سریال «سووشون» و ترجمه‌ی زبان بدن!

سینماروزان/مسعود احمدی: سریال سووشون محصول پلتفرم نماوا، از آن دسته سریالهایی است که نشان می‌دهد بازیگری فقط ابزار روایت نیست، بلکه خودِ اقتباس است و وفاداری به متن، یعنی وفاداری به روح شخصیت‌ها، نه به لباس و دیالوگ‌.

از برجستگیهای این سریال بازیگران آن هستند که حتی در نقش‌های فرعی، شخصیت‌های انسانی و زنده می‌سازند. نرگس آبیار با هوشمندی در انتخاب و هدایت بازیگران و تاکید بر شخصیت سازی بجای تیپ‌سازی، نشان داده که اقتباس یعنی وفاداری به ادبیات از طریق بازیگری، نه فقط از طریق دیالوگ.

آبیار در اقتباس، علاوه بر ترجمه ی بصری متن، در سطح بدن و رفتار بازیگر نیز ترجمه ی خاص خودش را لحاظ نموده است و به جای اینکه از بازیگران بخواهد تیپ‌های تاریخی را بازسازی کنند، از آن‌ها خواسته انسان بسازند.  انسان‌هایی با حافظه، تناقض و تاریخ. به همین خاطر، تماشاگر با مجموعه‌ای از چهره‌های زنده روبه‌روست، نه کاریکاتورهای تاریخی.

به گواه تاریخ در بسیاری از اقتباس‌های ایرانی که تیپ‌های آشنا و تکراری از قبیل زن مطیع، مرد مبارز، حاکم مستبد و جاسوس انگلیسی حضوری دائمی و پررنگ دارند، اغلب بازیگرها به سمت اغراق یا شعار می‌روند اما در سووشون، آبیار این تیپ‌ها را از نو تعریف می‌کند. او با هدایت دقیق بازیگران و تاکید برحفظ ظرافت درونی حس، به هر کاراکتر تجربه‌ی زیستن داده است یعنی بیننده احساس می‌کند آن‌ها پیش از ورود به قاب، زندگی داشته‌اند.

بهنوش طباطبایی و بازی نرم و ظریف او در نقش زری، توانسته شخصیت درونی، اندیشمند و مقاوم رمان را بدون اغراق بازسازی کند. سکوت‌های طولانی و نگاه‌های پرمعنا، جایگزین دیالوگ‌های طولانی رمان شده و احساسات درونی شخصیت را منتقل می‌کنند.

میلاد کیمرام در نقش یوسف برخلاف بسیاری از اقتباس‌ها ( که شخصیت مرد خطی و قاطع میباشد) انسانی خاکستری و باورپذیر و پرتناقض است و تعامل طبیعی او با زری، تعادل عاطفی سریال را حفظ می‌کند. او با ترکیب نگاه مصمم و نوعی خستگی اخلاقی، نشان می‌دهد که مبارزه همیشه با تردید همراه است. این بازی از درون متزلزل ولی از بیرون استوار، دقیقاً همان پیچیدگی‌ خاصی است که دانشور در متن برای یوسف نوشته بود و آبیار با ترجمه ی خلاقانه ی زبان بدن برای او و زری سبب شد که این دو به‌عنوان دو نماد ایستادگی اخلاقی اجرای موفق و معقولی را به نمایش بگذارند. به تعبیر دیگر آبیار صدای درونی زری را به زبان بدن ترجمه کرده و از یوسف قهرمانی بدون هیایو ساخته.

سریال سووشون و ترجمه زبان بدن
سریال سووشون و ترجمه زبان بدن

این تعصب در ترجمه ی زبان بدن در دیگر شخصیتها نیز کاملا مشهود است. خان کاکا، عمه فاطمه، سودابه هندی، حاج آقا معتمد، عزت الدوله، فردوس، برادر زری، مستر زینگر، و حتی شخصیتهای فرعی کم‌اهمیت در رمان، مانند خسرو و دختر دیوانه که در سریال به شخصیت‌هایی مستقل و نمادین تبدیل شده‌اند، به خوبی از زبان بدن سود جسته‌اند.  خسرو(با بازی پویا چهل تنان)  پیوند گذشته و آینده است و دختر دیوانه (با اجرای درخشان ریحانه رضی) صدای وجدان جامعه و حافظه تاریخی هستند.

در رمان منبع، خسرو (پسر یوسف وزری) میراث دار رنج و امید است ولی در سریال آبیار، به طرز هوشمندانه‌ای از کودکی در حاشیه به محور احساسی روایت تبدیل می‌شود. همچنین دختر دیوانه که در رمان در لایه‌های استعاری پنهان شده، شبحی است از انسانی طرد شده که جامعه نمیخواهد او را ببیند ولی آبیار در اقتباس خود، این شخصیت را از سایه بیرون آورده و تبدیل به پیکرۀ رنج جمعی مردم کرده است. کاراکتری که حرکات آرام، نگاه خیره و زمزمه‌های تکراری‌اش در سریال، تداعی‌کننده‌ی صدای درونی شهر است و گویی همیشه چیزی می‌داند که بقیه نمی‌دانند و تقریبا میتوان گفت که هیچ نقش کوچکی در سریال بی‌اهمیت به نظر نمیرسد. خدمتکار خانه، معلم بچه‌ها، همسایه‌ها، حتی سرباز انگلیسی، همه دارای رفتار، حافظه و هویت هستند و هر کدام از این کاراکترها بخشی از پازل تماتیک اثر را کامل می‌کنند.

در رمان، این شخصیت‌ها گاه فقط برای پیشبرد روایت می‌آیند اما در سریال، تبدیل به بخشی از بافت انسانی اثر می‌شوند. خدمتکار، فقط ابزار روایت نیست. نماد طبقه‌ی خاموش است. خان محلی، فقط ضدّقهرمان نیست؛ انسانی است که در چارچوب فرهنگی خود گرفتار مانده. پیرمرد بازار، تنها ناظر نیست، بخشی از حافظه‌ی جمعی شهر است.این نگاه جمعی و انسانی، امضای اقتباس است.

بازی‌های سریال سووشون از نظر لحن، زبان بدن و میزان اغراق، در یک تونالیته‌ی مشترک حرکت می‌کنند. آرام، شاعرانه، و واقع‌گرا. این هماهنگی باعث می‌شود سریال حس ادبی خودش را حفظ کند. گویی هر صحنه بخشی از نثر دانشور است که جان گرفته و این انسجام در بازی ها که غالبا در آثار چندبازیگره گم میشود، متاثر از شناخت و آگاهی نسبت به زبان اقتباس است.

در سریال سووشون بازیگران، در نقش مترجمان رمان هستند و هوشمندانه آموخته‌اند که متن را اجرا کنند، نه توضیح دهند. به همین دلیل است که حتی شخصیت‌های فرعی هم به‌اندازه‌ی خود به چشم میایند، چون هرکدام حامل بخشی از روح رمان‌اند، نه فقط بخشی از داستان…

 




توقیف دو فیلم تازه‌اکران در قم!+بیانیه یک پردیس سینمایی 

سینماروزان: در کمال تعجب مجددا محدودیت نمایش فیلم‌های مجوزدار در برخی شهرستان ها استارت خورده است…

سینماهای قم مجوز پخش کمدی تازه‌اکران “کج پیله” را دریافت نکرده اند؛ کج‌پیله در میان کمدی های موجود راه تازه‌ای رفته و به جای بازیگران تیپیکال کمدی، الناز شاکردوست را در دو نقش مرد و زن به کار گرفته…

هیج کدام از سینماهای قم در یک هفته اخیر مجوز اکران این کمدی بفروش را پیدا نکرده اند و به جایش به ادامه اکران کمدی های قسطنطنیه، ناجورها و مرد عینکی و… بسنده کرده اند.

درام عاشقانه “غریزه” دیگر فیلم تازه‌اکران است که مجوز نمایش در قم را پیدا نکرده. این فیلم البته مدتها توقیف بود تا فجر۴۳ که یک تک‌سانس روی پرده رفت و حالا هم که مجوز اکران پیدا کرده، نتوانسته در قم مجوز پخش بیابد.

پردیس سینمایی بازارشهر قم در واکنش به این توقیف‌ها بیانیه ای داده و از مدیران فرهنگی وزارت ارشاد خواسته فکری کنند برای حل مساله تا هم حق صاحبان آثار محفوظ بماند و حق مخاطبان قمی.

در شرایطی که روسای بعضی صنوف سینمایی اخیرا بیانیه‌ای داده‌اند برای حذف صدور پروانه ساخت، اینکه برخی فیلم‌هایی که هم پروانه ساخت دارند و هم پروانه نمایش، ممنوع‌اکران در برخی شهرها هستند، خود نشانه‌ای دیگر است از فاصله بعید آرای روسای صنف سینما با اتفاقات کف جامعه!

بیانیه پردیس بازار شهر قم
بیانیه پردیس بازار شهر قم




بازداشت پژمان جمشیدی و عروسی‌گیت؛ از آمریکا تا اروپا

سینماروزان: تقریبا در همان ساعاتی که اخبار بازداشت دو سیاستمدار آمریکایی و اروپایی منتشر شد، خبر بازداشت پژمان جمشیدی نیز روی خط رسانه ها رفت.

حکم بازداشت جان بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید در دوران بایدن به دلیل افشای اسناد محرمانه، صادر شده است.

نیکولای سارکوزی رییس جمهور اسبق فرانسه به دلیل دریافت کمک مالی از دولت قذافی در انتخابات ۲۰۰۷، روانه زندان شده است!

در ایران هم خبر بازداشت پژمان جمشیدی بازیگر پرکار سالهای اخیر به دلیل درگیری در یک پرونده تعرض-که البته هنوز اثبات نشده- در فضای رسانه ای پیچیده شده و حسابی فراگیر شد.

برخی مخاطبان ماجرای گل‌درشت شدن بازداشت پژمان را کنار ماجرای لو رفتن تصاویر از عروسی یک آقازاده قرار داده و شبهات ذهنی خاص خود را طرح کردند درباره‌ی چگونگی تغییر مسیر اذهان عمومی!؟

عروسی گیت و بازداشت پژمان جمشیدی؟؟
عروسی گیت و بازداشت پژمان جمشیدی؟؟

پژمان جمشیدی این روزها سریال محکوم سیامک مردانه را در شبکه خانگی و فیلمهای بفروش ناجورها و قسطنطنیه را روی پرده دارد و فیلمهای مختلف از آنتیک(هادی ناییجی) و طهران۵۷(ایمان یزدی) و کوسه(علی عطشانی) تا تراشه(منوچهر هادی)، مازراتی(قربان محمدپور)، استخر(سروش صحت)، شاخ(کاظم راست گفتار) و… را آماده‌ی اکران دارد.

