1

طناب دار دور گردن نصرت کریمی به‌خاطر ساخت «محلل»؟؟/دامادش توضیح داد

سینماروزان: ماجرای صدور حکم اعدام و قطع دست برای نصرت کریمی- کارگردان و بازیگر- در ابتدای انقلاب به خاطر ساخت فیلم «محلل» با وجود گذشت سالها از ان ماجرا و حتی فوت این هنرمند همچنان محل پرسش است.

چندی قبل و در جریان مراسم بزرگداشتی که برای نصرت کریمی برگزار شد یک کارگردان خاص مدعی شد که نصرت کریمی را حتی تا پای چوبه دار برده و طناب را گردن او انداخته بودند ولی در دقیقه نود، ورق برگشته‌…

مهرداد اسکویی داماد نصرت کریمی که مستندی درباره زندگی نصرت کریمی با عنوان «هنرمند بودن در ایران» ساخته به تازگی در گفتگویی با روزنامه شرق با تکذیب ادعاهای آن کارگردان خاص بیان داشت: آن ماجرای انداختن طناب دار به گردن نصرت کریمی بیشتر از آن که ریشه در واقعیت داشته باشد ریشه در داستان پردازی دارد چون نصرت کریمی بارها ماجراهای عواقب فیلم‌ «محلل» را هم برای من و هم برای فرزندش-بابک کریمی- تعریف کرد و خودش هم میگفت اصلا کار به اجرای حکم نرسیده و بعد از مدتی بازداشت، آزاد شده.

طناب دار دور گردن نصرت کریمی به‌خاطر ساخت «محلل»؟؟/دامادش توضیح داد
طناب دار دور گردن نصرت کریمی به‌خاطر ساخت «محلل»؟؟/دامادش توضیح داد

مهرداد اسکویی ادامه داد: برای نصرت کریمی آن برخوردها حل شده بود و اصلا کینه ای نداشت و می‌گفت آن جوش و خروش ها طبیعت هر انقلابی می‌تواند باشد. او البته فکر می‌کرد بعدا مشکلاتش حل میشود و می‌تواند باز کار کند که حل نشد.

اسکویی تاکید کرد: ایشان اصل ماجرا که صدور حکم و بازداشت بود را تایید میکرد ولی ابدا دراماتورژی های بعدی درباره انداختن طناب گردنش و اینها را قبول نداشت و رد می‌کرد…




بازگشت فریبرز عرب‌نیا به ایران 

سینماروزان/محمد شاکری: تقریبا همزمان با آغاز ماه محرم و بازپخش سریال «مختارنامه» ساخته داوود میرباقری و در حالی که حواشی افشاگری های کتاب «پرونده‌ی مختارنامه» نوشته رضا استادی همچنان پابرجاست، بازیگر نقش مختار، ایرانیان را سورپرایز کرد‌.

 

فریبرز عرب‌نیا‌ که چند سالی هست در کانادا سکونت دارد در یک پیام تصویری اعلام کرده است که به زودی به ایران بازخواهد گشت. او میگوید: از ابتدا هم قصد مهاجرت دائمی نداشتم و فقط به خاطر پسرم از ایران خارج شدم و حالا که فرزندم بزرگ شده به ایران برخواهم گشت.

 

عرب‌نیا همچنین از پیشنهادات کاری متاخر خود و ازجمله کاندیداتوری برای بازی در نقش رستم در فیلم «رستم و سهراب» ساخته محمدحسین مهدویان محصول اوج خبر داده که البته نتوانسته در آن ایفای نقش کند و هادی حجازی فر جایگزین او شده…

به نظر می‌رسد عرب نیا بعد از صدور پروانه ساخت و پیش تولید اولیه”رستم و سهراب” در اسفند۴۰۳ گزینه رستم بوده که به دلیل مشکلات مالی به جایی نرسیده. در اردیبهشت۴۰۴ و در پیش تولید ثانویه و پس از آن که اوج پای کار آمد هم این هادی حجازی فر بود که گزینه‌ی رستم شد؛ نقشی که به تازگی مهدی سلطانی به خوبی آن را در سریال “دیو و ماه پیشونی۲” بازی کرد.

بازگشت فریبرز عرب‌نیا به ایران
بازگشت فریبرز عرب‌نیا به ایران

آخرين فیلم اکران شده عرب‌نیا اثر جنایی «آخرین بار کی سحرو دیدی؟» ساخته فرزاد موتمن بود و بازی عرب‌نیا در نقش یک کارآگاه پلیس در آن چندان مورد توجه قرار نگرفت کمااینکه بازی او در نقش یک افغان در سریال آمریکایی «پیرمرد» نیز فرسنگ‌ها دورتر از تجربیات داخلی‌اش در همکاری با مسعود کیمیایی و به ویژه «ضیافت» و «سلطان» بود، برای همین است که همچنان بسیاری گمان می‌کنند آخرین تجربه‌ی بازیگری عرب‌نیا ایفای نقش شهید چمران در فیلم «چ»ابراهیم حاتمی کیاست.




سوژه فصل دوم سریال «وحشی» لو رفت؟/یک روزنامه قدیمی گزارش داد

سینماروزان: بعد از پایان فصل اول سریال وحشی که قسمت هشتم آن نقطه اوج داستان و آغاز مجدد سیکل بدبختی‌‌های داوود اشرف بود، بلافاصله خبر رسمی تولید فصل دوم در یازده قسمت منتشر شد. البته سریال «وحشی» چهار فصل است و احتمالا فصول سوم و چهارم آن هر کدام در هشت قسمت تولید می‌شود.

 

به تازگی روزنامه قدیمی همشهری در گزارشی سوژه فصل دوم‌ سریال را چنین بروز داده است: با توجه به سوژه‌ای که  سیدی به آن پرداخته، در فصل دوم سریال، زندگی تازه‌ی داود اشرف در زندان، فرار از آن و شروع دزدی‌های مسلحانه‌اش به تصویر کشیده می‌شود؛ شخصیتی که ‌ ابتدا فردی خیرخواه بود و درنهایت تبدیل به یک وحشی ساختار‌شکن می‌شود…

 

به گزارش سینماروزان، به این ترتیب فصل دوم سریال «وحشی» را باید متمرکز با همراهی چند زندانی با داوود اشرف برای طرح ریزی نقشه ‌ی فرار و سپس خروج از زندان درنظر بگیریم؛ مشابه اتفاقی که علی اشرف پروانه-که وحشی برآمده از زندگی اوست- آن را تجربه کرد. البته علی اشرف بعد از فرار از زندان و حین درگیری با یک افغان، مجددا لو رفت و دوباره به زندان افتاد؛ این خود می‌تواند خطی برای فصل سوم باشد…

 

در تیتراژ انتهایی فصل اول سریال وحشی، داوود اشرف را بر سر مزار مادرش می‌بینیم که این هم خود برآمده از زندگی واقعی علی اشرف پروانه است؛ او نیز که در جریان زلزله سال ۹۸ کرمانشاه مادر و خواهرش را از دست داده بود و به دلیل پرونده‌ی فرار، اجازه مرخصی نداشت، دست به اعتصاب غذا زد…

 

اگرچه در پرونده علی اشرف پروانه و سرنوشت او ابهامات متعددی هست ولی برخی از منابع مدعی شده بودند او نقشه حفر تونل ۱۸ متری برای فرار از زندان را از فیلم «رستگاری در شائوشنک»-فرانک دارابانت- که بارها و با سانسور نماهای ابتدایی از تلویزیون خودمان پخش شده، الهام گرفته بود و اینکه هومن سیدی نیز در فصل دوم، این منبع الهام را موتیف داستانی کند یا نه، مشخص نیست اما یک عنصر مشابه «وحشی» و «رستگاری در شائوشنک»، حضور یک فرد مرموز و مثلا مجرب کنار هر دو فراری است.

سریال وحشی
سریال وحشی

در سریال هومن سیدی، احسان امانی را می‌بینیم که با ظاهری مشابه برخی یقه‌سفیدها و رانت‌خواران از زندان سربرآورده و شبیه همان کاراکتر «رد» شده که در سریال دارابانت، مورگان فریمن، نقشش را بازی می‌کرد و از جایی به بعد به رفیق کاراکتر اصلی-اندی- بدل شد…

 

بعد از تجربه‌ی موفق «تبعیدیها‌»ی جهانگیر جهانگیری که در ابتدای دهه هفتاد تولید و همچنان یکی از بهترین آثار مرتبط با زندان و فرار از زندان است، گرچه تجربه های ناموفقی مثل «شماره ده» را داشتیم ولی مخاطبان ایرانی چشم به راه فصل دوم‌ سریال «وحشی» هستند تا ببینند عیار هومن سیدی در تصویرگری نماهای نفس‌گیر فرار از زندان چگونه است…




نسخه‌ی زنانه مازیار(شهره) لرستانی روی پرده!+توضیحات کارگردان درباره حذف نامش از تیتراژ

سینماروزان: با وجود اینکه حدود سه سالی از تغییر یا تطبیق جنسیت شهره لرستانی و فعالیت این بازیگر با نام مازیار لرستانی می‌گذرد ولی اخیرا فیلمی با بازی شهره لرستانی روی پرده رفته با عنوان “سلام علیکم حاج آقا”‌.

