تلاش برای همکاری با نسل‌های مختلف/اعلام فهرست تولیدات تازه‌ی فارابی+اطلاعات کامل درباره روند تولید این ۱۵ فیلم

سینماروزان: در حالی که در سال‌های گذشته تازه بعد از اعلام اسامی فیلمهای جشنواره فیلم فجر بود که ارگانهای سینمایی، فهرست تولیدات خود را اعلام رسمی می‌کردند، امسال فارابی، کار تازه‌ای کرده و حدود دو ماه زودتر از جشنواره، فهرست تولیدات خود را اعلام کرده است.

در میان پروژه‌های مصوب هم نام سینماگرانی از نسل‌های گذشته مثل تهمینه میلانی و بهمن فرمان‌آرا و مجید مجیدی و محمدرضا شریفی‌نیا به چشم میخورد و هم نام سینماگرانی از نسل‌های جدیدتر مثل بهرام رادان، محمدرضا منصوری، علیرضا معتمدی، سعید خانی و…!

فارابی ۱۵ پروژه‌ی مصوب را برای سال۱۴۰۴ اعلام کرده که در این میان حدود ۱۱ پروژه(غذای نیمروز، قمارباز، دکتر هافمن، مهمان ناخوانده، کارواش، کافه سلطان، اسکورت، دختر پری خانم، موی گرگ، دختر برقی۲، شهر آرزوها) در حال تولید یا آماده اکران هستند و چهار پروژه(چشمهایش، زن هزارچهره، تایپیست، دیپلمات) در پیش‌تولید یا بازنویسی فیلمنامه به سر می‌برند.

 

در این پروژه‌ها، سه فیلم با موضوع جنگ دوازده روزه، سه فیلم کودک و نوجوان، هفت فیلم با محوریت فیلمسازان اول و دوم و شش فیلم با محوریت سینماگران پیشکسوت هستند.

سه رویکرد تکریم پیشکسوتان، توجه به استعدادهای جوان، تولید مشترک با سازمان‌ها و نهادهای داخلی و خارجی و البته تأکید بر بررسی دقیق فیلمنامه برای سرمایه‌گذاری در پروژه‌ها مدنظر قرار گرفته است.

در میان فیلم‌های ذکر شده، یک فیلم به عنوان تولید مشترک با کشور ترکیه، دو فیلم با تولید مشترک سازمان‌های غیرسینمایی داخلی، سه فیلم با موضوع دفاع مقدس ۱۲ روزه، یک فیلم درباره شهدای ایران، سه فیلم کودک و نوجوان، شش فیلم با سینماگران پیشکسوت، یک فیلم با سینماگران بومی، هفت فیلم با فیلمسازان اول و دوم و یک فیلم نیز به عنوان استعداد برتر فیلم کوتاه مورد حمایت قرار گرفتند.

 

اسامی آثار مصوب فارابی به شرح زیر است:

–«غذای نیمروز» به تهیه‌کنندگی امیر بنان و کارگردانی مجید مجیدی/ اجتماعی (آماده اکران)

 

–«کافه سلطان» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی مصطفی رزاق کریمی/ جنگ دوازده روزه(در حال تولید)

 

— «مهمان ناخوانده» به تهیه‌کنندگی سعید خانی و کارگردانی ابراهیم امینی/ جنگ دوازده روزه(در حال تولید)

 

–«چشم‌هایش» به تهیه‌کنندگی علی اوجی و کارگردانی بهمن فرمان‌آرا/ تاریخ معاصر، اجتماعی(در حال پیش تولید دوباره)

 

— «تایپیست» به تهیه‌کنندگی بهرام رادان و کارگردانی هادی نوری/ تاریخی، عاشقانه(در حال پیش تولید)

 

–«دیپلمات» به تهیه‌کنندگی پرویز امیری و کارگردانی مصطفی آقامحمدلو/ تاریخی، شهدای ایران(در حال تولید)

 

— «زن هزارچهره» به تهیه‌کنندگی محمد نیک‌بین و کارگردانی تهمینه میلانی/ درام، اجتماعی(در مرحله بازنویسی فیلمنامه)

 

— «دختر برقی ۲» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی حسین قناعت/ کودک و نوجوان(آماده اکران)

 

–«شهر آرزوها» به تهیه‌کنندگی بهروز مفید و کارگردانی متین اوجانی/ کودک و نوجوان(آماده اکران)

 

— «دختر پری خانوم» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی علیرضا معتمدی/ فانتزی خانوادگی(آماده اکران)

 

–«قمارباز» به تهیه‌کنندگی سجاد نصراللهی و کارگردانی محسن بهاری/ جنگ دوازده روزه(آماده اکران)

 

–«اسکورت» به تهیه‌کنندگی محمدرضا منصوری و کارگردانی یوسف حاتمی‌کیا/ اکشن جاده‌ای، تولید مشترک با بانک کشاورزی(آماده اکران)

 

–«موی گرگ» به تهیه‌کنندگی امیرحسین علم‌الهدی و کارگردانی فریدون نجفی/ کودک و نوجوان(آماده اکران)

 

–«کارواش» به تهیه‌کنندگی بهروز مفید و کارگردانی احمد مرادپور/ اجتماعی، تولید مشترک با سازمان امور مالیاتی(آماده اکران)

 

–«دکتر هافمن» به تهیه‌کنندگی محمدرضا شریفی‌نیا و کارگردانی رضا حسین آبادی/ اجتماعی، تولید مشترک با ترکیه(آماده اکران)

 

 

 




وقتی ده‌ها جشنواره سینمایی در کشور داریم، چرا باید حتما جشنواره فجر را تجزیه کنیم؟/ این درخت تناور ریشه‌های عمیق دارد؛ هرس اشتباه بدجوری به درخت آسیب زد/هیچ دلیل قانع‌کننده و عقلانی برای گسست بخش بین‌الملل و فاصله‌گذاری میان یک کل منسجم  نبود/اتفاقا با برگزاری بخش بین‌الملل در دهه فجر می‌شد از فضای مهیای جشنواره اصلی فجر بهره‌مند شد و میلیاردها تومان در منابع صرفه‌جویی نمود و همزمان از ظرفیت صدها رسانه استفاده کرد/اینکه بخش اصلی جشنواره فجر را در دهه فجر و نصفه‌‌ی دیگر را در اردیبهشت یا آذر و «شاید وقتی دیگر» یا در تهران، منطقه آزاد، شیراز و یا «ناکجاآباد» برگزار کرد فقط باعث بی‌هویتی، سرگردانی و ضعیف‌تر شدن جشنواره شد!/اگر واقعا به دنبال جهانی شدن هستند چرا فجر را پاره کردند و چرا مستقلا جشنواره جهانی شیراز یا قشم یا… را برگزار نمی‌کنند؟/باعث تاسف است که صدای جشنواره جهانی فجر حتی از دروازه‌ی شیراز آن سوتر نرفته است ولی جشنواره‌ی تازه‌کار دریای سرخ عربستان که عضو فیاپف هم نیست کل جریان خبری رسانه‌های خارجی را درنوردیده! 

سینماروزان: اصرار مجدد بر جدایی بخش بین الملل از جشنواره اصلی فجر و برپایی آن در شیراز -علیرغم تجربیات بی فایده‌ی قبلی- باز هم نتوانست اعتباری را برای این بخش ایجاد کند‌ و از آغاز تا پایان جشنواره شاهد انتقادات مختلف اهالی رسانه و سینما به این جدایی بودیم.

به تازگی یزدان عشیری کارشناس و فعال فرهنگی در یادداشتی صریح که در خبرگزاری تسنیم منتشر شده به ذکر نظرات خود درباره جدایی بی‌الملل از فجر پرداخته است.

متن یادداشت یزدان عشیری را بخوانید: 

جشنواره جهانی فیلم فجر با عبور از فراز و نشیب‌های بسیار به پایان رسید. بد یا خوب، در تقویم سینمایی ایران، با همه “دستاوردها و چالش‌ها”، ماندگار شد و شیراز به عنوان میزبان این رویداد در شرایط سخت اقتصادی کشور، همکاری خوبی را به نمایش گذاشت. همچنین، باید خداقوت گفت به همه عزیزانی که در این اتفاق نقش و سهمی داشته اند.اینجانب فعال حوزه فرهنگ و هنر، حسب احساس مسئولیت، چند نکته را بیان می‌کنم. امید که باعث هم افزایی در جهت تقویت این رویداد برای دوره‌های آتی شود.

برگزاری جشنواره در این سطح، در دوره «پساجنگ» اقدامی قابل تقدیر است. جهان، متاثر از جوسازی‌ها و شانتاژهای سیاسی و رسانه‌ای، «تصویری کاملا، مبهم، مخدوش و وارونه» از فضای ایران دارد. برگزاری جشنواره، با همه کاستی‌ها و نواقص جدی آن، باز هم، کاری سخت و شجاعانه بود.

در عین حال، و قطعا، برغم این شرایط، می‌شد جشنواره را کیفی‌تر و غنی‌تر برگزار کرد و از دایره تنگ سلیقه‌های اجرایی سنتی و کلیشه‌های معمول فراتر برد. از مشارکت دادن واقعی و جدی‌تر به جامعه فرهنگی، هنری و سینمایی استان فارس و واگذاری بخشی از مسئولیت‌های میدانی به نیروهای بومی و همراه‌سازی بیشتر بخش‌های نخبگانی استان تا حضور گسترده‌تر خانواده بزرگ سینما – نه صرفا در آئین اختتامیه – همچنین، مراقبت بیشتر برای پیشگیری از انباشته‌گی افراد نامرتبط، دعوت از منتقدان معتبر و مستقل، بهره‌گیری از ظرفیت رسانه‌های خارجی (دست کم، رسانه‌های منطقه‌ای)، ارتباط‌گیری بیشتر با رسانه‌های داخلی، احترام به منتقدان، اخلاق‌مداری و تقواپیشگی عوامل اجرایی، پرهیز از نگاه باندی – جناحی و حلقه خودی و غیرخودی، برپایی «نشست‌های آسیب‌شناسی پژوهش محور» با هدف ارتقای کیفی ساختارها، دقت بیشتر در چگونگی چینش، سطح و وزن هیأت‌های داوری و اساتید کارگاه‌ها (دارالفنون) و از همه مهم‌تر، «روایت‌سازی به هنگام» با “تولید بسته‌های محتوایی کیفی” و بهره‌گیری از “الگوهای ارتباطی مدرن” همگی می‌توانست توان اثرگذاری این رویداد را مضاعف سازد و زحمات سازمان سینمایی بیشتر به بار بنشیند.

و اما با نگاهی کلان‌تر به عمر چهار دهه‌ای جشنواره بین‌المللی فیلم فجر و رفت و برگشت‌های شتابزده چند ساله اخیر، معتقدم بخش بین‌الملل فجر باید در زمانی مرتبط و نزدیک با ساختار اصلی و تقویم مقرر برگزار شود. چرا که هیچ دلیل قانع‌کننده و عقلانی برای گسست بخش بین‌الملل و فاصله‌گذاری یک کل منسجم موجود نیست. بیش از چهل دوره جشنواره و حضور صدها سینماگر صاحب نام از جمله؛ آنجلوپلوس، فرانچسکو رزی، هرتزوگ، بلاتار، نوری بیلگه جیلان و … نشان داد که جشنواره بین‌المللی فجر در قامت و شمایل کاملش با تکیه بر ظرفیت‌های اجتماعی، ملی و اتمسفر بهمن‌ماه، می‌تواند طنین و صدای بلندتر و رساتر و کارکردهای اجتماعی گسترده‌تر و فراگیرتر از تبدیل آن به یک «محفل تخصصی و محدود» داشته باشد.

یزدان عشیری کارشناس و فعال فرهنگی
یزدان عشیری کارشناس و فعال فرهنگی

برگزاری ضعیف بخش بین‌الملل در دوره‌های اخیر هم، ناشی از “کم‌تجربه‌گی و ناهمدلی ستاد برگزاری” بود که اتفاقاً غیر از دبیر آن، همگی هنوز دست‌اندرکارند. جشنواره، بی‌توجه به آرا و نظرات خرد جمعی خانواده سینما دچار جراحی و “دو پاره‌گی” شد و از آن پس تاکنون، این زخم ترمیم نشد. اکنون، پس از چند دوره جداسازی و برگزاری کم‌ثمر، می‌توان گفت که “پاجوش جشنواره فجر” بی‌تکیه به اصل و قائم خویش نمی‌تواند محکم و قوی سرپا بایستد.

