم كه اين مسير را رفتند. بپرسيد اين فيلمها چه ميزان اصلاح خوردند. وقتي اين مسير را نميپذيريد و خودسر ميرويد، مسيري كه تصورتان است كه درست است، در اين زمينه بحثي ندارم. شايد آنها فكر كردهاند آن مسير درست است. ولي اگر ميآمدند و در شوراي پروانه نمايش اين فيلم ديده ميشد، چه بسا با چند اصلاح، فيلمي كه ۱۱۰ دقيقه است چهار تا 2۰- 10 ثانيه دربيايد، چه اتفاقي قرار است بيفتد؟ دوم اينكه در شلوغيهاي سال گذشته، اينها معني دارد. وقتي يك اتفاقي ميافتد غائلهاي در جامعه و كف خيابان به پا ميشود، اعتراضات، شلوغيها، ناآراميها، شما وقتي برشي از يك فيلم را كه اصطلاحا معني اتفاق روز است بدون اينكه مجوزي از سازمان سينمايي گرفته باشيد، بيرون ميدهيد و فضا را كمي ملتهب ميكنيد و اتفاقات بدتر را رقم ميزنيد، معتقد هستم كه ديگر از دست من مدير سينمايي خارج است و تصميم ممكن است جاي ديگري گرفته شود. شما اگر استاد دانشگاه، معلم آموزش و پرورش، پزشك سازمان نظام پزشكي باشيد هم همين است. مادامي كه فعاليت و رويكردت صنفي و حرفهاي است و مربوط به فضاي حرفهاي خودت است، مدير مربوطهات ميتواند ورود كند و اصلاح كند. از لحظهاي كه از اين غائله عبور كنيد، جاي ديگري بايد درگير شويد.
او گفت: فیلم “شب داخلی دیوار” به لحاظ سينما و بماهو سينما فيلم خوبی است ولي به لحاظ نگاه و رويكرد احتمالا اختلاف سليقه داريم. معتقدم با جرح و تعديلي همان هم قابل دفاع است و درست ميشود. منتها بعد از اتفاق قاچاق فيلم ممكن است سينمادار زير بار اين كار نرود كه يك پرده را اختصاص دهد به فيلمي كه نسخهاش در خانههاي مردم هست. به هر حال فقط ما تصميمگير نيستيم سينمادار هم بايد تصميم بگيرد.
سهرابی تاکید کرد: اي كاش فیلمهایی که به جشنواره های خارجی میروند، از قبلتر ديده ميشد كه اين فضاي فضاحتبار از كشوري كه همهمان بالا و پايينش را ميدانيم به بيرون مخابره نميشد. كساني بودهاند كه نزد من آمدهاند، طي همين دو سال فيلمي داشتهايم كه- نميخواهم اسم ببرم- در جشنواره كن يا ونيز سال قبل بوده، از دوستان سينماگر همفكر شما ميگفتند از شدت خجالت و شرم از روي صندلي بلند شديم كه اين فضا و تصوير را از كشوري كه من در آن زندگي ميكنم، نشان ميدهد و آنقدر دروغ، به خاطر يك جايزه. اتفاقا اگر اين مراقبت و نظارت طبق چيزي كه داشتيم… “جنگ جهاني سوم” نمونه عيني ماست که همه مولفههاي انتقادي و هجمه را عليه يك سيستم دارد. ولي با كارگردان فيلم تعامل كرديم. بحثم اين است به آن بخشي كه ممكن است باعث شرم يك مخاطب ايراني شود ما قائل نيستيم و فكر ميكنم اگر قبلا اين اتفاق نميافتاده، غلط بوده. اميدوارم اسامي را درست بگويم، سال قبل آقايي از ما براي فيلم «تا فردا» به تهيهكنندگي خانم نيكي كريمي پروانه نمايش گرفت. به فيلمي كه به غايت تلخ است ما پروانه نمايش داديم. پنج يا شش ماه بعد با فيلم «آيههاي زميني» بدون پروانه نمايش به جشنواره كن رفت. به چه دليل يك فيلمساز كه قبلا يك مسير باز را جلوي چشمش ديده، يك فيلم با آن شدت تلخي توانسته از ما پروانه نمايش بگيرد، از اين مسير عبور ميكند.
