درگذشت رجبعلی عبادی؛ فیلمبرداری که از دوم بودن نترسید/ هم همکار علی حاتمی، هم همکار صمدآقا و هم همکار مخملباف!
سینماروزان/حامد مظفری: رجبعلی عبادی مدیر فیلمبرداری و فیلمبردار سینما در ۸۲سالگی درگذشت.
رجبعلی عبادی متولد ۱۳۲۲ بندرانزلی بوده و کار در سینما را از اوایل دهه چهل و به عنوان دستیار فیلمبردار شروع کرد.
دختر کوهستان(محمدعلی جعفری)، جاهل محل(سردار ساگر)، زشت و زیبا(رحیم روشنیان) و کلاه نمدی(منوچهر صادق پور) فیلمهای اولیه ای بودند که عبادی به عنوان دستیار فیلمبردار در آنها حضور داشت
و پس از آن طی حدود یک دهه و تا اواسط دهه پنجاه که اولین کار خود را به عنوان فیلمبردار در کج کلاخان(صابر رهبر) انجام داد در حدود ده فیلم دستیاری کرد و حسابی تجربه اندوخت.
عبادی به عنوان فیلمبردار و دستیار با بسیاری از فیلمسازان نامدار کار کرد و ازجمله علی حاتمی(ستارخان)، پرویز کاردان(عمو یادگار)، مهدی ژورک(حیدر)، شاپور قریب(ممل آمریکایی)، مسعود اسداللهی(باباخالدار)، پرویز صیاد(صمد در راه اژدها)، مهدی فخيم زاده(در شهر خبری نیست)، جهانگیر جهانگیری(سرنوشت سازان)، ایرج قادری(نابخشوده)، فریبرز صالح(سفیر)، محمدرضا اعلامی(افعی)، محسن مخملباف(بایکوت)، امیر قویدل(گالان) و…
رجبعلی عبادی در کنار فردین و در پشت صحنه فیلم مردی از جنوب شهر(بالا)/عبادی در کنار حسین گیل در پشت صحنه فیلم کینه(پایین)
رجب عبادی سابقه مدیریت فیلمبرداری را در چند فیلم مثل کینه(عباس کسایی)، مشکل آقای اعتماد(اسماعیل پورسعید) و پلاک(ابراهیم قاضی زاده) در کارنامه داشت با این حال ابایی نداشت از اینکه همچنان به عنوان فیلمبردار و یا دستیار، کمکحال دوستان خود باشد؛ الگویی مناسب برای برخی از نورسان که با دستیاری شروع میکنند ولی به محض اینکه در یک یا دو کار، به عنوان کارگردان یا مدیر فیلمبرداری، نامشان میآید دیگر جسارت بازگشت به دستیاری ندارند.
مرگ وصال روحانی؛ ژورنالیستی حرفهای که قدر ندید
سینماروزان/حامد مظفری: وصال روحانی روزنامهنگار و مترجم مطبوعات در ۶۸ سالگی مرحوم شد.
وصال روحانی متولد ۱۳۳۶ بود و علاقه به مطبوعات از نوجوانی در او شکل گرفت و همین علاقه بود که او را به سمت آموختن زبان انگلیسی و سپس ترجمه برای نشریات مختلف سوق داد.
وصال روحانی فعالیت حرفه ای خود را به عنوان روزنامه نگار ورزشی از دهه پنجاه و با روزنامه رستاخیز و مجله روزنو و بعدتر هفته نامه خاطرهساز دنیای ورزش شروع کرد. او از معدود مترجمان حاذق دنیای ورزش بود و در دهه های شصت و هفتاد که دستیابی به منابع روز دنیای ورزش دشوار بود او با ترجمه گفتگوها و گزارشهای مختلف برای دنیای ورزش، نه تنها بر میزان مخاطبان این هفتهنامه افزود بلکه خوراکی آماده برای برنامههای رادیویی-تلویزیونی فراهم کرد.
وصال در کنار فعالیت در سرویس ورزشی روزنامههای ایران، ابرار، نشاط، آریا و…، از مترجمان سینمایی هم بود و مطالب سینمایی جذاب فراوانی برای نشریاتی همچون فیلم و بانی فیلم و گزارش هفته و… ترجمه کرد.
فنّ وصال در ترجمه محتوا، مالِ خود کردن متن بود یعنی بجای ترجمههای تحتاللفظی و مغلق، متن را کاملا ایرانیزه میکرد و همین بود که مطالب او را خواندنی می نمود.
وصال روحانی از قدمای مطبوعات ورزشی-سینمایی بود ولی چنان که باید قدر ندید و هیچ گاه نشد که از امثال او به عنوان بزرگ مطبوعات تجلیلی درخور به عمل بیاید و شرایط انتقال تجربیاتش فراهم گردد. همین چند سال اخیر مدام بودجه صرف برگزاری همایش و سمینارهای بیهوده درباره فیکنیوز میشود ولی یک بار نیامدند امثال وصال روحانی را در کنار خروجیهای آماتور دانشکده خبر بگذارند تا به آنها روزنامهنگاری اصیل بیاموزند و نه کپیپیست و گردآوریهای بیحاصل که معنایی جز فیکیسم ندارد!
وصال روحانی برادر بزرگتر امید روحانی منتقد، پزشک و بازیگر تلویزیون و سینما بود. حافظ روحانی منتقد سینما برادرزادهی وصال است.
مرگ همایون ارشادی؛ هنرپیشهی جنتلمنِ استقلالی/شاهدِ عقدِ تهمینه میلانی
سینماروزان: همایون ارشادی بازیگر در ۷۸ سالگی مرحوم شد.
همایون ارشادی متولد ۱۳۲۶ اصفهان بود ولی در آبادان بزرگ شد و در همین شهر و به واسطه سینماهای شرکت نفت آبادان با فیلم و سینما آشنا شد.
ارشادی پس از گرفتن دیپلم به ایتالیا رفت و در دانشگاه ایتالیا معماری خواند و در آن دوران بود که با سینمای اروپا و آثاری آشنا شد که تحت تاثیر انقلاب فرهنگی فرانسه تولید شد.
همایون ارشادی کار بازیگری را با فیلم “کاکادو”ی تهمینه میلانی آغاز کرد. همسایگی او با محمد نیکبین-همسر و تهیهکننده فیلمهای میلانی- در خیابان گرگان باعث شد نیکبین نه تنها یکی از شاهدان عقد ازدواج نیکبین-میلانی باشد بلکه پیشنهاد بازی در فیلم کاکادو را دریافت کند.
ارشادی بعد از کاکادو در “طعم گیلاس”عباس کیارستمی بازی کرد و نخل طلای کن برای این فیلم باعث شد ارشادی بسیار مشهور گردد و حتی پایش به برخی پروژههای خارج از ایران مثل “بادبادک باز”، “آگورا” و حتی “سی دقیقه بعد از نیمه شب”-اثر تحسین شده کاترین بیگلو- باز شود و نقشهای کوتاه و بلند مختلفی بازی کند.
همایون ارشادی یک بازیگر تجربهگرا بود و در آثار مختلف بازی کرد و همان قدر خوب در فیلمهای جنگی مثل ملکه و سرو زیر آب بازی میکرد که در فیلمهایی کمدی مثل چک، آشوب و خرگیوش و باز همان قدر باندازه که در فیلمهای جنایی مثل مزاحم و گناهکاران.
ولی درمجموع ارشادی، انگ نقشهای با پیشینه شهری بود و هیچگاه نتوانست نقشهای غیرشهری بازی کند و بازیش در نقش تیپیکال یک دهاتی در فیلم “یک عاشقانه ساده”سامان مقدم به کمدی ناخواسته بدل شد.
مرگ همایون ارشادی
همایون ارشادی در عین حال بازی در تلویزیون و شبکه خانگی را نیز تجربه کرد و در سریالهایی مثل زخم، راه شیری، شمس العماره، دلدار، مانکن و… ایفای نقش نمود.
همایون ارشادی که از نظر شخصیتی فردی جنتلمن و مبادی آداب بود، علایق ورزشی خود را هم داشت، طرفدار تیم آبی پایتخت بود و خود را تاجی میدانست، به عنوان گوینده در فیلم “آبی به رنگ آسمان” که مروری بود بر تاریخ باشگاه استقلال هم حاضر بود.
همایون ارشادی از همسر خود -سوسن کریمی- دو فرزند-یک پسر و یک دختر- به جای گذاشته است.
مرگ مرتضی فرزانه پردرآمدترین عکاس-خبرنگار دوران طلایی مطبوعات/مضروب با پنجه بوکس بهخاطر آذر شیوا!
سینماروزان: مرتضی فرزانه ژورنالیست و عکاس باسابقه مطبوعات هنری در ۶۳سالگی در ایالات متحده فوت شد.
مرتضی مُهری( فرزانه) متولد ۱۳۴۱ خیابان خراسان تهران بود و خانوادهاش در همسایگی خانهی پدری عبدالکریم دباغ(سروش) زندگی میکرد. پدرش در همان محله، صاحب یک مغازه عطاری بود.
