مرگ دو آهنگساز؛ یکی از خاندان شبپره و دیگری از خاندان بیات!
|
سینماروزان: بامداد بیات و شهنام شبپره دو آهنگساز ایرانی برآمده از دو خانواده نامآشنا در موسیقی، مرحوم شدند.
بامداد بیات- فرزند بابک بیات- و شهنام شبپره- برادر شهبال و شهرام شبپره- بود.
شهنام شبپره گیتاریست و پیانیست بود و در گروه اول بلککتز ازجمله موزیسینهایی بود که در کنار فرهاد مهراد نوازندگی میکرد.
شهبال و شهنام شب پره در بلک کتز
شهنام فرزند سرهنگ محمد شبپره و فروغالزمان مظفری بود و هم پدر و هم مادر دستی بر موسیقی داشتند و این بود که فرزندان هم مستقیما وارد دنیای ساز و آواز شدند.
شهنام شب پره، شهرام شب پره و شهبال شب پره
شهنام مدتی بعد از فعالیت با بلککتز و قبل از پیروزی انقلاب، ایران را ترک و برای ادامه تحصیل موسیقی به آمریکا رفت و با وقوع انقلاب و پیوستن شهرام و شهبال به او، دیگر در همان جا ماندگار شد و روی وطن را ندید.
بامداد بیات متولد ۱۳۶۴ تهران و فرزند زنده یاد بابک بیات آهنگساز و برادر دوقلوی باربد بیات بود. این آهنگساز فعالیت در موسیقی را از کودکی نزد پدرش فرا گرفت و در سن ۱۱ سالگی به هنرستان موسیقی رفت. وی در همین حین بود که به کشور کانادا مهاجرت و در همان جا دیپلم موسیقی را در رشته موسیقی جاز از دانشگاه تورنتو دریافت کرد.
بابک بیات در میان بامداد و باربد
بامداد بیات علیرغم تلاش برای فعالیت مستقل ولی بیشتر به واسطه همکاری با پدرش در نوازندگی برای موسیقی متن فیلمهای «ساحره»، «دو زن»، «فریاد»، «قرمز»، «دستهای آلوده» و سریال «ولایت عشق» شناخته میشد.
مرگ جمال اجلالی؛ بازیگری که فنیزاده را به وجد آورد!
|
سینماروزان: جمال اجلالی بازیگر پیشکسوت در ۷۸ سالگی و بعد از چندین سال درگیری با عوارض سکته مغزی درگذشت.
جمال اجلالی متولد ۱۳۲۶ بود و از همان دوران کودکی به واسطه علاقه به تئاتر درگیر مطالعات هنری شد و سپس با رتبه دورقمی در دانشکده هنرهای زیبا در رشته بازیگری تئاتر پذیرفته شد و همزمان با تحصیلات، فعالیت رسمی خودش را آغاز کرد.
حمید سمندریان در کشف استعداد اجلالی نقش بهسزایی داشت و به واسطه او بود که نقشی متفاوت در اولین و آخرین تجربهی سینمایی سمندریان با عنوان
«تمام وسوسههای زمین» را ایفا کرد.
اجلالی در قامت یک پیرمرد خوشطینت به سینما معرفی شد ولی بعدتر در فیلمهایی همچون «باد در علفزار میپیچد» و «تابو» نقش پیرمردانی به شدت هیولایی و طماع را بازی کرد که این نقش آفرینی ها بیشتر به او میآمد.
مرگ جمال اجلالی بازیگر
فیلمهای «گینس»، «آرایش غلیظ»، «آبی»، «مدرسه پیرمردها»، «دم سرخها» و «عاشق کوچک» و سریالهای «در قلب من»، «دوردستها»، «خط»، «توطئه فامیلی»، «برای آخرین بار»، «پیدا-پنهان»، «سر دلبران»، «سرباز» و «مسافر» از دیگر تجربه های بازیگری اجلالی بود.
جمال اجلالی بازیگر توانا ولی کمکاری بود و شاید یک دلیل کمکاری او روحیات شخصی و به خصوص درونگرایی بود که باعث میشد به راحتی با هر متن و کارگردانی ارتباط نگیرد با این حال کیفیت بازیگری او به خصوص در عرصه تئاتر ، مشهود بود چنان که خودش نقل کرده بود: «من این سعادت را داشتم که پرویز فنی زاده یکشب سر یک اجرای نمایشم اولین نفری بود که آمد پشت صحنه و بعد از کلی حرف یا بهتر بگویم فحش(!) و در تمجید از بازی من گفت دیگر از فردا دیگر بازی نمیکنم چون تو بهتری!!!»
ماجرای کافهداری آقای بازیگر در دل جنگ ۱۲روزه!
|
سینماروزان: مطابق عادتی که دارد، دستش را روی سینه گذاشته و تعظیم میکند و بعد هم با همان لحن همیشگی میگوید: «قدمتان به چشمهای من» سجاد افشاریان در دل جنگ ۱۲روزه اسرائیل علیه ایران، سنگری را در مرکز تهران حفظ کرده و ماندن پای وطن را اینطور معنا بخشید.
به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه فرهیختگان، اینجا کافه آپآرتمان در خیابان ایرانشهر است، عصر یکی از همان روزهایی که رژیم جعلی و کودککش، به خیال خودش تهران را خلوت کرده، به این کافه دوست داشتنی رفتیم. همه صندلیها پر و کافه شلوغ است. بچههایی که حدس میزنم همه دهه هشتادی هستند بین میزها میچرخند و سفارشها را میگیرند. روی یکی از میزها در همان سالن اصلی مینشینم و منتظرم تا افشاریان را ببینم و قصدم را برای رفتن به کافه بگویم.
اطرافم را نگاه میکنم و از دختری که ایستاده تا سفارش بگیرد، از وضعیت حیاط میپرسم و میگوید: «شلوغه شلوغ! جا نداریم. یه کم صبر کنید، میتونید برید داخل حیاط.» تشکر کردم و گفتم همین جا راحتم. سجاد افشاریان که وارد کافه شد. سر همه میزها میایستاد و با همه خوشوبش میکرد. چشم در چشم که میشویم لبخندی میزنم و میگویم: «میخواهم از این نقطه قشنگ شهر گزارش بنویسم.»
لبخندی میزند و میگوید: «به من لطف میکنی. فقط اگر اجازه بدهی من آن طرف مهمان دارم. دوباره برمیگردم.»
سری تکان میدهم و محو تماشای آدمها میشوم. میز جلویی، سه پسر جوان هستند که به نظر میرسد دهه هشتادی باشند، سرگرم گوشیهایشان هستند، اما انگار نت ضعیف است و برای همین تصمیم میگیرند، بازی کنند. یک نفر تنها در میز روبهرو نشسته و یکی از خبرهای جعلی این روزها را بلند میخواند. یکی از پسرهای میز جلویی برمیگردد سمتش و میگوید: «خدایی با خواندن این خبر، خودت خندهات نگرفت؟» همه از این جواب میخندند و مردی که خبر را خوانده هم میخندد.
دختر همچنان کنارم ایستاده، صدایش میکنم و خودم را معرفی میکنم و میگویم: «میخوام باهات مصاحبه کنم.» روسری روی سرش را درست میکند و کنارم مینشیند و میگوید: «یعنی الان برای تلویزیون مصاحبه میکنید؟» میخندم و میگویم: «نه روزنامه.»
کافه داری سجاد افشاریان در دل جنگ ۱۲روزه
سری تکان میدهد و موافقتش را اعلام میکند. خودش را آرامیس معرفی میکند و میگوید 21 ساله است. میپرسم: «چرا اینجا ماندی؟» کمی مکث میکند و میگوید: «خب اینجا (کافه آپآرتمان) را خیلی دوست دارم. مثل خونمونه. اصلاً نمیتونم فکر کنم دیگه اینجا نباشم!» قبل از اینکه سؤال بعدی را بپرسم، میگوید: «البته این را بگویم که خانوادهام خیلی راضی نیستند و نگرانند، اما من اینجا را خیلی دوست دارم. تهران را دوست دارم. نمیتوانم در این شرایط کاری نکنم وقتی خانهام به من احتیاج دارد.»
میپرسم چرا دوست داشتی در این شرایط کنار سجاد افشاریان در کافه بمانی؟ کمی مکث میکند و میگوید: «من زمانی که به اینجا آمدم آقای افشاریان را نمیشناختم، تئاتر و سینما را دوست داشتم اما خب شناختی از او نداشتم. تا اینکه یکبار من و خواهرم را به یک تئاتر دعوت کردند و با جستوجویی که در اینترنت کردم، متوجه شدم که کارگردان و تهیهکننده تئاتر هستند. ارادتی که به او دارم در کلمات نمیگنجد. نمیتوانم اینجا نباشم.»