 

شهره لرستانی در “سلام علیکم حاج آقا” در نقش معشوقه‌ی پوریا پورسرخ ظاهر شده؛ یک معشوقه‌ی سن‌بالا که صاحب یک بوتیک زنانه است و پورسرخ برایش کار می‌کند. این فیلم هفت سال قبل به تهیه‌کنندگی محمدرضا محمدرضا محمدی- از مدیران اسبق حوزه- تولید و مدتها توقیف بود.

 

حضور اندک شهره لرستانی در فیلم بسیاری را به ظن تعدیل و ممیزی فیلم انداخته ولی حسین تبریزی کارگردان با ردّ شایعات به خبرگزاری مهر گفت: اندازه نقش ایشان همین قدر بوده و هیچ‌کدام از سکانس‌های لرستانی از این فیلم حذف یا کمتر نشده است.

 

حذف نام کوچک شهره لرستانی از تیتراژ و بسنده کردن به “لرستانی” دیگر سوءتفاهم “سلام علیکم حاج آقا”است که تبریزی درباره آن بیان داشت: مازیار لرستانی پیش از اینکه عمل جراحی تطبیق جنسیت انجام بدهد در فیلم «سلام علیکم حاج آقا» بازی کرده بودند. ما نیز نمی‌دانستیم باید اسم ایشان را چطور در پوستر بیاوریم به همین دلیل تنها نام خانوادگی ایشان یعنی «لرستانی» میان بازیگران ذکر شده است.

 

توقیف هفت ساله فیلم “سلام علیکم حاج آقا” که به زندگی طلبه‌ای در آستانه نابینایی میپردازد، سومین پرسش مرتبط با کار است.

نسخه‌ی زنانه مازیار(شهره) لرستانی دوباره روی پرده
نسخه‌ی زنانه مازیار(شهره) لرستانی دوباره روی پرده

تبریزی اظهار داشت: فیلم در دوره‌های مختلف مدیریتی متوقف شده بود. در نهایت، با تغییر مدیریت و بررسی‌های جدید، موافقت نهایی برای اکران آن صادر شد. البته باید بگویم که نقطه‌نظرات متفاوتی درباره اکران این فیلم وجود داشت و ما برای حل این مسائل زمان بردیم، اما خوشبختانه در نهایت به تعاملی رسیدیم و مشکل برطرف شد.

 

این کارگردان در پاسخ به اینکه آیا «سلام علیکم حاج آقا» برای اکران چقدر دچار ممیزی شد، بیان کرد: نمی‌توان گفت دقیقاً ممیزی یا سانسور بود، اما طبیعی است که هر محصول فرهنگی، به‌ویژه وقتی به موضوعات حساس می‌پردازد، نیازمند رعایت برخی ملاحظات است. ما هم این موارد را در نظر گرفتیم تا اثرمان به بهترین شکل ممکن به نمایش درآید.

 

 




جشنواره‌ای‌سازان سینمای ایران در راه صدام و قذافی؟

سینماروزان: چند سالی هست که دیگر سینماگران ایرانی قادر نیستند مثل گذشته به راحتی وارد جشنواره هایی مثل کن و برلین و مانند آن شوند‌. سینمای ایران در جشنواره برلین۲۰۲۵ که هیچ نماینده رسمی نداشت و جشنواره کن۲۰۲۵ نیز صرفا یک فیلم زیرزمینی ایرانی-تصادف ساده‌ی جعفر پناهی- را پذیرفته.

سعید مستغاثی منتقد باسابقه و از نویسندگان مجله خاطره‌ساز سینماجهان در روزنامه کیهان نوشت: دو جشنواره مطرح خارجی یعنی برلین و کن در حالی از پذیرفتن فیلم‌های ایرانی سر باز زدند که تقریباً همان‌ها که در سال‌های پیش، فیلم‌های خود را در این جشنواره‌ها به نمایش درآورده و بعضاً جوایزی هم دریافت داشتند، همچنان فیلم ساخته و تقریباً با همان کیفیت قبلی و به همان روال آثار خود را ارائه کردند. پس دلیل اصلی چه بود؟

وی ادامه داد: آیا عمر سینمای جشنواره‌ای ایران به پایان رسیده است؟! آیا این فقره نیز شامل تحریم‌های ترامپ و دارودسته‌اش شده است؟! آیا وقتی پای منافع مشترک سلطه‌گران جهانی پیش می‌آید، دیگر فاتحه هر آنچه هنر و سینما و جشنواره و حتی شبه‌روشنفکری و فیلم‌های جشنواره‌ای که تا همین چندی پیش سمبل سینمای انسانی و فرامرزی و هنری معرفی می‌شدند هم خوانده می‌شود؟!

مستغاثی تاکید کرد: آیا بالاخره حضرات شبه‌روشنفکر متوجه می‌شوند هنگامی که دیگر منافع امپریالیسم جهانی اقتضاء نکند، آنها هم مانند شاه و صدام و مرسی و قذافی و سایرین قربانی خواهند شد؟ آیا سرانجام درمی‌یابند که همه این داد و هوار «هنر هنر» کردن و سینمای فلان و فیلم بهمان، برای این جشنواره‌ها کشک است و اصل برای آنها، اهداف سیاسی و ایدئولوژیک است که وقتی قرار است صاحبان سرمایه، از طریق فیلم و هنر به مقابله برخیزند، آن‌وقت هر کس با دوربینش، به هر نحوی اهانتی به انقلاب و مردم کرد و تصویر کج و معوجی از جامعه ایرانی نشان داد، عزیز می‌شود و اگر هر روز هم علیه آنها غوغا به پا کند که دیگر چه بهتر! صندلی خالی داوری هم به او اختصاص می‌دهند و فیلم هایش که چه عرض کنم، سیاه مشق‌ها و تصاویر متحرکش را هم به عنوان بهترین فیلم جایزه می‌دهند و او را به هر بهانه در بوق رسانه‌ای خود قرار می‌دهند…اما چنانچه قرار براین نبود، دیگر فیلمساز خوش‌خیال، خودش را به زمین و زمان هم بزند، افاقه نمی‌کند که نمی‌کند! سرانجام او هم در زمره ایادی انقلاب و نظام به حساب آمده، چرا که بالاخره متهم است یکی از موسسات و نهادهای فرهنگی کشور را سرکیسه کرده و بودجه ساخت فیلمش را دریافت داشته است!

 

 




ممنوع‌کاری بازیگر زن فیلم‌ «رکسانا»+شرح ماجرا از زبان خودش 

سینماروزان: مهسا اکبرآبادی بازیگر فیلم سینمایی “رکسانا” که سال قبل یک‌بار بنا بود اکران شود اما نشد مدعی شده فعلا نمی‌تواند در هیچ فیلم یا سریالی بازی کند!

 

اکبرآبادی که کار بازیگری را با باله و بعد تئاترهای دانشجویی شروع کرده، به خبرگزاری ایسکانیوز گفت: بعد از بازی در «رکسانا» پیشنهاداتی داشتم اما با تهیه کننده این فیلم قراردادی دارم که در آن قید شده تا زمان اکران سراسری «رکسانا» در ایران، اجازه‌ی بازی در هیچ فیلمی را ندارم!

 

وی ادامه داد: در حال حاضر و طی صحبت‌هایی که با تهیه‌کننده «رکسانا» داشتم، فقط اجازه‌ی فعالیت در تئاتر را دارم و نمی‌توانم تا زمان اکران «رکسانا» فعالیت سینمایی حتی در پروژه‌های‌ کوتاه داشته باشم.

 

مهسا اکبرآبادی با اشاره به رونمایی فیلم در بخش خارج مسابقه جشنواره فیلم فجر۴۳ بیان داشت: هرچند واکنشها در جشنواره، مثبت بود اما به هر صورت عدم اکران عمومی «رکسانا» باعث تاسف است و نمی‌توانم پیش‌بینی کنم در صورت اکران فیلم چه اتفاقی برای آینده شغلی من می‌افتاد. تلاش کردم در این فرصت در زمینه‌های‌ دیگری تجربه کسب کنم و برایم فرصتی شد که مطالعاتم را بیشتر کنم و نسبت به این حرفه آگاه‌تر شوم و در حال حاضر مشغول تمرین و کارگردانی نمایش جدیدی هستم که به زودی به روی صحنه خواهد رفت.

