هدیه‌ی گوگوش برای ختم ناصر تقوایی، چه بود؟+عکس

سینماروزان: فائقه آتشین خواننده لس‌آنجلس‌نشین، برای مراسم بزرگداشت ناصر تقوایی، یک دسته گل فرستاد.

مراسم بزرگداشت تقوایی با اجرای سعید قطبی‌زاده و محمدعلی حیدری در خانه سینما برگزار شد و بسیاری از هنرمندان برای این مراسم، دسته گل فرستادند.

در میان دسته گل‌ها، یک دسته گل با نام گوگوش هم به چشم میخورد.

دسته گل گوگوش برای ختم‌ ناصر تقوایی
دسته گل گوگوش برای ختم‌ ناصر تقوایی

گوگوش گرچه همکاری مستقیمی با ناصر تقوایی نداشته ولی یکی از گزینه‌‌های بازی در سریال دایی جان ناپلئون بود که البته به نتیجه نرسید. گوگوش در دورانی که با مسعود کیمیایی زندگی میکرد، در محافل هنری خصوصی، دیدارهایی با تقوایی داشت و گویا تقوایی از قطعه‌ی «طلاق» با صدای او از ساخته های منوچهر چشم‌آذر و ترانه‌ی اردلان سرفراز-برمبنای قطعه اندرو لوید وبر/ آهنگساز انگلیسی- به نیکی یاد کرده بود.

 




علیرضا رییسیان کارگردان سینما مطرح کرد: چرا درخواستِ حذف پروانه ساخت را به دعواهای سیاسی بدل کرده‌اند؟/با بیانیه‌نویسی مخالفم/مساله اصلی سینما، پروانه ساخت نیست/بودن یا نبودن پروانه ساخت، اهمیت ندارد/پروانه ساخت هم مثل فیلترینگ/مساله اصلی، عدم نمایش واقعیتِ جامعه است/چطور زن می‌تواند مرد شود و مرد می‌تواند زن باشد؟/چرا خود زن نمی‌تواند به صورت واقعی زن باشد؟

سینماروزان: همین الان هم فیلم‌هایی بدون پروانه ساخت برای مصارف مختلف ساخته می‌شوند و عملا صدور پروانه ساخت را بی اثر کرده‌اند اما پروانه نمایش مرحله‌ای است که در اساسنامه وزارت ارشاد وجود دارد و وجود آیین نامه هیئت وزیران پشت آن سنگینی می‌کند… اما این نوع رفتارها نه عقلایی است و نه شدنی، چون دیگر جامعه خود را از این مسائل جلوتر برده است به همین دلیل ادامه روند قبلی بی‌اثر است، مثل همین فیلترینگ که می‌گویند برداشته می‌شود و حتی ممکن است از نظر قانونی هم حذف شود ولی برای مردم دیگر در اولویت نیست.

 

 

علیرضا رییسیان کارگردان با بیان مطلب فوق به خبرگزاری ایسنا گفت: بودن یا نبودن پروانه ساخت، مساله اساسی سینمای ما نیست و به نظر می‌رسد کسی این شهامت را ندارد که حتی طرح مسئله کند که اصل داستان چیست؟ چطور زن می‌تواند مرد شود، مرد می‌تواند زن باشد ولی خود زن نمی‌تواند به صورت واقعی زن باشد؟ این سوال مهمی است که هیچ‌کس پاسخ نمی‌دهد. آقایان می‌توانند در فیلم‌ها کلاه بگذارند و زن شوند و حتی برقصند، هیچ مشکلی هم به وجود نمی‌آید. زن‌ها هم می‌توانند کلاه‌گیس بگذارند و مرد شوند ولی خود زن برای زن بودنش باید سانسور شود. این یک تناقض وحشتناک است و پرسش اینجاست که تا کی می‌توان حل این مسئله را به تعویق انداخت و فقط گفت فعلا مسائل مهم‌تری وجود دارد؟

 

کارگردان فیلم «دوران عاشقی» اضافه کرد: امروزه هر فیلمی که می‌خواهید بسازید ابتدا باید ببینید چگونه است، اگر با تمایلات خود شما هماهنگ باشد باید نسبت به جامعه هم باورپذیر باشد و واقعی به نظر برسد در حالی که فعلا این فاکتور بین سینما و جامعه اصلاً وجود ندارد، همانطور که در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی هم وجود ندارد. البته فضای شبکه نمایش خانگی کمی بازتر است که علت آن هم مشخص نیست ولی در سینما و تلویزیون سانسور پوشش بسیار جدی‌تر است.

علیرضا رییسیان: پروانه ساخت مساله‌ی سینما نیست!
علیرضا رییسیان: پروانه ساخت مساله‌ی سینما نیست!

او ادامه داد: در حوزه فرهنگ در کشور ما نسبت به حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی ظلم بزرگ‌تری اتفاق افتاده چون آنجا سانسور وجود ندارد، در حوزه‌های دیگر فقط فشارها و رفتارهای ناهمگون جریان‌هایی با مردم دیده می‌شود و در مسائل سیاسی هم دعواهای جناحی و گروه‌هاست اما در هنر یک فاکتور دیگر به اسم سانسور اضافه می‌شود که قابل قبول نیست. من اطمینان دارم که این پایان ،همه مسیری است که در این سال‌ها دولت و جریان‌هایی سعی کردند اعمال کنند.

 

کارگردان «ایستگاه متروک» بیان داشت: یکی از شروع‌کنندگان اعتراض به ماجرای پروانه ساخت خودم بودم ولی به هیچ وجه تابع بعضی بیانیه‌نویسی‌ها و شلوغ کاری‌ها نیستم چرا که به هیچ مسیری کمک نمی‌کند و مثل دعواهای سیاسی جریان‌ها و احزاب داخل مملکت می‌ماند. البته منظورم این نیست که اعتراض نکنیم اما مسئله‌ای که در حال حل شدن بود و بی‌سر و صدا داشت به نتیجه می‌رسید، الان هم در حال حل شدن است، به زودی به نتیجه خواهد رسید و دیگر اولویت موضوعی ندارد، ناگهان تبدیل به ماجرایی شده که در تلویزیون‌های خارجی زیرنویس می‌شود. این نشان می‌دهد که ما هنوز نمی‌خواهیم آن رفتار مدنی و کنش درست را به صورت واقعی تجربه کنیم. اگر بخواهم به صورت تاریخی به ماجرا برگردم، اولین نمونه اعتراض نسبت به پروانه ساخت -که به صورت کتبی موجود است – در شورای راهبردی از سوی تهیه‌کنندگان و در دولت اعتدال مطرح شد. در آن مقطع ۱۰ بیانیه منتشر شد که سومین بیانیه به اختیاری شدن پروانه ساخت اختصاص داشت، یعنی این کار حدود ۱۲ سال پیش شروع شده است و اصل این ماجرا از زمان مرحوم سیف‌الله داد آغاز شد.