نزدیکی محل زندگی به سینما تمدن باعث علاقه مرتضی فرزانه به سینما و فیلم و بعدتر مطبوعات سینمایی شد. حسین مُهری پسرعموی مرتضی از خبرنگاران مؤسسه اطلاعات-مجله اطلاعات هفتگی- بود و همو بود که بانی آشنایی فرزانه با رسول ارونقی کرمانی -سردبیر وقت اطلاعات هفتگی- شد و ارونقی به فرزانه پیشنهاد داد که حین وقتگذرانی در لالهزار، هر هفته تعدادی اخبار اختصاصی از تماشاخانه ها و سینماهای لاله زار را جهت چاپ به او برساند.
مرتضی فرزانه کارش را با ارائه یک نیمصفحه مطلب در اطلاعات هفتگی شروع کرد و دیری نگدشت که به هفتهای پنج تا هفت صفحه مطلب اختصاصی رسید و به تعبیری پردرآمدترین خبرنگار اطلاعات هفتگی شد چون بیشترین دستمزد را بعد از ارونقی کرمانی و معاونش -محجوبی- او دریافت میکرد.
به دنبال آن بود که نشریات مختلف به او پیشنهاد همکاری دادند و او در عین اینکه به فعالیت در حیطه ساخت و ساز روی آورد اوقات فراغت خود را نیز به کار برای مطبوعات میپرداخت.
او ازجمله خبرنگاران «آژنگ جمعه» بود؛ مجله ای به سردبیری ایرج نبوی و بعدتر فرهنگ فرهی و عباس پهلوان و یکی از اولین نشریاتی که روز جمعه منتشر میشد-و کاملا هم فرهنگی-هنری بود.
مرتضی فرزانه خبرنگار و عکاس در ۶۳سالگی فوت شد
مرتضی فرزانه حین کار برای مجلات هنری، بارها گرفتاریهای مختلفی را از سوی هنرمندانی تجربه کرد که اخبار خصوصی شان را منتشر کرده بود. از جمله یک بار بابت انتشار خبر سفر دونفره آذر شیوا و فخرالدین(جنید آرکین) به ترکیه، از سوی یکی از بدلکاران سینما مورد حمله با پنجه بوکس قرار گرفت ولی جان سالم به در برد!
بدلکار که کجیست-ماهر در کشتی کج-بود، ابتدا مدعی شده بود بخاطر اغفال یک دختر، به فرزانه حمله کرده ولی درنهایت معلوم شد انتساب ارتباط عاشقانه به آذر شیوا و فخرالدین به مذاق آذر شیوا خوش نیامده و...
مرتضی فرزانه در سالهای اخیر بین ایران و آمریکا در رفت و آمد بود و به همکاری با رادیویار، رادیوهمراه و مجله جوانان لسآنجلس و… میپرداخت.
مرگ زویا امامی بازیگر تئاتر و تلویزیون/از جوانمرگ شدن فرزند، دق کرد!
سینماروزان: زویا امامی بازیگر در ۷۰ سالگی مرحوم شد.
زویا امامی متولد ۱۳۳۴ تهران بود و از نوجوانی به هنر بازیگری علاقهمند شد و در نوجوانی برای فراگیری بازیگری به هنرکده آزاد هنرپیشگی آناهیتا رفت و تحت نظر مصطفی اسکویی، شیوه معروف استانیسلاوسکی(متد اکتینگ) را فراگرفت و همزمان کار در تئاتر را آغاز نمود.
زویا امامی در کنار بازیگری در تئاتر، سابقه بازی در تلویزیون را هم داشت و ازجمله در سریالهای «وکلای جوان»، «پرده نشین»، «پشت کنکوریها»، «آسمان همیشه ابری نیست»، «معمای شاه» و «هشت بهشت» بازی کرده بود.
یکی از متفاوتترین بازیهای زویا امامی در نقش مادر اکبر عبدی-حسن آقا حسینی قشنگه- در سریال ماندگار «در چشم باد» بود.
زویا امامی همسر کاظم هژیر آزاد بازیگر سرشناس بود. این دو، دو فرزند پسری به نامهای آرش و آرمان داشتند که هر دو فرزند در کار موسیقی فعالیت داشتند.
چند سال قبل آرمان هژیرآزاد در جریان پاندومی کرونا، مرحوم شد. زویا امامی چنان از جوانمرگ شدن فرزند، افسرده گشت که گرفتار پارکینسون شده و درنهایت فوت شد و به پسر مرحومش پیوست.
مرگ زویا امامی همسر کاظم هژیرآزاد
درگذشت اکی بنایی؛ خوانندهی “رشید خان” و…
سینماروزان: اکرم بنایی مشهور به اکی خواننده پاپ در ۸۱ سالگی در ایالات متحده درگذشت.
اکرم بنایی متولد ۱۳۲۳ اراک و خواهر کوچکتر پوری بنایی-بازیگر باسابقهی فیلم قیصر- بود و به تاسی از خواهرش وارد عالم هنر شد و به توصیه خواهر به آوازخوانی روی آورد.
اکی بنایی جزو خوانندگان پاپی بود که گاه ترانههایی برای فیلمها اجرا میکردند یا ترانههای مناسبتی که گویی برای فیلم ساخته شدهاند.
او که به تشویق خواهرش، پوری بنایی، هنرپیشه سرشناس گاه ترانههایی برای فیلمها میخواند، از جایی به بعد به این فکر افتاد که برای اجرای موسیقی منتظر ساختن فیلم نماند و در نتیجه به دو کار پرداخت؛ نخست اینکه ترانههایی با موضوعهای روز مانند سوادآموزی “فهمت بره بالا”، بازگشت به ارزشهای پیشین “یکی اردشیر و یکی کامران” و مانند اینها را تنظیم و اجرا کرد و دیگر آنکه اجرای متفاوت معمولا پاپ از ترانههای قدیمی سنتی یا فولکلور “مرغ سحر” و “خروسک دم نزن” و… را ارائه داد.
درگذشت اکی بنایی خواننده فولکلور
اکی بنایی دو آلبوم به نامهای “رشید خان” و “نگاه تو” در کارنامه داشت که بیشتر قطعات آنها فولکلور محلی بودند و دراین دو آلبوم با منوچهر چشم آذر، اردلان سرفراز، تورج شعبانخانی و محمد حیدری همکاری داشت.
اکی بنایی بعد از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و تحصيلات خود را در رشته کنسرواتواری موسیقی در دانشگاه کالیفرنیا ادامه داد و هرازگاهی در شبکههای ماهوارهای فارسی زبان ظاهر شده و به بازخوانی قطعات قدیمی خود میپرداخت و درباره ارزشهای تلفیق موسیقی مدرن با ترانه های فولکلور سخن میگفت.
درخواست حمیرا- خوانندهی زن لسآنجلسی- از مدیران فرهنگی+فیلم
سینماروزان: همچنان آخرین خواننده مطرح لسآنجلسی که توانست به ایران برگردد همان حبیب محبیان است که در دولت دوم محمود احمدینزاد به ایران آمد و به آرزویش رسید و رفت در شمالی که عاشقش بود، زندگی کرد تا عمرش به پایان رسید…
بعد از احمدینژاد نه در دولت حسن روحانی و نه در دولت ابراهیم رییسی و نه تاکنون در دولت مسعود پزشکیان، هیچ خواننده مطرح آن طرفی نتوانسته به ایران برگردد و مدیران فرهنگی روحانی-رییسی-پزشکیان نتوانستند حتی شرایط بازگشت نصرالله معین را فراهم کنند که هیچ مشکل سیاسی هم ندارد، تازه اهل خدا و پیغمبر هم هست.
به تازگی پروانه امیرافشاری-حمیرا- خواننده زن ۸۱ ساله لسآنجلسی که در سالهای اخیر درگیری های مهلکی با بیماری سرطان و تومور مغزی داشته، در ویژهبرنامه کاباره تهران-احمد مسعود- آرزوی خود را برای بازگشت به وطن بیان کرده.
حمیرا حین اجرای شهرام شب پره با کمک دخترش روی سن میآید و میگوید: تنها آرزویم این است که قبل از مرگم یک روز-یا لااقل یک هفته بتوانم به ایران برگردم !
او که آثار کهولت سن بر پیکرش پیداست، ادامه میدهد: هزاران هزار دختر و پسر در ایران دارم و
دوست دارم زنده باشم و برگردم و به آن خاک مقدس بوسه بزنم. عاشق ایران و ایرانی ام و همه ایرانیان را دوست دارم.
حرفهای حمیرا با تشویق حضار و واکنشهای احساسی و حتی اشک برخی از آنان روبرو گشت و حالا مدیران فرهنگی مملکت هستند که باید همتی کنند و شرایط تحقق آرزوی این هنرمند پا به سن گذاشته را فراهم کنند. او شاید دیگر حتی خواندن هم برایش مهم نباشد و فقط میخواهد قبل از مرگ، در وطن باشد...