پژمان جمشیدی در سالهای اخیر به یکی از مهمترین اله‌مان‌های جلب مخاطب در سینما بدل شده بود تا جایی که فیلم بخارست با بازی او، به سینمای تقریبا مرده‌ی پساکرونا، جان دوباره ای بخشید و همین امسال یکی دو فیلم به شدت بی‌کیفیت کمدی فقط به لطف حضور او، توانستند سرمایه‌گذاران را از شکست قطعی نجات دهند! نباید از یاد برد که او در سالهای اخیر چند نقش‌آفرینی متفاوت در فیلمهایی جنایی مثل بی بدن و علفزار هم داشته…

اینکه در ساعات بعد از بازداشت پژمان-به جز معدود همکارانی مثل سروش محمدزاده و حسین فرحبخش و کاظم دانشی و کریم امینی- نه روسای صنوف سینمایی و نه روسای دولتی سینما، کلمه‌ای واکنش نسبت به انبوه اخبار علیه او نداشتند، خود نشان‌دهنده حجم بالای نفاق در میان مدعیان ریاست سینماست که فقط دور مردِ برنده جمع می‌شوند و حتی جرأت ندارند بگویند: «لطفا قبل از دستگاه قضا، حکم صادر نکنید!»

 

 




امان از این مهر لعنتی⇐کدام ارگانی‌ساز زیرآب «چای تلخ»تقوایی را زد؟/چرا کاسبی ترجیح میداد کارمند بانک باشد؟/همه‌ی حرفِ سعید مظفری چه بود؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی(منتقد سینما): تا اینجای کار مهر امسال بسیار تلخ و تکان دهنده برای اهالی هنر بوده است و در عرض کمتر از یک هفته، سه بزرگ عرصه بازیگری( محمد کاسبی) ، بزرگ فیلمسازی (ناصر تقوایی ) و بزرگ دوبله (سعید مظفری) را از دست دادیم. در روزگاری که مرگ برای خیلیها عادی شده به زودی مرگ این سه بزرگ را فراموش خواهیم کرد.

سه بزرگی که هر کدام در سالهای آخر عمرشان از کم توجهی ، رنجِ معیشت، بی توجهی و بیکاری در ناراحتی بودند و کسی اعتنایی به وضعشان نداشت و اگر گه‌گداری خبرنگاری از حالشان خبری منتشر نمیکرد تقریبا از یادها رفته بودند.

محمد کاسبی با سبیل پرپشت مردانه و نگاه نافذش سالها بر پرده نقره ای و جعبه کوچک تلویزیون بدون هیچ ادعایی نقشهای ماندگاری خلق کرد و مثل خیلی از هم صنفی هایش اهل ادا و اطوار و پز روشنفکری نبود.
در اواسط دهه هفتاد در جشنواره  فیلم دفاع مقدس که در کرمان برگزار می شد با کاسبی در یک هتل اقامت داشتم و در یکی از روزهایی که همه در کافی‌شاپ نشسته بودند فرصتی پیش آمد تا با او گپی بزنم؛ مرد سبیلوی مقتدر و چپ فیلم بایکوت، گروهبان محکم و جزم اندیش پدر ، کامیون دار خوش مرام و لوطی صفت خوش رکاب و پدر دلاک و راننده تاکسی سه در چهار از ناملایمات روزگار و کم توجهی سینما نسبت به خودش دلخور بود و این اواخر هم با توجه به هزینه های کمر شکن درمان با چالش های زیادی روبه بود و بارها در تماس‌‌های شخصی از کم توجهی به صنف هنرمندان میگفت که حتی یک کلینیک درمانی ندارند که بی هزینه های سرسام آور، تیمارشان کند. او به صراحت میگفت حتی اگر کارمند بانک یا یک شرکت بیمه بود خیلی راحت‌تر دوران بازنشستگی را می‌گذراند…و این، خجالت‌آور است برای مدیران سینمایی که هر سال صدها میلیارد را تلف تولیدات آرشیوی و جشنواره‌های بی‌مخاطب می‌کنند ولی نمی‌توانند یک نظام بازنشستگی بدردبخور برای اهالی سینما ایجاد کنند.

غم‌نامه‌ی منتقد باسابقه درباره مرگ سه هنرمند بزرگ
غم‌نامه‌ی منتقد باسابقه درباره مرگ سه هنرمند بزرگ

ناصر  تقوایی را خیلی پیش از این و بیست سال قبل از دست داده بودیم. او در اوج دوران توانمندی و پختگی نتوانست فیلم ارزشمند دیگری را به تاریخ سینمای ایران هدیه کند. در حالی که سینما و به خصوص تلویزیون هنوز هم وامدارش هستند و هرازگاه تلویزیون برای بار صدم، ای ایران و یا ناخدا خورشید را به مناسبت های مختلف نشان میدهد. شاهکارهای قبل از انقلابش مثل سریال دائی جان ناپلئون و فیلم آرامش در حضور دیگران نیز گرچه درگیر کج سلیقگی مدیریت رسمی در کنج انبارهای پخش خاک می خورند ولی در شبکه های ماهواره ای مدام پخش می‌شوند…

نمی دانم در این دو دهه تقوایی چه صحبت‌هایی با همسرش مرضیه وفامهر داشته و از نامردی هایی که در حقش در زمان ساخت کوچک جنگلی و چند فیلم دیگرش که در پیش تولید و تولید متوقف شد سخن به تلخی گفته است ولی آخرین بار که گپ میزدیم بی هیچ ادعایی فقط میگفت همان چند فیلم و تک سریالی که ساخته برای مخاطب عام و خاص، مفید است و سربسته از کارگردان ارگانی‌سازی گفت که با داده‌های غلط سرکارش گذاشته تا چای تلخ تولید نشود! و البته آهِ تقوایی هم چنان دامن آن ارگانی‌ساز را گرفته که سالهاست نمیتواند فیلم بسازد.

سعید مظفری با چهره فتوژنیک و جذاب و صدای منحصر به فردش بارها از بی پولی و در مضیقه مالی بودن اظهار شکوه و شکایت داشت و همه مدیران هنری واحد عریض و طویل دوبله تلویزیون و سایر صنف های هنری بی تفاوت از نگاه و غصه های مرد خوش سیمای دوبله گذشتند. کنداکتور تلویزیون و پلتفرم‌ها پر شده از فیلم و سریال خارجی ولی سعید مظفری همه حرفش این بود که ای کاش دوبلورهای مجرب را به عنوان مدیر دوبلاژ این آثار به کار گیرند تا لااقل جوان‌ترها یاد بگیرند…

یادم نمی آید حداقل در این دو دهه به جز ایام کرونا که در ماه هایی بزرگانی مثل کشاورز ، مشایخی ، تارخ و پورحسینی را از دست دادیم، سینمای ایران ماهی به این تلخی را گذرانیده باشد.

الان هم طبق روال تلویزیون بدون هیچ حس مسئولیت پذیری در زمان حیات این بزرگان فقط لطف می‌کند و فیلم های محمد کاسبی ، یکی دو فیلم تقوایی و مستندی که ابوالفضل توکلی در باره سعید مظفری ساخته بود را در کنار سریال های بی و بو و خاصیتی که این روزها با بودجه کلان بدون مخاطب تولید می‌کند روانه آنتن پخش می کند و دیگر هیچ. از آن بدتر اینکه حتی زحمت نمیدهند آرشیو ماندگار آثار تقوایی و کاسبی را پالایش کنند و به صورت فول‌اچ‌دی به مخاطب عرضه کنند و نهایتا بسنده می‌کنند به همان نسخه های بی کیفیت وی‌اچ‌اس که نه رنگ درستی دارد و نه تصویر مناسبی.

احمد محمداسماعیلی منتقد و روزنامه‌نگار سینما
احمد محمداسماعیلی منتقد و روزنامه‌نگار سینما




موازی کاری در بن‌بست!/شوخی کم‌تجربه‌ها با برند جشنواره کودک و نوجوان 

سینماروزان/محمدصادق عابدینی: اینکه تقریبا همزمان با برگزاری جشنواره قدیمی کودک و نوجوان در اصفهان، یک مدیر اسبق اقدام به برگزاری گردهمایی موسوم به فیلمسازان نوجوان در اصفهان کرده و پسوند «استاد» را کنار نام خود میگذارد، چه معنایی دارد؟

 

الحمدلله در این کشور فراوان فرصت کار فرهنگی-هنری هست و هر علاقمندی میتواند به زعم خود از تولید تا توزیع و آموزش فرهنگی-هنری را در کیفیت‌های مختلف تجربه کند اما موازی کاری بر سر فستیوال کودک چرا؟ آن هم از سوی آنها که خودشان زمانی نه چندان دور دبیر همین جشنواره کودک بوده اند…

 

به جز جشنواره اصلی فجر که همچنان مطرح‌ترین جشنواره هنری ماست، جشنواره کودک نیز به زعم خود ماندگار بوده و اینکه بنا شود اقدام به راه اندازی ساختاری موازی چنین جشنواره ای صورت گیرد همان نتیجه‌ای را به دنبال خواهد داشت که با جدایی بین‌الملل از فجر دیدیم.

متاسفانه درس‌آموزی مدعیان امر فرهنگی از تاریخ هم بسیار اندک است. وقتی می‌بینند بین‌الملل فجر با چند دوره برگزاری و کلی خرج بودجه نتوانست حتی یک‌دهم جشنواره اصلی فجر، اعتبار داشته باشد و امسال حتی بر سر یافتن مکان برگزاری‌، گرفتار بود، این تقلای موازی کاری بر سر جشنواره کودک و نوجوان چرا؟ یادمان نرفته که همان بانیان جدایی بین‌الملل از فجر با صرف کلی هزینه بخش نوجوان را از جشنواره کودک جدا کردند ولی خیلی زود به بن‌بست خوردند…

 

خیلی علاقه به کار فرهنگی برای نوجوانان دارند؟ چرا درخواست تاسیس جشنواره ای مستقل و با ساختاری تازه نمی‌دهند و یک الگوی تازه از مدیریت فرهنگی بروز نمیدهند؟؟

 




اعلان عامل توقیف دوساله‌ی فیلم «لاک‌پشت»/چرا شش سال منتظر فرهاد اصلانی ماندند؟/بهمن کامیار کارگردان توضیح داد

سینماروزان: فیلم لاک‌پشت از تازه‌ترین فیلمهای توقیفی است که رفع توقیف شده و در اکران پاییزی روی پرده رفته و با وجود محدودیت سانس نسبت به آثار کمدی، گیشه خوبی هم داشته.

 

چرایی توقیف دوساله لاک‌پشت اصلی‌ترین پرسش مخاطبانی است که فیلم را دیده اند. بهمن کامیار کارگردان لاک‌پشت در چرایی این مساله به خبرگزاری ایلنا گفت: مشکلی که برای این فیلم به وجود آمد و سبب ساز توقیف دوساله بود، در واقع یک بحث سلیقه‌ای بود و باعث شد در یک بازه زمانی طولانی فیلم دچار مشکل شود. مدیریت سازمان سینمایی قبل به اینگونه فیلم‌ها علاقه‌ای نداشت و سعی داشتند با مطرح کردن مباحثی جلوی اکران این آثار را بگیرند.

 

او ادامه داد: مدیران سابق فیلم من را مروج سبک زندگی غیر اسلامی ایرانی می‌دانستند!!! من با این مسئله واقعاً مشکل داشتم، این جمله کاملاً غلط است چون ما اصلاً  تعریف مشخصی از سبک زندگی ایرانی اسلامی نداریم.