میگویم در حرفهایت گفتی اینجا برایت خانه است… هنوز سؤالم تمام نشده که تأکید میکند: «خیلی زیاد.» ادامه میدهم حالا یک دشمن جنایتکار به کشورمان به خانهمان حمله کرده، چه جوابی برای این دشمن داری؟ لبخندی میزند و میگوید: «اول باید بگویم که من اصالتاً اهل تاجیکستان هستم. با اینکه شرایط رفتن از تهران را نداشتم. اما فکر کردم اگر شرایطش هم بود، کلی دلتنگ میشدم. الان که تهران را کمی خلوت میبینم، قلبم میگیرد و امیدوارم که زودتر تمام بشود و دوباره برگردیم به همان روزهای شلوغ و پر از ترافیک تهران. اینجا وطن من است. خانهام. فکر بیرون رفتن از آن را نمیتوانم، بکنم.»
دخترک که حالا میدانم رگ و ریشهاش تاجیک و ایرانی است، بلند میشود تا به کارهایش برسد، رفتهرفته که به عصر میرسیم، فضا شلوغتر میشود، حیاط هنوز هم جایی برای نشستن ندارد. در حال نگاه کردن هستم که سجاد افشاریان روبهرویم مینشیند، یاد پیامهایی که این مدت برای وطن منتشر کرده میافتم. لبخندی میزنم و میگویم شروع کنم؟
سری تکان میدهد و میپرسم چرا سجاد افشاریان کافهاش را تعطیل نکرده و تهران مانده است؟ این شاید سؤال خیلیها باشد. میگوید: «باید بمانیم. حرف بزنیم. الان زمانی است که مردم احتیاج دارند، بشنوند. من متوجه شدم ما برای وطن، مملکت، سرزمین، خاک و وطنپرستی کمکاری کردیم. همین شد که شروع کردم. خیلی ابلهانه است فکر کنیم که آدمی مانند نتانیاهو با آن میزان پلیدی، بتواند ناجی ما باشد!» حرفهایش را تأیید میکنم و میگوید: «از یک جایی احساس کردم، باید رویه را عوض کنم و از وطن بگویم، اینکه چقدر جواب میدهد را فکر نکردم، فقط احساس کردم همانطور که در تئاترها و شعرها میگفتم وطن، میگفتم مملکت باید اینها را برای آدمها پررنگ کنم، اینجا حرف سرزمین است، حرف آب و خاک است.»
از باز بودن کافهاش میپرسم و میگوید: «بعد از اینکه این اتفاق افتاد، تصمیم گرفتم که اینجا را باز نگه دارم، به هیچ کس نگفتم برو یا بمان. اما اینجا را دوست دارم و میخواهم باز باشد. مادرم زنگ میزند، نمیخواهم ثانیهای نگران باشد. بارها گفته مادر با اتوبوس به شیراز بیا، اما دست و دلم نمیرود که اینجا را ببندم. الان تمام بچههایی که اینجا کار میکنند، هیچ کدام پرسنل من نیستند. مثلاً یک نفر برایم نوشت، من تجهیزات پزشکی کار میکنم اما یک سال کافه کار کردم، بیام؟ قبول کردم. یک نفر دیگر نوشت، من بلدم آرت بزنم. یکی صبح جلوی کافه هندوانه گذاشت. همه این محبتها زنجیروار پیش میآید و من را امیدوار میکند.»
سینماروزان: تاریخ موسیقی پاپ ایران پر از ماجراها و اتفاقاتی است که شاید به دلیل مهجوریت یک دهه ای موسیقی پاپ در دهه شصت و بعد هم افتراق ایجادشده بین موزیسینهای پاپ مهاجرت کرده و موزیسینهای منزوی باقیمانده، تازه در قرن جدید خورشیدی است که شاهد برخی عیانگوییها پیرامون اتفاقات موسیقی پاپ دهه های گذشته هستیم.
آرش سزاوار از جمله آهنگسازان موسیقی در دهه های چهل و پنجاه که قطعاتی مثل «غم تنهایی» و «زندون دل» را ساخته و با خوانندگانی نظیر فائقه آتشین(گوگوش)، فریدون فروغی و شهلا صافی ضمیر(مرجان) همکاری داشته به تازگی گفتگویی کرده درباره کارنامه ی خود و در خلال آن ادعاهایی طرح کرده علیه حسن شماعی زاده.
آرش سزاوار به پوریا بهراد گفته: شماعی زاده برخلاف ژست مولف، کار اصلی اش کپی کردن قطعات اروپایی، آمریکایی و حتی هندی و سپس کاور کردن آنها بر ترانه های فارسی بوده است.
سزاوار ادامه داده: شماعی زاده با اردلان سرفراز-که ترانه سرای خوبی است- و گوگوش قاطی شد و اسم خودشان را هم گذاشتند «تریو/سهگانه». بعد از آن که گوگوش قطعه «نمیاد» را با آهنگ من خواند و گرفت، شماعی زاده چه کرد؟ رفت و یک قطعه ایتالیایی پیدا کرد با صدای آلبونی-ماری یتا آلبونی-و همان ملودی را سوار کرد روی «خدا گریه مسافر و ندید…» که شد قطعه ی «جاده».
او افزوده: اگر می بینید شماعی زاده همچنان نان «جاده» و «مرداب» و… را که مربوط به قبل از انقلاب است میخورد برای این است که در چهل سال مهاجرت نتوانست حتی یک قطعه کالت مثل آنها تولید کند چون دیگر جرأت کاور کردن نداشت. در آمریکا، کپی رایت کاملا جدی است و حتی اگر برداشتی از یک ملودی کنید و حق و حقوق سازنده را پرداخت نکنید، تحت پیگرد سخت قرار میگیرید و چه کسی است که جرأت کاور کردن داشته باشد؟
سزاوار تاکید کرده: گوگوش در همان قبل از انقلاب نیز با شماعی زاده به هم زد و باز پیش من آمد که برایش «گل هزار پر» را ساختم. شماعی زاده نوازنده خوبی بود در سازهای بادی و درباره نوازندگی ساز، جزو بهترین ها بوده و هست…
باید منتظر ماند و دید واکنش حسن شماعی زاده به ادعاهای آرش سزاوار چیست؟؟
دیگر بس است!/اولین واکنش ستار خواننده مقیم لسآنجلس به ماجرای بیصدا شدن!
|
سینماروزان: حدود دو هفته قبل که خبر ناراحتی حنجره ی حسن ستار خواننده مقیم لسآنجلس پخش شد(اینجا را بخوانید) کم نبودند مخاطبانی که خواستار پرس و جو درباره ماجرا و راستی آزمایی مساله از سوی خود ستار داشتند.
ستار در اولین واکنش به آن خبر به رادیویار چنین گفت: اولا ممنونم از هموطنانی که مستقیم و غیرمستقیم حالم را پرسیدند و برایم آرزوی خوبی و سعادت کردند و ثانیا اینکه خدا را شکر حالم خوب است و مختصر ناراحتی داشته ام که در حال رفع و رجوع است.
به گزارش سینماروزان، ستار ادامه داد: چندی قبل در کانادا اجرا داشتم و امیدوارم باز هم بتوانم اجرای زنده داشته باشم و با مخاطبان دیدار کنم.
این خوانندهی ۷۵ساله درباره اینکه نمیخواهد آلبوم جدید دهد، بیان داشت: من ششصد هفتصد آهنگ خوانده ام و دیگر بس است! آهنگ جدید دیگر نمیخوانم و خبری از آلبوم نیست چون به قدر کفایت کار بیرون داده ام.
ستار تاکید کرد: مردم با همان آهنگ های قدیمی حال کنند و بدانند که حالم خوب است و امیدوارم که هرچه زودتر یک کنسرت بزرگ بگذارم و چه بهتر که بتوانم کنسرت بعدی ام را در ایران بگذارم. ای کاش بشود…
پاسخ ستار به شایعه بی صدا شدن
گفتنی است ستار خواننده پاپ ایرانی که جزو معدود خوانندگان سرشناس مسلط به موسیقی سنتی ایرانی است و با اغلب کمپانی های موسیقی ایرانی از کلتکس تا آونگ و ترانه کار کرده، اولین بار محبوبیت را با خواندن قطعه “خانه به دوش” در سریالی به همین نام(مرادبرقی) ساخته پرویز کاردان تجربه کرد و بعدا در طی پنجاه سال همچنان خوانندگی کرد و محبوب ماند...
پاسخ ساسی مانکن به مسعود فراستی!
|
سینماروزان: انتشار قطعهی تازه ساسان یافته(ساسی مانکن) با عنوان “مارمولک” طبق معمول با انتقادات مختلف مواجه شده و در همین اوضاع، ویدیویی از مسعود فراستی منتشر شده که به تندی از ساسی یاد کرده.
فراستی در این ویدئو میگوید: بین تتلو و ساسی مانکن واقعا نمیدانم کدامیک مبتذلتر است؟ کارهای اینها توهین به موسیقی است، توهین به فرهنگ و توهین به همه چیز است. سر تا پا ابتذال است.
ساسی مانکن در واکنش به فراستی گفته است: “مارمولک” ابتذال نیست بلکه برملاکننده ی ابتذالیه که در زیست جامعه جاری و ساریه. از منتقد محترم سینمایی که همیشه به همه برچسب فرم میزنه و طفره میره از توضیح درباره ابتذال باید پرسید شما به عنوان منتقد یا باید سکوت کنی یا برای مخاطبت توضیح بدی ؟ ابتذال چیه ؟چرا مارمولک مبتذله ؟
او ادامه داده: همین که من با یک آهنگ تونستم کاری کنم که شما بجای نقد فیلم ، آهنگ جدید من رو نقد کنی ، پس موفق بودم و تاثیرگذار و ماقبل نقد نبودم. اولین آهنگ ایرانی که شما بهش حمله کردید من بودم.