 

گفتنی است فیلم سینمایی «رکسانا» ساخته پرویز شهبازی و به تهیه‌کنندگی مسعود ردایی داستان همراهی کوتاه مدت یک دختر و پسر جوان (مهسا اکبرآبادی و یسنا میرطهماسب) در سفری به شمال را روایت می‌کند…«رکسانا» از معدود آثار قابل قبول حاضر در جشنواره فجر۴۳-به نمایش درآمده در بخش خارج مسابقه-بود.




فیلم “پیرپسر”(اکتای براهنی/بابک حمیدیان و حنیف سروری): استندآپِ حسن/زیر همان هود!

سینماروزان/حامد مظفری:

+حسن پورشیرازی است که شروع میکند، کنار هود، به اوج می‌رساند کنار هود و تمام میشود نزدیک هود‌. پورشیرازی سالها بعد از مهمان مامان، نقش را بلعیده و حسابی به غنا رسانده این روایت بیشتر محصور میان دیوارها را.

-دوقطبی‌سازی میان محمد ولی زادگان-حامد بهداد زیادی رو است و همان اول می‌شود حدس زد که بهداد به عنوان نماینده قطب فرهنگی است که در نهایت طغیان می‌کند. کاملا مطابق قواعد توده‌دوستان.

با همین موتیف، یک دهه قبل #عصبانی_نیستم را داشتیم با نویدی که او هم فرهنگی-دانشجوی اخراجی-بود و درنهایت یاغی شد. آنجا نماینده توده‌ها، ترتیب پدرزن عمله‌ی سرمایه را داد و اینجا نماینده اهالی فرهنگ ترتیب پدر تریاکی هوسباز را می‌دهد.

+حسن پورشیرازی چنان سایه ای بر فیلم افکنده که اگر در سکانسی نباشد، کاملا قافیه تنگ می‌آید. حسن همچون یک استندآپ قابل حدود دوساعتی که در فیلم است، ملت را سرگرم می‌کند.

-کاملاً سوار بر موج فیلم‌های پدرکُش این سالها و #برادران_لیلا. ای کاش آن گرمای اولیه را حفظ می‌کرد و میتوانست فکری کند برای دو تا یک ساعت دوم و سوم.

+-بساط منقل غوغا میکند و با همراهی جناب محمدرضا داوودنژاد و…! حول منقل بده بستان پورشیرازی و داوودنژاد، دیدنی است. داوودنژاد هم مثل حسن خودش را سپرده به محفل دخانی و می‌ترکاند.

+حضور لیلا حاتمی هرچند گره اصلی را بناست رقم بزند و تلاش هم میکند که نقش زن عاشق پسر را سانتی مانتال نکند اما باز شخصیت پردازی دقیقی ندارد و خیلی اندک از هویت او می‌فهمیم و اینکه اصلا کارش چیست؟ شغلش چیست؟ کاسب است؟ کاسب نیست؟ انگار اکتای آن قدر محو شخصیت سازی برای حسن پورشیرازی شده که دیگر یادش رفته اتفاقا قطب مقابل یک مرد دیکتاتور، باید یک زن کاریزماتیک و مرموز باشد نه این تیپی که حتی نمی‌داند چرا نباید دلارهای پدر را بپذیرد؟ عاشق است؟ عاشق بهداد؟ خیلی راحت دلارها را بگیرد و نقشه فرار با معشوق را بکشد! اگر هم عشق برایش بازی است که می‌تواند پدر را هم بازی دهد. تحجر شب‌نامه‌ای دهه چهل و پنجاه باعث شده همچنان در نتیجه‌گیری‌ها، در پریروز بماند مبادا خلاف آیین‌نامه‌ باشد؟

+وحید قاضی زاهدی در نقش فیلسوف پای‌منقل! که می‌زند و سپس از ویل دورانت جعل می‌کند.

-نماد سیاسی؟ همه اش را می‌توان تفسیر سازی کرد. از آن شورلت حسن تا غصب کردن خانه ی ساواکی تا …نمایش گاه و بیگاه ترامپ تا آن دو به هم زنی پدر میان پسر چپ و پسر راست و اینکه درنهایت چپی است که ترتیب پدر را می‌دهد و راست هم که در این نمادسازی ها زودتر از همه می میرد. زیادی کودکانه نیست؟

-خودداری و درون گرایی کاراکتر فرهنگی به حامد بهداد نمی‌خورد. بهداد ذاتا یاغی است و رواداری و پرهیز از کل کل به او نمی‌آید. بهتر بود کوروش تهامی برای این نقش می‌آمد یا حتی امیرحسین آرمان. بهداد بهتر بود نقش آن یکی برادر را بگیرد.

-هر جا که حسن نیست، پیگیری دشوارتر می‌شود و البته از انصاف نباید گذشت که این وسط یک سری سکانس خوب شکل می‌گیرد مثل بگومگوی لیلا و حامد زیر پل یا معاشرت شبانه دستان دو عاشق تا ترکِ منزلِ حامد و شتاب لیلا برای یک معانقه خلاف عادت.

-به سبک #پل_خواب اینجا هم پتک هست دست پدر! پتک؟ چه پتکی!

-رقاصی هم دارد! دونفره حسن و داوودنژاد! اینها همان ها نبودند که به لرزندان عزتی و پژمان و کیایی و… معترضند.

بله بله، این رقص در خدمت توده هاست؛ رقاصی با موسیقی محسن نامجو که می‌خواند: گرجستانم را پس بده! ترکمانچایم را پس بده! بابالنین برزخ نشود؟

-فرض اول: پدر بد

فرض دوم: پدر اخ

فرض آخر: پدر لعنتی

دیگر چرا پدر را کردید قاتل زنجیره ای؟؟؟خفاش شب؟

فقط این سمت این طور است؟

نه آن طرف هم پدر ازکارافتاده دختر را داریم که دخترک را بیچاره کرده.

بابک خرمدین؟

می‌شود رد زد اما ماجرای واقعی بابک دراماتیک تر، سایکوتر و تحلیلی تر از هردو نسخه‌ی به اصطلاح دراماتایزد ی است که تاکنون دیده‌ایم؛ ترک عمیق اولی بود و پیرپسر دومی.

-پایان بندی؟

خیلی خیلی طولانی

یک ساعت و یکی دو ربع اضافی دارد و

عشق به راش های اضافی اگر کنار گذاشته شود، به نسخه مطلوب تری می‌رسد که می‌تواند اکران عمومی مطلوبی را رقم بزند.




فیلم “ماریا”(مهدی اصغری ازغدی/علی لدنی): چرا هتل نبینند؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی:

-قلت تکنیک از همان ابتدا معلوم است؛ کارگردان حتی از گرفتن نمای خودکشی دختر بلوچ که مهمترین وجه فیلم است، عاجز است و بجایش یک نمای قبل و یک نمای بعد را تحویل مان می‌دهد.

-وقتی صابر ابر و پانته آ پناهیها وارد می‌شوند امیدوار می‌شویم بلکه بتوانند جانی دهند به فیلم ولی متن، آن قدر دمده و قدیمی است و از آن بدتر در اجرا چنان مسخ جریان کدر سینمای موسوم به جشنواره‌‌ای شده که این دو بازیگر هم نمی‌توانند کمکی کنند به فیلم.

-بازی نقش اصلی مرد-مهدی صدیقی مهر-بسیار پایین تر از حد انتظار و +باز به حسین محجوب در نقش پدر بلوچ که کشف و شهود شخصی کرده بر نقش و جاهایی که حضور دارد، می‌تواند مشتاق مان کند به دنبال کردن.

-فیلمبرداری بی چارچوب، تدوین کسالت بار، دکورهای سرد و بی‌روح، عملا چیزی از فیلم باقی نمی‌گذارد.

-بیست و چند سال پیش که ماجرای زهرا امیرابراهیمی و لو رفتن فیلم شخصی اش رخ داد، اوضاع به مراتب متفاوت تر بود، اول که خبری از اندروید و آی او اس و سوشال نتورک نبود و بعد هم که طرف سلبریتی بود و نه بازیگر گمنامی که اتودی زده برای نقش روسپی. این همه دور از زمان!؟ چرا؟؟ البته همان زمان اتفاق امیرابراهیمی هم فیلمی در این رابطه ساختند به نام “سایه ی وحشت” با بازیگران حرفه ای شهاب حسینی و‌ماه چهره خلیلی که به اکران هم هرگز نرسید!

-انبوه شک و تردید و دودلی شخصیت اصلی و بعد رنگ بندی تیره و تار ایران!؟ زمانی می‌شد با این سبک به کن و برلین و ونیز رفت. الان چطور؟ کجا طلبه دارد اینها؟ مگر اینکه جریانات پسامهسایی باشد در ژاپن و جایزه ای که گرفته شد و شد بلای جان دیگری برای سینمایی که سینما نیست.