 




شادمهر عقیلی و پیشنهاد دوکلمه‌ای ایرج طهماسب به محمود کلاری!/پیشنهادی که کار نکرد!

سینماروزان: محمود کلاری سومین فیلم سینمایی خود در مقام کارگردان را با عنوان «تابستان همان سال» ساخت و در فستیوال فجر رونمایی کرد با این حال عنوان اکرانِ فیلم «آدم فروش» یادآور دومی آلبومی شد که شادمهر عقیلی بعد از مهاجرت به کانادا منتشر کرد؛ آلبومی که توسط نوامدیا منتشر شد و خیلی هم سروصدا کرد و حتی در داخل ایران خواننده ای به اسم عرشیا-محمدحسین پهلوان- آلبومی را در پاسخ به شادمهر با عنوان «وطن فروش» بیرون داد‌.

 

محمود کلاری دلیل تغییر نام فیلم خود را طولانی بودن عنوان اصلی دانسته و به روزنامه شرق میگوید: در زمان نگارش فیلمنامه چند عنوان دیگری هم پیشنهاد شد مثل «همچون در یک آینه» که ادای دین به برگمان بود با این حال درنهایت «تابستان همان سال» انتخاب شد که یادآور مجموعه داستان ناصر تقوایی بود ولی بعدتر و هنگام اکران دیدیم که این عنوان چندان مناسب اکران نیست چون مخاطب نهایت میگوید «تابستان» را دیدم!

 

او ادامه میدهد: به دنبال آن بودم عنوانی انتخاب کنم که یک یا دو سیلابی باشد و مخاطب راحت آن را به خاطر بسپارد. داشتم به این قضیه فکر میکردم که ناگهان به یاد توصیه ایرج طهماسب افتادم که بعد از دیدن فیلم در یک اکران خصوصی پیشنهاد داد اسمش را «آدم فروش» بگذارم…

 

کلاری با نومیدی از خروجی اکران فیلمش بیان میدارد: گرچه عنوان جدید-آدم فروش- مقوله ای بود که در فیلم درباره اش صحبت میشد ولی متاسفانه این اسم هم کار نکرد و انتظاری که از فروش فیلم داشتم برآورده نشد.

 

او تاکید میکند: به هنگام رونمایی فیلم در جشنواره فیلم فجر واکنش‌های خوبی دیدم و حداقل پنج شش بار با مخاطبان فیلم را در سالن دیدم و تقریبا همه راضی بودند و فقط می‌گفتند زمان فیلم را کم کن که من هم همین کار را کردم ولی باز خروجی اکران عمومی آن چیزی نشد که باید…




خطر ساترازدگیِ ارشاد، انتقال اداره نظارت به کوچه سمنان یا …؟/چهار تناقض از ماجرای حذفِ پروانه ساخت

سینماروزان/حامد مظفری: بیانیه‌ی شماری از سینماگران برای حذف پروانه ساخت و حمایت برخی صنوف خانه سینما از این بیانیه، ظاهرا آزادی‌خواهانه است ولی فقط اندکی که بر متن بیانیه و امضاء‌کنندگان تمرکز کنیم متوجه تناقضات موجود می‌شویم.

 

اول آن که برخی از آنها که مخالف ممیزی و نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی هستند، این بیانیه را امضاء کرده‌اند و انگار کاملا هماهنگ‌شده یا ناآگاهانه درحال تایید همین سازوکار نظارتی ارشاد هستند.

خطابِ این بیانیه یا وزیر ارشاد است یا معاون سینمایی ارشاد و دست تضرع به سمت اینها، بیش از هر چیز با خرسندی وزیر و معاونی روبروست که در یکی از متزلزل‌ترین دوران خود به سر می‌برند و شاید اگر جنگ دوازده روزه نبود، خیلی زودتر جای خود را به افراد دیگر می‌دادند. پس لااقل با نشان دادن همین بیانیه و امضاهایش به بالادست خود می‌توانند مدعی شوند همچنان قیّم و مورد وثوق بخشی از سینما هستند.

 

دوم: چرا امضای برخی از آنها که در سال‌های اخیر فیلم زیرزمینی ساخته‌اند-مثل جعفر پناهی و محمد رسول اف و…- زیر این بیانیه آمده؟ آنها که به سفارش مستقیم یا غیرمستقیم جشنواره‌های آن طرف، بدون مجوز فیلم ساخته و می‌سازند -و حتی فیلم‌هایشان در همین کمیته اسکار ی که شماری از همکاران خانه سینمایی در آن حضور داشتند، بررسی نمیشود-

پس برای چه بیانیه را امضاء کرده‌اند؟ یعنی اگر این بیانیه به ثمر برسد و پروانه ساخت حذف شود آیا امثال جعفر و رسول‌اف برای دریافت پروانه نمایش به اداره نظارت ارشاد مراجعه میکنند؟؟

یا مثلا گراناز موسوی که این بیانیه را امضا کرده فیلمسازی است که سالها پیش، فیلم زیرزمینی «تهران من حراج» را ساخت و پخش قاچاق فیلم گرفتاری‌هایی را برای بازیگران و ازجمله مرضیه وفامهر- همسر ناصر تقوایی- رقم زد.حالا ایشان از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی درخواست حذف پروانه ساخت کرده؟ اصلا ایشان مگر با مجوز فیلم ساخته؟؟

 

سوم: بر فرض که دولتِ ناکام در تحقق وعده‌های مختلف و ناتوان از رفع فیلترینگ و گرفتار در ناترازی انرژی و کم‌توان در حل مشکلات معیشتی اهالی هنر که هنوز نتوانسته بیمه بیکاری سینماگران را تصویب کند و برای بیمه‌شدگان صندوق هنر، کد بیمه‌ای در تامین اجتماعی بگیرد، آمد و برای شوآف هم که شده، پروانه ساخت را حذف کرد.

آن وقت تهیه‌کننده‌هایی که فیلمهای‌شان، نماهای بیرونی دارد مستقیم باید بروند سراغ پلیس و مراجع قضایی و از آنها مجوز بگیرند؟ و درنهایت مرجعیت به نیروی انتظامی و درصورت بروز مشکل به دستگاه قضا، سپرده میشود؟؟

یعنی ارشاد را بدل می‌کنند به چیزی شبیه ساترا؟

الان در شبکه خانگی هم که همین است! گاهی پلتفرم بدون مجوز، سریال می‌سازد و درنهایت قوه قضائیه ورود می‌کند و پلتفرم هم در مذاکره با دستگاه قضا، مساله را رفع و رجوع می‌کند…

حالا بناست ارشاد هم شبیه به ساترا شود؟

چهارم: در همان اولین ساعات انتشار بیانیه مذکور شماری از سینماگران به گلایه از انفعال خانه سینما در امور معیشتی پرداخته و طرح مساله کردند که چرا این نهاد به جای حل مسائل صنفی اولیه-و فی المثل ارتقای بیمه بازنشستگی اهالی سینما که نیمه کاره مانده- وارد این بیانیه‌‌بازی های بی‌فایده شدا؟

شاید یک پاسخ به این پرسش همان اصل پرسش باشد؛ یعنی بی ماهیت شدن خانه سینما در مسئله معیشتِ سینماگران، تلاشی از سوی روسا شکل داده برای اینکه روال صدور پروانه ساخت را به خانه سینما ببرند؟ یعنی تایید صلاحیت را به انجمن های خانه بسپارند؟ که این خودش نه تنها انحصار تازه‌تری میسازد بلکه یک دور کاملا باطل است. همین حالا صندوق هنر مدام اعضای خانه سینما را به دلیل بیکاری پساکرونا و نداشتن رزومه کاری، لغو عضویت میکند و روسای خانه حتی نتوانسته‌اند تفاهم‌نامه‌‌ای بچینند که اعضای شان به طور خودکار، تمدید عضویت صندوق هنر را بگیرند.

