فقط ۴۴ سال داشت!/درگذشت امید جهان؛ خوانندهی خونگرم/تداعیگر سندی!
|
سینماروزان: امید جهان خواننده موسیقی پاپ در ۴۴سالگی و به دلیل سکته قلبی درگذشت.
امید جهان با نام اصلی امید پولادی متولد ۱۳۶۰ در آبادان بود. او اصالت بوشهری داشت و در خانوادهای هنری بزرگ شد.
پدرش، محمود جهان، خواننده مشهور موسیقی بندری و محلی جنوب ایران بود که بیش از ۲۸ آلبوم مجاز منتشر کرد و کارمند بازنشسته شرکت نفت به شمار میرفت.
خانواده امید پس از جنگ تحمیلی از خوزستان به بوشهر مهاجرت کردند و امید در بوشهر و تهران رشد یافت. او از کودکی نزد پدرش خوانندگی را آموخت و استعدادش در موسیقی فولکلور جنوبی آشکار شد.
امید جهان در ابتدای دهه هشتاد با انتشار آلبوم غیررسمی «پسر جنوبی» وارد بازار موسیقی شد و به دنبال آن آلبوم «پاپتی» را منتشر کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
امید جهان متاثر از شهرام آذر و گروه سندی، سعی زیادی کرد که موسیقی فولکلور جنوبی را با سازهای پاپ تلفیق کند و درنتیجه آن قطعاتی مثل «هله دان دان» یا «هله دون دون» و «ول ولک» و … را ارائه داد که خیلی زود سر زبانها افتاد.
امید بعد از آن که آلبوم های اولیه اش مجوز نگرفت، مدتی به ارمنستان مهاجرت کرد و سپس چند سال در تاجیکستان زندگی نمود و از آنجا فعالیتهایش را ادامه داد و آهنگهایش را منتشر میکرد ولی درنهایت در اواسط دهه نود اولین آلبوم مجاز خود «وایسا تند نرو» را منتشر کرد و پس از آن نیز کنسرت های مختلفی برگزار کرد.
امید جهان خوانندهای بود که بی هر گونه حمایت ارگانی بالا آمد و ممر درآمد اصلی او نیز کنسرتهایی بود که در جای جای ایران برگزار میکرد؛ کنسرت هایی پرشور و حال و بسیار صمیمی در ارتباط با مخاطب.
اینکه یک خوانندهی پاپ ایرانی که ازقضا کاملا مستقل هم رشد کرد در ۴۴ سالگی سکته میکند و مرحوم میشود خودش میتواند هشداری باشد برای کارگزاران فرهنگی که چه بر سر هنر مستقل ایران آمده و هنرمندان مستقل تحت چه فشار عصبی هستند که این گونه به انتها میرسند؟
مرگ ابی لیتلز؛ خواننده و نوازنده/اولین اِبی موسیقی ایران!
|
سینماروزان: علی اکبر عسکریان مشهور به ابی لیتلز خوانندهی سالهای دور در ۷۵ سالگی در لسآنجلس درگذشت.
علیاکبر عسکریان ذکاء که با نامهای ابراهیم عسکریان و ابی لیتلز شناخته میشد، متولد ۱۳۲۹ تهران بود و دوران ابتدایی را در دبستان شمیران و متوسطه را در دبیرستان ستارهٔ صبح واقع در سهروردی گذراند. علاقه به موسیقی از کودکی با او بود و در ۱۵ سالگی بههمراه دوستانش، اولین گروه موسیقی خود را درست کرد.
ابی لیتلز در اواسط دهه چهل، گروه لیتلز را با حضور سه نوازندهٔ گیتار- امیر سحابی، هوشنگ رزاقی، محمدعلی حشمتی- و یک نوازندهٔ درامز به نام کوروش تشکیل داد و در متل قو بهطور حرفهای به اجرای برنامه مشغول شد. وی بهعنوان خوانندهٔ گروه لیتلز با اجرای آثار گروههای معروفی چون بیتلز، رولینگ استونز، انیمالز و بیجیز مخاطب پیدا کرد و به دنبال آن قطعات «مهتاب» و «قلب شکسته»، «شش و هشت» و «فاطمه سلطان» را ارائه کرد.
خواننده گروه لیتلز، نخستین خواننده ایرانی بود که با نام هنری ابی فعالیت خود را آغاز کرد. وی در ابتدای دهه پنجاه از فعالیت هنری کنارهگیری کرد و در همین زمان بود که ابراهیم حامدی با نام هنری ابی چهره شد و در بازگشت مجدد، ابیِ گروه لیتلز، به ناچار نام هنری خود را با پسوند لیتلز همراه کرد.
ابی لیتلز بعد از بازگشت به خوانندگی در کنار اریک آرکانت، بیژن قادری، مسعود امینی و همایون خواجهنوری در گروه سینگ سینگ با مدیریت اریک، مشغول به فعالیت مجدد شد و به اجرای ترانههای دمیس روسس خوانندهی یونانی پرداخت.
در میانه دهه پنجاه خورشیدی، ابی لیتلز در برنامه استودیو ۱۱ به کارگردانی فرشید رمزی و با اجرای مسعود مهجور در کنار خوانندگانی چون مهرداد کاظمی(همان خوانندهای که بعد از انقلاب با ساربان و بوی بهار و… چهره شد)، پرویز خوشرزم، شهره صولتی، شهرام صولتی و فهیمه آموزنده به اجرای ترانه پرداخت. وی در این دوره با همراهی حسن لرنی و بیژن قادری، سه آهنگ «فانوس»، «چیکه چیکه»، «آزرده» و چندین کار دسته جمعی را نیز اجرا کرد.
در همین زمان بود که ابی لیتلز بهواسطه طوفان و مارتیک با سیاوش قمیشی آشنا شد که به ساخت ترانهٔ «غریبه» توسط قمیشی و اجرای ابی لیتلز با شعری از سعید دبیری انجامید که این ترانه پس از انقلاب توسط خوانندهای به نام شهریار بازخوانی شد. قطعه ای با مطلع: خیلی غریبی واسه من از چه شبی جدا شدی/از چه زمونی خاکتو لونه سایه ها شدی…
بعد از آن بود که شرکت آونگ به مدیریت وارطان آوانسیان، تعدادی از اجراهای ابی لیتلز را در قالب یک آلبوم مستقل با عنوان “غریبه” منتشر کرد.
مرگ ابی لیتلز خواننده
ابی لیتلز بعد از همکاری با آونگ به دنبال آن بود که اجرایی مشترک بههمراهی دمیس روسس و بیژن قادری در یونان داشته باشد ولی با وقوع انقلاب تغییر جهت داد. او چند سالی در ایران ماند و حتی دو قطعه انقلابی «شهید قلب تاریخ» و «تمدن بزرگ» را اجرا کرد اما درنهایت ممنوعکار شد و در اواخر دهه شصت بههمراه خانواده به اتریش کوچ کرد و در شهر وین اقامت گزید.
او حدود دهسال در اتریش ماند و بعد به لسآنجلس رفت و با وجود برخی حضورهای پراکنده در شبکههای فارسی زبان، تلاشهایی کرد در ساخت آهنگ و بازگشت به موسیقی در همکاری با بیژن قادری که خروجی مشهودی نداشت.
ابی لیتلز در سالهای اخیر و بعد از فوت همسرش، گرفتار آلزایمر و نارسایی قلبی شده بود.
از ابی لیتلز که باجناق منوچهر وثوق-بازیگر سینما- بود دو فرزند به نامهای علی و مریم به جا مانده است.
مرگ ژاکلین؛ ترانهسرایی که پدرش-ویگن- رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
|
سینماروزان/حامد مظفری: ژاکلین دِردِریان آهنگساز و ترانهسرای ارمنیتبار ایرانی در ۷۲سالگی درگذشت.
ژاکلین دِردِریان متولد آذر ۱۳۳۱ و فرزند ویگن، خوانندهٔ ایرانی و خواهر (دوقلوی) آیلین بازیگر ایرانی بود.
چنان که ژاکلین در خاطراتش آورده، در نوجوانی و بعد از آن که ویگن، خانواده را ترک میکند، ژاکلین و خانواده از نظر اقتصادی به شدت دچار مشکل شده و به سختی امرار معاش میکنند ولی ژاکلین که چهرهی زیبایی هم نداشته سعی میکند هر طور که هست مسیر پدر را ادامه داده و با ترانهسرایی راهی در عالم هنر پیدا کند و باز چنان که خودش گفته در حضیض تنگدستی و با اینکه ارمنی بوده، توسل میکند به امام رضا(ع) و اینجاست که رفته رفته آثارش مورد توجه قرار میگیرد و راهش در ترانه سرایی و آهنگسازی هموار میگردد.
ژاکلین در ابتدا به دنبال خوانندگی بود و برای این منظور برخی ترانه های اولیهاش را با صدای خود اجرا کرد و پیش تهیهکنندگان مختلفی برد و درنهایت ترانه «پرنده» بود که مورد توجه تهیهکننده وقتِ گوگوش قرار گرفت ولی او از سرمایهگذاری بر صدای ژاکلین سرباز زد و اصرار داشت که این ترانه را باید گوگوش بخواند. «پرنده» با صدای گوگوش خوانده شد و دستمزد اندکی نصیب ژاکلین شد ولی به هر حال همان «پرنده» باعث شد کم کم پیشنهادات دیگری به سمت ژاکلین بیاید و او بتواند ظرف پنج دهه با بسیاری از خوانندگان پاپ از ابی و معین تا سیاوش قمیشی، شهرام و شهره صولتی، مرتضی برجسته، مهستی، اندی، کوروس و… و البته درنهایت پدرش ویگن، همکاری کند.