تجربه برگزاری در آذرماه نشان داد که این زمان‌بندی وحی منزل نیست و وقتی بشود پنجاه روز قبل از فجر آن را برگزار کرد، می‌توان در دهه اول بهمن و متصل به فجر برگزارش کرد که چند حسن و امتیاز دارد؛یک: به طور همزمان، از فضای مهیای جشنواره اصلی فجر بهره‌مند می‌شود و در میلیاردها تومان منابع صرفه‌جویی می‌شود. دو: می‌توان همزمان از ظرفیت صدها رسانه خارجی و نمایندگی‌های مراکز خبری دنیا که برای جشنواره‌ها و جشن‌های سالگرد انقلاب به ایران می‌آیند استفاده کرد. سه: دیگر مانند این دوره، در تصادم با جشنواره‌های مراکش، اوراسیا، گوا و … نخواهد داشت و چهره متمایز جشنواره و اتفاقات مهم آن، بیشتر به رخ کشیده می‌شود. چهار: و دلیل مهم‌تر اینکه با برپایی بازار فیلم و بهره‌گیری از حضور نمایندگان شرکت‌های بین‌المللی عرضه و پخش و مدیران فستیوال‌ها و نمایندگان شبکه‌های تلویزیونی دنیا از جدیدترین محصولات سینمایی سال ایران رونمایی خواهد شد که شانس موفقیت‌های بین‌المللی آن‌ها را چند برابر خواهد ساخت و رابطه بهم‌پیوسته‌ای بین اقتصاد سینمای ایران با صنعت تصویر جهانی شکل خواهد گرفت. ضمن اینکه به دستاورد عضویت در فیاپف هم خدشه‌ای وارد نمی‌شود، و با هماهنگی می‌توان این تاریخ را در تقویم فیاپف هم ثبت کرد.

فراموش نکنیم که جدایی بخش بین‌الملل همواره با مخالفت گسترده صنوف سینمایی و جامعه رسانه‌ای همراه بوده و آن را تصمیمی غیراستاندارد و مغایر با نرم جشنواره‌های معتبر جهانی می‌دانستند. چند صنف مهم خانه سینما و بخش بزرگی از تهیه‌کنندگان با انتشار بیانیه‌های صریح، مخالفت علنی خود را اعلام داشته‌اند و این مواضع همچنان پا برجاست؛ پس اجازه ندهیم این دیوار کج بالاتر برود و قبول کنیم “گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود.”

جشنواره فجر با فلسفه و منطق ریشه‌دار جوانه زد، رشد کرد و بالنده شد و نزدیک به چهار دهه نسبتاً موفق را پشت سر می‌گذاشت و به میعادگاه سینماگران داخلی و خارجی بدل شده بود؛ سپس، دچار این “آزمون و خطا” شد. اینک، این دو پاره‌گی وضعیت را سخت بغرنج کرد. این سرمایه فرهنگی و اجتماعی سینمای ایران و این میراث ملی از آن ساختار منسجم، متکامل و پیکره کامل و واحدش فاصله گرفت. اینکه نصفش را در دهه فجر و نصفه‌های دیگر را در اردیبهشت یا آذر و «شاید وقتی دیگر» یا در تهران، منطقه آزاد، شیراز و یا «ناکجاآباد» برگزار شود باعث بی‌هویتی، سرگردانی و ضعیف‌تر شدن آن، و به تبع، معنا، کارکردها، گفتمان و تأثیرات آن می‌شود.

ده‌ها جشنواره سینمایی در کشور داریم. چرا باید حتما این جشنواره را تجزیه کنیم؟ این درخت تناور ریشه‌های عمیق دارد! هرس اشتباه به درخت آسیب می‌زند و زده است. اگر ضرورت جهانی‌سازی بخش بین‌الملل یک رویداد فرهنگی به برگزاری مستقل آن است چرا در همین وزارت ارشاد، جشنواره‌های دیگر به این «جدایی» گرفتار نشده‌اند؟ جشنواره‌های تئاتر، تجسمی، موسیقی و شعر فجر! اگر واقعا لقب “جهانی” برای جشنواره تا این حد اهمیت دارد چرا به سراغ طراحی و ایجاد یک زیرساخت جدید نرفته‌ایم؟ یک جشنواره استاندارد مستقل با عنوانی دیگر مانند: «جشنواره جهانی فیلم ایران»، «جشنواره جهانی فیلم تهران»، «جشنواره جهانی فیلم شیراز» یا «جشنواره جهانی فیلم قشم»، و …؟ ای بسا، با انگاره برخی عزیزان، در آن صورت وجوه فرهنگی بر وجوه سیاسی آن بیشتر بچربد.

تجربه ثابت کرده است این رویداد بی‌نسبت با جریان فرهنگی و متن اجتماعی و تقویم زمانی خویش موفق نخواهد بود. حضور چهره‌هایی چون «نوری بیلگه جیلان» هر چند مغتنم است ولی نمی‌توانند جشنواره را نجات دهند، نکته اینجاست که آقای نوری بیلگه جیلان هم، افتخارش به حضور در آن “جشنواره بین‌المللی فجر” است که جایزه گرفت و با فیلمسازان بزرگ آشنا شد.

از این رو، نیاز است با تحلیل روندها و فرآیندها، یک‌بار دیگر، فارغ از فضاسازی‌های غیرکارشناسی و «فیک»؛ همایشی علمی توسط معاونت مطالعات سازمان سینمایی طراحی و از دیدگاه‌های صاحب‌نظران و کارشناسان استفاده شود تا به بهترین تصمیم و اجماعی اقناع‌کننده منجر شود. وقتی در کنار انبوه مشکلات خانواده سینما از قبیل: “اشتغال”، “بیمه”، “بازنشستگی”، “شرایط بیماران خاص”، “مسکن”، “عیدی”، “ترمیم حقوق پایه سینماگران”، “شرایط رفاهی و معیشتی”، “وضعیت تولید” و “بحران بیکاری بیش از 80 درصد خانواده سینما و معضلات دیگر” … باید جشنواره‌ای برگزار کنیم که در خدمت منافع کل سینما و خانواده آن باشد نه افرادی خاص و معدود.

تحلیل یزدان عشیری بر تجزیه ی جشنواره فیلم فجر
تحلیل یزدان عشیری بر تجزیه ی جشنواره فیلم فجر

سینمای ایران به جشنواره یکپارچه و بزرگ نیاز دارد تا شاهد حضور یکپارچه کلیت سینما، سینماگران موفق اعم از فیلمسازان کوتاه و مستند، جامعه نخبگانی و دانشگاهی، منتقدان بنام داخلی و بین‌المللی و رسانه‌های داخلی و خارجی و فیلم‌های قابل توجه و کنجکاوی‌برانگیز و … باشد. تا صدایی رسا برای اعتلای سینما و اعتبار مضاعف آن در جهان انعکاس پیدا کند. تولیدات سال سینمای ایران از معبر “مجموعه ظرفیت جشنواره” به جهان و میهمانان خارجی معرفی شوند. به موازات، شاهد حضور همزمان سینماگران بزرگ و غول‌های صنعت تصویر در کنار فیلمسازان داخلی در ایران باشیم.

در وضعیت فعلی، چون تولیدات مهم و اصلی در جشنواره فجر رونمایی می‌شوند، بناگزیر، به فیلم‌های ضعیف، فیلمسازان و میهمانان گمنام میدان داده می‌شود. ظرفیت جشنواره را با میهمانان متفرقه، مدیران نامرتبط، “فربه‌سازی با نشست‌ها و آئین‌ها” و … اشباع نسازیم و به شائبه «توریسم رایگان» دامن نزنیم. جشنواره بین‌المللی فیلم فجر فراتر از بحث‌های تخصصی و فنی سینما، ظرفیت‌های عظیمی به لحاظ عملیات روانی و کارکردهای رسانه‌ای در اذهان جامعه و فضای جهانی برای نمایش و معرفی فرهنگ و الگوی زیست ایرانی فراهم می‌آورد که حضور صدها رسانه در کنار میهمانان خارجی، این ارزش‌ها، زیبایی‌ها، کارکردها و مزیت‌ها را چندین برابر خواهد کرد و به مثابه پل ارتباطی فرهنگی و غیرسیاسی با جهان است. مهم، باید اعتبار سینمای ایران در عرصه ملی و بین‌المللی باشد که فرایندهای ارائه شده اقناع‌کننده نبوده است.

یادمان باشد در همین روزها که صدای جشنواره جهانی فجر ایران حتی از “دروازه قرآن” شهر شیراز آن سوتر نرفته است، بیخ گوش ما، عربستان سعودی در حال برگزاری جشنواره‌ای است در ساحل دریای سرخ که میزبان نامدارترین چهره‌های سینمای دنیا و ستارگان آن است و نام‌های برجسته بین‌المللی چون: “آدرین برودی”، “مایکل کین”، “وین دیزل” و “آنا د آرماس” بود و رئیس کمیته انتخاب فیلم آن “شان بیکر”، کارگردان برنده پنج جایزه اسکار برای فیلم «آنورا» است و جشنواره‌اش با نمایش فیلم «غول» “Giant” افتتاح شد، آن هم عربستانی که از لغو قانون ممنوعیت سینما در آن حدود هشت سال می‌گذرد و تنها چند سالن سینما دارد و عمر جشنواره دریای سرخش هم پنج سال است نه 43 سال. تازه جشنواره‌اش عضو فیاپف هم نیست.

 

 




ماجرای انتقادات ناصر تقوایی از کیمیایی و مهرجویی/در گزارش روزنامه اصلاح‌طلب آمد

سینماروزان: مهرداد حجتی منتقد قدیمی سینما با ارائه یادداشتی در روزنامه اعتماد از خاطرات خود و تقوایی گفته و نقطه نظر او درباره دو فیلمساز هم‌نسل خود را روایت کرده.

 

مهرداد حجتی در اعتماد نوشت: سال ۹۲ تقوایی در گفت‌وگویی، درباره همكاران هم نسلش هم حرف زده بود. درباره مسعود كيميايي و داريوش مهرجويي كه در آن سال‌ها هنوز پر كار بودند و هر يكي، دو سال، فيلمي تازه اكران مي‌كردند. او از اينكه سطح آثار اين دو نسبت به گذشته پايين آمده بود، از عملكرد اخير آن دو دلخور بود. او آشكارا گفته بود كه شأن اين دو، بسيار بيش از آني است كه بخواهند به هر قيمتي فيلم بسازند تا از رونق نيفتند. منظورش آثار متأخر آن دو – مهرجويي و كيميايي – بود. منتقدان هم البته به برخي از آثار اين دو فيلمساز پر آوازه ايرادهايي مي‌گرفتند. مهرجويي از سنتوري به اين سو، با آثار قبلي‌اش فاصله گرفته بود و كيميايي هم سال‌ها بود كه به شكلي پرنوسان، آثارش بر پرده‌ها ظاهر شده بود. گاه بارقه‌هايي از همان گذشته درخشان در يكي، دو اثرش نمايان شده بود و گاه هيچ بارقه‌اي – جز در يكي، دو سكانس – در بسياري آثارش ديده نشده بود.




احضار به ساواک به‌خاطر یک کلاه!+مواجهه با خلخالی بابتِ سرقفلی ملک نماینده‌ی خلخال!++ماجرای گریه‌ی یک‌ساعته بابت نقش پُرمویی که مهرجویی به او داد/اصغر سمسارزاده در تازه‌ترین گفتگویش مطرح کرد

سینماروزان: زندگی من همین بازیگری است و برایم فرقی ندارد که کجا بازی کنم. من در گذشته آدم شناخته‌شده‌ای بودم. انقلاب که شد، یک‌باره بیکار شدم؛ ممنوع‌‌کار، ممنوع‌التصویر و به طور کل کنار گذاشته شدم. سپس کم‌کم گفتند: «برو رادیو کار کن، صدایت آزاد است.» بعد گفتند: «برو تئاتر و سپس اجازه کار در سینما را دادند.»

 

اصغر سمسارزاده یا همان اصغر ترقه با بیان مطلب فوق به روزنامه ایران گفت: جالب است که در دهه شصت دستمزدم، به اندازه دستمزد یک هنرپیشه دوم سینما بود؛ اما نقشی که می‌دادند، معمولاً خیلی کوتاه‌تر از آن بود. نمی‌دانم چرا چنین پولی می‌دادند. انگار در جایی دستور داده شده بود که به من نقش‌های طولانی ندهند؛ به همین دلیل نقش‌هایم، سه دقیقه، پنج دقیقه، ده دقیقه، بیست دقیقه بیشتر نبود. شاید هم این موضوع برداشت من باشد.

 

او ادامه داد: این محدودیت‌ها برای من رخ داد اما شخصاً کار سیاسی نکرده بودم؛ قبل از انقلاب تئاتر بازی می‌کردم و مردم می‌خندیدند، اکنون نیز همین است؛ روی صحنه می‌روم، مردم می‌خندند. دو سال مانده به پایان جنگ ایران و عراق(سال ۶۵) بود که من تازه اجازه کار در تئاتر را پیدا کردم. بعد از انقلاب، تنها جایی که توانستم سال‌ها بی‌دردسر کار کنم، رادیو بود. در واقع صدایم مشکل نداشت، چهره‌ام مشکل داشت. اینجا لازم است از علی منتظری،-از مدیران وقت وزارت ارشاد و اداره نمایش و اداره تئاتر- تشکر کنم. اگر ایشان نبود، شاید هنوز هم بیکار بودم. علی منتظری به من گفت: «برو کار کن، من پشتت هستم» و واقعاً هم پشت من ایستاد.

 

این بازیگر قدیمی درباره تفاوت نظارت و ممیزی در ادوار مختلف اظهار داشت: در دوران قبل از انقلاب، ما نظارت متمرکز به این شکل نداشتیم. مرکزی نبود که برای هر نمایش برویم و اجازه بگیریم. نمایش‌ها را خودمان انتخاب و اجرا می‌کردیم. اگر در جایی توهینی به نظام یا خلافی می‌دیدند، تذکر می‌دادند، اما سازوکارش به این صورت نبود.