بر فرضِ اینکه خانه سینما بشود متصدی صدور پروانه ساخت، پروانه های صادره خانه بدون تاییدیه‌ی ارشاد را نیروی انتظامی و قوه قضاییه قبول میکند؟؟




دوربین‌های دیجیتال، کیفیت سینمای ایران را کاهش داده؟/بابک بذرافشان فیلمبردار باسابقه پاسخ داد +مساله‌ی سانسور کامل آیتم‌های خودرویی صالح‌علاء+ماجرای عشق محمدحسین مهدویان به تارانتینو!+…

سینماروزان/محسن نقی‌نژاد: در سالهای اخیر فیلمبرداران گوناگون و با کیفیت‌های مختلف در سینما و تلویزیون فعالیت می‌کنند و برخی از آنها بسیار خوش ذوق و مسلط هستند ولی به هر حال تفاوت میان سینمای آنالوگ و دیجیتال و تعدد توليد باعث شده همچنان شماری از بهترین آثار سینما و تلویزیون به‌لحاظ فیلمبرداری، آثار دوران آنالوگ باشد.

بابک بذرافشان مدیر فیلمبرداری باسابقه با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: البته که اعتقادی ندارم به دلیل افتادن در وادی دیجیتال، در حوزه فیلمبرداری دچار افت کیفیت شده‌ایم اما حجم فعالان فیلمبرداری نسبت به قبل بسیار بیشتر شده و طبیعی است که در این بین فیلمبرداران ضعیف و متوسط هم باشد.

فیلمبردار فصول دوم و سوم سریال «زخم کاری» با اشاره به افت کیفیت تصویری آثار تولید شده اخیر تاکید کرد: در افت کیفیت یک محصول سینمایی یا تلویزیونی، قطعا فیلمبرداری هم موثر است ولی یادمان نرود که نسبت به گذشته کارگردانان درجه یک و سناریست‌های خبره کم شده. نه اینکه فیلمبردار و سناریست خوب نباشد که فراوان هست ولی متاسفانه به دلایل فراوان و از همه مهمتر توجیه صرفه‌های اقتصادی، بعضا به حضور افراد کم‌تجربه رضایت می‌دهند و خروجی‌اش میشود آثار بد. اگر در یک فیلم بد فیلمبردار از تمام هنرش هم استفاده کند باز هم کارش دیده نمی‌شود. یادمان باشد امثال علی حاتمی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی به غیر از استفاده از امثال محمود کلاری، مازیار پرتو، علیرضا زرین دست، اصغر رفیعی جم، مهرداد فخیمی و…، بابت دکوپاژ دقیق و داستان‌پردازی‌های کم‌نظیر خود شهره شدند.

فیلمبردار «مرد بازنده» با اشاره به رشد کیفی دوربین های دیجیتال در سال های اخیر تاکید کرد: فیلمبرداری ترکیبی از آرت و تکنیک است و اغلب فیلمبرداران ما روی این دو وجه تسلط دارند. ابزار و دوربین‌های باکیفیت گرچه به افزایش تکنیک و رشد خلاقیت کمک می کنند ولی نگاه تالیفی کارگردان نیز حتما باید پایه‌ی کار باشد.

مدیر فیلمبرداری “معبد جان” ادامه داد: قطعا کار با دوربین‌های دیجیتال به مراتب ساده تر از کار با دوربین های نگاتیو است ولی فقط سادگی ابزار که منجر به تولید ماندگار نمیشود و در شکل گیری یک محصول هنری ماندگار، ده‌ها عامل موثرند و یکی از آنها مدیریت فیلمبرداری است.

بابک بذرافشان مدیر فیلمبرداری سینما و تلویزیون
بابک بذرافشان مدیر فیلمبرداری سینما و تلویزیون

بابک بذرافشان پیرامون انتقال تجربیات بین‌نسلی برای فارغ‌التحصیلان فیلمبرداری اظهار داشت: مساله این است که بسیاری از آنها که فیلمبرداری را به صورت تئوری می آموزند از نظر عملیاتی، تجربه کار ندارند و شخصا یکی دو بار برای پر کردن این خلاء، دوره های کارآموزی را در پشت صحنه کارهایم برگزار کردم و ازجمله وقتی درحال فیلمبرداری سریال «زخم کاری۲و۳» بودم سعی کردم تعدادی از هنرجویان دانشکده های هنری را تحت تعلیم قرار دهم که دربین آن‌ها بعضا استعدادهای خوبی هم بود و امیدوارم عاقبت به خیر شوند.

بذرافشان با اشاره به پشت صحنه زخم کاری بیان داشت: واقعیت اینکه از نظر تجهیزات و امکانات در حد روز دنیا بودیم و تیم کامل و به‌روزی بودیم که بی نظیر بود و انصافا هم کار خوبی ارائه شد به خصوص که محمدحسین مهدیان طراحی بصری را در ذهن‌ش داشت و بعد با تشریح آن کمک می‌کرد تصاویری منطبق با  محتوا خلق گردد. مهدویان بسیار علاقه دارد به کوئنتین تارانتینو و آن سبک خون و خونریزی و دوربین سیالی که آرام و قرار مخاطب را تحت اثر قرار میدهد.

بابک بذرافشان با بیان اینکه کارگردان مولف است که کل گروه را تحت‌الشعاع قرار میدهد به سینماروزان گفت: وقتی کارگردان خلاق بالای سر کار باشد، خیال فیلمبردار هم راحت است که خروجی، بر مدار است. یادم می‌آید با محمد صالح علاء مجموعه تلویزیونی «مسافر» را کار میکردیم و با اینکه چندین قسمت ضبط شده بود به ناگاه تلویزیون بسیاری از بخشها را حذف کرد و صالح علاء نه تنها کم نیاورد بلکه درلحظه تصمیم گرفت به جای موارد حذف شده، آیتم‌های نمایشی بنویسد.