-سینمای موسوم به اجتماعی یعنی این؟ ریتم کند و روایت کهنه و سوژه منقضی؟؟ اجرا هم که در حد اتودهای سینمای جوان. باز میگویید چرا مردم هتل و تگزاس می‌بینند؟ حداقل از هر سه کمدی، یکی اش بازی های بدردبخور دارد، کمدی سازان موفق لااقل ریتم را می‌شناسند ولی اینها چه؟ حتی جسارت بازسازی اصل واقعه را ندارند و حرف و حرف و حرف است که اول و وسط و آخر را گرفته‌. چه کاریست؟ بروید در رادیو و نمایش رادیویی پر کنید.

 




چرا هیچ فیلم تازه ای وارد آرای مردمی جشنواره فیلم فجر۴۳ نمی‌شود؟

سینماروزان/محمد شاکری: در ابتدای جشنواره فیلم فجر۴۳، فهرست پانزده فیلم به عنوان فهرست فیلم‌های برگزیده مردمی اعلام شد. فهرستی که هیچ کمدی هم در بین آنها نبود.

 

بعد از جلو رفتن جشنواره،هر روز یکی دو فیلم از همان فهرست اولیه کم می‌شد و در کمال تعجب هیچ فیلم تازه‌ای وارد فهرست نشده و در همان حال کمدی ها مرتب سانس فوق‌العاده می‌گرفتند و برخی از فیلم‌های حاضر در فهرست آرای مردمی، سانس‌های عادی شان هم خالی بود.

 

چطور می‌شود جامعه مخاطبان روز اول جشنواره، همان جامعه مخاطبان روزهای بعد باشد؟ یعنی همان هایی که در ابتدا فیلم‌ها را دیده اند و ۱۵ فیلم را برگزیده اند، در روزهای بعد باز همان ۱۵ فیلم را می بینند و تعدادی را حذف میکنند؟؟

 

علی آشتیانی پور که مدیریت شمارش آرای مردمی را برعهده دارد پاسخ این پرسش را بدهد. واقعا الگوریتم شمارش آرا به چه زباني نوشته‌شده که حتی یک فیلم جدید هم جدای از آن فهرست اولیه ۱۵ تایی، در میان آرای مردمی نیست؟؟؟ درست مثل این است که در یک لیگ فوتبال، صدرنشینان هفته اول لیگ همان صدرنشینان هفته آخر باشند. چگونه است؟




فیلم “موسی” (ابراهیم حاتمی کیا/محمود رضوی): نور زرد پرعمق!

سینماروزان/حامد مظفری: 

+صدای حاتمی کیا در نریشن ابتدایی دلنشین است؛ یادآور قرائت‌‌های حماسی فرج سلحشور. حاتمی‌کیای پا به سن گذاشته، دور از آن شر و شور پیشین حالا ابتدا با کلامش از دعوت به آرامش می‌گوید.

+تصویرسازی های اهرام منطقی است و نماهای بک گراند قابل باور، هنروران در جای درست و تصاویر متنوع و با رنگ بندی زردی که می‌شود عمق معنایش را درک کرد.

+بازی بهینه بهاره کیان افشار در جایگاه آسیه همسر فرعون و ایضا بازی بی اضافات بهنام تشکر در نقش فرعون. کنترل سر و گردن و حرکات بهنام تشکر واقعا کار بزرگی بوده که حاتمی کیا از پسش برآمده. درست نقطه مقابل بازی بیقرارش در “بهشت تبهکاران” که خنده‌دار شده بود. حتی کنترل گویش تشکر و آرام و قرار دادن به آن همه بیقراری که از او دیده ایم، کاری بوده که انگار فقط از حاتمی‌کیا برآمده.

+نماهای داخلی خوب، بجا و استاندارد و نماهای بیرونی بد نیست و به هر حال در تاریخی سازی حاتمی‌کیا بعنوان اولین کارش، قابل تامل. حاتمی‌کیا تلاش کرده همه آنچه از تاریخی سازی در تلویزیون و سینما و پلتفرم دیده، چه نمونه های تله تئاتری اولیه چه نمونه های شهرکی بعدی و چه نمونه های جعلی این سالها را رصد کرده و سعی کند با کاستن از خطاها به نوعی تاریخی سازی استودیویی برسد که می‌تواند پرشی باشد برای جریان تاریخی سازی وطنی. اینکه بخواهیم تا ابد و به سبک مختار و کلاه پهلوی و حتی سلمان، مدتها وقت را صرف دکورسازی کنیم، دوره‌اش گذشته و فقط به فرسایش بدل می‌شود. وقتی ثبات مدیریتی وجود ندارد بهترین راه تاریخی سازی همین اتکا به ساختار استودیویی و بهره گیری از سی‌جی‌آی‌کاران روزآمد است.

+حاتمی کیا در افتتاحیه #خروج نیز این ساختار را تست زده بود و حالا در #موسی آن را گسترش داده. حضور محمود رضوی تهیه‌کننده جاه‌طلبی که بعد از تجربیات مختلف در سینما و تلویزیون حالا سودای تاریخی سازی بیگ پروداکشن دارد، کمک‌‌کننده حاتمی‌کیا در نیل به ارتقای موسی بوده.

+بازی فرهاد آئیش در دو نقش یکی اهریمنی و دیگری اهورایی، شگفتی است. تا نیمه ها شک داریم که این خود آئیش است در دو نقش و در پایان یقین می‌یابیم. لایق سیمرغ‌.

-ترس از قیاس با ده فرمان؟ تمرکز کامل بر دوران پیش از تولد موسی باعث شده ، آن واهمه رنگ ببازد و شخصیت های متعددی که حاتمی کیا و مشاورانش طراحی کرده اند باعث شده به قدر کفایت بدعت باشد. اگر منتظر داستان غیرمنتظره هستید؟ اشتباه آمده اید. این داستانی است که اول و آخرش را میدانید و حاتمی کیا تصویرسازی های خوبی برای روایت آن داستان قدیمی داشته.

-معدودی نماهای تصنعی در سکانس های بیرونی را شاهدیم که می طلبد یا حذف گردد یا پولیش بخورند. مابقی نماهای سی جی آی بخصوص برای بک‌پوشانی تصاویر، استاندارد و جلوتر از تاریخی سازی هایی مثل مستوران و طوبی و سوجان و مهیار عیار و…

+انتخاب علیرضا کمالی برای عمران، درست بوده. او پیشتر با گریم کوروش در “سمفونی نهم” تاریخی‌بازی را اتود زده بود و حالا در جایگاه پدر موسی بی تظاهر، شمایل مردی در تعقیب و گریز بر حفظ ولد، خوب ظاهر شده. کمالی اینجا برخلاف “پوست شیر” اغراق ندارد و مثل موم رفته در دستان حاتمی‌کیا تا بی تظاهر فقط پدر موسی باشد و نه چیز دیگر.

+مریلا زارعی به مانند اغلب کارهای حاتمی کیا، بانویی زاهد و متقی که کار سختی برای ایفای یوکابد نداشته. البته که همین ایفای آسان نقش هم خودش موهبتی است؛ باز به نسبت انبوه تاریخی سازی های بی سر و ته اخیر تلویزیون و ردّ این فرضیه که به لطف گریم و با هر بازیگر گمنامی می‌توان تاریخی ساخت‌. مریلا هم کاندید بازیگری است!

+نمایش معجزات پساموسی خوش رنگ و لعاب است؛ باور معجزه؟ در این روزگار؟ باز بهتر از باور نکردن است.

-قرین با روزگار معاصر؟ آن تلاش برای کشف زنان باردار و معدوم کردن نوازدان پسر یادآور کودک کشی های غزه! نیست؟ می‌شد بیشتر باشد.

+تجربه حاتمی کیا باعث شده در این اتود اولیه از موسی حداقل استفاده از نماهای پرهنرور و پرزدوخورد را داشته باشد تا غلبه سی جی آی کارش را به گیم بدل نکند‌. بهترین کارهای حاتمی کیا چه آژانس و چه ارغوان و…‌ کارهایی هستند که جذابیت خود را نه از پروداکشن سنگین تصویر که از درام پرکشش می‌گیرند. این بار شاید درام پیش بینی پذیر ولی باز کنجکاوی تماشای تاریخی که هزاران بار قصه اش را شنیده ایم تحریک میکند به پیگیری به‌خصوص که برای اولین بار حالا حاتمی‌کیا دارد تولید سنگینی را تجربه می‌کند.

+پرهیز از نمایش سخن گفتن موسی در گهواره! همه معجزات را که نباید نشان داد آن هم برای مخاطب آنتی‌ساینس‌فیکشن ایرانی.

+چهره کودکی موسی، کاملا با هوش مصنوعی طراحی و خوب اجرا شده.

+آن نماهای پایانی در هور نقطه عطفی است برای موسی. هر که چنین ایده‌‌هایی به حاتمی‌کیا داده، اینکاره است.

سکانس:

پی او وی موسای نوزاد و تماشای خندان آسیه و فرعون

کاراکتر:

راموس فرمانده ی فرعون با بازی شکیب شجره و گریمی که سخت بشود شناخت.

