درخواست حمیرا- خوانندهی زن لسآنجلسی- از مدیران فرهنگی+فیلم
سینماروزان: همچنان آخرین خواننده مطرح لسآنجلسی که توانست به ایران برگردد همان حبیب محبیان است که در دولت دوم محمود احمدینزاد به ایران آمد و به آرزویش رسید و رفت در شمالی که عاشقش بود، زندگی کرد تا عمرش به پایان رسید…
بعد از احمدینژاد نه در دولت حسن روحانی و نه در دولت ابراهیم رییسی و نه تاکنون در دولت مسعود پزشکیان، هیچ خواننده مطرح آن طرفی نتوانسته به ایران برگردد و مدیران فرهنگی روحانی-رییسی-پزشکیان نتوانستند حتی شرایط بازگشت نصرالله معین را فراهم کنند که هیچ مشکل سیاسی هم ندارد، تازه اهل خدا و پیغمبر هم هست.
به تازگی پروانه امیرافشاری-حمیرا- خواننده زن ۸۱ ساله لسآنجلسی که در سالهای اخیر درگیری های مهلکی با بیماری سرطان و تومور مغزی داشته، در ویژهبرنامه کاباره تهران-احمد مسعود- آرزوی خود را برای بازگشت به وطن بیان کرده.
حمیرا حین اجرای شهرام شب پره با کمک دخترش روی سن میآید و میگوید: تنها آرزویم این است که قبل از مرگم یک روز-یا لااقل یک هفته بتوانم به ایران برگردم !
او که آثار کهولت سن بر پیکرش پیداست، ادامه میدهد: هزاران هزار دختر و پسر در ایران دارم و
دوست دارم زنده باشم و برگردم و به آن خاک مقدس بوسه بزنم. عاشق ایران و ایرانی ام و همه ایرانیان را دوست دارم.
حرفهای حمیرا با تشویق حضار و واکنشهای احساسی و حتی اشک برخی از آنان روبرو گشت و حالا مدیران فرهنگی مملکت هستند که باید همتی کنند و شرایط تحقق آرزوی این هنرمند پا به سن گذاشته را فراهم کنند. او شاید دیگر حتی خواندن هم برایش مهم نباشد و فقط میخواهد قبل از مرگ، در وطن باشد...
حمیرا با وجود آن که بعد از انقلاب قطعاتی مثل «الله اکبر»-از ساختههای کاظم رزازان- را در همراهی با مردم انقلابی اجرا کرده بود، ممنوعکار شد و در اواخر دهه شصت خورشیدی و از طریق افعانستان ابتدا به پاکستان و بعد به کاستاریکا و سرانجام به آمریکا رفت. در لسآنجلس احمد مسعود بود که سرمایه تولید کارهای تازه او را فراهم نمود و شرایط بازگشت او به عالم خوانندگی را فراهم کرد و حالا چند دهه بعد، حمیرا حرفهایش درباره بازگشت به وطن را در ویژهبرنامه کاباره تهران به مدیریت همان احمد مسعود، بیان کرده است...حمیرا یک بار زمانی که گرفتار سرطان مغز شده بود هم درخواست بازگشت به ایران و زیارت امام رضا(ع) را داده بود.
درگذشت واحد خاکدان نقاش هایپررئالیست؛ فرزندِ سازندهی شهرک سینمایی علی حاتمی
سینماروزان: واحد خاکدان نقاش هایپررئالیست در ۷۵ سالگی فوت شد.
واحد خاکدان در ۱۳۲۹ در تهران زاده شد؛ از پدری به نام ولیالله خاکدان- از مهاجران اخراجی از باکو و دکوراتور و طراح صحنه ای که شهرک سینمایی غزالی را به پیشنهاد علی حاتمی و با متد چینهچیتای ایتالیا ساخت.
نبوغ ولی الله خاکدان در طراحی صحنه چه در سینما و چه در تئاتر و تلویزیون، خیلی زود واحد را هم به سمت نقاشی سوق داد. واحد که بارها با پدر به پشت صحنه آثار هنری میرفت، تحصیلات خود را در هنرستان هنرهای زیبا به اتمام رساند و سپس وارد دانشکده هنرهای تزیینی در رشته معماری داخلی گردید و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه در اوایل دهه شصت شمسی به آلمان مهاجرت کرد.
واحد خاکدان بین ایران و آلمان در رفت و آمد بود. سبک کاری او متاثر از پدرش- هایپررئالیسم/ابر واقع گرایی/بزرگ نمایی افراطی- بود. سوژه آثار این هنرمند لوازم و اشیا بسیار ساده و معمولی بودند که با پرداختی هنرمندانه، ارزشی مضاعف یافته و بر سطح بوم جاودانه شدهاند؛ در این تابلوها قصد نقاش تنها بازسازی اشیا نبود بلکه نوع بازنمایی آنها باعث ایجاد شخصیتی ویژه در عناصر شده بود که مخاطب را به کشف حقیقت اشیا و عناصر موجود در زندگی افراد ترغیب میکند.
مجموعه آثار نقاشی واحد خاکدان برای اولین بار در ابتدای دهه نود از طرف نشر پیکره منتشر گردید.
واحد خاکدان در معدود گفتگوهایی که داشت اغلب از هنر پدرش به نیکی یاد کرده بود و تاکید داشت که اگر فرزندِ ولیالله خاکدان نبود، شاید هیچ گاه به سمت هنر نمیآمد چه برسد به نقاشی...
مرگ سعید مظفری؛ صدای جوان تاریخ دوبلهی ایران و خالق«حاجی سیدتو کشتن»!/دوبلوری که بهخاطر «پزشک دهکده» ممنوعکار شد
سینماروزان: سعيد مظفری دوبلور باسابقه ایرانی در ۸۳سالگی مرحوم شد.
سعید مظفری زاده ۱۳۲۱ شاهرود بود و بعد از پایان دبیرستان فعالیت در زمینهٔ دوبله را از اوایل دهه چهل آغاز کرد.
محمدعلی زرندی-دوبلور نورمن ویزدوم- بود که صدای جوان و دلنشین او را کشف و او را وارد دوبله کرد. اولین نقش کوتاهی که مظفری میگوید در فیلم معجزه با بازی راجر مور بود و رفته رفته جاپای خود را در دوبله سفت کرد و توانست به یکی از صداهای بی بدیل صنعت دوبله ایران بدل گردد.
جوانیِ صدای سعید مظفری رقیبی به نام آرشاک غوکاسیان-دوبلور سعید کنگرانی- داشت و وقتی بعد از انقلاب غوکاسیان، مهاجرت کرد، دیگر مظفری تنها صدای جوان مردانه عرصه دوبله شد.
از جمله کارهای سعید مظفری میتوان به گویندگی به جای کلینت ایستوود در فیلمهای خوب، بد، زشت و به خاطر یک مشت دلار، دمین توماس در نقش زید در فیلم محمد رسولالله و ریوزو -شوهر شخصیت اصلی/ در سریال سالهای دور از خانه و همچنین صدای ریک گرایمز در سریال پرطرفدار مردگان متحرک و راگنار لودبروک در سریال پرمخاطب وایکینگها اشاره کرد.
سعید مظفری همچنین گوینده اصلی نقشهای رایان اونیل بود و نقشهای بسیاری را نیز به جای پیرس برازنان، متیو مککانهی، برد پیت و جکی چان صحبت کردهاست.
سعید مظفری دوبلور اصلی شخصیت سالی در سریال پزشک دهکده بود. زهره شکوفنده مدیر دوبلاژ این سریال با جذب دوبلورهای مجرب سعی کرد این سریال معمولی را به محصولی مخاطب پسند در تلویزیون ایران بدل کند ولی از جایی به بعد و به خاطر اختلاف یک مدیر میانی، سعید مظفری را کنار گذاشتند و کیکاووس یاکیده، به جایش حرف زد ولی چنان که خود مظفری گفته مخاطبان چنان به روابط عمومی صداوسیما زنگ زدند و گله کردند که محمد هاشمی-رییس وقت صداوسیما- خواستار بازگشت سعید مظفری شد!
مظفری در سریال مزد ترس حمید تمجیدی به جای تمجیدی و در پدرسالار به جای محمود پاک نیت، دوبله های ماندگاری کرد و دیالوگ معروف «حاجی سیدتو کشتن» در فیلم آخرین شناسایی(علی شاه حاتمی) هم با صدای او و گوشه چشمی به دیالوگ ناصر در قیصر، خیلی زود فراگیر شد…
سعید مظفری در چندین فیلم و ازجمله تیغ و ابریشم، آوار، گل مریم و… به جای مجید مظفری هم حرف زده بود. در فیلمهای شب بیست و نهم، وسوسه، آخرین مهلت، خوش خیال و…، نیز به جای رضا رویگری حرف زد.
سعید مظفری به شدت موافق همکاری پیشکسوتان دوبله با دوبلورهای زیرزمینی بود و بارها گفت اتحادیه دوبلورها باید زيرزمينی ها را به رسمیت بشناسد تا کل دوبله رشد کند.
اقتباس بهجای تألیف!/فوت ناصر تقوایی که “قیصر” را “باجخور” میدید و ناخداخورشید را “معتبر”!
سینماروزان/حامد مظفری: ناصر تقوایی کارگردان ایرانی در ۸۴سالگی مرحوم شد.
ناصر تقوایی زادهٔ ۲۲ تیرِ ۱۳۲۰ آبادان بود. پدرش، علی تقوایی کارمند اداره گمرک بود و به همین رو او ناگزیر بود تا همراه پدر به بندر لنگه سفر کند. ناصر تقوایی از همان سالهای نوجوانی به سینما و ادبیات علاقهمند شد و بعد از پایان تحصیلات در دبیرستان رازی آبادان جذب تلویزیون شد و اقدام به ساخت مستند برای تلویزیون نمود.