حمیرا با وجود آن که بعد از انقلاب قطعاتی مثل «الله اکبر»-از ساختههای کاظم رزازان- را در همراهی با مردم انقلابی اجرا کرده بود، ممنوعکار شد و در اواخر دهه شصت خورشیدی و از طریق افعانستان ابتدا به پاکستان و بعد به کاستاریکا و سرانجام به آمریکا رفت. در لسآنجلس احمد مسعود بود که سرمایه تولید کارهای تازه او را فراهم نمود و شرایط بازگشت او به عالم خوانندگی را فراهم کرد و حالا چند دهه بعد، حمیرا حرفهایش درباره بازگشت به وطن را در ویژهبرنامه کاباره تهران به مدیریت همان احمد مسعود، بیان کرده است...حمیرا یک بار زمانی که گرفتار سرطان مغز شده بود هم درخواست بازگشت به ایران و زیارت امام رضا(ع) را داده بود.
درگذشت واحد خاکدان نقاش هایپررئالیست؛ فرزندِ سازندهی شهرک سینمایی علی حاتمی
سینماروزان: واحد خاکدان نقاش هایپررئالیست در ۷۵ سالگی فوت شد.
واحد خاکدان در ۱۳۲۹ در تهران زاده شد؛ از پدری به نام ولیالله خاکدان- از مهاجران اخراجی از باکو و دکوراتور و طراح صحنه ای که شهرک سینمایی غزالی را به پیشنهاد علی حاتمی و با متد چینهچیتای ایتالیا ساخت.
نبوغ ولی الله خاکدان در طراحی صحنه چه در سینما و چه در تئاتر و تلویزیون، خیلی زود واحد را هم به سمت نقاشی سوق داد. واحد که بارها با پدر به پشت صحنه آثار هنری میرفت، تحصیلات خود را در هنرستان هنرهای زیبا به اتمام رساند و سپس وارد دانشکده هنرهای تزیینی در رشته معماری داخلی گردید و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه در اوایل دهه شصت شمسی به آلمان مهاجرت کرد.
واحد خاکدان بین ایران و آلمان در رفت و آمد بود. سبک کاری او متاثر از پدرش- هایپررئالیسم/ابر واقع گرایی/بزرگ نمایی افراطی- بود. سوژه آثار این هنرمند لوازم و اشیا بسیار ساده و معمولی بودند که با پرداختی هنرمندانه، ارزشی مضاعف یافته و بر سطح بوم جاودانه شدهاند؛ در این تابلوها قصد نقاش تنها بازسازی اشیا نبود بلکه نوع بازنمایی آنها باعث ایجاد شخصیتی ویژه در عناصر شده بود که مخاطب را به کشف حقیقت اشیا و عناصر موجود در زندگی افراد ترغیب میکند.
مجموعه آثار نقاشی واحد خاکدان برای اولین بار در ابتدای دهه نود از طرف نشر پیکره منتشر گردید.
واحد خاکدان در معدود گفتگوهایی که داشت اغلب از هنر پدرش به نیکی یاد کرده بود و تاکید داشت که اگر فرزندِ ولیالله خاکدان نبود، شاید هیچ گاه به سمت هنر نمیآمد چه برسد به نقاشی...
مرگ سعید مظفری؛ صدای جوان تاریخ دوبلهی ایران و خالق«حاجی سیدتو کشتن»!/دوبلوری که بهخاطر «پزشک دهکده» ممنوعکار شد
سینماروزان: سعيد مظفری دوبلور باسابقه ایرانی در ۸۳سالگی مرحوم شد.
سعید مظفری زاده ۱۳۲۱ شاهرود بود و بعد از پایان دبیرستان فعالیت در زمینهٔ دوبله را از اوایل دهه چهل آغاز کرد.
محمدعلی زرندی-دوبلور نورمن ویزدوم- بود که صدای جوان و دلنشین او را کشف و او را وارد دوبله کرد. اولین نقش کوتاهی که مظفری میگوید در فیلم معجزه با بازی راجر مور بود و رفته رفته جاپای خود را در دوبله سفت کرد و توانست به یکی از صداهای بی بدیل صنعت دوبله ایران بدل گردد.
جوانیِ صدای سعید مظفری رقیبی به نام آرشاک غوکاسیان-دوبلور سعید کنگرانی- داشت و وقتی بعد از انقلاب غوکاسیان، مهاجرت کرد، دیگر مظفری تنها صدای جوان مردانه عرصه دوبله شد.
از جمله کارهای سعید مظفری میتوان به گویندگی به جای کلینت ایستوود در فیلمهای خوب، بد، زشت و به خاطر یک مشت دلار، دمین توماس در نقش زید در فیلم محمد رسولالله و ریوزو -شوهر شخصیت اصلی/ در سریال سالهای دور از خانه و همچنین صدای ریک گرایمز در سریال پرطرفدار مردگان متحرک و راگنار لودبروک در سریال پرمخاطب وایکینگها اشاره کرد.
سعید مظفری همچنین گوینده اصلی نقشهای رایان اونیل بود و نقشهای بسیاری را نیز به جای پیرس برازنان، متیو مککانهی، برد پیت و جکی چان صحبت کردهاست.
سعید مظفری دوبلور اصلی شخصیت سالی در سریال پزشک دهکده بود. زهره شکوفنده مدیر دوبلاژ این سریال با جذب دوبلورهای مجرب سعی کرد این سریال معمولی را به محصولی مخاطب پسند در تلویزیون ایران بدل کند ولی از جایی به بعد و به خاطر اختلاف یک مدیر میانی، سعید مظفری را کنار گذاشتند و کیکاووس یاکیده، به جایش حرف زد ولی چنان که خود مظفری گفته مخاطبان چنان به روابط عمومی صداوسیما زنگ زدند و گله کردند که محمد هاشمی-رییس وقت صداوسیما- خواستار بازگشت سعید مظفری شد!
مظفری در سریال مزد ترس حمید تمجیدی به جای تمجیدی و در پدرسالار به جای محمود پاک نیت، دوبله های ماندگاری کرد و دیالوگ معروف «حاجی سیدتو کشتن» در فیلم آخرین شناسایی(علی شاه حاتمی) هم با صدای او و گوشه چشمی به دیالوگ ناصر در قیصر، خیلی زود فراگیر شد…
سعید مظفری در چندین فیلم و ازجمله تیغ و ابریشم، آوار، گل مریم و… به جای مجید مظفری هم حرف زده بود. در فیلمهای شب بیست و نهم، وسوسه، آخرین مهلت، خوش خیال و…، نیز به جای رضا رویگری حرف زد.
سعید مظفری به شدت موافق همکاری پیشکسوتان دوبله با دوبلورهای زیرزمینی بود و بارها گفت اتحادیه دوبلورها باید زيرزمينی ها را به رسمیت بشناسد تا کل دوبله رشد کند.
اقتباس بهجای تألیف!/فوت ناصر تقوایی که “قیصر” را “باجخور” میدید و ناخداخورشید را “معتبر”!
سینماروزان/حامد مظفری: ناصر تقوایی کارگردان ایرانی در ۸۴سالگی مرحوم شد.
ناصر تقوایی زادهٔ ۲۲ تیرِ ۱۳۲۰ آبادان بود. پدرش، علی تقوایی کارمند اداره گمرک بود و به همین رو او ناگزیر بود تا همراه پدر به بندر لنگه سفر کند. ناصر تقوایی از همان سالهای نوجوانی به سینما و ادبیات علاقهمند شد و بعد از پایان تحصیلات در دبیرستان رازی آبادان جذب تلویزیون شد و اقدام به ساخت مستند برای تلویزیون نمود.
مستند تاکسیمتر که در سال ۱۳۴۶ برای تلویزیون ساخته شد نخستین فعالیت او در عرصه فیلمسازی محسوب میشود. مستندهایی چون مشهد قالی، فروغ فرّخزاد ۱۳ دی ۱۳۱۳ – ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، اربعین و باد جن مهمترین مستندهای تقوایی هستند.
اولین فیلم داستانی تقوایی، فیلم کوتاه رهایی از محصولات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و تلاش داشت مفهوم آزادی را از دریچه ذهن پسربچه ای که یک ماهی قرمز صید کرده، صرف کند.
ناصر تقوایی را بیش از آن که مولف بدانیم باید فیلمسازی بدانیم که سعی میکرد داستان هایی که دوست دارد را اقتباس کرده و به فیلم برگرداند. از همان فیلم بلند اولش-آرامش در حضور دیگران-که براساس یکی از نوشتههای غلامحسین ساعدی از مجموعه داستان واهمههای بینام و نشان، انتخاب شد، ذوق اقتباس در تقوایی دیده میشد.
فیلم صادق کرده- اقتباس از زندگی واقعی صادق ابداناني، مشهور به صادق كرده بود؛ قاتل زنجيرهاي رانندگان كاميون در دهه چهل!
به دنبال آن فیلم نفرین را ساخت براساس داستان باتلاق نوشته میکا والتاری فنلاندی.