سرنوشت:

–اگر بغض و کینه ها را کنار گذارند و اثر را ورای صاحبان اثر ببینند موسی باید در چندین رشته سرآمد سیمرغ داران باشد چون از تولید تا کارگردانی و بازیگری و فیلمبرداری تورج منصوری و…، استاندارد است و فراتر از انتظار. فیلمی که می‌تواند مجددا تاریخی‌سازی ارژینال را در ایران باب کند و مخاطب را رها کند از سریالک‌های بی سر و تهی که می‌خواهند با کلاه بوقی تاریخی‌طور باشند.




فیلم “خاتی”(فریدون نجفی/محمد کمالی‌پور): عشایرِ جردن!

سینماروزان/محمد شاکری:

+بردن داستان به دل عشایر گرفتار آتش سوزی و بعد روایت زندگی زنی که به حیوانات بی پناه، جا میدهد، بد نیست.

– محصولِ سیاستگذاران مستعجلی که با یک نگاه مرکز گرایانه دنبال ساخت فیلم در شهرهای مختلف کشور بود که مثلاً سینمای کشور در پایتخت و فضای آپارتمانی خلاصه نشود ولی خروجی اش چه شد؟ انبوه تلفیلم‌هایی که فقط لوکیشن آنها خارج تهران بود.

-حالا که محصول سه ساله این سیاستگذاری را در ترازوی نقد میگذاری یک محصول قابل توجه نمی‌بینید. نه هوک و نه میرو و نه حالا خاتی هیچ ارتباطی با جوامع محلی خود ندارند. اگر در دوران پهلوی کار استانی سفارش میدادند به جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی سفارش میدادند که فهم جامعه شناسی و مردم شناسی داشتند نه آنها که از جامعه نزدیک خودشان هم بی‌خبرند.

– در حالی وارد بوم بختیاری میشود که نه خبری از بازیگر بومی است نه گویشی و نه کرداری. هر جایی از ایران میتواند اتفاق بیافتد.

-سیل بازیگران شهرنشین را چه به ایل. کارگردان گفته یکی دو بازیگر نون خ را می‌آورم کار درمی‌آید؟؟ غافل از اینکه کرد ایرانی ربطی به بختیاری جماعت با آداب و رسوم و گویش و رفتار خاص خود ندارد.

-بی توجهی به جامعه شناسی قومیت ها و فرهنگ های محلی عیان است. اگر نگاهی به #عروس_آتش خسرو سینایی بیاندازید می‌بینید او بی‌طرفانه منطق های هر جامعه را جلوی مخاطب قرار میدهد بدون آنکه بخواهد منطق شهرنشین مرکز گرا را به منطق بوم محلی ارجحیت دهد.

-فقدان اصلی، مشکل لهجه است‌. عشایر فیلم همه با لهجه طهرانی حرف میزنند انگار که زاده ی جردن هستند.

+سعید آقاخانی و کاظم نوربخش را آورده؛ لااقل داستان را به کردستان می برد تا با لهجه کردی داستان را پیش ببرد‌. گریم سعید عینهو سروش صحتِ ریش‌دار شده.

-شمایلی که از سارا بهرامی و ارتباطش با حیوانات می بینیم یادآور سوسن تسلیمی و “مادیان” است؛ فیلمی که نزدیک چهار دهه قبل تولید شد و هنوز از جذاب ترین قهرمان پردازی های زنانه است. بهرامی جاهایی کاملا یادآور سوسن تسلیمی مادیان است و در برخی مواقع اصلا یادش می‌رود که یک زن عشایری است و با لحن زنان فیلم‌های آپارتمانی، ضجه و ناله می‌کند.

+نماهای عزیمت سعید آقاخانی به سمت پناهگاه خرس کوهستان و تله گذاری برای انتقام از خرس، دیدنی است.




فیلم “دست تنها”(امیر ثقفی/اکبر ثقفی): امتدادِ کور

سینماروزان/حامد مظفری:

 

-همچنان در برهوت خارج شهر میگردد و آدمک‌های تنها و بی کس و کار هستند که جلوی دوربین می لولند. هیچ تازگی و هیچ طراوتی نمی‌بینیم. آن که گفته وسترن یعنی بیابان و چند لاشه ماشین و تعدادی سگ و کثافت و…، کیست؟

 

+سوژه؟ خوب است چون ورود به زندگی کارتن خوابی است که در سراسر پایتخت فراوان آنها را می‌بینیم و اغلب با ترحم از کنار آنها رد می‌شویم.

 

-مشکل؟ به دنبال شناسنامه سازی برای کارتن خواب نیست و فقط خواسته برای برهوت و زباله دانی پیرامون شهر، آدم بتراشد. اگر زیرک بود به جای تکرار مکررات عوض و بدل کردن لنز برای گرفتن قاب های بی حاصل از آن تل زباله و برهوت بدبختی، بر ساختن هویت برای کارتن خواب خود دقت می‌کرد.

 

-خیلی زود کارتن خواب را کنار آن عملی یک‌گوش قرار می‌دهد و طبق پیش بینی یک زن هم وارد می‌شود. آن سودای کشف دختر از دست رفته در فیلم قبلی اش هم که بود؛ کوچه ژاپنی‌ها. باز آنجا یک شروع پرتعقیب و گریز داشت ولی اینجا که هیچ. مجید مظفری همچنان هست و اینجا با انبوه ریش و پشم که بیشتر شبیه فلاسفه و متفکران یهودی الاصل آلمانی قرن هجدهم شده تا چهره ای واقعی از یک کارتن خواب‌.

 

+این همه تلاش امیرحسین ثقفی برای نمایش تنهایی انسان در دل طبیعت وحشی، طی این ده سال به کجا ختم شده؟ در محافل جشنواره ای خارجی ردپایی پیدا کرده؟ در میان مخاطب داخلی، برند شده؟ آخرین فیلم اکران شده‌اش “کوچه ژاپنی‌ها” از قعرنشینان اکران امسال بود. فیلمهای قبلی هم که موفقیت در جلب مخاطب نداشتند. چرا خط عوض نمی‌کند و این قدر می‌ترسد از داستان گویی؟ ژست هنروتجربه به چه کار وقتی خود هنروتجربه برچسبی شده برای جدایی از کف جامعه؟؟خروجی این امتداد کور چیست؟ فیلمسازی به‌مثابه‌ی فیلمسازی؟

 

 

 




فیلم “لاک پشت”(بهمن کامیار): تاریخ مصرف گذشته!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی:

 

+سایکودرامِ شخصیت محور درباره زندگی روانکاوی پابه سن گذشته که توهم تنهایی و ترک همسر جوان را زده.

– رمز موفقیت سایکودرام، غافگیری است؛ روانی هیچکاک را که دیده اید؟ اینجا فقط بعد از گذشت یکی دو سکانس و با دیدن دختر جوان در راهروی مطب پدر؛ مطبی که درش بسته است، لو می‌رود که آقای دکتر، توهمی است و دختر حضور فیزیکال ندارد و از دنیای مردگان و ذهن دکتر بیرون آمده است. این است که در سکانس های بعدی که دختر با پدرش همراهی می کند یا قتل رخ می‌دهد یا جسد مقتول در بیابان آتش زده میشود، ابدا غافلگیر نمیشویم و تناقضات بعدی که میان ادعاهای مادرزن و زن رخ می‌دهد، همه را با برچسب توهم، توجیه میکنیم.

 

– مخاطب غافلگیر نمی شود و خیلی زود عشق دیوانه وار دکتر به زن جوان و ترس از دست دادن و توهمات منتجه را علت این همه معلول می‌داند.

– کهنگی تِم! از دوران اوج این نوع آثار حداقل سی سالی گذشته و دیگر کمتر این نوع فیلمها در سینمای روز جهان ساخته میشود. شاید اگر این لاک‌پشتِ کُند قدری ته‌مایه سینمای وحشت داشت در ترکیب با آن توهمات، حاصل، بهتر بود.

+حضور فرهاد اصلانی ترغیب‌کننده است ولی خیلی زود می‌فهمیم بی غافلگیری، فرهاد هم دست و پا بسته است. اصلانی خیلی تلاش می‌کند که فیزیک‌ش را به عنصری برای عمق دادن به درام استفاده کند و جاهایی هم موفق است اما…

 

– در فیلم های این گونه شخصیت اصلی که توهمات ذهنی دارد عمدتا آدم لاغر با صورت سرد و استخوانی و کشیده مثل آنتونی پرکینر است! بازیگران چاق و فربه با صورت های گرد و گوشت آلود مناسب چنین نقش هایی نیستند چون ذات آن همه شک و شبهه نوعی انرژی و اکتیویته است که این آقای دکتر انگار دائم الخمر(؟) بویی از آن نبرده.

 

-فیلم پر از حرّافی و دیالوگهای مختلف است و در آن سکانس دونفره اصلانی-صابر ابر، مدام حکایات ردوبدل میشود.