مستند تاکسیمتر که در سال ۱۳۴۶ برای تلویزیون ساخته شد نخستین فعالیت او در عرصه فیلمسازی محسوب میشود. مستندهایی چون مشهد قالی، فروغ فرّخزاد ۱۳ دی ۱۳۱۳ – ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، اربعین و باد جن مهمترین مستندهای تقوایی هستند.
اولین فیلم داستانی تقوایی، فیلم کوتاه رهایی از محصولات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و تلاش داشت مفهوم آزادی را از دریچه ذهن پسربچه ای که یک ماهی قرمز صید کرده، صرف کند.
ناصر تقوایی را بیش از آن که مولف بدانیم باید فیلمسازی بدانیم که سعی میکرد داستان هایی که دوست دارد را اقتباس کرده و به فیلم برگرداند. از همان فیلم بلند اولش-آرامش در حضور دیگران-که براساس یکی از نوشتههای غلامحسین ساعدی از مجموعه داستان واهمههای بینام و نشان، انتخاب شد، ذوق اقتباس در تقوایی دیده میشد.
فیلم صادق کرده- اقتباس از زندگی واقعی صادق ابداناني، مشهور به صادق كرده بود؛ قاتل زنجيرهاي رانندگان كاميون در دهه چهل!
به دنبال آن فیلم نفرین را ساخت براساس داستان باتلاق نوشته میکا والتاری فنلاندی.
برجستهترین آثار ناصر تقوایی یعنی سریال دایی جان ناپلئون و فیلم ناخدا خورشید هم یکی اقتباس از رمان ایرج پزشکزاد است و دیگری اقتباس از داستان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی.
تقوایی بعد از انقلاب سه فیلم بلند و یک مستند و یک فیلم کوتاه ساخت. به غیر از فیلم ناخدا خورشید که بهترین فیلم کارنامه او لقب گرفت و جایزهای از جشنواره لوکارنو برد، ای ایران، کاغذ بی خط و مستند تمرین آخر-با موضوع تعزیه- و فیلم کوتاه کشتی یونانی،دیگر آثار بعد از انقلاب او هستند که در این بین آخرین فیلمش-کاغذ بی خط- نیز براساس داستانی از مینو فرشچی ساخته شد.
تقوایی بعد از کاغذ بی خط دیگر نتوانست یا نشد که فیلم بسازد. او البته تلاشهایی ناموفق داشت برای ساخت فیلم “چای تلخ” حول جنگ ایران و عراق و فیلم تاریخی “زنگی و رومی” حول درگیری های جنوب در جنگ جهانی دوم و با اینکه هر دو پروژه وارد پیش تولید شده و حتی دقایقی از آنها فیلمبرداری شدند اما درنهایت به تولید نرسیدند.
حسن جلایر تهیهکننده زنگی و رومی و سعید حاجی میری تهیه کننده چای تلخ، تلاش زیادی کردند تا تقوایی بتواند فیلم بسازد ولی نتوانستند و با اینکه تقوایی مثلا میخواست کاری کند که رفیق قدیمی اش-سعید راد- با زنگی و رومی به سینما برگردد ولی این پروژه متوقف شد و بعدتر راد از فیلم دوئل احمدرضا درویش سربرآورد!
تقوایی به جز اینها در طی سالیان کاری خود پروژه های دیگری را هم داشت که یا اصلا تولید نشد یا نیمه کاره رها شد و ازجمله آنها همان سریال کوچک جنگلی که او میخواست باز هم با یک اقتباس از داستان احمد احرار آن را بسازد ولی نشد و بهروز افخمی کار را پایان داد.
یا اقتباس از داستان شوهر آهو خانم علیمحمد افغان که به جایی نرسید و داوود ملاپور فیلمی براساس آن ساخت یا تولید فیلم جنگی “مسجد جامع” که به دلیل مخالفت مدیران دهه شصت به جایی نرسید.
تقوایی بارها گله کرده بود که چرا او نتوانسته چای تلخ و مسجدجامع را بسازد و بعد بخشی از استخوان بندی داستانی این آثار بدل شده به فیلمهایی مثل روز سوم و کلی هم جایزه گرفته؟؟
ولی برخی قرائن حکایت از نوعی دوگانگی در همان کارگردانی چای تلخ هم به چشم میخورد و به عنوان مثال اینکه در نمایی از فیلم و در مدرسهای در جنوب ایران، معلم را با پوشش مشابه آموزگاران فلسطینی و در حال آموزش زبان عربی می بینیم!؟؟
فوت ناصر تقوایی
ناصر تقوایی در کنار مسعود کیمیایی از فیلمسازان موسوم به موج نوی ایران بودند ولی تقوایی همواره با فیلم تاریخساز کیمیایی-قیصر- مشکل داشت چنان که در کتاب “به روایت ناصر تقوایی” چنین گفته بود: اصلا مایل نبودم فیلمی شبیه قیصر بسازم چون هرگز شخصیت جاهلی مثل قیصر توی کَت من نمیرفت مخصوصا با سابقه ای که از این آدمها در جامعه داشتیم. اینها در جریانهای سیاسی همیشه نقش ضدّمردمی داشتهاند، اینها مشتی باجخور و میدان دار و چاقوکش و پیشپاافتاده بودند!
و شاید برای همین بود که وقتی ناخدا خورشید را میساخت به جای انتقام فردی، او را به قهرمانی عدالتخواه بدل کرد که میخواهد حق طبقه اقتصادی خود را از امثال خواجه ماجد بگیرد…تقوایی در همان کتاب درباره این شخصیت گفته بود: ناخداخورشید یا خورشیدو نام یک شخصیت واقعی در جنوب بود و حتی ماجرای زندگی واقعی او شبیه داستان همینگوی بود. خورشیدو یک آدم علاقمند به سیاست و مرد بود؛ او جوانمرد است و کار خلاف نمیکند و پیش مردم اعتبار دارد!
ناصر تقوایی سه بار ازدواج کرد. همسر اولش شهرنوش پارسی پور(نویسنده)، همسر دومش شهین دخت بهزادی(طراح داخلی) و همسر سومش مرضیه وفامهر(کارگردان) بود.
تکانهای به نام تبلیغات!/مرگ مسعود ردایی؛ تهیهکنندهی سینما و تلویزیون
سینماروزان: مسعود ردایی تهیهکننده سینما و تلویزیون در ۶۳سالگی درگذشت.
مسعود ردایی متولد ۱۳۴۱ در شهر تهران بود و ازجمله نیروهای ورودی به صداوسیما ی بعد از انقلاب بود که به واسطه ورود به ساختار تبلیغاتی صداوسیما و گردش مالی فوقالعاده این بخش، علاقمند به تهیهکنندگی فیلم و سریال شد.
ردایی در ابتدای کار خود به تولید تعدادی مستند تلویزیونی پرداخت و بعد از تهیه تعدادی تلهفیلم، به سریال سازی روی آورد.
اولین سریالش “تهران پلاک یک” توسط مهدی مظلومی ساخته شد و “اولین انتخاب”(مهدی صباغزاده)و بیمار استاندارد”(سعید آقاخانی) سریالهای بعدی بودند.
متعاقب اینها ردایی سریال عالیجناب(سام قریبیان) را برای شبکه خانگی تولید کرد.
مرگ مسعود ردایی تهیهکننده
اولین تجربه سینمایی ردایی “سه بیگانه”-در شراکت با حبیب اسماعیلی- هم توسط مهدی مظلومی ساخته شد و دو سالی توقیف بود به دلایل مختلف و ازجمله مهاجرت کارگردان به ترکیه و کار برای جم ولی درنهایت در نوروز۹۵ روی پرده رفته و فروش بدی هم نداشت.
“مالاریا” فیلم بعدی ردایی را پرویز شهبازی ساخت؛ همان فیلمی که پای آزاده نامداری را به سینما باز کرد…
به دنبال آن فیلمهای “سال دوم دانشکده من”(رسول صدرعاملی)، “فیگور”(پویا پارسامقام) و “رکسانا”(پرویز شهبازی) را تولید کرد که در بین آنها شاید بهترین همان فیلم آخرش-رکسانا- باشد که سه سال پس از تولید، همچنان در انتظار اکران است.
ردایی زمانی قصد داشت فیلم برف سرخ را به کارگردانی بهرام توکلی با مضمون بمباران شیمیایی سردشت تولید کند که درنهایت به نتیجه نرسید.
درگذشت محمد کاسبی؛ بدمنِ حوزه و طناز تلویزیون
سینماروزان: محمد کاسبی بازیگر سینما و تلویزیون در ۷۴سالگی مرحوم شد.
محمد کاسبی متولد خرداد ۱۳۳۰ در کوچه آبشار، خیابان ری، تهران بود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در محله نازیآباد تهران گذراند و تحصیلات خود را در دبستان رازی، دبیرستان الهی، فاتح، و رستاخیز به اتمام رساند.
کاسبی از سیزده سالگی در کاخ جنوبی جوانان در میدان راهآهن با گروههای آماتوری تئاتر فعالیت تقریباً نیمه حرفهای خود را آغاز کرد و از سال ۱۳۵۰ همکاری و بازیگری در اداره تئاتر تهران را شروع نمود.
او گرچه بعد از پایان دبیرستان در کنکور رشته پزشکی قبول شد اما به جهت علاقه به تحصیل تئاتر در دانشکده هنرهای زیبا، از پزشکی صرف نظر کرده و ابتدا به سربازی رفت و بعد مجدد در کنکور شرکت کرد و وارد دانشکده هنرهای دراماتیک(هنرهای زیبا) شد.
او در دوران دانشکده نمایشنامههای زیادی از جمله «یک نمایش طولانی» به کارگردانی جعفر والی، نمایش «مدا» به کارگردانی منیژه محامدی، نمایش «مهتابی برای محرومین» به کارگردانی شهناز جابری زاده، نمایشنامه «مترسکها در شب»، «کارول»، «مسافران»، «در مه بخوان»، «بهترین بابای دنیا»، «عنکبوت» و… را بازی کرد.