ژاکلین متعاقب ورود خود به جریان موسیقی کمک کرد که خواهر دوقلویش آیلین وارد سینما شده و با بازیگری در کنار فرزان دلجو، یکی از زوجهای خاطرهساز سینمای ایران را شکل دهد.
ژاکلین بعد از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا کار ترانه سرایی و آهنگسازی را ادامه داد و هرازگاه نیز در برخی شبکه های فارسی زبان به عنوان مجری برنامه های تخصصی هنری حضور یافت.
ژاکلین صدای خوبی هم داشت و بعد از تثبیت به عنوان ترانه سرا چندین آلبوم مستقل یا مشترک با ویگن و کتی-خواهرش را به عنوان خواننده ارائه کرد و ازجمله آشتی، خاطرات من، مافیا، شکوفه های ایران، شازده پسر و…! در بین این آلبوم ها، «مافیا» که با همراهی کاترین(کتی) خواهرش ارائه داد بسیار مورد توجه قرار گرفتو قطعه «دوماد» این آلبوم تا مدتها گل سرسبد پخش در مراسم عروسی بود.
مرگ ژاکلین که پدر رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
ماجرای ارادت ژاکلین به امام رضا(ع) خواندنی است؛ژاکلین چنان که خود گفته بعد از زیارت امام رضا(ع)، شبی خواب یکی از یاران حضرت علی(ع) را میبیند که یک کشکول را به او هدیه میدهد و پس از بیداری قطعه دلواپسی را مینویسد: دلواپسی ندارم تا که علی یارته/دستهای پاک این امام همیشه همراهته/آخه دلواپسی وقتی میاد که اعتقاد بمیره/ دل آدم بی اختیار از روزگار بگیره/دست علی سپردمت تا بدونی دوست دارمت…
بعد از سرودن این ترانه که بعدها با تنظیم کاظم عالمی-توسط شهرام صولتی خوانده شد، تازه ژاکلین یادِ نذرش برای امام رضا(ع) می افتد و قطعه ای با عنوان «امام رضا(ع)» را میسراید با این مطلع: یادش بخیر اون زمونا که خونهم تو وطن بود زیارت امام رضا همیشه کار من بود..
ژاکلین ملودی قطعه را ساخت و چون از اعتقاد شهره صولتی به امام خبر داشت، قطعه را به او داد که با تنظیم شوبرت آواکیان ارمنی، اجرا شد و خیلی هم سروصدا کرد. ژاکلین در عین اینکه از اجرای شهره دفاع کرد اما از میکآپ تند و تیز شهره در کلیپ این قطعه دلخور بود و معتقد بود که شهره میتوانسته کمی متعادلتر گریم کند!
ژاکلین با وجود زندگی پرفراز و نشیبی که داشت همواره از پدر و مادر خود به نیکی یاد کرد و با اینکه هیچگاه با همسران بعدیِ ویگن ارتباط خوبی نداشت اما پدرش را جز به نیکی یاد نکرد.
واکنش تند شهبال شبپره به ادعاهای مارتیک و شهرام شبپره!
|
سینماروزان: ادعای اخیر شهرام شبپره درباره اینکه یک گروه ارکستر حرفهای درست کرده بود که برادرش شهبال آن را با خود برداشته و برده، با واکنش شهبال مواجه شد.
شهبال شب پره در گفتگو با تاک شوی منصور سپهربند بیان داشت: البته شهرام که در ترکیه زندگی میکند و به او دسترسی ندارم!
او سپس با طعنه ای طنازانه ادامه داد: ایرانیان هم که میدانید دروغ برایشان خط قرمز است و دروغ در زندگی ایرانیان جایی ندارد!
شهبال با ردّ تلویحی حرفهای شهرام گفت: نمیدانم شهرام درباره کدام ارکستر صحبت کرده؟ من خودم گروه زیاد درست کردم، “سیلوئت”، “هی با شی” و همین بلک کتس که بارها با افراد مختلف، آپدیت شد.
شهبال شب پره افزود: آمریکا کشوری است که در آن آزادی چنان است که هرچه بخواهی میتوانی بگویی ولی من نمیخواهم ادعایی کنم علیه شهرام! ایشان که برادرم است و اگر غیر از او هم فردی بیاید و چیزی بگوید من حرفی ندارم اما این کدام بند و گروه بوده که شهرام درست کرده و ما بردهایم؟؟ شهرام باید بگوید که کدام بند را درست کرده که من بردم؟؟ نفرات آن گروه کذایی را اسم ببرد چه کسانی بودند؟؟؟
این آهنگساز تاکید کرد: من خیلی سال با شهرام همکاری داشتم اما واقعیت اینکه شهرام در اینجا تنها کار میکرد و من خودم بلک کتس را دوباره در اینجا راه انداختم و بعدتر چند گروه دیگر را راه انداختم. شهرام کدام بند را راه انداخته که من برده ام؟؟ شاید هم شهرام درباره یک برادر دیگرش حرف میزند؟{میخندد}
واکنش تند شهبال شب پره به ادعاهای شهرام و مارتیک و…
شهبال شب پره در پاسخ به این پرسش که اگر اجازه داشته باشد به ایران برمیگردد، با لحنی تند گفت: ایران مال من است و اگر بخواهم برگردم به کسی ربطی ندارد که اجازه بدهد و اگر بخواهم بروم همین فردا میروم…اگر هم به ایران نرفته ام بخاطر آنهاست که ایرانی نیستند!
به گزارش سینماروزان او درباره ادامه فعالیتش در ایران بیان داشت: من شغل دیگری که ندارم و ایران هم بروم همین کار خودم را پیگیری خواهم کرد. شخصا با هیچ هنرمند ایرانی که لسآنجلس آمده مشکل ندارم ولی جای سوال است که آنها میتوانند بیایند در ناف لسآنجلس کنسرت بگذارند اما ما نمیتوانیم به ایران برویم و کار هنری کنیم؟ ما چرا باید اینجا باشیم؟؟ ما چهل سال زندگی در ایران داشتهایم و چهل سال هم اینجا زندگی کردیم.
شهبال سپس با پوشالی خواندن ادعای برگشت برخی هنرمندان لسآنجلسی به ایران گفت: مارتیک مگر نگفت به ایران میروم پس چرا نرفت؟ معین چرا برنگشت؟ چون میدانند اگر هم برگردند نمیتوانند کار هنری را پی گیرند و هنرمند بدون هنر یعنی مرگ!
مرگ هوشمند عقیلی؛ خوانندهی “فردا تو میایی”/ایرانگرا و مخالف جنگ!
|
سینماروزان: هوشمند عقیلی خواننده و آهنگساز ایرانی در ۸۸ سالگی در لسآنجلس درگذشت.
هوشمند عقیلیمهر متولد ۱۳۱۶ در اصفهان بود. وی در دبیرستان ادب در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد و سپس در رشتهٔ ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد و پس از آن به تهران کوچ کرد. نام خانوادگی پدر وی، ابتدا «علیقلی» بود که طبق خواستهٔ مرکز آمار به «عقیلیمهر» تغییر داده شد.
علاقهٔ عقیلی به هنر خوانندگی، از دبیرستان آغاز شد و در آنجا، به اجرای ترانههای دلکش، ویگن، بنان و امینالله رشیدی میپرداخت. وی با تشویق پدرش، در دورههای آکادمیک موسیقی اساتیدی همچون تاج اصفهانی شرکت کرد و دستگاههای همایون و سهگاه را نزد وی فرا گرفت و پس از شرکت در کلاسهای محمود کریمی و اسماعیل مهرتاش، برنامههای گوناگونی را در رادیو اصفهان اجرا کرد.
هوشمند عقیلی در اوایل دهه سی فعالیت حرفهای خوانندگی را آغاز کرد. اولین آهنگ اجراشدهٔ وی «ساقینامه» بود که با آهنگسازی اسماعیل مهرتاش منتشر شد. تواناییهای او باعث شد که او را به مراسم گشایش تلویزیون ایران دعوت کنند تا در کنار آهنگسازانی چون مرتضی حنانه و حسین قوامی اجرای زنده داشته باشد. او از سال ۱۳۴۹ بهعنوان کارشناس وزارت تعاون به کار مشغول شد و همزمان به کار خوانندگی میپرداخت.
هوشمند عقیلی یک سال پیش از وقوع انقلاب به آمریکا مهاجرت نمود و پس از آن نیز به خوانندگی و در عین حال تدریس ردیفهای آوازی ایرانی پرداخت.
از هوشمند عقیلی حدود سیزده آلبوم مستقل و سه آلبوم مشترک-با معین، هایده، مهستی، ستار و صادق نوجوکی- باقی مانده است.
شاید شناختهشدهترین قطعه هوشمند عقیلی همان قطعه “فردا تو میایی” از ساخته های جهانبخش پازوکی و با تنظیم ناصر چشمآذر با ترجیعبند “بعد از جدایی ها/آن بی وفایی ها/فردا تو می آیی…” باشد.
مرگ هوشمند عقیلی خواننده
عقیلی فردی خونگرم و ایرانگرا بود و همواره به این بیت از علیرضا میبدی اتکا میکرد که: “ایران ایران سرم روی تن من نباشه/ گرکه بیگانه بشه هموطن من.”
عقیلی همچنین مخالف جنگ و دخالت بیگانگان در ایران بوده و گفته بود: ابدا و مطلقا با جنگ نمیشود به جایی رسید. ملت ایران باید خودش برای سرنوشت خودش تصمیم بگیرد نه به کمک یک نیروی خارجی و قبل از هر چیز باید به همدیگر احترام بگذاریم و اعتقادات همدیگر را بپذیریم تا راه رشد فراهم شود.