چرایی توقیف دو ساله ی فیلم لاک‌پشت؟
چرایی توقیف دو ساله ی فیلم لاک‌پشت؟

کامیار افزود: «لاک پشت» قصه‌ای دارد که در یک طبقه اجتماعی مشخص روایت می‌شود و این نوع سبک زندگی در این طبقه رواج دارد. اگر قرار بود این فیلم در طبقه پایین‌تری روایت شود قطعاً شکل کنش‌ها و اتفاقات متفاوت بود و حتی فضای اثر ذهنی نبود یا اگر فرد در طبقه بالاتری بود هم مطمئناً برخوردش با موضوع متفاوت بود و احتمالاً هیچ کنشی در او دیده نمی‌شد. من نمی‌توانم قصه‌ای در یک طبقه اجتماعی روایت کنم و فرهنگ آن طبقه را حذف کنم یا تغییر دهم تا بلکه فیلمم با مشکلی مواجه نشود، در این صورت من دروغ گفته‌ام و فیلمم هم هیچ ارزشی ندارد چون طبقه‌ای که قصه در آن روایت می‌شود و جزئیات زندگی افراد در این طبقه اجتماعی بسیار مهم است.

 

بهمن کامیار در چرایی حضور فرهاد اصلانی در نقش اصلی فیلمش گفت: از آنجا که به ژانر سایکودرام و فیلم‌های روانشناسانه علاقه دارم ایده «لاک پشت» در سال ۹۶ و ۹۷ با این تئوری به ذهنم رسید که ما برخی مواقع درگیر وقایعی می‌شویم که ساخته و پرداخته ذهنیات ماست. همان موقع فیلمنامه را با فرهاد اصلانی مطرح کردم، ایشان فیلمنامه را دوست داشت و قرار شد هر زمان که فرصت بازی در این اثر را پیدا کردند ما تولید را آغاز کنیم و ۵ یا ۶ سال طول کشید تا فرهاد اصلانی حاضر شود و فرصت ساخت این فیلم فراهم گردد.

 

او بیان داشت: من زمان نگارش فیلمنامه به فرهاد اصلانی فکر کرده بودم و به نظر من هیچ بازیگری جز ایشان نمی‌توانست این نقش را بازی کند و اولین کسی که فیلمنامه «لاک پشت»‌ را خواند هم فرهاد اصلانی بود که خوشبختانه در نهایت فیلم با همان ترکیب مدنظرم ساخته شد. قصه «لاک پشت» مملوء از کنش‌های درونی است، این فیلم و این شخصیت با کنش‌های ذهنی و درونی پیش می‌رود و بازیگر باید در حالیکه کنش‌های بیرونی ندارد با استفاده از تکنیک‌هایی بدون کنش‌های بیرونی حس مدنظر را منتقل کند. من در ایران هیچ بازیگری را نمی‌شناسم که در این مورد توانایی فرهاد اصلانی را داشته باشد و به همین دلیل فکر می‌کنم او بهترین گزینه برای این نقش بود که به خوبی هم از پس آن بر آمد.

 




لیلی رشیدی، ممنوع‌کاری، توصیه پدر و مهاجرت؟/سوئیس بهتر است یا آمریکا؟

سینماروزان: به خاطر دارم که در دوره‌ای، تلویزیون بر سر ماجرایی که امروز خنده‌دار است، من را ممنوع‌کار کرده بود. دوره پرکاری تلویزیون بود و من نمی‌توانستم کار کنم. پدرم-داوود رشیدی-از من پرسید که چرا کار نمی‌کنی؟ گفتم اجازه کار کردن ندارم. پدرم در پاسخ گفت: «برو و مربی مهدکودک شو.»

 

لیلی رشیدی با بیان مطلب فوق به روزنامه ایران گفت: آن زمان به حرف پدرم خندیدم ولی پدر اصرار داشت که بروم و با بچه‌ها کار کنم. اکنون فکر می‌کنم منظور پدر را متوجه شدم. زیرا من به کار کردن با بچه‌ها و نوجوانان علاقه‌مندم و برایم شیرین و لذت‌بخش است. به همین دلیل از یک زمانی شروع به کار کردن با بچه‌ها کردم. اکنون افرادی با من سلام و علیک می‌کنند که ۲۵ ساله هستند و می‌گویند که وقتی ۱۰ ساله بودند با من کار کردند. واقعاً دلم می‌خواست پدرم امروز بود و این اجرا را می‌دید؛ او عاشق دیدن پروژه‌های نوجوانان بود و می‌دانم که بودنش می‌توانست برای ما حائز اهمیت باشد.

 

لیلی رشیدی با اشاره به اینکه در برهه هایی به فکر مهاجرت بوده ولی نرفته، گفت: دلیل رفتن، تنها این نیست که مملکت ما چیزی کم دارد؛ در واقع میل به رفتن موضوعی جهانی است. احتمالاً جوان‌های سوئیس هم دلشان می‌خواهد به آمریکا بروند. واقعیت پیچیده‌تر از این حرف‌هاست: وابستگی‌ها و پیوند های عاطفی نسل امروز نسبت به گذشته تغییر کرده. در واقع اکنون ارتباطات آسان‌تر شده است. در زمان ما اگر کسی می‌رفت ممکن بود هفته‌ها یا ماه‌ها نتوانی او را از نزدیک ببینی؛ اما امروز می‌توان هر روز تماس تصویری برقرار کرد. همین موضوع سبب شده تا دور شدن جغرافیایی برای جوانان امروز کم‌دغدغه‌تر از ما باشد و ساده‌تر انجام شود.

لیلی رشیدی و مساله مهاجرت
لیلی رشیدی و مساله مهاجرت

وی ادامه داد: فکر می‌کنم در دنیا و به خصوص کشور ما، شرایط به‌گونه‌ای رقم خورده که آدم‌ها دوست دارند بروند زیرا به دنبال چیزهای بهتری هستند. شخصاً نمی‌خواهم دنبال دلیل این موضوع بگردم، چون وظیفه من نیست. اما اینکه بچه‌ها دل‌شان می‌خواهد بروند، یک واقعیت است. اگر ما می‌خواهیم مردم بمانند، باید شرایطی فراهم کنیم که زندگی و کار در همین‌جا معنا و امکان داشته باشد.

 

او افزود: ارتباطات در زمانه امروز ساده‌تر شده است. اگر من در دوران جوانی مهاجرت می‌کردم، شاید هفته‌ای یک‌مرتبه می‌توانستم با خانواده خود تلفنی صحبت کنم اما نسل امروز می‌توانند هر روز با خانواده خود تماس تصویری برقرار کنند. علاوه بر این، اکنون رفت‌وآمدها و دورهمی‌های خانوادگی بسیار کم شده و انسان‌ها رو به تنهایی رفته‌اند. همه یاد گرفته‌اند که چطور با تنهایی خود کنار بیایند. ما در گذشته فکر می‌کردیم که چقدر غم‌انگیز است که تنها به مسافرت یا کافه برویم ولی اکنون در کافه‌ها، جوان‌های بسیاری را می‌بینید که تنها نشسته‌اند. در واقع موضوع تنهایی، دیگر آن معنی بدی که در ذهن ما داشت را ندارد.

 




حذف شکست‌خوردگان اکران از سبد حمایتی فارابی!/مدیرعامل این نهاد در نشست جشنواره کودک خبر داد

سینماروزان: حامد جعفری مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی در نشست جشنواره کودک از مسیر تازه‌ی این نهاد در حذف شکست‌خوردگان اکران، از سبد حمایتی فارابی سخن گفت.

حامد جعفری گفت: بنیاد فارابی متعلق به همه جامعه ایرانی است، پس باید برای همه سلایق آغوش خود را باز کند و تلاش ما این است که پذیرای همه فیلمسازان باشیم. منتها در طول سال‌ها بعضا سینماگران مختلفی با حمایت فارابی کار کرده‌اند که آثارشان موفقیتی در جلب مخاطب نداشته و بر همین اساس تا وقتی که بقیه متقاضیان فیلم نساخته‌اند، به آنهایی که موفق نبودند امکان حمایت نخواهیم داد مگر اینکه فیلمی تولید کنند که موفق باشد و بعد از آن دوباره در سبد حمایتی قرار خواهند گرفت.

حذف شکست‌خوردگان اکران از سبد حمایتی فارابی
حذف شکست‌خوردگان اکران از سبد حمایتی فارابی

طرح جدید مدیر فارابی را باید واکنشی دانست به تولید انبوه آثار بی‌کیفیت با بودجه فارابی در سالهای گذشته؛ آثاری که بعضا حتی پخش‌کننده‌های درجه دو و سه برای اکران نیافتند و یا راهی هنروتجربه شدند یا مستقیم راهی شبکه خانگی شدند و از آن بدتر آثاري بودند که بودجه هنگفت فارابی را هم داشتند ولی حتی به همان رونمایی ابتدایی در جشنواره‌های دولتی هم نرسیدند.

باید دید قاعده ی تازه فارابی می‌تواند سلطه‌ی ارگانی‌سازان شکست‌خورده‌ای که بودجه‌های میلیاردی فارابی را تلف آثار بی‌مخاطب کردند، از بین ببرد؟ صدالبته که یک پیش‌نیاز این امر حضور فیلمسازان خوشنام در شوراهای تصویب فارابی است و نمی‌توان با جماعت یک یا دوفیلمه‌ای که اتفاقا خودشان جزو ارگانی‌سازان شکست‌خورده هستند جلسات پیچینگ برگزار کرد.

 




انتقاد محمدرضا شریفی‌نیا از بی‌مهری‌های تلویزیون با شاهد مثال از “من و تو”   

سینماروزان: محمدرضا شریفی نیا بازیگر و تهیه کننده سینما به انتقاد از بی مهری های تلویزیون نسبت به تبلیغ محصولات سینمای ایران پرداخت.

 

شریفی نیا در نشست کنشگری نوجوان و سینمای دفاع مقدس در حاشیه جشنواره فیلم کودک گفت: متاسفانه تلویزیون حتی برای کارهای خودش هم تبلیغ درست و حسابی نمی‌کند چه برسد به محصولات سینمایی.

 

او ادامه داد: در تلویزیون من‌و‌تو وقتی یک برنامه می‌ساختند آن قدر تبلیغ های متنوع از آن می‌رفتند که بالاخره مخاطب را کنجکاو کنند اما در تلویزیون ما حتی شبکه های مختلف، چندان هوای هم را ندارند.

 

شریفی نیا تاکید کرد: تا به مردم اطلاع ندهیم فیلم و سریال را نمی بینند و مشکل اصلی سینمای اجتماعی همین بی مهری های تلویزیون نسبت به آن است.

 

برای تماشای فیلم گفته های شریفی‌نیا اینجا را ببینید.

 

 




فیلم «قسطنطنیه» و عواقبِ شیوع ویروس مردانه!؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: کریم امینی جزو نسل دوم کارگردان-بازیگران سینمای ایران بعد از فرامرز قریبیان ، مجید مجیدی ، رضا عطاران ، رامبد جوان و … است. امینی بیش از یک دهه است که در سینما و تلویزیون و تئاتر نقشهای مختلفی از قبیل مامور امنیتی ، جوان عاصی و سرکش جنوب شهری و… را ایفا کرده است و در فرآیند تبدیل شدنش به کارگردان سعی کرد در دستیاری امثال فریدون جیرانی، فرزاد موتمن، حسین فرحبخش و…،سعی کرد روندی منطقی بپیماید..