 

وی با اشاره به احضار به ساواک گفت: به خاطر دارم در یک نمایش، کلاهی انتخاب کرده بودم که بعداً فهمیدم شبیه کلاه نیروهای دربار است. من نمی‌دانستم و آن را از خیابان حسن‌آباد؛ همان جایی که لباس‌های نظامی می‌فروختند، خریده بودم. بعدها به خاطر همین کلاه، خواستند برویم و توضیح بدهیم. با کارگردان رفتیم، چند سؤال پرسیدند، حرف زدیم و گفتند: «به سلامت.»

اصغر سمسارزاده
اصغر سمسارزاده

وی درباره فعالیتهایش در تئاتر دهقان گفت: تئاتر دهقان مال من بود؛ سرقفلی‌اش را داشتم. آنجا را دکتر عبدالله والا -سیاستمدار و نماینده خلخال در مجلس شورای ملی- به من داده بود و من در حال انجام کارم بودم. اما بعد از انقلاب، یک روز آقای خلخالی آمد و همه را بیرون کردند.

 

سمسارزاده با بیان اینکه حسرت هیچ نقشی به دلش نمانده بیان داشت: من عجیب و غریب فکر میکنم. همیشه معتقد بوده‌ام اگر کارگردانی مثل داریوش مهرجویی یا هم‌سطح او تصمیم بگیرد نقشی به من بدهد، خودش می‌داند چه می‌کند؛ من دنبال نقش خاصی نبوده‌ام. به تازگی وقتی بازی خودم در فیلم «آقای هالو» داریوش مهرجویی را دیدم، خودم را نشناختم. آن‌قدر جوان و پرمو بودم که پس از تماشای فیلم یک ساعت گریه کردم! به خودم گفتم عجب ابهتی داشتی… اما، گذشت. (می‌خندد)

 

 




کمدی-رمانتیک دشوارتر از کمدی!⇐اصغر نعیمی کارگردان فیلم «دوروز دیرتر» مطرح کرد+توضیح درباره چرایی واگذاری فیلمنامه پرحاشیه «زندگی خصوصی»

سینماروزان: اصغر نعیمی کارگردانی که فیلم دو روز دیرتر را روی پرده دارد در گفتگویی تفصیلی با روزنامه وطن امروز هم درباره تلاش‌هایش برای تبدیل دوروز دیرتر به یک کمدی رمانتیک حرف زده و هم درباره برخی سوالات حول کارنامه اش و ازجمله واگذاری فیلمنامه‌ی کم‌نظیر زندگی خصوصی به پویافیلم.

اصغر نعیمی گفت: کمدی-رمانتیک محبوب‌ترین گونه‌ای است که من دوست دارم و می‌پسندم. اگر بخواهم فیلم‌های محبوب خودم را لیست کنم، شاید چند تا از فیلم‌های صدر این لیست، فیلم‌های ماندگار کمدی رمانتیک باشند. فیلم اولم هم خیلی علاقه‌مند بودم این مدل را تجربه کنم و خیلی هم موفق بود. بعد چون آدم تجربه‌گرایی هستم رفتم سراغ مدل‌های دیگر سینما؛ با اینکه پیشنهادهایی هم در همان زمینه داشتم، علاقه‌مند نبودم همان تجربه را تکرار کنم. وقتی این پروژه-دو روز دیرتر- به من پیشنهاد شد، اصرار داشتم فیلمنامه به گونه‌ای طراحی و نوشته شود و فیلم جوری ساخته شود که یک بار دیگر در سینمای ایران بتوانیم یک کمدی رمانتیک گرم و شیرین و باحال داشته باشیم که مسائل جوانان را مطرح می‌کند. تا حدود زیادی هم فکر می‌کنم فیلم به این هدف دست یافته است.

وی ادامه داد: درباره اینکه چرا سینمای ایران به گونه کمدی رمانتیک خیلی اقبالی نشان نمی‌دهد، باید بگویم چون معمولاً ساختن یک کمدی رمانتیک خیلی سخت است؛ نوشتن فیلمنامه‌اش، درآوردن لحظه‌هایش، خیلی دشواری‌ها و پیچیدگی‌های خود را دارد، در حالی که به ظاهر سهل و ممتنع به نظر می‌رسد. معتقدم ساختن یک کمدی صرف خیلی راحت‌تر از ساختن کمدی رمانتیک است، چون اساسا رمانتیک کردن یک قصه،  تعبیه کردن شوخی‌ها، واقعیت‌های بامزه و اندازه آنها، طراحی و اجرای‌شان، انتخاب بازیگر، خیلی باید مینیاتوری و ظریف اتفاق بیفتد.

او افزود: از طرف دیگر ساختن یک کمدی رمانتیک ریسک بالایی دارد؛ امکان اینکه یک رمانتیک بیاید و ناگهان تبدیل به فیلم رکوردشکن خیلی بالای جدول شود، احتمالش کمتر است و به همین دلیل تهیه‌کنندگان ایرانی ترجیح می‌دهند اگر قرار است فیلم شاد و مفرح بسازند، خالص بروند سراغ گونه کمدی. به نظر من این ژانر مهجور واقع شده، ولی معتقدم اگر در این زمینه کار شود حتماً یکی از ژانرهای اصلی سینمای ایران می‌تواند باشد، چون مخاطبش جوان‌هاست و فیلم‌هایی که این گونه ساخته می‌شوند می‌توانند جوان‌ها را عادت دهند به نوع جدیدی از کمدی.

اصغر نعیمی+دوروز دیرتر+زندگی خصوصی
اصغر نعیمی+دوروز دیرتر+زندگی خصوصی

نعیمی درباره فعالیت‌های توامانش به عنوان فیلمنامه‌نویس و کارگردان گفت: به نظر من فیلمنامه‌نویسی کار تمام‌وقت است. من نه اینکه اصرار داشته باشم حتماً فیلمنامه‌های دیگران را کار کنم، ولی زمانی که می‌خواهم یک فیلم را بسازم ترجیح می‌دهم فکر و ایده‌هایی را که درباره فیلمنامه دارم به یک نویسنده حرفه‌ای ارائه کنم، چون احساس می‌کنم فکر و ایده‌های آن نویسنده هم می‌آید و این‌جوری می‌شود دو تا فکر و دو تا جهان که فیلمنامه غنی‌تری را حاصل می‌کند. این دلیل است که من به عنوان یک فیلمساز حرفه‌ای علاقه‌مندم با فیلمنامه‌نویسان حرفه‌ای و خوب کار کنم.

نعیمی که نویسنده فیلمنامه ملتهب “زندگی خصوصی” با بازی فرهاد اصلانی-هانیه توسلی بوده، افزود: درباره فیلمنامه‌هایی که برای دیگران نوشتم باید یگویم گاهی در فراغت کاری از کارگردانی به من سفارش داده شده و در یک چارچوب حرفه‌ای نوشته‌ام، یا در یک مورد فیلمنامه‌ای بوده که من نوشتم و در آن مقطع امکان ساختش فراهم نشده؛ بعد دوستی از من خواسته چون فیلمنامه را خوانده بود در اختیارش بگذارم و من گفتم چراکه نه؛ مهم ساخته شدن فیلمنامه بوده…




به جز تراکم اکران، تهیه‌کننده‌های و پخش‌کنندگان حق‌العمل‌کار، باعث فیلمسوزی گسترده شده‌اند/گروهی از تهیه‌کنندگان طرفدار ورشکستگی در گیشه هستند!/بعضی از پخش‌کنندگان بی‌مسئولیت به عامل نابودی فیلمها بدل شده‌اند!/باید اعتبار را به پروانه‌های ارشاد برگرداند وگرنه سنگ روی سنگ بند نخواهد شد/با ادامه توقیف آثار مجوزدار در شهرستان، هیچ بعید نیست که سینماداران تهرانی هم از شهرستان‌ها یاد بگیرند و اقدام به ممیزی و توقیف خودسرانه کنند!

سینماروزان: اینکه در نیمه‌ی دوم سال به ناگاه با انبوهی فیلم روی پرده مواجهیم درظاهر معلولِ سیاست غلط تنگ کردن حلقه‌ی اکران در شش ماهه اول سال است که مربوط به امروز و دیروز نیست و سالهاست چنین رویه‌ای را شاهدیم.

حامد مظفری منتقد و روزنامه‌نگار با بیان مطلب فوق در رادیوتهران گفت: تعییر و تحول شورای صنفی نمایش در دوره های مختلف فقط به صورت موضعی باعث شده فیلمسوزی کمتر شود ولی همچنان هیچ برنامه ای برای جلوگیری از تراکم اکران و فیلمسوزی در نیمه دوم سال نمی‌بینیم. یک دهه پیش روسای صنف سینما دلیل فیلمسوزی را کمبود سالن سینما می‌دانستند ولی می‌بینیم که حالا تعداد سالن‌های سینمای مان به نزدیکی هزار سالن رسیده ولی باز هم مشکل فیلمسوزی حل نشده.

مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان ادامه داد: همین حالا بالای ۲۰ فیلم روی پرده است ولی درنهایت فقط ۴ تا ۵ فیلم فروش معقول دارند و مابقی ازمنظر گیشه درحال ضرردهی هستند؛ می‌گوییم از نظر گیشه چون برخی از تهیه‌کنندگان حق‌العمل‌کار که هیچ پولی بابت تولید نمیدهند طرفدار ورشکستگی در گیشه هستند تا با اعلام تراز منفی به سرمایه‌گذار، او را بدهکار کنند! پس به غیر از تراکم اکران، یک دلیل دیگر فیلمسوزی تهیه‌کننده‌هایی هستند که هیچ برنامه‌ای برای جلب مخاطب-نه در تولید و نه در اکران- ندارند و از خدایشان است که فیلمشان نفروشد چون سود را در تولید کرده‌اند ولی جریان سینمای ایران به سمتی میرود که این گونه حق‌العمل‌کاران در حال حذف شدن هستند و حتی صاحبان سرمایه های بادآورده هم ترجیح می‌دهند با تهیه‌کننده‌هایی کار کنند که قادرند فضایی مناسب برای اکران ایجاد کنند تا لااقل ازمنظر شوآف رسانه‌ای، بتوانند پز سرمایه‌گذاری را بدهند.

این منتقد درباره عامل سوم فیلمسوزی از پخش‌کنندگانی یاد کرد که مجوز پخش دارند و به‌جای کمک به فروش فیلم، فقط میخواهند فیلم اکران کنند تا مجوزشان، تعلیق نشود. حامد مظفری گفت: به غیر از پخش‌کننده‌های فعالی که هم سهمی مناسب از سانس را برای فیلمها می‌گیرند و هم برنامه های تبلیغاتی ویژه دارند، یکی دو پخش‌کننده هستند که فقط فیلم پخش میکنند که کرده باشند و به نظرم یکی از عوامل فیلمسوزی و نابودی آثار در اکران، همین پخش‌کنندگان هستند که اینها هم مثل همان حق‌العمل‌کاران برایشان فرقی ندارد که فیلم بفروشد یا نه چون درنهایت اگر فیلم هم نفروشد بابت اقلام تبلیغاتی اولیه، فاکتورسازی کرده و تهیه‌کننده را بدهکار میکنند.

این منتقد خاطرنشان ساخت: خوشبختانه آگاهی نسبی و جاه‌طلبی در سینما افزایش یافته و دیگر مثل قبل نه تهیه‌کنندگان حق‌العمل‌کار میتوانند مدام کار کنند و نه پخش‌کنندگان‌ منفعل چندان فیلم خوبی برای اکران می‌یابند و کم‌کم در حال حذف شدن هستند..‌.

حامد مظفری منتقد و روزنامه‌نگار
حامد مظفری منتقد و روزنامه‌نگار

حامد مظفری درباره حواشی ایجاد شده حول برخی آثار مجوزدار که نمایش آنها در شهرستانها ممنوع شده، بیان داشت: به هر حال این اتفاق خوبی نیست که مجوزهای صادره در ادارات استانی، ابطال گردد. به نظر می‌رسد وزارت ارشاد باید با ترمیم معاونت نظارت سینمایی و استفاده از مدیرانی که قدرت لازم را برای رایزنی با نهادهای خاص دارند، مشکل را حل کند‌. یادمان نمی‌رود در همین معاونت نظارت و در ادوار مختلف افرادی مثل منوچهر محمدی، علیرضا سجادپور، ابراهیم داروغه‌زاده و اخیرا روح‌الله سهرابی را داشتیم که اولا جز مسئولیت اصلی، شغلی دیگر نمی‌پذیرفتند و ثانیا تا زمانی که مدیر بودند سعی می‌کردند پای پروانه های صادره بایستند. در همان ماههای ابتدایی دولت چهاردهم که روح‌الله سهرابی در اداره نظارت به کار ادامه داد، کمترین مشکل در توقیف برای آثار مجوزدار ایجاد شد و سهرابی بی سروصدا و در آرامش، مشکلات را حل کرد.