معاون نظارت عرضه افزود: فیلم «عصباني نيستم» را حتی از فهرست جوایز جشنواره فجر خارج کردند و مدتها توقیف بود ولی ما به فیلم دیگر رضا درمیشیان پروانه نمايش داديم به نام «مجبوريم» كه سالها توقيف بوده است و فيلمهاي ديگر. مدیران فعلی همانها هستند كه به «مجبوريم»، ابلق، روشن، قاتل وحشي، چپ راست، علفزار، عامه پسند و… پروانه نمايش دادند.
سهرابی گفت: صدور پروانه بین الملل “قاتل و وحشی” اصطلاحا تدبيري بود كه اين مرحله را عبور كنيم، يك اكران بينالملل بدهيم و دوباره وارد مذاكره شويم. فيلمي كه مطلقا امكان نمايش نداشت، لااقل فضايي را باز كرديم؛ جمله آقاي نعمتالله است كه گفت ما صد سال مديون شما هستيم. حالا اميدوارم كه هنوز بر همين اعتقادشان باشند. براي اكران در بينالملل. ميخواهم بگويم اينكه چه اتفاقي ميافتد، يك جرياني كه شروع كرده تكتك مشكلات فيلمها را حل ميكند، چطور ميشود كه در يك جا ميايستد و اتفاقا مر قانوني رفتار ميكند. مراودهاي با دوستان برادران ليلا داشتيم، مفصل هم صحبت كرديم. ابتداي امر هم اعلام آمادگي كردند. منتها اصلاحات انجام نشد يعني گفتند زمان نداريم، اصلاحاتي كه بايد، انجام نشد. به كن رفتند، حواشي پيرامون فيلم در كن به گونهاي بود كه به كل مغاير با توافقات و تفاهمات ما بود. يعني قرار بود جوري رفتار شود كه اين فيلم پروانه نمايش دارد. ولي نهتنها در اين باره سكوت نشد، بلكه با صداي بلند اعلام شد كه ما بدون پروانه نمايش آمدهايم. اصطلاحا اين كار خط و نشان كشيدن يا هر چيزي اسمش را بگذاريم، است. يك مدير سينما چطور ميتواند يك سينما با اين همه مسائل را مديريت كند؟ دوستان حي و حاضر هستند، تمام شرايط حضور در جشنواره را برايش فراهم كرديم. نگفتيم كه شما نميتوانيد برويد. سه مورد اصلاح داديم كه جمعش به سه دقيقه نميرسيد از كل ۱۰۶ دقيقه فيلم.
او ادامه داد: سکانس سیلی فرزند به پدر جزو اصلاحات ما بود و به شخصه معتقد بودم به آقاي روستايي هم گفتم، بحثم فني و سينمايي نبود. يك گپ درددلانه بود و مدل خودم به ايشان گفتم. دوست دارم اينجا هم بگويم شايد براي فيلمسازان ديگر هم خوب باشد. گفتم سعيدجان، ما كه معتقد هستيم فيلم كتاب رسالت يك فيلمساز است و اگر اين پيشفرض را قبول داشته باشيم كه نميخواهم بگويم ۱۰ ميليون نفر، بگوييم يك ميليون نفر، نه بگوييم ۱۰۰ هزار نفر يا هزار نفر، فيلم شما را ببينند و بابت اين پلان از فيلم شما تاثير بگيرند براي اسائه ادب به ساحت و جايگاه پدر؛ گفتم به شخصه معتقدم كه نه به تو، به خانواده و زندگي يك فيلمساز برميگردد به دليل اينكه يك خطي را شكسته كه نه الان، نه قبل از انقلاب، از نياكان ما نه حتي از دوره بعد از اسلام، مساله بوده و اصطلاحا خط قرمز بوده كه ايشان هم پذيرفت و گفت از اين منظر نگاه نكرده بودم و منطقي است و اصلاحش ميكنم. آخرين ديالوگهاي ما بود و قرار بود بعد از كن اصلاح شود و بعد از اين اصلاحات فيلم به اكران برسد. يعني همه كارهايش انجام شد. ما در آخرين مراوده و مذاكرات با عوامل برادران ليلا، حتي به اولين اكران بعد از نوروز ۱۴۰۲، فكر ميكرديم كه متاسفانه فيلم قاچاق شد.