من برای شما ارزش زیادی قائلم و شاید باورتون نشه من نقدهای شما رو بسیار دوست دارم.
ساسی افزوده: آهنگ “توبه” ، نشون دادن تظاهره و آهنگ “مارمولک” همون تظاهر همراه با پشت صحنهشه. اگر یک بار با این دید نگاه بکنید ، همه چیز برملا میشه. یک بار همهی آهنگ رو با گوش و چشم انتقادی ببینید و گوش کنید شاید نظرتون عوض شد. یک کار میتونه تو یک سری جنبه ها مبتذل باشه ولی تو یک سری موارد قابل توجه !! به اون چیزهایی که من اشاره کردم توجه کردید، به این ریا کاری ها ؟ پشت صحنه ها؟شما حتی نمیدونید من با چهار دقیقه موزیک فان ،چی رو دارم به چالش میکشم و تونستم چقدر تاثیر روی اون قشر بزارم؟
این خواننده در پایان گفته: با تمام احترام به آقای فراستی و تمام علاقه ای که بهتون دارم و نقدهاتون رو دوست دارم ، لطفا از این به بعد به کارهایی مثل «مارمولک» با یک دید دیگه هم نگاه کنید. شاید جدا از شوخی ، خنده ، رقص و همه چیزهایی که تو این آهنگ هست به یک سری چیزهای دیگه هم برخوردید که قابل تامل بود، مرسی.
ادای دین شهرام ناظری به فرهاد مهراد و احمد شاملو با یک تفاوت عظیم!؟+ویدیو
|
سینماروزان/حامد مظفری: شهرام ناظری خوانندهی موسیقی سنتی ایران قطعه تازهای با متن تلخ ولی آرانژمان پرتحرک با عنوان “عمو نوروز” ارائه کرده است.
آهنگ و تنظیم قطعه از تهمورث پورناظری است و اورتور قطعه، نوای بربط است و بعد همخوانی بانوانی با نام سحر بروجردی و دنیا کمالی در دستگاه شور و سپس مطلع قطعه را شهرام ناظری و آرش سلامیه میخوانند: آی عمونوروز آی عمونوروز/چشامون پرغم دلامون پرسوز…
ترانه قطعه از پوریا سوری شاعر و روزنامهنگاری است که خودش نیز ماهنامهی “وزن دنیا” را بهعنوان رسانهی شعر منتشر میکند، تنظیم پر و پیمانی بر کار انجام شده و سازهای مختلف از سنتور و بربط و کمانچه و سهتار تا تنبور و دهل و دف در قطعه میشنویم و در میانه قطعه نیز شنوای سرنانوازی جانانهی احسان عبدیپور-نوازندهای همنام یک کارگردان سینما-هستیم.
اینکه شهرام ناظری در عین وامداری به نوروز، کوشیده ترانه ای اجتماعی را برای اجرا برگزیند که تصویرسازی ذهنی متن آن یادآور آثار سینمای موسوم به اجتماعی این سالهاست، با واکنشهای مختلف روبرو شده.
برخی مخاطبان این قطعه را با قطعه “شبانه/شب مهتاب”فرهاد قیاس کرده و حال و هوای این دو چه در ریتم ملودی و چه در بخشهایی از کلام را مشابه هم دانستهاند به خصوص در جایی که ناظری میخواند: آی عمونوروز فکر چاره کن/ فکر این دل پاره پاره کن…
این تکه برای مخاطبان یادآور آنجاست که فرهاد میخواند: عمو یادگار مرد کینه دار/ مستی یا هوشیار خوابی با بیدار؟…
البته که بسیار تفاوت است در ریشههای عمونوروز-که یکی از نمادهای نوروز است، با عمویادگار -که یادآور یک بازی قدیمی ایرانی است- با این حال مخاطب این روزگار قرینسازی را دوست دارد و در دوران نوستالژیبازی حتی یک ترانه انتقادی معمولی هم شاید گرفتار قرینیابی گردد.
“شبانه” را احمد شاملو سروده بود و اسفندیار منفردزاده آهنگساز قطعه بود و هرچند به ظاهر عمونوروزِ شهرام ناظری میخواهد مثل شب مهتاب یک قطعه اجتماعی باشد-و یکی با مخاطب قرار دادن عمو یادگار و دیگری با مخاطب قرار دادن عمو نوروز، درددل میکند- ولی به غیر از وجه رویاگونهی “شبانه” که در تضاد است با وجه شِبهرئالیستی “عمو نوروز”، تفاوت در پایانبندی متن، مهمترین وجه افتراق این دو قطعه است.
شهرام ناظری بعد از کلی گلایه از اوضاع و احوال مردمان نزد عمونوروز، در انتها باز دست به دامن معجزهی عمونوروز چنین میفرماید: آی عمو نوروز شبو سحر کن/خورشیدو بیار عشقو خبر کن/آی عمو نوروز فکر چاره کن/فکر این دل پاره پاره کن.
با این حال فرهاد حدود نیم قرن پیش قطعه “شبانه” را با امید قطعی و بی مدد از دیگری چنین پایان برده بود: آخرش یه شب؛ ماه میاد بیرون/از سرِ اون کوه؛ بالای دره، روی این میدون؛ رد میشه خندون!
برای تماشای ویدئوی “عمو نوروز”شهرام ناظری اینجا را ببینید.
«ستار» خوانندهی لسآنجلسی صدایش را از دست داد!/روی آنتن زنده فاش شد
|
سینماروزان: حسن ستار خواننده سرشناس لسآنجلسی که ازجمله هنرمندان ثروتمند ایرانی است، صدایش را از دست داد.
حمید شب خیز مدیر و گرداننده ی شبکه ماهواره ای آیتیان با اعلام خبر فوق گفت: متاسفانه ستار دیگر نمیتواند بخواند چون به یک بیماری خاص دچار شده و عوارض این بیماری باعث شده حنجره اش آسیب ببیند.
وی ادامه داد: البته ستار در حال طی کردن پروسه درمان است و امیدواریم درمانش به خوبی انجام گردد تا این هنرمند باز هم بتواند بخواند و خوب بخواند. به هر حال او خاطرات مختلفی برای چند نسل به ارمغان آورد که به این راحتی نمیشود آنها را فراموش کرد.
ستار خوانندهی لسآنجلسی صدایش را از دست داد!
عبدالحسن ستارپور مشهور به ستار خواننده ۷۵ساله ایرانی از دهه پنجاه، فعالیت حرفه ای آوازخوانی را آغاز کرد و در حدود پنج دهه بیش از پنجاه آلبوم رسمی و بیش از ده آلبوم گردآوری، ارائه داد و در چندین فیلم هم آواز خواند و شاید شناخته شدهترین قطعهاش همان «شازده خانوم» باشد با شعری از محمد صالحعلاء و آهنگ و تنطیم منوچهر چشمآذر که فراوان شایعه نیز پشت ارائه این قطعه شکل گرفت…
ستار ازجمله خوانندگان قطعهی نوروزی «نوبهار» با شعر هما میرافشار و ملودی مرتضی برجسته بوده است؛ قطعهای با مطلع «آمد از ره فصل زیبای بهار/نوبهاران خنده زد بر سبزه زار…» که ابتدا در دهه شصت، مرتضی خودش آن را خواند اما شهرت این قطعه به خاطر اجرای دوم و گروهی آن است.
«نوبهار» در ابتدای دهه هفتاد با همراهی ستار و مرتضی و شش خواننده ی دیگر و ازجمله ویگن دردریان، کوروس شاهمیری، اندی مددیان، عارف کیا، لیلا فروهر، فتانه ملکزاده و دلارام اجرا شد و همچنان در ایام نوروز، قطعه باکلام یا بیکلام آن به عناوین مختلف پخش میشود.
چرا بیست قسمت از سریال “در پناه تو” به طور کامل سانسور شد؟/چرا بازی های داوود رشیدی و محبوبه بیات کاملا حذف شد؟/چگونه پارسا پیروزفر از دانشکده هنرهای تجسمی رسید به نقش اصلی سریال؟/چرا از یازده قسمت اول فقط سه قسمت پخش شد؟+ماجرای انتخاب چادر برای لعیا زنگنه
|
سینماروزان: حدود سی سال بعد از تولید و پخش و موفقیت سریال “در پناه تو” برای اولین بار تهیهکننده سریال اطلاعات جالب و دست نخورده ای درباره سریال را فاش کرد.
منوچهر شاهسواری به شرق گفت: سریال “در پناه تو” سومین سریالی بود که ما تولید کردیم و اولین سریالی بود که ایده مرکزی آن از خودمان بود. در تولید این سریال سعی کردم-فقط سعی کردم- مفهوم تهیه کننده مولف را متبادر کنم.