 

فیلم‌های امینی عموما اجتماعی با پس زمینه کمدی هستند. «دشمن زن» تجربه اول امینی و بازسازی یک فیلم قبل از انقلاب بود و بعد از آن «گربه سیاه» را ساخت با درونمایه‌ی نقد فضای مجازی، فیلم بعدی او «فسیل» یک کمدی-نوستالژی با رگه های سیاسی بود که تبدیل شد به پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران و اخیرا «مرد عینکی/جلبک» را روی پرده داشت که تجربه ای تازه است در اکشن-جاسوسی.

 

تازه‌ترین ساخته‌ی اکران‌شده‌ی امینی فیلم «قسطنطنیه» است که متن آن همراه با بابک مافی نوشته شده. این دو در گذشته چند تجربه موفق کاری با یکدیگر داشته اند. موضوع فیلم به‌روز و درباره تبعات و اثرات گسترش اپیدمی‌های ویروسی در جهان است که بعد از وقوع کرونا تبدیل به موضوعی جذاب و مخاطب پسند شده است؛ تست ویروس ترک بر جماعت ایرانی و اثرات جانبی آن بی‌شباهت به ویروس همه‌گیر شده‌ی سریالهای ترک نیست!

 

یکی از ویژگی‌های «قسنطنیه» بخش جغرافیا و لوکیشن‌های آن است که برای بار اول تصاویر متنوع و کمتر دیده ای شده ای از کشور ترکیه در جلوی چشم مخاطب قرار می گیرد؛ تصاویری که در ترکیب رئال و سی‌جی‌آی خلق شده و نکته مثبت و جذابی برای فیلم است.

فیلم قسطنطنیه
فیلم قسطنطنیه

داستان عشقی فیلم که با اشراف امینی با دقت بر رعایت خط قرمزها نگاشته شده نیز یک امتیاز مثبت برای فیلمی عامه‌پسند محسوب می شود. حضور پژمان جمشیدی و یک بازیگر ترک نیز زوجی تازه است و حضور غلامرضا نیکخواه، بیژن بنفشه‌خواه و به‌خصوص نعیمه نظام دوست نیز باعث ارتقای لحظات کمدی فیلم شده است. امینی در ساخت یک فیلم دوملیتی که می‌خواهد هم سوژه ای تازه در سوءاستفاده‌های ویروسی را طرح کند و هم حادثه پرداز و طنازانه پیش برود، تجربه‌ای تازه را پشت سر گذاشته که جواب هم می‌دهد. فقط به نظر می‌رسد بخش آغازین فیلم زیاده از حد مطول شده که شاید میشد کمی کوتاه‌تر شود تا داستان زودتر شروع شده و روی دور بیفتد با این حال ورود در شوخی با جهاز مردانه و تلاش برای پیشبرد منطقی داستان با وجود خط قرمزهای موجود در این مسیر و پیوند زدن آن با پاندمی ویروسی، توانسته حال و هوایی تازه به کمدی بدهد.




احضار حین ضبط شلوغ‌ترین سکانس «زن و بچه»/سعید روستایی اظهار داشت+ماجرای مهاجرت به اروپا+دردسرهای ب‌و‌س‌ه‌ی نوید در کن!

سینماروزان: فیلم تازه سعید روستایی با عنوان “زن و بچه” گیشه خوبی در تابستان داشت و این فیلم‌ از گزینه های ارسال به اسکار هم بود که در دقیقه نود ورق برگشت.

سعید روستایی در گفتگویی تفصيلي با مجله فیلم امروز درباره روند ساخت زن و بچه گفت: خیلی بدم می‌آید که اسم من، فیلمساز…-با توصیف خاصی، باشد و دوست دارم فقط فیلمساز باشم، همین. نهایتا فیلمساز خوب یا بد و اصلا نمی‌خواهم عنوان دیگری به آن بچسبد.

او درباره دشواری های تولید زن و بچه، ادامه داد: برای ادامه کارم به عنوان فیلمساز، انتخاب چهارم برای کار همین “زن و بچه” بود و این مساله هم ربطی به حواشی حول “برادران لیلا” نداشت ولی به هر حال وقتی بعد از چند روز کار، فیلمبرداری “زن و بچه” متوقف می‌شود و مرا احضار می‌کنند به طور طبیعی دچار مشکل میشوم. یک روز تعطیل و در هوایی آلوده حداقل ۶۰۰ تا ۷۰۰ دانش‌آموز را آورده بودیم تا یک سکانس شلوغ را بگیریم و حالا در این شرایط مرتب هشدار می‌دهند و اذیت می‌کنند و با اینکه فیلمنامه را تمام ارگانها خوانده بودند و مجوز دادند انگار می‌خواستند این کار هم مثل “برادران لیلا” بی سروسامان بماند و قاچاق شود و سرمایه به باد رود.

 

این کارگردان درباره دردسرهای نمایش “برادران لیلا” در جشنواره کن گفت: اتفاقات جشنواره کن خارج از کنترل بود مثل ماجرای ب‌و‌س‌ه نوید محمدزاده و همسرش که اصلا ربطی به ما نداشت. بعد هم که حادثه سینما متروپل رخ داد که ما از ابعادش اطلاع نداشتیم و وقتی فهمیدیم جایزه خود را به قربانیان تقدیم ‌کردم. وقتی به ایران برگشتیم سین جیم ها شروع شد و من را مسبب همه اتفاقات میدانستند و حتی مقصر ب‌و‌س‌ه نوید من بودم و می‌گفتند تو به نوید خط داده ای در حالی‌که روح من هم خبر نداشت و نوید هم میگفت، به خود من بگویند تا جواب دهم! فضا تندتر شد و نسخه قاچاق فیلم که آمد تحلیل‌های سیاسی عجیب و غریب رخ داد…

سعید روستایی
سعید روستایی

سعید روستایی درباره وسوسه مهاجرت به اروپا و فیلمسازی در آن سوی آبها بیان داشت: من آدم مهاجرت نیستم و تمام عوامل فیلم‌هایم دوستان صمیمی هستند و در روزهای غیرکاری هم با هم زندگی می‌کنیم و حتی به جشنواره های خارجی هم که میروم روز پنجم حوصله ام سر می‌رود چون برای من خارج از ایران زندگی بعد از کار وجود ندارد.

روستایی تاکید کرد: عده ای درظاهر هم که شده زندگی در خارج از ایران را بلدند اما من بلد نیستم. مثلا روزی هشت تا ده ساعت کار است و من میدانم چه کنم ولی بعدش را نمی‌دانم. زندگی من همین جاست و هیچ وقت به رفتن فکر نکرده ام و نخواهم رفت.

 




واکنش نقادانه کاراکترِ محسن امیریوسفی خطاب به کمیته اسکار: بیانیه‌ کمیته اسکار را ارشاد نوشته یا خودتان؟؟/مگر به خاطر بی‌احترامی ارشاد اعلام کناره‌گیری نکردید، پس چرا در کمیته ماندید؟/مگر نورچشمی ارشادپسند کمیته تهدید نکرد که محال است جلسات را به خارج خانه سینما ببرد، پس چه شد؟/چرا درباره سه همکار اخراجی از کمیته اسکار چیزی ننوشتید؟/آقای نورچشمی ارشاد! چرا احترام همکاران اخراجی را نگه نداشتید؟/صنف مرده‌شورها بیشتر به هم احترام می‌گذارند تا شما خانه سینمایی‌ها!!/طبق قوانین جدید میتوانستید «یک تصادف ساده» را به اسکار بفرستید! چرا جا زدید؟/چرا به‌جای پاسخگویی، عذرنامه‌ای ارشادپسند نوشتید؟

سینماروزان: مدتی کوتاه بعد از آن که کمیته اسکار به جای فیلمهای “پیرپسر” یا “زن و بچه” و حتی “تصادف ساده”، اقدام به ارسال فیلم “علت مرگ نامعلوم” نمود، محسن امیریوسفی از طرف کاراکتر مرده شور فیلم “خواب تلخ”، نامه ای به کمیته اسکار نوشته و با زبان نیش و کنایه حسابی آنها را به چالش کشیده.

 

متن نامه کاراکتر ِمحسن امیریوسفی را بخوانید:

بازگشت آقااسفندیار با اکران آنلاین خواب تلخ بعد از ۲۲ سال!

واکنش طنازانه آقا اسفندیار به بیانیه هیات انتخاب کمیته اسکار علیه خانه سینما:

چرا بجای استعفای دسته جمعی موندید تو کمیته اسکار؟ / شما که می‌دونستید با قانون جدید آکادمی اسکار، میشد فیلم آقای پناهی را معرفی کرد!

به نام خدایی که توقیف را دوست ندارد!

از اسفندیار مرده شورِ فیلم خواب تلخ منتظرالاکران آنلاین

به اعضای محترم اولین کمیته اسکار بدون خانه سینما!

سلام و علیکم

بیانیه انتقادی شما خطاب به خانه سینما را خوندم و اولش فکر کردم بیانیه را ارشاد و وابستگان نوشتند ولی بعد که اسم هشت سینماگر عزیز و گرامی را زیرش دیدم دود از زیر کلاه نمدی‌ام بلند شد!

آخه عزیزان، خانه سینما شما را برای حضور در کمیته اسکار دعوت کرد ولی بعد بخاطر بدقولی و بی احترامی ارشاد اعلام کناره گیری کرد، ولی شما چرا تو کمیته موندید؟!

حتی بهتون گفتند اگه برخلاف درخواست قبلی خانه سینما خواستید از کمیته استعفا بدید، از تصمیم‌تون حمایت رسمی می‌کنند چون غیبت اعضا در کمیته مهم نیست و با هر تعداد اعضا، فیلم منتخب اعلام میشه. پس کجا خانه سینما پشت شما را خالی کرد؟! ولی عزیز نورچشم و ارشادپسندتون در جواب پیشنهاد استعفای گروهی گفت ما فردا اول وقت میریم جلسه کمیته با ارشاد و میگیم یا کمیته اسکار می‌آید خانه سینما یا ما استعفاء میدیم ولی فردا رفتید به جلسه و نمیدونم چی شد که موندید؟! و بازم موندید و موندید! و یکباره علیه خانه سینما بیانیه ای توهین آمیز دادید! البته من از این مرده شورخونه سلام میکنم خدمت مسبب بیانیه!

حتی میگید اسامی‌تون را ارشاد بدون اطلاع خانه سینما به آکادمی اسکار داده بود و نمیشد عوضشون کنه ولی مگه اسامی تو پیاده روی مشاهیر هالیوود رفته که نشه پاکش کرد؟! اسامی با تائید صاحب درگاه اسکار به راحتی عوض میشه و اونا فقط اسم فیلم‌ منتخب کمیته را میخواهند.

منِ مرده شور خودم قرار بود سال ۲۰۰۶ با خواب تلخ‌ بروم اسکار و حتی یک پاپیون گرونی هم خریدم که رودستم موند چون چنان زیرآب فیلمم را تو همین کمیته اسکار زدند که توقیف شدیم و بعد از ۲۲ سال تازه قراره اکران آنلاین بشیم!! ولی میدونم که اگه یکی از آقایون داخل این کمیته خدای نکرده تو تصادف می‌مُرد و می‌اومد زیر دست من یا تو سفر بود یا اصلا پشیمون می‌شد و تو شلوغی خیابون ناپدید می‌شد یا چه میدونم قانقاریا میگرفت، کل کمیته اسکار یک کشور که نمی‌رفت رو هوا؟! سریع عوض می‌شدید با اسامی جدید و مشتاق! که البته شما شیطونا هم کم مشتاق نبودید!