معاون نظارت عرضه گفت: بحث حجاب در سينما شايد بحث مبنايي و حتي فراسازماني است. يعني تصميمي است كه اتفاقا بايد در مراجع ديگر، در محافل بالادستي گرفته شود. بماند كه با بعضي از اين دوستان ارتباط گرفتيم و صحبت و تلاش كرديم كه به اين فضا برگردند. ميتوانيد بپرسيد مثلا جلسات كمي با خانم معتمدآريا نداشتم. مفصل جلسه داشتم و اتفاقا رويكردم اين بوده كه خانم معتمدآريا به اين فضا برگردد. منتها اين برگشت مقدمات و شرايطي دارد. چون بحث حجاب در كشور ما شايد فراتر از بحث قوانين و مقررات آييننامهاي يك وزارتخانه است…در صلاحيت و اختيار من نيست و ممكن است هر چيزي بگويم، اشتباه باشد. منتها ميتوانم اين را به شما بگويم كه حتي براي چيزي كه خيلي در اختيار ما نبوده، تلاش كردهايم. دوستان هستند و ميتوانند شهادت بدهند. حتي يادم هست در ختم يكي از سينماگرها تماسي داشتيم يا در جلسهاي به يكي از دوستان گفتم اين مراسم خيلي بهانه خوبي است براي شركت شما در همان موازين قبلي كه به نوعي التزام شما به قوانين و مقررات را نشان دهد. بعضيهايشان را موفق شديم و بعضيهايشان شايد هنوز مواضع و ملاحظاتي دارند. به نظرم شايد زمان حلال اين مشكل باشد.
به داد آثار اجتماعی برسید!/انتقادات روح الله حجازی کارگردان فیلم “روشن” از کمبود سانس آثار اجتماعی
|
سینماروزان: کارگردان و تهیهکننده فیلم «روشن» با انتقاد از وضعیت اکران فیلمهای اجتماعی و تعداد سانسهای محدودی که در سینماها به فیلمش داده شده، ابراز امیدواری کرد که مدت زمان طولانی تری به این فیلم داده شود تا روی پرده سینماها باقی بماند.
این فیلم از شروع اکران تاکنون در سالنهای کم و سانسهای محدود و ساعتهای متغیر اکران شده که همانند فیلم های هنر و تجربه، به سختی میتوان سانس مناسب برای تماشای آن پیدا کنند. حجازی در گفتوگویی با ایسنا با تایید اینکه تعدادی از مخاطبان و همکارانش برای پیدا کردن سانس مناسب با سختی مواجه شدند، درباره شرایط اکران «روشن» که از ماهها قبل در تلاش برای نمایش عمومی آن بودند، بیان کرد: با وجود پیگیریها در روزهای منتهی به سال جدید به اکران رسیدیم که این مقطع بیشتر برای فیلمهای کمدی مناسب است.
او افزود: فیلمهای اجتماعی در اکران مراقبت و محافظت میخواهند ولی به نظر میرسد سینمای اجتماعی دیگر چندان جایگاهی ندارد و «روشن» از آخرین فیلمها از این نوع است که روی پرده سینما رفته و از این پس مدلهای دیگری از سینما بیشتر در نوبت اکران قرار میگیرند.