 

-گریم نازنین بیاتی چندان بهش نمی‌آید و ابدا نمی‌تواند حس و حال دخترک نوجوان امروزی هنجارشکن را ادا کند.

گیشه؟

با توجه به وضعیت جامعه و حال و هوای مردم که عطش دیدن آثار تازه و با ضرباهنگ سریع را دارند آیا می‌توان انتظار داشت، مردم به دیدن این همه سردی و بی حس و حالی بروند؟

 

+دیدنی؟

–بگومگوی متوهمانه دکتر با معشوق سابق همسر و نوشخواری پیاپی، خیلی مفرح و خنده‌دار شده. این کمدی، ناخواسته که نبوده؟

+دودِ کُنده؟

–هنوز فرهاد اصلانی دیدنی است. بهتر از نصف بازیگران اصلی آثار همین جشنواره فجر۴۳. فرهاد بجای بازیگری هنرپیشگی میکند. کافیست به همان سکانس دونفره با صابر ابر ارجاع دهیم که برخلاف بازی اغراق‌زده‌ی صابر، اصلانی بی حرکت اضافی و فقط با نگاه، پلان را مال خود می‌کند. تبریک به بهمن کامیار بابت استفاده از اصلانی.




بچه ی مردم(محمود کریمی/سیدعلی احمدی): بچه مهندس در بوداپست؟

سینماروزان/مسعود احمدی:

+رنگ بندی تصاویر براساس فضاسازی داستانی و جامپ کات های متعدد هرچند شکل و شمایل یک تیزر را می‌دهد اما به هر حال چشم‌نواز.

-داستان گویی منقطع و مثلا شوخ و پرگویی بیش از حد با انبوه نماهای بعضا بی‌ربط؛ کپی کاری از هتل بزرگ بوداپست وس اندرسن؟ در مقیاس داخلی مسخره باز را با همین رنگ و بو داشتیم که به خاطر مضمون قتل‌های زنجیره‌ای و اشراف سازنده بر هنر چیدمان بسیار جلوتر بود.

-تمرکز بر مساله ای واحد ندارد جز یافتن والد و والده که آن قدرها کشش ندارد. داستان تعدادی کودک که برای یافتن پدر و مادر با افراد و جریانات مختلف سیاسی و غیرسیاسی برخورد می‌کنند در جهت واقعه نگاری تاریخی و متاثر از نوستالژی بازی این سالها.

-گاهی دوربین را بالا و گاهی پایین، گاهی از روبرو می‌آید و گاهی از بغل که هنر خود را به رخ بکشد. که لو میرود؟ این بازی ها جایش در کلیپ سازی است‌.

+با ورود گوهر خیراندیش و سیامک صفری و بعد رضا کیانیان، مفرح میشود و ادامه گیری داستان، راحت‌تر اما اینها چون کامل در سیر ماجرا نقش ندارند تا خارج میشوند، باز فیلم از تک و تا می افتد.

-حرف حساب را کیانیان می‌زند که زندگی همان راه است و راه همان زندگی! اما جوری می‌گوید که اسباب مضحکه گردد…

-ذات کشف هویت، جاذبه داستان گویی بیشمار دارد ولی منظر تازه می‌طلبد. اینکه یک داستانک کم‌جان را محور کنی و شاخ و برگ دهی و پرش های سریع دهی و از این پلان به آن پلان، زاویه پن را عوض کنی، جز تیزر تبلیغاتی نمی‌سازد.

بازیگر

سیامک صفری در نقش مرد گنگ، غوغا میکند.

 

-پیشنهاد؟

پسرک یتیم همان جا که عاشق می‌شد باید تغییر مسیر می‌داد و با تشکیل خانواده، عقده ی بی خانوادگی را ترمیم می‌کرد.




فیلم رگهای آبی فروغ(جهانگیر کوثری/جهانگیر کوثری و علی طلوعی)؛ کودکستان!

سینماروزان/حامد‌ مظفری:

 

-بیشتر به پادکست یا جلسات شعرخوانی دیوان فروغ شبیه است با صدای باران تا یک بیوپیک سینمایی.

 

-هیچ معلوم نیست چرا باید سیاه و سفید و با مقیاس یک در یک ببینیم؟ حتی زمان حال را سیاه و سفید کرده.

 

-کاریکاتوری از فروغ؟ به عنوان زن شاعری که از خواندن یک پاورقی، عاشق نویسنده-ناصر خدایار-می‌شود و دیت می‌گذارد و همچون موم در دستان ناصر است. آن سیگار کشیدن های پیاپی هم بیشتر از آن که غلیان جسم ناآرام فروغ را یادمان بیاورد یادآور سریال‌های پهنای باند است. فروغ کاری نداشته جز راندووی عاشقانه و دود پشت دود…

 

-رفت و برگشت بین فروغ معاصر(ستاره پسیانی) و فروغ گذشته(باران) واقعا چه ضرورتی داشته؟ یعنی همان بدبختی‌ها هنوز هم هست؟؟

 

– فروغ مدام دربرابر هر رفتاری ولو توهین لبخند میزند! رمانتیسم یعنی لبخند؟ شاعری یعنی مدارای باطل؟

 

-قطعا قرابت فیزیک در اجرای موثر فروغ موثر بوده، فروغی که بخاطر داریم زنی استخوانی، ظریف و به قولی اسکینی بوده که باران نیست منتها مهمتر از فیزیک، رخنه در حال و احوال فروغ است که باران از ارائه آن ناکام بوده‌‌‌. تقصیر او نیست؛ نتوانسته به پدر محترم نه بگوید. پدری که هرچقدر در تهیه کنندگی فیلم‌های رخشان، شهرت کسب کرده حالا در کارگردانی با نگاه کودکستانی به حراج گذاشته. راستی چرا رخشان این فیلم را نساخته؟ اگر خودش نخواسته یعنی خوب فروغ را شناخته.

 

–فروغِ حال شعار میدهد، فروغِ ماضی شعر میگوید‌. آنچه از هر دو متبادر می‌شود فقدان سلوک است که در شعار و شعر یکیست.

 

-کم که می‌آورند باران و دود و…؛ دنیای شاعرانه یعنی همین! باران ها هم همه زیر نور! ؟ خورشید می‌بارد و باران می‌تابد.

 

-فروغ معاصر یکهو از مراسم خاکسپاری فروغ سردرمیاورد. سیال ذهن‌تان در خرخره‌ام!

 

+میلاد رحیمی در نقش ناصر بهترین بازیگر فیلم است؛ بهتر از باران و ستاره و مادر ستاره و…

+آن تکه های آرشیوی که از خاکسپاری فروغ نشان می‌دهد با حضور شاملو و نادرپور و بیضایی و…، بیش از خود فیلم دلچسب است.

 

-فیلم تمام می‌شود و هیچ چیز نه از ابراهیم گلستان می‌گوید و نه از فریدون فرخزاد. فروغ در تمام مباحثات در کنار گلستان و خیلی بعدتر پرویز شاپور تعریف می‌شود‌. تکیه اوایل فیلم به شاپور است و آن هم به شکل مردی که از هنر چیزی نمی‌داند-در حالیکه شاپور خالق کاریکلماتور بوده- و بعد هم اندکی از نادر نادرپور و درنهایت هم تمام. از ماجرای جذامیها می‌گوید ولی جرأت ندارد بگوید چه کسی فروغ را هل داد که بتواند فیلم خانه سیاه است را بسازد؟؟ فروغ بی گلستان می‌شود سیمین بی جلال یا پولاد بی مسعود یا خود باران بی رخشان… اگر گفته اند که باید گلستان را فاکتور بگیرید چرا باید تن داد به چنین ساحتی؟ یا شیک‌تر همان تک‌فراز زناشویی با شاپور را می‌گرفتید و تمام.

 

جوک؟

 

–لب تزریقی زن جذامی!

 

–بابک کریمی در نقش پدر فروغ با چکمه در خانه! استالین را از رو برده؟

 

پرسش؟

 

–آن همه شور و هیجان و تاثیر فروغ کو؟ فروغی که طبق شواهد هر جا وارد می‌شد جو را تحت تاثیر قرار میداد و حتی مردی متاهل مثل گلستان را اغوا می‌کرد کو؟

–حالا چرا رگهای آبی؟؟ چون کارگردان خودش هوادار و زمانی بازیکن آبی پوشان بوده؟

 




دبیر کنارِ مخاطب!؟/امحای نسخه‌های هیات انتخاب/حذف سانس‌های فوق‌العاده فیک!+تعیین حق‌السهم مالکان فیلم‌ها از اکران در جشنواره+تعیین سهم آثار انیمیشن از جوایز

سینماروزان: منوچهر شاهسواری دبیر جشنواره فیلم فجر۴۳ که چندی پیش از حذف آثاری که در دو روز اول به جشنواره نمی‌رسند از فهرست آرای مردمی حرف زده بود مجددا در دیدار با صاحبان آثار حاضر در جشنواره، از حرمت گزاری به مخاطب و لزوم حفظ سلامت آرای مردمی گفته.