هوشمند عقیلی در یکی از آخرین گفتگوهایش با انتقاد از رواج بیسوادی در موسیقی سالهای اخیر بیان داشته بود: شاید از هر صد قطعه بشود از پنج تای آنها نام برد که این دردناک است. تأثرانگیزتر از همه ویدئوکلیپهایی است که می سازند. مثلا ً در شعر از درد و هجر و غربت صحبت میشود و در کلیپ دخترها و پسرهای خوشگل در حال رقصیدن !!! و یا با ماشین و هواپیما در حال سفر و شاد و خوش هستند که اصلا همخوانی ندارند. برای هنرمندان جوان میگویم که برای خوانندگی بایستی فن خواندن، فن دکلمه، ردیف های موسیقی و ریتم و سولفژ را بشناسند و گوش آشنا به موسیقی داشته باشند. حتی اگر کاری را هم دزدی میکنند حداقل با آگاهی باشد و کار را خوب بشناسند تا بتوانند کار قابل گوش دادن عرضه کنند.
مرگ ایرج صغیری؛ ابوذرِ شریعتی و سازندهی نسخهی توقیفی “ناخدا خورشید”! ؟
|
سینماروزان/حامد مظفری: ایرج صغیری نویسنده و کارگردان ایرانی در ۷۹سالگی مرحوم شد.
ایرج صغیری متولد ۱ آذر ۱۳۲۵ بوشهر بود و تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در بوشهر گذراند و بعد از فارغالتحصیلی ادبیات از دانشگاه مشهد به تهران آمد و کار نویسندگی و بازیگری و کارگردانی را پی گرفت.
سابقه بازیگری ایرج صغیری به نوجوانی و تئاترهای دوران دبیرستان برمیگشت و البته همزمان سابقه بازی در تعزیه های محلی را نیز داشت.
صغیری حین تحصیل در دانشگاه مشهد ابتدا جذب تفکرات چپ و به خصوص فدائیان خلق شد ولی خیلی زود و پس از ورود علی شریعتی-که مدتی برای تدریس جامعه شناسی به آنجا رفته بود- تحت تاثیر او قرار گرفت…
مرگ ایرج صغیری نویسنده و کارگردان
صغیری حین تحصیل در دانشگاه با داریوش ارجمند که کارهای دانشجویی کارگردانی میکرد، آشنا شد و در چند کار او بازی کرد و بعد از آن که رضا دانشور نمایشنامه “تنهایی ابوذر” را براساس کتاب “ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست” نوشته “جوده السحار” ترجمه علی شریعتی- نوشت و داریوش ارجمند تحت نظر علی شریعتی به اجرای آن متمایل شد، صغیری به عنوان بازیگر نقش ابوذر انتخاب شد.
علی شریعتی که کار صغیری را در تئاتری دانشجویی به اسم “قضاوت” از آثار برتولت برشت دیده بود، او را به سمت بازی در نمایش “ابوذر” -نوشته رضا دانشور و کارگردانی داریوش ارجمند-که تحت نظارت خودش اجرا میشد، سوق داد.
البته شریعتی در ابتدا مخالف بازی صغیری در نقش ابوذر بود اما بعد از تماشای اجراهای مختلف-ابتدا در دانشگاه و بعد در حسینیه ارشاد- کار او را با لارنس الیویه، مقایسه کرد!
“قلندرخونه”، “محپلنگ”، “سرباز” و “شب شولای عبدالرحمن” از تجربههای نویسندگی صغیری بودند. در این بین “قلندرخونه” -که تقابلهای کارگر-کارفرما را به قیام کربلا پیوند زده بود- ابتدا در جشن هنر شیراز اجرا شد و نه تنها بارها تجدید چاپ شد بلکه اجراهای مختلف هم داشت.
صغیری در میانه دهه شصت فیلمی به نام “سفر غریب” ساخت که خط داستانی آن شباهت بسیاری با “ناخدا خورشید”ناصر تقوایی داشت اما صغیری بدشانسی آورد و فیلمش که با بازیگران بومی جنوب ساخته شده بود، مدتها توقیف ماند و درنهایت نیز چندان دیده نشد!
جالب و عجیب آن که بازیگر “ناخدا خورشید” همان داریوش ارجمند ی بود که کارگردانی نمایش “ابوذر” با بازی صغیری را انجام داده بود.
اینکه چرا “مسافر غریب” دیده نشد و “ناخدا خورشید” بالا آمد را صغیری خودش هم نفهمید و در گفتگویی از بهانه های مدیران وقت فارابی گلایه کرد که نصف راشهای فیلم او را دور ریختند و بهانههای فنی تراشیدند تا فیلمش، دیده نشود و نتواند در سینما ادامهی کار دهد.
پوستر فیلم سفر غریب
صغیری بعد از ناکامی در سینما به تلویزیون رفت و یکی دو سریال ساخت و آنجا نیز درگیری با سلایق شخصی مدیران، آزارش داد و درنهایت به نویسندگی ادامه داد و آثاری نظیر “خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ”، “خلخال شوم”، “ام کلثوم”، “انگلیسیها در بوشهر”، “آواز تیتروها” و… را به بازار نشر ارائه کرد.
درگذشت احمد پژمان؛ آهنگساز “دلیران تنگستان” و همکار عارف، داریوش، ستار، فرامرز آصف و…
|
سینماروزان/حامد مظفری: احمد پژمان آهنگساز در ۹۰ سالگی در لسانجلس آمریکا درگذشت.
احمد پژمان زادهٔ ۱۳۱۴ در لار استان فارس بود و از کودکی به موسیقی علاقه نشان داد، تحصیلات دانشگاهی را در تهران گذراند و بعد از آن برای تکمیل تحصیلات ابتدا به وین و بعد به آمریکا رفت.
احمد پژمان آثار گوناگونی برای ارکستر سمفونیک، ارکستر مجلسی، پیانو، گروه کر، آواز، و موسیقی فیلم آهنگسازی کردهاست که برخی از این آثار با همراهی ارکستر سمفونیک تهران و بسیاری دیگر توسط ارکسترهای خارجی اجرا شدهاند.
سبک موسیقی پژمان را تلفیقی از موسیقی محلی، موسیقی ردیف، سازهای ایرانی، همراه با هارمونی، کنترپوان، ارکستراسیون و سایر تکنیکهای موسیقی غرب میدانند.
وی بهعنوان یکی از آهنگسازان سرشناس موسیقی کلاسیک در ایران، آثار زیادی طی فعالیتهای هنری خود در فرمهای شناختهشدهٔ غربی مانند سمفونی، اپرا، باله، راپسودی، اوراتوریو، پوئم سمفونیک، و دیگر شیوهها با تأثیر از موتیفها و تمهای ایرانی خلق کردهاست.
احمد پژمان در ساخت موسیقی فیلم با کارگردانان مختلف همکاری داشته و ازجمله موسیقی سریال دلیران تنگستان(همایون شهنواز) را با همکاری علی رهبری ساخت. موسیقی سریال سمک عیار(محمدرضا اصلانی) و فیلمهای شازده احتجاب(بهمن فرمانآرا)، ساخت ایران(امیر نادری)، هنرپیشه(محسن مخملباف)، کیمیا(احمدرضا درویش)، روسری آبی(رخشان بنیاعتماد)، عشق گمشده(سعید اسدی) و… از دیگر کارهای احمد پژمان هستند. از آخرین کارهای او موسیقی سریال سرزمین مادری(کمال تبریزی) بود.
احمد پژمان دو بار برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شد؛ یکی برای موسیقی متن فیلم “باران”مجید مجیدی و دیگری برای موسیقی “بوی کافور عطر یاس”بهمن فرمان آرا.
احمد پژمان سابقه همکاری با خوانندگان پاپ در آهنگسازی و تنظیم را هم داشت و ازجمله برای عارف عارف کیا، مهستی دده بالا، حسن ستار، داریوش اقبالی، حمیرا امیرافشاری، فرامرز آصف و… قطعاتی را ساخته یا تنظیم کرده بود.
در میان این قطعات شاید “روزگار غریبیست نازنین”عارف با ترانه شاملو و آهنگ و تنظیم پژمان، “بمان مادر” داریوش با ترانه نادر نادرپور، آهنگ بابک افشار و تنظیم پژمان و”از تو چه پنهون”فرامرز آصف با ترانه ای از ایرج رزمجو و ملودی خود آصف و تنظیم پژمان بسیار شنیده شده.
گروه بلککتس، فرهاد مهراد، بوی دود و توصیهی شهبال شبپره/خاطراتی از شهرداد روحانی+ویدیو
|
سینماروزان: شهرداد روحانی موزیسین که در دهه پنجاه به همکاری با گروه بلککتس پرداخته بود، خاطراتی از آن دوران را روایت کرد.
شهرداد روحانی در گفتگو با سروش صحت در برنامه اکنون گفت: در دوران نوجوانی برای بلک کتس ساز کیبورد میزدم، شهبال مدیر گروه بود و فرهاد مهراد خواننده گروه بود.
او ادامه داد: ما در کافه کوچینی در یک زیرزمین-بلوار کشاورز ابتدای خیابان کاخ- با بلک کتس کار میکردیم و آنجا همه سیگاری بودند و بوی سیگار همه جا را میگرفت و من هم که شب به خانه میرفتم بدجوری هم لباس ها و حتی موهایم بوی دود سیگار میداد و همین امر مادرم را نگران کرده بود که نکند من معتاد شوم اما شهبال با او صحبت کرد و به من توصیه کرد که فقط بر ساز تمرکز کنم و مادرم خاطرجمع شد که من فقط ساز میزنم.