این فیلمساز که برای «روشن» جوایزی را از جشنوارههای خارجی هم گرفته است، با اشاره به اینکه این فیلم در سی و نهمین جشنواره فجر پنجمین فیلم پرفروش آن دوره بود، ادامه داد: وقتی حمایت از فیلمهای اجتماعی کم شود و از طرف مردم هم حمایتی صورت نگیرد، سرخوردگی به وجود میآید. در حال حاضر میبینیم که حتی در تبلیغات هم فیلمهای اجتماعی مثل کمدیها اسپانسر ندارند و بِرندها صرفا سراغ فیلمهای کمدی میروند. با این شرایط سینمای اجتماعی که مهجور بود، مهجورتر شده و احتمالا از این پس خیلی سخت بتوان چنین آثاری را در سینمای ایران تولید کرد.
حجازی در پایان با اشاره به اینکه تاریخ اکران فیلمش ۲۵ بهمن درج شده ولی به دلایلی تقریبا با دو روز تاخیر روی پرده رفت، بیان کرد: امیدوارم شورای صنفی نمایش این فضا را مهیا کند تا اکران فیلم «روشن» و به طور کلی فیلمهایی از این گونه سینمایی همانند آنچه برای فیلمهای کمدی تجربه شد، در مدت زمان طولانیتری ادامه پیدا کند حتی اگر فقط با یک سانس در سالنهای سینما باشد.
عکس: آزاده امیرخان
در دل جشنواره و جام ملتها، مخاطبان به “هاوایی” روی خوش نشان دادند/ادامه اکران فیلمهای مخاطبپسند به نفع اقتصاد سینماست/با آثاری متفاوت به استقبال اکران ۱۴۰۳ میرویم
|
سینماروزان/هونام حقانی: استقبال مردم در تهران و شهرستانها از فیلم “هاوایی” خوب و قابل قبول است و روند فروش تصاعدی است و به نظر میرسد همچنان مخاطب برای فیلم داشته باشیم.
حمیدرضا اسحاقی مدیر پخش موسسه هدایت فیلم با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: این نکته را باید در نظر داشت اکران فیلم هاوایی در شرایطی نامناسب و مصادف بود با برگزاری جشنواره فیلم فجر و برگزاری مسابقات فوتبال جام ملتهای آسیا با این حال از همان هفته اول فروش هاوایی قابل قبول بود.
اسحاقی ادامه داد: اگر اکران فیلمهای مخاطبپسند مثل “هاوایی” در سال بعد هم ادامه داشته باشد هم به نفع فروش فیلم و صاحبان آثار است و هم در خدمت اقتصاد سالن داران است. به هر حال برای مردمی که در اسفند درگیر کارهای آخر سال بودند نوروز و تعطیلاتش زمان خوبی برای دیدن فیلم ها است.
این پخش کننده با اشاره به نقش پردیس های مدرن در رکوردشکنی های سینماها گفت: ساخت این پردیسها باعث افزایش مخاطب است و در حال حاضر خانوادهها دوست دارند در چنین محیط هایی که امکانات جنبی دیگر مثل غذا و خرید و شهربازی و کافه بازی و کتابسرا و… دارد فیلم ببینند. این ساخت سینماهای مدرن باید بیشتر از این گسترش بیاید. الان نیایش مال و زیمامال را در غرب راه اندازی کرده اند و به زودی پردیس دیگری هم رونمایی می شود که کمک میکند به توسعه فرهنگی جامعه.
حمیدرضا اسحاقی درباره فیلمهایی که قرار است سال آینده توسط هدایت فیلم پخش و اکران شود عنوان کرد: فیلم های “شبگرد” و “زعفرانیه” را قرار است در نیمه دوم فصل بهار سال آینده اکران کنیم و…
حقیقتِ عجیب بازیگر زن سریال “جیران”
|
سینماروزان: برخلاف هم تیمیهایم در برنامه مافیایی زودیاک، علاقهی زیادی به بازی مافیا ندارم و به نظرم در این بازی، حرفهای نیستم اما دلایلی مثل عوامل، فضای دوستانه کار و نوع رفتار گروه با هم، من را ترغیب کرد که در این برنامه شرکت کنم و در بازیها هم تلاش میکردم که از حرفهای تر ها یاد بگیرم و بیشتر جنبههای انسانی و اخلاقی این بازی را در نظر بگیرم.