با پیروزی انقلاب کاسبی به مدت دو سال مسئول واحد نمایش رادیو بود و همزمان گویندگی در رادیو را نیز انجام میداد. بعد از انقلاب اولین نمایشنامهای که به روی صحنه تئاتر رفت کار گروه دانشجویان دانشکده دراماتیک بود که محمد کاسبی نیز عضو این گروه بوده و در آن ایفای نقش کرد، این نمایشنامه «نهضت حروفیه» به نویسندگی شهید حسین قشقایی و کارگردانی داوود دانشور بود.
محمد کاسبی در اوایل ۱۳۵۸ با چندی از دوستان حوزه اندیشه و هنر اسلامی را پایهگذاری کرد که بعدها نام این محل به «حوزه هنری» تغییر نمود، او همچنین مرکز هنرهای نمایشی وزارت ارشاد را نیز بنیانگذاری کرد ولی از اواسط سال ۱۳۶۰ کار دوبله، مدیریت واحدِ نمایش رادیو و مسئولیت مرکز هنرهای نمایشی همه را رها کرد و تمام وقت و تمرکز خود را معطوف به حوزه هنری کرد.
محمد کاسبی از جمله سینماگرانی بود که در سینمای بعد از انقلاب با تولیدات حوزه هنری بالا آمد. او از نیروهای اولیه حوزه هنری در کنار محسن مخملباف، مجید مجیدی، فرج سلحشور، محمدرضا هنرمند، رسول ملاقلیپور و… بود. البته کاسبی چون قبل از انقلاب در دانشکده هنرهای زیبا درس خوانده بود، خاستگاهش متفاوت بود با امثال فرج سلحشور که برآمده از مسجد ابوذر بودند یا مخملباف که اساسا غرایزش را دنبال میکرد.
کاسبی در بسیاری از تولیدات اولیه حوزه هنری به عنوان بازیگر حضور داشت و ازجمله در توبه نصوح، دو چشم بی سو، استعاذه و آنچه در مرور کارنامه سالهاي ابتدایی بازیگری او مشهود است اینکه بیشتر شمایل بدمن داشت از بدوک تا پدر و بایکوت و زنگها و… او به خوبی و باتسلط شمایل بدمنی که حالا ممکن است در باطن رگه های مثبت داشته باشد را القا میکرد.
کاسبی در همان سالهای همراهی با حوزه، یک فیلم ایدئولوژیک به اسم شنا در زمستان هم ساخت با بازی مجیدی که فیلم بدی هم نبود و منطبق بر همان نگاه تقدیسِ فقر که سینمای مجیدی به آن شهره است.
محمد کاسبی در ۷۴سالگی فوت شد
از اواسط دهه هفتاد و با فروپاشی امپراطوری گعدههای استراتژیکِ حوزه هنری و رفتن حوزه به سمت و سوی آثار تجاری نظیر مرد عوضی، آب و آتش و مرد بارانی و… بین محمد کاسبی و حوزه هم فاصله افتاد و کاسبی مسیر بازیگری خود را مستقل طی کرد به خصوص که بعد از پدر دیگر آن ارتباط نزدیک میان او و مجیدی هم وجود نداشت.
کاسبی شاید به خاطر فیزیک خاص وقتی از سینمای ایدئولوژیک فاصله گرفت، به سمت کارهای طنز آمد و اتفاقا طنزهایش خیلی هم دیده شد.
اولین تجربه ی کمدی کاسبی سریال دلبر آهنی ساخته مهدی صباغ زاده بود و پس از آن برای یکی از رفقای دوران حوزه هنری-علی شاه حاتمی- در سریال کمدی اُ مثبت بازی کرد و متعاقب آن خوش رکاب، خوش غیرت، زن بابا، خوش نشین ها، سه دونگ سه دونگ، خوب بد زشت و… آثاری کمدی بودند که یکی از نقاط اتکای آنها محمد کاسبی بود.
کاسبی حین بازی در طنزهای تلویزیونی تجربیات مختلف سینمایی خود را هم ادامه داد و ازجمله در دیوار(محمدعلی طالبی)، نفوذی(احمد کاوری و مهدی فیوضی) و آسمان هشتم(حسن نجفی) نقشهایی متضاد از یک مربی بازنشسته تا نیروی امنیتی و خادم امام رضا(ع) را ماندگار ایفا کرد.
محمد کاسبی دو بار نامزد سیمرغ جشنواره فجر شد؛ یکی برای بدوک و دیگری هم دیوار که سیمرغ را برای همان بدوک گرفت.
مرگ علی اکبر عرفانی؛ تهیهکنندهای که در دل جنگ، ۵میلیون نفر را به سینماها کشاند!
سینماروزان/حامد مظفری: علیاکبر عرفانی تهیهکننده دهه های شصت و هفتاد سینما در ۸۶ سالگی درگذشت.
علی اکبر عرفانی متولد ۱۳۱۸ بود و فعالیت حرفهای خود در سینما را در دهه ۶۰ و با راه اندازی آرمانفیلم و تولید فیلمهای مرتبط با طغیان کارگران علیه کارفرمایان زورگو آغاز کرد.
اولین فیلم او “مشت” نام داشت که توسط سیامک اطلسی ساخته شد. سیامک اطلسی خود در تولید فیلم با عرفانی شریک شد و فروش فیلم در شهرستانها هم خوب بود.
عرفانی دو فیلم “پیراک” و “تفنگ شکسته” را نیز با کوپال مشکات و مهدی معدنیان با همان موتیف طغیان علیه کارفرما تولید کرد و پس از آن به سراغ تولید یک ملودرام خانوادگی با شاپور قریب رفت؛ فیلم “بگذار زندگی کنم” که فیلمنامه اولیهی آن از معدنیان بود با بازنویسی شاپور قریب و بازی مهدی هاشمی و افسانه بایگان، طوفانی در گیشهی سال ۶۶ داشت و نه تنها پرفروشترین فیلم سال شد بلکه حدود ۵میلیون نفر آن را دیدند! که همین حالا هم رشکبرانگیز است و همچنان یکی از پنج فیلم پرمخاطب بعد از انقلاب. یادمان نرود که مدیران دهه شصت به این فیلم، درجه جیم دادند اما عدو شد سبب خیر و رکورد زد…
“گل مریم”(حسن محمدزاده) ادامهی ملودرام سازی عرفانی بود که نتوانست به اندازه فیلم قبلی جلب توجه کند و این شد که عرفانی تصمیم گرفت در شراکت با علی عباسی فیلم “جعفرخان از فرنگ برگشته”علی حاتمی که یک کمدی انتقادی علیه مدرنسازی بیاندیشه پهلوی بود را تولید کند.
با این حال از بدشانسی، مدیران سینمایی دهه شصت حدود بیست دقیقه حذفیات به فیلم وارد کردند و حتی علی حاتمی را ممنوعکار نمودند و در ابتدا از احمد بخشی دستیار حاتمی خواستند، فیلم را کامل کند و او زیربار نرفت و نهایتا محمد متوسلانی بود که بیست دقیقه پایانی فیلم را با افزودن رگه های کمیک گرفت ولی او هم اسم خود را روی فیلم نزد و درنتیجه فیلم با عبارت “کار گروهی” عرضه شد و چندان هم توجه جلب نکرد.
کمدی تاریخی “گراندسینما” ساخته حسن هدایت و اکشن تاریخی “کشتی آنجلیکا”(محمد بزرگ نیا) دیگر کارهای عرفانی بودند و حکایت از جاهطلبی او در تولید آثار تاریخی و ارتقای تکنیکی این ژانر داشتند ولی متاسفانه نتوانستند جریانی را در این گونه ایجاد کنند؛ شاید به خاطر شابلونهای هنریمآب دهه شصت که میخواستند از شکم همهی فیلمسازان یک تارکوفسکی درآورند!
عرفانی در دهه هفتاد در تولید دو فیلم “بی تو هرگز”(هوشنگ درویش پور) و “دو زن”(تهمینه میلانی) به عنوان سرمایهگذار حضور داشت؛ فیلم اول که توجهی جلب نکرد و فیلم دوم که در حال و هوای بعد از دوم خرداد۷۶ تولید شده بود با وجود فشار تندروان، اکران موفقی داشت و حدود ۳میلیون مخاطب را به خود جلب کرد.
عرفانی بعد از “دوزن” درگیری سینمایی خود را کاهش داد و با اینکه چند بار پیشنهاداتی برای بازگشت به او ارجاع شد ولی درنهایت کار دیگری نکرد.
فقط ۴۴ سال داشت!/درگذشت امید جهان؛ خوانندهی خونگرم/تداعیگر سندی!
سینماروزان: امید جهان خواننده موسیقی پاپ در ۴۴سالگی و به دلیل سکته قلبی درگذشت.
امید جهان با نام اصلی امید پولادی متولد ۱۳۶۰ در آبادان بود. او اصالت بوشهری داشت و در خانوادهای هنری بزرگ شد.
پدرش، محمود جهان، خواننده مشهور موسیقی بندری و محلی جنوب ایران بود که بیش از ۲۸ آلبوم مجاز منتشر کرد و کارمند بازنشسته شرکت نفت به شمار میرفت.
خانواده امید پس از جنگ تحمیلی از خوزستان به بوشهر مهاجرت کردند و امید در بوشهر و تهران رشد یافت. او از کودکی نزد پدرش خوانندگی را آموخت و استعدادش در موسیقی فولکلور جنوبی آشکار شد.
امید جهان در ابتدای دهه هشتاد با انتشار آلبوم غیررسمی «پسر جنوبی» وارد بازار موسیقی شد و به دنبال آن آلبوم «پاپتی» را منتشر کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
امید جهان متاثر از شهرام آذر و گروه سندی، سعی زیادی کرد که موسیقی فولکلور جنوبی را با سازهای پاپ تلفیق کند و درنتیجه آن قطعاتی مثل «هله دان دان» یا «هله دون دون» و «ول ولک» و … را ارائه داد که خیلی زود سر زبانها افتاد.