این روزنامه‌نگار باسابقه ابراز امیدواری کرد: باید امیدوار باشیم که با ترمیم زیرمجموعه‌های نظارتی مجددا اعتبار به پروانه های ارشاد برگردد وگرنه دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و ممکن است سینماداران تهرانی هم از شهرستان‌ها یاد بگیرند و پروانه نمایش ارشاد را کنار گذاشته و خودشان اقدام به حذف و ممیزی و حتی توقیف کنند.




فیلم «دو روز دیرتر»: هنرِ جذبِ مخاطب؛ بدون پژمان و بدون تونل زمان!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: در سینمای تقریبا یک‌شکل و یک‌فرم ایران که تولیدات محدود به کارهای کمدی و آثار ارگانی شده‌اند، فیلمهایی مثل دو روز دیرتر با روایت داستانی ساده ، جمع و جور و مفرح و در ضمن آموزنده و سرگرم کننده یک حسن و نعمت برای سینمای ایران هستند و باید از این نوع فیلم ها حمایت بیشتری کرد؛ فیلمهای که متکی بر الگوی کمدی-رمانتیک‌های کلاسیک بی افتادن در دام ابتذال، پتانسیل کشاندن مخاطب به سینما را دارند.

 

اصغر نعیمی سینماگر باتجربه‌ای در سینمای بدنه است و به غیر از فیلمنامه های ماندگاری مثل زندگی خصوصی و مستانه که برای پویافیلم نوشته، کارگردانی‌اش هم در حد قابل قبول و خوبی است؛ او از یک طرف آثار تجاری موفق مثل خط استوا و بی‌وفا دارد و از آن طرف ملودرام‌های ملتهب با رگه های سیاسی یا اجتماعی نظیر سایه های موازی و هایلایت که همچنان از نظر مضمونی، آثاری قابل تامل و مماس با خطوط قرمز هستند.

 

دو روز دیرتر یک کمدی-رمانتیک خانوادگی درباره زوج جوانی است که تلاش برای مهاجرت دارند و چون پولی در بساط ندارند برای تامین سرمایه برای مهاجرت وارد بازی جذاب و دلنشین عمل به وصیت پدر و عمه می شوند و در این میان گره های داستانی مثل کار در عطاری و فامیل های حسابگر و حسود و وجود طلبکار سمج و غفلت از زمان‌بندی، پیچ و خم های جذاب و تماشاگر پسندی را برای فیلم خلق می کند.

 

اصغر نعیمی با اینکه خودش نویسنده بوده ولی بی کِبر کار نگارش فیلمنامه را به صورت گروهی و همراه با رضا مقصودی و حمید اکبری خامنه که دو فیلمنامه‌نویس از دو نسل مختلف هستند پیش برده و خروجی این تیم سه نفره در مقوله‌ای مثل فرزند آوری -که قابلیت تبدیل به کلیشه را داشته- خروجی قابل قبولی است.

 

بازی های موثری که اصغر نعیمی از زوج اصلی فیلم سینا مهرداد و پردیس احمدیه گرفته در کنار بازی‌های شیرین و دلنشین و ایرونی‌پسند فرهاد آئیش و گوهر خیراندیش توانسته جریان هماهنگی را در پیش چشم مخاطب قرار بدهد و لحظات مفرحی را شکل دهد.

فیلم دو روز دیرتر
فیلم دو روز دیرتر

شاید اگر دوروز دیرتر در نیمه اول سال اکران میشد فروش به مراتب بهتری داشت ولی در این تراکم اکران نیمه دوم سال باز هم توانسته جزو پرفروش‌های باکس‌آفیس باشد و البته اکران در این پاییز شلوغ سینماها یک قیاس را هم شکل میدهد میان جنس سالم کمدی-رمانتیک دوروز دیرتر با بالای ده کمدی که از اول سال اکران شدند و یا روی دوش پژمان سوار بودند و یا گرفتار تونل زمان.

دوروز دیرتر با زوجی که تقریبا هیچ تجربه تجاری موفقی نداشتند و اخیرا سریال شان هم انتقادبرانگیز شده بود، مورد توجه مخاطبان قرار گرفته و این، خودش نشان‌دهنده‌ی اینکه تجربه اصغر نعیمی چه به عنوان ژورنالیست و نویسنده و چه به عنوان کارگردان، چقدر کمک حال جریان کلی سینمای بدنه بوده و چقدر او خوب توانسته با قدری تمرین و جلسات پردازش کاراکتر، توانایی اجرایی بازیگران را بالا ببرد؛ قابل توجه تهیه‌کننده ها و سرمایه‌گذارانی که مدام به‌دنبال ارسال چک سفید امضاء برای کله‌های گرانفروش هستند تا دریابند میتوان حتی با بازیگران میانه هم مخاطب داشت؛ به شرط اینکه شعور را بالا برد و کمی هم برای جذب کارگردانان و فیلم‌نامه‌نویسان کارنامه‌دار خرج کرد.

احمد محمداسماعیلی منتقد و روزنامه‌نگار سینما
احمد محمداسماعیلی منتقد و روزنامه‌نگار سینما

 




آقای نقویان!مدیر محترم سیمافیلم! به فصول دوم و سوم «مختار» و «امام علی(ع)» هم فکر کنید!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: یکی از سنت‌هایی که در سینما و تلویزیون اغلب کشورهای صاحب صنعت سینما دنبال می‌شود بحث ادامه تولید یک فیلم و یا یک مجموعه موفق است که بخش اولش مورد استقبال مردم قرار گرفته است.

نمونه مشهورش در سینما سه‌گانه پدرخوانده است که گرچه به شوق کسب موفقیت قسمت اول ادامه یافت ولی قسمت سومش به هیچ وجه در حد و اندازه و اعتبار دو بخش نخستش نبود.

در تلویزیون ایران هم این سنت مورد توجه قرار گرفته و مجموعه‌های موفقی مثل نون.خ و پایتخت تا چند فصل ادامه یافتند و به خاطر حفظ هسته اصلی تولید کم و بیش مخاطب داشتند.

شاید همین موفقیت نسبی بود که باعث شد سریال زیرخاکی هم ادامه یابد ولی متاسفانه چنین اتفاقی باعث شد فصل آخر این مجموعه ضعیف و بدون خلق فضا و موقعیت های طنز جدید باشد.

 

تلویزیون چند سالی است-نزدیک یک دهه- که با انتخاب های غلطش در سپردن ساخت سریال ها به کارگردان هایی که توانایی این کار را ندارند دست به آزمون و خطاهای مکرر بی حاصل زده است و کار به جایی رسیده که طبق آمار موجود بعضا میزان مخاطبان سریالهای بازپخشی آیفیلم به مراتب بیشتر از سریالهای تولیدی شده است.

در این اوضاع و احوال مهدی نقویان رییس سیمافیلم در گفتگویی اعلام کرده که فصول تازه سریالهای مرد هزارچهره، آژانس دوستی و کارآگاه علوی و… در دستور تولید است! البته نه با استفاده‌ی هسته اصلی تولیدِ برند و مثلا به جای حسن هدایت که زنده است و حیّ و حاضر، ساخت کارآگاه۳ را به سیدجمال سیدحاتمی واگذار کرده‌اند که فیلمسازی تازه‌کار است و بیشتر به دستیاری شناخته میشود تا کارگردانی.

این برنامه سیمافیلم واکنشی است به باختن قافیه به سریالهای شبکه خانگی؟؟ و راهی برای گریز کوتاه مدت از انتقادات؟

نقویان یادش نیست این دنباله‌سازی برندهای ماندگار تلویزیون با سریال روزگار جوانی شروع شد که ماحصلش، اثری ناامید کننده و ضعیف بود؟

آقای نقویان! به فصول دوم و سوم مختار و امام علی(ع) فکر کنید
آقای نقویان! به فصول دوم و سوم مختار و امام علی(ع) فکر کنید

اساسا برندهایی مثل آژانس دوستی و کارآگاه علوی از فضاسازی تا شخصیت پردازی مناسب دهه هفتاد بودند که اینقدر فضای مجازی گسترش نداشت و اساسا چیزی به نام وی‌او‌دی فراگیر نشده بود.

آیا مسائلی که برای مردم در دهه هفتاد دغدغه و جذاب بود برای مردم این سالها پیش افتاده و عادی و سطحی به نظر نمی رسد؟؟ سریالی که براساس همان تم و جهت تداعی خاطرات ساخته شود مشخص است که سرنوشتی جز شکست ندارد.

حالا که مخاطب در کنار محتواهای تولیدی به‌روز شبکه خانگی، به راحتی بهترین آثار خارجی را با زیرنویس فارسی و حتی دوبله و بدون محدودیت می‌بیند مثلا ساختن مرد هزارچهره۳ که در همان فصل دوم هم به تکرار افتاده بود و ابدا نتوانسته بود موقعیت‌های خلاقانه فصل اول -که منتج از داستان پخمه‌ی عزیز نسین بود- را تجربه کند، چه معنایی دارد جز گریز از انتقادات؟ به خصوص که یکی از نویسندگان اصلی مرد هزارچهره که خشایار الوند باشد مدتهاست مرحوم شده و نویسنده‌ی دیگرش که سروش صحت باشد خودش درگیر فیلم و سریال سازی است و اگر ایده‌هایی داشته باشد برای کارهای خودش به کار میگیرد که متهم نشود به کپی‌برداری خنک از وودی آلن‌.

 

چاله‌ی کمبود مخاطب تولیدات اخیر تلویزیون با دنباله سازی های شکست‌خورده، مدیریت فعلی تلویزیون را به چاهی می‌اندازد که دیگر شاید خروج از آن معادل باشد با خروج از سازمان.

تلویزیون باید برای برون رفت از شرایط فعلی به ایده های جدید و کاهش ممیزی ها و استفاده از کارگردان های مستعد و خلاق و امتحان‌پس‌داده روی خوش نشان دهد. اگر محصولات اخیر تلویزیون با کاهش مخاطب روبرو شده به دلیل ورود فله ای تهیه کننده و کارگردان هایی است که به جای انجمن سینمای جوان، تلویزیون را برای سعی و خطا و یادگیری انتخاب کرده اند.

دنباله سازی برندهایی که دوره شان به سر آمده است نیز کمکی نخواهد کرد؛ درست مثل این است که تلویزیون بخواهد انتقادات حول سریالهای تاریخی اخیرش مثل مهمان کشی، مهیار عیار، عشق کوفی و مستوران و… را با ساخت امام علی(ع)۲ و مختارنامه۲، جبران کند. معلوم است که فایده ندارد.

 




سریال «الگوریتم» و مساله‌ی ناترازی!/ بیژن جان! یوزپلنگ ببین!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: سریال «الگوریتم» اثری پلیسی امنیتی براساس سنت سریال سازی تلویزیون در این ژانر بعد از تجربه های موفقی مثل خانه امن و فصل اول گاندو است؛ تجربه هایی که بعدتر در مواردی مثل سرجوخه و فریبا چندان موفق از کار در نیامدند.

الگوریتم تقریبا از الگوی سریالهای امنیتی که ابوالفضل صفری تهیه کرده است و بخشی از داستان در خارج از کشور روایت می شود پیروی می کند و تلاش می کند با استفاده از تصاویر خوش آب و رنگ سایر کشورها نظر مخاطبش را به خود جلب کند به بیان بهتر تقریبا کمتر ردپایی از کارگردانی بیژن میرباقری در اثر به چشم میخورد و اساسا کاریست متعلق به صفری که به فرض تغییر کارگردان هم بعید بود از نتیجه‌ی فعلی چندان عدول کند.

ورای تکرار مکررات و گاندوبازی‌، نقطه ضعف بزرگ سریال الگوریتم فیلمنامه آن است که بیشتر مناسب ساخت یک مینی سریال شش-هفت قسمتی است تا یک سریال سی و چند قسمتی و به همین دلیل مدام شاهد تصاویر یک شکل و بدون منطقی هستیم که شخصیتها در حال رانندگی ، رفتن به کافی شاپ و یا خوردن غذا هستند.
اگر سریالهای نسبتا موفق اخیر را مرور کنیم به مواردی مثل وحشی یا در انتهای شب برخورد میکنیم که در ویژگی هشت قسمتی بودن، مشترکند؛ الگویی که سالهاست در سریال سازی جهانی نیز دنبال میشود و ابتدا یک پایلوت ۵ تا ۸ قسمتی ارائه میکنند و سپس براساس بازخوردهای صورت گرفته تصمیم میگیرند برای ادامه‌ی کار.

شاید اگر سریال الگوریتم هم به صورت یک مینی سریال نهایتا ده قسمتی تولید میشد به مراتب جذاب تر بود تا این نسخه مطولی که سی قسمت را رد کرده.

ضعف دیگر سریال، تراز نبودن قطبهای خیر و شر با یکدیگر است. سرگرد سیاوش کیان و مافوقش به هیچ وجه کاریزما و شخصیت پردازی درستی در سمت قطب مثبت را ندارند و همین است که باعث میشود رفتار و سکنات آنها مرتب یادآور الگوی نیروهای امنیتی گاندو باشد! قدری هویت دار کردن شخصیت و بالا بردن فاز پژوهش برای شخصیت پردازی قطعا کاراکترها را به مراتب سمپات‌تر میکرد.