فاطمه مسعودیفر بازیگر سارای گرجی سریال جیران با بیان مطلب فوق به ایرنا گفت: مثلا اینکه بازی به ما یاد میدهد که نباید کسی را به خاطر تصمیماتش ملامت کنیم. چون درست مثل بازی مافیا، در آن لحظه که شخصی تصمیمی میگیرد، ما از بیرون او را میبینیم و ممکن است قضاوت کنیم اما اگر خودمان را جای آن فرد بگذاریم میبینیم که شاید چاره دیگری نداشته تا بتواند تصمیم دیگری بگیرد.
مسعودیفر از اولین تجربه حضورش مقابل دوربین گفت: فیلم پوست، اولین تجربه کاری من بود. با اینکه من در این فیلم، سکانسهای زیادی نداشتم اما کاراکتر مارال تایین کننده مسیر دیگر کاراکتر ها بود و حضورش در دیالوگها حس میشد.
بازیگر فیلم سینمایی «پوست» از دلیل روند رو به رشدش در فضای حرفهای بازیگری و هم بازی شدن با بازیگران باتجربه تر و نام آشنا در پروژههای مختلف گفت و اذعان داشت: بعد از فیلم پوست، از دفتر حسن فتحی با من تماس گرفتند که برای تست سریال جیران به دفترشان بروم. ما دو سه هفته پیاپی فیلمنامه میخواندیم که همان تست من بود و بعد از آن، آقای فتحی من را انتخاب کردند. نقش سارای گرجی برای من بسیار تجربه خوب و شیرینی بود.
وی در ادامه افزود: میتوانم این روند را به قانون جذب گره بزنم. رسیدن من به چیزهایی که میخواستم از گذشته، با تصور این جایگاه شروع شد. به نظرم هر شخص اگر در مسیر خواستههایش زیست کند، هر طور شده راهش پیدا میشود و به هدفش خواهد رسید. من به شناخت آدم ها، خیلی علاقه دارم. از نظر من هر آدم مثل یک کتاب یا یک فیلم سینمایی است که زندگی خاص خودش را دارد و یک عقبه و تجربیاتی دارد که شناخت آن برای من بسیار جذاب و لذتبخش است. حالا در این مسیر، آن فردی که سر راه ما قرار میگیرد، میتواند هر کسی باشد. با این نوع نگاه، ارتباط گرفتن و تعامل با آدم ها برای من کار لذتبخش در عین حال چالش برانگیزی است. این درباره همکاری من با بازیگران با تجربه تر صدق میکند.
مسعودیفر گفت: برای مثال من سر ضبط جیران از همکاری با دیگر بازیگران که در پروژه بودند لذت میبردم در صورتی که قبل از اینکه کار شروع شود، کمی ترس داشتم از قرار گرفتن روبروی آن ها اما بعد از جلسه اول فیلمبرداری، از خاکی بودن و متواضع بودن آنها لذت بردم و به نوعی کار در کنار هرکدام از آن ها برا من یک کلاس و تجربه بازیگری بود.
وی به اختلاف نظرهای موجود بین بازیگران برای حضور در شوهای مختلف اشاره و تشریح کرد: متاسفانه یک چند دستگی بین بازیگران ایجاد شده که به برخی از همکاران میگویند در رئالیتی شو شرکت نکنید، با فلانی کار نکنید یا اینجا نروید و آنجا بروید و…. این چند دستگی باعث شده که آدمها خودشان و مسیری که میخواهند در آن قدم بردارند را گم کنند و این کار قدرت تصمیم گیری همسالان ما را تحت تاثیر قرار داده.