او ادامه داد: صالح علاء آیتم‌های نمایشی «علی آقا ۱۱۰» را به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های سریال مسافر ساخته بود که بخش عمده آن حذف شد و صالح علاء آیتم های نمایشی جدید را درجا نوشت و بلافاصله اقدام به فیلمبرداری کردیم و نتیجه هم کار پرمخاطبی شد. اینکه امثال صالح علاء در پشت یک کار باشند طبیعی است که همه را به سمت و سوی پیشرفت سوق میدهد. اگر می‌خواهیم صنعت سینما و تلویزیون مان رشد کند به جای تولید انبوه کارگردان فله‌ای، به سمت استفاده از کارگردانانی برویم که امتحان‌پس‌داده هستند.

 




یک ابهام تازه! ⇐چرا در تقویم رسمی فیاپف، هیچ نامی از جشنواره‌ی جهانی فجر نیست!؟+عکس 

سینماروزان/حامد مظفری: برگزارکنندگان بین‌الملل فجر مدتها درانتظار فیاپف بودند تا زمانی برای برگزاری جشنواره به آنها بدهد و درنهایت گفتند طبق دستور فیاپف فقط در دسامبر(آذرماه) است که می‌شود جشنواره را برگزار کرد.

با این حال در تقویم رسمی فیاپف مرتبط با ماه دسامبر، هیچ نامی از بین‌الملل فجر یا جشنواره جهانی فجر به چشم نمی‌خورد.

یک ماه عقب تر و در تقویم نوامبر فیاپف، نام جشنواره های مختلف از توکیو تا کلکته و قاهره و تورین و ماردل پلاتا به چشم میخورد ولی در تقویم دسامبر هیچ نامی از بین‌الملل فجر نیست. چرا؟؟

 

اینکه اساسا عنوان بین‌الملل فجر را گره زده‌اند به دهه‌ی فجر و باید حوالی همان دهه فجر برگزار شود و نه زمانی دیگر، به کنار و اینکه به‌لحاظ جغرافیایی چنین جشنواره ای را با تهران می‌شناسند و نه شهری دیگر مثل شیراز، هم به کنار؛ اینکه اصلا چرا باید برای برگزاری چنین جشنواره‌ای از فیاپف، تایم گرفت هم به کنار؟

فقط چرا همان فیاپف، نام بین‌الملل فجر را در تقویم رسمی خود قرار نداده؟

تقویم نوامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر
تقویم نوامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر

تقویم دسامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر
تقویم دسامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر

 




اولین واکنش پژمان جمشیدی به حواشی بازداشتش: از ادعاهای دختر شاکی تا نتیجه‌ی پزشکی قانونی/از چرایی خروج از کشور تا دستبوسیِ پدر و زمانِ مرگش! 

سینماروزان: بعد از حدود یک هفته از بازداشت پژمان جمشیدی بازیگر پولساز سینمای ایران و انبوه شایعات حول او و پس از آن که با قرار وثیقه آزاد شده و از کشور خارج گشته، پژمان جمشیدی اولین واکنش خود نسبت به اتفاقات اخیر را در متنی هفت پاراگرافی منتشر کرد.

پژمان جمشیدی در این متن ادعاهای اخیر یک دختر جوان علیه خودش را کاملا تکذیب کرده و به خاک مادرش قسم خورده، حرفهای این دختر-از داستان کثیف داخل منزل تا نتیجه ی پزشکی قانونی- کاملا ساختگی و کذب و خلاف آن چیزی است که در پرونده موجود است.

واکنش پژمان جمشیدی به حواشی بازداشت
واکنش پژمان جمشیدی به حواشی بازداشت

پژمان جمشیدی ضمن تایید خروج از کشور متذکر شده که تمام خانواده اش، خارج از ایران زندگی می‌کنند و صرفا برای اینکه به آنها سر بزند و درعین حال به دستبوسی پدرش برود و به او توضیح دهد که این همه شایعه، حقیقت ندارد، از کشور خارج شده.

این بازیگر متذکر شده که به زودی به ایران بازخواهد گشت تا بازیگری را پی بگیرد. جمشیدی تاکید کرده که هرگاه دستگاه قضایی او را احضار کند درخدمت است… و در انتهای حرفهایش زمان مرگ خود را آن روزی دانسته که پیش مردم، شرمنده شود!

واکنش پژمان جمشیدی به حواشی اخیر
واکنش پژمان جمشیدی به حواشی اخیر




هوش مصنوعی؛ عامل توقیف «کچ پیله» در قم، بیرجند و …!/هاتف علیمردانی کارگردان فیلم مطرح کرد

سینماروزان: بعد از آن که نمایش فیلم پرمخاطب کج پیله در شهر قم ممنوع اعلام شد، حالا تعدادی از سینماهای شهرهای خراسان جنوبی مثل بیرجند نیز این فیلم را از پرده پایین کشیده‌اند.

هاتف علیمردانی کارگردان کج‌پیله در واکنش به این توقیف ها به خبرگزاری ایرنا گفت: تعدادی از فعالان مجازی بخش‌هایی از فیلم کج‌پیله را برش زده‌اند و ویدیوهایی تولید کرده‌اند که واضح است با هوش مصنوعی ساخته شده و همین ویدیوها باعث اعتراضاتی به فیلمم شد.

او ادامه داد: حق من فیلمساز به لحاظ عرفی و شرعی گردن کسانی است که بدون تماشای فیلمم به آن اعتراض می کنند. «کج پیله» فیلم اخلاق مداری است و درباره یک مساله درست صحبت می‌کند. البته از ابتدا به فیلم اعتراضاتی شد که با درایت مدیران و مسئولین حل شد.

این کارگردان با اشاره به نقش پر رنگ فضای مجازی گفت: چیزی که باعث اعتراض شده، تیزر فیلم نیست؛ تعدادی از فعالان مجازی بخش‌هایی از فیلم را برش زده‌اند و ویدیوهایی تولید کرده‌اند که واضح است با هوش مصنوعی ساخته شده؛ این حضور هوش مصنوعی برای من حیرت‌انگیز است.

علیمردانی ادامه داد: جالب است که ما فیلم را می‌سازیم و یک عده با ویدیوهای دروغینی که با هوش مصنوعی تولید می‌کنند، باعث ایجاد اعتراض می‌شوند.

این کارگردان تاکید کرد: من پیشنهاد می‌کنم هر کسی معترض است، برود و فیلم را ببیند. از چند نفر از مردم خراسان جنوبی که به فیلم معترض بودند، خواهش کردیم رفتند فیلم را دیدند و نظرشان درباره فیلم عوض شد.

 




بالاخره سعید حاجی‌میری تهیه‌کننده «چای تلخ» دلیل اصلی ناتمام ماندن فیلم را فاش کرد: پای یک جمعیت منسوب به «فلسطین» و عطاءالله مهاجرانی در میان است !!؟+اعلام رقم دقیق برآورد تقوایی و ارقام بیشتری که صرف شده ولی فیلم کامل نشده!