سریال الگوریتم و مساله‌ی ناترازی
سریال الگوریتم و مساله‌ی ناترازی

از همه اینها گذشته معلوم نیست چرا استانداردهای اجرای نماهای اکشن پرتعقیب و گریز در سریالهای جنایی-که اصلا باید بر چنین طراحی تمرکز کنند- این قدر پایین است. بیژن میرباقری کافی بود یکی از آثار ساموئل خاچکیان مثلا فیلم معمایی-پلیسی «یوزپلنگ» را چند بار میدید تا خیلی راحت دکوپاژ زدوخورد و کشمکش‌های استیلیزه را درک میکرد.
وقتی خاچکیان دقیقا چهل سال پیش و با حداقل ابزار می‌توانست بالای نیم ساعت سکانس های مهیج برای فیلمی صد دقیقه‌ای بگیرد و از درگیری در قطار تا درگیری لب مرز تا درگیری در عمارت اعیانی تا درگیری در خیابانهای تهران را به خوبی بازسازی کند چگونه است که اکنون نمی‌توانیم حتی جرات کنیم که مثلا در یک درگیری جاده‌ای، قهرمان را روی سقف قطار ببریم؟؟




هدیه‌ی گوگوش برای ختم ناصر تقوایی، چه بود؟+عکس

سینماروزان: فائقه آتشین خواننده لس‌آنجلس‌نشین، برای مراسم بزرگداشت ناصر تقوایی، یک دسته گل فرستاد.

مراسم بزرگداشت تقوایی با اجرای سعید قطبی‌زاده و محمدعلی حیدری در خانه سینما برگزار شد و بسیاری از هنرمندان برای این مراسم، دسته گل فرستادند.

در میان دسته گل‌ها، یک دسته گل با نام گوگوش هم به چشم میخورد.

دسته گل گوگوش برای ختم‌ ناصر تقوایی
دسته گل گوگوش برای ختم‌ ناصر تقوایی

گوگوش گرچه همکاری مستقیمی با ناصر تقوایی نداشته ولی یکی از گزینه‌‌های بازی در سریال دایی جان ناپلئون بود که البته به نتیجه نرسید. گوگوش در دورانی که با مسعود کیمیایی زندگی میکرد، در محافل هنری خصوصی، دیدارهایی با تقوایی داشت و گویا تقوایی از قطعه‌ی «طلاق» با صدای او از ساخته های منوچهر چشم‌آذر و ترانه‌ی اردلان سرفراز-برمبنای قطعه اندرو لوید وبر/ آهنگساز انگلیسی- به نیکی یاد کرده بود.

 




علیرضا رییسیان کارگردان سینما مطرح کرد: چرا درخواستِ حذف پروانه ساخت را به دعواهای سیاسی بدل کرده‌اند؟/با بیانیه‌نویسی مخالفم/مساله اصلی سینما، پروانه ساخت نیست/بودن یا نبودن پروانه ساخت، اهمیت ندارد/پروانه ساخت هم مثل فیلترینگ/مساله اصلی، عدم نمایش واقعیتِ جامعه است/چطور زن می‌تواند مرد شود و مرد می‌تواند زن باشد؟/چرا خود زن نمی‌تواند به صورت واقعی زن باشد؟

سینماروزان: همین الان هم فیلم‌هایی بدون پروانه ساخت برای مصارف مختلف ساخته می‌شوند و عملا صدور پروانه ساخت را بی اثر کرده‌اند اما پروانه نمایش مرحله‌ای است که در اساسنامه وزارت ارشاد وجود دارد و وجود آیین نامه هیئت وزیران پشت آن سنگینی می‌کند… اما این نوع رفتارها نه عقلایی است و نه شدنی، چون دیگر جامعه خود را از این مسائل جلوتر برده است به همین دلیل ادامه روند قبلی بی‌اثر است، مثل همین فیلترینگ که می‌گویند برداشته می‌شود و حتی ممکن است از نظر قانونی هم حذف شود ولی برای مردم دیگر در اولویت نیست.

 

 

علیرضا رییسیان کارگردان با بیان مطلب فوق به خبرگزاری ایسنا گفت: بودن یا نبودن پروانه ساخت، مساله اساسی سینمای ما نیست و به نظر می‌رسد کسی این شهامت را ندارد که حتی طرح مسئله کند که اصل داستان چیست؟ چطور زن می‌تواند مرد شود، مرد می‌تواند زن باشد ولی خود زن نمی‌تواند به صورت واقعی زن باشد؟ این سوال مهمی است که هیچ‌کس پاسخ نمی‌دهد. آقایان می‌توانند در فیلم‌ها کلاه بگذارند و زن شوند و حتی برقصند، هیچ مشکلی هم به وجود نمی‌آید. زن‌ها هم می‌توانند کلاه‌گیس بگذارند و مرد شوند ولی خود زن برای زن بودنش باید سانسور شود. این یک تناقض وحشتناک است و پرسش اینجاست که تا کی می‌توان حل این مسئله را به تعویق انداخت و فقط گفت فعلا مسائل مهم‌تری وجود دارد؟

 

کارگردان فیلم «دوران عاشقی» اضافه کرد: امروزه هر فیلمی که می‌خواهید بسازید ابتدا باید ببینید چگونه است، اگر با تمایلات خود شما هماهنگ باشد باید نسبت به جامعه هم باورپذیر باشد و واقعی به نظر برسد در حالی که فعلا این فاکتور بین سینما و جامعه اصلاً وجود ندارد، همانطور که در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی هم وجود ندارد. البته فضای شبکه نمایش خانگی کمی بازتر است که علت آن هم مشخص نیست ولی در سینما و تلویزیون سانسور پوشش بسیار جدی‌تر است.

علیرضا رییسیان: پروانه ساخت مساله‌ی سینما نیست!
علیرضا رییسیان: پروانه ساخت مساله‌ی سینما نیست!

او ادامه داد: در حوزه فرهنگ در کشور ما نسبت به حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی ظلم بزرگ‌تری اتفاق افتاده چون آنجا سانسور وجود ندارد، در حوزه‌های دیگر فقط فشارها و رفتارهای ناهمگون جریان‌هایی با مردم دیده می‌شود و در مسائل سیاسی هم دعواهای جناحی و گروه‌هاست اما در هنر یک فاکتور دیگر به اسم سانسور اضافه می‌شود که قابل قبول نیست. من اطمینان دارم که این پایان ،همه مسیری است که در این سال‌ها دولت و جریان‌هایی سعی کردند اعمال کنند.

 

کارگردان «ایستگاه متروک» بیان داشت: یکی از شروع‌کنندگان اعتراض به ماجرای پروانه ساخت خودم بودم ولی به هیچ وجه تابع بعضی بیانیه‌نویسی‌ها و شلوغ کاری‌ها نیستم چرا که به هیچ مسیری کمک نمی‌کند و مثل دعواهای سیاسی جریان‌ها و احزاب داخل مملکت می‌ماند. البته منظورم این نیست که اعتراض نکنیم اما مسئله‌ای که در حال حل شدن بود و بی‌سر و صدا داشت به نتیجه می‌رسید، الان هم در حال حل شدن است، به زودی به نتیجه خواهد رسید و دیگر اولویت موضوعی ندارد، ناگهان تبدیل به ماجرایی شده که در تلویزیون‌های خارجی زیرنویس می‌شود. این نشان می‌دهد که ما هنوز نمی‌خواهیم آن رفتار مدنی و کنش درست را به صورت واقعی تجربه کنیم. اگر بخواهم به صورت تاریخی به ماجرا برگردم، اولین نمونه اعتراض نسبت به پروانه ساخت -که به صورت کتبی موجود است – در شورای راهبردی از سوی تهیه‌کنندگان و در دولت اعتدال مطرح شد. در آن مقطع ۱۰ بیانیه منتشر شد که سومین بیانیه به اختیاری شدن پروانه ساخت اختصاص داشت، یعنی این کار حدود ۱۲ سال پیش شروع شده است و اصل این ماجرا از زمان مرحوم سیف‌الله داد آغاز شد.

 




شادمهر عقیلی و پیشنهاد دوکلمه‌ای ایرج طهماسب به محمود کلاری!/پیشنهادی که کار نکرد!

سینماروزان: محمود کلاری سومین فیلم سینمایی خود در مقام کارگردان را با عنوان «تابستان همان سال» ساخت و در فستیوال فجر رونمایی کرد با این حال عنوان اکرانِ فیلم «آدم فروش» یادآور دومی آلبومی شد که شادمهر عقیلی بعد از مهاجرت به کانادا منتشر کرد؛ آلبومی که توسط نوامدیا منتشر شد و خیلی هم سروصدا کرد و حتی در داخل ایران خواننده ای به اسم عرشیا-محمدحسین پهلوان- آلبومی را در پاسخ به شادمهر با عنوان «وطن فروش» بیرون داد‌.

 

محمود کلاری دلیل تغییر نام فیلم خود را طولانی بودن عنوان اصلی دانسته و به روزنامه شرق میگوید: در زمان نگارش فیلمنامه چند عنوان دیگری هم پیشنهاد شد مثل «همچون در یک آینه» که ادای دین به برگمان بود با این حال درنهایت «تابستان همان سال» انتخاب شد که یادآور مجموعه داستان ناصر تقوایی بود ولی بعدتر و هنگام اکران دیدیم که این عنوان چندان مناسب اکران نیست چون مخاطب نهایت میگوید «تابستان» را دیدم!

 

او ادامه میدهد: به دنبال آن بودم عنوانی انتخاب کنم که یک یا دو سیلابی باشد و مخاطب راحت آن را به خاطر بسپارد. داشتم به این قضیه فکر میکردم که ناگهان به یاد توصیه ایرج طهماسب افتادم که بعد از دیدن فیلم در یک اکران خصوصی پیشنهاد داد اسمش را «آدم فروش» بگذارم…

 

کلاری با نومیدی از خروجی اکران فیلمش بیان میدارد: گرچه عنوان جدید-آدم فروش- مقوله ای بود که در فیلم درباره اش صحبت میشد ولی متاسفانه این اسم هم کار نکرد و انتظاری که از فروش فیلم داشتم برآورده نشد.

 

او تاکید میکند: به هنگام رونمایی فیلم در جشنواره فیلم فجر واکنش‌های خوبی دیدم و حداقل پنج شش بار با مخاطبان فیلم را در سالن دیدم و تقریبا همه راضی بودند و فقط می‌گفتند زمان فیلم را کم کن که من هم همین کار را کردم ولی باز خروجی اکران عمومی آن چیزی نشد که باید…




خطر ساترازدگیِ ارشاد، انتقال اداره نظارت به کوچه سمنان یا …؟/چهار تناقض از ماجرای حذفِ پروانه ساخت

سینماروزان/حامد مظفری: بیانیه‌ی شماری از سینماگران برای حذف پروانه ساخت و حمایت برخی صنوف خانه سینما از این بیانیه، ظاهرا آزادی‌خواهانه است ولی فقط اندکی که بر متن بیانیه و امضاء‌کنندگان تمرکز کنیم متوجه تناقضات موجود می‌شویم.

 

اول آن که برخی از آنها که مخالف ممیزی و نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی هستند، این بیانیه را امضاء کرده‌اند و انگار کاملا هماهنگ‌شده یا ناآگاهانه درحال تایید همین سازوکار نظارتی ارشاد هستند.

خطابِ این بیانیه یا وزیر ارشاد است یا معاون سینمایی ارشاد و دست تضرع به سمت اینها، بیش از هر چیز با خرسندی وزیر و معاونی روبروست که در یکی از متزلزل‌ترین دوران خود به سر می‌برند و شاید اگر جنگ دوازده روزه نبود، خیلی زودتر جای خود را به افراد دیگر می‌دادند. پس لااقل با نشان دادن همین بیانیه و امضاهایش به بالادست خود می‌توانند مدعی شوند همچنان قیّم و مورد وثوق بخشی از سینما هستند.

 

دوم: چرا امضای برخی از آنها که در سال‌های اخیر فیلم زیرزمینی ساخته‌اند-مثل جعفر پناهی و محمد رسول اف و…- زیر این بیانیه آمده؟ آنها که به سفارش مستقیم یا غیرمستقیم جشنواره‌های آن طرف، بدون مجوز فیلم ساخته و می‌سازند -و حتی فیلم‌هایشان در همین کمیته اسکار ی که شماری از همکاران خانه سینمایی در آن حضور داشتند، بررسی نمیشود-

پس برای چه بیانیه را امضاء کرده‌اند؟ یعنی اگر این بیانیه به ثمر برسد و پروانه ساخت حذف شود آیا امثال جعفر و رسول‌اف برای دریافت پروانه نمایش به اداره نظارت ارشاد مراجعه میکنند؟؟

یا مثلا گراناز موسوی که این بیانیه را امضا کرده فیلمسازی است که سالها پیش، فیلم زیرزمینی «تهران من حراج» را ساخت و پخش قاچاق فیلم گرفتاری‌هایی را برای بازیگران و ازجمله مرضیه وفامهر- همسر ناصر تقوایی- رقم زد.حالا ایشان از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی درخواست حذف پروانه ساخت کرده؟ اصلا ایشان مگر با مجوز فیلم ساخته؟؟

 

سوم: بر فرض که دولتِ ناکام در تحقق وعده‌های مختلف و ناتوان از رفع فیلترینگ و گرفتار در ناترازی انرژی و کم‌توان در حل مشکلات معیشتی اهالی هنر که هنوز نتوانسته بیمه بیکاری سینماگران را تصویب کند و برای بیمه‌شدگان صندوق هنر، کد بیمه‌ای در تامین اجتماعی بگیرد، آمد و برای شوآف هم که شده، پروانه ساخت را حذف کرد.