شهرداد روحانی افزود: من از ابتدا هم فقط دنبال تجربه گرایی بودم و فقط پنج شش ماه با بلک کتس کار کردم چون دنبال نوازندگی ویولن و موسیقی کلاسیک بودم و نمیخواستم فقط پاپ کار کنم. بلک کتس آن موقع فقط قطعات خارجی را بازخوانی میکرد و من هم نقش تنظیم کننده داشتم و کار کنار شهبال خیلی به من در درک تنظیم به خصوص برای سازهای بادی، کمک کرد.
برای تماشای ویدیوی حرفهای شهرداد روحانی اینجا را ببینید.
مرگ امامعلی حبیبی؛ کشتیگیری که بدهی مالی، او را به «ببر مازندران» بدل کرد!
|
سینماروزان/حامد مظفری: امامعلی حبیبی کشتیگیر قهرمان المپیک و بازیگر سینما در ۹۴ سالگی فوت کرد.
امامعلی حبیبی زادهٔ ۵ خرداد ۱۳۱۰ در بابل بود و کشتی را از بانوی مکتبداری به نام ننهبیگم آموخت. او در ۱۲ سالگی و بعد از فوت پدر به همراه خانواده به قائمشهر رفت و درکنار کارگری در کارخانه نساجی به تمرینات کشتی روی آورد.
او خیلی زود توانایی های خود در فنون ایرانی کشتی آزاد را نشان داد و درنهایت توانست نخستین نشان طلای بازیهای المپیک ۱۹۵۶ را برای ایران کسب کند و سه عنوان قهرمانی در رقابتهای قهرمانی جهان، نشان طلای بازیهای آسیایی ۱۹۵۸ و همچنین پنج عنوان قهرمانی ایران را از خود به یادگار گذارد.
امامعلی حبیبی پس از کنارهگیری از دنیای کشتی، وارد سیاست شد و در سال ۱۳۴۲، کاندیدای مجلس شورای ملی شد و از حوزهٔ بابل برای نشستن روی یکی از ۲۰۰ کرسی مجلس انتخاب شد.
فعالیتهای او در دوران چهار ساله نمایندگی مجلس و تلاشهایی که برای کمک به مردم میکرد باعث شد حدود ۱۲۰ هزار تومان زیر بار قرض برود، بنابراین با تشویق دوستان به بازی در فیلم ترغیب شد تا بتواند بدهی طلبکاران را پرداخت کند.
مرگ امامعلی حبیبی کشتیگیر و بازیگر سینما
امامعلی حبیبی نخستینبار در فیلم سینمایی «ببر مازندران» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان ظاهر شد و همکاری خود با خاچکیان را در فیلم «جهنم سفید» ادامه داد.
سپس در فیلم «آدم و حوا»ساخته امیر شروان -که داستانی نمادین از قصهی اساطیری آدم و حوا و هابیل و قابیل داشت-زوج اصلی را با کتایون امیرابراهیمی شکل داد.
«رام کردن مرد وحشی» ساخته کمال دانش به تهیهکنندگی محمدکریم ارباب-کابارهدار معروف و مالک فردوسیفیلم/همسر دوم جمیله صادقی – و «مرد جنگل»(کمال دانش) دیگر فیلمهای او بود.
ورود امامعلی حبیبی به سینما را میتوان متاثر از موفقیت کشتیگیرانی همچون محمدعلی فردین در سینما دانست، با این حال با اینکه فعالیتهای بازیگری، عایدی مالی خوبی برای حبیبی داشت اما او هیچ گاه نتوانست در سینما بهاندازه کشتی، شهرت کسب کند.
مرگ شهرزاد؛ بازیگر زن «قیصر» که کارتنخواب شده بود!
|
سینماروزان/حامد مظفری: کبری امینسعیدی با نام هنری شهرزاد بازیگر سینما در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
کبری سعیدی با نام هُنری شهرزاد زاده ۱۸ آذر ۱۳۲۹ در تهران هنرپیشه، شاعر، نویسنده و یکی از نخستین فیلمسازان زن در سینمای ایران بود.
او از سنین نوجوانی در کافههای و تئاترهای خیابان لالهزار و ازجمله تئاترهای نصر، دهخدا و پارس فعالیت میکرد و سپس در سال ۱۳۴۸ با نام مستعار شهرزاد در فیلم «قیصر» در نقش سهیلا فردوس، بازی کرد.
شهرزاد در ابتدا نقشهای کوچکی در سینما برعهده گرفت و بعدتر نقشهای متفاوتی در «تنگنا» و «صبح روز چهارم» بازی کرد و حتی در جشن سپاس تقدیر شد.
شهرزاد چند سال مستمر فعالیت بازیگری داشت و با کارگردانانی مثل نصرت کریمی(درشکهچی)، زکریا هاشمی(سه قاپ)، مسعود کیمیایی(قیصر، بلوچ وداش آکل)، علی حاتمی(طوقی)، ایرج قادری(خشم عقابها)، جلال مقدم(فرار از تله)، امیر نادری(تنگنا)، کامران شیردل(صبح روز چهارم) و سعید مطلبی(سرگروهبان) همکاری کرد ولی در سال ۱۳۵۲ در اعتراض به فضای حاکم بر فیلمفارسی از بازیگری کنارهگیری کرد و به عضویت گروه سینمای آزاد درآمد و به ساختن فیلم کوتاه پرداخت. در همین زمان شعرهایش را چاپ میکرد و داستانهای کوتاهش در نشریاتی چون روزنامه آیندگان و کتاب جمعه منتشر میشد.
در همان دوران مجموعه اشعار او تحت عنوان «با تشنگی پیر میشویم» در دو هزار نسخه توسط انتشارات اشراقی چاپ شد؛ گفته میشود هزینه انتشار این کتاب را که در آن زمان چیزی حدود پنجهزار تومان بود، بهروز وثوقی تقبل کردهاست! همچنین طراحی و عکس روی جلد کتاب را نیز امیر نادری انجام داد.
در سال ۱۳۵۶ شهرزاد اولین و آخرین فیلم بلندش را به نام «مریم و مانی» با بازی و سرمایهگذاری پوری بنایی ساخت. این فیلم از معدود فیلمهای سینمای ایران پیش از انقلاب است که قهرمان داستان، نویسنده و کارگردان آن زن هستند. فیلم به دلیل کیفیت پایین تولید چند سالی در محاق بود و درنهایت سال ۱۳۵۹ موفق به اکران شد.
شهرزاد بعد از انقلاب فعالیت مشهودی نداشت، در ابتدای دهه شصت به آلمان رفت ولی هفت سال بعد به ایران بازگشت و در شهرهای مختلف و ازجمله سیرجان کرمان با مشکلات مالی به زندگی پرداخت و حتی یک بار گفته بود که از شدت نداری و تنگدستی مجبور شده کارتنخواب شود و در پارکها بخوابد.
مشکلات صدای فرهاد و داریوش و فریدون فروغی چه بود؟/کدام خوانندههای لسآنجلسی، پولکی نیستند؟/داریوش در اوج اعتیاد پدری از ما درآورد که نگو…/چرا ابی زن دلیل شد؟/شادمهر نصف ویژگیهای یک هنرمند را ندارد/برای امیرقاسمی زن گرفتم و حالا دشمنم شده!/سندی و گروهش یخچال خانه مرا خالی کردند!+عذرخواهی پنجاه درصدی از سیاوش قمیشی+ماجرای درگیری با گوگوش+کیفیت رپ خوانی تتلو+ماجرای پیتزا دلیوری در ابتدای ورود به آمریکا؟+جریان یک شب بازداشت بهخاطر بیتلز
|
سینماروزان: شهرام شبپره خواننده، نوازنده و آهنگساز ایرانی مقیم لسآنجلس در سالهای اخیر تلاشهایی داشته برای بازگشت به وطن تا بعد از حبیب محبیان و فریدون آسرایی، سومین خواننده مشهوری باشد که از آن طرف به ایران میآید. شهرام شبپره به تازگی در گفتگویی تصویری با علی ضیاء-از مجریان محصول سیمای جمهوری اسلامی- شرکت کرده و نوعی برونریزی داشته نسبت به همکاران لسآنجلسی خود.
سینماروزان بخشهایی خواندنی از گفتههای این خواننده را ارائه میدهد:
–بعد از کلاهبرداری اخير در کنسرت خداحافظیام-ماجرای علیرضا امیرقاسمی- دیگر به همه بدبین شده ام ولی باز فکر میکنم که نیش عقرب نه از سر کین است که اقتضای طبیعتش این است.
–صدای من ملودیک نیست، پس نیاز دارم به همراهی یک موزیک درجه یک.
—فرهاد و داریوش و فریدون فروغی هیچکدام صدای ملودیک ندارند پس مجبور بودند آهنگ آرام بخوانند…
–من آهنگ هیچکس را نمیتوانم بخوانم و هیچکس هم نمیتواند آهنگ من را بخواند. من عاشق مارتیک م ولی شش و هشت من را مارتیک نمیتواند بخواند!
–ابی در خانه نشسته بود، من او را به امریکا آوردم و بجای لیلا فروهر کنار خودم در کاباره تهران برایش برنامه گرفتم ولی الان کجاست؟ جواب تلفن مرا هم نمیدهد.
–ابی صدای رسایی دارد که وقتی داد میزند از این ور سالن تا آن ور سالن صدایش میرسد ولی من چنین صدایی ندارم!