بعدش هم خوب بود تو این بیانیه طولانی‌‌تون حداقل یک جمله هم در مورد سه همکار سینمایی که ارشاد از لیست خانه سینما حذف کرد می‌نوشتید! مگه دو رئیس صنف و یک فعال صنفی همکارتون نبودند؟! و اصلا چرا ارشاد باید دو رئیس پیشکسوت صنوف سینمایی را از لیست حذف کنه و فقط یک رئیس صنف را نگه داره؟ که البته اون رئیس نورچشم هم حاضر نمیشه به احترام دو رئیس حذف شده استعفا بده! والا ما تو صنف مرده شورها هم این احترام را به هم میگذاریم چه برسه به صنوف هنری و فرهنگی مملکت که تاج سرمون هستند! ….. اوووه ببخشید یک‌ مُرده جدید آوردند، باید بروم بشورمش برای همین سریع میگم:

کجا و کی خانه سینما بابت “بیانیه شتابزده و ناسنجیده” از شما عذرخواهی جمعی کرد و پوزش خواست؟!

ایکاش وسط اون بیانیه توهین آمیز، دو تا انتقاد ریز و یواشکی هم به ارشاد می‌کردید که باعث نشه مردم و سینماگران پشت سرتون حرفی بزنند، ثواب داشت!

از همه عجیب‌تر امضای دو سینماگر بین امضاهاست که از اول منتخب ارشاد بودند نه خانه سینما! واقعا مسئولین محترم، ما سه تا را کجا می‌برند؟!

ولی به حضورتون عارضم که بعد از سی و دو سال برای اولین بار خانه سینما برای دفاع از استقلال جامعه اصناف سینما، از کمیته اسکار بیرون اومد و این را با شجاعت اعلام عمومی کرد ولی شما عزیزان تحت تاثیر آقای مسبب، قبل از ارشاد و حتی ۲۴ساعت‌نامه‌ای که با کاف شروع میشه، بدترین و تندترین موضع را علیه خانه خودتون گرفتید! بقول تهرونیا دمتون گرم و واقعا خوش به حال این دولت!

(آقای محترم چرا داد میزنی؟! اومدم، چه عجله ای داری؟ مرده‌ها صبورند! ببین مثل بچه خوابیده!)

ضمنا تو بیانیه‌تون گفتید شما در وضعیتی چون دایره گچی قفقازی هستید! ولی جسارتا به نظر صاحب این کیبورد! شما در وضعیت تاریخی آنکه گفت آری، آنکه گفت نه، هستید!

و نکته آخر، اصلا شما تهِ مستقل و یا به قول شاگردم اِند مستقل و من پیرمردِ مرده شور و کل خانه سینما وابسته! ولی حالا که امسال قانون آکادمی اسکار برای اولین بار عوض شد و شرط یک هفته اکران فیلم فقط در کشور مبداء را برداشتند چرا فیلم “یک تصادف ساده” از آقای جعفر پناهی را معرفی نکردید؟ مگه شما عزیزان و نورچشمم رای مستقل نداشتید؟! مگه نمیدونید فیلم آقای پناهی نخل طلا را گرفته و راحت میرفت تو لیست پنج فیلم منتخب اسکار؟

با توجه به قانونی بودن این کار معرفیش میکردید و اگه ارشاد قبول نمیکرد بدون اینکه هول بشید استعفاء می‌دادید!

با این کار فرانسه یک فیلم ایرانی را تو هوا نمی‌زد و شما هم لازم نبود عذرنامه‌ی بدتر از گناه و ارشادپسند بنویسید!

باور کنید حتی سازندگان فیلم مستقل و منتخب‌تون یعنی “علت مرگ نامعلوم” هم براتون دست می‌زدند و هورا می‌‌کشیدند که از همین مُرده شورخونه اعلام خوشحالی می‌کنم از انتخاب این فیلم و عاشق اسمش هستم که راست کار ماست!

بعدش هم چرا آقای مسبب بیانیه در جواب سئوال یک خبرنگار که پرسید: آیا دو فیلم‌ “پیرپسر” و “زن و بچه” را به دلیل خاصی کنار گذاشتید؟! بجای پاسخ دادن به این سئوال، آویزونِ فیلم آقای پناهی و مرثیه خوان عدم انتخابش (لابد توسط خودش!) شده، آخه برای ادعای مستقل بودن چرا شان و منزلت فیلم منتخب کمیته را می‌آوری پائین نورچشمم؟!

ولی از شوخی گذشته دیگه کات میدم و به همه شما عزیزان گرامی خسته نباشید میگم و واقعا دمتون گرم که اولین کمیته بی خانه سینمای اسکار ۲۰۲۶ را با تلاش و توهین تشکیل دادید! امیدوارم از شوخی‌های این پیرمرد مرده شورِ توقیفی ناراحت نشید!

خدا همه ما را رحمت کنه حتی نورچشمی‌‌ها را!

الهی آمین!

آقا اسفندیار بازیگر فیلم خواب تلخ

(اکران آنلاین بعد از ۲۲ سال، به زودی در فیلم‌نت)

 




پرویز پرستویی: فیلم “سرخپوست” برای من و هدیه تهرانی نوشته شده بود اما…+اظهارنظر درباره جنگ دوازده روزه!+چرایی جدایی از کارنامه و… 

سینماروزان: قبل از پیشنهاد فیلم «سرخپوست» قرار بود من و نیما جاویدی فیلم «جنتلمن» را با هم کار کنیم و جلسات زیادی هم برای این کار برگزار شد، اما متأسفانه به نتیجه نرسید و امکانات ساخت این اثر فراهم نشد.

 

پرویز پرستویی با بیان مطلب فوق به شرق گفت: وقتی نیما جاویدی، فیلم «سرخپوست» را پیشنهاد کرد، ایده فیلم را خیلی دوست داشتم، ولی متأسفانه آن زمان درگیر کار بودم و علی‌رغم میل باطنی نتوانستم در این فیلم حضور داشته باشم. نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار هر دو بسیار تلاش کردند و زحمت کشیدند.

او ادامه داد: قبل از آن با من صحبت کردند که در صورت موافقت برای بازی در “سرخپوست” نقش روبه‌روی من را هدیه تهرانی بازی کند و وقتی این همکاری اتفاق نیفتاد، نیما جاویدی فیلم‌نامه را تغییر داد و سن شخصیت‌ها پایین‌تر در نظر گرفته شد تا نوید و پریناز بتوانند بازی کنند.

 

او درباره جنگ دوازده روزه بیان داشت: در شرایطی که به‌اصطلاح هیچ چیز سر جایش نیست و فکر کنید که ما فقط ۱۲ روز جنگ داشتیم، هنوز نمی‌دانیم چه اتفاقی رخ خواهد داد. آیا این جنگ ادامه پیدا می‌کند؟ زندگی را جمع‌و‌جور بکنیم یا نه؟ همین الان قصد داریم کار کنیم، ولی دست روی دست گذاشته‌ایم که چه می‌شود، در چنین شرایطی چرا باید با مردم رفتار نامناسب داشت؟ قدرت چیز خوبی است. از قدرت‌مان استفاده کنیم، مقابل کسی که ظلم می‌کند. مسئولیت چیز خوبی است. من هم دوست دارم مسئولیت مهمی داشته باشم و مو را از ماست بیرون بکشم. نمی‌گذارم بی‌عدالتی اتفاق بیفتد، اختلاس شود یا گرانی بیداد کند و حق کسی ضایع شود. نه اینکه با چوب به سر و تن مردم بزنم. بر سر بنده‌خدایی که چهار کیلو انگور و خربزه برای فروش گذاشته است. من اینها را می‌بینم. من آدمم، چدن که نیستم. وقتی اینها را می‌بینم، دیگر دل و دماغ کارکردن ندارم. آدم ضعیف‌النفسی هم نیستم. این‌قدر پوست‌کلفتم که حد ندارد، اما با خودم می‌گویم نمی‌توانم هر روز بلند شوم قیام کنم. من مسئولیت دیگری دارم. باید در کاری که انتخاب می‌کنم و در آن تجربه و تبحر دارم، فکر کنم که می‌توانم گره کوری را باز کنم؟ قرار نیست جهان را تغییر بدهیم. یک اثر هنری قرار نیست دنیا را دگرگون کند. اصلا اگر دگرگون کند، چه اشکالی دارد؟ اما همین که تأثیر بگذاریم، کافی است. اگر از بحث سیاسی آن فاصله بگیریم، همین که بتوانیم حال مردم را در این شرایط خوب کنیم، کافی است. مردمی که این‌قدر دل‌مرده شده‌اند که انگار گرد مرگ در جامعه پاشیده شده که آدم نمی‌داند شب و روزش را چطور بگذراند و شرمنده زن و بچه‌اش نباشد. ما هم باید در این شرایط زمینه‌ای را فراهم کنیم که ذره‌ای حال آدم‌ها را خوب کنیم و از فضای دل‌مرده اطرافش بیرون بیاید.

پرویز پرستویی+هدیه تهرانی
پرویز پرستویی+هدیه تهرانی

پرویز پرستویی درباره همکاری با موسسه کارنامه و ماجرای جدایی از آن بیان داشت: من شش سال مدیر آموزش کارنامه بودم. الان اسمی از من نیست. اصلا براساس نام من آنجا دایر شد. به خروجی‌های ما نگاه کنید؛ هومن سیدی، ساره بیات، رعنا آزادی‌ور، فرزین محدث، صابر ابر و محسن کیایی که الان ما با هم هم‌بازی هستیم. هنرجوی کارنامه بود. نمی‌گویم من آنها را پرورش دادم، مقصودم این است دورانی که من مدیر آموزش بودم، فضایی را به وجود آوردم که فکر می‌کردم 30 نفر بیشتر نباید هنرجو بگیریم و پول نمی‌گیرم تا کاری را که دلم می‌خواهد ‌انجام بدهم و البته خیلی دوستانه هم از آنجا جدا شدم.