امید بعد از آن که آلبوم های اولیه اش مجوز نگرفت، مدتی به ارمنستان مهاجرت کرد و سپس چند سال در تاجیکستان زندگی نمود و از آنجا فعالیتهایش را ادامه داد و آهنگهایش را منتشر میکرد ولی درنهایت در اواسط دهه نود اولین آلبوم مجاز خود «وایسا تند نرو» را منتشر کرد و پس از آن نیز کنسرت های مختلفی برگزار کرد.
امید جهان خوانندهای بود که بی هر گونه حمایت ارگانی بالا آمد و ممر درآمد اصلی او نیز کنسرتهایی بود که در جای جای ایران برگزار میکرد؛ کنسرت هایی پرشور و حال و بسیار صمیمی در ارتباط با مخاطب.
اینکه یک خوانندهی پاپ ایرانی که ازقضا کاملا مستقل هم رشد کرد در ۴۴ سالگی سکته میکند و مرحوم میشود خودش میتواند هشداری باشد برای کارگزاران فرهنگی که چه بر سر هنر مستقل ایران آمده و هنرمندان مستقل تحت چه فشار عصبی هستند که این گونه به انتها میرسند؟
مرگ ابی لیتلز؛ خواننده و نوازنده/اولین اِبی موسیقی ایران!
سینماروزان: علی اکبر عسکریان مشهور به ابی لیتلز خوانندهی سالهای دور در ۷۵ سالگی در لسآنجلس درگذشت.
علیاکبر عسکریان ذکاء که با نامهای ابراهیم عسکریان و ابی لیتلز شناخته میشد، متولد ۱۳۲۹ تهران بود و دوران ابتدایی را در دبستان شمیران و متوسطه را در دبیرستان ستارهٔ صبح واقع در سهروردی گذراند. علاقه به موسیقی از کودکی با او بود و در ۱۵ سالگی بههمراه دوستانش، اولین گروه موسیقی خود را درست کرد.
ابی لیتلز در اواسط دهه چهل، گروه لیتلز را با حضور سه نوازندهٔ گیتار- امیر سحابی، هوشنگ رزاقی، محمدعلی حشمتی- و یک نوازندهٔ درامز به نام کوروش تشکیل داد و در متل قو بهطور حرفهای به اجرای برنامه مشغول شد. وی بهعنوان خوانندهٔ گروه لیتلز با اجرای آثار گروههای معروفی چون بیتلز، رولینگ استونز، انیمالز و بیجیز مخاطب پیدا کرد و به دنبال آن قطعات «مهتاب» و «قلب شکسته»، «شش و هشت» و «فاطمه سلطان» را ارائه کرد.
خواننده گروه لیتلز، نخستین خواننده ایرانی بود که با نام هنری ابی فعالیت خود را آغاز کرد. وی در ابتدای دهه پنجاه از فعالیت هنری کنارهگیری کرد و در همین زمان بود که ابراهیم حامدی با نام هنری ابی چهره شد و در بازگشت مجدد، ابیِ گروه لیتلز، به ناچار نام هنری خود را با پسوند لیتلز همراه کرد.
ابی لیتلز بعد از بازگشت به خوانندگی در کنار اریک آرکانت، بیژن قادری، مسعود امینی و همایون خواجهنوری در گروه سینگ سینگ با مدیریت اریک، مشغول به فعالیت مجدد شد و به اجرای ترانههای دمیس روسس خوانندهی یونانی پرداخت.
در میانه دهه پنجاه خورشیدی، ابی لیتلز در برنامه استودیو ۱۱ به کارگردانی فرشید رمزی و با اجرای مسعود مهجور در کنار خوانندگانی چون مهرداد کاظمی(همان خوانندهای که بعد از انقلاب با ساربان و بوی بهار و… چهره شد)، پرویز خوشرزم، شهره صولتی، شهرام صولتی و فهیمه آموزنده به اجرای ترانه پرداخت. وی در این دوره با همراهی حسن لرنی و بیژن قادری، سه آهنگ «فانوس»، «چیکه چیکه»، «آزرده» و چندین کار دسته جمعی را نیز اجرا کرد.
در همین زمان بود که ابی لیتلز بهواسطه طوفان و مارتیک با سیاوش قمیشی آشنا شد که به ساخت ترانهٔ «غریبه» توسط قمیشی و اجرای ابی لیتلز با شعری از سعید دبیری انجامید که این ترانه پس از انقلاب توسط خوانندهای به نام شهریار بازخوانی شد. قطعه ای با مطلع: خیلی غریبی واسه من از چه شبی جدا شدی/از چه زمونی خاکتو لونه سایه ها شدی…
بعد از آن بود که شرکت آونگ به مدیریت وارطان آوانسیان، تعدادی از اجراهای ابی لیتلز را در قالب یک آلبوم مستقل با عنوان “غریبه” منتشر کرد.
مرگ ابی لیتلز خواننده
ابی لیتلز بعد از همکاری با آونگ به دنبال آن بود که اجرایی مشترک بههمراهی دمیس روسس و بیژن قادری در یونان داشته باشد ولی با وقوع انقلاب تغییر جهت داد. او چند سالی در ایران ماند و حتی دو قطعه انقلابی «شهید قلب تاریخ» و «تمدن بزرگ» را اجرا کرد اما درنهایت ممنوعکار شد و در اواخر دهه شصت بههمراه خانواده به اتریش کوچ کرد و در شهر وین اقامت گزید.
او حدود دهسال در اتریش ماند و بعد به لسآنجلس رفت و با وجود برخی حضورهای پراکنده در شبکههای فارسی زبان، تلاشهایی کرد در ساخت آهنگ و بازگشت به موسیقی در همکاری با بیژن قادری که خروجی مشهودی نداشت.
ابی لیتلز در سالهای اخیر و بعد از فوت همسرش، گرفتار آلزایمر و نارسایی قلبی شده بود.
از ابی لیتلز که باجناق منوچهر وثوق-بازیگر سینما- بود دو فرزند به نامهای علی و مریم به جا مانده است.
مرگ ژاکلین؛ ترانهسرایی که پدرش-ویگن- رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
سینماروزان/حامد مظفری: ژاکلین دِردِریان آهنگساز و ترانهسرای ارمنیتبار ایرانی در ۷۲سالگی درگذشت.
ژاکلین دِردِریان متولد آذر ۱۳۳۱ و فرزند ویگن، خوانندهٔ ایرانی و خواهر (دوقلوی) آیلین بازیگر ایرانی بود.
چنان که ژاکلین در خاطراتش آورده، در نوجوانی و بعد از آن که ویگن، خانواده را ترک میکند، ژاکلین و خانواده از نظر اقتصادی به شدت دچار مشکل شده و به سختی امرار معاش میکنند ولی ژاکلین که چهرهی زیبایی هم نداشته سعی میکند هر طور که هست مسیر پدر را ادامه داده و با ترانهسرایی راهی در عالم هنر پیدا کند و باز چنان که خودش گفته در حضیض تنگدستی و با اینکه ارمنی بوده، توسل میکند به امام رضا(ع) و اینجاست که رفته رفته آثارش مورد توجه قرار میگیرد و راهش در ترانه سرایی و آهنگسازی هموار میگردد.
ژاکلین در ابتدا به دنبال خوانندگی بود و برای این منظور برخی ترانه های اولیهاش را با صدای خود اجرا کرد و پیش تهیهکنندگان مختلفی برد و درنهایت ترانه «پرنده» بود که مورد توجه تهیهکننده وقتِ گوگوش قرار گرفت ولی او از سرمایهگذاری بر صدای ژاکلین سرباز زد و اصرار داشت که این ترانه را باید گوگوش بخواند. «پرنده» با صدای گوگوش خوانده شد و دستمزد اندکی نصیب ژاکلین شد ولی به هر حال همان «پرنده» باعث شد کم کم پیشنهادات دیگری به سمت ژاکلین بیاید و او بتواند ظرف پنج دهه با بسیاری از خوانندگان پاپ از ابی و معین تا سیاوش قمیشی، شهرام و شهره صولتی، مرتضی برجسته، مهستی، اندی، کوروس و… و البته درنهایت پدرش ویگن، همکاری کند.
ژاکلین متعاقب ورود خود به جریان موسیقی کمک کرد که خواهر دوقلویش آیلین وارد سینما شده و با بازیگری در کنار فرزان دلجو، یکی از زوجهای خاطرهساز سینمای ایران را شکل دهد.
ژاکلین بعد از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا کار ترانه سرایی و آهنگسازی را ادامه داد و هرازگاه نیز در برخی شبکه های فارسی زبان به عنوان مجری برنامه های تخصصی هنری حضور یافت.
ژاکلین صدای خوبی هم داشت و بعد از تثبیت به عنوان ترانه سرا چندین آلبوم مستقل یا مشترک با ویگن و کتی-خواهرش را به عنوان خواننده ارائه کرد و ازجمله آشتی، خاطرات من، مافیا، شکوفه های ایران، شازده پسر و…! در بین این آلبوم ها، «مافیا» که با همراهی کاترین(کتی) خواهرش ارائه داد بسیار مورد توجه قرار گرفتو قطعه «دوماد» این آلبوم تا مدتها گل سرسبد پخش در مراسم عروسی بود.
مرگ ژاکلین که پدر رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
ماجرای ارادت ژاکلین به امام رضا(ع) خواندنی است؛ژاکلین چنان که خود گفته بعد از زیارت امام رضا(ع)، شبی خواب یکی از یاران حضرت علی(ع) را میبیند که یک کشکول را به او هدیه میدهد و پس از بیداری قطعه دلواپسی را مینویسد: دلواپسی ندارم تا که علی یارته/دستهای پاک این امام همیشه همراهته/آخه دلواپسی وقتی میاد که اعتقاد بمیره/ دل آدم بی اختیار از روزگار بگیره/دست علی سپردمت تا بدونی دوست دارمت…
بعد از سرودن این ترانه که بعدها با تنظیم کاظم عالمی-توسط شهرام صولتی خوانده شد، تازه ژاکلین یادِ نذرش برای امام رضا(ع) می افتد و قطعه ای با عنوان «امام رضا(ع)» را میسراید با این مطلع: یادش بخیر اون زمونا که خونهم تو وطن بود زیارت امام رضا همیشه کار من بود..