برجستهترین آثار ناصر تقوایی یعنی سریال دایی جان ناپلئون و فیلم ناخدا خورشید هم یکی اقتباس از رمان ایرج پزشکزاد است و دیگری اقتباس از داستان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی.
تقوایی بعد از انقلاب سه فیلم بلند و یک مستند و یک فیلم کوتاه ساخت. به غیر از فیلم ناخدا خورشید که بهترین فیلم کارنامه او لقب گرفت و جایزهای از جشنواره لوکارنو برد، ای ایران، کاغذ بی خط و مستند تمرین آخر-با موضوع تعزیه- و فیلم کوتاه کشتی یونانی،دیگر آثار بعد از انقلاب او هستند که در این بین آخرین فیلمش-کاغذ بی خط- نیز براساس داستانی از مینو فرشچی ساخته شد.
تقوایی بعد از کاغذ بی خط دیگر نتوانست یا نشد که فیلم بسازد. او البته تلاشهایی ناموفق داشت برای ساخت فیلم “چای تلخ” حول جنگ ایران و عراق و فیلم تاریخی “زنگی و رومی” حول درگیری های جنوب در جنگ جهانی دوم و با اینکه هر دو پروژه وارد پیش تولید شده و حتی دقایقی از آنها فیلمبرداری شدند اما درنهایت به تولید نرسیدند.
حسن جلایر تهیهکننده زنگی و رومی و سعید حاجی میری تهیه کننده چای تلخ، تلاش زیادی کردند تا تقوایی بتواند فیلم بسازد ولی نتوانستند و با اینکه تقوایی مثلا میخواست کاری کند که رفیق قدیمی اش-سعید راد- با زنگی و رومی به سینما برگردد ولی این پروژه متوقف شد و بعدتر راد از فیلم دوئل احمدرضا درویش سربرآورد!
تقوایی به جز اینها در طی سالیان کاری خود پروژه های دیگری را هم داشت که یا اصلا تولید نشد یا نیمه کاره رها شد و ازجمله آنها همان سریال کوچک جنگلی که او میخواست باز هم با یک اقتباس از داستان احمد احرار آن را بسازد ولی نشد و بهروز افخمی کار را پایان داد.
یا اقتباس از داستان شوهر آهو خانم علیمحمد افغان که به جایی نرسید و داوود ملاپور فیلمی براساس آن ساخت یا تولید فیلم جنگی “مسجد جامع” که به دلیل مخالفت مدیران دهه شصت به جایی نرسید.
تقوایی بارها گله کرده بود که چرا او نتوانسته چای تلخ و مسجدجامع را بسازد و بعد بخشی از استخوان بندی داستانی این آثار بدل شده به فیلمهایی مثل روز سوم و کلی هم جایزه گرفته؟؟
ولی برخی قرائن حکایت از نوعی دوگانگی در همان کارگردانی چای تلخ هم به چشم میخورد و به عنوان مثال اینکه در نمایی از فیلم و در مدرسهای در جنوب ایران، معلم را با پوشش مشابه آموزگاران فلسطینی و در حال آموزش زبان عربی می بینیم!؟؟
فوت ناصر تقوایی
ناصر تقوایی در کنار مسعود کیمیایی از فیلمسازان موسوم به موج نوی ایران بودند ولی تقوایی همواره با فیلم تاریخساز کیمیایی-قیصر- مشکل داشت چنان که در کتاب “به روایت ناصر تقوایی” چنین گفته بود: اصلا مایل نبودم فیلمی شبیه قیصر بسازم چون هرگز شخصیت جاهلی مثل قیصر توی کَت من نمیرفت مخصوصا با سابقه ای که از این آدمها در جامعه داشتیم. اینها در جریانهای سیاسی همیشه نقش ضدّمردمی داشتهاند، اینها مشتی باجخور و میدان دار و چاقوکش و پیشپاافتاده بودند!
و شاید برای همین بود که وقتی ناخدا خورشید را میساخت به جای انتقام فردی، او را به قهرمانی عدالتخواه بدل کرد که میخواهد حق طبقه اقتصادی خود را از امثال خواجه ماجد بگیرد…تقوایی در همان کتاب درباره این شخصیت گفته بود: ناخداخورشید یا خورشیدو نام یک شخصیت واقعی در جنوب بود و حتی ماجرای زندگی واقعی او شبیه داستان همینگوی بود. خورشیدو یک آدم علاقمند به سیاست و مرد بود؛ او جوانمرد است و کار خلاف نمیکند و پیش مردم اعتبار دارد!
ناصر تقوایی سه بار ازدواج کرد. همسر اولش شهرنوش پارسی پور(نویسنده)، همسر دومش شهین دخت بهزادی(طراح داخلی) و همسر سومش مرضیه وفامهر(کارگردان) بود.
تکانهای به نام تبلیغات!/مرگ مسعود ردایی؛ تهیهکنندهی سینما و تلویزیون
سینماروزان: مسعود ردایی تهیهکننده سینما و تلویزیون در ۶۳سالگی درگذشت.
مسعود ردایی متولد ۱۳۴۱ در شهر تهران بود و ازجمله نیروهای ورودی به صداوسیما ی بعد از انقلاب بود که به واسطه ورود به ساختار تبلیغاتی صداوسیما و گردش مالی فوقالعاده این بخش، علاقمند به تهیهکنندگی فیلم و سریال شد.
ردایی در ابتدای کار خود به تولید تعدادی مستند تلویزیونی پرداخت و بعد از تهیه تعدادی تلهفیلم، به سریال سازی روی آورد.
اولین سریالش “تهران پلاک یک” توسط مهدی مظلومی ساخته شد و “اولین انتخاب”(مهدی صباغزاده)و بیمار استاندارد”(سعید آقاخانی) سریالهای بعدی بودند.
متعاقب اینها ردایی سریال عالیجناب(سام قریبیان) را برای شبکه خانگی تولید کرد.
مرگ مسعود ردایی تهیهکننده
اولین تجربه سینمایی ردایی “سه بیگانه”-در شراکت با حبیب اسماعیلی- هم توسط مهدی مظلومی ساخته شد و دو سالی توقیف بود به دلایل مختلف و ازجمله مهاجرت کارگردان به ترکیه و کار برای جم ولی درنهایت در نوروز۹۵ روی پرده رفته و فروش بدی هم نداشت.
“مالاریا” فیلم بعدی ردایی را پرویز شهبازی ساخت؛ همان فیلمی که پای آزاده نامداری را به سینما باز کرد…
به دنبال آن فیلمهای “سال دوم دانشکده من”(رسول صدرعاملی)، “فیگور”(پویا پارسامقام) و “رکسانا”(پرویز شهبازی) را تولید کرد که در بین آنها شاید بهترین همان فیلم آخرش-رکسانا- باشد که سه سال پس از تولید، همچنان در انتظار اکران است.
ردایی زمانی قصد داشت فیلم برف سرخ را به کارگردانی بهرام توکلی با مضمون بمباران شیمیایی سردشت تولید کند که درنهایت به نتیجه نرسید.
درگذشت محمد کاسبی؛ بدمنِ حوزه و طناز تلویزیون
سینماروزان: محمد کاسبی بازیگر سینما و تلویزیون در ۷۴سالگی مرحوم شد.
محمد کاسبی متولد خرداد ۱۳۳۰ در کوچه آبشار، خیابان ری، تهران بود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در محله نازیآباد تهران گذراند و تحصیلات خود را در دبستان رازی، دبیرستان الهی، فاتح، و رستاخیز به اتمام رساند.
کاسبی از سیزده سالگی در کاخ جنوبی جوانان در میدان راهآهن با گروههای آماتوری تئاتر فعالیت تقریباً نیمه حرفهای خود را آغاز کرد و از سال ۱۳۵۰ همکاری و بازیگری در اداره تئاتر تهران را شروع نمود.
او گرچه بعد از پایان دبیرستان در کنکور رشته پزشکی قبول شد اما به جهت علاقه به تحصیل تئاتر در دانشکده هنرهای زیبا، از پزشکی صرف نظر کرده و ابتدا به سربازی رفت و بعد مجدد در کنکور شرکت کرد و وارد دانشکده هنرهای دراماتیک(هنرهای زیبا) شد.
او در دوران دانشکده نمایشنامههای زیادی از جمله «یک نمایش طولانی» به کارگردانی جعفر والی، نمایش «مدا» به کارگردانی منیژه محامدی، نمایش «مهتابی برای محرومین» به کارگردانی شهناز جابری زاده، نمایشنامه «مترسکها در شب»، «کارول»، «مسافران»، «در مه بخوان»، «بهترین بابای دنیا»، «عنکبوت» و… را بازی کرد.
با پیروزی انقلاب کاسبی به مدت دو سال مسئول واحد نمایش رادیو بود و همزمان گویندگی در رادیو را نیز انجام میداد. بعد از انقلاب اولین نمایشنامهای که به روی صحنه تئاتر رفت کار گروه دانشجویان دانشکده دراماتیک بود که محمد کاسبی نیز عضو این گروه بوده و در آن ایفای نقش کرد، این نمایشنامه «نهضت حروفیه» به نویسندگی شهید حسین قشقایی و کارگردانی داوود دانشور بود.