–ویگن گیتار را آورد به موسیقی پاپ و من سازهای بادی را آوردم. من نمیتوانم کسی را خواننده کنم بجز آنهایی که خواندن، بلدند.
—آهنگسازان مولف هستند که خواننده میسازند، فرید زلاند خواننده میسازد، حسن شماعی زاده، خواننده میسازد، انوشیروان روحانی خواننده میسازد، جهانبخش پازوکی خواننده میسازد، اشتهار معین از پازوکی است، هایده محصول صادق نوجوکی است!
–ناهید را من خواننده کردم چون برایش آهنگهایی ساختم منطبق با صدایش. آهنگی ساختم برایش با مطلع “دلکم دلبرکم…” که با آن میلیونها دلار پول درآورد.
–بیژن مرتضوی و شماعی زاده خواننده شدند چون خودشان برای خودشان آهنگهای خوبی ساختند.
–– بعد از انقلاب وقتی به آمریکا رسیدم آن قدر بیچاره بودم که پول تاکسی نداشتم و از خانه پیاده میرفتم تا کلاب ولی وقتی آهنگ دیار را ساختم و گل کرد آن قدر درآمد ایجاد شد که با پولش ۷ خانه خریدم! فرخ آهی و اردشیر فرح و انوشیروان روحانی و منوچهر چشم آذر اولین موزیسین هایی بودند که در آمریکا به پست هم خوردیم و کلی خاطره داریم.
— به تنهایی پنج ارکستر درست کردم و درنهایت همه مرا تنها گذاشتند حتی ارکستر بلک کتس برای من است که شهبال برداشت و رفت…من کم نیاوردم و باز کار کردم.
–شهره صولتی و اندی و شاید بیژن مرتضوی به خاطر مردم و بدون پول میخوانند ولی بقیه خوانندگان همه پولکی هستند.
–برخلاف شایعات، گوگوش رفیقم است و اصلا حرفی علیه او نزدم و به خودش هم گفتم و او هم گفت: این چرت و پرت ها را گوش نکن.
–پسر ناتنی ابی نگذاشت ما دوباره ارتباط بگیریم، اگر پسر تنی بود چه میکرد؟ ابی و شهره و ستار و شاهرخ و ناهید و اندی و کوروس و شهرام صولتی خوانندههایی هستند که در آمریکا هرچه شدند مدیون من هستند.
–بین سالهای ۶۰-۶۱ خورشیدی هرچه آهنگ در لسآنجلس ساخته شد یا من ساختم یا در آنها نوازنده بودم. اینکه پیتزا دلیوری بودم کاملا دروغ است چون جز آهنگ سازی کاری بلد نیستم.
–زندگی من شش و هشت است. مخالف پلی بک خوانی جوانان هستم چون خواننده جوان باید لایو بخواند. خودم چهل شب کنسرت گذاشتم و همه هم اجرای زنده.
–در تمام قطعاتم، دو صدا خوانده ام چون کیفیت صدا را بالا ببرم. صدایم به درد موسیقی سنتی نمیخورد.
— یک بار سیاوش قمیشی را گفتم لب میزند ولی من اشتباه کردم. قمیشی را دوست دارم و باز باید کار کنیم. البته فقط پنجاه درصد که لب میزد را اشتباه گفتم ولی اینکه سیمهای ارکسترش در گلدان بود، درست گفتم.
–لسآنجلس جای داغونی است و همه میوه هایش و غذاهایش هورمونی است، امنیت هم که هیچی. هرچه میخوری ورم میکنی. بیمه های درمانی آمریکا هم تعریفی ندارد.
— موسیقی رپ در زندان پا گرفته و باید اعتراضی باشد نه بی تربیتی و اینکه مثلا از شورت و لباس زیر بخوانند اصلا ربطی به رپ ندارد و یک مسیر انحرافی است. رپخوان نسبتا خوب تتلو بود و خیلی زودتر از اینها شهرام آذر(سندی) یک سری قطعه رپ خوب مثل بیکاری، سرباز، متلک و… خواند.
برون ریزی به سبک شهرام شب پره
—داریوش آدم باجراتی است و مشکل من و داریوش در زمان اعتیاد و بدبختی داریوش بود و واقعا داریوشِ معتاد از خود بیخود بود. داریوش در اوج اعتیاد پدری از ما درآورد که نگو… حدود سی سال پیش من و مهستی و داریوش یکتور کنسرت داشتیم دور دنیا. داریوش در سفر خیلی عصبی بود و مثلا یک شب گفت من باید اول بخوانم. من گفتم اگر اول بخوانی نصف جمعیت میروند… روز بعد گفت میخواهم آخر بمانم…روز بعد گفت ارکستر به مهستی نمیدهم و… کلی داستان دیگر.
یک جا هم که اصلا داریوش نخواند و دعوا شد و درگیری.
چند سال بعد داریوش خودش آمد و گفت من بد کردم و من رویش را بوسیدم و گفتم چاکریم و عين برادریم.
–ابی زن ذلیل است و رفقای چهل ساله اش را به خاطر زنش کنار گذاشت و متاسفانه کاری کردند ابی روی استیج بخوابد.
–داشتیم با ابی در آلمان میخواندیم که یکدفعه گفت دندانم افتاد و پنج دقیقه بعد گفت دندان را پیدا کردم و گذاشت سرجایش!
–شادمهر بسیار هنرمند است ولی هنرمندی است که آن تشخص و پرنسیب هنری را ندارد! هنرمند هم باید هنر داشته باشد و هم تشخص و ۹۰درصد خوانندگان ما، هنرمند واقعی نیستند.
–-در ایران، بهشت را روی زمین دیدیم.
–چرا اجازه نمیدهند ما در ایران بخوانیم؟ چطور خوانندگان داخلی به آمریکا میایند و میخوانند پس چرا ما نباید به زادگاه مان برویم و بخوانیم؟
–اندی و کوروس را من آوردم و از همان اول بهشان دستمزد دادم شبی صد دلار.
—شهرام آذر/سندی هم موزیسین خوبی بود و هم گروهش بسیار شکمو و غذاخور بودند. اینها ارکستر ابی بودند و ابی آنها را آورد خانه من و من یک هفته پذیرایی ویژه از آنها کردم و آنها یخچال مرا خالی کردند اما درنهایت ابی یک تشکر نکرد.
–علیرضا امیرقاسمی که الان از من شکایت کرده، را پدرش پیش من آورد و من پیش کوروش بی بی یان بردمش تا تدوین یاد بگیرد. حتی عاشق دختری شد و من برایش وساطت کردم که برود با آن دختر ازدواج کند و زن بگیرد. بعد هم امیرقاسمی و فرزان دلجو باجناق شدند ولی فرزان جدا شد…حالا باید بگویم متاسفم که تور خداحافظی ام را با امیرقاسمی قرارداد بستم و کار به اینجا کشید.
–چند سال قبل از انقلاب، آمریکا بودم و با ابی در نیویورک بودم و بعد رفتم لس آنجلس و برگشتم ایران. برای برگشت به آمریکا، لیلا فروهر میخواست بیاید که ویزا ندادند و شهره صولتی بجایش آمد. در نیویورک رفته بودم صفحه های بیتلز را بخرم که پلیس آمد و گفت این همه صفحه میخواهی چکار؟ گفتم میخواهم ببرم برای دوستانم در ایران.
مرا ول کردند که بروم ولی یکهو پولهایم ریخت، پلیس هم مشکوک شد، گیر داد و من هم پلیس را زدم، آنها مرا بازداشت کردند و کلی در خیابانها مرا گرداندند آن هم با دست بسته. خلاصه ما را انداختند زندان و سرانجام از یک آبدارچی یک سکه گرفتم که تلفن بزنم به احمد مسعود صاحب کاباره تهران. بعد رفتیم دادگاه و آنجا گفتم مقصرم و ۵۰ دلار جریمه دادم و…
–عشق را دوست دارم و از نفرت بدم میآید.
–عاشق ری چارلز، بیتلز، مایکل جکسون و جیمز براون هستم.
–اگر انسان نبودم دوست داشتم عقاب بودم.
–اگر خدا را ببینم بهش میگویم: چرا آدم بدبخت روی زمین زیاد است.
–اگر خدا مرا ببیند میگوید: تو بنده بدی نبودی…
–زندگی چیزی نیست جز گذران وقت الکی تا تمام شود.
—بزرگترین ترسم این است که قبل از پروازم-مرگ- نتوانم ایران را ببینم.
مرگ دو آهنگساز؛ یکی از خاندان شبپره و دیگری از خاندان بیات!
|
سینماروزان: بامداد بیات و شهنام شبپره دو آهنگساز ایرانی برآمده از دو خانواده نامآشنا در موسیقی، مرحوم شدند.
بامداد بیات- فرزند بابک بیات- و شهنام شبپره- برادر شهبال و شهرام شبپره- بود.
شهنام شبپره گیتاریست و پیانیست بود و در گروه اول بلککتز ازجمله موزیسینهایی بود که در کنار فرهاد مهراد نوازندگی میکرد.
شهبال و شهنام شب پره در بلک کتز
شهنام فرزند سرهنگ محمد شبپره و فروغالزمان مظفری بود و هم پدر و هم مادر دستی بر موسیقی داشتند و این بود که فرزندان هم مستقیما وارد دنیای ساز و آواز شدند.
شهنام شب پره، شهرام شب پره و شهبال شب پره
شهنام مدتی بعد از فعالیت با بلککتز و قبل از پیروزی انقلاب، ایران را ترک و برای ادامه تحصیل موسیقی به آمریکا رفت و با وقوع انقلاب و پیوستن شهرام و شهبال به او، دیگر در همان جا ماندگار شد و روی وطن را ندید.
