1

زن‌های دیگر حذف شدند تا من بمانم/بخشی از پشت صحنه‌ی «کارناوال» به روایت رویا میرعلمی

سینماروزان: رویا میرعلمی درباره اجرایش در برنامه «کارناوال»فیلمنت می گوید که اکثر تماشاچی‌ها او را به عنوان بازیگر کمدی می‌شناسد، اما حالا بُعد دیگری از هنرش را دیده‌اند که کاملا جدی است. میرعلمی میگوید: ابتدا خانم‌های بازیگر دیگری هم در کارناوال بودند اما نشد که تا پایان بمانند..

 

اجرای اول و دوم رویا میرعلمی در «کارناوال» محصول اختصاصی فیلم نت با اینکه در بخش‌هایی دستخوش ممیزی شده‌اند اما آثاری پرکشش شده و توانسته‌اند احساسات مخاطبان را درگیر کنند.

 

میرعلمی با اینکه برای مخاطبان تلویزیون به عنوان یک بازیگر کمدی شناخته می‌شود اما در این دو اجرا دست به چالش مهمی زده و آثاری کاملا جدی روی صحنه برده است. او تنها زن شرکت‌کننده در فستیوال «کارناوال» است و از این جهت هم با چالشی جدی روبه‌رو بوده است.

 

رویا میرعلمی در مصاحبه‌ای درباره چالش‌های پیش رویش برای اجرا در کارناوال گفته و توضیح داده که با حرکت از کمدی به سمت اجرایی جدی، مخاطبانش را با یک تغییر مواجه کرده است. او می گوید: اکثر تماشاچی‌ها من را به عنوان یک بازیگر کمدی می‌شناسد، چون از زمان سریال‌های سروش صحت تا برنامه‌های اخیر مثل جوکر، کمدی زیاد کار کرده‌ام، اما حالا تماشاگران «کارناوال» یک بعد دیگری از هنر من را دیده‌اند که کاملا جدی است.

 

میرعلمی درباره اهمیت امیدواری و تلاش برای ادامه زندگی که در اجرایش جاری است، توضیح می دهد: نمایشی اجرا کردم درباره زندگی فریدا کالو و ونسان ونگوگ که مثل اسمش بسیار خیال‌پردازانه است. موضوعی انسانی است درباره امید. جایی که آدم به انتهای صبر خود می‌رسد و فکر می‌کند دنیا برایش تمام شده و غیر از سیاهی دیگر رنگی نیست ولی همیشه روزنه‌ای هست که به هرحال به داد آدم‌ها می‌رسد. چیزی را که من همیشه متصور بوده‌ام این است که آدم‌ها خودشان برای خودشان امید درست می‌کنند. فکر کردم چنین مضمونی باید در قالب نمایش اجرا شود تا ابعاد مختلفی در آن گنجانده شود.

 

او درباره چگونگی رسیدن به ایده همراهی ونگوگ و فریدا عنوان می کند: پنج سال پیش من نقاشی‌های علیرضا کریمی مقدم که یک آرتیست بسیار هنرمند و فرهیخته‌ای هستند را دیدم که در آن فریدا و ونسان کنار هم قرار گرفته بودند. با ایشان وارد گفتگو شدم. می‌خواستم نمایشنامه‌ای بنویسم و کاری مشترک انجام دهیم. آن زمان نشد اما این در سر من باقی ماند. در نهایت آن را برای اجرا به «کارناوال» آوردم و در هفده دقیقه آماده کردم تا برای مخاطبان به‌صورت گسترده اجرا شود.

 

میرعلمی تنها زن شرکت‌کننده در رقابت «کارناوال» است. او از احساسش در این رابطه می گوید: من همیشه به چالش علاقه‌مند بوده‌ام. اینجا هم کم چالش نداشته‌ام. ابتدا خانم‌های دیگری هم بودند اما نشد که تا پایان بمانند. من به عنوان کسی که کار هنری می‌کنم برایم جالب بود این کار را به سرانجام برسانم. به هرحال من سالیان سال در نمایش بوده‌ام و برای جشنواره‌های مختلف کار روی صحنه برده‌ام. از اول به دنبال برد و باخت نبوده‌ام تنها مساله‌ مهم، اثرگذاری و احترام به مخاطب بود. دلم می‌خواست اثری آبرومند به مخاطب تحویل دهم و همین هم شد. بعضی تماشاگران بعد از دیدن اجرا می‌گفتند برای اولین‌بار بوده که تئاتر دیده‌اند و تصمیم دارند باز هم برای تماشای تئاتر بروند و همین برایم کافی است.

 

«کارناوال» به کارگردانی و اجرای رامبد جوان و به تهیه‌کنندگی محمد شریفی شب های چهارشنبه در پلتفرم فیلم‌نت منتشر می‌شود.

 

 

 




مرگ مهرداد فلاحتگر؛ بازیگر نقش سینوهه‌ی سریال «یوسف» و کاشفِ مصطفی زمانی!

سینماروزان/حامد مظفری: مهرداد فلاحتگر بازیگر تلویزیون و سینما در ۶۶سالگی مرحوم شد.

 

مهرداد فلاحتگر زاده ۱۳۳۸ بابل بود و از هشت سالگی با خانواده به فریدونکنار مهاجرت کرد. مادرش از جمله بازیگران تعزیه در فریدونکنار بود و همو بود که فرزند را به بازیگری علاقمند کرد.

او تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی رشته بازیگری در دانشگاه آزاد ادامه داد و فعالیت هنری خود را با بازی در تئاتر آغاز کرد و پس از آن به عرصه سینما و تلویزیون نیز راه یافت.

 

فلاحتگر از اواسط دهه هفتاد و توأمان کار در سینما و تلویزیون را آغاز کرد و از اولین کارهایش می‌توان به فیلمهای «پاکباخته» و «آژانس شیشه ای» و سریال‌ «بازگشت پرستوها» اشاره کرد.

 

او بعد از بازی در سریال «مردان آنجلس» به بازیگر ثابت کارهای فرج‌الله سلحشور بدل شد و در سریال «یوسف پیامبر» در نقش سینوهه پزشک فرعون بازی داشت ضمن اینکه روایتی وجود دارد درباره اینکه در زمان فراخوان انتخاب بازیگر یوزارسیف، این مهرداد فلاحتگر بوده که مصطفی زمانی-از جوانان خوش‌چهره و مستعد مازندرانی و همشهری فریدونکناری خود- را برای ایفای نقش بزرگسالی یوسف پیامبر به فرج‌الله سلحشور معرفی کرده بود و اسباب شهرت زمانی را رقم زد ولی در مقابل هیچ گاه ندیدیم که مصطفی زمانی بعد از مشهور شدن و در پروژه های دوران نامداری خود، فلاحتگر را وارد کار کند…

 

چهره‌ی دوپهلوی مهرداد فلاحتگر باعث شده بود به یکی از بازیگران قابل اتکا برای نقش‌های مکمل خاکستری متمایل به منفی بدل شود و بدین ترتیب شرایطی برایش ایجاد گردید که به غیر از سلحشور و حاتمی‌کیا با کارگردانان مختلف مثل کیانوش عیاری(بودن یا نبودن/سفره ایرانی)، رخشان بنی‌اعتماد(زیر پوست شهر)، بیژن بیرنگ(سیندرلا)، ابراهیم وحیدزاده(عشق فیلم/عروسک)، مسعود کیمیایی(جرم)، سعید اسدی(فرود در غربت)، خسرو معصومی(رسم عاشق کشی و کار کثیف)، واروژ کریم مسیحی(تردید)، کمال تبریزی(دوران سرکشی)، حسن هدایت(محاکمه/جستجو در شهر) و…، همکاری کند.

مرگ مهرداد فلاحتگر بازیگر
مرگ مهرداد فلاحتگر بازیگر

فلاحتگر سابقه تهیه‌کنندگی دو فیلم ویدیویی به نام‌های «شهر اردیبهشت» و «به خاطر خواهرم» را در کارنامه داشت و از این میان «شهر اردیبهشت» را خودش کارگردانی کرده بود. او همچنین یک فیلم ویدیویی با عنوان «تو یک علامت سوال بزرگی» را ساخته بود.

 

مهرداد فلاحتگر از علاقمندان هنر تعزیه بود و اذعان داشته بود: «با وجود اینکه نه اهل خنده هستم و نه اهل گریه اما تعزیه دو طفلان مسلم همواره اشک مرا درآورده…»

 

 

 




حلوا حلوای«سینمای ارگانی» توسط دو مدیر تازه‌کار ارگانی!

سینماروزان/حامد مظفری: حدود یک دهه و نیم بعد از آن که عنوان «سینمای ارگانی» را در سینماروزان باب کردیم و برای تولیدات متصل به نهادها و ارگان‌های دولتی و حاکمیتی به کار بردیم، خرسندیم که می‌بینیم برنامه «هفت» تلویزیون، میزگردی گذاشته برای بررسی محصولات ارگانی با تاکید موکد بر عبارت «سینمای ارگانی».

 

فقط تعجب کردیم که دیدیم دو مدیر تازه‌کار ارگانی-یکی از شهرداری و دیگری از حوزه- را گذاشته اند جلوی همدیگر تا به حلوا حلوای سینمای ارگانی بپردازند و مرتب به فواید فیلمسازی توسط ارگانها و نهادها بپردازند.