او ادامه داد: فکر می‌کردم نباید یک‌سری آدم افسرده از اینجا بیرون بروند. من خدا نیستم که کسی از در وارد می‌شود بگویم این بازیگر می‌شود یا خیر. نه به زیبایی است و نه به زشتی، اما پارامترهایی وجود دارد. در دنیای حرفه‌ای کار می‌کنیم و می‌بینیم فردی براساس زیستگاه، موقعیت، سن و خانواده آیا پتانسیلی برای بازیگرشدن دارد یا خیر؟ گاهی در برخورد با هنرجویان نیازی نبود اتود بزنم. اولا که کسی که بازیگر است، نمی‌آید آموزش ببیند. آنهایی را که برای آموزش بازیگری می‌آمدند، ارزیابی می‌کردیم که کدام‌یک مستعدتر است. خاطرم هست روزی که صابر ابر را دیدم، چند دقیقه‌ای با هم حرف زدیم. می‌دانستم مجری برنامه‌های کودک و نوجوان است و از او پرسیدم شرایطش را دارد که دیگر اجرا نکند؟ به برخی می‌گفتم بلند شوند و حرکت کنند؛ چرا‌که می‌خواستم ببینم آیا از حرکاتش می‌توان متوجه شد‌ چقدر پتانسیل بازیگری دارد؟ درباره ساره بیات، صابر ابر و هومن سیدی تکلیف روشن بود؛ می‌دانستم خمیرمایه بازیگر‌شدن را دارند و باید کمک‌شان کنیم. در عوض به عده‌ای هم می‌گفتم تشریف ببرید. اما حرف اصلی ما در مؤسسه کارنامه این بود که یک‌سری آدم افسرده و مریض به جامعه تحویل ندهیم. شعاری‌ در کارنامه داشتیم و می‌گفتیم‌ قرار است که رانندگی به شما یاد بدهیم، ماشین برای شما نمی‌خریم. ولی کار که تمام می‌شد، می‌گفتیم حالا می‌خواهیم به شما وام بدهیم‌ ماشین بخرید. هرجا برای بازیگری از شماها دعوت کردند، با ما مشورت کنید…

 

پرستویی با نقد کیفی تلویزیون این روزگار گفت: با تلویزیون دعوا هم ندارم اما دیگر لذت نمی‌برم و ضرب‌المثلی هست که می‌گوید مرغ یک پا دارد. مرغ یک پا ندارد، دو پا دارد ولی خیلی جاها برای من یک پا دارد…

او افزود: من بهترین کارها را در تلویزیون انجام دادم. من به‌تنهایی نه. مقصودم کارهایی است که با کارگردان‌های خوبی کار کردم. سریال رعنا، امام علی (ع)، زیر تیغ، آشپزباشی، آپارتمان، آوای فاخته و کارهایی بوده که همان زمان هم مخاطب ابراز رضایت کرده است. خیلی متأسفم بابت اینکه نمی‌توانم در تلویزیون کار کنم، چون جایی دیگر وجود ندارد و نمی‌شود. تلویزیون را که الان نگاه می‌کنی، در تمام شبکه‌ها کسانی هستند که جای آنها آنجا نیست. اشکالی ندارد مردم را به دین و مذهب ارشاد کنیم. آدم‌هایی که هنوز برای من محترم و شریف هستند، به‌عنوان مجری و گرداننده در تلویزیون حضور دارند و از آنها لذت می‌برم. من که هستم که بگویم این تلویزیون مطلق به درد نمی‌خورد. یک چیز دیگری در تلویزیون برای من مهم است که دیگر وجود ندارد، وگرنه آدم‌های شریفی هم هستند که در تلویزیون هستند و گاهی من آنها را تماشا می‌کنم. این‌طور نیست که بگویم تلویزیون نمی‌بینم. فرصت داشته باشم تا برفک تلویزیون را می‌بینم که ببینم چرا بد است؟ چهار تا جوان نشسته‌اند، درحالی‌که ملتی که خودشان زخمی هستند و آسیب دیده‌اند و تو داری آنها را نصیحت می‌کنی؟ دختر جان برو دنبال زندگی‌ات. ما روزگاری در این تلویزیون افرادی مثل آقای عالمی یا میرفخرایی را داشتیم و آدم‌های دیگری که به‌عنوان مجری در تلویزیون بودند و از حضورشان لذت می‌بردیم. الان برنامه‌های سینمایی ما هم جز تخطئه‌کردن سینما چیزی ندارد. دامن می‌زنند که این سینما وجود نداشته باشد. به نظرم مهم‌ترین کار یک هنرمند این است که به مخاطب احترام بگذاریم، حالا در هر مدیومی که هستیم. امیدوارم حرمت تماشاچی را حفظ کنیم.




زن‌های دیگر حذف شدند تا من بمانم/بخشی از پشت صحنه‌ی «کارناوال» به روایت رویا میرعلمی

سینماروزان: رویا میرعلمی درباره اجرایش در برنامه «کارناوال»فیلمنت می گوید که اکثر تماشاچی‌ها او را به عنوان بازیگر کمدی می‌شناسد، اما حالا بُعد دیگری از هنرش را دیده‌اند که کاملا جدی است. میرعلمی میگوید: ابتدا خانم‌های بازیگر دیگری هم در کارناوال بودند اما نشد که تا پایان بمانند..

 

اجرای اول و دوم رویا میرعلمی در «کارناوال» محصول اختصاصی فیلم نت با اینکه در بخش‌هایی دستخوش ممیزی شده‌اند اما آثاری پرکشش شده و توانسته‌اند احساسات مخاطبان را درگیر کنند.

 

میرعلمی با اینکه برای مخاطبان تلویزیون به عنوان یک بازیگر کمدی شناخته می‌شود اما در این دو اجرا دست به چالش مهمی زده و آثاری کاملا جدی روی صحنه برده است. او تنها زن شرکت‌کننده در فستیوال «کارناوال» است و از این جهت هم با چالشی جدی روبه‌رو بوده است.

 

رویا میرعلمی در مصاحبه‌ای درباره چالش‌های پیش رویش برای اجرا در کارناوال گفته و توضیح داده که با حرکت از کمدی به سمت اجرایی جدی، مخاطبانش را با یک تغییر مواجه کرده است. او می گوید: اکثر تماشاچی‌ها من را به عنوان یک بازیگر کمدی می‌شناسد، چون از زمان سریال‌های سروش صحت تا برنامه‌های اخیر مثل جوکر، کمدی زیاد کار کرده‌ام، اما حالا تماشاگران «کارناوال» یک بعد دیگری از هنر من را دیده‌اند که کاملا جدی است.

 

میرعلمی درباره اهمیت امیدواری و تلاش برای ادامه زندگی که در اجرایش جاری است، توضیح می دهد: نمایشی اجرا کردم درباره زندگی فریدا کالو و ونسان ونگوگ که مثل اسمش بسیار خیال‌پردازانه است. موضوعی انسانی است درباره امید. جایی که آدم به انتهای صبر خود می‌رسد و فکر می‌کند دنیا برایش تمام شده و غیر از سیاهی دیگر رنگی نیست ولی همیشه روزنه‌ای هست که به هرحال به داد آدم‌ها می‌رسد. چیزی را که من همیشه متصور بوده‌ام این است که آدم‌ها خودشان برای خودشان امید درست می‌کنند. فکر کردم چنین مضمونی باید در قالب نمایش اجرا شود تا ابعاد مختلفی در آن گنجانده شود.

 

او درباره چگونگی رسیدن به ایده همراهی ونگوگ و فریدا عنوان می کند: پنج سال پیش من نقاشی‌های علیرضا کریمی مقدم که یک آرتیست بسیار هنرمند و فرهیخته‌ای هستند را دیدم که در آن فریدا و ونسان کنار هم قرار گرفته بودند. با ایشان وارد گفتگو شدم. می‌خواستم نمایشنامه‌ای بنویسم و کاری مشترک انجام دهیم. آن زمان نشد اما این در سر من باقی ماند. در نهایت آن را برای اجرا به «کارناوال» آوردم و در هفده دقیقه آماده کردم تا برای مخاطبان به‌صورت گسترده اجرا شود.

 

میرعلمی تنها زن شرکت‌کننده در رقابت «کارناوال» است. او از احساسش در این رابطه می گوید: من همیشه به چالش علاقه‌مند بوده‌ام. اینجا هم کم چالش نداشته‌ام. ابتدا خانم‌های دیگری هم بودند اما نشد که تا پایان بمانند. من به عنوان کسی که کار هنری می‌کنم برایم جالب بود این کار را به سرانجام برسانم. به هرحال من سالیان سال در نمایش بوده‌ام و برای جشنواره‌های مختلف کار روی صحنه برده‌ام. از اول به دنبال برد و باخت نبوده‌ام تنها مساله‌ مهم، اثرگذاری و احترام به مخاطب بود. دلم می‌خواست اثری آبرومند به مخاطب تحویل دهم و همین هم شد. بعضی تماشاگران بعد از دیدن اجرا می‌گفتند برای اولین‌بار بوده که تئاتر دیده‌اند و تصمیم دارند باز هم برای تماشای تئاتر بروند و همین برایم کافی است.

 

«کارناوال» به کارگردانی و اجرای رامبد جوان و به تهیه‌کنندگی محمد شریفی شب های چهارشنبه در پلتفرم فیلم‌نت منتشر می‌شود.

 

 

 




مرگ مهرداد فلاحتگر؛ بازیگر نقش سینوهه‌ی سریال «یوسف» و کاشفِ مصطفی زمانی!

سینماروزان/حامد مظفری: مهرداد فلاحتگر بازیگر تلویزیون و سینما در ۶۶سالگی مرحوم شد.

 

مهرداد فلاحتگر زاده ۱۳۳۸ بابل بود و از هشت سالگی با خانواده به فریدونکنار مهاجرت کرد. مادرش از جمله بازیگران تعزیه در فریدونکنار بود و همو بود که فرزند را به بازیگری علاقمند کرد.

او تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی رشته بازیگری در دانشگاه آزاد ادامه داد و فعالیت هنری خود را با بازی در تئاتر آغاز کرد و پس از آن به عرصه سینما و تلویزیون نیز راه یافت.

 

فلاحتگر از اواسط دهه هفتاد و توأمان کار در سینما و تلویزیون را آغاز کرد و از اولین کارهایش می‌توان به فیلمهای «پاکباخته» و «آژانس شیشه ای» و سریال‌ «بازگشت پرستوها» اشاره کرد.

 

او بعد از بازی در سریال «مردان آنجلس» به بازیگر ثابت کارهای فرج‌الله سلحشور بدل شد و در سریال «یوسف پیامبر» در نقش سینوهه پزشک فرعون بازی داشت ضمن اینکه روایتی وجود دارد درباره اینکه در زمان فراخوان انتخاب بازیگر یوزارسیف، این مهرداد فلاحتگر بوده که مصطفی زمانی-از جوانان خوش‌چهره و مستعد مازندرانی و همشهری فریدونکناری خود- را برای ایفای نقش بزرگسالی یوسف پیامبر به فرج‌الله سلحشور معرفی کرده بود و اسباب شهرت زمانی را رقم زد ولی در مقابل هیچ گاه ندیدیم که مصطفی زمانی بعد از مشهور شدن و در پروژه های دوران نامداری خود، فلاحتگر را وارد کار کند…

 

چهره‌ی دوپهلوی مهرداد فلاحتگر باعث شده بود به یکی از بازیگران قابل اتکا برای نقش‌های مکمل خاکستری متمایل به منفی بدل شود و بدین ترتیب شرایطی برایش ایجاد گردید که به غیر از سلحشور و حاتمی‌کیا با کارگردانان مختلف مثل کیانوش عیاری(بودن یا نبودن/سفره ایرانی)، رخشان بنی‌اعتماد(زیر پوست شهر)، بیژن بیرنگ(سیندرلا)، ابراهیم وحیدزاده(عشق فیلم/عروسک)، مسعود کیمیایی(جرم)، سعید اسدی(فرود در غربت)، خسرو معصومی(رسم عاشق کشی و کار کثیف)، واروژ کریم مسیحی(تردید)، کمال تبریزی(دوران سرکشی)، حسن هدایت(محاکمه/جستجو در شهر) و…، همکاری کند.