با اینکه می‌توان به استقبال نظرات شاهسواری رفت باید این را هم یادآور شد که زمانی نه چندان دور، فیلم‌هایی مثل “ماجان” در فهرست بالای آرای مردمی فجر قرار گرفتند ولی در اکران، شکست کامل خوردند!

شاهسواری گفت: از صاحبان آثار می‌خواهم که با دبیرخانه جشنواره بابت دریافت کپی فیلم‌ها و DCP همکاری‌های لازم را انجام دهید تا به موقع ارسال شوند. حداقل دو روز فرصت لازم است که همه فیلم‌ها و اقلام را در تمام سایت‌های بلیت فروشی بارگذاری کنیم. از آنجا که بسیاری از دوستان بلیت‌ها را تکی نمی‌خرند، بدترین موضوع این است که بعد از خریداری بلیت در سالن نمایش حاضر شوی و فیلم دیگری نمایش داده شود، چرا که فیلم اصلی به موقع نرسیده است. این بی‌حرمتی به مخاطب است و از شما تقاضا می‌کنم این امر را جدی بگیرید.

شاهسواری ادامه داد: برای صیانت از حقوق صاحبان آثار، نسخه‌هایی که در اختیار هیأت انتخاب قرار گرفته بود را از بین بردیم تا جایی نمایش داده نشود. از دوستان می‌خواهیم که رساندن نسخه نهایی عجله کنند چرا که از هر زمانی که بلیت فروشی آغاز شود، اگر آن فیلم آماده نباشد، کانال فروش بلیت برای آن فیلم نیز حذف می‌شود.

دبیر جشنواره افزود: همچنین همه تلاش ما این است که تا ۸ بهمن فیلم‌شناخت(کاتالوگ) آماده باشد تا روز افتتاحیه یک کاتالوگ مرتب و بدون اشتباه داشته باشیم. برای همین از شما می‌خواهم عکس و پوستر فیلم را به دبیرخانه برسانید تا در کاتالوگ این دوره از جشنواره که یک سند تاریخی برای شماست منتشر شود.

منوچهر شاهسواری خواستار حرمت گزاری به مخاطبان جشنواره فجر۴۳ شد!
منوچهر شاهسواری خواستار حرمت گزاری به مخاطبان جشنواره فجر۴۳ شد!

شاهسواری در ادامه گفت: گاهی برخی تهیه‌کنندگان دچار وسواس‌هایی می‌شوند و نسخه‌های متفاوتی از فیلم به ما می‌دهند، در حالی که ما نمی‌توانیم تشخیص دهیم کدام نسخه اصلی است؛ از شما می‌خواهم این کار را نکنید و تنها نسخه نهایی خود را به ما بدهید.

شاهسواری درباره اکران‌های فوق‌العاده جشنواره نیز بیان کرد: تمام تلاش ما بر این است که از اکران فوق‌العاده آثار به شکل غیرواقعی جلوگیری کنیم. تعداد نمایش‌هایی که تعیین شده است در سالن‌های مردمی و تخصصی رسانه‌ها، منتقدان، سالن شهرداری و بانک ملی است و غیر از این محل‌ها هیچ سانس فوق العاده‌ای برگزار نمی‌شود. گاهی برخی تهیه‌کنندگان با ارتباطاتی که دارند سانس فوق العاده برای فیلم خود برگزار می‌کنند تا فضای افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهند. نباید آرای مردمی را با سانس‌های غیرواقعی مخدوش کنیم.

وی در ادامه گفت: امسال قرار است عمده سالن‌های مردمی را تحت پوشش گزارش‌های تصویری، عکاسی و رسانه‌ای قرار دهیم و همه تلاشمان این است که حضور مردم در سالن‌های مردمی را نیز در رسانه‌ها منعکس کنیم و بازتاب جشنواره محدود به سالن‌های رسانه‌ها نباشد. برای همین از صاحبان آثار می‌خواهیم که اگر به سالن های مردمی مراجعه می‌کنند ما را هم با خبر کنند تا ثبت رسانه‌ای انجام دهیم و از این فرصت استفاده کنیم.

وی با بیان اینکه حاضر به شنیدن تمامی انتقادات همکارانم هستم، افزود: از شما می‌خواهم حرمت همکارانمان را حفظ کنیم. گاهی در یک مصاحبه مطبوعاتی برخی از همکاران از جشنواره و سینما گلایه دارند؛ از شما می‌خواهم رفاقت را حفظ کنیم. پیش‌بینی ما این است که آثار رسیده به جشنواره با استقبال ویژه در سالن‌ها روبرو خواهد شد. از شما می‌خواهیم این دورهمی سینمایی را تبدیل به خاطره خوش کنیم.

دبیر جشنواره در ادامه گفت: امسال هیچ سالنی که از لحاظ فنی امکان کپی و تقلب داشته باشد در فهرست سینماهای جشنواره قرار ندارد. بیشتر بر خود لابراتوارها تکیه کرده‌ایم که مراکز چک فنی ما هستند. بازبینی فنی فیلم ها نیز در سالن عباس کیارستمی فارابی انجام می‌شود تا آثار بدون نقص نمایش داده شوند.

شاهسواری با اشاره به استفاده از عکس‌ها و پوسترهای فیلم‌ها در بیلبوردهای تبلیغاتی سطح شهر در ایام جشنواره فیلم فجر گفت: امسال امیدواریم بتوانیم بیش از ۳۰۰ نقطه تهران را به آثار شما مزین کنیم. برای همین عکس و پوستر باکیفیت برای این ماجرا می‌خواهیم. در نظر داریم این اتفاق پیش از افتتاحیه رقم بخورد و بیلبوردها را به آثار شما مزین کنیم. از شما میخواهم در این خصوص نیز با دبیرخانه جشنواره همکاری لازم را انجام دهید.

وی درباره آرای مردمی در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر گفت: جایزه سیمرغ مردمی نیز امسال ذیل نظارت خانه سینما انجام می‌شود. این جایزه سال‌ها در خانه سینما انجام شده است که امسال به‌روز شده و همه وجوه این جایزه را حفظ می‌کند.

شاهسواری همچنین درباره جزئیات درآمد از نمایش تهران و شهرستان‌ها، اظهار داشت: ۵۰ درصد درآمد نمایش‌های تهران و زنجیره‌های نمایشی مربوط به تهیه‌کنندگان است. سهم تهیه‌کنندگان از درآمد نمایش‌های شهرستان‎ها نیز یک عدد کلی است که دوستان باید تبدیل به جدول کنند تا ببینیم به هر فیلم چقدر تعلق می‌گیرد. در نمایش‌های شهرستان نیز هیچ ارگانی نمایش اختصاصی ندارد، مگر آنکه از پیش هزینه آن را بپردازد و آن هم قراردادی است که جزئیات آن هنوز مشخص نیست.

دبیر جشنواره درباره داوری آثار انیمیشن نیز گفت: دوستان حوزه انیمشین تقاضا داشتند که داوری تخصصی نداشته باشند و این را می‌گویم طبق مقررات امکان اینکه انیمیشن‌ها را در بخش داوری اصلی قرار دهیم وجود دارد. امسال همان جایزه انیمیشن را داریم که هیأت داوران اصلی آن را داوری خواهند کرد. البته در سایر رشته‌های فنی مانند موسیقی، صدا و… می‌توانند رقابت کنند ولی در رشته‌های دیگر مانند کارگردانی نمی‌توانند رقابت کنند.




تضمین فروش ۱۵۰میلیاردی برنده سیمرغ مردمی ؟!/ادعای علی آشتیانی پور مدیر رأی گیری مردمی جشنواره فیلم فجر۴۳   

سینماروزان: امسال با توجه به تصمیم شورای صنفی اکران مبنی بر اینکه فیلم‌های منتخب سیمرغ مردمی فجر بخشی از اکران نوروزی باشند و با توجه به اینکه امسال پس از ۳۰ سال، دو عید بزرگ نوروز و عید فطر با هم تقارن دارند، اکران سینمایی امسال بسیار پررونق خواهد بود. اکران‌های نوروزی همیشه موفقیت‌آمیز بوده‌اند و مدیریت خوبی برای آن‌ها وجود داشته است.

 

علی آشتیانی پور مدیر شمارش آرای مردمی جشنواره فیلم فجر با بیان مطلب فوق به روزنامه فرهيختگان گفت: امسال فیلمی که شایستگی دریافت سیمرغ مردمی را پیدا کند، می‌تواند حداقل ۱۵۰ میلیارد تومان فروش تضمین‌شده داشته باشد. البته فروش بیشتر و پخش در شبکه‌های دیگر نیز به این رقم اضافه خواهد شد. شرایط اجتماعی و اقتصادی روز نیز در موفقیت سینما تأثیرگذار است، اما به طور میانگین این جایزه ارزش اقتصادی ویژه‌ای خواهد داشت.