 

شیوه‌ی درست‌ترِ چنین برنامه‌هایی آن است که موافق و مخالف را جلوی هم بنشانند و درباره سوژه به ارزیابی نقاط قوت و ضعف بپردازند و به‌جای اینکه کاملا یکطرفه به تقبیح یا تحسین جریانی بپردازند، شرایط ارزیابی نسبی سوژه را از هر دو منظر له یا علیه پدید آورند. اینکه مریم پیرکاری مدیر تازه‌کار تصویرشهر و محمد ساسان مدیر جوان سوره، را دربرابر هم قرار می‌دهند تا درباره مزایای سینمای ارگانی صحبت کنند واقعا چه خروجی بدردبخوری را پیش‌روی مخاطب قرار میدهد.؟

 

این شیوه برنامه‌سازی شبیه همان گزارش-آگهی‌هایی نیست که مثلا روابط عمومی بانک‌ها یا شرکتهای بیمه‌ای در انتهای سال به نشریات می‌دهند و از ابتدا تا انتها درباره دستاوردهای خود سخن می‌گویند؟

 

جالب است که در برنامه‌ی هفت، مدیر تصویرشهر می‌فرماید که بجای واژه ارگانی بگویید سینمای نهادی(!) و مدعی میشود ارگان‌ها هستند که می‌توانند در حیطه تولید مجازی ورود کنند و مدیر سوره یک نشان موفقیت سینمای ارگانی را سیمرغ مردمی فجر۴۳ میداند؛

و یک نفر هم در برنامه نیست که به پیرکاری بفرماید: «چه حسن خواجه، چه خواجه حسن و چه سینمای ارگانی بگوییم چه سینمای نهادی و چه سینمای حاکمیتی؛ مساله فاصله بعید این سینما با نیازهای مخاطب است و نه عنوان آن.»

یک نفر نبود که به ایشان بفرماید: « ابتدا یک پیاده‌رو برای همان پردیس ملت که بدل شده به پردیس ثابت جشنواره‌های ارگانی، ایجاد کنید و بعد به سراغ تولید مجازی بروید! میشود ورک‌شاپ گذاشت با شماری از افراد درجه دو و سه و بعد مدعی توسعه فناوری‌های روز شد؟؟»

همان طور که یک نفر نبود به ساسان بگوید: «منظورتان همان سیمرغی است که دارنده‌اش ناگاه به کم‌فروشِ اکران نوروز بدل شد؟ منظورتان همان سیمرغی است که در زمان جشنواره هم ده ها ایراد و شبهه نه فقط از سوی اهالی رسانه که از سوی همان‌ اهالی سینما بدان وارد بود؟؟ و هیچکس نفهمید چگونه میشود فیلمی سیمرغ مردمی فجر را بگیرد و بعد در اکران نوروز فروشش کمتر از دایناسور، موسی(ع)، کوکتل مولوتف، رها، پسر دلفینی و بامبولک باشد و به عبارتی از آخر، دوم شود؟؟»

 

به نظر می‌رسد این حلوا حلوا کردن یکطرفه سینمای ارگانی در برنامه هفت پاسخی باشد به انتقادات دو هفته قبل مهمانان همین برنامه -سید ضیاء هاشمی و علی قائم‌مقامی- از نحوه فیلمسازی ارگانی که مقصران اصلی گرانی تولید هستند و با همه بریز و بپاش‌ها، بخش عمده تولیدات آنها در گیشه و در ارتباط با مخاطب ناکامند. البته که روی سخن مهمانان آن برنامه و به ویژه مصداقی که بر آثار میلیاردی شکست‌خورده داشتند به تولیدات فارابی بود. پس چرا گردانندگان هفت نرفتند مثلا سراغ معاون فرهنگی فعلی یا سابق فارابی و او را روی آنتن نیاوردند که پاسخ گوید؟

 

بر فرض که مدیران فارابی علاقه‌ای به حضور نداشته‌اند، این دو مدیر ارگانی مشاوری نداشته‌اند که به آنها بگویند مسأله فارابی ربطی به دیگر ارگانها ندارد و شما به جای دیگری روی آنتن نرو؟

حلوا حلوای سینمای ارگانی روی آنتن برنامه هفت
حلوا حلوای سینمای ارگانی روی آنتن برنامه هفت

پی‌نوشت: آنچه از همان زمان ابداع واژه‌ی «سینمای ارگانی» در سینماروزان، محل بحث بود تفاوت بین محصول خوب و بد است و بارها در سینماروزان بین فیلم ارگانی خوب و فیلم ارگانی بد، تمایز قائل شدیم و ارگان‌های سینمایی را نیز از دریچه عملکرد کلی آنها بررسی کردیم.

از این منظر تفاوت محسوس می‌بینیم بین فارابی و تصویرشهر با حوزه هنری. حوزه هنری در سالهای اخیر نه تنها حواسش به اکران آثارش بوده بلکه شماری از سینماهای قدیمی تهران و شهرستان ها را بازسازی کرده و کوشیده با کاستن از تولیدات، نقشی داشته باشد در مرمت انبوه سینماهای مصادره‌ای و ارتقای آنها ولی فارابی جز تولید انبوه فیلم ارگانی برای جشنواره کودک یا فجر، کاری کرده؟؟ یا تصویرشهر که عملا در قافیه رقابت با پردیس‌داران ارگانی، قافیه را باخته و حتی نمیتواند یک پیاده‌رو برای پردیس ملت ایجاد کند؟ تصویرشهر نمی‌توانست حداقل یکی از چندین سینمای قدیمی و مستعمل پایتخت را خریداری و بازسازی کند؟ چطور حوزه توانست سینماهای شاهد و بهمن و آفریقا و استقلال را نوسازی کند ولی تصویرشهر نمیتواند مثلا سینما کوچ یا سینما مرکزی یا سینما پارس یا یکی از ده‌ها سینمای رهاشده‌ی لاله‌زار را خریده و بازسازی کند؟؟

فارابی چطور؟ فارابی که در سال‌های مختلف مستقیم یا غیرمستقیم زعیم جشنواره فجر بوده چرا همان وعده‌ی مدیران ارگانی مبنی بر ساخت یک پردیس چندمنظوره برای همین جشنواره فجر را عملی نکرده تا هر سال در ایام جشنواره دست به دامن برج میلاد نباشند که جا به جشنواره بدهد یا نه؟؟ فارابی نمی‌تواند سینماهایی مثل رادیوسیتی یا پارامونت را با ارگان مصادره‌کننده، شریک شده و اقدام به بازسازی و تبدیل آنها به کاخ جشنواره کند؟

 

 




اعتراف دربرابر دوربین/فیلم ایرانی «اتاقک گلی» ، اشک فراستی را درآورد!/اشکم درآمد و سیگار روشن کردم!+فیلم

سینماروزان: مسعود فراستی منتقد سینمای ایران به تازگی اعتراف کرده که با دیدن فیلم «اتاقک گلی» به ناگاه دچار غلیان احساسات شده و اشکش درآمده.

 

فراستی در تلویزیون همشهری و دربرابر محمد عسگری کارگردان «اتاقک گلی» با اعتراف به تحت تاثیر قرار گرفتن از این فیلم گفته که ناگاه حین تماشای فیلم وسط سالن، سیگار روشن کرده و شروع به کشیدن نموده!

«اتاقک گلی» فیلمی است در بستر حوادث مرتبط با عملیات مرصاد که سه سال پیش تولید شد و با وجود کیفیت قابل اعتنای روایت و تصویر، مدتها پشت خط اکران ماند تا حالا که روی پرده رفته و آن هم با حداقل سانس و سالن.

 

محمد عسگری کارگردان فیلم در گفتگویی با خبرگزاری ایرنا با انتقاد از برخی مدیران ارگانی که فقط فیلم تولید میکنند و هیچ برنامه ای برای اکران ندارند، بیان داشت: تولید فیلم در نهادها و ارگان‌ها مفهوم دارد اما پخش فیلم هیچ مفهومی برای ارگان‌ها ندارد؛ پخش فیلم برای هیچ ارگانی، مهم نیست و برای آن بودجه جدایی در نظر گرفته نمی‌شود. وقتی ۳۵ میلیارد تومان هزینه تولید یک فیلم است، باید حداقل ۵ میلیارد تومان برای پخش آن برآورد شود. هزینه تبلیغات محیطی و دیجیتال باید در نظر گرفته شود؛ خصوصا این دست فیلم‌ها که نمی‌توانند در ماهواره تبلیغ شوند. این طور می‌شود که فیلم صاحب دارد اما بعد از تولید، در پخش، بی‌صاحب می‌شود و توقع دارند خود فیلم رویه پخش و تبلیغات را طی کند. به نظر من، پروسه پخش یک فیلم از تولید آن سخت‌تر است.

او تاکید کرد: مساله این است که افراد تصمیم گیرنده در برخی ارگانها نظامی هستند درحالیکه تصمیم‌گیرنده ارگان هنری باید هنرمند باشد نه نظامی. رئیس فارابی یا رییس سازمان سینمایی سوره و… باید از میان سینماگران انتخاب شود. سینما را باید خود سینماگران اداره کنند. در میان سینماگران، مدیران توانمندی را داریم. چرا از آنها بهره نمی‌بریم؟؟

برای تماشای فیلم گفته‌ های فراستی اینجا را ببینید.

 




حامد مظفری روی آنتن مطرح کرد: چرا «پیرپسر» گزینه‌ی بهتری برای معرفی به اسکار است؟+ ماجرای تولید سه پروژه‌ی چرب با کپی‌برداری از «پیرپسر»!   

سینماروزان: امسال خوشبختانه فیلمهای بدردبخور برای معرفی به اسکار۲۰۲۶ کم نداریم؛ از «پیرپسر» و «زن و بچه» تا «غریزه» فیلمهایی هستند که دور از فضای ارگانی‌سازی متداول سالهای اخیر تولید شده‌اند و می توانند گزینه‌ی معرفی به اسکار باشند‌…

 

حامد مظفری منتقد و روزنامه‌نگار با بیان مطلب فوق روی آنتن رادیوتهران گفت: اینکه چقدر شانس داریم اسکار بگیریم مساله ای دیگر است ولی اینکه به هر حال هر سه گزینه اصلی امسال، آثاری استاندارد و قصه‌گو هستند که دو تای آنها در اکران داخلی هم موفق بوده‌اند، جای امیدواری می‌گذارد…

 

مدیرمسئول رسانه تحلیلی سینماروزان ادامه داد: شخصا فکر میکنم «پیرپسر» گزینه ی بهتری برای معرفی به اسکار است به یک دلیل عمده و اینکه اکتای براهنی در این فیلم، راه خودش را رفته بدون اینکه بخواهد از کیارستمی و فرهادی و دیگران کپی کند یا دور باطل سینمای جشنواره‌پسند را طی کند‌. به جز این، فیلمش یک حسن پورشیرازی ایده‌آل هم دارد که هم توجه داوران جشنواره‌ روتردام را کسب کرده و هم‌ اینکه استانداردهای بازیگری این سالها را که متاسفانه با آفت حضور نابازیگران در نقش‌های پابه سن گذاشته روبرو بوده، ارتقا داده و دوباره ثابت کرده که پیر و جوان ندارد؛ سینمای حرفه‌ای، بازیگر حرفه‌ای میخواهد.