آن وقت تهیه‌کننده‌هایی که فیلمهای‌شان، نماهای بیرونی دارد مستقیم باید بروند سراغ پلیس و مراجع قضایی و از آنها مجوز بگیرند؟ و درنهایت مرجعیت به نیروی انتظامی و درصورت بروز مشکل به دستگاه قضا، سپرده میشود؟؟

یعنی ارشاد را بدل می‌کنند به چیزی شبیه ساترا؟

الان در شبکه خانگی هم که همین است! گاهی پلتفرم بدون مجوز، سریال می‌سازد و درنهایت قوه قضائیه ورود می‌کند و پلتفرم هم در مذاکره با دستگاه قضا، مساله را رفع و رجوع می‌کند…

حالا بناست ارشاد هم شبیه به ساترا شود؟

چهارم: در همان اولین ساعات انتشار بیانیه مذکور شماری از سینماگران به گلایه از انفعال خانه سینما در امور معیشتی پرداخته و طرح مساله کردند که چرا این نهاد به جای حل مسائل صنفی اولیه-و فی المثل ارتقای بیمه بازنشستگی اهالی سینما که نیمه کاره مانده- وارد این بیانیه‌‌بازی های بی‌فایده شدا؟

شاید یک پاسخ به این پرسش همان اصل پرسش باشد؛ یعنی بی ماهیت شدن خانه سینما در مسئله معیشتِ سینماگران، تلاشی از سوی روسا شکل داده برای اینکه روال صدور پروانه ساخت را به خانه سینما ببرند؟ یعنی تایید صلاحیت را به انجمن های خانه بسپارند؟ که این خودش نه تنها انحصار تازه‌تری میسازد بلکه یک دور کاملا باطل است. همین حالا صندوق هنر مدام اعضای خانه سینما را به دلیل بیکاری پساکرونا و نداشتن رزومه کاری، لغو عضویت میکند و روسای خانه حتی نتوانسته‌اند تفاهم‌نامه‌‌ای بچینند که اعضای شان به طور خودکار، تمدید عضویت صندوق هنر را بگیرند.

بر فرضِ اینکه خانه سینما بشود متصدی صدور پروانه ساخت، پروانه های صادره خانه بدون تاییدیه‌ی ارشاد را نیروی انتظامی و قوه قضاییه قبول میکند؟؟




دوربین‌های دیجیتال، کیفیت سینمای ایران را کاهش داده؟/بابک بذرافشان فیلمبردار باسابقه پاسخ داد +مساله‌ی سانسور کامل آیتم‌های خودرویی صالح‌علاء+ماجرای عشق محمدحسین مهدویان به تارانتینو!+…

سینماروزان/محسن نقی‌نژاد: در سالهای اخیر فیلمبرداران گوناگون و با کیفیت‌های مختلف در سینما و تلویزیون فعالیت می‌کنند و برخی از آنها بسیار خوش ذوق و مسلط هستند ولی به هر حال تفاوت میان سینمای آنالوگ و دیجیتال و تعدد توليد باعث شده همچنان شماری از بهترین آثار سینما و تلویزیون به‌لحاظ فیلمبرداری، آثار دوران آنالوگ باشد.

بابک بذرافشان مدیر فیلمبرداری باسابقه با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: البته که اعتقادی ندارم به دلیل افتادن در وادی دیجیتال، در حوزه فیلمبرداری دچار افت کیفیت شده‌ایم اما حجم فعالان فیلمبرداری نسبت به قبل بسیار بیشتر شده و طبیعی است که در این بین فیلمبرداران ضعیف و متوسط هم باشد.

فیلمبردار فصول دوم و سوم سریال «زخم کاری» با اشاره به افت کیفیت تصویری آثار تولید شده اخیر تاکید کرد: در افت کیفیت یک محصول سینمایی یا تلویزیونی، قطعا فیلمبرداری هم موثر است ولی یادمان نرود که نسبت به گذشته کارگردانان درجه یک و سناریست‌های خبره کم شده. نه اینکه فیلمبردار و سناریست خوب نباشد که فراوان هست ولی متاسفانه به دلایل فراوان و از همه مهمتر توجیه صرفه‌های اقتصادی، بعضا به حضور افراد کم‌تجربه رضایت می‌دهند و خروجی‌اش میشود آثار بد. اگر در یک فیلم بد فیلمبردار از تمام هنرش هم استفاده کند باز هم کارش دیده نمی‌شود. یادمان باشد امثال علی حاتمی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی به غیر از استفاده از امثال محمود کلاری، مازیار پرتو، علیرضا زرین دست، اصغر رفیعی جم، مهرداد فخیمی و…، بابت دکوپاژ دقیق و داستان‌پردازی‌های کم‌نظیر خود شهره شدند.

فیلمبردار «مرد بازنده» با اشاره به رشد کیفی دوربین های دیجیتال در سال های اخیر تاکید کرد: فیلمبرداری ترکیبی از آرت و تکنیک است و اغلب فیلمبرداران ما روی این دو وجه تسلط دارند. ابزار و دوربین‌های باکیفیت گرچه به افزایش تکنیک و رشد خلاقیت کمک می کنند ولی نگاه تالیفی کارگردان نیز حتما باید پایه‌ی کار باشد.

مدیر فیلمبرداری “معبد جان” ادامه داد: قطعا کار با دوربین‌های دیجیتال به مراتب ساده تر از کار با دوربین های نگاتیو است ولی فقط سادگی ابزار که منجر به تولید ماندگار نمیشود و در شکل گیری یک محصول هنری ماندگار، ده‌ها عامل موثرند و یکی از آنها مدیریت فیلمبرداری است.

بابک بذرافشان مدیر فیلمبرداری سینما و تلویزیون
بابک بذرافشان مدیر فیلمبرداری سینما و تلویزیون

بابک بذرافشان پیرامون انتقال تجربیات بین‌نسلی برای فارغ‌التحصیلان فیلمبرداری اظهار داشت: مساله این است که بسیاری از آنها که فیلمبرداری را به صورت تئوری می آموزند از نظر عملیاتی، تجربه کار ندارند و شخصا یکی دو بار برای پر کردن این خلاء، دوره های کارآموزی را در پشت صحنه کارهایم برگزار کردم و ازجمله وقتی درحال فیلمبرداری سریال «زخم کاری۲و۳» بودم سعی کردم تعدادی از هنرجویان دانشکده های هنری را تحت تعلیم قرار دهم که دربین آن‌ها بعضا استعدادهای خوبی هم بود و امیدوارم عاقبت به خیر شوند.

بذرافشان با اشاره به پشت صحنه زخم کاری بیان داشت: واقعیت اینکه از نظر تجهیزات و امکانات در حد روز دنیا بودیم و تیم کامل و به‌روزی بودیم که بی نظیر بود و انصافا هم کار خوبی ارائه شد به خصوص که محمدحسین مهدیان طراحی بصری را در ذهن‌ش داشت و بعد با تشریح آن کمک می‌کرد تصاویری منطبق با  محتوا خلق گردد. مهدویان بسیار علاقه دارد به کوئنتین تارانتینو و آن سبک خون و خونریزی و دوربین سیالی که آرام و قرار مخاطب را تحت اثر قرار میدهد.

بابک بذرافشان با بیان اینکه کارگردان مولف است که کل گروه را تحت‌الشعاع قرار میدهد به سینماروزان گفت: وقتی کارگردان خلاق بالای سر کار باشد، خیال فیلمبردار هم راحت است که خروجی، بر مدار است. یادم می‌آید با محمد صالح علاء مجموعه تلویزیونی «مسافر» را کار میکردیم و با اینکه چندین قسمت ضبط شده بود به ناگاه تلویزیون بسیاری از بخشها را حذف کرد و صالح علاء نه تنها کم نیاورد بلکه درلحظه تصمیم گرفت به جای موارد حذف شده، آیتم‌های نمایشی بنویسد.

او ادامه داد: صالح علاء آیتم‌های نمایشی «علی آقا ۱۱۰» را به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های سریال مسافر ساخته بود که بخش عمده آن حذف شد و صالح علاء آیتم های نمایشی جدید را درجا نوشت و بلافاصله اقدام به فیلمبرداری کردیم و نتیجه هم کار پرمخاطبی شد. اینکه امثال صالح علاء در پشت یک کار باشند طبیعی است که همه را به سمت و سوی پیشرفت سوق میدهد. اگر می‌خواهیم صنعت سینما و تلویزیون مان رشد کند به جای تولید انبوه کارگردان فله‌ای، به سمت استفاده از کارگردانانی برویم که امتحان‌پس‌داده هستند.

 




یک ابهام تازه! ⇐چرا در تقویم رسمی فیاپف، هیچ نامی از جشنواره‌ی جهانی فجر نیست!؟+عکس 

سینماروزان/حامد مظفری: برگزارکنندگان بین‌الملل فجر مدتها درانتظار فیاپف بودند تا زمانی برای برگزاری جشنواره به آنها بدهد و درنهایت گفتند طبق دستور فیاپف فقط در دسامبر(آذرماه) است که می‌شود جشنواره را برگزار کرد.

با این حال در تقویم رسمی فیاپف مرتبط با ماه دسامبر، هیچ نامی از بین‌الملل فجر یا جشنواره جهانی فجر به چشم نمی‌خورد.

یک ماه عقب تر و در تقویم نوامبر فیاپف، نام جشنواره های مختلف از توکیو تا کلکته و قاهره و تورین و ماردل پلاتا به چشم میخورد ولی در تقویم دسامبر هیچ نامی از بین‌الملل فجر نیست. چرا؟؟

 

اینکه اساسا عنوان بین‌الملل فجر را گره زده‌اند به دهه‌ی فجر و باید حوالی همان دهه فجر برگزار شود و نه زمانی دیگر، به کنار و اینکه به‌لحاظ جغرافیایی چنین جشنواره ای را با تهران می‌شناسند و نه شهری دیگر مثل شیراز، هم به کنار؛ اینکه اصلا چرا باید برای برگزاری چنین جشنواره‌ای از فیاپف، تایم گرفت هم به کنار؟

فقط چرا همان فیاپف، نام بین‌الملل فجر را در تقویم رسمی خود قرار نداده؟

تقویم نوامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر
تقویم نوامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر

تقویم دسامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر
تقویم دسامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر

 




اولین واکنش پژمان جمشیدی به حواشی بازداشتش: از ادعاهای دختر شاکی تا نتیجه‌ی پزشکی قانونی/از چرایی خروج از کشور تا دستبوسیِ پدر و زمانِ مرگش! 

سینماروزان: بعد از حدود یک هفته از بازداشت پژمان جمشیدی بازیگر پولساز سینمای ایران و انبوه شایعات حول او و پس از آن که با قرار وثیقه آزاد شده و از کشور خارج گشته، پژمان جمشیدی اولین واکنش خود نسبت به اتفاقات اخیر را در متنی هفت پاراگرافی منتشر کرد.

پژمان جمشیدی در این متن ادعاهای اخیر یک دختر جوان علیه خودش را کاملا تکذیب کرده و به خاک مادرش قسم خورده، حرفهای این دختر-از داستان کثیف داخل منزل تا نتیجه ی پزشکی قانونی- کاملا ساختگی و کذب و خلاف آن چیزی است که در پرونده موجود است.

واکنش پژمان جمشیدی به حواشی بازداشت
واکنش پژمان جمشیدی به حواشی بازداشت

پژمان جمشیدی ضمن تایید خروج از کشور متذکر شده که تمام خانواده اش، خارج از ایران زندگی می‌کنند و صرفا برای اینکه به آنها سر بزند و درعین حال به دستبوسی پدرش برود و به او توضیح دهد که این همه شایعه، حقیقت ندارد، از کشور خارج شده.

این بازیگر متذکر شده که به زودی به ایران بازخواهد گشت تا بازیگری را پی بگیرد. جمشیدی تاکید کرده که هرگاه دستگاه قضایی او را احضار کند درخدمت است… و در انتهای حرفهایش زمان مرگ خود را آن روزی دانسته که پیش مردم، شرمنده شود!

واکنش پژمان جمشیدی به حواشی اخیر
واکنش پژمان جمشیدی به حواشی اخیر




هوش مصنوعی؛ عامل توقیف «کچ پیله» در قم، بیرجند و …!/هاتف علیمردانی کارگردان فیلم مطرح کرد

سینماروزان: بعد از آن که نمایش فیلم پرمخاطب کج پیله در شهر قم ممنوع اعلام شد، حالا تعدادی از سینماهای شهرهای خراسان جنوبی مثل بیرجند نیز این فیلم را از پرده پایین کشیده‌اند.

هاتف علیمردانی کارگردان کج‌پیله در واکنش به این توقیف ها به خبرگزاری ایرنا گفت: تعدادی از فعالان مجازی بخش‌هایی از فیلم کج‌پیله را برش زده‌اند و ویدیوهایی تولید کرده‌اند که واضح است با هوش مصنوعی ساخته شده و همین ویدیوها باعث اعتراضاتی به فیلمم شد.