بامداد بیات متولد ۱۳۶۴ تهران و فرزند زنده یاد بابک بیات آهنگساز و برادر دوقلوی باربد بیات بود. این آهنگساز فعالیت در موسیقی را از کودکی نزد پدرش فرا گرفت و در سن ۱۱ سالگی به هنرستان موسیقی رفت. وی در همین حین بود که به کشور کانادا مهاجرت و در همان جا دیپلم موسیقی را در رشته موسیقی جاز از دانشگاه تورنتو دریافت کرد.
بابک بیات در میان بامداد و باربد
بامداد بیات علیرغم تلاش برای فعالیت مستقل ولی بیشتر به واسطه همکاری با پدرش در نوازندگی برای موسیقی متن فیلمهای «ساحره»، «دو زن»، «فریاد»، «قرمز»، «دستهای آلوده» و سریال «ولایت عشق» شناخته میشد.
مرگ جمال اجلالی؛ بازیگری که فنیزاده را به وجد آورد!
|
سینماروزان: جمال اجلالی بازیگر پیشکسوت در ۷۸ سالگی و بعد از چندین سال درگیری با عوارض سکته مغزی درگذشت.
جمال اجلالی متولد ۱۳۲۶ بود و از همان دوران کودکی به واسطه علاقه به تئاتر درگیر مطالعات هنری شد و سپس با رتبه دورقمی در دانشکده هنرهای زیبا در رشته بازیگری تئاتر پذیرفته شد و همزمان با تحصیلات، فعالیت رسمی خودش را آغاز کرد.
حمید سمندریان در کشف استعداد اجلالی نقش بهسزایی داشت و به واسطه او بود که نقشی متفاوت در اولین و آخرین تجربهی سینمایی سمندریان با عنوان
«تمام وسوسههای زمین» را ایفا کرد.
اجلالی در قامت یک پیرمرد خوشطینت به سینما معرفی شد ولی بعدتر در فیلمهایی همچون «باد در علفزار میپیچد» و «تابو» نقش پیرمردانی به شدت هیولایی و طماع را بازی کرد که این نقش آفرینی ها بیشتر به او میآمد.
مرگ جمال اجلالی بازیگر
فیلمهای «گینس»، «آرایش غلیظ»، «آبی»، «مدرسه پیرمردها»، «دم سرخها» و «عاشق کوچک» و سریالهای «در قلب من»، «دوردستها»، «خط»، «توطئه فامیلی»، «برای آخرین بار»، «پیدا-پنهان»، «سر دلبران»، «سرباز» و «مسافر» از دیگر تجربه های بازیگری اجلالی بود.
جمال اجلالی بازیگر توانا ولی کمکاری بود و شاید یک دلیل کمکاری او روحیات شخصی و به خصوص درونگرایی بود که باعث میشد به راحتی با هر متن و کارگردانی ارتباط نگیرد با این حال کیفیت بازیگری او به خصوص در عرصه تئاتر ، مشهود بود چنان که خودش نقل کرده بود: «من این سعادت را داشتم که پرویز فنی زاده یکشب سر یک اجرای نمایشم اولین نفری بود که آمد پشت صحنه و بعد از کلی حرف یا بهتر بگویم فحش(!) و در تمجید از بازی من گفت دیگر از فردا دیگر بازی نمیکنم چون تو بهتری!!!»
ماجرای کافهداری آقای بازیگر در دل جنگ ۱۲روزه!
|
سینماروزان: مطابق عادتی که دارد، دستش را روی سینه گذاشته و تعظیم میکند و بعد هم با همان لحن همیشگی میگوید: «قدمتان به چشمهای من» سجاد افشاریان در دل جنگ ۱۲روزه اسرائیل علیه ایران، سنگری را در مرکز تهران حفظ کرده و ماندن پای وطن را اینطور معنا بخشید.
به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه فرهیختگان، اینجا کافه آپآرتمان در خیابان ایرانشهر است، عصر یکی از همان روزهایی که رژیم جعلی و کودککش، به خیال خودش تهران را خلوت کرده، به این کافه دوست داشتنی رفتیم. همه صندلیها پر و کافه شلوغ است. بچههایی که حدس میزنم همه دهه هشتادی هستند بین میزها میچرخند و سفارشها را میگیرند. روی یکی از میزها در همان سالن اصلی مینشینم و منتظرم تا افشاریان را ببینم و قصدم را برای رفتن به کافه بگویم.
اطرافم را نگاه میکنم و از دختری که ایستاده تا سفارش بگیرد، از وضعیت حیاط میپرسم و میگوید: «شلوغه شلوغ! جا نداریم. یه کم صبر کنید، میتونید برید داخل حیاط.» تشکر کردم و گفتم همین جا راحتم. سجاد افشاریان که وارد کافه شد. سر همه میزها میایستاد و با همه خوشوبش میکرد. چشم در چشم که میشویم لبخندی میزنم و میگویم: «میخواهم از این نقطه قشنگ شهر گزارش بنویسم.»
لبخندی میزند و میگوید: «به من لطف میکنی. فقط اگر اجازه بدهی من آن طرف مهمان دارم. دوباره برمیگردم.»
سری تکان میدهم و محو تماشای آدمها میشوم. میز جلویی، سه پسر جوان هستند که به نظر میرسد دهه هشتادی باشند، سرگرم گوشیهایشان هستند، اما انگار نت ضعیف است و برای همین تصمیم میگیرند، بازی کنند. یک نفر تنها در میز روبهرو نشسته و یکی از خبرهای جعلی این روزها را بلند میخواند. یکی از پسرهای میز جلویی برمیگردد سمتش و میگوید: «خدایی با خواندن این خبر، خودت خندهات نگرفت؟» همه از این جواب میخندند و مردی که خبر را خوانده هم میخندد.
دختر همچنان کنارم ایستاده، صدایش میکنم و خودم را معرفی میکنم و میگویم: «میخوام باهات مصاحبه کنم.» روسری روی سرش را درست میکند و کنارم مینشیند و میگوید: «یعنی الان برای تلویزیون مصاحبه میکنید؟» میخندم و میگویم: «نه روزنامه.»
کافه داری سجاد افشاریان در دل جنگ ۱۲روزه
سری تکان میدهد و موافقتش را اعلام میکند. خودش را آرامیس معرفی میکند و میگوید 21 ساله است. میپرسم: «چرا اینجا ماندی؟» کمی مکث میکند و میگوید: «خب اینجا (کافه آپآرتمان) را خیلی دوست دارم. مثل خونمونه. اصلاً نمیتونم فکر کنم دیگه اینجا نباشم!» قبل از اینکه سؤال بعدی را بپرسم، میگوید: «البته این را بگویم که خانوادهام خیلی راضی نیستند و نگرانند، اما من اینجا را خیلی دوست دارم. تهران را دوست دارم. نمیتوانم در این شرایط کاری نکنم وقتی خانهام به من احتیاج دارد.»
میپرسم چرا دوست داشتی در این شرایط کنار سجاد افشاریان در کافه بمانی؟ کمی مکث میکند و میگوید: «من زمانی که به اینجا آمدم آقای افشاریان را نمیشناختم، تئاتر و سینما را دوست داشتم اما خب شناختی از او نداشتم. تا اینکه یکبار من و خواهرم را به یک تئاتر دعوت کردند و با جستوجویی که در اینترنت کردم، متوجه شدم که کارگردان و تهیهکننده تئاتر هستند. ارادتی که به او دارم در کلمات نمیگنجد. نمیتوانم اینجا نباشم.»
میگویم در حرفهایت گفتی اینجا برایت خانه است… هنوز سؤالم تمام نشده که تأکید میکند: «خیلی زیاد.» ادامه میدهم حالا یک دشمن جنایتکار به کشورمان به خانهمان حمله کرده، چه جوابی برای این دشمن داری؟ لبخندی میزند و میگوید: «اول باید بگویم که من اصالتاً اهل تاجیکستان هستم. با اینکه شرایط رفتن از تهران را نداشتم. اما فکر کردم اگر شرایطش هم بود، کلی دلتنگ میشدم. الان که تهران را کمی خلوت میبینم، قلبم میگیرد و امیدوارم که زودتر تمام بشود و دوباره برگردیم به همان روزهای شلوغ و پر از ترافیک تهران. اینجا وطن من است. خانهام. فکر بیرون رفتن از آن را نمیتوانم، بکنم.»
دخترک که حالا میدانم رگ و ریشهاش تاجیک و ایرانی است، بلند میشود تا به کارهایش برسد، رفتهرفته که به عصر میرسیم، فضا شلوغتر میشود، حیاط هنوز هم جایی برای نشستن ندارد. در حال نگاه کردن هستم که سجاد افشاریان روبهرویم مینشیند، یاد پیامهایی که این مدت برای وطن منتشر کرده میافتم. لبخندی میزنم و میگویم شروع کنم؟
سری تکان میدهد و میپرسم چرا سجاد افشاریان کافهاش را تعطیل نکرده و تهران مانده است؟ این شاید سؤال خیلیها باشد. میگوید: «باید بمانیم. حرف بزنیم. الان زمانی است که مردم احتیاج دارند، بشنوند. من متوجه شدم ما برای وطن، مملکت، سرزمین، خاک و وطنپرستی کمکاری کردیم. همین شد که شروع کردم. خیلی ابلهانه است فکر کنیم که آدمی مانند نتانیاهو با آن میزان پلیدی، بتواند ناجی ما باشد!» حرفهایش را تأیید میکنم و میگوید: «از یک جایی احساس کردم، باید رویه را عوض کنم و از وطن بگویم، اینکه چقدر جواب میدهد را فکر نکردم، فقط احساس کردم همانطور که در تئاترها و شعرها میگفتم وطن، میگفتم مملکت باید اینها را برای آدمها پررنگ کنم، اینجا حرف سرزمین است، حرف آب و خاک است.»