بازیگر سریال «جیران» افزود: همه دوست داریم کار کنیم و تجربه کنیم. حالا چه در تئاتر، چه در سریال، چه فیلم سینمایی و هر آن چیزی که هست. ما به عنوان بازیگر entertainer هستیم یعنی کارمان میزبانی و سرگرم کردن مخاطب است. به نظر من هرکسی مسئول انتخابهای خودش است و به راحتی باید بتواند در خصوص تجربیاتش تصمیم بگیرد. از طرف دیگر هم فکر میکنم این رئالیتی شوها برای انتخاب بازیگر، راه خوبی است. چون ادبیات بازیگر، سوادش، مدل حرفزدنش، تعاملش با دیگران و در کل، شخصیتش را میتوانی زیر نظر داشته باشی و بسنجی که کلیت شخصیتش به آن نقش مد نظر میخورد یا نه.
مسعودیفر ایجاد تنوع در تولیدات پلتفرمها را نیز ضروری دانست و دلایل آن را اینگونه مطرح کرد: ما در ایران، هشتاد میلیون جمعیت داریم که هر کسی سلیقه خاص خودش دارد. در حوزه سرگرمیهای تصویری هم هر شخص، طرفدار یک ژانر است. به نظر من تنوع تولید و پخش برنامه در پلتفرمهای نمایش خانگی خیلی بهتر است و دست مخاطب را برای انتخاب محتوا باز میگذارد.
تکمیل ظرفیت کمدی تا یک سال آینده!/هر که پروانه کمدی میخواهد باید به اکران ۱۴۰۴ فکر کند
|
سینماروزان: موفقیت و رکوردشکنی کمدی های فسیل و هتل و به دنبال آنها هاوایی و شهر هرت، باعث شد تب کمدی سازی در شش ماه اخیر بالا رود به گونه ای که در همین جشنواره فجر۴۲ چهار کمدی(تمساح خونی، صبحانه با زرافه ها، شادروان، دو روز دیرتر) بودند و دو برابر همین تعداد کمدی هم ناتوان از ورود به جشنواره، به دنبال آزمودن بخت برای اکران هستند.
این تعدد کمدی باعث شده که ساختار نظارتی سینما هم به تهیهکنندگان توصیه اکید کند که اگر به دنبال کمدی سازی هستند به اکران سال آینده فکر نکنند. حبیب ایل بیگی معاون نظارت در برنامه هفت گفت: ما در تعداد مجوزها مراقب هستیم. اگر الان کسی بخواهد متقاضی فیلم کمدی باشد، باید به اکران ۱۴۰۴ فکر کند. تا الان به کمدیهایی که مجوز دادیم و هنوز به مرحله پروانه نمایش نرسیدند، برای سال ۱۴۰۳ کفایت میکند.
ایلبیگی ادامه داد: از طرفی، نظامنامه اکران فیلم هم در حال آماده شدن است. از اول سال آینده قاعده اکران رعایت میشود. البته معتقدیم سینمای کشور فقط شامل فیلمهای کمدی نیست و باید همه فیلم و ژانرها در سینمای ایران اکران شوند و طبق قرارداد سانسهای مناسب به فیلمها اختصاص یابد و بر مبنای حداقل سه سانس در روز فیلمها نمایش داده شود.
معاون نظارت با اشاره به اینکه ممکن است حتی برخی کمدی ها هم به درد اکران سینما نخورند، گفت: این دسته از فیلمها باید به شبکه نمایش خانگی و تلویزیون بروند. در سال ۱۴۰۰ که اکران فیلمها مختل شده بود، صداوسیما اقدام به خرید یکی دوتا از فیلمها کرد، تا در تلویزیون پخش شود. صداوسیما با پرداخت پول توانست بخشی از هزینه سرمایهگذاری را برگرداند. برای تلویزیون هم جذاب بود، که یک فیلمی که اکران نشده، نمایش داده شود و حالا میتوان این سیاست را دنبال کرد و به جای صرف هزینه برای تولید، بودجه ها را صرف خرید آثار سینمایی کنند.