محمد کاسبی در اوایل ۱۳۵۸ با چندی از دوستان حوزه اندیشه و هنر اسلامی را پایهگذاری کرد که بعدها نام این محل به «حوزه هنری» تغییر نمود، او همچنین مرکز هنرهای نمایشی وزارت ارشاد را نیز بنیانگذاری کرد ولی از اواسط سال ۱۳۶۰ کار دوبله، مدیریت واحدِ نمایش رادیو و مسئولیت مرکز هنرهای نمایشی همه را رها کرد و تمام وقت و تمرکز خود را معطوف به حوزه هنری کرد.
محمد کاسبی از جمله سینماگرانی بود که در سینمای بعد از انقلاب با تولیدات حوزه هنری بالا آمد. او از نیروهای اولیه حوزه هنری در کنار محسن مخملباف، مجید مجیدی، فرج سلحشور، محمدرضا هنرمند، رسول ملاقلیپور و… بود. البته کاسبی چون قبل از انقلاب در دانشکده هنرهای زیبا درس خوانده بود، خاستگاهش متفاوت بود با امثال فرج سلحشور که برآمده از مسجد ابوذر بودند یا مخملباف که اساسا غرایزش را دنبال میکرد.
کاسبی در بسیاری از تولیدات اولیه حوزه هنری به عنوان بازیگر حضور داشت و ازجمله در توبه نصوح، دو چشم بی سو، استعاذه و آنچه در مرور کارنامه سالهاي ابتدایی بازیگری او مشهود است اینکه بیشتر شمایل بدمن داشت از بدوک تا پدر و بایکوت و زنگها و… او به خوبی و باتسلط شمایل بدمنی که حالا ممکن است در باطن رگه های مثبت داشته باشد را القا میکرد.
کاسبی در همان سالهای همراهی با حوزه، یک فیلم ایدئولوژیک به اسم شنا در زمستان هم ساخت با بازی مجیدی که فیلم بدی هم نبود و منطبق بر همان نگاه تقدیسِ فقر که سینمای مجیدی به آن شهره است.
محمد کاسبی در ۷۴سالگی فوت شد
از اواسط دهه هفتاد و با فروپاشی امپراطوری گعدههای استراتژیکِ حوزه هنری و رفتن حوزه به سمت و سوی آثار تجاری نظیر مرد عوضی، آب و آتش و مرد بارانی و… بین محمد کاسبی و حوزه هم فاصله افتاد و کاسبی مسیر بازیگری خود را مستقل طی کرد به خصوص که بعد از پدر دیگر آن ارتباط نزدیک میان او و مجیدی هم وجود نداشت.
کاسبی شاید به خاطر فیزیک خاص وقتی از سینمای ایدئولوژیک فاصله گرفت، به سمت کارهای طنز آمد و اتفاقا طنزهایش خیلی هم دیده شد.
اولین تجربه ی کمدی کاسبی سریال دلبر آهنی ساخته مهدی صباغ زاده بود و پس از آن برای یکی از رفقای دوران حوزه هنری-علی شاه حاتمی- در سریال کمدی اُ مثبت بازی کرد و متعاقب آن خوش رکاب، خوش غیرت، زن بابا، خوش نشین ها، سه دونگ سه دونگ، خوب بد زشت و… آثاری کمدی بودند که یکی از نقاط اتکای آنها محمد کاسبی بود.
کاسبی حین بازی در طنزهای تلویزیونی تجربیات مختلف سینمایی خود را هم ادامه داد و ازجمله در دیوار(محمدعلی طالبی)، نفوذی(احمد کاوری و مهدی فیوضی) و آسمان هشتم(حسن نجفی) نقشهایی متضاد از یک مربی بازنشسته تا نیروی امنیتی و خادم امام رضا(ع) را ماندگار ایفا کرد.
محمد کاسبی دو بار نامزد سیمرغ جشنواره فجر شد؛ یکی برای بدوک و دیگری هم دیوار که سیمرغ را برای همان بدوک گرفت.
مرگ علی اکبر عرفانی؛ تهیهکنندهای که در دل جنگ، ۵میلیون نفر را به سینماها کشاند!
سینماروزان/حامد مظفری: علیاکبر عرفانی تهیهکننده دهه های شصت و هفتاد سینما در ۸۶ سالگی درگذشت.
علی اکبر عرفانی متولد ۱۳۱۸ بود و فعالیت حرفهای خود در سینما را در دهه ۶۰ و با راه اندازی آرمانفیلم و تولید فیلمهای مرتبط با طغیان کارگران علیه کارفرمایان زورگو آغاز کرد.
اولین فیلم او “مشت” نام داشت که توسط سیامک اطلسی ساخته شد. سیامک اطلسی خود در تولید فیلم با عرفانی شریک شد و فروش فیلم در شهرستانها هم خوب بود.
عرفانی دو فیلم “پیراک” و “تفنگ شکسته” را نیز با کوپال مشکات و مهدی معدنیان با همان موتیف طغیان علیه کارفرما تولید کرد و پس از آن به سراغ تولید یک ملودرام خانوادگی با شاپور قریب رفت؛ فیلم “بگذار زندگی کنم” که فیلمنامه اولیهی آن از معدنیان بود با بازنویسی شاپور قریب و بازی مهدی هاشمی و افسانه بایگان، طوفانی در گیشهی سال ۶۶ داشت و نه تنها پرفروشترین فیلم سال شد بلکه حدود ۵میلیون نفر آن را دیدند! که همین حالا هم رشکبرانگیز است و همچنان یکی از پنج فیلم پرمخاطب بعد از انقلاب. یادمان نرود که مدیران دهه شصت به این فیلم، درجه جیم دادند اما عدو شد سبب خیر و رکورد زد…
“گل مریم”(حسن محمدزاده) ادامهی ملودرام سازی عرفانی بود که نتوانست به اندازه فیلم قبلی جلب توجه کند و این شد که عرفانی تصمیم گرفت در شراکت با علی عباسی فیلم “جعفرخان از فرنگ برگشته”علی حاتمی که یک کمدی انتقادی علیه مدرنسازی بیاندیشه پهلوی بود را تولید کند.
با این حال از بدشانسی، مدیران سینمایی دهه شصت حدود بیست دقیقه حذفیات به فیلم وارد کردند و حتی علی حاتمی را ممنوعکار نمودند و در ابتدا از احمد بخشی دستیار حاتمی خواستند، فیلم را کامل کند و او زیربار نرفت و نهایتا محمد متوسلانی بود که بیست دقیقه پایانی فیلم را با افزودن رگه های کمیک گرفت ولی او هم اسم خود را روی فیلم نزد و درنتیجه فیلم با عبارت “کار گروهی” عرضه شد و چندان هم توجه جلب نکرد.
کمدی تاریخی “گراندسینما” ساخته حسن هدایت و اکشن تاریخی “کشتی آنجلیکا”(محمد بزرگ نیا) دیگر کارهای عرفانی بودند و حکایت از جاهطلبی او در تولید آثار تاریخی و ارتقای تکنیکی این ژانر داشتند ولی متاسفانه نتوانستند جریانی را در این گونه ایجاد کنند؛ شاید به خاطر شابلونهای هنریمآب دهه شصت که میخواستند از شکم همهی فیلمسازان یک تارکوفسکی درآورند!
عرفانی در دهه هفتاد در تولید دو فیلم “بی تو هرگز”(هوشنگ درویش پور) و “دو زن”(تهمینه میلانی) به عنوان سرمایهگذار حضور داشت؛ فیلم اول که توجهی جلب نکرد و فیلم دوم که در حال و هوای بعد از دوم خرداد۷۶ تولید شده بود با وجود فشار تندروان، اکران موفقی داشت و حدود ۳میلیون مخاطب را به خود جلب کرد.
عرفانی بعد از “دوزن” درگیری سینمایی خود را کاهش داد و با اینکه چند بار پیشنهاداتی برای بازگشت به او ارجاع شد ولی درنهایت کار دیگری نکرد.
فقط ۴۴ سال داشت!/درگذشت امید جهان؛ خوانندهی خونگرم/تداعیگر سندی!
سینماروزان: امید جهان خواننده موسیقی پاپ در ۴۴سالگی و به دلیل سکته قلبی درگذشت.
امید جهان با نام اصلی امید پولادی متولد ۱۳۶۰ در آبادان بود. او اصالت بوشهری داشت و در خانوادهای هنری بزرگ شد.
پدرش، محمود جهان، خواننده مشهور موسیقی بندری و محلی جنوب ایران بود که بیش از ۲۸ آلبوم مجاز منتشر کرد و کارمند بازنشسته شرکت نفت به شمار میرفت.