از باز بودن کافهاش میپرسم و میگوید: «بعد از اینکه این اتفاق افتاد، تصمیم گرفتم که اینجا را باز نگه دارم، به هیچ کس نگفتم برو یا بمان. اما اینجا را دوست دارم و میخواهم باز باشد. مادرم زنگ میزند، نمیخواهم ثانیهای نگران باشد. بارها گفته مادر با اتوبوس به شیراز بیا، اما دست و دلم نمیرود که اینجا را ببندم. الان تمام بچههایی که اینجا کار میکنند، هیچ کدام پرسنل من نیستند. مثلاً یک نفر برایم نوشت، من تجهیزات پزشکی کار میکنم اما یک سال کافه کار کردم، بیام؟ قبول کردم. یک نفر دیگر نوشت، من بلدم آرت بزنم. یکی صبح جلوی کافه هندوانه گذاشت. همه این محبتها زنجیروار پیش میآید و من را امیدوار میکند.»
سینماروزان: تاریخ موسیقی پاپ ایران پر از ماجراها و اتفاقاتی است که شاید به دلیل مهجوریت یک دهه ای موسیقی پاپ در دهه شصت و بعد هم افتراق ایجادشده بین موزیسینهای پاپ مهاجرت کرده و موزیسینهای منزوی باقیمانده، تازه در قرن جدید خورشیدی است که شاهد برخی عیانگوییها پیرامون اتفاقات موسیقی پاپ دهه های گذشته هستیم.
آرش سزاوار از جمله آهنگسازان موسیقی در دهه های چهل و پنجاه که قطعاتی مثل «غم تنهایی» و «زندون دل» را ساخته و با خوانندگانی نظیر فائقه آتشین(گوگوش)، فریدون فروغی و شهلا صافی ضمیر(مرجان) همکاری داشته به تازگی گفتگویی کرده درباره کارنامه ی خود و در خلال آن ادعاهایی طرح کرده علیه حسن شماعی زاده.
آرش سزاوار به پوریا بهراد گفته: شماعی زاده برخلاف ژست مولف، کار اصلی اش کپی کردن قطعات اروپایی، آمریکایی و حتی هندی و سپس کاور کردن آنها بر ترانه های فارسی بوده است.
سزاوار ادامه داده: شماعی زاده با اردلان سرفراز-که ترانه سرای خوبی است- و گوگوش قاطی شد و اسم خودشان را هم گذاشتند «تریو/سهگانه». بعد از آن که گوگوش قطعه «نمیاد» را با آهنگ من خواند و گرفت، شماعی زاده چه کرد؟ رفت و یک قطعه ایتالیایی پیدا کرد با صدای آلبونی-ماری یتا آلبونی-و همان ملودی را سوار کرد روی «خدا گریه مسافر و ندید…» که شد قطعه ی «جاده».
او افزوده: اگر می بینید شماعی زاده همچنان نان «جاده» و «مرداب» و… را که مربوط به قبل از انقلاب است میخورد برای این است که در چهل سال مهاجرت نتوانست حتی یک قطعه کالت مثل آنها تولید کند چون دیگر جرأت کاور کردن نداشت. در آمریکا، کپی رایت کاملا جدی است و حتی اگر برداشتی از یک ملودی کنید و حق و حقوق سازنده را پرداخت نکنید، تحت پیگرد سخت قرار میگیرید و چه کسی است که جرأت کاور کردن داشته باشد؟
سزاوار تاکید کرده: گوگوش در همان قبل از انقلاب نیز با شماعی زاده به هم زد و باز پیش من آمد که برایش «گل هزار پر» را ساختم. شماعی زاده نوازنده خوبی بود در سازهای بادی و درباره نوازندگی ساز، جزو بهترین ها بوده و هست…
باید منتظر ماند و دید واکنش حسن شماعی زاده به ادعاهای آرش سزاوار چیست؟؟
دیگر بس است!/اولین واکنش ستار خواننده مقیم لسآنجلس به ماجرای بیصدا شدن!
|
سینماروزان: حدود دو هفته قبل که خبر ناراحتی حنجره ی حسن ستار خواننده مقیم لسآنجلس پخش شد(اینجا را بخوانید) کم نبودند مخاطبانی که خواستار پرس و جو درباره ماجرا و راستی آزمایی مساله از سوی خود ستار داشتند.
ستار در اولین واکنش به آن خبر به رادیویار چنین گفت: اولا ممنونم از هموطنانی که مستقیم و غیرمستقیم حالم را پرسیدند و برایم آرزوی خوبی و سعادت کردند و ثانیا اینکه خدا را شکر حالم خوب است و مختصر ناراحتی داشته ام که در حال رفع و رجوع است.
به گزارش سینماروزان، ستار ادامه داد: چندی قبل در کانادا اجرا داشتم و امیدوارم باز هم بتوانم اجرای زنده داشته باشم و با مخاطبان دیدار کنم.
این خوانندهی ۷۵ساله درباره اینکه نمیخواهد آلبوم جدید دهد، بیان داشت: من ششصد هفتصد آهنگ خوانده ام و دیگر بس است! آهنگ جدید دیگر نمیخوانم و خبری از آلبوم نیست چون به قدر کفایت کار بیرون داده ام.
ستار تاکید کرد: مردم با همان آهنگ های قدیمی حال کنند و بدانند که حالم خوب است و امیدوارم که هرچه زودتر یک کنسرت بزرگ بگذارم و چه بهتر که بتوانم کنسرت بعدی ام را در ایران بگذارم. ای کاش بشود…
پاسخ ستار به شایعه بی صدا شدن
گفتنی است ستار خواننده پاپ ایرانی که جزو معدود خوانندگان سرشناس مسلط به موسیقی سنتی ایرانی است و با اغلب کمپانی های موسیقی ایرانی از کلتکس تا آونگ و ترانه کار کرده، اولین بار محبوبیت را با خواندن قطعه “خانه به دوش” در سریالی به همین نام(مرادبرقی) ساخته پرویز کاردان تجربه کرد و بعدا در طی پنجاه سال همچنان خوانندگی کرد و محبوب ماند...
پاسخ ساسی مانکن به مسعود فراستی!
|
سینماروزان: انتشار قطعهی تازه ساسان یافته(ساسی مانکن) با عنوان “مارمولک” طبق معمول با انتقادات مختلف مواجه شده و در همین اوضاع، ویدیویی از مسعود فراستی منتشر شده که به تندی از ساسی یاد کرده.
فراستی در این ویدئو میگوید: بین تتلو و ساسی مانکن واقعا نمیدانم کدامیک مبتذلتر است؟ کارهای اینها توهین به موسیقی است، توهین به فرهنگ و توهین به همه چیز است. سر تا پا ابتذال است.
ساسی مانکن در واکنش به فراستی گفته است: “مارمولک” ابتذال نیست بلکه برملاکننده ی ابتذالیه که در زیست جامعه جاری و ساریه. از منتقد محترم سینمایی که همیشه به همه برچسب فرم میزنه و طفره میره از توضیح درباره ابتذال باید پرسید شما به عنوان منتقد یا باید سکوت کنی یا برای مخاطبت توضیح بدی ؟ ابتذال چیه ؟چرا مارمولک مبتذله ؟
او ادامه داده: همین که من با یک آهنگ تونستم کاری کنم که شما بجای نقد فیلم ، آهنگ جدید من رو نقد کنی ، پس موفق بودم و تاثیرگذار و ماقبل نقد نبودم. اولین آهنگ ایرانی که شما بهش حمله کردید من بودم.
من برای شما ارزش زیادی قائلم و شاید باورتون نشه من نقدهای شما رو بسیار دوست دارم.
ساسی افزوده: آهنگ “توبه” ، نشون دادن تظاهره و آهنگ “مارمولک” همون تظاهر همراه با پشت صحنهشه. اگر یک بار با این دید نگاه بکنید ، همه چیز برملا میشه. یک بار همهی آهنگ رو با گوش و چشم انتقادی ببینید و گوش کنید شاید نظرتون عوض شد. یک کار میتونه تو یک سری جنبه ها مبتذل باشه ولی تو یک سری موارد قابل توجه !! به اون چیزهایی که من اشاره کردم توجه کردید، به این ریا کاری ها ؟ پشت صحنه ها؟شما حتی نمیدونید من با چهار دقیقه موزیک فان ،چی رو دارم به چالش میکشم و تونستم چقدر تاثیر روی اون قشر بزارم؟
این خواننده در پایان گفته: با تمام احترام به آقای فراستی و تمام علاقه ای که بهتون دارم و نقدهاتون رو دوست دارم ، لطفا از این به بعد به کارهایی مثل «مارمولک» با یک دید دیگه هم نگاه کنید. شاید جدا از شوخی ، خنده ، رقص و همه چیزهایی که تو این آهنگ هست به یک سری چیزهای دیگه هم برخوردید که قابل تامل بود، مرسی.
ادای دین شهرام ناظری به فرهاد مهراد و احمد شاملو با یک تفاوت عظیم!؟+ویدیو
|
سینماروزان/حامد مظفری: شهرام ناظری خوانندهی موسیقی سنتی ایران قطعه تازهای با متن تلخ ولی آرانژمان پرتحرک با عنوان “عمو نوروز” ارائه کرده است.