رکوردشکنیهای آثار کمدی، سینماداران را نجات داد/ عبدالله علیخانی تهیه کننده باسابقه متذکر شد
|
سینماروزان/هونام حقانی: بعد از شرایط سختی که کرونا برای سینما و سینمادارها به وجود آورده بود، اکران کمدیهای مخاطب پسند یک فرصت خوب برای احیای دوباره سینماهای کشور فراهم کرد و بسیاری از سینماداران بهخصوص سینماداران شهرستانها را از ورشکستگی نجات داد. نکته مهم این است که فیلم کمدی خوش ساخت بر خلاف سایر ژانرها تاریخ مصرف ندارد و فیلم کمدی در هر زمان و شرایطی میتواند مورد توجه مردم قرار بگیرد اما فیلمهای اجتماعی و درام و ملودرام تاریخ مصرف دارند.
عبدالله علیخانی تهیهکننده باسابقه سینما با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: فیلمی مثل “اجاره نشینها”ی مرحوم داریوش مهرجویی هنوز هم بعد از سی سال دیدن جذابیت دارد ولی فیلم “لیلا”ی این کارگردان دیگر جذابیت اکران اولش را ندارد چون ذات “اجاره نشینها” جلب مخاطب عام و خاص یکجا بود و این ذات کمدی های ایرانی است که قبل از همه باید بتوانند کف جامعه را جلب کنند.
تهیه کننده “کما” و “آواز قو” ادامه داد: فیلم کمدی همیشه این شانس را دارد که مورد توجه مردم قرار بگیرد و البته هر کسی از عهده ساخت فیلم کمدی برنمیآید و دوستانی که آثار کمدی را نقدهای تند کرده و آنها را سطحی می دانند خودشان نمی توانند فیلم کمدی بسازنند!
علیخانی افزود: نکته مهم دیگر در تولید کمدی های خوش ساخت، تشخیص تهیه کننده و کارگردان است که چه نوع کمدی و با چه موضوع و تمی در چه زمانی میتواند برای مردم جذاب باشد بنابراین داشتن نگاه درست و وقتشناسی در ساخت فیلم کمدی، ضروری است وگرنه امسال به غیر از فسیل، هتل، شهر هرت و هاوایی کمدی های دیگری هم بوده اند که رکوردشکن گیشه نبودند و به فروش های متوسط و حتی ضعیف، بسنده کردند.
تهیه کننده “آواز تهران” و “قافله” با اشاره به رویکرد اخیر مقامات سینمایی در جهت حمایت از اکران مناسب و بدون حاشیه فیلمهای مخاطبپسند عنوان کرد: خوشبختانه مسئولین متوجه این قضیه شدند که اعتماد به سینمای مخاطبپسند راه برون رفت از وضعیت نابسامان فروش فیلمها و جلوگیری از تعطیلی سالنها است. آنها در عین حال که ممیزی هایشان را در حوزه سینمای کمدی متعادل کرده و در جهت بهتر شدن کیفیت فیلمهای کمدی، حرکت کردند، شماری از فیلمهای توقیفی مثل علفزار، ملاقات خصوصی، عامه پسند، مجبوریم، چپراست، روشن و… را هم مجوز اکران دادند تا سبد اکران متنوعتر هم باشد.
تهیهکننده “تکیه بر باد” و “رز زرد” افزود: درست است که ماحصل کار منطبق بر رکوردشکنی و فروش بالای فیلم های کمدی بود ولی در کنارش فیلمهای جدی خوب مثل سه کام حبس، علفزار و ملاقات خصوصی هم گیشه خود را داشتند و آثار کودک نظیر بچه زرنگ نیز همین طور و این کلیت گیشه، به نفع سینماداران بوده و سینماداران باید خوشحال باشند از این همه رونق سینما و مثلا رکوردشکنی های فسیل.
کمبودهای معیشتی اهالی هنر باعث شد کاندیدای مجلس شوم/بهمن دان بازیگر سینما و تلویزیون مطرح کرد
|
سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: در ادوار مختلف انتخابات مجلس یا شورای شهر با سینماگرانی همچون بهروز افخمی، حبیب کاسه ساز، علی قائم مقامی، ابراهیم داروغه زاده، محمود عزیزی، رضا ایرانمنش، احمد نجفی و… روبرو بودهایم که کاندیدای انتخابات بودند ولی از یک طرف به جز بهروز افخمی، هیج یک در انتخابات، موفق نبودند و از سوی دیگر متاسفانه هیچ کدام از اینها حمایت قاطبه اهالی سینما را برای انتخابات نداشتند؛ که این خودش میتواند علتالعلل عدم حل مشکلات مبتلابه جامعه سینما از طریق نهادهای بالادستی باشد.