 

این منتقد سینما افزود: موفقیت اکران داخلی «پیرپسر» و اینکه به‌زودی رتبه‌ی پرفروش‌ترین فیلم سال را کسب خواهد کرد میتواند پتانسیل مناسبی هم برای اکران خارجی و پخش در کشورهای دیگر برایش فراهم کند.

حامد مظفری روی آنتن زنده مطرح کرد: چرا «پیرپسر» گزینه‌ی بهتری برای معرفی به اسکار است؟
حامد مظفری روی آنتن زنده مطرح کرد: چرا «پیرپسر» گزینه‌ی بهتری برای معرفی به اسکار است؟

حامد مظفری تاکید کرد: باید انذار داد که با موفقیت تجاری «پیرپسر» همین حالا که هنوز اکران این فیلم ادامه دارد، زمزمه تولید سه پروژه با همین مایه های طغیان اولاد/وابستگان علیه شرّ واحده-که یکی از سه پروژه، ورژن زنانه طغیان است و یکی هم ورژن کوئیری!- شکل گرفته و هر سه پروژه هم عقبه‌ی مالی پر و پیمانی دارند ولی رک باید بگوییم این داستان‌پردازی و فضایی که اکتای براهنی خلق کرده همین یک بار جواب میدهد و دوستان فیلمساز بیخود وقت شان را صرف کلک به سرمایه‌گذار و اغوای او با وعده ی تولید یک پیرپسرِ تازه ننمایند.  به‌جای کپی از «پیرپسر»، سوژه های بکر و دست نخورده پیدا کنند و تولید حرفه‌ای بی‌ادا را پیشه سازند. کپی‌کاران اگر اصلا کتاب هم نمی‌خوانند لااقل مروری کنند بر اخبار حوادث و سعی کنند عجیب ترین ماجراها را به زمینی ترین شکل ممکن بازسازی کنند.

 

 




به‌خاطر «شوگر مامی»؟؟/چهار شورا عوض شد تا این فیلم، پروانه بگیرد!

سینماروزان: فیلم «غیبت موجه» ار جمله فيلم‌های توقیفی است که بعد از پنج سال تازه بعد از جنگ دوازده روزه توانسته روانه اکران گردد و آن هم فقط با حدود ده سالن سینما که علنا معنایی ندارد جز تمایل تصمیم‌گیران به دیده #نشدن چنین فیلمی.

«غيبت موجه»- با بازی ابوالفضل پورعرب، میترا حجار، علی اوجی، امیررضا دلاوری و سام نوری- نخستین محصول رسمی سینمای ایران است که به پدیده شوگرمامی در جامعه ایرانی می‌پردازد و شاید یک دلیل اصلی توقیف چندساله فیلم‌ نیز همین مساله باشد.

عباس رافعی کارگردان اثر درباره وضعیت فیلمش به همشهری میگوید: این فیلم بعد از ساخت به‌خاطر سوءتعبیرها نتوانست اکران شود و در مدت توقیف چهار شورای پروانه نمایش ‌تغییر کرد. شورای اول معتقد بود که این فیلم باید پایانش تغییر کند، شورای دوم معتقد بود که باید دو شخصیت فیلم تغییر کنند. شورای سوم هم کلا عنوان کرد فیلم نباید نمایش داده شود و درنهایت در این دوره شورا با ممیزی به «غیبت موجه» پروانه نمایش داد.

رافعی با انتقاد از محدودیت‌های علیه فیلم به ایسنا میگوید: اجحافی که در حق این فیلم شده، چهار سال قرار گرفتن در محاق بوده و الان هم که در کنار فیلم‌های پرزرق‌ و برق اکران شده به حاشیه رانده می‌شود و اینکه تعداد سینماها محدود است و در همان سینماهای محدود هم فقط روزی یک سانس به فیلم داد‌ه‌اند تکلیف را روشن می‌کند.

او درباره روزآمد بودن مضمون فیلمش بیان میدارد: فیلم «غیبت موجه» را چهار سال پیش ساخته‌ام و بنا به اعمال سلیقه های اعضای چهار دوره شوراهای پروانه نمایش و ممیزی ها، تغییراتی در آن به وجود آمد که شد این فیلمی که می بینید، شاید اگر در زمان خودش و بدون این ممیزی ها اکران می‌شد می‌توانست در تلطیف فضای تلخ آن زمان موثر واقع شود، هرچند که هم اکنون نیز سینما باید همین کارکرد را داشته باشد به ویژه بعد از شوک های حاصل از جنگ و مضمون انسانی فیلم هیچ گاه کهنه نمیشود‌.




برگزاری بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر در کیش!

سینماروزان: سه ماه پیش بود که توییتی از علی اکبر ولایتی منتشر شد درباره برگزاری بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر در جزیره کیش و با تغییر نام به “جشنواره خلیج فارس”.

 

پیشنهاد ولایتی-بخصوص از حیث تغییر نام- منطقی می‌نمود و هرچند از سوی رسانه های مستقل همچون صبح‌سینما مورد توجه قرار گرفت ولی جنگ ناگهانی ایران-اسراییل همه چیز را به محاق برد تا حالا که در دیداری مشترک، روسای سازمان سینمایی دست یاری دراز کرده اند به سمت معاون فرهنگی سازمان مناطق آزاد که کمک کند برای برگزاری جشنواره موسوم به جهانی فجر در کیش!

 

روح‌الله حسینی معاون ارزشیابی و نظارت که دبیر بین‌الملل فیلم فجر شده، در نشست با معاون فرهنگی مناطق آزاد گفته: ما آماده‌ایم مهمترین رویداد بین‌المللی سینمای ایران، یعنی بین‌الملل فیلم فجر را با حضور دویست مهمان خارجی(!) که تعدادی از آنها از چهره‌های مهم و تاثیرگذار سینمای جهان هستند، در جایی همانند جزیره کیش برگزار کنیم. 

 

رائد فریدزاده رئیس سینما نیز خطاب به معاون فرهنگی مناطق آزاد فرموده: می‌توانیم برخی رویدادها همانند جشنواره کیش که چندین سال برگزار نشد را با مجددا برگزار کرد. حتی می‌توانیم بخش‌هایی از جشنواره بین‌المللی فیلم فجر را در کیش برگزار کنیم. همچنین کمپ‌های استعدادیابی سینمایی نیز می‌تواند در آنجا شکل گیرد. 

 

در نقطه مقابل مهدی مزینانی معاون فرهنگی مناطق آزاد هیچ چیزی را قطعی نکرد و همه را به بالادست خود محول نمود به خصوص تامین اعتبار لازم برای همکاری را.

مزینانی گفت: اولین چیزی که به نظرم می‌رسد این است که باید تفاهم‌نامه‌ای جامع آماده شود. چیزی که اتفاق می‌افتد این است که مشاهده این تفاهم‌نامه در سایت مدیران عامل به منزله لازم الاجرا بودن آن است. باید بستر را برای انجام کارهای اصولی آماده کرد و لازم است کاری کنیم که دیگر نگویند صرفا در زمان فلانی چنین فعالیت‌هایی انجام شده است. ما باید کاری کنیم که بعد از ما نیز این مسیر عوض نشود. لذا حتما باید این زیر ساخت‌ها در یک تفاهم‌نامه آماده شده و به سمت اجرایی شدن پیش رود. یقین بدانید تا روزی که من هستم برای امور فرهنگی پافشاری خواهم کرد. وقتی دبیرخانه مناطق آزاد یک کار را به صورت ملی می‌بیند، معاونانش را در مناطق مختلف مکلف می‌کند و می گوید از نظر من در صد نمره ارزیابی تو، بیست نمره کار فاخر سینمایی است. بنابراین از این به بعد او به دنبال این است که از مدیرعاملش پول بگیرد. اگر ما برنامه جامعی تدوین کنیم آن معاون فرهنگی، اجتماعی وگردشگری برای اینکه سرسال نمره اش را بگیرد، برای گرفتن آن تلاش خواهد کرد. ما اگر این مسیر را برویم می توانیم بودجه بگیریم. 

 

زمان برگزاری بین‌الملل فجر هنوز مشخص نیست ولی شنیده ها از برگزاری آن در پاییز خبر میدهد و هرچند هم فریدزاده و هم دبیر بین‌الملل فجر به دنبال برگزاری در کیش هستند اما آنچه از فحوای کلام معاون مناطق آزاد برمی‌آید نیاز به تایید بالادست مناطق آزاد است که به هر حال هرچه نباشد باید اعتبار اسکان و سفر و همچنین محل برگزاری جشنواره را تامین کند!

دقت کنید که معاون فرهنگی مناطق آزاد مساله “گردشگری سینمایی” را پیش کشیده یعنی او به دنبال حضور چهره های مطرح سینمایی برای اجرای تفاهم است.

دبیر بین‌الملل فجر مدعیست ۲۰۰ مهمان خارجی به جشنواره می‌آورد و یحتمل آنچه برای مناطق آزاد مهم است، برند بودن مهمانان است و دیگر مثل قبل نمی‌توان با دعوت از تعدادی بنگال و آفریقایی و فیلیپینی و مغول و زنگباری و… گمنام، توجیه تراشید برای اعتبار گیری از مناطق آزاد.

می‌ماند کشاندن پای تعدادی سلبریتی وطنی به کیش که آن هم در تناقض است با ادعاها مبنی بر بین‌المللی بودن جشنواره.