ژاکلین ملودی قطعه را ساخت و چون از اعتقاد شهره صولتی به امام خبر داشت، قطعه را به او داد که با تنظیم شوبرت آواکیان ارمنی، اجرا شد و خیلی هم سروصدا کرد. ژاکلین در عین اینکه از اجرای شهره دفاع کرد اما از میکآپ تند و تیز شهره در کلیپ این قطعه دلخور بود و معتقد بود که شهره میتوانسته کمی متعادلتر گریم کند!
ژاکلین با وجود زندگی پرفراز و نشیبی که داشت همواره از پدر و مادر خود به نیکی یاد کرد و با اینکه هیچگاه با همسران بعدیِ ویگن ارتباط خوبی نداشت اما پدرش را جز به نیکی یاد نکرد.
واکنش تند شهبال شبپره به ادعاهای مارتیک و شهرام شبپره!
سینماروزان: ادعای اخیر شهرام شبپره درباره اینکه یک گروه ارکستر حرفهای درست کرده بود که برادرش شهبال آن را با خود برداشته و برده، با واکنش شهبال مواجه شد.
شهبال شب پره در گفتگو با تاک شوی منصور سپهربند بیان داشت: البته شهرام که در ترکیه زندگی میکند و به او دسترسی ندارم!
او سپس با طعنه ای طنازانه ادامه داد: ایرانیان هم که میدانید دروغ برایشان خط قرمز است و دروغ در زندگی ایرانیان جایی ندارد!
شهبال با ردّ تلویحی حرفهای شهرام گفت: نمیدانم شهرام درباره کدام ارکستر صحبت کرده؟ من خودم گروه زیاد درست کردم، “سیلوئت”، “هی با شی” و همین بلک کتس که بارها با افراد مختلف، آپدیت شد.
شهبال شب پره افزود: آمریکا کشوری است که در آن آزادی چنان است که هرچه بخواهی میتوانی بگویی ولی من نمیخواهم ادعایی کنم علیه شهرام! ایشان که برادرم است و اگر غیر از او هم فردی بیاید و چیزی بگوید من حرفی ندارم اما این کدام بند و گروه بوده که شهرام درست کرده و ما بردهایم؟؟ شهرام باید بگوید که کدام بند را درست کرده که من بردم؟؟ نفرات آن گروه کذایی را اسم ببرد چه کسانی بودند؟؟؟
این آهنگساز تاکید کرد: من خیلی سال با شهرام همکاری داشتم اما واقعیت اینکه شهرام در اینجا تنها کار میکرد و من خودم بلک کتس را دوباره در اینجا راه انداختم و بعدتر چند گروه دیگر را راه انداختم. شهرام کدام بند را راه انداخته که من برده ام؟؟ شاید هم شهرام درباره یک برادر دیگرش حرف میزند؟{میخندد}
واکنش تند شهبال شب پره به ادعاهای شهرام و مارتیک و…
شهبال شب پره در پاسخ به این پرسش که اگر اجازه داشته باشد به ایران برمیگردد، با لحنی تند گفت: ایران مال من است و اگر بخواهم برگردم به کسی ربطی ندارد که اجازه بدهد و اگر بخواهم بروم همین فردا میروم…اگر هم به ایران نرفته ام بخاطر آنهاست که ایرانی نیستند!
به گزارش سینماروزان او درباره ادامه فعالیتش در ایران بیان داشت: من شغل دیگری که ندارم و ایران هم بروم همین کار خودم را پیگیری خواهم کرد. شخصا با هیچ هنرمند ایرانی که لسآنجلس آمده مشکل ندارم ولی جای سوال است که آنها میتوانند بیایند در ناف لسآنجلس کنسرت بگذارند اما ما نمیتوانیم به ایران برویم و کار هنری کنیم؟ ما چرا باید اینجا باشیم؟؟ ما چهل سال زندگی در ایران داشتهایم و چهل سال هم اینجا زندگی کردیم.
شهبال سپس با پوشالی خواندن ادعای برگشت برخی هنرمندان لسآنجلسی به ایران گفت: مارتیک مگر نگفت به ایران میروم پس چرا نرفت؟ معین چرا برنگشت؟ چون میدانند اگر هم برگردند نمیتوانند کار هنری را پی گیرند و هنرمند بدون هنر یعنی مرگ!
مرگ هوشمند عقیلی؛ خوانندهی “فردا تو میایی”/ایرانگرا و مخالف جنگ!
سینماروزان: هوشمند عقیلی خواننده و آهنگساز ایرانی در ۸۸ سالگی در لسآنجلس درگذشت.
هوشمند عقیلیمهر متولد ۱۳۱۶ در اصفهان بود. وی در دبیرستان ادب در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد و سپس در رشتهٔ ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد و پس از آن به تهران کوچ کرد. نام خانوادگی پدر وی، ابتدا «علیقلی» بود که طبق خواستهٔ مرکز آمار به «عقیلیمهر» تغییر داده شد.
علاقهٔ عقیلی به هنر خوانندگی، از دبیرستان آغاز شد و در آنجا، به اجرای ترانههای دلکش، ویگن، بنان و امینالله رشیدی میپرداخت. وی با تشویق پدرش، در دورههای آکادمیک موسیقی اساتیدی همچون تاج اصفهانی شرکت کرد و دستگاههای همایون و سهگاه را نزد وی فرا گرفت و پس از شرکت در کلاسهای محمود کریمی و اسماعیل مهرتاش، برنامههای گوناگونی را در رادیو اصفهان اجرا کرد.
هوشمند عقیلی در اوایل دهه سی فعالیت حرفهای خوانندگی را آغاز کرد. اولین آهنگ اجراشدهٔ وی «ساقینامه» بود که با آهنگسازی اسماعیل مهرتاش منتشر شد. تواناییهای او باعث شد که او را به مراسم گشایش تلویزیون ایران دعوت کنند تا در کنار آهنگسازانی چون مرتضی حنانه و حسین قوامی اجرای زنده داشته باشد. او از سال ۱۳۴۹ بهعنوان کارشناس وزارت تعاون به کار مشغول شد و همزمان به کار خوانندگی میپرداخت.
هوشمند عقیلی یک سال پیش از وقوع انقلاب به آمریکا مهاجرت نمود و پس از آن نیز به خوانندگی و در عین حال تدریس ردیفهای آوازی ایرانی پرداخت.
از هوشمند عقیلی حدود سیزده آلبوم مستقل و سه آلبوم مشترک-با معین، هایده، مهستی، ستار و صادق نوجوکی- باقی مانده است.
شاید شناختهشدهترین قطعه هوشمند عقیلی همان قطعه “فردا تو میایی” از ساخته های جهانبخش پازوکی و با تنظیم ناصر چشمآذر با ترجیعبند “بعد از جدایی ها/آن بی وفایی ها/فردا تو می آیی…” باشد.
مرگ هوشمند عقیلی خواننده
عقیلی فردی خونگرم و ایرانگرا بود و همواره به این بیت از علیرضا میبدی اتکا میکرد که: “ایران ایران سرم روی تن من نباشه/ گرکه بیگانه بشه هموطن من.”
عقیلی همچنین مخالف جنگ و دخالت بیگانگان در ایران بوده و گفته بود: ابدا و مطلقا با جنگ نمیشود به جایی رسید. ملت ایران باید خودش برای سرنوشت خودش تصمیم بگیرد نه به کمک یک نیروی خارجی و قبل از هر چیز باید به همدیگر احترام بگذاریم و اعتقادات همدیگر را بپذیریم تا راه رشد فراهم شود.
هوشمند عقیلی در یکی از آخرین گفتگوهایش با انتقاد از رواج بیسوادی در موسیقی سالهای اخیر بیان داشته بود: شاید از هر صد قطعه بشود از پنج تای آنها نام برد که این دردناک است. تأثرانگیزتر از همه ویدئوکلیپهایی است که می سازند. مثلا ً در شعر از درد و هجر و غربت صحبت میشود و در کلیپ دخترها و پسرهای خوشگل در حال رقصیدن !!! و یا با ماشین و هواپیما در حال سفر و شاد و خوش هستند که اصلا همخوانی ندارند. برای هنرمندان جوان میگویم که برای خوانندگی بایستی فن خواندن، فن دکلمه، ردیف های موسیقی و ریتم و سولفژ را بشناسند و گوش آشنا به موسیقی داشته باشند. حتی اگر کاری را هم دزدی میکنند حداقل با آگاهی باشد و کار را خوب بشناسند تا بتوانند کار قابل گوش دادن عرضه کنند.
مرگ ایرج صغیری؛ ابوذرِ شریعتی و سازندهی نسخهی توقیفی “ناخدا خورشید”! ؟
سینماروزان/حامد مظفری: ایرج صغیری نویسنده و کارگردان ایرانی در ۷۹سالگی مرحوم شد.
ایرج صغیری متولد ۱ آذر ۱۳۲۵ بوشهر بود و تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در بوشهر گذراند و بعد از فارغالتحصیلی ادبیات از دانشگاه مشهد به تهران آمد و کار نویسندگی و بازیگری و کارگردانی را پی گرفت.
سابقه بازیگری ایرج صغیری به نوجوانی و تئاترهای دوران دبیرستان برمیگشت و البته همزمان سابقه بازی در تعزیه های محلی را نیز داشت.