خانواده امید پس از جنگ تحمیلی از خوزستان به بوشهر مهاجرت کردند و امید در بوشهر و تهران رشد یافت. او از کودکی نزد پدرش خوانندگی را آموخت و استعدادش در موسیقی فولکلور جنوبی آشکار شد.
امید جهان در ابتدای دهه هشتاد با انتشار آلبوم غیررسمی «پسر جنوبی» وارد بازار موسیقی شد و به دنبال آن آلبوم «پاپتی» را منتشر کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
امید جهان متاثر از شهرام آذر و گروه سندی، سعی زیادی کرد که موسیقی فولکلور جنوبی را با سازهای پاپ تلفیق کند و درنتیجه آن قطعاتی مثل «هله دان دان» یا «هله دون دون» و «ول ولک» و … را ارائه داد که خیلی زود سر زبانها افتاد.
امید بعد از آن که آلبوم های اولیه اش مجوز نگرفت، مدتی به ارمنستان مهاجرت کرد و سپس چند سال در تاجیکستان زندگی نمود و از آنجا فعالیتهایش را ادامه داد و آهنگهایش را منتشر میکرد ولی درنهایت در اواسط دهه نود اولین آلبوم مجاز خود «وایسا تند نرو» را منتشر کرد و پس از آن نیز کنسرت های مختلفی برگزار کرد.
امید جهان خوانندهای بود که بی هر گونه حمایت ارگانی بالا آمد و ممر درآمد اصلی او نیز کنسرتهایی بود که در جای جای ایران برگزار میکرد؛ کنسرت هایی پرشور و حال و بسیار صمیمی در ارتباط با مخاطب.
اینکه یک خوانندهی پاپ ایرانی که ازقضا کاملا مستقل هم رشد کرد در ۴۴ سالگی سکته میکند و مرحوم میشود خودش میتواند هشداری باشد برای کارگزاران فرهنگی که چه بر سر هنر مستقل ایران آمده و هنرمندان مستقل تحت چه فشار عصبی هستند که این گونه به انتها میرسند؟
مرگ ابی لیتلز؛ خواننده و نوازنده/اولین اِبی موسیقی ایران!
سینماروزان: علی اکبر عسکریان مشهور به ابی لیتلز خوانندهی سالهای دور در ۷۵ سالگی در لسآنجلس درگذشت.
علیاکبر عسکریان ذکاء که با نامهای ابراهیم عسکریان و ابی لیتلز شناخته میشد، متولد ۱۳۲۹ تهران بود و دوران ابتدایی را در دبستان شمیران و متوسطه را در دبیرستان ستارهٔ صبح واقع در سهروردی گذراند. علاقه به موسیقی از کودکی با او بود و در ۱۵ سالگی بههمراه دوستانش، اولین گروه موسیقی خود را درست کرد.
ابی لیتلز در اواسط دهه چهل، گروه لیتلز را با حضور سه نوازندهٔ گیتار- امیر سحابی، هوشنگ رزاقی، محمدعلی حشمتی- و یک نوازندهٔ درامز به نام کوروش تشکیل داد و در متل قو بهطور حرفهای به اجرای برنامه مشغول شد. وی بهعنوان خوانندهٔ گروه لیتلز با اجرای آثار گروههای معروفی چون بیتلز، رولینگ استونز، انیمالز و بیجیز مخاطب پیدا کرد و به دنبال آن قطعات «مهتاب» و «قلب شکسته»، «شش و هشت» و «فاطمه سلطان» را ارائه کرد.
خواننده گروه لیتلز، نخستین خواننده ایرانی بود که با نام هنری ابی فعالیت خود را آغاز کرد. وی در ابتدای دهه پنجاه از فعالیت هنری کنارهگیری کرد و در همین زمان بود که ابراهیم حامدی با نام هنری ابی چهره شد و در بازگشت مجدد، ابیِ گروه لیتلز، به ناچار نام هنری خود را با پسوند لیتلز همراه کرد.
ابی لیتلز بعد از بازگشت به خوانندگی در کنار اریک آرکانت، بیژن قادری، مسعود امینی و همایون خواجهنوری در گروه سینگ سینگ با مدیریت اریک، مشغول به فعالیت مجدد شد و به اجرای ترانههای دمیس روسس خوانندهی یونانی پرداخت.
در میانه دهه پنجاه خورشیدی، ابی لیتلز در برنامه استودیو ۱۱ به کارگردانی فرشید رمزی و با اجرای مسعود مهجور در کنار خوانندگانی چون مهرداد کاظمی(همان خوانندهای که بعد از انقلاب با ساربان و بوی بهار و… چهره شد)، پرویز خوشرزم، شهره صولتی، شهرام صولتی و فهیمه آموزنده به اجرای ترانه پرداخت. وی در این دوره با همراهی حسن لرنی و بیژن قادری، سه آهنگ «فانوس»، «چیکه چیکه»، «آزرده» و چندین کار دسته جمعی را نیز اجرا کرد.
در همین زمان بود که ابی لیتلز بهواسطه طوفان و مارتیک با سیاوش قمیشی آشنا شد که به ساخت ترانهٔ «غریبه» توسط قمیشی و اجرای ابی لیتلز با شعری از سعید دبیری انجامید که این ترانه پس از انقلاب توسط خوانندهای به نام شهریار بازخوانی شد. قطعه ای با مطلع: خیلی غریبی واسه من از چه شبی جدا شدی/از چه زمونی خاکتو لونه سایه ها شدی…
بعد از آن بود که شرکت آونگ به مدیریت وارطان آوانسیان، تعدادی از اجراهای ابی لیتلز را در قالب یک آلبوم مستقل با عنوان “غریبه” منتشر کرد.
مرگ ابی لیتلز خواننده
ابی لیتلز بعد از همکاری با آونگ به دنبال آن بود که اجرایی مشترک بههمراهی دمیس روسس و بیژن قادری در یونان داشته باشد ولی با وقوع انقلاب تغییر جهت داد. او چند سالی در ایران ماند و حتی دو قطعه انقلابی «شهید قلب تاریخ» و «تمدن بزرگ» را اجرا کرد اما درنهایت ممنوعکار شد و در اواخر دهه شصت بههمراه خانواده به اتریش کوچ کرد و در شهر وین اقامت گزید.
او حدود دهسال در اتریش ماند و بعد به لسآنجلس رفت و با وجود برخی حضورهای پراکنده در شبکههای فارسی زبان، تلاشهایی کرد در ساخت آهنگ و بازگشت به موسیقی در همکاری با بیژن قادری که خروجی مشهودی نداشت.
ابی لیتلز در سالهای اخیر و بعد از فوت همسرش، گرفتار آلزایمر و نارسایی قلبی شده بود.
از ابی لیتلز که باجناق منوچهر وثوق-بازیگر سینما- بود دو فرزند به نامهای علی و مریم به جا مانده است.
مرگ ژاکلین؛ ترانهسرایی که پدرش-ویگن- رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
سینماروزان/حامد مظفری: ژاکلین دِردِریان آهنگساز و ترانهسرای ارمنیتبار ایرانی در ۷۲سالگی درگذشت.
ژاکلین دِردِریان متولد آذر ۱۳۳۱ و فرزند ویگن، خوانندهٔ ایرانی و خواهر (دوقلوی) آیلین بازیگر ایرانی بود.
چنان که ژاکلین در خاطراتش آورده، در نوجوانی و بعد از آن که ویگن، خانواده را ترک میکند، ژاکلین و خانواده از نظر اقتصادی به شدت دچار مشکل شده و به سختی امرار معاش میکنند ولی ژاکلین که چهرهی زیبایی هم نداشته سعی میکند هر طور که هست مسیر پدر را ادامه داده و با ترانهسرایی راهی در عالم هنر پیدا کند و باز چنان که خودش گفته در حضیض تنگدستی و با اینکه ارمنی بوده، توسل میکند به امام رضا(ع) و اینجاست که رفته رفته آثارش مورد توجه قرار میگیرد و راهش در ترانه سرایی و آهنگسازی هموار میگردد.
ژاکلین در ابتدا به دنبال خوانندگی بود و برای این منظور برخی ترانه های اولیهاش را با صدای خود اجرا کرد و پیش تهیهکنندگان مختلفی برد و درنهایت ترانه «پرنده» بود که مورد توجه تهیهکننده وقتِ گوگوش قرار گرفت ولی او از سرمایهگذاری بر صدای ژاکلین سرباز زد و اصرار داشت که این ترانه را باید گوگوش بخواند. «پرنده» با صدای گوگوش خوانده شد و دستمزد اندکی نصیب ژاکلین شد ولی به هر حال همان «پرنده» باعث شد کم کم پیشنهادات دیگری به سمت ژاکلین بیاید و او بتواند ظرف پنج دهه با بسیاری از خوانندگان پاپ از ابی و معین تا سیاوش قمیشی، شهرام و شهره صولتی، مرتضی برجسته، مهستی، اندی، کوروس و… و البته درنهایت پدرش ویگن، همکاری کند.