وی ادامه داد: علیرضا طالب زاده-نویسنده- تازه سربازی را تمام کرده بود و از طریق بهرام دهقانی به من معرفی شد و ایدهای داد که خام بود چون خودش تجربه دانشگاه را نداشت و نتیجتا با همکاران دیگر آن ایده را ورز دادیم و بعد ایده را به حسین سلیمی-فیلم و سریال شبکه دو- ارائه دادم و با همفکری ایشان، خط اصلی سریال شکل گرفت.
شاهسواری درباره کارگردانی سریال بیان داشت: حمید لبخنده مشغول بازی در سریال “جاده” بود و ما در راه شمال بودیم که ایده “در پناه تو” را برایش،تعریف کردم و او خوشش آمد و آن قدر پیگیری کرد که خودش هم چون آدم منضبطی بود برای کارگردانی انتخاب شد.
این تهیهکننده درباره جذب بازیگران بیان داشت: شش هفت ماه وقت صرف انتخاب بازیگران شد و الویت انتخاب بازیگر هم دانشجویان دانشکده هنرهای نمایشی بود و فقط پارسا پیروزفر بود که از دانشکده هنرهای تجسمی آمد.
ماجرای سانسور بیست قسمت از سریال “در پناه تو”
شاهسواری با بغض ناشی ناشی از ممیزی سریال گفت: “در پناه تو” ۴۶ قسمت بود ولی فقط ۲۶ قسمت پخش شد و خودم البته هیچ وقت سریال را ندیدم! اینکه چرا حدود بیست قسمت سانسور شد را نمیدانم. ما فقط سعی کرده بودیم از نظر پوشش قدری زیبایی شناسانه حرکت کنیم و مثلا چادر لعیا زنگنه چادر زیبای مادر خودم بود.
او درباره حذف دو بازیگر سرشناس گفت: داود رشیدی و محبوبه بیات بازی های خوبی در سریال داشتند ولی اپیزودهای آنها کلا حذف شد! سریال چندین بار ممیزی خورد و بخشی از فیلمنامه اصلا اجازه تولید نگرفت و بخشهایی در پخش حذف شد. عجیب ولی واقعی است که در ابتدا یازده قسمت را برای پخش به شبکه دادیم ولی فقط سه قسمت را پخش کردند و مابقی حذف شد و ما گرفتار فشار کاری بدی شدیم و از نظر اقتصادی هم ضربه بدی خوردم در حالی که این سریال به یکی از بهترین ملودرام های تلویزیون بدل شد و حالا بعد از سی سال در بازپخش هم کلی مخاطب دارد و به واسطه آن آگهی میگیرند اما سود اقتصادی برای خودمان نداشت.
ماجرای توبهی ساسی مانکن و «مارمولک۲۱+»؟!/حرفهای یک مدیر اسبق را بخوانید
|
سینماروزان: انتشار قطعه تازه ساسی مانکن(ساسان تافته) به نام «توبه» در حالی که بر روی دموی آن هم موسیقی متن «از کرخه تا راین» قرار داشت و متن این قطعه که درباره توبه و بازگشت به صلاح(!) است با واکنشهای متعددی روبرو شده است. ساسی دوباره روی موج واکنشها سوار شد و اعلام کرد قطعه اصلی، «مارمولک» است با درجه سنی بالای ۲۱سال و آنها که دوست ندارند بچههایشان قطعه اصلی را بشنوند، قطعه «توبه» را برای فرزندان خود پخش کنند.
#پیروز_ارجمند موزیسینی که سابقه مدیریت دفتر موسیقی ارشاد و حوزه هنری را در کارنامه داشته درباره فراگیری قطعات ساسی مانکن و رفتارهای او به خبرگزاری ایسنا گفته: پیروز ارجمند موزیسینی که سابقه مدیریت دفتر موسیقی ارشاد و حوزه هنری را در کارنامه داشته درباره فراگیری قطعات ساسی مانکن به خبرگزاری ایسنا گفته: اگر بخواهیم بررسی کنیم که چرا ملودی مثلا آهنگ ساسی مانکن برای کودکان جذاب است؛ باید بدانیم که علت اول به رغبت بزرگسالان به چنین آهنگهایی برمیگردد و به تبع آن برای کودکان هم جذاب می شود حتی اگر مفهوم مضمون آن را درست درک نکنند. علت دوم هم به پروپاگاندایی که او پیش از انتشار هر آهنگ پیش میبرد، مربوط است؛ چراکه این خواننده قبل از انتشار هر آهنگ تبلیغات غیر متعارفی را طی یک الگوی رفتاری مشخص در فضای مجازی پخش میکند تا بدین منظور جلب توجه کند.
او ادامه داد: البته که این رفتارهای او برای جلب توجه بزرگسالان است و زمانی که با ایجاد یک هجمه تبلیغاتی توجه بزرگسالان خانواده را جلب میکند، کودک نیز به علت کنجکاوی که دارند به این آهنگها جذب میشوند. اگر افرادی مانند ساسی مانکن یا تتلو آهنگ خود را بدون این رفتارها منتشر کنند، آهنگ آنها تا حد زیادی شنیده نخواهد شد.
پیروز ارجمند گفت: ساسی مانکن در تولیدات خود به بخشهایی از جذابیتهای فرهنگی رجوع میکند که نادیده گرفته شدهاند؛ یعنی سراغ مسائلی میرود که ما از چرخه مضامین آثار هنری حذفشان کردهایم، حال این مسائل میتوانند پارامترهای مذهبی داشته باشند یا مشاغل مقدسی مانند پزشکی، معلمی و پرستاری باشند که مردم به آنها اعتماد دارند. درحقیقت او سراغ مسائلی میرود که برای خانوادهها و جامعه ارزشمند و مورد احترام هستند و آنها را در بلند مدت به سخره میگیرد. حال زمانی که این اتفاق رخ میدهد، خانواده نمیتواند کنترلی داشته باشد؛ چراکه رفتارهای تخریبی او زیر پوستی انجام میشود و میتواند در بلند مدت حتی باعث آسیب رسیدن به اعتماد جامعه به این مسائل شود.
ماجرای درگیری ثریا قاسمی با صادق قطبزاده در ابتدای انقلاب
|
سینماروزان: ثریا قاسمی بازیگر “آرامش در حضور دیگران”ناصر تقوایی بعد از انقلاب اسلامی به یکی از بازیگران پرکار رادیو و تلویزیون بدل شد…
مرور روزنامه های ابتدای انقلاب و به خصوص مجله جوانان حکایت دارد از درگیری های ثریا قاسمی با صادق قطبزاده اولین رئیس رادیو و تلویزیون بعد از انقلاب.
از اولین روزهایی که قطب زاده رئیس رادیو و تلویزیون شد بسیاری از نیروها و کارمندان این رسانه با او به مخالفت پرداختند تا جایی که قطب زاده در اردیبهشت۵۸ نشستی با کارمندان رادیو وتلویزیون برگزار کرد و تا توانست از ریاضت اقتصادی خود در فرانسه گفت و مدعی شد هرچه داشته خرج مبارزه کرده و اگر تخم مرغ آفریده نمیشد معلوم نبود با چه چیز گذران زندگی میکرد!
ازجمله کارمندانی که در آن دیدار به قطب زاده تاخت ثریا قاسمی بود که آن زمان به عنوان بازیگر و گوینده در رادیو کار میکرد. وی بابت اخراج بسیاری از متخصصان به قطب زاده تاخت و او را شماتت کرد که چگونه افراد نالایق که هیچ سررشته از امور هنری ندارند را وارد سازمان کرده؟
قطبزاده با سفسطه خطاب به ثریا قاسمی مدعی شد بسیاری از آنها که متخصص نیستند چون متعهد هستند و در زندان شاه بوده اند، میتوانند وارد سازمان شوند و استعداد خود را بروز دهند و آنها که متخصص هستند هم وظیفه دارند به این نیروهای متعهد فضا دهند…قطبزاده در آن دوران امثال داریوش اقبالی و فرهاد مهراد را نمونه خوانندگان متعهد دانسته بود که باید صدایشان از رادیو و تلویزیون پخش شود و بر این امر تاکید کرده بود که نباید صدایی از خوانندگان زن پخش شود.
مرگ منوچهر والیزاده؛ دوبلوری بینظیر که بهروز وثوقی را وارد سینما کرد
|
سینماروزان: منوچهر والیزاده دوبلور سرشناس ایرانی در ۸۴سالگی مرحوم شد.
منوچهر والیزاده با نام اصلی منوچهر والیزادهٔ طهرانی زادهٔ تیر ۱۳۱۹ در تهران بود.
او از اواخر دهه سی و از دوران دبیرستان بعد از بازی در چند تئاتر آماتوری به تئاتر تهران راه یافت و پس از آشنایی با منصور متین که از هنرمندان تئاتر و دوبلاژ فیلم بود به استودیوی شاهین فیلم در خیابان بهار برای دوبله دعوت شد و پس از همکاری در چند فیلم کوتاه نزد او به علی کسمایی معرفی شد و چندین سال در خدمت او کارآموز بود و بعد از مدتی در دوبله فیلم «دختر بنفشه فروش» نقش اول فیلم «هل فرر» را دوبله کرد.