مرگ مهرداد فلاحتگر بازیگر
مرگ مهرداد فلاحتگر بازیگر

فلاحتگر سابقه تهیه‌کنندگی دو فیلم ویدیویی به نام‌های «شهر اردیبهشت» و «به خاطر خواهرم» را در کارنامه داشت و از این میان «شهر اردیبهشت» را خودش کارگردانی کرده بود. او همچنین یک فیلم ویدیویی با عنوان «تو یک علامت سوال بزرگی» را ساخته بود.

 

مهرداد فلاحتگر از علاقمندان هنر تعزیه بود و اذعان داشته بود: «با وجود اینکه نه اهل خنده هستم و نه اهل گریه اما تعزیه دو طفلان مسلم همواره اشک مرا درآورده…»

 

 

 




حلوا حلوای«سینمای ارگانی» توسط دو مدیر تازه‌کار ارگانی!

سینماروزان/حامد مظفری: حدود یک دهه و نیم بعد از آن که عنوان «سینمای ارگانی» را در سینماروزان باب کردیم و برای تولیدات متصل به نهادها و ارگان‌های دولتی و حاکمیتی به کار بردیم، خرسندیم که می‌بینیم برنامه «هفت» تلویزیون، میزگردی گذاشته برای بررسی محصولات ارگانی با تاکید موکد بر عبارت «سینمای ارگانی».

 

فقط تعجب کردیم که دیدیم دو مدیر تازه‌کار ارگانی-یکی از شهرداری و دیگری از حوزه- را گذاشته اند جلوی همدیگر تا به حلوا حلوای سینمای ارگانی بپردازند و مرتب به فواید فیلمسازی توسط ارگانها و نهادها بپردازند.

 

شیوه‌ی درست‌ترِ چنین برنامه‌هایی آن است که موافق و مخالف را جلوی هم بنشانند و درباره سوژه به ارزیابی نقاط قوت و ضعف بپردازند و به‌جای اینکه کاملا یکطرفه به تقبیح یا تحسین جریانی بپردازند، شرایط ارزیابی نسبی سوژه را از هر دو منظر له یا علیه پدید آورند. اینکه مریم پیرکاری مدیر تازه‌کار تصویرشهر و محمد ساسان مدیر جوان سوره، را دربرابر هم قرار می‌دهند تا درباره مزایای سینمای ارگانی صحبت کنند واقعا چه خروجی بدردبخوری را پیش‌روی مخاطب قرار میدهد.؟

 

این شیوه برنامه‌سازی شبیه همان گزارش-آگهی‌هایی نیست که مثلا روابط عمومی بانک‌ها یا شرکتهای بیمه‌ای در انتهای سال به نشریات می‌دهند و از ابتدا تا انتها درباره دستاوردهای خود سخن می‌گویند؟

 

جالب است که در برنامه‌ی هفت، مدیر تصویرشهر می‌فرماید که بجای واژه ارگانی بگویید سینمای نهادی(!) و مدعی میشود ارگان‌ها هستند که می‌توانند در حیطه تولید مجازی ورود کنند و مدیر سوره یک نشان موفقیت سینمای ارگانی را سیمرغ مردمی فجر۴۳ میداند؛

و یک نفر هم در برنامه نیست که به پیرکاری بفرماید: «چه حسن خواجه، چه خواجه حسن و چه سینمای ارگانی بگوییم چه سینمای نهادی و چه سینمای حاکمیتی؛ مساله فاصله بعید این سینما با نیازهای مخاطب است و نه عنوان آن.»

یک نفر نبود که به ایشان بفرماید: « ابتدا یک پیاده‌رو برای همان پردیس ملت که بدل شده به پردیس ثابت جشنواره‌های ارگانی، ایجاد کنید و بعد به سراغ تولید مجازی بروید! میشود ورک‌شاپ گذاشت با شماری از افراد درجه دو و سه و بعد مدعی توسعه فناوری‌های روز شد؟؟»

همان طور که یک نفر نبود به ساسان بگوید: «منظورتان همان سیمرغی است که دارنده‌اش ناگاه به کم‌فروشِ اکران نوروز بدل شد؟ منظورتان همان سیمرغی است که در زمان جشنواره هم ده ها ایراد و شبهه نه فقط از سوی اهالی رسانه که از سوی همان‌ اهالی سینما بدان وارد بود؟؟ و هیچکس نفهمید چگونه میشود فیلمی سیمرغ مردمی فجر را بگیرد و بعد در اکران نوروز فروشش کمتر از دایناسور، موسی(ع)، کوکتل مولوتف، رها، پسر دلفینی و بامبولک باشد و به عبارتی از آخر، دوم شود؟؟»

 

به نظر می‌رسد این حلوا حلوا کردن یکطرفه سینمای ارگانی در برنامه هفت پاسخی باشد به انتقادات دو هفته قبل مهمانان همین برنامه -سید ضیاء هاشمی و علی قائم‌مقامی- از نحوه فیلمسازی ارگانی که مقصران اصلی گرانی تولید هستند و با همه بریز و بپاش‌ها، بخش عمده تولیدات آنها در گیشه و در ارتباط با مخاطب ناکامند. البته که روی سخن مهمانان آن برنامه و به ویژه مصداقی که بر آثار میلیاردی شکست‌خورده داشتند به تولیدات فارابی بود. پس چرا گردانندگان هفت نرفتند مثلا سراغ معاون فرهنگی فعلی یا سابق فارابی و او را روی آنتن نیاوردند که پاسخ گوید؟

 

بر فرض که مدیران فارابی علاقه‌ای به حضور نداشته‌اند، این دو مدیر ارگانی مشاوری نداشته‌اند که به آنها بگویند مسأله فارابی ربطی به دیگر ارگانها ندارد و شما به جای دیگری روی آنتن نرو؟

حلوا حلوای سینمای ارگانی روی آنتن برنامه هفت
حلوا حلوای سینمای ارگانی روی آنتن برنامه هفت

پی‌نوشت: آنچه از همان زمان ابداع واژه‌ی «سینمای ارگانی» در سینماروزان، محل بحث بود تفاوت بین محصول خوب و بد است و بارها در سینماروزان بین فیلم ارگانی خوب و فیلم ارگانی بد، تمایز قائل شدیم و ارگان‌های سینمایی را نیز از دریچه عملکرد کلی آنها بررسی کردیم.

از این منظر تفاوت محسوس می‌بینیم بین فارابی و تصویرشهر با حوزه هنری. حوزه هنری در سالهای اخیر نه تنها حواسش به اکران آثارش بوده بلکه شماری از سینماهای قدیمی تهران و شهرستان ها را بازسازی کرده و کوشیده با کاستن از تولیدات، نقشی داشته باشد در مرمت انبوه سینماهای مصادره‌ای و ارتقای آنها ولی فارابی جز تولید انبوه فیلم ارگانی برای جشنواره کودک یا فجر، کاری کرده؟؟ یا تصویرشهر که عملا در قافیه رقابت با پردیس‌داران ارگانی، قافیه را باخته و حتی نمیتواند یک پیاده‌رو برای پردیس ملت ایجاد کند؟ تصویرشهر نمی‌توانست حداقل یکی از چندین سینمای قدیمی و مستعمل پایتخت را خریداری و بازسازی کند؟ چطور حوزه توانست سینماهای شاهد و بهمن و آفریقا و استقلال را نوسازی کند ولی تصویرشهر نمیتواند مثلا سینما کوچ یا سینما مرکزی یا سینما پارس یا یکی از ده‌ها سینمای رهاشده‌ی لاله‌زار را خریده و بازسازی کند؟؟

فارابی چطور؟ فارابی که در سال‌های مختلف مستقیم یا غیرمستقیم زعیم جشنواره فجر بوده چرا همان وعده‌ی مدیران ارگانی مبنی بر ساخت یک پردیس چندمنظوره برای همین جشنواره فجر را عملی نکرده تا هر سال در ایام جشنواره دست به دامن برج میلاد نباشند که جا به جشنواره بدهد یا نه؟؟ فارابی نمی‌تواند سینماهایی مثل رادیوسیتی یا پارامونت را با ارگان مصادره‌کننده، شریک شده و اقدام به بازسازی و تبدیل آنها به کاخ جشنواره کند؟

 

 




اعتراف دربرابر دوربین/فیلم ایرانی «اتاقک گلی» ، اشک فراستی را درآورد!/اشکم درآمد و سیگار روشن کردم!+فیلم

سینماروزان: مسعود فراستی منتقد سینمای ایران به تازگی اعتراف کرده که با دیدن فیلم «اتاقک گلی» به ناگاه دچار غلیان احساسات شده و اشکش درآمده.

 

فراستی در تلویزیون همشهری و دربرابر محمد عسگری کارگردان «اتاقک گلی» با اعتراف به تحت تاثیر قرار گرفتن از این فیلم گفته که ناگاه حین تماشای فیلم وسط سالن، سیگار روشن کرده و شروع به کشیدن نموده!

«اتاقک گلی» فیلمی است در بستر حوادث مرتبط با عملیات مرصاد که سه سال پیش تولید شد و با وجود کیفیت قابل اعتنای روایت و تصویر، مدتها پشت خط اکران ماند تا حالا که روی پرده رفته و آن هم با حداقل سانس و سالن.

 

محمد عسگری کارگردان فیلم در گفتگویی با خبرگزاری ایرنا با انتقاد از برخی مدیران ارگانی که فقط فیلم تولید میکنند و هیچ برنامه ای برای اکران ندارند، بیان داشت: تولید فیلم در نهادها و ارگان‌ها مفهوم دارد اما پخش فیلم هیچ مفهومی برای ارگان‌ها ندارد؛ پخش فیلم برای هیچ ارگانی، مهم نیست و برای آن بودجه جدایی در نظر گرفته نمی‌شود. وقتی ۳۵ میلیارد تومان هزینه تولید یک فیلم است، باید حداقل ۵ میلیارد تومان برای پخش آن برآورد شود. هزینه تبلیغات محیطی و دیجیتال باید در نظر گرفته شود؛ خصوصا این دست فیلم‌ها که نمی‌توانند در ماهواره تبلیغ شوند. این طور می‌شود که فیلم صاحب دارد اما بعد از تولید، در پخش، بی‌صاحب می‌شود و توقع دارند خود فیلم رویه پخش و تبلیغات را طی کند. به نظر من، پروسه پخش یک فیلم از تولید آن سخت‌تر است.

او تاکید کرد: مساله این است که افراد تصمیم گیرنده در برخی ارگانها نظامی هستند درحالیکه تصمیم‌گیرنده ارگان هنری باید هنرمند باشد نه نظامی. رئیس فارابی یا رییس سازمان سینمایی سوره و… باید از میان سینماگران انتخاب شود. سینما را باید خود سینماگران اداره کنند. در میان سینماگران، مدیران توانمندی را داریم. چرا از آنها بهره نمی‌بریم؟؟

برای تماشای فیلم گفته‌ های فراستی اینجا را ببینید.

 




حامد مظفری روی آنتن مطرح کرد: چرا «پیرپسر» گزینه‌ی بهتری برای معرفی به اسکار است؟+ ماجرای تولید سه پروژه‌ی چرب با کپی‌برداری از «پیرپسر»!   