صغیری حین تحصیل در دانشگاه مشهد ابتدا جذب تفکرات چپ و به خصوص فدائیان خلق شد ولی خیلی زود و پس از ورود علی شریعتی-که مدتی برای تدریس جامعه شناسی به آنجا رفته بود- تحت تاثیر او قرار گرفت…
مرگ ایرج صغیری نویسنده و کارگردان
صغیری حین تحصیل در دانشگاه با داریوش ارجمند که کارهای دانشجویی کارگردانی میکرد، آشنا شد و در چند کار او بازی کرد و بعد از آن که رضا دانشور نمایشنامه “تنهایی ابوذر” را براساس کتاب “ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست” نوشته “جوده السحار” ترجمه علی شریعتی- نوشت و داریوش ارجمند تحت نظر علی شریعتی به اجرای آن متمایل شد، صغیری به عنوان بازیگر نقش ابوذر انتخاب شد.
علی شریعتی که کار صغیری را در تئاتری دانشجویی به اسم “قضاوت” از آثار برتولت برشت دیده بود، او را به سمت بازی در نمایش “ابوذر” -نوشته رضا دانشور و کارگردانی داریوش ارجمند-که تحت نظارت خودش اجرا میشد، سوق داد.
البته شریعتی در ابتدا مخالف بازی صغیری در نقش ابوذر بود اما بعد از تماشای اجراهای مختلف-ابتدا در دانشگاه و بعد در حسینیه ارشاد- کار او را با لارنس الیویه، مقایسه کرد!
“قلندرخونه”، “محپلنگ”، “سرباز” و “شب شولای عبدالرحمن” از تجربههای نویسندگی صغیری بودند. در این بین “قلندرخونه” -که تقابلهای کارگر-کارفرما را به قیام کربلا پیوند زده بود- ابتدا در جشن هنر شیراز اجرا شد و نه تنها بارها تجدید چاپ شد بلکه اجراهای مختلف هم داشت.
صغیری در میانه دهه شصت فیلمی به نام “سفر غریب” ساخت که خط داستانی آن شباهت بسیاری با “ناخدا خورشید”ناصر تقوایی داشت اما صغیری بدشانسی آورد و فیلمش که با بازیگران بومی جنوب ساخته شده بود، مدتها توقیف ماند و درنهایت نیز چندان دیده نشد!
جالب و عجیب آن که بازیگر “ناخدا خورشید” همان داریوش ارجمند ی بود که کارگردانی نمایش “ابوذر” با بازی صغیری را انجام داده بود.
اینکه چرا “مسافر غریب” دیده نشد و “ناخدا خورشید” بالا آمد را صغیری خودش هم نفهمید و در گفتگویی از بهانه های مدیران وقت فارابی گلایه کرد که نصف راشهای فیلم او را دور ریختند و بهانههای فنی تراشیدند تا فیلمش، دیده نشود و نتواند در سینما ادامهی کار دهد.
پوستر فیلم سفر غریب
صغیری بعد از ناکامی در سینما به تلویزیون رفت و یکی دو سریال ساخت و آنجا نیز درگیری با سلایق شخصی مدیران، آزارش داد و درنهایت به نویسندگی ادامه داد و آثاری نظیر “خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ”، “خلخال شوم”، “ام کلثوم”، “انگلیسیها در بوشهر”، “آواز تیتروها” و… را به بازار نشر ارائه کرد.
درگذشت احمد پژمان؛ آهنگساز “دلیران تنگستان” و همکار عارف، داریوش، ستار، فرامرز آصف و…
سینماروزان/حامد مظفری: احمد پژمان آهنگساز در ۹۰ سالگی در لسانجلس آمریکا درگذشت.
احمد پژمان زادهٔ ۱۳۱۴ در لار استان فارس بود و از کودکی به موسیقی علاقه نشان داد، تحصیلات دانشگاهی را در تهران گذراند و بعد از آن برای تکمیل تحصیلات ابتدا به وین و بعد به آمریکا رفت.
احمد پژمان آثار گوناگونی برای ارکستر سمفونیک، ارکستر مجلسی، پیانو، گروه کر، آواز، و موسیقی فیلم آهنگسازی کردهاست که برخی از این آثار با همراهی ارکستر سمفونیک تهران و بسیاری دیگر توسط ارکسترهای خارجی اجرا شدهاند.
سبک موسیقی پژمان را تلفیقی از موسیقی محلی، موسیقی ردیف، سازهای ایرانی، همراه با هارمونی، کنترپوان، ارکستراسیون و سایر تکنیکهای موسیقی غرب میدانند.
وی بهعنوان یکی از آهنگسازان سرشناس موسیقی کلاسیک در ایران، آثار زیادی طی فعالیتهای هنری خود در فرمهای شناختهشدهٔ غربی مانند سمفونی، اپرا، باله، راپسودی، اوراتوریو، پوئم سمفونیک، و دیگر شیوهها با تأثیر از موتیفها و تمهای ایرانی خلق کردهاست.
احمد پژمان در ساخت موسیقی فیلم با کارگردانان مختلف همکاری داشته و ازجمله موسیقی سریال دلیران تنگستان(همایون شهنواز) را با همکاری علی رهبری ساخت. موسیقی سریال سمک عیار(محمدرضا اصلانی) و فیلمهای شازده احتجاب(بهمن فرمانآرا)، ساخت ایران(امیر نادری)، هنرپیشه(محسن مخملباف)، کیمیا(احمدرضا درویش)، روسری آبی(رخشان بنیاعتماد)، عشق گمشده(سعید اسدی) و… از دیگر کارهای احمد پژمان هستند. از آخرین کارهای او موسیقی سریال سرزمین مادری(کمال تبریزی) بود.
احمد پژمان دو بار برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شد؛ یکی برای موسیقی متن فیلم “باران”مجید مجیدی و دیگری برای موسیقی “بوی کافور عطر یاس”بهمن فرمان آرا.
احمد پژمان سابقه همکاری با خوانندگان پاپ در آهنگسازی و تنظیم را هم داشت و ازجمله برای عارف عارف کیا، مهستی دده بالا، حسن ستار، داریوش اقبالی، حمیرا امیرافشاری، فرامرز آصف و… قطعاتی را ساخته یا تنظیم کرده بود.
در میان این قطعات شاید “روزگار غریبیست نازنین”عارف با ترانه شاملو و آهنگ و تنظیم پژمان، “بمان مادر” داریوش با ترانه نادر نادرپور، آهنگ بابک افشار و تنظیم پژمان و”از تو چه پنهون”فرامرز آصف با ترانه ای از ایرج رزمجو و ملودی خود آصف و تنظیم پژمان بسیار شنیده شده.
گروه بلککتس، فرهاد مهراد، بوی دود و توصیهی شهبال شبپره/خاطراتی از شهرداد روحانی+ویدیو
سینماروزان: شهرداد روحانی موزیسین که در دهه پنجاه به همکاری با گروه بلککتس پرداخته بود، خاطراتی از آن دوران را روایت کرد.
شهرداد روحانی در گفتگو با سروش صحت در برنامه اکنون گفت: در دوران نوجوانی برای بلک کتس ساز کیبورد میزدم، شهبال مدیر گروه بود و فرهاد مهراد خواننده گروه بود.
او ادامه داد: ما در کافه کوچینی در یک زیرزمین-بلوار کشاورز ابتدای خیابان کاخ- با بلک کتس کار میکردیم و آنجا همه سیگاری بودند و بوی سیگار همه جا را میگرفت و من هم که شب به خانه میرفتم بدجوری هم لباس ها و حتی موهایم بوی دود سیگار میداد و همین امر مادرم را نگران کرده بود که نکند من معتاد شوم اما شهبال با او صحبت کرد و به من توصیه کرد که فقط بر ساز تمرکز کنم و مادرم خاطرجمع شد که من فقط ساز میزنم.
شهرداد روحانی افزود: من از ابتدا هم فقط دنبال تجربه گرایی بودم و فقط پنج شش ماه با بلک کتس کار کردم چون دنبال نوازندگی ویولن و موسیقی کلاسیک بودم و نمیخواستم فقط پاپ کار کنم. بلک کتس آن موقع فقط قطعات خارجی را بازخوانی میکرد و من هم نقش تنظیم کننده داشتم و کار کنار شهبال خیلی به من در درک تنظیم به خصوص برای سازهای بادی، کمک کرد.
برای تماشای ویدیوی حرفهای شهرداد روحانی اینجا را ببینید.
مرگ امامعلی حبیبی؛ کشتیگیری که بدهی مالی، او را به «ببر مازندران» بدل کرد!
سینماروزان/حامد مظفری: امامعلی حبیبی کشتیگیر قهرمان المپیک و بازیگر سینما در ۹۴ سالگی فوت کرد.
امامعلی حبیبی زادهٔ ۵ خرداد ۱۳۱۰ در بابل بود و کشتی را از بانوی مکتبداری به نام ننهبیگم آموخت. او در ۱۲ سالگی و بعد از فوت پدر به همراه خانواده به قائمشهر رفت و درکنار کارگری در کارخانه نساجی به تمرینات کشتی روی آورد.
او خیلی زود توانایی های خود در فنون ایرانی کشتی آزاد را نشان داد و درنهایت توانست نخستین نشان طلای بازیهای المپیک ۱۹۵۶ را برای ایران کسب کند و سه عنوان قهرمانی در رقابتهای قهرمانی جهان، نشان طلای بازیهای آسیایی ۱۹۵۸ و همچنین پنج عنوان قهرمانی ایران را از خود به یادگار گذارد.
امامعلی حبیبی پس از کنارهگیری از دنیای کشتی، وارد سیاست شد و در سال ۱۳۴۲، کاندیدای مجلس شورای ملی شد و از حوزهٔ بابل برای نشستن روی یکی از ۲۰۰ کرسی مجلس انتخاب شد.
فعالیتهای او در دوران چهار ساله نمایندگی مجلس و تلاشهایی که برای کمک به مردم میکرد باعث شد حدود ۱۲۰ هزار تومان زیر بار قرض برود، بنابراین با تشویق دوستان به بازی در فیلم ترغیب شد تا بتواند بدهی طلبکاران را پرداخت کند.