منوچهر والیزاده در عرصه دوبله کارنامه درخشانی از خود به جای گذاشت؛ شخصیت جیم وست با بازی رابرت کنراد در مجموعه تلویزیونی “وست زبل و زرنگ”، با صدای او، به محبوبیت زیادی در ایران دست یافت. گویندگی به جای “بازیل رتبون” در مجموعه فیلمهای “شرلوک هلمز”، رابرت دنیرو (جوانی ویتو کورلئونه) در فیلم “پدر خوانده ۲”، جان میلز (پیپ) در فیلم “آرزوهای بزرگ” و کیانو ریوز در سهگانه “ماتریکس” و همینطور گویندگی در مجموعه تلویزیونی “فرار از زندان” به جای شخصیت مایکل اسکافیلد که مغز متفکر گروه فراریان از زندان فاکس ریور بود، از دیگر کارهای دوبله والی زاده است.
این دوبلور باسابقه در سریال تلویزیونی “منتالیست” بجای شخصیت جین و در کارتون “لوک خوششانس” به جای شخصیت لوک حرف زد. وی در تمام فیلم های “شرک” گوینده شخصیت گربه چکمهپوش با بازی آنتونیو باندراس بوده است.
والیزاده در سال ۱۳۴۰ از طریق تاجی احمدی به امین امینی معرفی شد تا در استودیو عصر طلائی اولین بازیگری خود در سینما را در فیلم “خداداد”ایفا کند و بعد از آن تا اواخر دهه پنجاه در نزدیک بیست فیلم بازی کرد و ازجمله آنها بازی در فیلم کمدی “حکیم باشی”پرویز نوری در نقش آقای پزشک جنتلمن فرنگرفته در مقابل نصرت کریمی بازی کرد.
به روایتی منوچهر والیزاده بهواسطه رفاقت با بهروز وثوقی ابتدا او را وارد کار دوبله کرد و بعد از مدتی بهروز از همین مسیر وارد سینما شده و بازیگر معروفی گردید.
وی در فیلمهای “گل گمشده” و “فرشتهای در خانه من” با بهروز وثوقی و فیلمهای “حریص” و “هیولا” با رضا بیک ایمانوردی همبازی بوده است، او همچنین در فیلمهای”حرمت رفیق” و “با عشق مردن” در کنار همکار صداپیشه خود حسین عرفانی که به عنوان نامداران دوبلهٔ ایران شناخته میشود به هنرپیشگی پرداخت.
والیزاده دو بار ازدواج کرد؛ یک بار در اواخر دهه چهل و با دوم در اواخر دهه شصت. میترا کیانی همسر دوم منوچهر والیزاده مدتی به کار طراحی لباس میپرداخت. آیدا والیزاده فرزندش از ازدواج اول و مجید والیزاده فرزندش از ازدواج دوم بودند.
مرگ ایرج رضایی دوبلور پیشکسوت؛ خالق خوشخط صدای معاون کلانتر!
|
سینماروزان: ایرج رضایی دوبلور و مدیر دوبلاژ باسابقه در سن ۸۹ سالگی درگذشت.
ایرج رضایی متولد مهر ۱۳۱۴ در گوراب، بخش آسارای کرج بود.
ورود وی به دوبله کاملا تصادفی بود و حدودا بیست ساله بود که درمنزل زنده یاد کاووس دوستدار، به همراه تنی چند از دوستان از جمله مرحوم حسن عباسی و دو نفر دیگر از بزرگان دوبله ی آن روزگار مهمان بود و در این بین دیوان شمس تبریزی را میگشاید و چند بیتی را با صدای بلند میخواند که همین چند بیت، فتح بابی می شود برای ورود به دنیای سینما و دوبلاژ چون توسط زنده یادکاووس دوستدار، به ایرج دوستدار که در آن زمان مدیر دوبلاژ استودیوی مولن روژ بود، معرفی میشود و ایشان او را از هر جهت برای دوبلاژ مناسب تشخیص میدهند.
ایرج رضایی فعالیت در عرصه دوبله را از سال ۱۳۳۸ آغاز کرد و پس از بیست سال دوبله از سال ۱۳۵۸ به عنوان مدیر دوبلاژ به فعالیت خود ادامه داد و ازجمله مدیریت دوبلاژ سریال محبوب “ارتش سری” را برعهده داشت.
صدای ماندگار او در نقشهایی همچون «آلبرت فوآره» با بازی برنارد هپتون در سریال «ارتش سری»، «شارنیه» با بازی فرناندو ری در فیلم «ارتباط فرانسوی ۲» و «معاون کلانتر» در کارتون مشهور به همین نام، در ذهن علاقهمندان به یادگار مانده است. او همچنین دوبلور محمد حنفیه در “مختارنامه”، “یاسر” در “محمد رسول الله(ص)”، “ژارکوف” در “عقرب” و… بود.
ایرج رضایی را مبدع لهجه ی هندی در دوبله ایران میدانند. او اولین بار در فیلم “پارتی” بهجای پیتر سلرز این تیپ را ابداع کرد و بعدها در فیلم “مردی که می خواست سلطان باشد” آن را تکرار کرد.
ایرج رضایی به غیر از مدیریت دوبلاژ بسیاری از آثار ایرانی همچون “پلاک ، “از فریاد تا ترور”، “حماسه دره شیلر”، “مسافران مهتاب”، “دیده بان” و…، سابقه بازیگری در فیلم معروف “از فریاد تا ترور” و سابقه نویسندگی آثاری همچون “گذر اکبر”، “قصه ماهان”، “حریص”، “سینه چاک” و “بهار در پاییز” را داشت.
ایرج رضایی به غیر از صدای گرم و لطیف، ازخط زیبائی هم برخوردار بود و از نظر شخصیتی، فردی پر از عطوفت ومهربانی بود و با اتکا به این ویژگی ها آثار نقش مثبت سینمای جهان را با مهارت دوبله کرد.
درگذشت منتقدی که ابایی نداشت از ابراز عشق به بالیوود!
|
سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: شاپور عظیمی منتقد و مترجم سینمای ایران در ۶۱سالگی فوت شد
شاپور عظیمی متولد ۱۳۴۲ در اهواز بود و تا مقطع کارشناسی ارشد، سینما خوانده و مترجم بیش از ۳۰ عنوان کتاب در زمینه سینما، ادبیات و روانشناسی است. بیش از ۳۰ سال سابقه نگارش مقالات سینمایی در نشریههای مختلف سینمایی داشت و از جمله کتابهای ترجمهشدهاش میتوان به “اصول اساسی کارگردانی سینما”، “فیلمنامهنویسی در قرن ۲۱”، “روانشناسی و زیباییشناسی سینما” و… اشاره کرد.
هر بار که خبر مرگ عزیزی از همکاران را می شنوم طبیعی است که یاد خاطراتش می افتم و اینکه چقدر مرگ نزدیک است و از آن غفلت داریم.
اولین بار که شاپور عظیمی را دیدم یاد کاراکتر محمد کاسبی در فیلم “بایکوت” افتادم که یک چریک کهنه کار زندانی با سیبیل پر پشت در زمان پهلوی بود و برایم چهره اش جذاب و مهربان بود. سیبیل پر پشت و صورتی گرد و مهربان با لحن خاص حرف زدنش و هیکلش عامل متمایز کننده اش در جمع بود و اصولا مردان تپل مهربان ، دوست داشتنی و جذاب و خوش صحبت هستند.
به واسطه دوستی در سال های ابتدایی دهه هشتاد در فارابی رفت و آمد داشتم و درگپ و گفت هایی که با شاپور عظیمی در حیاط زیبای فارابی با درختان کاج و خرمالوی معروفش داشتم متوجه علاقه اش به ادبیات شدم و این بار او را شبیه غلامحسن ساعدی دیدم و این را به خودش هم گفتم و خنده ای از رضایت بر لبانش نشست.
عظیمی یک عاشق سینما و ادبیات بود که سواد و احاطه اش به سینما و زبان انگلیسی باعث شد کتابهای کاربردی زیادی مثل اصول کارگردانی سینما و روان شناسی و زیبا شناسی سینما را ترجمه و در اختیار علاقمندان سینما قرار بدهد.
شاپور عظیمی شیفه سینمای هند و بالیوود بود و مانند برخی از شبهروشنفکران نبود که در خلوت فیلم هندی ببینند و در شعار از فلینی و برگمان بگویند! عظیمی از گفتن عشقش به بالیوود ابایی نداشت و ساعتها در باره فیلم های هندی حرف ها و تحلیل های جذابی بیان میکرد و دیدیم که کمبود چنین منتقدان روراستی چقدر در سالهای اخیر در هیات های انتخاب و داوری جشنواره های فجر هویدا شد.
مثل خیلی از منتقدان و نویسندگان زیاد اهل پشت میزی نشینی نبود و شاید به جز حضور چند ساله اش به عنوان کارمند قرار دادی در انتشارات فارابی اهل یکجانشینی نبود و سوای قلم زدن در مجلات تخصصی سینما برای رادیو، نمایشنامه می نوشت و با ناشران مهمی مثل مروارید و نیلوفر همکاری داشت.
سعیده خدابخش منتقد و روزنامهنگار سینما خواهرزاده شاپور عظیمی است.