پس چه باید کرد؟

هرچه زودتر لیست آن ۲۰۰مهمان خارجی را منتشر کنند تا مدیران مناطق آزاد بررسی کرده و ببینند حداقل ده سینماگر مطرح جهانی میان آنها هست که توجیه‌گر اعتبار بالای برگزاری جشنواره باشد؟؟

 

 




بعد از مرضیه برومند، حالا استعفای علی دهکردی از مدیریت خانه‌ی سینما⇐اسعدیان همیشه‌حاضر به‌جایش آمد

سینماروزان: پاییز۴۰۲ بود که مرضیه برومند پس از کمتر از هشت ماه از مدیرعاملی خانه سینما استعفا داد و مدتی کوتاه بعد از وی، علی دهکردی بر مدیرعاملی خانه سینما نشست.

حالا کمتر از دو سال علی دهکردی هم قید مدیریت بر خانه سینما را زده و به‌جایش همایون اسعدیان قرار گرفته که همواره حیّ و حاضر است برای خدمت‌رسانی؛ میخواهد شورای صنفی نمایش باشد، می‌خواهد هیات مدیره خانه سینما باشد یا مدیرعاملی خانه؛ همایون‌خان در خدمت‌رسانی حاضر است.

استعفاهای برومند، دهکردی و قبل‌تر فرهاد توحیدی-که از دبیری جشن خانه استعفا داده بود- کنار هم بگذارید کاملا معلوم است هر که وارد حلقه مدیریتی خانه میشود ناگاه روبرو می‌شود با انبوه خواسته های اهالی سینما در رسیدگی به امور معیشتی و رفاهی و چون بنیان‌گذاران خانه سینما از ابتدا ساختاری روشن برای توزیع تسهیلات معیشتی، تدارک ندیده بودند و همه چیز را به دولت واگذار کرده بودند نتیجتا انبوه اعتراضات بیکاری و کم کاری و… روانه مدیران خانه سینما می‌شود و آنها هم خسته از این همه اعتراض، ترجیح می‌دهند قید مدیریت را بزنند.

همایون اسعدیان مدیرعامل خانه سینما شد
همایون اسعدیان مدیرعامل خانه سینما شد

همایون اسعدیان پیشتر سابقه حضور در هیات مدیره خانه سینما را دارد و خوب می‌داند که اعضای خانه سینما با چند مشکل بنیادی مواجهند و از همه مهمتر نداشتن کد بیمه‌ای در ساختار تامین اجتماعی. متاسفانه صندوق هنر، سینماگران را به صورت خویش‌فرما بیمه ميکند و درنتیجه نه بیمه بیکاری برایشان تعریف میشود و نه عیدی و سنوات بهشان تعلق میگیرد! در نهایت هم با حداقل حقوق بازنشسته میشوند. بماند که بیمه تکمیلی درمانی که باز از طریق صندوق به سینماگران ارائه میشود با سقف مثلا ۷میلیون برای درمان دندان در حالی که هزینه ایمپلنت یک دندان به حدود ۲۰میلیون رسیده، یعنی آن که از نظر خدمات درمانی نیز سینماگران به شدت محتاج روال تازه ای هستند.
در دوران محمد خزاعی بر ریاست سینمای دولت سیزدهم، تلاش شد مساله ارتقای بیمه بازنشستگی سینماگران حل شود ولی فوت ناگهانی ابراهیم رییسی، آن طرح را هم نیمه‌کاره گذاشت…

از ته دل برای همایون اسعدیان دعا می‌کنیم بتواند حداقل یک کد بیمه‌ای اختصاصی برای سینماگران در تامین اجتماعی تعریف کند و این بار دیگر حضورش در مدیریت خانه سینما همراه شود با دعای خیر اعضا…




حامد بهداد: باران کوثری از دو سر باخت!+اظهارنظر درباره مهناز افشار   

سینماروزان: حامد بهداد که سال‌ها همکار باران کوثری در فیلم‌های مختلف بود و تجربیاتی مثل گیجگاه، جاندار، هفت ماهگی، سدمعبر، خانه دختر، لطفا مزاحم نشوید، دایره زنگی و… را از سر گذراندند، در گفتگویی به انتقاد از سیاسیونی پرداخت که استفاده خود را از چهره ها می‌کنند و بعد از ممنوع‌کاری آنها را به حال خود رها میکنند‌.

 

حامد بهداد در برنامه خط فرضي گفت: دوست داشتم مهره نسوزد و دوست داشتم باران باشد چون باران بازیگر معمولی نبود، درباره باران رفتار ما قانع کننده نیست.

 

او که در فیلم‌هایی مثل سعادت آباد با مهناز افشار همکار بوده، ادامه داد: همان طور که مهناز افشار بازیگر معمولی نبود دوست می‌داشتم مهناز افشار از این مملکت نرود و بماند و کار کند.

حامد بهداد و باران کوثری و مهناز افشار
حامد بهداد و باران کوثری و مهناز افشار

به گزارش سینماروزان بهداد درباره درگیری های سیاسی باران گفت: رفتار باران کاملا منطقی بود و او کسی نبود که در تب و تاب اتفاقات سیاسی اجتماعی کوتاه بیاید و حرکتی نکند‌. او دختری شر و شرور و دغدغه‌مندِ سیاسی بود با مادری به نام رخشان بنی اعتماد. دختری پر از شور و ولوله و چقدر باران کمک کرد که رأی جمع کند و چقدر فحش خورد برای آنهایی که حالش را هم نمی‌پرسند.

 

حامد بهداد با کلامی ناراحت‌کننده گفت: حالا که باران به اینجا رسید چقدر از هر دو سر باخت. او بازیگری است که به درد سینما می‌خورد و چقدر با باران صحبت کردم و خیلی میخواستم کمک کنم که برگردد و از خودم متنفرم که نشد…[بغض میکند]

 

 




روایت اکتای براهنی کارگردان فیلم “پیرپسر” از آقازاده‌های اخته⇐ تهدید کردند که بر قبر پدرم…! +صحبت‌هایی درباره ساخت تایتانیکِ ایرانی و یک‌ فیلم جنگی بخصوص 

سینماروزان: بدترین قضاوت درباره خانواده براهنی در فروردین سال ۴۰۱ اتفاق افتاد که رضا براهنی فوت کرد. آن زمان سیل فحش و ناسزا به خانواده ما به راه افتاد. در عین اینکه ‌داشتیم فکر می‌کردیم جنازه پدر را ایران بیاوریم یا نه و افراد خانواده هرکدام فکری می‌کردند، فحش‌ها و ناسزاهایی جریان داشت که اگر جنازه به ایران بیاید مثلا روی قبر خرابکاری می‌کنیم و حر‌ف‌هایی از این جنس می‌شنیدیم…

 

اکتای براهنی کارگردان فیلم “پیرپسر” با بیان مطلب فوق به روزنامه شرق گفت: درعین‌حال، می‌دیدم بسیاری از افرادی هم که خودشان را بی‌تفاوت نشان می‌دادند، یعنی کسانی که اهل کتاب و کتاب‌خوانی بودند و روشنفکر هستند،‌ پوزخند می‌زنند و بدشان ‌نمی‌آید از اینکه مثلا الان رضا براهنی نیست و پشت او چنین فضای منفی‌ای وجود دارد. من هیچ‌وقت اظهارنظر مستقیمی درباره مسائل سیاسی انجام نداده و علیه هیچ گروهی صحبت نکرده‌ام، اما هنوز خانواده ما به دلیل فعالیت‌های پدرم قضاوت می‌شود.

 

اکتای ادامه داد: از این حرف‌ها بگذریم، به هر حال مثلا دوم دبستان بودم که یک شب تلفن خانه زنگ خورد و من تلفن را برداشتم و یکی آن سوی خط گفت پدرت همین الان دستگیر شد و من با آن سن کم که فارسی را درست نمی‌فهمیدم، درست متوجه نمی‌شدم دستگیر یعنی چه و بعد گوشی را به مادرم دادم و او جیغ بلندی کشید و متوجه شدیم که پدرم دستگیر شده و ادامه ماجراها. این خاطرات در من سرشار است و از اینها بگذریم. مثلا خاطرات سال‌های 1377 و اتفاق‌های آن دوره، علت مهاجرت خانواده ما که اصلا برمی‌گردد به خطری که پدرم حس می‌کرد و همه اینها استرس‌ها، افسوس‌ها و هیجان‌هایی بود که بر تمام افراد خانواده ما چه مادی و چه معنوی اثر گذاشت.

 

اکتای براهنی با اشاره به زندگی آقازادگان معروف افزود: به هر حال خانواده ما یک خانواده فرهنگی و به لحاظ طبقه اجتماعی متوسط بودیم و توان رویارویی با این حجم از مشکلات را نداشتیم.‌ در سنین بالایی پدر و مادرم مهاجرت کردند و شاید سبب خیر برای من شد که درس خواندم. ولی در کل وقتی به دوستانم که فرزندان آدم‌های معروف هستند، نگاه می‌کنم، می‌بینم برعکس چیزی که عموما مردم تصور می‌کنند که این بچه‌ها می‌توانند آزادانه کار کنند، می‌توانم بگویم اصلا این‌طور نیست، بلکه در یک “اختگی” به سر می‌برند. وجود یک پدر قدرتمند به‌عنوان یک آرتیست یا یک حاج‌آقای بازاری یا تحت هر عنوانی، پدر خوب ‌یا پدر بد که خدا نکند مثل پدر فیلم ما باشد، ولی حتی پدر خوب هم خودش سدی جدی در جامعه برای فرزندانش ایجاد می‌کند؛ چرا‌که به سراغ هر کاری می‌روید، دست‌به‌عصا هستید و بلافاصله با پدر مقایسه می‌شوید.