ژاکلین متعاقب ورود خود به جریان موسیقی کمک کرد که خواهر دوقلویش آیلین وارد سینما شده و با بازیگری در کنار فرزان دلجو، یکی از زوجهای خاطرهساز سینمای ایران را شکل دهد.
ژاکلین بعد از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا کار ترانه سرایی و آهنگسازی را ادامه داد و هرازگاه نیز در برخی شبکه های فارسی زبان به عنوان مجری برنامه های تخصصی هنری حضور یافت.
ژاکلین صدای خوبی هم داشت و بعد از تثبیت به عنوان ترانه سرا چندین آلبوم مستقل یا مشترک با ویگن و کتی-خواهرش را به عنوان خواننده ارائه کرد و ازجمله آشتی، خاطرات من، مافیا، شکوفه های ایران، شازده پسر و…! در بین این آلبوم ها، «مافیا» که با همراهی کاترین(کتی) خواهرش ارائه داد بسیار مورد توجه قرار گرفتو قطعه «دوماد» این آلبوم تا مدتها گل سرسبد پخش در مراسم عروسی بود.
مرگ ژاکلین که پدر رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
ماجرای ارادت ژاکلین به امام رضا(ع) خواندنی است؛ژاکلین چنان که خود گفته بعد از زیارت امام رضا(ع)، شبی خواب یکی از یاران حضرت علی(ع) را میبیند که یک کشکول را به او هدیه میدهد و پس از بیداری قطعه دلواپسی را مینویسد: دلواپسی ندارم تا که علی یارته/دستهای پاک این امام همیشه همراهته/آخه دلواپسی وقتی میاد که اعتقاد بمیره/ دل آدم بی اختیار از روزگار بگیره/دست علی سپردمت تا بدونی دوست دارمت…
بعد از سرودن این ترانه که بعدها با تنظیم کاظم عالمی-توسط شهرام صولتی خوانده شد، تازه ژاکلین یادِ نذرش برای امام رضا(ع) می افتد و قطعه ای با عنوان «امام رضا(ع)» را میسراید با این مطلع: یادش بخیر اون زمونا که خونهم تو وطن بود زیارت امام رضا همیشه کار من بود..
ژاکلین ملودی قطعه را ساخت و چون از اعتقاد شهره صولتی به امام خبر داشت، قطعه را به او داد که با تنظیم شوبرت آواکیان ارمنی، اجرا شد و خیلی هم سروصدا کرد. ژاکلین در عین اینکه از اجرای شهره دفاع کرد اما از میکآپ تند و تیز شهره در کلیپ این قطعه دلخور بود و معتقد بود که شهره میتوانسته کمی متعادلتر گریم کند!
ژاکلین با وجود زندگی پرفراز و نشیبی که داشت همواره از پدر و مادر خود به نیکی یاد کرد و با اینکه هیچگاه با همسران بعدیِ ویگن ارتباط خوبی نداشت اما پدرش را جز به نیکی یاد نکرد.
واکنش تند شهبال شبپره به ادعاهای مارتیک و شهرام شبپره!
سینماروزان: ادعای اخیر شهرام شبپره درباره اینکه یک گروه ارکستر حرفهای درست کرده بود که برادرش شهبال آن را با خود برداشته و برده، با واکنش شهبال مواجه شد.
شهبال شب پره در گفتگو با تاک شوی منصور سپهربند بیان داشت: البته شهرام که در ترکیه زندگی میکند و به او دسترسی ندارم!
او سپس با طعنه ای طنازانه ادامه داد: ایرانیان هم که میدانید دروغ برایشان خط قرمز است و دروغ در زندگی ایرانیان جایی ندارد!
شهبال با ردّ تلویحی حرفهای شهرام گفت: نمیدانم شهرام درباره کدام ارکستر صحبت کرده؟ من خودم گروه زیاد درست کردم، “سیلوئت”، “هی با شی” و همین بلک کتس که بارها با افراد مختلف، آپدیت شد.
شهبال شب پره افزود: آمریکا کشوری است که در آن آزادی چنان است که هرچه بخواهی میتوانی بگویی ولی من نمیخواهم ادعایی کنم علیه شهرام! ایشان که برادرم است و اگر غیر از او هم فردی بیاید و چیزی بگوید من حرفی ندارم اما این کدام بند و گروه بوده که شهرام درست کرده و ما بردهایم؟؟ شهرام باید بگوید که کدام بند را درست کرده که من بردم؟؟ نفرات آن گروه کذایی را اسم ببرد چه کسانی بودند؟؟؟
این آهنگساز تاکید کرد: من خیلی سال با شهرام همکاری داشتم اما واقعیت اینکه شهرام در اینجا تنها کار میکرد و من خودم بلک کتس را دوباره در اینجا راه انداختم و بعدتر چند گروه دیگر را راه انداختم. شهرام کدام بند را راه انداخته که من برده ام؟؟ شاید هم شهرام درباره یک برادر دیگرش حرف میزند؟{میخندد}
واکنش تند شهبال شب پره به ادعاهای شهرام و مارتیک و…
شهبال شب پره در پاسخ به این پرسش که اگر اجازه داشته باشد به ایران برمیگردد، با لحنی تند گفت: ایران مال من است و اگر بخواهم برگردم به کسی ربطی ندارد که اجازه بدهد و اگر بخواهم بروم همین فردا میروم…اگر هم به ایران نرفته ام بخاطر آنهاست که ایرانی نیستند!
به گزارش سینماروزان او درباره ادامه فعالیتش در ایران بیان داشت: من شغل دیگری که ندارم و ایران هم بروم همین کار خودم را پیگیری خواهم کرد. شخصا با هیچ هنرمند ایرانی که لسآنجلس آمده مشکل ندارم ولی جای سوال است که آنها میتوانند بیایند در ناف لسآنجلس کنسرت بگذارند اما ما نمیتوانیم به ایران برویم و کار هنری کنیم؟ ما چرا باید اینجا باشیم؟؟ ما چهل سال زندگی در ایران داشتهایم و چهل سال هم اینجا زندگی کردیم.
شهبال سپس با پوشالی خواندن ادعای برگشت برخی هنرمندان لسآنجلسی به ایران گفت: مارتیک مگر نگفت به ایران میروم پس چرا نرفت؟ معین چرا برنگشت؟ چون میدانند اگر هم برگردند نمیتوانند کار هنری را پی گیرند و هنرمند بدون هنر یعنی مرگ!
مرگ هوشمند عقیلی؛ خوانندهی “فردا تو میایی”/ایرانگرا و مخالف جنگ!
سینماروزان: هوشمند عقیلی خواننده و آهنگساز ایرانی در ۸۸ سالگی در لسآنجلس درگذشت.
هوشمند عقیلیمهر متولد ۱۳۱۶ در اصفهان بود. وی در دبیرستان ادب در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد و سپس در رشتهٔ ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد و پس از آن به تهران کوچ کرد. نام خانوادگی پدر وی، ابتدا «علیقلی» بود که طبق خواستهٔ مرکز آمار به «عقیلیمهر» تغییر داده شد.
علاقهٔ عقیلی به هنر خوانندگی، از دبیرستان آغاز شد و در آنجا، به اجرای ترانههای دلکش، ویگن، بنان و امینالله رشیدی میپرداخت. وی با تشویق پدرش، در دورههای آکادمیک موسیقی اساتیدی همچون تاج اصفهانی شرکت کرد و دستگاههای همایون و سهگاه را نزد وی فرا گرفت و پس از شرکت در کلاسهای محمود کریمی و اسماعیل مهرتاش، برنامههای گوناگونی را در رادیو اصفهان اجرا کرد.
هوشمند عقیلی در اوایل دهه سی فعالیت حرفهای خوانندگی را آغاز کرد. اولین آهنگ اجراشدهٔ وی «ساقینامه» بود که با آهنگسازی اسماعیل مهرتاش منتشر شد. تواناییهای او باعث شد که او را به مراسم گشایش تلویزیون ایران دعوت کنند تا در کنار آهنگسازانی چون مرتضی حنانه و حسین قوامی اجرای زنده داشته باشد. او از سال ۱۳۴۹ بهعنوان کارشناس وزارت تعاون به کار مشغول شد و همزمان به کار خوانندگی میپرداخت.
هوشمند عقیلی یک سال پیش از وقوع انقلاب به آمریکا مهاجرت نمود و پس از آن نیز به خوانندگی و در عین حال تدریس ردیفهای آوازی ایرانی پرداخت.
از هوشمند عقیلی حدود سیزده آلبوم مستقل و سه آلبوم مشترک-با معین، هایده، مهستی، ستار و صادق نوجوکی- باقی مانده است.
شاید شناختهشدهترین قطعه هوشمند عقیلی همان قطعه “فردا تو میایی” از ساخته های جهانبخش پازوکی و با تنظیم ناصر چشمآذر با ترجیعبند “بعد از جدایی ها/آن بی وفایی ها/فردا تو می آیی…” باشد.