تحقق سناریوی بهترین فیلم اول فجر۴۳ حوالی دانشگاه تهران!؟
|
سینماروزان/ساناز پورغفور: باورپذیر نیست ولی بخشی از خط داستانی فیلم “رها”-برنده بهترین فیلم اول جشنواره فیلم فجر۴۳- عینا برای یک دانشجوی دانشگاه تهران رخ داده!
“رها” درباره دختری جوان از طبقه فرودست به نام رها است که لپتاپش به سرقت میرود و تلاش برای خرید لپتاپ تازه، او را در دالانی میاندازد که به مرگ میانجامد.
امیرمحمد خالقی دانشجوی رشته مدیریت کسب و کار دانشگاه تهران به تازگی در محلهای نزدیک به کوی دانشگاه تهران وقتی با سارقان مسلح روبرو میشود، برای حفظ لپتاپش با سارقان درگیر شده و به قتل میرسد.
مساله لپتاپ، سوژه فیلم “رها” بود که دختر جوان را تا مرگ در کانال کولر میکشاند و حالا سرقت لپتاپ است که امیرمحمد را به دیار باقی میفرستد.
امیرمحمد خالقی اهل یکی از روستاهای خراسان جنوبی بود و لپتاپی خریده بود برای کار و مقاومت دربرابر سارقان موتورسوار باعث شد چاقو بخورد…
فیلم “رها” به کارگردانی حسام فرهمند و تهیهکنندگی سعید خانی با بازی شهاب حسینی و غزل شاکری در نقش پدر و مادر رها، ساخته شده. ضحا اسماعیلی ایفاگر رها است. این فیلم که یکی از آثار صدرنشین آرای مردمی فجر۴۳ بوده از هشتم اسفندماه و در اکران نوروزی روی پرده است.
کدام خواننده نگذاشت مجوز کنسرت حبیب صادر شود؟+ماجرای ناراحتی عیال افتخاری از اجرای یک قطعه پاپیولار/افشاگری علیرضا افتخاری روی آنتن
|
سینماروزان: علیرضا افتخاری با حضور در برنامه “برمودا” از مصائب خواندن شعرهای عاشقانه و ماجرای بمب گذاری در کنسرت کانادا گرفته تا حقوق عجیب وزارت ارشاد و دلایل برگزار نشدن کنسرت حبیب در ایران سخن گفت.
علیرضا افتخاری که مهمان کامران نجفزاده در در برنامه «برمودا» شبکه نسیم بود، درباره دیدار با حبیب گفت: وقتی حبیب به ایران آمد او را دیدم. او آدمی نبود که آسیب ببیند. نمی دانم چرا اینطور شد. دردش درون دل خودش بود. همه آدم ها دردهایشان درون دلشان است. چه کسی نگذاشت او کنسرت برگزار کند؟ همکار و خواننده های رقیب نمی گذارند! فرض کنید شما به بازار ماهی فروش ها می روی. بقیه می گویند فلانی وزن ماهی ها را دستکاری می کند از او ماهی نخر. وقتی می بینیم همکارش است توجه نمی کنیم. چون در کشور ما اینطور است که جای اینکه همکارها یکدیگر را تشویق کنند تخریب می کنند.
او در پاسخ به نجف زاده که پرسید در دل موسیقی مافیایی هست که گاهی از ابزارهای دولتی استفاده میکند، گفت: صد درصد.
مصائب خواندن شعرهای عاشقانه برای افتخاری
افتخاری در بخشی دیگر از برنامه گفت: سخت است همسر کسی باشی که در حرفه موسیقی کار می کند. مثلا یکجا میگویم پریشان کن سر زلف سیاهت را شانهاش با من، همسرم میگوید دنبال زلف سیاه هستی!؟ می گویم خوب من که با یادت سرمستم ، ای نگاه آسمانی را هم خوانده ام. می گوید آن برای خودت خوب است. این آوازها برای چه کسی است؟! می گویم خب برای شما است.
او درپاسخ به نجف زاده که پرسید واقعا این کارها برای همسرتان بود، گفت: نه، تنها برای او نبود. اگر اینطور بگویم دروغ گفتهام.
مجری برنامه «برمودا» پرسید کدام آهنگ را خواندید که همسرتان حساس شد و افتخاری گفت: «خنده باران» را خواندم که شعر زیبایی دارد و همسرم خیلی ناراحت شد.
کدام خواننده زیرآب حبیب را زد؟/علیرضا افتخاری مطرح کرد
شش ساعت با عشق بدون میکروفن در کانادا آواز خواندم
او همچنین در بخشی دیگر از برنامه درباره ماجرای بمب گذاری در کنسرتش در کانادا توضیح داد: در تورنتو کنسرت برگزار کردیم و بعد در ونکوور روی سن رفتیم، پلیس داخل سالن آمد و گفت به ما اطلاع داده اند که اینجا بمب گذاری شده است و نمی توانید کنسرت برگزار کنید. فکر کردیم که چه کنیم؟ بعد به مدعوین گفتیم این همه راه نیامده ایم که حالا بدون برگزاری کنسرت برویم. برویم در فضای باز روی چمن ها بنشینیم و ما با بچه ها هر دستوری بدهید اجرا می کنیم. شش ساعت با عشق بدون میکروفن آواز خواندم. فکر می کنم برگزار کننده کنسرت پول بلیط ها را پس داد یا شاید هم نداد. به ما که چیزی نرسید. از این دست اتفاقات زیاد بوده است.
این خواننده در ادامه توضیح داد: کارمند جایی نیستم. وزارت ارشاد ماهی ۱۵۰ هزارتومان به همه ما حقوق میدهد! غرور آدم را زیرسوال می برد. اعیاد هم دو میلیون تومان می دهد.
او در دیگر بخش برنامه«برمودا» درباره کنسرتی که درسال ۱۳۶۸ در ژاپن برگزار کرد، در پاسخ به نجف زاده که پرسید کنسرت را برای یاکوزاها برگزار کردید، اظهارکرد: در ۲۶ شهر ژاپن کنسرت برگزار کردم. شرکت مینوئوم بود و نمی دانم برای یاکوزاها بود یا نبود. قراردادی برای برگزاری کنسرت در ۲۶ شهر ژاپن بسته شد. یک شهر بود که سامورایی ها بودند و غذایی در جعبه چوبی آوردند. بچه ها درجعبه را باز کردند و دیدند لجن و کرم در هم می لولند و ما باید آن را میخوردیم؛ حالشان به هم خورد و از نیمچه پنجره ای که بود خودشان را پرت و فرار کردند تا غذا را نخورند!
او در پاسخ به پیشنهاد نجف زاده برای ثبت نامِ سفری بی بازگشت و هیجان انگیز به مریخ گفت: به این سفر نمی روم. اما آدمی بوده ام که از خطر نمی ترسم.
او در ادامه در پاسخ به این سوال که فقط اصفهان میروید، بیان کرد: ماهی یکی دوبار چهار پنج روزه به اصفهان میروم و به تهران برمیگردم.
افتخاری درباره اینکه بدون لهجه می خواند اما با لهجه حرف می زند، توضیح داد: نمی توانم لهجه ام را فراموش کنم. لهجه ای که در استودیو میخوانم باید رعایت شود اما لهجه مادری ام را نمی توانم فراموش کنم. خیلی ها به تهران آمدند و لهجه شان را فراموش کردند. اما من اینطور نیستم.
«برمودا» به تهیهکنندگی مهدی مینایی هر هفته شنبه، یکشنبه و دوشنبهها ساعت ۲۰ روی آنتن شبکه نسیم میرود و روز بعد ساعت ۲ بامداد، ۸ صبح و ۱۲ ظهر بازپخش میشود.
پنجمین ازدواج خواننده لسآنجلسی با یک مجری-بازیگر
|
سینماروزان: حدود یک سال بعد از مرگ ناگهانی ستاره سعیدی، حالا بیژن مرتضوی برای پنجمین بار ازدواج کرده و این بار با مجری شبکه ماهواره ای جم که قبلتر در ایران سابقه ایفای نقشهای فرعی در برخی آثار تلویزیونی را داشته.
همسر پنجم بیژن مرتضوی، نرگس فرخی نام دارد که ۳۴ ساله است و گرچه اخیرا در شبکه جم فعالیت داشته ولی بازیگری بوده که در چند تلهفیلم نقش های کوتاه ایفا کرده است.
ازدواج بیژن مرتضوی خواننده، نوازنده و آهنگساز لسآنجلسی با نرگس فرخی مدتی کوتاه بعد از یک مصاحبه تلویزیونی با اجرای فرخی صورت گرفته.
نرگس فرخی که نه در بازیگری و نه در اجرا، شهرت چندانی پیدا نکرد و حالا بعد از ازدواج با بیژن بیشتر شناخته میشود در واکنش به ازدواج خود نوشت: عشق همین است، بی خبر می آید در دلت می نشیند
و کاری میکند تمام دنیا را جور دیگری ببینی.
ازدواج پنجم بیژن مرتضوی یا نرگس فرخی
بسیاری از مخاطبان ماجرای ارتباط بیژن مرتضوی و نرگس فرخی را به قبل از مصاحبه تلویزیونی این دو نسبت داده اند به خصوص که در آن گفتگو نیز کاملا ارتباط احساسی این دو نفر مشهود بود.