سینماروزان: امسال خوشبختانه فیلمهای بدردبخور برای معرفی به اسکار۲۰۲۶ کم نداریم؛ از «پیرپسر» و «زن و بچه» تا «غریزه» فیلمهایی هستند که دور از فضای ارگانی‌سازی متداول سالهای اخیر تولید شده‌اند و می توانند گزینه‌ی معرفی به اسکار باشند‌…

 

حامد مظفری منتقد و روزنامه‌نگار با بیان مطلب فوق روی آنتن رادیوتهران گفت: اینکه چقدر شانس داریم اسکار بگیریم مساله ای دیگر است ولی اینکه به هر حال هر سه گزینه اصلی امسال، آثاری استاندارد و قصه‌گو هستند که دو تای آنها در اکران داخلی هم موفق بوده‌اند، جای امیدواری می‌گذارد…

 

مدیرمسئول رسانه تحلیلی سینماروزان ادامه داد: شخصا فکر میکنم «پیرپسر» گزینه ی بهتری برای معرفی به اسکار است به یک دلیل عمده و اینکه اکتای براهنی در این فیلم، راه خودش را رفته بدون اینکه بخواهد از کیارستمی و فرهادی و دیگران کپی کند یا دور باطل سینمای جشنواره‌پسند را طی کند‌. به جز این، فیلمش یک حسن پورشیرازی ایده‌آل هم دارد که هم توجه داوران جشنواره‌ روتردام را کسب کرده و هم‌ اینکه استانداردهای بازیگری این سالها را که متاسفانه با آفت حضور نابازیگران در نقش‌های پابه سن گذاشته روبرو بوده، ارتقا داده و دوباره ثابت کرده که پیر و جوان ندارد؛ سینمای حرفه‌ای، بازیگر حرفه‌ای میخواهد.

 

این منتقد سینما افزود: موفقیت اکران داخلی «پیرپسر» و اینکه به‌زودی رتبه‌ی پرفروش‌ترین فیلم سال را کسب خواهد کرد میتواند پتانسیل مناسبی هم برای اکران خارجی و پخش در کشورهای دیگر برایش فراهم کند.

حامد مظفری روی آنتن زنده مطرح کرد: چرا «پیرپسر» گزینه‌ی بهتری برای معرفی به اسکار است؟
حامد مظفری روی آنتن زنده مطرح کرد: چرا «پیرپسر» گزینه‌ی بهتری برای معرفی به اسکار است؟

حامد مظفری تاکید کرد: باید انذار داد که با موفقیت تجاری «پیرپسر» همین حالا که هنوز اکران این فیلم ادامه دارد، زمزمه تولید سه پروژه با همین مایه های طغیان اولاد/وابستگان علیه شرّ واحده-که یکی از سه پروژه، ورژن زنانه طغیان است و یکی هم ورژن کوئیری!- شکل گرفته و هر سه پروژه هم عقبه‌ی مالی پر و پیمانی دارند ولی رک باید بگوییم این داستان‌پردازی و فضایی که اکتای براهنی خلق کرده همین یک بار جواب میدهد و دوستان فیلمساز بیخود وقت شان را صرف کلک به سرمایه‌گذار و اغوای او با وعده ی تولید یک پیرپسرِ تازه ننمایند.  به‌جای کپی از «پیرپسر»، سوژه های بکر و دست نخورده پیدا کنند و تولید حرفه‌ای بی‌ادا را پیشه سازند. کپی‌کاران اگر اصلا کتاب هم نمی‌خوانند لااقل مروری کنند بر اخبار حوادث و سعی کنند عجیب ترین ماجراها را به زمینی ترین شکل ممکن بازسازی کنند.

 

 




به‌خاطر «شوگر مامی»؟؟/چهار شورا عوض شد تا این فیلم، پروانه بگیرد!

سینماروزان: فیلم «غیبت موجه» ار جمله فيلم‌های توقیفی است که بعد از پنج سال تازه بعد از جنگ دوازده روزه توانسته روانه اکران گردد و آن هم فقط با حدود ده سالن سینما که علنا معنایی ندارد جز تمایل تصمیم‌گیران به دیده #نشدن چنین فیلمی.

«غيبت موجه»- با بازی ابوالفضل پورعرب، میترا حجار، علی اوجی، امیررضا دلاوری و سام نوری- نخستین محصول رسمی سینمای ایران است که به پدیده شوگرمامی در جامعه ایرانی می‌پردازد و شاید یک دلیل اصلی توقیف چندساله فیلم‌ نیز همین مساله باشد.

عباس رافعی کارگردان اثر درباره وضعیت فیلمش به همشهری میگوید: این فیلم بعد از ساخت به‌خاطر سوءتعبیرها نتوانست اکران شود و در مدت توقیف چهار شورای پروانه نمایش ‌تغییر کرد. شورای اول معتقد بود که این فیلم باید پایانش تغییر کند، شورای دوم معتقد بود که باید دو شخصیت فیلم تغییر کنند. شورای سوم هم کلا عنوان کرد فیلم نباید نمایش داده شود و درنهایت در این دوره شورا با ممیزی به «غیبت موجه» پروانه نمایش داد.

رافعی با انتقاد از محدودیت‌های علیه فیلم به ایسنا میگوید: اجحافی که در حق این فیلم شده، چهار سال قرار گرفتن در محاق بوده و الان هم که در کنار فیلم‌های پرزرق‌ و برق اکران شده به حاشیه رانده می‌شود و اینکه تعداد سینماها محدود است و در همان سینماهای محدود هم فقط روزی یک سانس به فیلم داد‌ه‌اند تکلیف را روشن می‌کند.

او درباره روزآمد بودن مضمون فیلمش بیان میدارد: فیلم «غیبت موجه» را چهار سال پیش ساخته‌ام و بنا به اعمال سلیقه های اعضای چهار دوره شوراهای پروانه نمایش و ممیزی ها، تغییراتی در آن به وجود آمد که شد این فیلمی که می بینید، شاید اگر در زمان خودش و بدون این ممیزی ها اکران می‌شد می‌توانست در تلطیف فضای تلخ آن زمان موثر واقع شود، هرچند که هم اکنون نیز سینما باید همین کارکرد را داشته باشد به ویژه بعد از شوک های حاصل از جنگ و مضمون انسانی فیلم هیچ گاه کهنه نمیشود‌.




برگزاری بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر در کیش!

سینماروزان: سه ماه پیش بود که توییتی از علی اکبر ولایتی منتشر شد درباره برگزاری بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر در جزیره کیش و با تغییر نام به “جشنواره خلیج فارس”.

 

پیشنهاد ولایتی-بخصوص از حیث تغییر نام- منطقی می‌نمود و هرچند از سوی رسانه های مستقل همچون صبح‌سینما مورد توجه قرار گرفت ولی جنگ ناگهانی ایران-اسراییل همه چیز را به محاق برد تا حالا که در دیداری مشترک، روسای سازمان سینمایی دست یاری دراز کرده اند به سمت معاون فرهنگی سازمان مناطق آزاد که کمک کند برای برگزاری جشنواره موسوم به جهانی فجر در کیش!

 

روح‌الله حسینی معاون ارزشیابی و نظارت که دبیر بین‌الملل فیلم فجر شده، در نشست با معاون فرهنگی مناطق آزاد گفته: ما آماده‌ایم مهمترین رویداد بین‌المللی سینمای ایران، یعنی بین‌الملل فیلم فجر را با حضور دویست مهمان خارجی(!) که تعدادی از آنها از چهره‌های مهم و تاثیرگذار سینمای جهان هستند، در جایی همانند جزیره کیش برگزار کنیم. 

 

رائد فریدزاده رئیس سینما نیز خطاب به معاون فرهنگی مناطق آزاد فرموده: می‌توانیم برخی رویدادها همانند جشنواره کیش که چندین سال برگزار نشد را با مجددا برگزار کرد. حتی می‌توانیم بخش‌هایی از جشنواره بین‌المللی فیلم فجر را در کیش برگزار کنیم. همچنین کمپ‌های استعدادیابی سینمایی نیز می‌تواند در آنجا شکل گیرد. 

 

در نقطه مقابل مهدی مزینانی معاون فرهنگی مناطق آزاد هیچ چیزی را قطعی نکرد و همه را به بالادست خود محول نمود به خصوص تامین اعتبار لازم برای همکاری را.

مزینانی گفت: اولین چیزی که به نظرم می‌رسد این است که باید تفاهم‌نامه‌ای جامع آماده شود. چیزی که اتفاق می‌افتد این است که مشاهده این تفاهم‌نامه در سایت مدیران عامل به منزله لازم الاجرا بودن آن است. باید بستر را برای انجام کارهای اصولی آماده کرد و لازم است کاری کنیم که دیگر نگویند صرفا در زمان فلانی چنین فعالیت‌هایی انجام شده است. ما باید کاری کنیم که بعد از ما نیز این مسیر عوض نشود. لذا حتما باید این زیر ساخت‌ها در یک تفاهم‌نامه آماده شده و به سمت اجرایی شدن پیش رود. یقین بدانید تا روزی که من هستم برای امور فرهنگی پافشاری خواهم کرد. وقتی دبیرخانه مناطق آزاد یک کار را به صورت ملی می‌بیند، معاونانش را در مناطق مختلف مکلف می‌کند و می گوید از نظر من در صد نمره ارزیابی تو، بیست نمره کار فاخر سینمایی است. بنابراین از این به بعد او به دنبال این است که از مدیرعاملش پول بگیرد. اگر ما برنامه جامعی تدوین کنیم آن معاون فرهنگی، اجتماعی وگردشگری برای اینکه سرسال نمره اش را بگیرد، برای گرفتن آن تلاش خواهد کرد. ما اگر این مسیر را برویم می توانیم بودجه بگیریم. 

 

زمان برگزاری بین‌الملل فجر هنوز مشخص نیست ولی شنیده ها از برگزاری آن در پاییز خبر میدهد و هرچند هم فریدزاده و هم دبیر بین‌الملل فجر به دنبال برگزاری در کیش هستند اما آنچه از فحوای کلام معاون مناطق آزاد برمی‌آید نیاز به تایید بالادست مناطق آزاد است که به هر حال هرچه نباشد باید اعتبار اسکان و سفر و همچنین محل برگزاری جشنواره را تامین کند!

دقت کنید که معاون فرهنگی مناطق آزاد مساله “گردشگری سینمایی” را پیش کشیده یعنی او به دنبال حضور چهره های مطرح سینمایی برای اجرای تفاهم است.

دبیر بین‌الملل فجر مدعیست ۲۰۰ مهمان خارجی به جشنواره می‌آورد و یحتمل آنچه برای مناطق آزاد مهم است، برند بودن مهمانان است و دیگر مثل قبل نمی‌توان با دعوت از تعدادی بنگال و آفریقایی و فیلیپینی و مغول و زنگباری و… گمنام، توجیه تراشید برای اعتبار گیری از مناطق آزاد.

می‌ماند کشاندن پای تعدادی سلبریتی وطنی به کیش که آن هم در تناقض است با ادعاها مبنی بر بین‌المللی بودن جشنواره.

پس چه باید کرد؟

هرچه زودتر لیست آن ۲۰۰مهمان خارجی را منتشر کنند تا مدیران مناطق آزاد بررسی کرده و ببینند حداقل ده سینماگر مطرح جهانی میان آنها هست که توجیه‌گر اعتبار بالای برگزاری جشنواره باشد؟؟