 

اکتای براهنی درباره ادامه فعالیت بعد از “پیرپسر” اظهار داشت: در سینمای ایران قصه کم داریم. حتی در سینمایی که معتقد است آزادتر کار می‌کند هم کمتر قصه داریم. تازه سعی می‌کنیم در سینمای بدنه قصه تعریف کنیم. در سینمای جشنواره‌ای خارج از کشورمان که از قضا موفق است هم قصه خیلی کم داریم. یعنی ۹۰ درصد فیلم‌ها با رنگ و بوی اجتماعی و سیاسی صد‌درصدی ساخته می‌شوند. به نظر من فضاهای دست‌نخورده‌ای در سینمای ایران موجود است. شاید از جنس من نباشد ولی اگر ایده‌ای داشته باشیم که مثلا در سینمای ایران “تایتانیک” بسازیم، چه شکلی می‌شود؟ نمی‌توانیم “یک فیلم جنگی درست و حسابی” بسازیم که جنبه ایدئولوژیک پیدا نکند؟ قله‌های فتح‌نشده این سینما به نظر من زیاد است. رفتن به سمت این موضوعات خطرناک هم هست و ممکن است بیننده را پس بزند یا قبول نکند و سینما که حتما تعجب می‌کند؛ چراکه حتی سرمایه‌گذاران سینما از «پیرپسر» هم تعجب می‌کنند.

 

 




تحقق پیش‌بینی یک ماه و نیم قبل↵فیلم”پیرپسر”صدمیلیاردی شد و عباس آقای سوپرگوشت، ته قلبمان ماند!

سینماروزان/حامد مظفری: حدود یک ماه و نیم قبل که پیش بینی کردیم فیلم “پیرپسر” به راحتی از صد میلیارد فروش عبور خواهد کرد(اینجا را بخوانید) نه جنگی شده بود و نه پیش بینی جنگ میشد و همه چیز ظاهرا در شرایط صلح بود‌.

 

بلافاصله بعد از وقوع جنگ دوازده روزه که اغلب کسب و کارها را متاثر کرد کم نبودند منتقدان و سینماگرانی که آن پیش بینی را به سخره گرفتند و گفتند محال است “پیرپسر” به ۵۰میلیارد هم برسد ولی حالا و در حالی که هنوز به میانه مرداد داغ۴۰۳ نرسیده‌ایم این فیلم توانسته صد میلیارد را پر کند و در نوع خود رکوردی بزند. سه ساعت و خرده ای فیلم تک‌سانس-بدون هر گونه تنفس میانی- به مخاطب ارائه شده و تازه این وسط کلی تعطیلی مختلف به سینماها خورده و یک هفته سینماها نیم بها بوده و دوازده روز نیز در وضعیت جنگی اما “پیرپسر” یک‌تنه و در شرایطی که حتی کمدی های بفروش هم جا زده بودند، به اکران خود ادامه داد و صد میلیارد را رد کرد.

 

“پیرپسر” باز هم می‌تواند بفروشد اگر از سوی سینماداران محدود نشود-تاکید میکنیم سینماداران- چون با وجود همه تندروی‌های سیاسیون، سیاست مملکت فعلا آن قدر گرفتاری دارد که وقتی برای تحدید و توقیف نمانده و همین که حوزه هنری-به عنوان بزرگترین سینمادار ارگانی- نسخه کامل پیرپسر را نشان می‌دهد یعنی حتی در میان ارگانهای حاکمیتی باز احترام به خواسته مخاطب است که اهمیت دارد و نه نظرات تکراری و “مخم، مخم، مخالفم” چندی از کنتراتچیان سوتچی که از سینما تا شبکه خانگی را سیبل کرده‌اند اما کلمه ای درباره کیفیت نازل سریال‌های اخیر تلویزیون حرف نمی‌زند و حتی آن قدر وجود ندارند که بروند سینما و آثار ارگانی تولیدی نهادهای متبوع خود را ببینند تا این آثار از قعرنشینی باکس‌آفیس درآید.

پیرپسر صدمیلیاردی و سندروم عشق به عباس آقای سوپرگوشت!
پیرپسر صدمیلیاردی و سندروم عشق به عباس آقای سوپرگوشت!

در موفقیت “پیرپسر” ورای آن تک سانس فجر۴۳ و جوسازی ایرانی‌جماعت، تلاش‌های عامریان‌فیلم-پخش‌کننده‌اش- که پافشاری کرد بر اکران نسخه اصلی و در عین حال هوای تازه‌ای که اکتای براهنی و عموحسن پورشیرازی ایجاد کردند در ارائه نوعی نگاه انتقادی به جامعه متناقض ایران با پرهیز از آن لات‌گرافی و لمپن‌بازی‌های اپیدمیک در آثار موسوم به اجتماعی، نقش ویژه داشت!

اینکه باستانی فیلم پیرپسر با وجود همه شرارت، نوعی سمپاتی درونی و تعلق خاطر پنهان برای مخاطب ایجاد می‌کند؛ درست مثل عباس آقای سوپرگوشت اجاره‌نشین‌ها که می‌خواست یکجا آپارتمان را بالا بکشد، معنایی ندارد جز آن که “پیرپسر” برخلاف نامش به خوبی توانسته سمپاتی نرینه‌‌هایی را به تصویر بکشد که در مینی‌مم انحطاط باز می‌توانند رعب‌آفرین باشند و برای مخاطب، دوست‌داشتنی. هیچ اصلاحی از مسیر زنانه-مادرانه نیست، عباس آقا با وجود توصیه های نادره‌ی مهربان آخر تا ویرانی آپارتمان‌ پیش رفت و باستانی هم تا ویرانی خود و تیول‌ش ولی هر دو کلی علقه‌ی درونی برایمان ایجاد کرده‌اند، چون همه‌ی ما در ته ذهن‌مان یک عباس آقای سوپرگوشت یا غلام باستانی را مخفی کرده‌ایم.

 

 




فیلمسازی جمشید مشایخی درباره سردار سازندگی!؟/روایتِ هاشمی رفسنجانی را بخوانید 

سینماروزان: مرور خاطرات روزنوشت آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی- از سیاستمداران بعد از انقلاب- هرازگاه به موارد هنری هم برخورد می‌کند.

 

هاشمی رفسنجانی در روزنوشت ۲۴ تیر ۱۳۸۱ درباره دیدار تعدادی از هنرمندان با خود از گلایه های مشایخی از دولت اصلاحات و ابراز ارادت او به دوران سازندگی، نوشته است.

 

در خاطرات رفسنجانی که روزنامه شرق منتشر کرده، می‌خوانیم: آقایان جمشید مشایخى، [جمشید] شاه‌محمدى و خانم [نسرین] غزنوى از چهره‌هاى معروف هنر و سینماى ایران [از شرکت تعاونى فرهنگى و هنرى] آمدند. از عدم همکارى وزارت جهاد کشاورزى، در مورد فیلمی‌که با توافق وزارت جهاد سابق در مورد آبخوان گربایگان تهیه ‌کرده‌اند، شکایت ‌دارند.

 

رفسنجانی ادامه میدهد: آقاى جمشید مشایخى از اینکه در دولت اصلاحات به او توجه نشده، گله‌مند است. گفتند که مایلند براى دوران سازندگى که باعث پیشرفت واقعى ایران شده است، فیلم بسازند و شعار توسعه و سازندگى، همیشه همراه با نمونه‌هاى عینى و عملى بود و مردم احساس صداقت و تطبیق گفتار و کردار مى‌کردند، ولى شعارهاى اصلاحات در جامعه مصداق عینى پیدا نکرده و باعث سرگردانى جوان‌ها شده است. گفتم، فیلم‌نامه را بفرستند اگر مناسب باشد حمایت مى‌کنم.

 

 




نقش سلطنت‌طلبان در تولید فیلم «صبح اعدام»!؟+اعلام رقم دقیق بودجه‌ی تولید/بهروز افخمی مطرح کرد

سینماروزان: بهروز افخمی کارگردان سینمای ایران که فیلم «صبح اعدام» را با محوریت آخرین ساعات زندگی طیب حاج رضایی روی پرده دارد در گفتگویی تفصیلی پیرامون این فیلم از درس‌آموزی فیلم برای سلطنت‌طلبان  سخن گفت.

 

افخمی به روزنامه وطن امروز گفت: این روزها آدم وقتی می‌بیند سلطنت‌طلبانی که در واقع سلطنت‌طلب هم نیستند، بلکه در آن طرف دنیا دارند از راه همین سلطنت‌طلبی کاسبی می‌کنند و پول‌هایی را که دزدیده‌اند و برده‌اند آنجا، دارند خرج می‌کنند، واقعا متعجب می‌شود. آدم واقعا حیرت می‌کند وقتی می‌بیند اینها درباره دوران پهلوی چه می‌گویند؛ آن هم در حالی که ما هنوز زنده‌ایم و یادمان نرفته که چه چیزهایی دیدیم. شاید نمایش چنین چیزی-رفتاری که حکومت پهلوی در اعدام طیب داشت-یک واکنش ناخوادآگاه باشد به اینکه می‌بینم اینها چقدر وقیح هستند. این ممکن است چیزی باشد که قبلا به آن فکر کرده باشم، یعنی به طور غیرمستقیم اذیتم کرده باشد.

 

وی تاکید کرد: بنابراین می‌شود گفت یک جورهایی نشان دادن اعدام این 2 نفر-طیب و اسماعیل رضایی- بدون اینکه جرم خاصی مرتکب شده باشند، بویژه اگر فیلم کاملا به اسناد متکی باشد، باعث یک جور خندیدن و مسخره کردن سلطنت‌طلبانی است که دارند آخرین سال‌های عمرشان را می‌گذرانند و حرف اضافه هم زیاد می‌زنند.

سلطنت‌طلبان و صبح اعدام/اعلام رقم دقیق بودجه‌ی تولید
سلطنت‌طلبان و صبح اعدام/اعلام رقم دقیق بودجه‌ی تولید

این کارگردان با اشاره به سیاه و سفید بودن «صبح اعدام» بیان داشت: ترجیح من این بود که تصاویر را با دوربین نگاتیو بگیرم. منتها متوجه شدیم این کار ۵ میلیارد تومان به بودجه فیلم اضافه می‌کند که خب ما کلاً فیلم را می‌خواستیم با 5 میلیارد تومان بسازیم. یعنی تمام بودجه ما برای ساختن فیلم 5 میلیارد تومان بود ولی اگر می‌خواستیم با نگاتیو تصویر بگیریم، باید ۵ میلیارد تومان جداگانه فقط برای حلقه‌های فیلم و لابراتوار مصرف می‌کردیم. الان هم که فیلم با دوربین دیجیتال رنگی گرفته شده ولی تبدیل به سیاه و سفید شده، به نظر نتیجه خوب است.