مرگ امامعلی حبیبی کشتیگیر و بازیگر سینما
امامعلی حبیبی نخستینبار در فیلم سینمایی «ببر مازندران» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان ظاهر شد و همکاری خود با خاچکیان را در فیلم «جهنم سفید» ادامه داد.
سپس در فیلم «آدم و حوا»ساخته امیر شروان -که داستانی نمادین از قصهی اساطیری آدم و حوا و هابیل و قابیل داشت-زوج اصلی را با کتایون امیرابراهیمی شکل داد.
«رام کردن مرد وحشی» ساخته کمال دانش به تهیهکنندگی محمدکریم ارباب-کابارهدار معروف و مالک فردوسیفیلم/همسر دوم جمیله صادقی – و «مرد جنگل»(کمال دانش) دیگر فیلمهای او بود.
ورود امامعلی حبیبی به سینما را میتوان متاثر از موفقیت کشتیگیرانی همچون محمدعلی فردین در سینما دانست، با این حال با اینکه فعالیتهای بازیگری، عایدی مالی خوبی برای حبیبی داشت اما او هیچ گاه نتوانست در سینما بهاندازه کشتی، شهرت کسب کند.
مرگ شهرزاد؛ بازیگر زن «قیصر» که کارتنخواب شده بود!
سینماروزان/حامد مظفری: کبری امینسعیدی با نام هنری شهرزاد بازیگر سینما در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
کبری سعیدی با نام هُنری شهرزاد زاده ۱۸ آذر ۱۳۲۹ در تهران هنرپیشه، شاعر، نویسنده و یکی از نخستین فیلمسازان زن در سینمای ایران بود.
او از سنین نوجوانی در کافههای و تئاترهای خیابان لالهزار و ازجمله تئاترهای نصر، دهخدا و پارس فعالیت میکرد و سپس در سال ۱۳۴۸ با نام مستعار شهرزاد در فیلم «قیصر» در نقش سهیلا فردوس، بازی کرد.
شهرزاد در ابتدا نقشهای کوچکی در سینما برعهده گرفت و بعدتر نقشهای متفاوتی در «تنگنا» و «صبح روز چهارم» بازی کرد و حتی در جشن سپاس تقدیر شد.
شهرزاد چند سال مستمر فعالیت بازیگری داشت و با کارگردانانی مثل نصرت کریمی(درشکهچی)، زکریا هاشمی(سه قاپ)، مسعود کیمیایی(قیصر، بلوچ وداش آکل)، علی حاتمی(طوقی)، ایرج قادری(خشم عقابها)، جلال مقدم(فرار از تله)، امیر نادری(تنگنا)، کامران شیردل(صبح روز چهارم) و سعید مطلبی(سرگروهبان) همکاری کرد ولی در سال ۱۳۵۲ در اعتراض به فضای حاکم بر فیلمفارسی از بازیگری کنارهگیری کرد و به عضویت گروه سینمای آزاد درآمد و به ساختن فیلم کوتاه پرداخت. در همین زمان شعرهایش را چاپ میکرد و داستانهای کوتاهش در نشریاتی چون روزنامه آیندگان و کتاب جمعه منتشر میشد.
در همان دوران مجموعه اشعار او تحت عنوان «با تشنگی پیر میشویم» در دو هزار نسخه توسط انتشارات اشراقی چاپ شد؛ گفته میشود هزینه انتشار این کتاب را که در آن زمان چیزی حدود پنجهزار تومان بود، بهروز وثوقی تقبل کردهاست! همچنین طراحی و عکس روی جلد کتاب را نیز امیر نادری انجام داد.
در سال ۱۳۵۶ شهرزاد اولین و آخرین فیلم بلندش را به نام «مریم و مانی» با بازی و سرمایهگذاری پوری بنایی ساخت. این فیلم از معدود فیلمهای سینمای ایران پیش از انقلاب است که قهرمان داستان، نویسنده و کارگردان آن زن هستند. فیلم به دلیل کیفیت پایین تولید چند سالی در محاق بود و درنهایت سال ۱۳۵۹ موفق به اکران شد.
شهرزاد بعد از انقلاب فعالیت مشهودی نداشت، در ابتدای دهه شصت به آلمان رفت ولی هفت سال بعد به ایران بازگشت و در شهرهای مختلف و ازجمله سیرجان کرمان با مشکلات مالی به زندگی پرداخت و حتی یک بار گفته بود که از شدت نداری و تنگدستی مجبور شده کارتنخواب شود و در پارکها بخوابد.
مشکلات صدای فرهاد و داریوش و فریدون فروغی چه بود؟/کدام خوانندههای لسآنجلسی، پولکی نیستند؟/داریوش در اوج اعتیاد پدری از ما درآورد که نگو…/چرا ابی زن دلیل شد؟/شادمهر نصف ویژگیهای یک هنرمند را ندارد/برای امیرقاسمی زن گرفتم و حالا دشمنم شده!/سندی و گروهش یخچال خانه مرا خالی کردند!+عذرخواهی پنجاه درصدی از سیاوش قمیشی+ماجرای درگیری با گوگوش+کیفیت رپ خوانی تتلو+ماجرای پیتزا دلیوری در ابتدای ورود به آمریکا؟+جریان یک شب بازداشت بهخاطر بیتلز
سینماروزان: شهرام شبپره خواننده، نوازنده و آهنگساز ایرانی مقیم لسآنجلس در سالهای اخیر تلاشهایی داشته برای بازگشت به وطن تا بعد از حبیب محبیان و فریدون آسرایی، سومین خواننده مشهوری باشد که از آن طرف به ایران میآید. شهرام شبپره به تازگی در گفتگویی تصویری با علی ضیاء-از مجریان محصول سیمای جمهوری اسلامی- شرکت کرده و نوعی برونریزی داشته نسبت به همکاران لسآنجلسی خود.
سینماروزان بخشهایی خواندنی از گفتههای این خواننده را ارائه میدهد:
–بعد از کلاهبرداری اخير در کنسرت خداحافظیام-ماجرای علیرضا امیرقاسمی- دیگر به همه بدبین شده ام ولی باز فکر میکنم که نیش عقرب نه از سر کین است که اقتضای طبیعتش این است.
–صدای من ملودیک نیست، پس نیاز دارم به همراهی یک موزیک درجه یک.
—فرهاد و داریوش و فریدون فروغی هیچکدام صدای ملودیک ندارند پس مجبور بودند آهنگ آرام بخوانند…
–من آهنگ هیچکس را نمیتوانم بخوانم و هیچکس هم نمیتواند آهنگ من را بخواند. من عاشق مارتیک م ولی شش و هشت من را مارتیک نمیتواند بخواند!
–ابی در خانه نشسته بود، من او را به امریکا آوردم و بجای لیلا فروهر کنار خودم در کاباره تهران برایش برنامه گرفتم ولی الان کجاست؟ جواب تلفن مرا هم نمیدهد.
–ابی صدای رسایی دارد که وقتی داد میزند از این ور سالن تا آن ور سالن صدایش میرسد ولی من چنین صدایی ندارم!
–ویگن گیتار را آورد به موسیقی پاپ و من سازهای بادی را آوردم. من نمیتوانم کسی را خواننده کنم بجز آنهایی که خواندن، بلدند.
—آهنگسازان مولف هستند که خواننده میسازند، فرید زلاند خواننده میسازد، حسن شماعی زاده، خواننده میسازد، انوشیروان روحانی خواننده میسازد، جهانبخش پازوکی خواننده میسازد، اشتهار معین از پازوکی است، هایده محصول صادق نوجوکی است!
–ناهید را من خواننده کردم چون برایش آهنگهایی ساختم منطبق با صدایش. آهنگی ساختم برایش با مطلع “دلکم دلبرکم…” که با آن میلیونها دلار پول درآورد.
–بیژن مرتضوی و شماعی زاده خواننده شدند چون خودشان برای خودشان آهنگهای خوبی ساختند.
–– بعد از انقلاب وقتی به آمریکا رسیدم آن قدر بیچاره بودم که پول تاکسی نداشتم و از خانه پیاده میرفتم تا کلاب ولی وقتی آهنگ دیار را ساختم و گل کرد آن قدر درآمد ایجاد شد که با پولش ۷ خانه خریدم! فرخ آهی و اردشیر فرح و انوشیروان روحانی و منوچهر چشم آذر اولین موزیسین هایی بودند که در آمریکا به پست هم خوردیم و کلی خاطره داریم.
— به تنهایی پنج ارکستر درست کردم و درنهایت همه مرا تنها گذاشتند حتی ارکستر بلک کتس برای من است که شهبال برداشت و رفت…من کم نیاوردم و باز کار کردم.
–شهره صولتی و اندی و شاید بیژن مرتضوی به خاطر مردم و بدون پول میخوانند ولی بقیه خوانندگان همه پولکی هستند.
–برخلاف شایعات، گوگوش رفیقم است و اصلا حرفی علیه او نزدم و به خودش هم گفتم و او هم گفت: این چرت و پرت ها را گوش نکن.
–پسر ناتنی ابی نگذاشت ما دوباره ارتباط بگیریم، اگر پسر تنی بود چه میکرد؟ ابی و شهره و ستار و شاهرخ و ناهید و اندی و کوروس و شهرام صولتی خوانندههایی هستند که در آمریکا هرچه شدند مدیون من هستند.
–بین سالهای ۶۰-۶۱ خورشیدی هرچه آهنگ در لسآنجلس ساخته شد یا من ساختم یا در آنها نوازنده بودم. اینکه پیتزا دلیوری بودم کاملا دروغ است چون جز آهنگ سازی کاری بلد نیستم.
–زندگی من شش و هشت است. مخالف پلی بک خوانی جوانان هستم چون خواننده جوان باید لایو بخواند. خودم چهل شب کنسرت گذاشتم و همه هم اجرای زنده.
–در تمام قطعاتم، دو صدا خوانده ام چون کیفیت صدا را بالا ببرم. صدایم به درد موسیقی سنتی نمیخورد.