سینماروزان: بعد از فوت ناصر تقوایی، مجددا پرونده فیلم ناتمام چای تلخ باز شد و برخی رسانه ها به مانند همیشه فریاد وااسفا سر دادند که تهیه‌کننده پروژه بوده که نگذاشته چای تلخ تولید گردد.

سعید حاجی میری تهیه‌کننده فیلم چای تلخ و مدیر سبحان‌فیلم که سابقه تولید آثاری ماندگار نظیر لیلی با من است، انعکاس، هویت، تقاطع و… را در کارنامه دارد، به تازگی اطلاعیه‌ای هشت‌بندی در پاسخ به همه حواشی چای تلخ ارائه کرده که در روزنامه شرق چاپ شده.

حاجی‌میری در این اطلاعیه هم رقم دقیق برآورد تقوایی برای فیلم و هم رقم بیشتری که خرج کرده را آورده و هم بی پرده گفته که پول تولید را کاملا مستقل جور کرده و از اینها مهمتر حاجی‌میری به افشای دلیل اصلی عدم تولید چای تلخ پرداخته؛ وعده‌های جمعیتی موسوم به حمایت از فلسطین-به ریاست عطا مهاجرانی- که به تقوایی وعده داده بود، پولی درشت می‌رساند جهت ساخت نسخه عربی چای تلخ !!

متن اطلاعیه سعید حاجی میری را بخوانید:

اول– بنده برای تولید چای تلخ هرگز دنبال جناب تقوایی نفرستادم، هرگز قبل و بعد از همکاریمان، با منزل ایشان تماس نگرفته‌ام و صرفا با پادرمیانی مرحوم «اصغر بیچاره» (که در سال 82 در دو داستان مختلف از مجموعۀ «دایرۀ تردید» به کارگردانی مرحوم «امیر قویدل» به تهیه‌کنندگی این‌جانب ایفای نقش داشتند و با من آشنایی نزدیک پیدا کردند) و درخواست ایشان از بنده برای اینکه بیا و با «ناصر» کار کن و… نهایتا منجر به این شد هر دو مرحوم بزرگوار، به اتفاق به دفتر بنده در سبحان‌فیلم آمدند. جناب تقوایی فیلم‌نامه‌های مختلفشان (از جمله «چای تلخ» و «انسان کامل») را پیشنهاد کردند که بنده با سوابق طولانی تهیه‌کنندگی فیلم‌های دفاع مقدس، طبیعتا به «چای تلخ» علاقه نشان دادم. بنابراین بنده کاملا خالی‌الذهن و در موضع پذیرش پیشنهاد بودم و نه با انگیزۀ قبلی به دنبال کارکردن با مرحوم «تقوایی»!

دوم– پیش‌بینی و برآورد هزینه‌های پروژه (و نه بودجه آن که در تولیدات دولتی و سفارشی مرسوم است) از طرف خود مرحوم تقوایی ارائه شد و نهایتا پس از مباحثات و بررسی‌های مختلف به میزان 200 میلیون تومان و 60 جلسه فیلم‌برداری (طی 75 روز) توافق و به امضای طرفین رسید.

(در مصاحبه یک سال بعدشان این رقم برآورد اولیه را 350 میلیون تومان عنوان کرده‌اند که حقیقت ندارد و سند مکتوبش موجود است که همان 200 میلیون تومان صحیح است، البته هزینه نقدی و ریالی تمام‌شده فیلم‌برداری ناتمام، مشابه همین مبلغ -360 میلیون تومان- بوده که ظاهرا در ذهن مرحوم با مبلغ برآورد اولیه اشتباه شده است).

از این میزان هم 140 میلیون تومان برای پیش‌تولید و فیلم‌برداری و 60 میلیون تومان بابت هزینه‌های تهیه‌کنندگی، محل کار، سربار و اداری و همچنین تمامی مراحل فنی پس از تولید تا نمایش کپی صفر پیش‌بینی شده بود و نه 300 یا 350 میلیون تومان! و هرگز هم جناب تقوایی درخواست نکردند که تولید را به مقاطعه بگیرند و بنده تمام پول را به حساب ایشان واریز کنم که بروند خودشان تولید کنند! (که اگر هم مطرح می‌کردند، هیچ عاقلی زیر بار چنین قراردادی به‌خصوص با ایشان نمی‌رفت!… کمااینکه همه‌گونه تعهدات مکتوب و امضاهای مختلف برای رعایت چارچوب‌های توافق‌شده دادند و بسیاری از آنان را اجرا و اعتنا نکردند…) و حتی در اواسط فیلم‌برداری که در ایام جشنواره فجر سال 82 همه گروه برای مرخصی پنج‌روزه به تهران آمدند -که همان موقع نیز به دلیل عدول فاحش عملکرد ایشان از توافقات فی‌مابین، قصد توقف فیلم‌برداری را داشتم- نهایتا برای جلب مجدد اعتماد بنده، طی امضاها و مکتوبات مجدد و محرمانه‌ای، اختیارات کامل برای هرگونه تصمیم‌گیری درخصوص تمام مسائل و اختیارت آتی فیلم را بی‌قید و شرط به بنده واگذار کردند تا مثلا خیالم از عزم جدی و واقعی ایشان برای پایبندی به تعهداتشان راحت شود و با عزیمت مجدد و ادامه کار موافقت نمایم (هرچند تا این لحظه حرمت ایشان را داشته و از آن اختیارات تفویض‌شده نیز به نحو مقتضی استفاده نکرده‌ام‌)‌ که متأسفانه باز هم بارها از آن تعهدات مجدد خویش عدول نمودند تا نهایتا کار تعطیل شد.

سوم– هرگز در طول پیش‌تولید و فیلم‌برداری حتی برای لحظه‌ای، کمترین خللی ناشی از عدم تأمین به‌موقع نقدینگی و یا تأخیر در پرداخت اقساط عوامل وجود نداشته؛ هرگز!

حتی پس از توقف کار (و علی‌رغم اینکه می‌دانستم دیگر با این افراد کاری ندارم) نیز تمامی عوامل هنری و فنی پروژه -بالغ بر 40 نفر- با هواپیما (نه با قطار درجۀ 3) به تهران بازگردانده شدند و در فرودگاه با تقدیم گل از آنان استقبال شد و با آژانس هم به منزل رفتند! الباقی دستمزد تمامی افراد هم تا ریال آخر -در تهران- محاسبه و در کمال احترام به آنان پرداخت و تسویه شد‌… آیا اینها حکایت از بی‌پولی تهیه‌کننده و توقف پروژه ناشی از «لنگ پول بودن» می‌کند؟!

تمامی 70،80 نفر دست‌اندرکاران فیلم شاهد و مؤید این مدعا هستند.