او ادامه داد: حق من فیلمساز به لحاظ عرفی و شرعی گردن کسانی است که بدون تماشای فیلمم به آن اعتراض می کنند. «کج پیله» فیلم اخلاق مداری است و درباره یک مساله درست صحبت می‌کند. البته از ابتدا به فیلم اعتراضاتی شد که با درایت مدیران و مسئولین حل شد.

این کارگردان با اشاره به نقش پر رنگ فضای مجازی گفت: چیزی که باعث اعتراض شده، تیزر فیلم نیست؛ تعدادی از فعالان مجازی بخش‌هایی از فیلم را برش زده‌اند و ویدیوهایی تولید کرده‌اند که واضح است با هوش مصنوعی ساخته شده؛ این حضور هوش مصنوعی برای من حیرت‌انگیز است.

علیمردانی ادامه داد: جالب است که ما فیلم را می‌سازیم و یک عده با ویدیوهای دروغینی که با هوش مصنوعی تولید می‌کنند، باعث ایجاد اعتراض می‌شوند.

این کارگردان تاکید کرد: من پیشنهاد می‌کنم هر کسی معترض است، برود و فیلم را ببیند. از چند نفر از مردم خراسان جنوبی که به فیلم معترض بودند، خواهش کردیم رفتند فیلم را دیدند و نظرشان درباره فیلم عوض شد.

 




بالاخره سعید حاجی‌میری تهیه‌کننده «چای تلخ» دلیل اصلی ناتمام ماندن فیلم را فاش کرد: پای یک جمعیت منسوب به «فلسطین» و عطاءالله مهاجرانی در میان است !!؟+اعلام رقم دقیق برآورد تقوایی و ارقام بیشتری که صرف شده ولی فیلم کامل نشده!

سینماروزان: بعد از فوت ناصر تقوایی، مجددا پرونده فیلم ناتمام چای تلخ باز شد و برخی رسانه ها به مانند همیشه فریاد وااسفا سر دادند که تهیه‌کننده پروژه بوده که نگذاشته چای تلخ تولید گردد.

سعید حاجی میری تهیه‌کننده فیلم چای تلخ و مدیر سبحان‌فیلم که سابقه تولید آثاری ماندگار نظیر لیلی با من است، انعکاس، هویت، تقاطع و… را در کارنامه دارد، به تازگی اطلاعیه‌ای هشت‌بندی در پاسخ به همه حواشی چای تلخ ارائه کرده که در روزنامه شرق چاپ شده.

حاجی‌میری در این اطلاعیه هم رقم دقیق برآورد تقوایی برای فیلم و هم رقم بیشتری که خرج کرده را آورده و هم بی پرده گفته که پول تولید را کاملا مستقل جور کرده و از اینها مهمتر حاجی‌میری به افشای دلیل اصلی عدم تولید چای تلخ پرداخته؛ وعده‌های جمعیتی موسوم به حمایت از فلسطین-به ریاست عطا مهاجرانی- که به تقوایی وعده داده بود، پولی درشت می‌رساند جهت ساخت نسخه عربی چای تلخ !!

متن اطلاعیه سعید حاجی میری را بخوانید:

اول– بنده برای تولید چای تلخ هرگز دنبال جناب تقوایی نفرستادم، هرگز قبل و بعد از همکاریمان، با منزل ایشان تماس نگرفته‌ام و صرفا با پادرمیانی مرحوم «اصغر بیچاره» (که در سال 82 در دو داستان مختلف از مجموعۀ «دایرۀ تردید» به کارگردانی مرحوم «امیر قویدل» به تهیه‌کنندگی این‌جانب ایفای نقش داشتند و با من آشنایی نزدیک پیدا کردند) و درخواست ایشان از بنده برای اینکه بیا و با «ناصر» کار کن و… نهایتا منجر به این شد هر دو مرحوم بزرگوار، به اتفاق به دفتر بنده در سبحان‌فیلم آمدند. جناب تقوایی فیلم‌نامه‌های مختلفشان (از جمله «چای تلخ» و «انسان کامل») را پیشنهاد کردند که بنده با سوابق طولانی تهیه‌کنندگی فیلم‌های دفاع مقدس، طبیعتا به «چای تلخ» علاقه نشان دادم. بنابراین بنده کاملا خالی‌الذهن و در موضع پذیرش پیشنهاد بودم و نه با انگیزۀ قبلی به دنبال کارکردن با مرحوم «تقوایی»!

دوم– پیش‌بینی و برآورد هزینه‌های پروژه (و نه بودجه آن که در تولیدات دولتی و سفارشی مرسوم است) از طرف خود مرحوم تقوایی ارائه شد و نهایتا پس از مباحثات و بررسی‌های مختلف به میزان 200 میلیون تومان و 60 جلسه فیلم‌برداری (طی 75 روز) توافق و به امضای طرفین رسید.

(در مصاحبه یک سال بعدشان این رقم برآورد اولیه را 350 میلیون تومان عنوان کرده‌اند که حقیقت ندارد و سند مکتوبش موجود است که همان 200 میلیون تومان صحیح است، البته هزینه نقدی و ریالی تمام‌شده فیلم‌برداری ناتمام، مشابه همین مبلغ -360 میلیون تومان- بوده که ظاهرا در ذهن مرحوم با مبلغ برآورد اولیه اشتباه شده است).

از این میزان هم 140 میلیون تومان برای پیش‌تولید و فیلم‌برداری و 60 میلیون تومان بابت هزینه‌های تهیه‌کنندگی، محل کار، سربار و اداری و همچنین تمامی مراحل فنی پس از تولید تا نمایش کپی صفر پیش‌بینی شده بود و نه 300 یا 350 میلیون تومان! و هرگز هم جناب تقوایی درخواست نکردند که تولید را به مقاطعه بگیرند و بنده تمام پول را به حساب ایشان واریز کنم که بروند خودشان تولید کنند! (که اگر هم مطرح می‌کردند، هیچ عاقلی زیر بار چنین قراردادی به‌خصوص با ایشان نمی‌رفت!… کمااینکه همه‌گونه تعهدات مکتوب و امضاهای مختلف برای رعایت چارچوب‌های توافق‌شده دادند و بسیاری از آنان را اجرا و اعتنا نکردند…) و حتی در اواسط فیلم‌برداری که در ایام جشنواره فجر سال 82 همه گروه برای مرخصی پنج‌روزه به تهران آمدند -که همان موقع نیز به دلیل عدول فاحش عملکرد ایشان از توافقات فی‌مابین، قصد توقف فیلم‌برداری را داشتم- نهایتا برای جلب مجدد اعتماد بنده، طی امضاها و مکتوبات مجدد و محرمانه‌ای، اختیارات کامل برای هرگونه تصمیم‌گیری درخصوص تمام مسائل و اختیارت آتی فیلم را بی‌قید و شرط به بنده واگذار کردند تا مثلا خیالم از عزم جدی و واقعی ایشان برای پایبندی به تعهداتشان راحت شود و با عزیمت مجدد و ادامه کار موافقت نمایم (هرچند تا این لحظه حرمت ایشان را داشته و از آن اختیارات تفویض‌شده نیز به نحو مقتضی استفاده نکرده‌ام‌)‌ که متأسفانه باز هم بارها از آن تعهدات مجدد خویش عدول نمودند تا نهایتا کار تعطیل شد.

سوم– هرگز در طول پیش‌تولید و فیلم‌برداری حتی برای لحظه‌ای، کمترین خللی ناشی از عدم تأمین به‌موقع نقدینگی و یا تأخیر در پرداخت اقساط عوامل وجود نداشته؛ هرگز!

حتی پس از توقف کار (و علی‌رغم اینکه می‌دانستم دیگر با این افراد کاری ندارم) نیز تمامی عوامل هنری و فنی پروژه -بالغ بر 40 نفر- با هواپیما (نه با قطار درجۀ 3) به تهران بازگردانده شدند و در فرودگاه با تقدیم گل از آنان استقبال شد و با آژانس هم به منزل رفتند! الباقی دستمزد تمامی افراد هم تا ریال آخر -در تهران- محاسبه و در کمال احترام به آنان پرداخت و تسویه شد‌… آیا اینها حکایت از بی‌پولی تهیه‌کننده و توقف پروژه ناشی از «لنگ پول بودن» می‌کند؟!

تمامی 70،80 نفر دست‌اندرکاران فیلم شاهد و مؤید این مدعا هستند.

به‌راستی آیا تابه‌حال کسی شنیده کوچک‌ترین اختلاف یا شکایتی در این خصوص در هر کجا (به‌ویژه هیئت حل اختلاف خانه سینما) پیش آمده باشد؟

چهارم– پس از مباحثاتی که در همان روزهای اول در تهران پیرامون مسائل فیلم‌نامه داشتیم که نهایتا منجر به تنظیم و امضای صورت‌جلسه‌ای 9 بندی حاوی اصول کلی شد که بایستی بر فیلم حاکم باشد (بدون دخالت در جزئیات آن)، دیگر هیچ‌گونه مناقشه‌ای در این خصوص با مرحوم تقوایی نداشتم و ایشان در فراغ بال و استقلال کامل و بی‌حد و حصر، امر فیلم‌برداری را پیش می‌بردند. تمامی دست‌اندرکاران فیلم شاهدند که ایشان هیچ‌گاه گلایه‌ای از بابت دخالت هیچ بنی‌بشری در کار خود و فیلم‌نامه نداشته‌اند، چون وجود نداشته است! حتی همه شاهد بوده‌اند (و در تصاویر مستند پشت صحنه نیز بارها دیده می‌شود) که در تمام مدت فیلم‌برداری، نسخۀ فیلم‌نامه‌ای که در دست ایشان بوده، به دستخط (البته بسیار زیبای) خود ایشان بوده است؛ که این خود حکایت از آن دارد که ایشان در حال ساختن فیلم موردنظر خودشان بوده‌اند و نه هیچ نسخۀ تحمیلی دیگر! بنابراین بیان هر مطلبی درخصوص سانسور و دخالت و سفارشی‌بودن کار و از این قبیل کاملا بی‌اساس و مردود و خلاف بیّن واقعیت است.

افشای راز مگوی چای تلخ توسط سعید حاجی میری
افشای راز مگوی چای تلخ توسط سعید حاجی میری

پنجم–  مرحوم تقوایی در همان اولین جلسه آشنایی‌مان بیان داشتند شرکت دیگری نیز هست که می‌خواهند همین «چای تلخ» را تولید کنند، منتها ماه‌هاست منتظر دریافت پول بلاعوض درشتی از جمعیت دفاع از آزادی فلسطین (که قبلا رئیسش آقای عطا مهاجرانی بود و به همین شیوه از فیلم «از کرخه تا راین» و همچنین تولید فیلم ماندگار و فاخر «بازمانده» به کارگردانی مرحوم سیف‌الله داد حمایت کرده بود) هستند و معلوم نیست تا چه زمانی بایستی معطل بمانم! ضمنا گفتند آن دوستان به منظور جذب آن حمایت مالی، شرط کرده‌اند که قصه به جای جنگ ایران و عراق، به فلسطینی و اسرائیلی تبدیل شود! البته مرحوم تقوایی این شرط را از آنان پذیرفته بودند و فقط مشکلشان طولانی‌شدن فرایند جذب مالی آن دوستان از جمعیت مزبور بود… هرچند از اینکه بنده چنین خواسته‌ای ندارم و اتفاقا بر همین شکلِ موجودِ «ایرانی و عراقی» تأکید دارم خشنود بودند.

 

ششم– بنده هیچ‌گاه هیچ ارتباط ویژه‌ای با سپاه نداشته‌ام و همواره صرفا به اقتضای تولیدات قبلی دفاع مقدسم با آن عزیزان سروکار پیدا می‌کردم. هرگز هم از هیچ ارگانی تقاضای کمک بلاعوض برای هیچ‌یک از فیلم‌هایم نداشته‌ام؛ نه قبل از چای تلخ، نه برای چای تلخ و نه بعد از چای تلخ!

حال چگونه ممکن است درخصوص فیلم‌نامه مردودشده «چای تلخ» (توسط انجمن سینمای دفاع مقدس و سپاه و حتی سیاسی عقیدتی ارتش) دنبال جذب حمایت بلاعوض از همان سپاه بیفتم! یعنی آن‌قدر عقلم نمی‌رسید که برای دریافت این‌چنین رانت‌هایی، نبایستی سراغ فیل‌منامه مردودی خود آنان بروم!؟ (علاوه بر اینکه درست برخلاف ادعای بی‌اساس مطروحه در مصاحبه موردبحث، به گواه تمامی دوستان سینمایی که با بنده سروکار داشته‌اند، باور و مشی همیشگی‌ام این بوده که بهره‌مندشدن از چنین رانت‌هایی و سروکار داشتن با بیت‌المال، علاوه بر اینکه عاقبت خوبی و خوش‌نامی ندارد، باعث مخدوش‌شدن استقلال تهیه‌کنندگی‌ام خواهد شد و روی ساختار و کیفیت اثر نیز تأثیر سوء می‌گذارد)…

اگر کسی حتی یک خط نامه از بنده خطاب به سپاه یا هر ارگان دیگر مبنی بر درخواست کمک بلاعوض مالی برای «چای تلخ» ارائه دهد، بنده به تمام ادعاهای ایشان گردن می‌نهم!