— یک بار سیاوش قمیشی را گفتم لب میزند ولی من اشتباه کردم. قمیشی را دوست دارم و باز باید کار کنیم. البته فقط پنجاه درصد که لب میزد را اشتباه گفتم ولی اینکه سیمهای ارکسترش در گلدان بود، درست گفتم.
–لسآنجلس جای داغونی است و همه میوه هایش و غذاهایش هورمونی است، امنیت هم که هیچی. هرچه میخوری ورم میکنی. بیمه های درمانی آمریکا هم تعریفی ندارد.
— موسیقی رپ در زندان پا گرفته و باید اعتراضی باشد نه بی تربیتی و اینکه مثلا از شورت و لباس زیر بخوانند اصلا ربطی به رپ ندارد و یک مسیر انحرافی است. رپخوان نسبتا خوب تتلو بود و خیلی زودتر از اینها شهرام آذر(سندی) یک سری قطعه رپ خوب مثل بیکاری، سرباز، متلک و… خواند.
برون ریزی به سبک شهرام شب پره
—داریوش آدم باجراتی است و مشکل من و داریوش در زمان اعتیاد و بدبختی داریوش بود و واقعا داریوشِ معتاد از خود بیخود بود. داریوش در اوج اعتیاد پدری از ما درآورد که نگو… حدود سی سال پیش من و مهستی و داریوش یکتور کنسرت داشتیم دور دنیا. داریوش در سفر خیلی عصبی بود و مثلا یک شب گفت من باید اول بخوانم. من گفتم اگر اول بخوانی نصف جمعیت میروند… روز بعد گفت میخواهم آخر بمانم…روز بعد گفت ارکستر به مهستی نمیدهم و… کلی داستان دیگر.
یک جا هم که اصلا داریوش نخواند و دعوا شد و درگیری.
چند سال بعد داریوش خودش آمد و گفت من بد کردم و من رویش را بوسیدم و گفتم چاکریم و عين برادریم.
–ابی زن ذلیل است و رفقای چهل ساله اش را به خاطر زنش کنار گذاشت و متاسفانه کاری کردند ابی روی استیج بخوابد.
–داشتیم با ابی در آلمان میخواندیم که یکدفعه گفت دندانم افتاد و پنج دقیقه بعد گفت دندان را پیدا کردم و گذاشت سرجایش!
–شادمهر بسیار هنرمند است ولی هنرمندی است که آن تشخص و پرنسیب هنری را ندارد! هنرمند هم باید هنر داشته باشد و هم تشخص و ۹۰درصد خوانندگان ما، هنرمند واقعی نیستند.
–-در ایران، بهشت را روی زمین دیدیم.
–چرا اجازه نمیدهند ما در ایران بخوانیم؟ چطور خوانندگان داخلی به آمریکا میایند و میخوانند پس چرا ما نباید به زادگاه مان برویم و بخوانیم؟
–اندی و کوروس را من آوردم و از همان اول بهشان دستمزد دادم شبی صد دلار.
—شهرام آذر/سندی هم موزیسین خوبی بود و هم گروهش بسیار شکمو و غذاخور بودند. اینها ارکستر ابی بودند و ابی آنها را آورد خانه من و من یک هفته پذیرایی ویژه از آنها کردم و آنها یخچال مرا خالی کردند اما درنهایت ابی یک تشکر نکرد.
–علیرضا امیرقاسمی که الان از من شکایت کرده، را پدرش پیش من آورد و من پیش کوروش بی بی یان بردمش تا تدوین یاد بگیرد. حتی عاشق دختری شد و من برایش وساطت کردم که برود با آن دختر ازدواج کند و زن بگیرد. بعد هم امیرقاسمی و فرزان دلجو باجناق شدند ولی فرزان جدا شد…حالا باید بگویم متاسفم که تور خداحافظی ام را با امیرقاسمی قرارداد بستم و کار به اینجا کشید.
–چند سال قبل از انقلاب، آمریکا بودم و با ابی در نیویورک بودم و بعد رفتم لس آنجلس و برگشتم ایران. برای برگشت به آمریکا، لیلا فروهر میخواست بیاید که ویزا ندادند و شهره صولتی بجایش آمد. در نیویورک رفته بودم صفحه های بیتلز را بخرم که پلیس آمد و گفت این همه صفحه میخواهی چکار؟ گفتم میخواهم ببرم برای دوستانم در ایران.
مرا ول کردند که بروم ولی یکهو پولهایم ریخت، پلیس هم مشکوک شد، گیر داد و من هم پلیس را زدم، آنها مرا بازداشت کردند و کلی در خیابانها مرا گرداندند آن هم با دست بسته. خلاصه ما را انداختند زندان و سرانجام از یک آبدارچی یک سکه گرفتم که تلفن بزنم به احمد مسعود صاحب کاباره تهران. بعد رفتیم دادگاه و آنجا گفتم مقصرم و ۵۰ دلار جریمه دادم و…
–عشق را دوست دارم و از نفرت بدم میآید.
–عاشق ری چارلز، بیتلز، مایکل جکسون و جیمز براون هستم.
–اگر انسان نبودم دوست داشتم عقاب بودم.
–اگر خدا را ببینم بهش میگویم: چرا آدم بدبخت روی زمین زیاد است.
–اگر خدا مرا ببیند میگوید: تو بنده بدی نبودی…
–زندگی چیزی نیست جز گذران وقت الکی تا تمام شود.
—بزرگترین ترسم این است که قبل از پروازم-مرگ- نتوانم ایران را ببینم.
مرگ دو آهنگساز؛ یکی از خاندان شبپره و دیگری از خاندان بیات!
سینماروزان: بامداد بیات و شهنام شبپره دو آهنگساز ایرانی برآمده از دو خانواده نامآشنا در موسیقی، مرحوم شدند.
بامداد بیات- فرزند بابک بیات- و شهنام شبپره- برادر شهبال و شهرام شبپره- بود.
شهنام شبپره گیتاریست و پیانیست بود و در گروه اول بلککتز ازجمله موزیسینهایی بود که در کنار فرهاد مهراد نوازندگی میکرد.
شهبال و شهنام شب پره در بلک کتز
شهنام فرزند سرهنگ محمد شبپره و فروغالزمان مظفری بود و هم پدر و هم مادر دستی بر موسیقی داشتند و این بود که فرزندان هم مستقیما وارد دنیای ساز و آواز شدند.
شهنام شب پره، شهرام شب پره و شهبال شب پره
شهنام مدتی بعد از فعالیت با بلککتز و قبل از پیروزی انقلاب، ایران را ترک و برای ادامه تحصیل موسیقی به آمریکا رفت و با وقوع انقلاب و پیوستن شهرام و شهبال به او، دیگر در همان جا ماندگار شد و روی وطن را ندید.
بامداد بیات متولد ۱۳۶۴ تهران و فرزند زنده یاد بابک بیات آهنگساز و برادر دوقلوی باربد بیات بود. این آهنگساز فعالیت در موسیقی را از کودکی نزد پدرش فرا گرفت و در سن ۱۱ سالگی به هنرستان موسیقی رفت. وی در همین حین بود که به کشور کانادا مهاجرت و در همان جا دیپلم موسیقی را در رشته موسیقی جاز از دانشگاه تورنتو دریافت کرد.
بابک بیات در میان بامداد و باربد
بامداد بیات علیرغم تلاش برای فعالیت مستقل ولی بیشتر به واسطه همکاری با پدرش در نوازندگی برای موسیقی متن فیلمهای «ساحره»، «دو زن»، «فریاد»، «قرمز»، «دستهای آلوده» و سریال «ولایت عشق» شناخته میشد.
مرگ جمال اجلالی؛ بازیگری که فنیزاده را به وجد آورد!
سینماروزان: جمال اجلالی بازیگر پیشکسوت در ۷۸ سالگی و بعد از چندین سال درگیری با عوارض سکته مغزی درگذشت.
جمال اجلالی متولد ۱۳۲۶ بود و از همان دوران کودکی به واسطه علاقه به تئاتر درگیر مطالعات هنری شد و سپس با رتبه دورقمی در دانشکده هنرهای زیبا در رشته بازیگری تئاتر پذیرفته شد و همزمان با تحصیلات، فعالیت رسمی خودش را آغاز کرد.
حمید سمندریان در کشف استعداد اجلالی نقش بهسزایی داشت و به واسطه او بود که نقشی متفاوت در اولین و آخرین تجربهی سینمایی سمندریان با عنوان
«تمام وسوسههای زمین» را ایفا کرد.
اجلالی در قامت یک پیرمرد خوشطینت به سینما معرفی شد ولی بعدتر در فیلمهایی همچون «باد در علفزار میپیچد» و «تابو» نقش پیرمردانی به شدت هیولایی و طماع را بازی کرد که این نقش آفرینی ها بیشتر به او میآمد.
مرگ جمال اجلالی بازیگر
فیلمهای «گینس»، «آرایش غلیظ»، «آبی»، «مدرسه پیرمردها»، «دم سرخها» و «عاشق کوچک» و سریالهای «در قلب من»، «دوردستها»، «خط»، «توطئه فامیلی»، «برای آخرین بار»، «پیدا-پنهان»، «سر دلبران»، «سرباز» و «مسافر» از دیگر تجربه های بازیگری اجلالی بود.
جمال اجلالی بازیگر توانا ولی کمکاری بود و شاید یک دلیل کمکاری او روحیات شخصی و به خصوص درونگرایی بود که باعث میشد به راحتی با هر متن و کارگردانی ارتباط نگیرد با این حال کیفیت بازیگری او به خصوص در عرصه تئاتر ، مشهود بود چنان که خودش نقل کرده بود: «من این سعادت را داشتم که پرویز فنی زاده یکشب سر یک اجرای نمایشم اولین نفری بود که آمد پشت صحنه و بعد از کلی حرف یا بهتر بگویم فحش(!) و در تمجید از بازی من گفت دیگر از فردا دیگر بازی نمیکنم چون تو بهتری!!!»