 

وی افزود: شاید نمی‌ارزید به اینکه ما نگاتیو خریداری کنیم و نگران شست‌وشوی درست و حرارت دارو و همه مسائلی که مربوط به نظام نگاتیو است باشیم و شاید هم در آن صورت نتیجه باز از همین جهت صدمه می‌خورد چون سیستم لابراتوار ایران دیگر خیلی برای فیلمبرداری استفاده نمی‌شود و برای همین از استاندارد خارج شده و به سختی می‌شود یک لابراتوار استاندارد راه‌اندازی کرد؛ چون دیگر این کار رایج نیست.

 




مصائب مریم معترف بازیگر زن «آپارتمان شماره سیزده»/جنگ دوازده روزه، خانه‌ام را ويران کرد

سینماروزان: خانه‌ی مریم معترف بازیگر باسابقه در جریان جنگ ۱۲روزه تخریب شده و او مجبور گشته به پردیس رودهن برود و در خانه اقوام، زندگی کند.

 

مریم معترف که سابقه بازی در فیلم‌هایی مثل «آپارتمان شماره ۱۳»، «دستمزد» و «سایه خیال» را دارد به خبرگزاری مهر گفت: روز دوم جنگ بود که این اتفاق افتاد و موج انفجار شیشه‌ها و درهای خانه را تخریب کرد و وسایل آسیب دید. تخریب و آسیب به حدی بود که کوچه ما همچنان مخروبه است.

 

وی یادآور شد: سقف خانه پا بر جا است ولی امکان زندگی در منزل هنوز فراهم نیست. طی بررسی‌های انجام شده بنای خانه آسیب ندیده ولی خانه نیاز به بازسازی دارد.

 

معترف درباره اینکه طی روزهای گذشته در کجا ساکن شده است، گفت: در شهر پردیس رودهن و در خانه اقوام زندگی می‌کنم زیرا شرایط برای زندگی در منزل خودم وجود ندارد.

مصائب مریم معترف بازیگر زن "آپارتمان شماره۱۳ "
مصائب مریم معترف بازیگر زن “آپارتمان شماره۱۳ “

بازیگر سریال‌های «هزار برگ و هزار رنگ»، «همسایه ها» و «نوروزنامه» درباره فعالیت‌های مدیران تلویزیون و سینما برای کمک به او گفت: تنها جایی که پیگیری کرد بنیاد مسکن بود که بررسی‌هایی را انجام داد. شخصاً با عباس عظیمی مدیرعامل مؤسسه هنرمندان پیشکسوت تماس گرفتم و به وی اطلاع دادم که چه شرایطی به وجود آمده است اما از وزارت ارشاد یا نهادهای دیگر هیچ تماس یا پیگیری انجام نشده است.




چرا رائد فریدزاده به استودیوی برنامه‌ی تلویزیونی «هفت» نرفت؟/افخمی کدام پرسش اصلی را نپرسید؟

سینماروزان/حامد مظفری: گفتگوی بهروز افخمی مجری برنامه تلویزیونی «هفت» با رائد فریدزاده رییس سازمان سینمایی، گفتگوی ویژه‌ای نبود چون درباره هیچ مبحث جدیدی طرح مساله نشد و فریدزاده هم پیشدستی نکرد و هیچ محتوای تازه‌ای را ارائه نکرد.

 

در نگاه اول اینکه در دوران حساس بعد از آتش بس با اسرائیل این گفتگو روی آنتن رفت می‌تواند دلیل اصلی محافظه کاری باشد اما گفتگو که زنده نبود. یک گفتگوی تولیدی بود که نه در استودیوی هفت که در سازمان سینمایی انجام شده بود.

 

فریدزاده برخلاف سلف خود به استودیوی هفت نرفت. این نرفتن می‌تواند ناشی از اتفاقات اخیر تلویزیون و حمله به ساختمان شیشه ای باشد؟ گرچه هفت در جایی خارج از سازمان ضبط می‌شود ولی باز هم نرفتن فریدزاده جدا از محافظه‌کاری امنیتی، ظن دیگری را پیش رو می‌گذارد.

 

سازمان سینمایی در دوره جدید قصد ندارد بی‌دلیل امتیازات ویژه برای تلویزیون قائل شود؟ به خصوص که همچنان تلویزیون جز در موعد برگزاری جشنواره فجر، در کل سال تعامل فراگیری با سینما و تهیه‌کنندگان ندارد و همچنان فقط شماری فیلم خاص هستند که تیزر آنها مجوز پخش تلویزیونی می‌گیرد و حتی از میان این همه تولیدات سالانه سینما برنامه ای برای خرید رایت لااقل بخشی چشمگیر از آنها صورت نمی‌گیرد. نگاه کنید کنداکتور تلویزیون چقدر خالی است که در اعیاد همچنان فیلم‌های قدیمی مثل «پاکباخته»، «دو نفر و نصفی»، «لیلی با من است»، «آدم برفی» و «اخراجیها» و… پخش می‌کند.

 

فریدزاده در حال ارسال پالس برای مدیران تلویزیون است که اگر دنبال تعامل با سینما هستند ابتدا رفتار عملیاتی در برخورد با سینماگران داشته باشند و بعد انتظار داشته باشند گفتگوها در استودیوهای خودشان ضبط شود؟

به جز این آنچه از فحوای گفتگوی افخمی با فریدزاده برمی‌آید نوعی محافظه‌کاری در طرح پرسش است و همین دست بسته بودن افخمی باعث شده هیچ داده‌ی جدیدی از این گفتگو بیرون نیاید.

افخمی می‌توانست درباره بسیاری از مسائل کلیدی خانواده سینما و از همه مهمتر وضعیت طرح ناتمام ارتقای بیمه بازنشستگی اهالی سینما و فقدان کد بیمه‌ای اختصاصی برای سینماگران در سازمان تامین اجتماعی بپرسد.

او می‌توانست درباره نتیجه‌ی دستورکاری که خود فریدزاده به مدیر تازه‌ی فارابی درباره ارتقای معیشت اهالی سینما داده بپرسد.

چرا رائد فریدزاده به استودیوی هفت نرفت؟
چرا رائد فریدزاده به استودیوی هفت نرفت؟

از همه مهمتر باید موضع رئیس سینما را نسبت به حضور فیلم‌های بدون مجوز در محافل جشنواره‌ای جویا می‌شد. در جشنواره کن فیلم «تصادف ساده»جعفر پناهي بدون مجوز حضور داشت و نخل طلا هم برد.

در جشنواره کارلووی‌واری هم فیلم «بیداد»سهیل بیرقی حضور دارد که مجوز داخلی ندارد. روالی که لابد ادامه هم خواهد داشت…

این، مهمترین پرسشی بود که افخمی می‌توانست از فریدزاده بپرسد و یک بار برای همیشه تکلیف فیلمسازی بدون مجوز را مشخص کند…

ورای اینها اقدام حرفه‌ای تولیدکنندگان «هفت» و مدیران شبکه نمایش را باید ستود که با وجود همه محدودیت‌ها سعی کردند شرایط گفتگو را در سازمان سینمایی فراهم کنند تا هدف اصلی یک برنامه سینمایی که می‌بایست ارتباط مستقیم با مدیران سینمایی باشد، محقق شود.
انعطاف «هفت» و شبکه نمایش جای تحسین دارد و باید سایر برنامه‌سازان تلویزیونی نیز همین قدر سیال عمل کنند و دست از اصرار بیخود بر کشاندن مهمانان به استودیوهای تلویزیون بردارند و اتفاقا دوربین های خود را به دفاتر سینمایی ببرند تا ارتباط بهتری با اصحاب سینما ایجاد گردد.




ذکر خیر بدحجاب و بی‌حجاب توسط وزیر ارشاد

سینماروزان: عباس صالحی وزیر ارشاد به تازگی و همراه با رائد فریدزاده رییس سینما، دیداری با روسای خانه سینما داشته و در این دیدار صراحتا ذکر خیر واکنش میهن‌پرستانه‌ی بدحجاب و بی‌حجاب را کرده و آنها را بخشی از هسته سخت نظام دانسته؛ ذکر خیری که شاید زمینه‌ساز حل مشکل فیلم توقیفی «قاتل و وحشی» گردد؟

وزیر ارشاد همگرایی به وجود آمده در‌جنگ با رژیم‌صهیونی را سرمایه ملی دانسته و گفته: باید قدردان ملت و چهره‌هایی که در زمان‌ احساس خطر (با وجود نقدها)  به میدان آمدند باشیم و‌ نسبت به آینده تغییر مسیرهایی انجام دهیم و به همه شاخه‌های ملت توجه کنیم و این نباشد که در لفظ بگوئیم “مردم” اما در عمل مردم را بخش‌بندی کنیم.

صالحی‌ با بیان اینکه به این تجربه‌ وجودی ۱۲ روزه امیدوار هستم، تصریح‌کرد: این روزها نشان داد هسته سخت، تمام ملت است نه قشری خاص! بدحجاب، بی‌حجاب، مومن و انقلابی، هسته سخت هستند و در زمان بروز اتفاق به میدان‌ آمدند.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با بیان این که گرچه ضربات کمی متحمل نشدیم ولی به آینده‌ خوشبین‌ هستم، گفت: اگر این روزها به‌ ما تجربه وجودی حکمرانی و‌ ملی داده باشد باید قدردان این نعمتی که در حاشیه جنگ تحمیلی به ما داده شده است باشیم چراکه بزرگترین سرمایه نظام‌ مردمی هستند که در این ۱۲ روز با وجود سلایق مختلف خودشان را‌ثابت کردند و در ادامه مسیر هم باید به آنها اعتماد کنیم.