بهمن دان بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون تازهترین چهره سینمایی است که کاندیدای انتخابات مجلس شده. خودش درباره علت های کاندیداتوریش در انتخاب مجلس به سینماروزان گفت: سالها به همکارانم تاکید می کردم باید یکی از همکاران از صنوف مختلف سینما وارد مجلس بشود تا بتواند مطالبات و خواسته های اهالی هنر را بی واسطه در صحن مجلس بیان کند. من یا دیگری فرق نمیکند؛ سینماگران و اهالی هنر باید در مجلس، نماینده داشته باشند.
وی ادامه داد: در سال های گذشته هیچ کسی از اهالی هنر در مجلس نبوده که بتواند حرف دل واقعی ما را مطرح کند تا مجلس و دولت صریح و بی واسطه بتوانند در جریان این مسائل قرار بگیرند و همیشه برای ما وکالت در مجلس دست نیافتنی بوده است. این دوره وظیفه خود دیدم که ثبت نام کنم و امیدوارم بتوانم بعد از تایید صلاحیتم که رخ داد رای هم بیاورم.
بازیگر “طوفان شن” و “شیرهای جوان” درباره ارزیابیش از عملکرد دوره ای که بهروز افخمی وارد مجلس شد عنوان کرد: اگر ایشان برای هنرمندان کاری انجام داده بود ما اثراتش را می دیدیم ولی متاسفانه علیرغم تلاشها نتوانست کار مثبتی برای هنرمندان انجام بدهد و حداقل مشکل بیمه بیکاری را حل کند چون ایشان هم با یک لیست سیاسی به مجلس رفته بود و شاید اگر کاندیدایی با حمایت سینماگران به مجلس برود، اوضاع، تفاوت کند.
دان در باره برنامههای احتمالی خود بعد از ورود به مجلس به خصوص حل مشکل بیمه بیکاری سینماگران وتشکیل صندوق های حمایتی معیشتی برای خانواده سینما، تاکید کرد: جایگاه نماینده مشخص است. نماینده باید تمام تلاشش را در جهت درخواست جمعی انجام بدهد و او یکی از ۲۹۰ نماینده حاضر در مجلس است که به اندازه بقیه باید بتواند موثر باشد. هرچند هیچ صحبت فراگیر با هنرمندان انجام نداده ام ولی با این دوستان زندگی کرده ام و کمبود و خواستههایشان را می دانم و می دانم چه بسیار هنرمندانی که سالها است فعالیتی نداشته اند و چه کمبودهای معیشتی که وجود ندارد و باید اینها را رفع کرد.
بازیگر “محاکمه” و “زیر تیغ” درباره طرحهای حمایتی که برای هنرمندان در ذهن دارد و در صورت انتخاب به آنها در مجلس می پردازد گفت: برخلاف سایر نمایندگان اعلام کرده ام بعد از انتخاب شدن در حوزه انتخابیم هفته ای یک روز ملاقات حضوری با مردم و هنرمندان برگزار می کنم تا از نزدیک در جریان خواسته هایشان باشم تا بتوانم آنها را در قالب طرح به مجلس ارائه و با همفکری با سایر نمایندگان تصوبیش کنم.
وی در باره خواسته اش از هنرمندان برای حمایت شدن گفت: از مردم ایران وهنرمندان توقع حمایت دارم تا با حمایتشان آدم های جدید و کنشمند و با انگیزه وارد مجلس بشوند و بسیار خوشبین هستم که انتخاب خواهم شد و انشاءالله اگر انتخاب شوم تلاش میکنم شرایط بهبود معیشت هنرمندان را فراهم کنم.