حقیقتا این ادعا مصداق «زنگی نام‌نهادن کافور» است!

البته خیلی مایلم بدانم آن مرحوم (که از یک ماه پس از آشنایی‌مان برای نظارت بر ساخت دکورها به جنوب رفتند و تا 5 ماه بعد – که همچنان با همسر محترم و پسرشان در لوکیشن ماندند – فقط 2 بار ایشان را زیارت کردم؛ یک بار بنده به لوکیشن رفتم و یک بار هم ایشان برای مرخصی کل گروه در دهۀ فجر 82 به تهران آمدند)، چگونه در جریان افکار و تلاش‌های بنده قرار گرفته و متوجه شدند بنده «هوا به سرم زده بود…»!؟

هفتم-برخی فرمودند بنده مصاحبه کرده و گفته‌ام: «مگر من دستم چلاق است و خودم تمام می‌کنم!».

بی‌تردید بنده هیچ کجا و هرگز چنین تعبیر توهین‌آمیزی را درمورد خویش به کار نبرده‌ام… آنچه گفته‌ام (و اسنادش نیز موجود است) این بوده که «چای تلخ» یا هرگز تمام نمی‌شود و یا آن‌گونه که از ابتدا قرار گذاشته بودیم تمام می‌شود!… همین و بس!

در مورد اجازه‌داشتن هم که بالاتر توضیح دادم.

هشتم– آن فیلم 10،‌12 دقیقه‌ای مورد اشاره مرحوم که مدعی شدند «از میان 50 دقیقه فیلم‌برداری‌شده استخراج شده بود»، فی‌الواقع گزیده‌ای از فیلم‌های مستند پشت صحنۀ تولید «چای تلخ» بوده که حدود 5/1 دقیقه نیز در لابه‌لای آن از راش‌های صحنه استفاده شد و به درخواست مهدی عسگرپور در مراسم جشن خانۀ سینما (شهریور 1388) به نمایش درآمد. بنابراین نه هیچ ربطی به مونتاژ راش‌ها داشته و نه برای پول‌گرفتن از سپاه!

البته طبیعتا می‌توان حدس زد این‌همه تکرار بی‌ربط و بی‌دلیل واژه «سپاه» و تلاش در جهت وابسته نشان‌دادن بنده به «سپاه» (آن‌هم در سال‌های پرآشوب 88 تا اواسط 92) به چه منظور و با چه نیتی بوده است!

در سال 88 طی مذاکره‌ای فی‌مابین جناب عسگرپور (مدیرعامل وقت خانه سینما) و بنده، موافقت کرده بودم کل اختیارات فیلم را به خانه سینما واگذار نمایم تا هر طور صلاح می‌دانند با مشورت خود مرحوم تقوایی کار را به اتمام برسانند که البته آن‌هم به دلیل عدم همراهی مرحوم به جایی نرسید… (البته دلایلش برایم روشن است که همچنان در سینه‌ام حبس می‌ماند…) ضمنا جهت اصلاح اطلاعات مغلوط داده‌شده عرض می‌کنم که کل مدت‌زمان مفید فیلم‌برداری‌شده کمی بیشتر از 70 دقیقه و معادل 65 درصد کل زمان پیش‌بینی‌شده در قرارداد است و نه 50 دقیقه و 60 درصد!

البته مسائل بی‌شمار دیگری نیز وجود دارد که تاکنون هیچ‌کجا نیز مطرح نشده و در پیشگاه تاریخ سینمای ایران بالاخره روزی نیازمند روشنگری و شفاف‌سازی است (به‌ویژه پیرامون سایر وقایع و تغییرات محسوس و ملموسی که طی سه  ماه فیلم‌برداری ناتمام در افکار و انگیزه‌ها و رفتارهای مرحوم ایجاد و بروز یافته بود و نهایتا منجر به تعطیلی کار شد) که عجالتا از حوصله این مقال و مجال خارج است…

لذا بار دیگر علاقه‌مندان حقیقت را به مطالعه مصاحبه قدیمی و مفصلم در شماره 1872 مورخ 12 آبان 1392 روزنامه شرق توصیه می‌نمایم و الباقی مسائل را وامی‌گذارم به روزگاری و مجالی دیگر…

 




سریال «سووشون» و ترجمه‌ی زبان بدن!

سینماروزان/مسعود احمدی: سریال سووشون محصول پلتفرم نماوا، از آن دسته سریالهایی است که نشان می‌دهد بازیگری فقط ابزار روایت نیست، بلکه خودِ اقتباس است و وفاداری به متن، یعنی وفاداری به روح شخصیت‌ها، نه به لباس و دیالوگ‌.

از برجستگیهای این سریال بازیگران آن هستند که حتی در نقش‌های فرعی، شخصیت‌های انسانی و زنده می‌سازند. نرگس آبیار با هوشمندی در انتخاب و هدایت بازیگران و تاکید بر شخصیت سازی بجای تیپ‌سازی، نشان داده که اقتباس یعنی وفاداری به ادبیات از طریق بازیگری، نه فقط از طریق دیالوگ.

آبیار در اقتباس، علاوه بر ترجمه ی بصری متن، در سطح بدن و رفتار بازیگر نیز ترجمه ی خاص خودش را لحاظ نموده است و به جای اینکه از بازیگران بخواهد تیپ‌های تاریخی را بازسازی کنند، از آن‌ها خواسته انسان بسازند.  انسان‌هایی با حافظه، تناقض و تاریخ. به همین خاطر، تماشاگر با مجموعه‌ای از چهره‌های زنده روبه‌روست، نه کاریکاتورهای تاریخی.

به گواه تاریخ در بسیاری از اقتباس‌های ایرانی که تیپ‌های آشنا و تکراری از قبیل زن مطیع، مرد مبارز، حاکم مستبد و جاسوس انگلیسی حضوری دائمی و پررنگ دارند، اغلب بازیگرها به سمت اغراق یا شعار می‌روند اما در سووشون، آبیار این تیپ‌ها را از نو تعریف می‌کند. او با هدایت دقیق بازیگران و تاکید برحفظ ظرافت درونی حس، به هر کاراکتر تجربه‌ی زیستن داده است یعنی بیننده احساس می‌کند آن‌ها پیش از ورود به قاب، زندگی داشته‌اند.

بهنوش طباطبایی و بازی نرم و ظریف او در نقش زری، توانسته شخصیت درونی، اندیشمند و مقاوم رمان را بدون اغراق بازسازی کند. سکوت‌های طولانی و نگاه‌های پرمعنا، جایگزین دیالوگ‌های طولانی رمان شده و احساسات درونی شخصیت را منتقل می‌کنند.

میلاد کیمرام در نقش یوسف برخلاف بسیاری از اقتباس‌ها ( که شخصیت مرد خطی و قاطع میباشد) انسانی خاکستری و باورپذیر و پرتناقض است و تعامل طبیعی او با زری، تعادل عاطفی سریال را حفظ می‌کند. او با ترکیب نگاه مصمم و نوعی خستگی اخلاقی، نشان می‌دهد که مبارزه همیشه با تردید همراه است. این بازی از درون متزلزل ولی از بیرون استوار، دقیقاً همان پیچیدگی‌ خاصی است که دانشور در متن برای یوسف نوشته بود و آبیار با ترجمه ی خلاقانه ی زبان بدن برای او و زری سبب شد که این دو به‌عنوان دو نماد ایستادگی اخلاقی اجرای موفق و معقولی را به نمایش بگذارند. به تعبیر دیگر آبیار صدای درونی زری را به زبان بدن ترجمه کرده و از یوسف قهرمانی بدون هیایو ساخته.

سریال سووشون و ترجمه زبان بدن
سریال سووشون و ترجمه زبان بدن

این تعصب در ترجمه ی زبان بدن در دیگر شخصیتها نیز کاملا مشهود است. خان کاکا، عمه فاطمه، سودابه هندی، حاج آقا معتمد، عزت الدوله، فردوس، برادر زری، مستر زینگر، و حتی شخصیتهای فرعی کم‌اهمیت در رمان، مانند خسرو و دختر دیوانه که در سریال به شخصیت‌هایی مستقل و نمادین تبدیل شده‌اند، به خوبی از زبان بدن سود جسته‌اند.  خسرو(با بازی پویا چهل تنان)  پیوند گذشته و آینده است و دختر دیوانه (با اجرای درخشان ریحانه رضی) صدای وجدان جامعه و حافظه تاریخی هستند.

در رمان منبع، خسرو (پسر یوسف وزری) میراث دار رنج و امید است ولی در سریال آبیار، به طرز هوشمندانه‌ای از کودکی در حاشیه به محور احساسی روایت تبدیل می‌شود. همچنین دختر دیوانه که در رمان در لایه‌های استعاری پنهان شده، شبحی است از انسانی طرد شده که جامعه نمیخواهد او را ببیند ولی آبیار در اقتباس خود، این شخصیت را از سایه بیرون آورده و تبدیل به پیکرۀ رنج جمعی مردم کرده است. کاراکتری که حرکات آرام، نگاه خیره و زمزمه‌های تکراری‌اش در سریال، تداعی‌کننده‌ی صدای درونی شهر است و گویی همیشه چیزی می‌داند که بقیه نمی‌دانند و تقریبا میتوان گفت که هیچ نقش کوچکی در سریال بی‌اهمیت به نظر نمیرسد. خدمتکار خانه، معلم بچه‌ها، همسایه‌ها، حتی سرباز انگلیسی، همه دارای رفتار، حافظه و هویت هستند و هر کدام از این کاراکترها بخشی از پازل تماتیک اثر را کامل می‌کنند.

در رمان، این شخصیت‌ها گاه فقط برای پیشبرد روایت می‌آیند اما در سریال، تبدیل به بخشی از بافت انسانی اثر می‌شوند. خدمتکار، فقط ابزار روایت نیست. نماد طبقه‌ی خاموش است. خان محلی، فقط ضدّقهرمان نیست؛ انسانی است که در چارچوب فرهنگی خود گرفتار مانده. پیرمرد بازار، تنها ناظر نیست، بخشی از حافظه‌ی جمعی شهر است.این نگاه جمعی و انسانی، امضای اقتباس است.

بازی‌های سریال سووشون از نظر لحن، زبان بدن و میزان اغراق، در یک تونالیته‌ی مشترک حرکت می‌کنند. آرام، شاعرانه، و واقع‌گرا. این هماهنگی باعث می‌شود سریال حس ادبی خودش را حفظ کند. گویی هر صحنه بخشی از نثر دانشور است که جان گرفته و این انسجام در بازی ها که غالبا در آثار چندبازیگره گم میشود، متاثر از شناخت و آگاهی نسبت به زبان اقتباس است.

در سریال سووشون بازیگران، در نقش مترجمان رمان هستند و هوشمندانه آموخته‌اند که متن را اجرا کنند، نه توضیح دهند. به همین دلیل است که حتی شخصیت‌های فرعی هم به‌اندازه‌ی خود به چشم میایند، چون هرکدام حامل بخشی از روح رمان‌اند، نه فقط بخشی از داستان…

 




توقیف دو فیلم تازه‌اکران در قم!+بیانیه یک پردیس سینمایی 

سینماروزان: در کمال تعجب مجددا محدودیت نمایش فیلم‌های مجوزدار در برخی شهرستان ها استارت خورده است…

سینماهای قم مجوز پخش کمدی تازه‌اکران “کج پیله” را دریافت نکرده اند؛ کج‌پیله در میان کمدی های موجود راه تازه‌ای رفته و به جای بازیگران تیپیکال کمدی، الناز شاکردوست را در دو نقش مرد و زن به کار گرفته…

هیج کدام از سینماهای قم در یک هفته اخیر مجوز اکران این کمدی بفروش را پیدا نکرده اند و به جایش به ادامه اکران کمدی های قسطنطنیه، ناجورها و مرد عینکی و… بسنده کرده اند.

درام عاشقانه “غریزه” دیگر فیلم تازه‌اکران است که مجوز نمایش در قم را پیدا نکرده. این فیلم البته مدتها توقیف بود تا فجر۴۳ که یک تک‌سانس روی پرده رفت و حالا هم که مجوز اکران پیدا کرده، نتوانسته در قم مجوز پخش بیابد.

پردیس سینمایی بازارشهر قم در واکنش به این توقیف‌ها بیانیه ای داده و از مدیران فرهنگی وزارت ارشاد خواسته فکری کنند برای حل مساله تا هم حق صاحبان آثار محفوظ بماند و حق مخاطبان قمی.

در شرایطی که روسای بعضی صنوف سینمایی اخیرا بیانیه‌ای داده‌اند برای حذف صدور پروانه ساخت، اینکه برخی فیلم‌هایی که هم پروانه ساخت دارند و هم پروانه نمایش، ممنوع‌اکران در برخی شهرها هستند، خود نشانه‌ای دیگر است از فاصله بعید آرای روسای صنف سینما با اتفاقات کف جامعه!

بیانیه پردیس بازار شهر قم
بیانیه پردیس بازار شهر قم