 

وی ادامه داد: امسال برای تشویق مردم به مشارکت در رأی‌گیری، مبلغ پنج‌میلیارد ریال درنظر گرفته شده است. این مبلغ به مدت ۱۰ شب و هر شب به ۱۰ نفر به قید قرعه تعلق می‌گیرد. به هر نفر مبلغ پنج‌میلیون تومان اهدا می‌شود و اطلاعات لازم برای دریافت این جایزه نیز در اختیار آن‌ها قرار می‌گیرد، بنابراین هر شب ۱۰ قرعه‌کشی انجام می‌شود و به هر نفر پنج‌میلیون تومان اهدا می‌شود.

تضمین فروش ۱۵۰میلیاردی برنده سیمرغ مردمی فجر۴۳
تضمین فروش ۱۵۰میلیاردی برنده سیمرغ مردمی فجر۴۳

آشتیانی پور افزود: طبیعتاً جمع‌آوری رأی را به دلیل گستردگی کشور، نمی‌توانیم در همه سینما‌های ایران انجام دهیم. در حال حاضر نمی‌توانیم بگوییم در هر شهر و شهرستانی که فیلم‌ها پخش می‌شوند، امکان رأی‌گیری وجود دارد. این موضوع به دلیل محدودیت‌های اقتصادی و نیروی انسانی است. آنچه درواقع اتفاق می‌افتد، این است که نتیجه‌ای که به دست می‌آید، به صورت رندوم از تماشاگران سینما‌های ایران گرفته می‌شود. بنابراین، طبیعتاً این روند محدودیت‌های خود را دارد. این رندوم بودن به این معناست که ما فقط در مجموعه سینما‌های تهران به نمایندگی از کل ایران این رای گیری مردمی را انجام می‌دهیم. از میان سینما‌های تهران، تنها فیلم‌هایی که در بخش سیمرغ و بخش مسابقه جشنواره قرار دارند، در روند رأی‌گیری شرکت داده می‌شوند.

 

 




چرا “آنتیک”، آری و “قاتل و وحشی”، نه؟

سینماروزان/حامد مظفری: حضور فیلم “آنتیک” ساخته هادی ناییجی در بخش مسابقه جشنواره فجر۴۳ یک پرسش جدی را پیش رو می‌گذارد.

 

“آنتیک” مثل “قاتل و وحشی” پروانه نمایش نداشته و شنیده شده دلیل این مسأله خط داستانی فیلم است درباره راه اندازی یک امامزاده توسط دو کلاهبردار با بازی پژمان جمشیدی و بیژن بنفشه‌خواه.

 

چطور “آنتیک” توانسته وارد جشنواره شود ولی “قاتل و وحشی” نمیتواند؟

اگر ملاک پروانه نمایش است که هیچ کدام ندارند، تازه “قاتل و وحشی” در عین بی‌مجوزی، پروانه نمایش خارجی دارد که آن یکی ندارد، پس چطور “آنتیک” وارد فجر۴۳ شده و “قاتل و وحشی” نشده؟

 

با توجه به اینکه هادی نائیجی کارگردان “آنتیک” هم در شورای پروانه ساخت و هم شورای پروانه نمایش دولت جدید است می‌توان این پرسش را طرح کرد که اگر حمید نعمت الله هم عضو شورای پروانه نمایش بود، “قاتل و وحشی” هم می‌توانست وارد فجر گردد؟

 

جناب ناییجی! شما که روحانی هستید و مرد خدا، بد نیست حمید نعمت‌الله را همچون برادر دینی خویش دیده و هرچه زودتر از طریق همان شورای پروانه نمایش که در آن حضور دارید، مشکل “قاتل و وحشی” را هم حل کنید‌




پیشنهاد آمرانه‌ی مخاطبان به حمید نعمت الله درباره “قاتل و وحشی”: کلکش را بکن! 

سینماروزان/حامد مظفری: فیلم توقیفی “قاتل و وحشی” در دولت رییسی پروانه نمایش خارجی گرفت با این حال سر باز بودن لیلا حاتمی در بخش عمده آن باعث شده فیلم نتواند پروانه نمایش داخلی بگیرد و نیازمند استفتائات فقهی باشد برای حل مشکل.

 

با تغییر دولت و قرارگیری منوچهر شاهسواری به عنوان دبیر جشنواره فجر۴۳ شایعه شد که ممکن است “قاتل و وحشی” وارد جشنواره گردد و بخش خارج مسابقه ای ایجاد گردد برای نمایش این گونه فیلم‌های مسأله دار‌. اتفاقی که بعد از ۸۸ و با روی کار آمدن دولت دوم احمدی‌نژاد در جشنواره فجر۲۸ رخ داد و آثاری مثل به رنگ ارغوان، آتشکار، تسویه حساب و..‌، وارد جشنواره شده و حسابی هم دیده شدند‌.

 

اخیرا حميد نعمت الله نیز کتبا درخواست خود برای نمایش ولو در حد یک یا دو سانس “قاتل و وحشی” در جشنواره را ارائه داده؛ درخواستی که حتی در صورت تحقق، معلوم نیست مشکلات حول فیلم را کمتر کند یا بیشتر؟

جالب است که بدنه مخاطبان در واکنش به این تقاضای نعمت‌الله، به او پیشنهادی آمرانه داده‌اند؛ مخاطبان در فضای مجازی به نعمت‌الله گفته اند قید پروانه نمایش را بزند و کلک ماجرا را بکند و نسخه اصلی فیلم را به اشتراک بگذارد تا همگان ببینند‌.

 

مخاطبی گفته وقتی بناست فیلم در آرشیو خاک بخورد چه بهتر که به فضای مجازی بیاید و دیگری گفته حتی نعمت‌الله و سرمایه‌گذار فیلم -محمدصادق رنجکشان-می‌توانند شماره کارت اعلام کنند تا مثل ماجرای توقیف “سنتوری”، هزینه تماشا به حساب مالکان برود‌‌.

 

خواسته مخاطبان این است؛ نسخه اصلی را منتشر کنید و خلاص! مالکان “قاتل و وحشی” چه خواهند کرد؟؟

باز هم نامه نگاری برای دریافت یک یا دو سانس در فجر و نهایتا به مانند “خانه پدری”، اکران های محدود و موضعی یا به مانند “تفریق” و “برادران لیلا” و “ارادتمند…”، نسخه اصلی منتشر خواهد شد؟

فیلم قاتل و وحشی
فیلم قاتل و وحشی

این هم نباید یادمان برود که الان با ۸۸ خیلی فرق میکند، آن زمان هنوز دوره دی‌وی‌دی بود، نه اندروید و آی‌او‌‌‌اس همه‌گیر شده بود و نه بنی‌بشری می‌دانست تلگرام و اینستاگرام چیست و از این رو نمایش مثلا “تسویه حساب” در جشنواره می‌توانست فضا را عوض کند ولی حالا چطور؟ بماند که در همان زمان نیز نمایش محدود “صد سال به این سالها” و “زمهریر” در فجر۲۸ نه تنها مشکل را حل نکرد که سوءتفاهمات چند برابر شد و آن فیلم‌ها همچنان توقیفند‌.

 

زمانه، عوض شده و اکنون مردم هستند که آمرانه از مالکان یک فیلم می‌خواهند تا اثر خود را به اشتراک گذارند جهت استفاده عامه علاقمندان و نه انحصاری و برای جماعتی اندک.

 

 




چه کسی محسن چاووشی را به فیلم”سنتوری” رساند؟/روایتی از یک بانوی کارگردان

سینماروزان: داریوش مهرجویی مدتها دنبال صدایی متفاوت برای فیلم “سنتوری” می گشت و یک روز ناگهان گفت صدایش پیدا شد و فردا باید کلید بزنیم!

 

تینا پاکروان کارگردان این سالها و دستیار مهرجویی در فیلم “سنتوری” با بیان مطلب فوق در برنامه “اکنون”سروش صحت گفت: اینکه مهرجویی ناگهان گفت فردا کلید بزنیم واقعا سورپرایز بود چون به هر حال تامین تجهیزات و سفارش دوربین و…، زمان می برد ولی او گفت فردا کلید بزنیم و محمدرضا شریفی نیا که پشت مهرجویی بود اشاره کرد که قبول کن.

 

پاکروان درباره چگونگی آشنایی مهرجویی با چاووشی بیان داشت: به نظرم شریفی نیا بود که چند قطعه چاووشی را برای مهرجویی پخش کرد و او هم خوشش آمد‌.

 

پاکروان افزود: چاووشی در آن زمان در دفتر امیرحسین شریفی -تهیه‌کننده سینما که فیلم “پری” را تولید کرده-مشغول کار بود و شاید شریفی‌نیا که سابقه همکاری با شریفی را داشته در همان جا با چاووشی آشنا شده و کلید همکاری خورده باشد…