بیژن مرتضوی خواننده ۶۷ساله متولد جویبار مازندران به خاطر تسلط بر سازهای مختلف و بخصوص ویولن شناخته شد و خیلی زود وارد خوانندگی شد و از آنجا که تقریبا تمام سازهای قطعاتش را خودش مینوازد خواننده ای خودکفاست.
بیژن که از شاگردان پرویز یاحقی بوده تاکنون بیش از ده آلبوم مستقل داده و جزو هنرمندانی است که در دولت احمدینژاد چند باری به ایران رفت و آمد داشت. بسیاری از قطعات بی کلام بیژن مرتضوی و ازجمله “رنگین کمان”، “روناک” و “ساری گلین” بارها از شبکه های رادیویی داخلی پخش شده است.
خودکشی ابراهیم نبوی؛ طنزپرداز بیستون و همکارِ مخملباف!
|
سینماروزان: ابراهیم نبوی (داور نبوی) طنزپرداز در ۶۴سالگی و در مریلند آمریکا خودکشی کرد و درگذشت.
ابراهیم نبوی متولد ۱۳۳۹ در آستارا بود و به خاطر شغل پدرش که کارمند واحد شهرسازی وزارت کشور بود، دوران زندگی خود را به تناوب در شهرهای مختلف ایران از نمین تا جیرفت، کرمان، شیراز، اردل چهارمحال وبختیاری و درنهایت تهران، گذراند.
ابراهیم نبوی که فارغ التحصیل جامعه شناسی بود با حمایت پدر در دههٔ شصت در وزارت کشور مشغول کار شد و همزمان در نشریات مختلف به روزنامهنگاری میپرداخت.
ابراهیم نبوی از روزنامهنگاران و طنزنویسانی بود که در اواخر دهه هفتاد و بعد از روی کار آمدن دولت اول اصلاحات جذب روزنامه جامعه شد و با راه انداختن بخشی طنز با عنوان “ستون پنجم” سعی کرد یادداشتهای طنازانه سیاسی بنویسد.
با توقیف این روزنامه، نبوی کارش را در روزنامههای “توس”، “عصر آزادگان”، “اخبار اقتصادی”، “نشاط” و “آریا” تحت عناوین “ستون چهارم”، “ستون سوم” و… و در نهایت “بی ستون” ادامه داد.
ابراهیم نبوی در ابتدای دهه هشتاد از ایران خارج شد و به فرانسه رفت و پس از مدتی اقامت در بلژیک سرانجام به ایالات متحده رفت و تا زمان خودکشی در آنجا ساکن بود و به غیر از نوشتن به اجرای استندآپ کمدی میپرداخت.
خودکشی ابراهیم نبوی
او در اوایل دهه نود و بعد از روی کار آمدن دولت اول اعتدال اعلام کرد قصد دارد به ایران بازگردد چون دوست دارد در جایی زندگی کند که مردمانش، فارسی حرف میزنند. او حتی برنامه خود در بازگشت به ایران را کار بر فرهنگ طنز ایران از ابتدا تاکنون اعلام کرد اما این اتفاق رخ نداد و درنهایت نتوانست به ایران بازگردد.
ابراهیم نبوی سابقه کار ادبی در حیطه سینما را هم داشت و ازجمله گردآورنده کتاب “دستفروش”-مشتمل بر فیلمنامهی فیلم نوشته محسن مخملباف و نقدهای مرتبطه- بود. او گردآورنده کتاب “دیوار”- شامل فیلمنامه، داستان، اشعار و نقد فیلم “دیوار”آلن پارکر به همراه دیدگاههای مرتبطه- بود.
از ابراهیم نبوی سه فرزند دختر به جا مانده است.
فوت فریدون شهبازیان؛ آهنگساز و خالق موسیقی “گل گلدون من” و “اخراجیها”!
|
سینماروزان/حامد مظفری: فریدون شهبازیان آهنگساز و نوازنده ایرانی در ۸۲سالگی درگذشت.
فریدون شهبازیان زادهٔ ۲۱ خرداد ۱۳۲۱ در تهران بود. حسین شهبازیان پدر فریدون شهبازیان، نوازنده ویلن، رهبر ارکستر و از شاگردان ابوالحسن صبا بود و همو بود که فرزند را به سمت هنر سوق داد.
فریدون در هنرستان عالی موسیقی به تحصیل موسیقی و فراگیری ساز ویلن پرداخت. نخستین معلم ویلن او عطاالله خادم میثاق بود که پس از چندی او را به معلم روسی خود سرژ خوتسیف معرفی کرد. وی تا پایان دورهٔ ابتدایی نزد خوتسیف آموزش دید. پس از آن فراگیری ویلن را تا اخذ دیپلم نوازندگی این ساز، در کلاسهای شبانهٔ «لوئیجی پاساناری» که در آن زمان در کنسرتمایستر ارکستر سمفونیک تهران بود ادامه داد.
وی در ۱۷ سالگی به عضویت ارکستر سمفونیک تهران به رهبری حشمت سنجری درآمد و پس از آن همکاری خود را با ارکستر گلهای رادیو آغاز کرد. در آن هنگام ارکستر گلها به رهبری روحالله خالقی و پس از او جواد معروفی فعالیت میکرد. شهبازیان در عین آهنگسازی برای خوانندگان مختلف در سال ۱۳۴۵رهبر گروه کر و ارکستر سمفونیک رادیو شد.
شهبازیان در اواسط دهه ۵۰ آهنگسازی برای فیلم را نیز آغاز نمود و در دههٔ شصت شهبازیان بیشتر تمرکز خود را بر ساخت موسیقی متن فیلم و سریال معطوف کرد؛ از جمله آثار موسیقی فیلم که برخی به صورت آلبومهای موسیقی نیز منتشر شدهاند باید موسیقی متن فیلمهای «آوار» به کارگردانی سیروس الوند، «شیر سنگی» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی، «پائیزان» به کارگردانی رسول صدر عاملی، سریال «باغ گیلاس» به کارگردانی مجید بهشتی و فیلمهای سینمایی «هیوا» به کارگردانی رسول ملاقلیپور اشاره کرد.
در این میان موسیقی متن “آوار” خیلی زود کالت شد و تبدیل گشت به موزیک متن بسیاری از برنامه های رادیو و تلویزیون و حتی موسیقی برخی آثار سینمایی بعد از خود.
آثار با کلام فریدون شهبازیان را خوانندگانی مختلف همچون محمدرضا شجریان، عهدیه، علی اصغر شاه زیدی، عارف کیا، سیمین غانم، الهه، علیرضا افتخاری، نادر گلچین، اکبر گلپایگانی، عبدالحسین مختاباد، حسامالدین سراج و محمد اصفهانی اجرا کردهاند.
مرگ فریدون شهبازیان/عکس بالا: اخراجیها/عکس پایین: فریدون شهبازیان(چپ) در کنار سیمین غانم و فرهاد شیبانی(ترانه سرا)
“گل گلدون من/از تو تنها شدم”( سیمین غانم)، “گریز”(نادر گلچین)، “دلم شکستی”(سیما بینا)، “آوای تنهایی”(اکبر گلپایگانی)، “در کوچه سار شب”(مهستی)، شکوه پرواز(علیرضا افتخاری)، “شهیدان خدایی”(محمد گلریز) و “اخراجیها”( محمد اصفهانی) ازجمله قطعاتی هستند که فریدون شهبازیان، آهنگساز آنها بوده است.
از فریدون شهبازیان مجموعه های صدای شاعر نیز یادگار مانده که در آنها اشعار شاعران مختلف همچون مولوی، رودکی، سعدی، حافظ با دکلمه احمد شاملو، منوچهر انور و هوشنگ ابتهاج و…، و آهنگسازی شهبازیان، ارائه میشد.
فریدون شهبازیان دو بار ازدواج کرده بود. همسر دوم ایشان -ماهور موساییان-عکاس و خواهر وحید موساییان کارگردان بود که همین نزدیکی باعث شده بود موسیقی متن اغلب فیلمهای موساییان و ازجمله “وقتی برگشتم”، “فرزند چهارم”، “گلچهره”، “گوشواره” را بسازد.
امیر تتلو؛ خوف از بیگانه و رجا بر خانه!؟
|
سینماروزان/هومن ظریف(روزنامهنگار و مستندساز):
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
با نام خدایی آغاز میکنیم که اندیشه دانشمندان بر چیستی و هستی او یارای دسترسی ندارد مگر با استعانت از خود پروردگار و فرستادگان برحق او که انصافا همگی در هر مذهب و نحلهای، خبر بر صفات رحمانی او داده اند و از این بابت است که می گوییم و می گویند: به نام خداوند بخشنده و مهربان.
و باز بر همین اساس است که در صفت رحمانیت ، رحمت خداوند به همه مخلوقات از جمله انسانهای مومن و کافر و نیز غیر انسانها تعلق می گیرد.
و خدمت ملت شریف شعر و ادب پرور ایران زیره به کرمان می بریم که حتی در محاوره هم از مخزن فرهنگ سترگ ایرانی، ضرب المثلهایی استفاده می کنند که همگی بر اعتدال و اغتنام فرصت و گذشت تاکید دارد.