مرگ هوشمند عقیلی خواننده
عقیلی فردی خونگرم و ایرانگرا بود و همواره به این بیت از علیرضا میبدی اتکا میکرد که: “ایران ایران سرم روی تن من نباشه/ گرکه بیگانه بشه هموطن من.”
عقیلی همچنین مخالف جنگ و دخالت بیگانگان در ایران بوده و گفته بود: ابدا و مطلقا با جنگ نمیشود به جایی رسید. ملت ایران باید خودش برای سرنوشت خودش تصمیم بگیرد نه به کمک یک نیروی خارجی و قبل از هر چیز باید به همدیگر احترام بگذاریم و اعتقادات همدیگر را بپذیریم تا راه رشد فراهم شود.
هوشمند عقیلی در یکی از آخرین گفتگوهایش با انتقاد از رواج بیسوادی در موسیقی سالهای اخیر بیان داشته بود: شاید از هر صد قطعه بشود از پنج تای آنها نام برد که این دردناک است. تأثرانگیزتر از همه ویدئوکلیپهایی است که می سازند. مثلا ً در شعر از درد و هجر و غربت صحبت میشود و در کلیپ دخترها و پسرهای خوشگل در حال رقصیدن !!! و یا با ماشین و هواپیما در حال سفر و شاد و خوش هستند که اصلا همخوانی ندارند. برای هنرمندان جوان میگویم که برای خوانندگی بایستی فن خواندن، فن دکلمه، ردیف های موسیقی و ریتم و سولفژ را بشناسند و گوش آشنا به موسیقی داشته باشند. حتی اگر کاری را هم دزدی میکنند حداقل با آگاهی باشد و کار را خوب بشناسند تا بتوانند کار قابل گوش دادن عرضه کنند.
مرگ ایرج صغیری؛ ابوذرِ شریعتی و سازندهی نسخهی توقیفی “ناخدا خورشید”! ؟
سینماروزان/حامد مظفری: ایرج صغیری نویسنده و کارگردان ایرانی در ۷۹سالگی مرحوم شد.
ایرج صغیری متولد ۱ آذر ۱۳۲۵ بوشهر بود و تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در بوشهر گذراند و بعد از فارغالتحصیلی ادبیات از دانشگاه مشهد به تهران آمد و کار نویسندگی و بازیگری و کارگردانی را پی گرفت.
سابقه بازیگری ایرج صغیری به نوجوانی و تئاترهای دوران دبیرستان برمیگشت و البته همزمان سابقه بازی در تعزیه های محلی را نیز داشت.
صغیری حین تحصیل در دانشگاه مشهد ابتدا جذب تفکرات چپ و به خصوص فدائیان خلق شد ولی خیلی زود و پس از ورود علی شریعتی-که مدتی برای تدریس جامعه شناسی به آنجا رفته بود- تحت تاثیر او قرار گرفت…
مرگ ایرج صغیری نویسنده و کارگردان
صغیری حین تحصیل در دانشگاه با داریوش ارجمند که کارهای دانشجویی کارگردانی میکرد، آشنا شد و در چند کار او بازی کرد و بعد از آن که رضا دانشور نمایشنامه “تنهایی ابوذر” را براساس کتاب “ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست” نوشته “جوده السحار” ترجمه علی شریعتی- نوشت و داریوش ارجمند تحت نظر علی شریعتی به اجرای آن متمایل شد، صغیری به عنوان بازیگر نقش ابوذر انتخاب شد.
علی شریعتی که کار صغیری را در تئاتری دانشجویی به اسم “قضاوت” از آثار برتولت برشت دیده بود، او را به سمت بازی در نمایش “ابوذر” -نوشته رضا دانشور و کارگردانی داریوش ارجمند-که تحت نظارت خودش اجرا میشد، سوق داد.
البته شریعتی در ابتدا مخالف بازی صغیری در نقش ابوذر بود اما بعد از تماشای اجراهای مختلف-ابتدا در دانشگاه و بعد در حسینیه ارشاد- کار او را با لارنس الیویه، مقایسه کرد!
“قلندرخونه”، “محپلنگ”، “سرباز” و “شب شولای عبدالرحمن” از تجربههای نویسندگی صغیری بودند. در این بین “قلندرخونه” -که تقابلهای کارگر-کارفرما را به قیام کربلا پیوند زده بود- ابتدا در جشن هنر شیراز اجرا شد و نه تنها بارها تجدید چاپ شد بلکه اجراهای مختلف هم داشت.
صغیری در میانه دهه شصت فیلمی به نام “سفر غریب” ساخت که خط داستانی آن شباهت بسیاری با “ناخدا خورشید”ناصر تقوایی داشت اما صغیری بدشانسی آورد و فیلمش که با بازیگران بومی جنوب ساخته شده بود، مدتها توقیف ماند و درنهایت نیز چندان دیده نشد!
جالب و عجیب آن که بازیگر “ناخدا خورشید” همان داریوش ارجمند ی بود که کارگردانی نمایش “ابوذر” با بازی صغیری را انجام داده بود.
اینکه چرا “مسافر غریب” دیده نشد و “ناخدا خورشید” بالا آمد را صغیری خودش هم نفهمید و در گفتگویی از بهانه های مدیران وقت فارابی گلایه کرد که نصف راشهای فیلم او را دور ریختند و بهانههای فنی تراشیدند تا فیلمش، دیده نشود و نتواند در سینما ادامهی کار دهد.
پوستر فیلم سفر غریب
صغیری بعد از ناکامی در سینما به تلویزیون رفت و یکی دو سریال ساخت و آنجا نیز درگیری با سلایق شخصی مدیران، آزارش داد و درنهایت به نویسندگی ادامه داد و آثاری نظیر “خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ”، “خلخال شوم”، “ام کلثوم”، “انگلیسیها در بوشهر”، “آواز تیتروها” و… را به بازار نشر ارائه کرد.
درگذشت احمد پژمان؛ آهنگساز “دلیران تنگستان” و همکار عارف، داریوش، ستار، فرامرز آصف و…
سینماروزان/حامد مظفری: احمد پژمان آهنگساز در ۹۰ سالگی در لسانجلس آمریکا درگذشت.
احمد پژمان زادهٔ ۱۳۱۴ در لار استان فارس بود و از کودکی به موسیقی علاقه نشان داد، تحصیلات دانشگاهی را در تهران گذراند و بعد از آن برای تکمیل تحصیلات ابتدا به وین و بعد به آمریکا رفت.
احمد پژمان آثار گوناگونی برای ارکستر سمفونیک، ارکستر مجلسی، پیانو، گروه کر، آواز، و موسیقی فیلم آهنگسازی کردهاست که برخی از این آثار با همراهی ارکستر سمفونیک تهران و بسیاری دیگر توسط ارکسترهای خارجی اجرا شدهاند.
سبک موسیقی پژمان را تلفیقی از موسیقی محلی، موسیقی ردیف، سازهای ایرانی، همراه با هارمونی، کنترپوان، ارکستراسیون و سایر تکنیکهای موسیقی غرب میدانند.
وی بهعنوان یکی از آهنگسازان سرشناس موسیقی کلاسیک در ایران، آثار زیادی طی فعالیتهای هنری خود در فرمهای شناختهشدهٔ غربی مانند سمفونی، اپرا، باله، راپسودی، اوراتوریو، پوئم سمفونیک، و دیگر شیوهها با تأثیر از موتیفها و تمهای ایرانی خلق کردهاست.
احمد پژمان در ساخت موسیقی فیلم با کارگردانان مختلف همکاری داشته و ازجمله موسیقی سریال دلیران تنگستان(همایون شهنواز) را با همکاری علی رهبری ساخت. موسیقی سریال سمک عیار(محمدرضا اصلانی) و فیلمهای شازده احتجاب(بهمن فرمانآرا)، ساخت ایران(امیر نادری)، هنرپیشه(محسن مخملباف)، کیمیا(احمدرضا درویش)، روسری آبی(رخشان بنیاعتماد)، عشق گمشده(سعید اسدی) و… از دیگر کارهای احمد پژمان هستند. از آخرین کارهای او موسیقی سریال سرزمین مادری(کمال تبریزی) بود.
احمد پژمان دو بار برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شد؛ یکی برای موسیقی متن فیلم “باران”مجید مجیدی و دیگری برای موسیقی “بوی کافور عطر یاس”بهمن فرمان آرا.
احمد پژمان سابقه همکاری با خوانندگان پاپ در آهنگسازی و تنظیم را هم داشت و ازجمله برای عارف عارف کیا، مهستی دده بالا، حسن ستار، داریوش اقبالی، حمیرا امیرافشاری، فرامرز آصف و… قطعاتی را ساخته یا تنظیم کرده بود.
در میان این قطعات شاید “روزگار غریبیست نازنین”عارف با ترانه شاملو و آهنگ و تنظیم پژمان، “بمان مادر” داریوش با ترانه نادر نادرپور، آهنگ بابک افشار و تنظیم پژمان و”از تو چه پنهون”فرامرز آصف با ترانه ای از ایرج رزمجو و ملودی خود آصف و تنظیم پژمان بسیار شنیده شده.