به‌راستی آیا تابه‌حال کسی شنیده کوچک‌ترین اختلاف یا شکایتی در این خصوص در هر کجا (به‌ویژه هیئت حل اختلاف خانه سینما) پیش آمده باشد؟

چهارم– پس از مباحثاتی که در همان روزهای اول در تهران پیرامون مسائل فیلم‌نامه داشتیم که نهایتا منجر به تنظیم و امضای صورت‌جلسه‌ای 9 بندی حاوی اصول کلی شد که بایستی بر فیلم حاکم باشد (بدون دخالت در جزئیات آن)، دیگر هیچ‌گونه مناقشه‌ای در این خصوص با مرحوم تقوایی نداشتم و ایشان در فراغ بال و استقلال کامل و بی‌حد و حصر، امر فیلم‌برداری را پیش می‌بردند. تمامی دست‌اندرکاران فیلم شاهدند که ایشان هیچ‌گاه گلایه‌ای از بابت دخالت هیچ بنی‌بشری در کار خود و فیلم‌نامه نداشته‌اند، چون وجود نداشته است! حتی همه شاهد بوده‌اند (و در تصاویر مستند پشت صحنه نیز بارها دیده می‌شود) که در تمام مدت فیلم‌برداری، نسخۀ فیلم‌نامه‌ای که در دست ایشان بوده، به دستخط (البته بسیار زیبای) خود ایشان بوده است؛ که این خود حکایت از آن دارد که ایشان در حال ساختن فیلم موردنظر خودشان بوده‌اند و نه هیچ نسخۀ تحمیلی دیگر! بنابراین بیان هر مطلبی درخصوص سانسور و دخالت و سفارشی‌بودن کار و از این قبیل کاملا بی‌اساس و مردود و خلاف بیّن واقعیت است.

افشای راز مگوی چای تلخ توسط سعید حاجی میری
افشای راز مگوی چای تلخ توسط سعید حاجی میری

پنجم–  مرحوم تقوایی در همان اولین جلسه آشنایی‌مان بیان داشتند شرکت دیگری نیز هست که می‌خواهند همین «چای تلخ» را تولید کنند، منتها ماه‌هاست منتظر دریافت پول بلاعوض درشتی از جمعیت دفاع از آزادی فلسطین (که قبلا رئیسش آقای عطا مهاجرانی بود و به همین شیوه از فیلم «از کرخه تا راین» و همچنین تولید فیلم ماندگار و فاخر «بازمانده» به کارگردانی مرحوم سیف‌الله داد حمایت کرده بود) هستند و معلوم نیست تا چه زمانی بایستی معطل بمانم! ضمنا گفتند آن دوستان به منظور جذب آن حمایت مالی، شرط کرده‌اند که قصه به جای جنگ ایران و عراق، به فلسطینی و اسرائیلی تبدیل شود! البته مرحوم تقوایی این شرط را از آنان پذیرفته بودند و فقط مشکلشان طولانی‌شدن فرایند جذب مالی آن دوستان از جمعیت مزبور بود… هرچند از اینکه بنده چنین خواسته‌ای ندارم و اتفاقا بر همین شکلِ موجودِ «ایرانی و عراقی» تأکید دارم خشنود بودند.

 

ششم– بنده هیچ‌گاه هیچ ارتباط ویژه‌ای با سپاه نداشته‌ام و همواره صرفا به اقتضای تولیدات قبلی دفاع مقدسم با آن عزیزان سروکار پیدا می‌کردم. هرگز هم از هیچ ارگانی تقاضای کمک بلاعوض برای هیچ‌یک از فیلم‌هایم نداشته‌ام؛ نه قبل از چای تلخ، نه برای چای تلخ و نه بعد از چای تلخ!

حال چگونه ممکن است درخصوص فیلم‌نامه مردودشده «چای تلخ» (توسط انجمن سینمای دفاع مقدس و سپاه و حتی سیاسی عقیدتی ارتش) دنبال جذب حمایت بلاعوض از همان سپاه بیفتم! یعنی آن‌قدر عقلم نمی‌رسید که برای دریافت این‌چنین رانت‌هایی، نبایستی سراغ فیل‌منامه مردودی خود آنان بروم!؟ (علاوه بر اینکه درست برخلاف ادعای بی‌اساس مطروحه در مصاحبه موردبحث، به گواه تمامی دوستان سینمایی که با بنده سروکار داشته‌اند، باور و مشی همیشگی‌ام این بوده که بهره‌مندشدن از چنین رانت‌هایی و سروکار داشتن با بیت‌المال، علاوه بر اینکه عاقبت خوبی و خوش‌نامی ندارد، باعث مخدوش‌شدن استقلال تهیه‌کنندگی‌ام خواهد شد و روی ساختار و کیفیت اثر نیز تأثیر سوء می‌گذارد)…

اگر کسی حتی یک خط نامه از بنده خطاب به سپاه یا هر ارگان دیگر مبنی بر درخواست کمک بلاعوض مالی برای «چای تلخ» ارائه دهد، بنده به تمام ادعاهای ایشان گردن می‌نهم!

حقیقتا این ادعا مصداق «زنگی نام‌نهادن کافور» است!

البته خیلی مایلم بدانم آن مرحوم (که از یک ماه پس از آشنایی‌مان برای نظارت بر ساخت دکورها به جنوب رفتند و تا 5 ماه بعد – که همچنان با همسر محترم و پسرشان در لوکیشن ماندند – فقط 2 بار ایشان را زیارت کردم؛ یک بار بنده به لوکیشن رفتم و یک بار هم ایشان برای مرخصی کل گروه در دهۀ فجر 82 به تهران آمدند)، چگونه در جریان افکار و تلاش‌های بنده قرار گرفته و متوجه شدند بنده «هوا به سرم زده بود…»!؟

هفتم-برخی فرمودند بنده مصاحبه کرده و گفته‌ام: «مگر من دستم چلاق است و خودم تمام می‌کنم!».

بی‌تردید بنده هیچ کجا و هرگز چنین تعبیر توهین‌آمیزی را درمورد خویش به کار نبرده‌ام… آنچه گفته‌ام (و اسنادش نیز موجود است) این بوده که «چای تلخ» یا هرگز تمام نمی‌شود و یا آن‌گونه که از ابتدا قرار گذاشته بودیم تمام می‌شود!… همین و بس!

در مورد اجازه‌داشتن هم که بالاتر توضیح دادم.

هشتم– آن فیلم 10،‌12 دقیقه‌ای مورد اشاره مرحوم که مدعی شدند «از میان 50 دقیقه فیلم‌برداری‌شده استخراج شده بود»، فی‌الواقع گزیده‌ای از فیلم‌های مستند پشت صحنۀ تولید «چای تلخ» بوده که حدود 5/1 دقیقه نیز در لابه‌لای آن از راش‌های صحنه استفاده شد و به درخواست مهدی عسگرپور در مراسم جشن خانۀ سینما (شهریور 1388) به نمایش درآمد. بنابراین نه هیچ ربطی به مونتاژ راش‌ها داشته و نه برای پول‌گرفتن از سپاه!