آهنگ و تنظیم قطعه از تهمورث پورناظری است و اورتور قطعه، نوای بربط است و بعد همخوانی بانوانی با نام سحر بروجردی و دنیا کمالی در دستگاه شور و سپس مطلع قطعه را شهرام ناظری و آرش سلامیه میخوانند: آی عمونوروز آی عمونوروز/چشامون پرغم دلامون پرسوز…
ترانه قطعه از پوریا سوری شاعر و روزنامهنگاری است که خودش نیز ماهنامهی “وزن دنیا” را بهعنوان رسانهی شعر منتشر میکند، تنظیم پر و پیمانی بر کار انجام شده و سازهای مختلف از سنتور و بربط و کمانچه و سهتار تا تنبور و دهل و دف در قطعه میشنویم و در میانه قطعه نیز شنوای سرنانوازی جانانهی احسان عبدیپور-نوازندهای همنام یک کارگردان سینما-هستیم.
اینکه شهرام ناظری در عین وامداری به نوروز، کوشیده ترانه ای اجتماعی را برای اجرا برگزیند که تصویرسازی ذهنی متن آن یادآور آثار سینمای موسوم به اجتماعی این سالهاست، با واکنشهای مختلف روبرو شده.
برخی مخاطبان این قطعه را با قطعه “شبانه/شب مهتاب”فرهاد قیاس کرده و حال و هوای این دو چه در ریتم ملودی و چه در بخشهایی از کلام را مشابه هم دانستهاند به خصوص در جایی که ناظری میخواند: آی عمونوروز فکر چاره کن/ فکر این دل پاره پاره کن…
این تکه برای مخاطبان یادآور آنجاست که فرهاد میخواند: عمو یادگار مرد کینه دار/ مستی یا هوشیار خوابی با بیدار؟…
البته که بسیار تفاوت است در ریشههای عمونوروز-که یکی از نمادهای نوروز است، با عمویادگار -که یادآور یک بازی قدیمی ایرانی است- با این حال مخاطب این روزگار قرینسازی را دوست دارد و در دوران نوستالژیبازی حتی یک ترانه انتقادی معمولی هم شاید گرفتار قرینیابی گردد.
“شبانه” را احمد شاملو سروده بود و اسفندیار منفردزاده آهنگساز قطعه بود و هرچند به ظاهر عمونوروزِ شهرام ناظری میخواهد مثل شب مهتاب یک قطعه اجتماعی باشد-و یکی با مخاطب قرار دادن عمو یادگار و دیگری با مخاطب قرار دادن عمو نوروز، درددل میکند- ولی به غیر از وجه رویاگونهی “شبانه” که در تضاد است با وجه شِبهرئالیستی “عمو نوروز”، تفاوت در پایانبندی متن، مهمترین وجه افتراق این دو قطعه است.
شهرام ناظری بعد از کلی گلایه از اوضاع و احوال مردمان نزد عمونوروز، در انتها باز دست به دامن معجزهی عمونوروز چنین میفرماید: آی عمو نوروز شبو سحر کن/خورشیدو بیار عشقو خبر کن/آی عمو نوروز فکر چاره کن/فکر این دل پاره پاره کن.
با این حال فرهاد حدود نیم قرن پیش قطعه “شبانه” را با امید قطعی و بی مدد از دیگری چنین پایان برده بود: آخرش یه شب؛ ماه میاد بیرون/از سرِ اون کوه؛ بالای دره، روی این میدون؛ رد میشه خندون!
برای تماشای ویدئوی “عمو نوروز”شهرام ناظری اینجا را ببینید.
«ستار» خوانندهی لسآنجلسی صدایش را از دست داد!/روی آنتن زنده فاش شد
|
سینماروزان: حسن ستار خواننده سرشناس لسآنجلسی که ازجمله هنرمندان ثروتمند ایرانی است، صدایش را از دست داد.
حمید شب خیز مدیر و گرداننده ی شبکه ماهواره ای آیتیان با اعلام خبر فوق گفت: متاسفانه ستار دیگر نمیتواند بخواند چون به یک بیماری خاص دچار شده و عوارض این بیماری باعث شده حنجره اش آسیب ببیند.
وی ادامه داد: البته ستار در حال طی کردن پروسه درمان است و امیدواریم درمانش به خوبی انجام گردد تا این هنرمند باز هم بتواند بخواند و خوب بخواند. به هر حال او خاطرات مختلفی برای چند نسل به ارمغان آورد که به این راحتی نمیشود آنها را فراموش کرد.
ستار خوانندهی لسآنجلسی صدایش را از دست داد!
عبدالحسن ستارپور مشهور به ستار خواننده ۷۵ساله ایرانی از دهه پنجاه، فعالیت حرفه ای آوازخوانی را آغاز کرد و در حدود پنج دهه بیش از پنجاه آلبوم رسمی و بیش از ده آلبوم گردآوری، ارائه داد و در چندین فیلم هم آواز خواند و شاید شناخته شدهترین قطعهاش همان «شازده خانوم» باشد با شعری از محمد صالحعلاء و آهنگ و تنطیم منوچهر چشمآذر که فراوان شایعه نیز پشت ارائه این قطعه شکل گرفت…
ستار ازجمله خوانندگان قطعهی نوروزی «نوبهار» با شعر هما میرافشار و ملودی مرتضی برجسته بوده است؛ قطعهای با مطلع «آمد از ره فصل زیبای بهار/نوبهاران خنده زد بر سبزه زار…» که ابتدا در دهه شصت، مرتضی خودش آن را خواند اما شهرت این قطعه به خاطر اجرای دوم و گروهی آن است.
«نوبهار» در ابتدای دهه هفتاد با همراهی ستار و مرتضی و شش خواننده ی دیگر و ازجمله ویگن دردریان، کوروس شاهمیری، اندی مددیان، عارف کیا، لیلا فروهر، فتانه ملکزاده و دلارام اجرا شد و همچنان در ایام نوروز، قطعه باکلام یا بیکلام آن به عناوین مختلف پخش میشود.
چرا بیست قسمت از سریال “در پناه تو” به طور کامل سانسور شد؟/چرا بازی های داوود رشیدی و محبوبه بیات کاملا حذف شد؟/چگونه پارسا پیروزفر از دانشکده هنرهای تجسمی رسید به نقش اصلی سریال؟/چرا از یازده قسمت اول فقط سه قسمت پخش شد؟+ماجرای انتخاب چادر برای لعیا زنگنه
|
سینماروزان: حدود سی سال بعد از تولید و پخش و موفقیت سریال “در پناه تو” برای اولین بار تهیهکننده سریال اطلاعات جالب و دست نخورده ای درباره سریال را فاش کرد.
منوچهر شاهسواری به شرق گفت: سریال “در پناه تو” سومین سریالی بود که ما تولید کردیم و اولین سریالی بود که ایده مرکزی آن از خودمان بود. در تولید این سریال سعی کردم-فقط سعی کردم- مفهوم تهیه کننده مولف را متبادر کنم.
وی ادامه داد: علیرضا طالب زاده-نویسنده- تازه سربازی را تمام کرده بود و از طریق بهرام دهقانی به من معرفی شد و ایدهای داد که خام بود چون خودش تجربه دانشگاه را نداشت و نتیجتا با همکاران دیگر آن ایده را ورز دادیم و بعد ایده را به حسین سلیمی-فیلم و سریال شبکه دو- ارائه دادم و با همفکری ایشان، خط اصلی سریال شکل گرفت.
شاهسواری درباره کارگردانی سریال بیان داشت: حمید لبخنده مشغول بازی در سریال “جاده” بود و ما در راه شمال بودیم که ایده “در پناه تو” را برایش،تعریف کردم و او خوشش آمد و آن قدر پیگیری کرد که خودش هم چون آدم منضبطی بود برای کارگردانی انتخاب شد.
این تهیهکننده درباره جذب بازیگران بیان داشت: شش هفت ماه وقت صرف انتخاب بازیگران شد و الویت انتخاب بازیگر هم دانشجویان دانشکده هنرهای نمایشی بود و فقط پارسا پیروزفر بود که از دانشکده هنرهای تجسمی آمد.
ماجرای سانسور بیست قسمت از سریال “در پناه تو”
شاهسواری با بغض ناشی ناشی از ممیزی سریال گفت: “در پناه تو” ۴۶ قسمت بود ولی فقط ۲۶ قسمت پخش شد و خودم البته هیچ وقت سریال را ندیدم! اینکه چرا حدود بیست قسمت سانسور شد را نمیدانم. ما فقط سعی کرده بودیم از نظر پوشش قدری زیبایی شناسانه حرکت کنیم و مثلا چادر لعیا زنگنه چادر زیبای مادر خودم بود.
او درباره حذف دو بازیگر سرشناس گفت: داود رشیدی و محبوبه بیات بازی های خوبی در سریال داشتند ولی اپیزودهای آنها کلا حذف شد! سریال چندین بار ممیزی خورد و بخشی از فیلمنامه اصلا اجازه تولید نگرفت و بخشهایی در پخش حذف شد. عجیب ولی واقعی است که در ابتدا یازده قسمت را برای پخش به شبکه دادیم ولی فقط سه قسمت را پخش کردند و مابقی حذف شد و ما گرفتار فشار کاری بدی شدیم و از نظر اقتصادی هم ضربه بدی خوردم در حالی که این سریال به یکی از بهترین ملودرام های تلویزیون بدل شد و حالا بعد از سی سال در بازپخش هم کلی مخاطب دارد و به واسطه آن آگهی میگیرند اما سود اقتصادی برای خودمان نداشت.