چقدر سخنان بزرگان و صاحبان راه معرفت و دعوت از این منظر برای جذب مردم به گذشت و نیکوکاری بهره بردهاند؟! کافی است آن منش مالک اشتر در برابر رهگذر هتاک را به یاد آوریم.
اما مقایسه غلط می نماید. در اینجا، هم این جوان جویای نام -امیر تتلو-با طرفداران بی شمارش، و هم طرفدارانش شنوندگانش می دانند او هرگز در قید و بند توهین نیست.
اصولاً اگر بر این سیاق بخواهیم نقدی منصفانه بر متن ترانههای او داشته باشیم و غور کنیم، با این همه اشعارش، چندین مرحله از رکاکت اشعار متون ادبی گرانقدر ایران عقب است!
زیرا در قیاس و نه در استقرا، اگر دیوان ایرج میرزا و عبید زاکانی و برخی از اشعار وحشی بافقی و هجویات سعدی علیهالرحمه( نه آنچه پس از تصحیح ذکاءالملک فروغی در بازار نشر است) و به مثنوی معنوی مولوی رجوع کنیم، آمار کمّی و کیفی لغات و استعارات و بخش زیادی از متون کلاسیک ادب و فرهنگ ما، به خاطر جانمایه پیام شاعر و نویسنده، در ورطه رکاکت افتاده است.
اما چرا آنها به چشم نمی آید؟ یک به این دلیل که حال و احوال و مغازله آن ادبا و شاعران در تاریخ، تجسد پیدا کرده است و ما حتی تاریخ تولد و مرگ آنها را هم به زحمت به یاد می آوریم چه برسد به اینکه شکل و ظاهر و آرایش صورت و نوع پوشش آنها را بدانیم!
عزیزان! هنوز بین علمای تاریخ دعواست که شراب و شاهد و ساغر شعر حافظ مجازی است یا حقیقی.
دوم اینکه اگر همین قابوسنامه وشمگیری که در کتاب درسی ما زیر نظر هیات مولفان چاپ و نشر می شود، به ناگهان و بدون پیش زمینهای باز کنید شاید نتوانید آن را با صدای بلند بلند حتی در جمع خصوصی بخوانید چه برسد در جمع خانواده.
مثنوی معنوی هم با اینکه معنوی است، از داستانهایی بعضاً از مضامینی که در خلوت هم نمی توان مرور کرد برای ارجاع پیام و استنتاج معنوی بهره برده.
کوتاه سخن اینکه معالم شریعت و مفسران کلام وحی نیز در برخی از عبارات سوره یوسف، به ویژه سخن زلیخا به یوسف، به پیام بسنده کردهاند تا پوسته کلام.
در همین کتاب مقدس ما مسلمانان زنهار شکوهمندی هم هست که نص صریح آن این است: لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا.
خدا دوست نمیدارد که کسی به گفتار زشت (به عیب خلق) صدا بلند کند مگر آن که ظلمی به او رسیده باشد، همانا که خدا شنوا و داناست.
صد البته این جوان واکنشی ادبی به کنش اجتماعی و زندگی شخصی خود داشته، ظلمی دیده و بر این اساس خشونت کلام او اگرچه عرض شد می تواند با تسامح از زمره ادبی به حساب آورد اما فی الذاته اگر هتک حرمت هم قلمداد شود، باز هم به رسیدگی و تشفی نیاز دارد…
مگر نه این است طرفداران او جوانانی هستند با دامنه سنی گاه کوچک و گاه میانسالان جواندل؟!
پس سخن او پذیرش از جنس همذاتپنداری، داشته که برخی از صاحبان ابرو برای دیدار او اظهار لحیه کردهاند و روی موج افواج طرفداران او حساب باز کرده بودند.
فلذا نگارنده بر این باور است برائت از شنیدن توهین، خود از زیرکی است زیرا اگر حتی بپذیریم که مخاطب خدای ناکرده قصد اهانت صرف غیر از ساحت ادبیات (که عرض شد در تاریخ و آثار شعرا مرسوم است) داشته، از این سو ما سیره و اخبار بزرگان را داریم که باز راه و مفری برای درک تسامح و تساحل ایجاد کرده است.
امیر تتلو
زیره به کرمان بردن است اگر از کتاب «مناقب آل ابیطالب» روایات خویشتنداری پیشوای اول تشیع را خدمت سروران نقل کنیم. زیره به کرمان است اگر کتابهایی که عزیزان ملکه ذهن دارند تورق کنیم. از نهجالبلاغه بگوییم یا نهج الفصاحه؟! از تاریخ طبری و مصباحالشریعه وغرر الحکم و درر الکلم بیانی بینه و آشکار کنیم که اتفاقا آشکارتر از هر آشکاری است.
این مردم با فرهنگ اهل شعر و تفال به حافظ که تنها مردمی هستند که برای شعر و تلذذ روحی فال حافظ می خرند و در هر دعوایی، بانگ بر می دارند: صلوات بفرستید( به کنایه اینکه دعوا را فیصله دهید) این مردم همگی اهل رأفت و بخشش و چشم پوشی هستند. عموم این ملت می دانند که کور خود و بینای دیگران نباید باشند.
اما گناه امیرحسین در تزریق حالات و اتفاقات زندگی اش در بند بند ترانه هایش است. او گناهکار است که در خلوت آن کار دیگر را نکرده.
طفلک هرچه کرده همه کس می دانند!
همانند وحشی بافقی هم در وصل داد زده و هم در هجر یارش دشنام داده!
لذا من از این بعد از کارنامه ایشان، او را فرد سادهای می دانم که با زلال دل خود، بازی کرده و این دل شیشهای اش را در معرض سنگ قضاوت گذاشته است.
آنچنان ساده که حتی در جای جای اشعارش تصریح کرده: ها؟ مست بودی و حواست نبود در یک اتاق نامحرم حرامه بمونی..
اشعار او و لحنش با مصلحتسنجی بیگانه است و بر این اساس حتی از بیان اعتقادات مذهبی و اخلاقی و پند و اندرز هم واهمه نداشته. با اینکه می دانیم و میدانید جوانان کمتر پند را وقعی می نهند. او بی محابا مضامین اخلاقی هم بیان کرده که متاسفانه نگاه منتقدان روی بخش رکیک اشعارش، قفل شده.
اگر به یک دهه مصاحبه های او رجوع شود به ویژه متن پاسخهای او در مصاحبه با رضا رشیدپور، یک نکته کاملا مشهود است: او هرچه هست با همان شخصیت و همان کلام و منش در همه جا ظاهر می شود. مخلص کلام، هتاک یا غیر هتاک، او صادق است. همچنانکه مغرور است و خود را سلطان ژانر موسیقی خاص خود در ایران می داند در بازگویی زندگی کودکی و نوجوانیاش لکنت ندارد. با مادرش زندگی می کرده و تحت حمایت…
مادرش کارگری کرده تا او حرف زدن یاد بگیرد و با مطالعه در متون تخصصی یونگ و فروید و عرفان شرق و غرب، تفکر کند و در فوتونهای انرژی کلام با خاص و عام، ارتباط بگیرد.
از سوی دیگر، اگرچه بیش از یک دهه است که موسیقی زیرزمینی با مجوز ارشاد روی زمین هویدا شده، اما مراکز ادبی و کانونهای نقد شعر و ترانه و دپارتمانهای دانشکده های ادبیات کشور برای نقد ترانههای رپ و ار. اند. بی، مسکوت و منکوب تعارف ماندهاند.
حالا چرا نقد ترانه های پاپ کم و بیش صاحب پایاننامه و رساله است اما موسیقی با مجوز صاحب تاریخچه از این دست، مسکوت مانده در این مجال نمی گنجد. اما می توان حق داد که جامعه عام و خاص هنوز در درک استعارات و تعبیرات و طنازی کلام جوانان و نوجوانان درمانده است. این سخن من نیست، استعانت از همایشها و سمینارهای جامعه شناختی و مردم شناختی و رفتارشناسی است که عرض می کنم؛ جامعه خشن شده است. ولی از حسن اتفاق، خشم و بغض موکل مذکور، از جنس کلامی است که می توان از آن درگذشت.
چه بسا برگشت او از کشور بیگانه به وطنش، برگی است برای تبرئه اش. او به مام میهن برگشته چون در حالت خوف و رجا، وزنه امید و رجا و بخشایش را در وطنش جستجو می کرده، انگار ایشان از ترکیه به دنبال دادرسی از اسارت به قفسی در گوشه وطنی خزیده و با خود نجوا کرده:
دل غمدیده به دنبال کسی افتادست
دادخواهی ز پی دادرسی افتادست
از من خسته خدا را به تغافل مگذار
که مرا کار به آخر نفسی افتادست
حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی
کرده پرواز و به کنج قفسی افتادست
در این میان پرهیز او از گفتگوی رسانهای هم لابد به خاطر این است که مشاهده می کند خبری که برخی خبرنگاران از او روایت می کنند گویا برای گره گشودن نیست و کلاف سر درگم او را صعبتر و سختتر می کنند.
از آن طرف ماندنش در غربت، آب در آسیاب بیگانگان بوده شاید!
کوتاه سخن اینکه؛
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست؟