البته طبیعتا می‌توان حدس زد این‌همه تکرار بی‌ربط و بی‌دلیل واژه «سپاه» و تلاش در جهت وابسته نشان‌دادن بنده به «سپاه» (آن‌هم در سال‌های پرآشوب 88 تا اواسط 92) به چه منظور و با چه نیتی بوده است!

در سال 88 طی مذاکره‌ای فی‌مابین جناب عسگرپور (مدیرعامل وقت خانه سینما) و بنده، موافقت کرده بودم کل اختیارات فیلم را به خانه سینما واگذار نمایم تا هر طور صلاح می‌دانند با مشورت خود مرحوم تقوایی کار را به اتمام برسانند که البته آن‌هم به دلیل عدم همراهی مرحوم به جایی نرسید… (البته دلایلش برایم روشن است که همچنان در سینه‌ام حبس می‌ماند…) ضمنا جهت اصلاح اطلاعات مغلوط داده‌شده عرض می‌کنم که کل مدت‌زمان مفید فیلم‌برداری‌شده کمی بیشتر از 70 دقیقه و معادل 65 درصد کل زمان پیش‌بینی‌شده در قرارداد است و نه 50 دقیقه و 60 درصد!

البته مسائل بی‌شمار دیگری نیز وجود دارد که تاکنون هیچ‌کجا نیز مطرح نشده و در پیشگاه تاریخ سینمای ایران بالاخره روزی نیازمند روشنگری و شفاف‌سازی است (به‌ویژه پیرامون سایر وقایع و تغییرات محسوس و ملموسی که طی سه  ماه فیلم‌برداری ناتمام در افکار و انگیزه‌ها و رفتارهای مرحوم ایجاد و بروز یافته بود و نهایتا منجر به تعطیلی کار شد) که عجالتا از حوصله این مقال و مجال خارج است…

لذا بار دیگر علاقه‌مندان حقیقت را به مطالعه مصاحبه قدیمی و مفصلم در شماره 1872 مورخ 12 آبان 1392 روزنامه شرق توصیه می‌نمایم و الباقی مسائل را وامی‌گذارم به روزگاری و مجالی دیگر…

 




سریال «سووشون» و ترجمه‌ی زبان بدن!

سینماروزان/مسعود احمدی: سریال سووشون محصول پلتفرم نماوا، از آن دسته سریالهایی است که نشان می‌دهد بازیگری فقط ابزار روایت نیست، بلکه خودِ اقتباس است و وفاداری به متن، یعنی وفاداری به روح شخصیت‌ها، نه به لباس و دیالوگ‌.

از برجستگیهای این سریال بازیگران آن هستند که حتی در نقش‌های فرعی، شخصیت‌های انسانی و زنده می‌سازند. نرگس آبیار با هوشمندی در انتخاب و هدایت بازیگران و تاکید بر شخصیت سازی بجای تیپ‌سازی، نشان داده که اقتباس یعنی وفاداری به ادبیات از طریق بازیگری، نه فقط از طریق دیالوگ.

آبیار در اقتباس، علاوه بر ترجمه ی بصری متن، در سطح بدن و رفتار بازیگر نیز ترجمه ی خاص خودش را لحاظ نموده است و به جای اینکه از بازیگران بخواهد تیپ‌های تاریخی را بازسازی کنند، از آن‌ها خواسته انسان بسازند.  انسان‌هایی با حافظه، تناقض و تاریخ. به همین خاطر، تماشاگر با مجموعه‌ای از چهره‌های زنده روبه‌روست، نه کاریکاتورهای تاریخی.

به گواه تاریخ در بسیاری از اقتباس‌های ایرانی که تیپ‌های آشنا و تکراری از قبیل زن مطیع، مرد مبارز، حاکم مستبد و جاسوس انگلیسی حضوری دائمی و پررنگ دارند، اغلب بازیگرها به سمت اغراق یا شعار می‌روند اما در سووشون، آبیار این تیپ‌ها را از نو تعریف می‌کند. او با هدایت دقیق بازیگران و تاکید برحفظ ظرافت درونی حس، به هر کاراکتر تجربه‌ی زیستن داده است یعنی بیننده احساس می‌کند آن‌ها پیش از ورود به قاب، زندگی داشته‌اند.

بهنوش طباطبایی و بازی نرم و ظریف او در نقش زری، توانسته شخصیت درونی، اندیشمند و مقاوم رمان را بدون اغراق بازسازی کند. سکوت‌های طولانی و نگاه‌های پرمعنا، جایگزین دیالوگ‌های طولانی رمان شده و احساسات درونی شخصیت را منتقل می‌کنند.

میلاد کیمرام در نقش یوسف برخلاف بسیاری از اقتباس‌ها ( که شخصیت مرد خطی و قاطع میباشد) انسانی خاکستری و باورپذیر و پرتناقض است و تعامل طبیعی او با زری، تعادل عاطفی سریال را حفظ می‌کند. او با ترکیب نگاه مصمم و نوعی خستگی اخلاقی، نشان می‌دهد که مبارزه همیشه با تردید همراه است. این بازی از درون متزلزل ولی از بیرون استوار، دقیقاً همان پیچیدگی‌ خاصی است که دانشور در متن برای یوسف نوشته بود و آبیار با ترجمه ی خلاقانه ی زبان بدن برای او و زری سبب شد که این دو به‌عنوان دو نماد ایستادگی اخلاقی اجرای موفق و معقولی را به نمایش بگذارند. به تعبیر دیگر آبیار صدای درونی زری را به زبان بدن ترجمه کرده و از یوسف قهرمانی بدون هیایو ساخته.

سریال سووشون و ترجمه زبان بدن
سریال سووشون و ترجمه زبان بدن

این تعصب در ترجمه ی زبان بدن در دیگر شخصیتها نیز کاملا مشهود است. خان کاکا، عمه فاطمه، سودابه هندی، حاج آقا معتمد، عزت الدوله، فردوس، برادر زری، مستر زینگر، و حتی شخصیتهای فرعی کم‌اهمیت در رمان، مانند خسرو و دختر دیوانه که در سریال به شخصیت‌هایی مستقل و نمادین تبدیل شده‌اند، به خوبی از زبان بدن سود جسته‌اند.  خسرو(با بازی پویا چهل تنان)  پیوند گذشته و آینده است و دختر دیوانه (با اجرای درخشان ریحانه رضی) صدای وجدان جامعه و حافظه تاریخی هستند.