ذکر خیر بدحجاب و بی حجاب توسط وزیر ارشاد
ذکر خیر بدحجاب و بی حجاب توسط وزیر ارشاد

اینکه وزیر ارشاد هسته سخت نظام را همه مردم اعم از بی حجاب و بدحجاب می‌داند نمود عملیاتی در مدیریت فرهنگی خواهد داشت؟
مصداق؟ مدتهاست فیلم «قاتل و وحشی»حمید نعمت‌اله به دلیل نمایش سر تراشیده‌ی لیلا حاتمی توقیف است و تاکنون سه دولت عوض شده و فیلم حتی مجوز پخش محدود نمی‌گیرد. عباس صالحی وزیر ارشاد که معتقد است حتی بی‌حجاب هم جزئی از هسته سخت ملت است چرا تکلیف همین «قاتل و وحشی» را روشن نمی‌کند؟

آیا مشکل قاتل و وحشی توسط وزیر ارشاد حل میشود؟
آیا مشکل قاتل و وحشی توسط وزیر ارشاد حل میشود؟




ناصر تقوایی، هویت ملی و فیلمنامه‌ی «مسجد جامع خرمشهر»!/حرفهای خالق «ای ایران» را بخوانید 

سینماروزان: در روزهای پرحادثه انتهای خرداد۴۰۴ بد نیست مروری کنیم بر اینکه چرا ناصر تقوایی سه سال بعد از «ناخدا خورشید» فیلمی را ساخت درباره اتحاد ایرانیان که در عنوان آن هم کلمه ایران، خودنمایی میکرد؛ «ای ایران».

 

ناصر تقوایی در بخشی از کتاب «به روایت ناصر تقوایی» در گفتگو با احمد طالبی نژاد، از قصدش برای ساخت «زنگی و رومی» بعد از «ناخدا خورشید» گفته که به دلیل مضمون ضدّجنگ مجوز تولید نگرفته و بلافاصله بعد از آن تقوایی طرح فیلم «مسجد جامع خرمشهر» را ارائه داده.

 

تقوایی می‌گوید: بعد از مردودی “زنگی و رومی”، داستان ساده ای داشتم راجع به خرمشهر، ساده از نظر ساخت. ماجرا در مسجد جامع خرمشهر و در ابتدای جنگ رخ می‌داد. یکی از افتخارات جنگ ما مقاومت یک ماهه ی مردم خرمشهر است که اگر نبود، کلک خوزستان همان ابتدا کنده میشد‌‌. این مقاومت از جانب بچه های جنوب بود که باعث شد غیرت مردم ایران تحریک شود و از همه جا به کمک بیایند و پشت جنگ را بگیرند.

 

تقوایی ادامه می‌دهد: صدام میخواست کارون بشود مرز ایران و عراق و در شرایطی که ما ارتش منسجمی نداشتیم بزرگترین ارتش مردمی در ایران، شکل گرفت.

 

ناصر تقوایی در ادامه این گونه تاکید بر «هویت ملی» می‌کند: هر وقت این مملکت به مرز اضمحلال رسیده، مردم با تمام اختلافهای نژادی، فرهنگی و قومی شان، یکدل و یکصدا از مملکت شان دفاع کرده‌اند و اینهاست همان “هویت ملی” است که ازش حرف می‌زنیم.

 

این کارگردان درباره داستان فیلمنامه مسجد خرمشهر چنین شرح میدهد: داستان من داستان هفت جوان از جاهای مختلف و قومیت های متفاوت بود که بعد از عقب نشینی از خرمشهر در این مسجد باقی ماندند، آنها زبان همدیگر را نمی‌فهمند و درنتیجه هرگز گفتگوی مستقیم ندارند اما برای یک هدف می‌جنگند، گلوله های سرگردان شب و روز از بالای سر آنها می‌گذرد و گاهی چشم انداز ویران شهر و رودخانه کارون را می بینند که گلوله ها مثل رگبار در آن می بارند و آنها کوشش می‌کنند زبان همدیگر را بفهمند. هفت جوان از هفت قومیت مقاومت می‌کنند ولی هر هفت نفر کشته می‌شوند…

 

تقوایی در چرایی عدم تولید فیلم مسجد خرمشهر بیان میدارد: به هر حال با این فیلمنامه هم مخالفت کردند و لابد باز مضمون ضدجنگ از آن بیرون کشیدند و این گونه بود که طرح بعدی “ای ایران” را ارائه کردم که ترکیبی بود از ماجرای واقعی یک گروهبان خودسر در توابع کازرون در ترکیب با خاطره ناصر شاهین پر درباره یک همکلاسی سابق که پدرش اجازه آوازخوانی را نمیداد و فقط میگفت برو در گروه سرود ولی آواز نخوان!

 

او می‌افزاید: البته قصد داشتم با ساخت فیلم «ای ایران» پیشنهاد یک سرود ملی تازه را هم بدهم که به نتیجه نرسید چون طرح من استفاده همزمان از سه شاعر و سه آهنگساز متفاوت(م.آزاد، ابوالقاسم حالت و علی معلم/فریدون ناصری، ثمین باغچه بان و ناصر چشم‌آذر) بود که به دلایل مختلف ثمر نداد چون علی معلم که بعد از یک ماه و نیم وقت گذاشتن انصراف داد، باغچه بان ایران نبود و ناصری هم بر روی همان سرود اولیه کار کرد و می‌خواست همان را بازسازی کند…

 

 

 

 

 




“پیرپسر” تا صد میلیارد را پر خواهد کرد/با اکران “پیرپسر” سینماداران امیدوار شده‌اند به احیای گیشه محرم و صفر!/هوشمندی مالکان “پیرپسر” آن بود که همان تک‌سانس جشنواره فجر را روی هوا زدند!/همچنان جشنواره فجر تنها جشنواره‌ای است که می‌تواند برای فیلمها، فضای تبلیغاتی موثر ایجاد کند 

سینماروزان: فروش بالای فیلم “پیرپسر” قابل پیش بینی و متاثر از دو عنصر است؛ یکی فضای تبلیغاتی موثری که در جشنواره فیلم فجر۴۳ برای این فیلم ایجاد شد و دیگری جاه‌طلبی پخش‌کننده‌اش عامریان‌فیلم که قصد دارد به زعم خود شرایط اکران بهتر فیلم‌های غیرکمدی را هم فراهم کند.

 

حامد مظفری روزنامه‌نگار و منتقد سینما با بیان مطلب فوق روی آنتن رادیوتهران بیان داشت: شک نکنید اگر “پیرپسر” در جشنواره فجر حضور نمی‌داشت حتی اکران آن هم در هاله ای از ابهام بود چه برسد به رکوردشکنی در گیشه. همچنان جشنواره فیلم فجر تنها جشنواره‌ای است که می‌تواند برای فیلمها، فضای تبلیغاتی ایجاد کند و البته که در برخی موارد نیز این فضای تبلیغاتی علیه فیلم‌هاست‌…دیدیم که با وجود جدایی چندساله بین الملل از فجر و صرف کلی هزینه برای آن، باز همین جشنواره اصلی فجر-بخاطر ذات نسبتا ارژینال- بود که مخاطب واقعی داشت و  مخاطب ایرانی فهمیده که باید فیلم خارجی را بدون سانسور از منابع دیگر ببیند و برای دیدن تولیدات دست اول ایرانی به فجر برود.

 

این منتقد سینما ادامه داد: یک اشتباه مدیران سینمایی دولت قبل همین بود که نگذاشتند فیلمهایی بحث برانگیز مثل پیرپسر، رکسانا، غریزه و علت مرگ نامعلوم وارد جشنواره فجر شوند و جشنواره فجر را انبان آثار ارگانی کردند و  اجازه ندادند امثال پیرپسر حتی در بخش جنبی جشنواره حاضر شوند. سیاست آنها در تولید کارگردان و تهیه‌کننده فله‌ای گمنام و سفارش‌پذیر، با وجود صرف میلیاردها هزینه به بن‌بست خورد و حتی از انجمن سینمای جوان آنها نیز دو استعداد تازه برای سینمای بلند، بیرون نیامد.

حامد مظفری: پیرپسر، صد میلیارد فروش را پر خواهد کرد
حامد مظفری: پیرپسر، صد میلیارد فروش را پر خواهد کرد

حامد مظفری تاکید کرد: به هر حال در ابتدای هر تغییر و تحول سیاسی، یک چراغ سبز داده می‌شود برای حل مساله آثار مساله‌دار و منوچهر شاهسواری هم به خوبی از این چراغ سبز استفاده کرد و بخش خارج مسابقه راه انداخت تا چند فیلم متفاوت در جشنواره ولو بصورت محدود نشان داده شوند. هوشمندی مالکان پیرپسر آن بود که همان تک‌سانس جشنواره فجر را روی هوا زدند‌.

 

مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان، اکران تک‌سانس پیرپسر در فجر۴۳ را اسباب بالا بردن کنجکاوی مخاطب دانست و بیان داشت: اکران تک سانس پیرپسر در جشنواره فجر باز هم به نفع فیلم شد چون اگر فیلم وارد بخش مسابقه میشد و مثل سایر فیلمها، بارها و بارها در سینماهای مردمی اکران میگردید،گرچه یحتمل در اختتامیه چندین سیمرغ را درو میکرد و جایی برای تنفس آثار ارگانی ایزوله نمیگذاشت اما به هر حال بسیاری از همان سینماروها در فجر۴۳ فیلم را می دیدند و شاید اشتها برای تماشای فیلم در اکران سراسری، این قدر ضریب نمی یافت.

 

حامد مظفری درباره دورنمای اکران فیلم پیرپسر گفت: حدس می‌زنم پیرپسر صد میلیارد تومان فروش را پر کند و گزینه ای قابل اعتماد برای اکران در ماه محرم و صفر باشد به خصوص که یک تراژدی است و میشود در ایام سوگواری هم در سینماها روی پرده بماند و این اتفاق هم به نفع سینماداران است و هم به نفع مخاطب.

حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار
حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار

 




از خاطراتِ مگوی خالقان «دلیران تنگستان» و «کیف انگلیسی» تا فیلترینگ نماوا به‌خاطر «سووشون»!

سینماروزان/حامد مظفری: سالها پیش و در برخوردهایی معدود که با همایون شهنواز داشتم وقتی درباره چرایی کم‌کاری بعد از گل کردن سریال «دلیران تنگستان» پرسیدم، فقط تلخند ی را شاهد بودم و یکی دو پاراگراف که دلیل اصلی کم‌کاری همان موفقیت «دلیران تنگستان» در زدن پنبه‌ی استعمار پیر بود.

 

شهنواز شاید چون خودش هم چندان دل خوشی از بی مهری‌های متعاقب «دلیران تنگستان» نداشت، از بیش‌گویی ابا داشت ولی سکوت‌‌های میان پاراگراف‌ها و نفس‌های عمیقش، حکایت داشت از اینکه گرچه پس از «دلیران تنگستان» نتوانست جز یکی دو کار بسازد با این حال از خودش راضی بود که کاری برای وطن کرده.

 

سیدضیاءالدین دری کلاسیک‌سازی که خاطرات خوشی با «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» برای مخاطبان ساخت، تقریبا تا زمان مرگ، از عواقب رسوایی دریوزگان استعمار می‌نالید.

در مراودات خودمانی با دری کم پیش نمی‌آمد که ناگاه در ساعات انتهایی شب تماس میگرفت و تا دم صبح حدیث نفس می‌کرد و گلایه که هر بار بعد از «کیف انگلیسی» خواسته، کاری انجام دهد با ده ها دست انداز روبرو شده و بعد از «کلاه پهلوی» که دیگر نتوانست هیچ کاری انجام دهد و حتی پروژه‌ی آیینی حضرت زینب(س) که ماه‌ها صرف پژوهش آن کرده بود با وجود تصویب چند باره، به پیش تولید هم نرسید.

دری مردی عیان‌گو بود و ابایی نداشت که کم‌کاری خود را به همان‌هایی نسبت دهد که علاقه‌ای به افشاگری‌های «کیف انگلیسی» نداشتند و چنان تاوانی برایش تراشیدند که حتی نتواند درام موزیکال کاملا عامه‌پسند مرتضی پاشایی را بسازد. وقتی یک بار از او پرسیدم اگر به عقب برگردی و با دانستن این حجم مرارت، باز «کیف انگلیسی» میسازی یا نه؟ او محکم گفت: باج به اجنبی نمی‌دهم و اتفاقا تندتر می‌سازم و رسواتر‌شان می‌کنم.

 

از «دلیران تنگستان» تا «کیف انگلیسی» گفتیم و از «یتیم خانه ایران»ابوالقاسم طالبی هم باید گفت که حتی نگذاشتند در جشنواره فجر به نمایش درآمد با اینکه ورای آن مفهوم ضداستعماری، حداقل به واسطه فیلمبرداری درخشان اصغر رفیعی جم و آن همه سکانس های ترکیبی رنگارنگ می‌توانست برنده سیمرغ شود.

همین چند سال پیش حوزه هنری فیلمی تابوشکن با عنوان «دیدن این فیلم جرم است» را تولید کرد که بسیار همگامِ زمانه، دسیسه‌های جریان نفوذ را برملا کرد ولی دیدیم که با وجود همراهی حوزه، فیلم مدت‌ها توقیف بود و در نهایت در یکی از بدترین ادوار، اکران شد و هیچ کس هم خبر از رضا زهتابچیان کارگردان آن ندارد، همان طور که محمدرضا شفاه تهیه‌کننده جوان و جسورش هم دیگر نتوانست سراغ چنین سوژه‌هایی برود.

 

آنها که قسمت اول سریال «سووشون» را دیدند حتما می‌دانند که سریال بیشتر از آن که فانتزی‌سازی پیشه کند سعی کرده بود عین روایت سیمین دانشور از یوسف و تقابلاتش با استعمارگران انگلیسی و مزدوران داخلی آنها را مصور کند -و حالا اگرچه برخی علاقه دارند چهار نمای عاشقانه را پیراهن عثمان کنند -ولی از سرتاپای این نود دقیقه‌ی ابتدایی فقط سیمای مردانه‌ی یوسف-با بازی قابل اعتنای میلاد کیمرام- هویدا بود که می‌خواهد مثل سرو، آزاده باشد، باج ندهد و چنان که خودش می‌گوید نشان دهد در آن جغرافیای دهه بیست هم بالاخره یک مرد پیدا می‌شود که بگوید: نه!باج به اجنبی نمی‌دهم!

از خاطراتِ مگوی خالقان «دلیران تنگستان» و «کیف انگلیسی» تا فیلترینگ نماوا به‌خاطر «سووشون»!
از خاطراتِ مگوی خالقان «دلیران تنگستان» و «کیف انگلیسی» تا فیلترینگ نماوا به‌خاطر «سووشون»!

اینکه ساعاتی کوتاه بعد از پخش فقط همین اپیزود، کار از توقیف سریال می‌گذرد و پلتفرم، فیلتر می‌شود حتی اگر نخواهیم، ذهن را به سمت همان درونمایه ضدّاستعماری می‌برد وگرنه این همه سکانس‌های عاشقانه‌ی منشوری از سینما تا شبکه خانگی را دربرگرفته و حتی ممیزی هم نمی‌خورند چه برسد به توقیف پخش‌کننده! آیا در نمونه‌هایی کاملا تجربه‌شده بعد از توقیف «آدم برفی» یا «مارمولک»، تولیدکننده و پخش‌کننده که یکی از آنها حوزه هنری بود هم تعلیق فعالیت شد؟

 

شاید یک دلیل اینکه فیلمنامه «اشغال»بهرام بیضایی با وجود چندین بار دریافت موافقت اصولی و حتی اعلام حمایت ارگان‌هایی مثل فارابی به تولید نرسید، نمادهای فراوان ضدّاستعماری اثر بود اما همان طور که «اشغال» بارها تجدید چاپ شد و هزاران بار خوانده شد و همان طور که از «دلیران تنگستان» و «کیف انگلیسی» تا همان «یتیم خانه ایران» و «دیدن این فیلم جرم است» در نهایت نه یک بار بلکه بارها دیده شدند یعنی اینکه همچنان حتی در ساختار مدیریت کلان هستند ایرانیان مسلمان آزاده‌ای که کمک می‌کنند به حل مشکل و همان طور که مشکلات «آدم برفی» و «مارمولک» و نظایر آن، حل گردید این بار نیز انشاءالله با تعامل، مشکلات حل شود.

 

 

 

 




تفاوت نخل طلای جعفر پناهی با نخل طلای عباس کیارستمی چیست؟/سعید روستایی؛ نماینده‌ی پوششی؟

سینماروزان/حامد مظفری: نخل طلای کن۲۰۲۵ بابت فیلم “تصادف ساده” به جعفر پناهی از ایران رسید؛ درست ۲۸ سال بعد از آن که عباس کیارستمی برای اولین بار توانسته بود نخل طلا را برای فیلم “طعم گیلاس” از آن خود کند.

در ظاهر هم جعفر پناهی نخل طلا گرفته و هم عباس کیارستمی ولی ورای دشواری های کیارستمی در ارسال “طعم گیلاس” به کن در دوران آنالوگ، با وجود مخالفت‌های اولیه مدیران وقت سینما، یک تفاوت دیگر هم بین نخل آن سالها و این سالها هست.

عباس کیارستمی اولین نخل طلای سینمای ایران را به طور مشترک با یک کارگردان ژاپنی به نام شوهی ایمامورا گرفت که با فیلم “مارماهی” به کن۱۹۹۷ آمده بود اما جعفر پناهی توانسته اولین نخل طلای مستقل سینمای ایران را با “تصادف ساده” بگیرد.

به جز اینها عباس کیارستمی کارگردانی به شدت بردبار بود که هیچگاه هنرش را با سیاست ممزوج نکرد و در تمام عمرش با پرهیز از درغلتیدن به بازی‌های سیاسی، وارد محافل جشنواره‌ای جهانی شد و افتخار آفرید‌. کافیست فیلم “گزارش” او را که در دهه پنجاه ساخت دیده باشیم تا دریابیم چقدر خوب می‌شود بطالت طبقه متوسطِ مدعی را نقد کرد بدون آن که به سبک مینی‌مال‌بازان دهه‌های بعد همه چیز را گردن ساختارهای سیاسی انداخت‌‌.

تفاوت نخل طلای جعفر پناهی با نخل طلای عباس کیارستمی چیست؟/سعید روستایی نماینده‌ی پوششی سینمای ایران بود؟
تفاوت نخل طلای جعفر پناهی با نخل طلای عباس کیارستمی چیست؟/سعید روستایی نماینده‌ی پوششی سینمای ایران بود؟

جعفر پناهی در دورانی نخل طلای کن را گرفته که بیش از هر چیز سایه سنگین سیاست بر همه افعال بشری سایه افکنده و می‌بینیم که حضور همزمان جعفر پناهی و سعید روستایی در کن۲۰۲۵ حتی جاهایی یادآور ماجرای انتخابات ریاست جمهوری و رقابت دو کاندیدا-یکی اصلی و دیگری پوششی- شده؟
سوءظن‌ی که چندان هم عجیب نیست وقتی هر دو نماینده‌ی سینمای ایران در کن از اوضاع داخل می‌نالند و هیچ کدام کلمه‌ای درباره ساختار سینمایی نمی‌گوید که چهل و چند سال پیش و با اخراج انبوه چهره های مردمی با انگ فیلمفارسی، اقدام به زاد و ولد شماری جشنواره‌ای‌ساز کرد که اینها احتمالا نوه و نتیجه‌هایش هستند.

کن در ظاهر همان کن است و نخل طلا در ظاهر نخل طلاست اما در گذر سالها، حتی بیزنس سینمای جشنواره‌ای هم گرفتار چنان سوءتفاهماتی شده که دیگر تخم و ترکه هم جد خود را کتمان می‌کنند…