در رمان منبع، خسرو (پسر یوسف وزری) میراث دار رنج و امید است ولی در سریال آبیار، به طرز هوشمندانه‌ای از کودکی در حاشیه به محور احساسی روایت تبدیل می‌شود. همچنین دختر دیوانه که در رمان در لایه‌های استعاری پنهان شده، شبحی است از انسانی طرد شده که جامعه نمیخواهد او را ببیند ولی آبیار در اقتباس خود، این شخصیت را از سایه بیرون آورده و تبدیل به پیکرۀ رنج جمعی مردم کرده است. کاراکتری که حرکات آرام، نگاه خیره و زمزمه‌های تکراری‌اش در سریال، تداعی‌کننده‌ی صدای درونی شهر است و گویی همیشه چیزی می‌داند که بقیه نمی‌دانند و تقریبا میتوان گفت که هیچ نقش کوچکی در سریال بی‌اهمیت به نظر نمیرسد. خدمتکار خانه، معلم بچه‌ها، همسایه‌ها، حتی سرباز انگلیسی، همه دارای رفتار، حافظه و هویت هستند و هر کدام از این کاراکترها بخشی از پازل تماتیک اثر را کامل می‌کنند.

در رمان، این شخصیت‌ها گاه فقط برای پیشبرد روایت می‌آیند اما در سریال، تبدیل به بخشی از بافت انسانی اثر می‌شوند. خدمتکار، فقط ابزار روایت نیست. نماد طبقه‌ی خاموش است. خان محلی، فقط ضدّقهرمان نیست؛ انسانی است که در چارچوب فرهنگی خود گرفتار مانده. پیرمرد بازار، تنها ناظر نیست، بخشی از حافظه‌ی جمعی شهر است.این نگاه جمعی و انسانی، امضای اقتباس است.

بازی‌های سریال سووشون از نظر لحن، زبان بدن و میزان اغراق، در یک تونالیته‌ی مشترک حرکت می‌کنند. آرام، شاعرانه، و واقع‌گرا. این هماهنگی باعث می‌شود سریال حس ادبی خودش را حفظ کند. گویی هر صحنه بخشی از نثر دانشور است که جان گرفته و این انسجام در بازی ها که غالبا در آثار چندبازیگره گم میشود، متاثر از شناخت و آگاهی نسبت به زبان اقتباس است.

در سریال سووشون بازیگران، در نقش مترجمان رمان هستند و هوشمندانه آموخته‌اند که متن را اجرا کنند، نه توضیح دهند. به همین دلیل است که حتی شخصیت‌های فرعی هم به‌اندازه‌ی خود به چشم میایند، چون هرکدام حامل بخشی از روح رمان‌اند، نه فقط بخشی از داستان…

 




توقیف دو فیلم تازه‌اکران در قم!+بیانیه یک پردیس سینمایی 

سینماروزان: در کمال تعجب مجددا محدودیت نمایش فیلم‌های مجوزدار در برخی شهرستان ها استارت خورده است…

سینماهای قم مجوز پخش کمدی تازه‌اکران “کج پیله” را دریافت نکرده اند؛ کج‌پیله در میان کمدی های موجود راه تازه‌ای رفته و به جای بازیگران تیپیکال کمدی، الناز شاکردوست را در دو نقش مرد و زن به کار گرفته…

هیج کدام از سینماهای قم در یک هفته اخیر مجوز اکران این کمدی بفروش را پیدا نکرده اند و به جایش به ادامه اکران کمدی های قسطنطنیه، ناجورها و مرد عینکی و… بسنده کرده اند.

درام عاشقانه “غریزه” دیگر فیلم تازه‌اکران است که مجوز نمایش در قم را پیدا نکرده. این فیلم البته مدتها توقیف بود تا فجر۴۳ که یک تک‌سانس روی پرده رفت و حالا هم که مجوز اکران پیدا کرده، نتوانسته در قم مجوز پخش بیابد.

پردیس سینمایی بازارشهر قم در واکنش به این توقیف‌ها بیانیه ای داده و از مدیران فرهنگی وزارت ارشاد خواسته فکری کنند برای حل مساله تا هم حق صاحبان آثار محفوظ بماند و حق مخاطبان قمی.

در شرایطی که روسای بعضی صنوف سینمایی اخیرا بیانیه‌ای داده‌اند برای حذف صدور پروانه ساخت، اینکه برخی فیلم‌هایی که هم پروانه ساخت دارند و هم پروانه نمایش، ممنوع‌اکران در برخی شهرها هستند، خود نشانه‌ای دیگر است از فاصله بعید آرای روسای صنف سینما با اتفاقات کف جامعه!

بیانیه پردیس بازار شهر قم
بیانیه پردیس بازار شهر قم




بازداشت پژمان جمشیدی و عروسی‌گیت؛ از آمریکا تا اروپا

سینماروزان: تقریبا در همان ساعاتی که اخبار بازداشت دو سیاستمدار آمریکایی و اروپایی منتشر شد، خبر بازداشت پژمان جمشیدی نیز روی خط رسانه ها رفت.

حکم بازداشت جان بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید در دوران بایدن به دلیل افشای اسناد محرمانه، صادر شده است.

نیکولای سارکوزی رییس جمهور اسبق فرانسه به دلیل دریافت کمک مالی از دولت قذافی در انتخابات ۲۰۰۷، روانه زندان شده است!

در ایران هم خبر بازداشت پژمان جمشیدی بازیگر پرکار سالهای اخیر به دلیل درگیری در یک پرونده تعرض-که البته هنوز اثبات نشده- در فضای رسانه ای پیچیده شده و حسابی فراگیر شد.

برخی مخاطبان ماجرای گل‌درشت شدن بازداشت پژمان را کنار ماجرای لو رفتن تصاویر از عروسی یک آقازاده قرار داده و شبهات ذهنی خاص خود را طرح کردند درباره‌ی چگونگی تغییر مسیر اذهان عمومی!؟

عروسی گیت و بازداشت پژمان جمشیدی؟؟
عروسی گیت و بازداشت پژمان جمشیدی؟؟

پژمان جمشیدی این روزها سریال محکوم سیامک مردانه را در شبکه خانگی و فیلمهای بفروش ناجورها و قسطنطنیه را روی پرده دارد و فیلمهای مختلف از آنتیک(هادی ناییجی) و طهران۵۷(ایمان یزدی) و کوسه(علی عطشانی) تا تراشه(منوچهر هادی)، مازراتی(قربان محمدپور)، استخر(سروش صحت)، شاخ(کاظم راست گفتار) و… را آماده‌ی اکران دارد.

پژمان جمشیدی در سالهای اخیر به یکی از مهمترین اله‌مان‌های جلب مخاطب در سینما بدل شده بود تا جایی که فیلم بخارست با بازی او، به سینمای تقریبا مرده‌ی پساکرونا، جان دوباره ای بخشید و همین امسال یکی دو فیلم به شدت بی‌کیفیت کمدی فقط به لطف حضور او، توانستند سرمایه‌گذاران را از شکست قطعی نجات دهند! نباید از یاد برد که او در سالهای اخیر چند نقش‌آفرینی متفاوت در فیلمهایی جنایی مثل بی بدن و علفزار هم داشته…

اینکه در ساعات بعد از بازداشت پژمان-به جز معدود همکارانی مثل سروش محمدزاده و حسین فرحبخش و کاظم دانشی و کریم امینی- نه روسای صنوف سینمایی و نه روسای دولتی سینما، کلمه‌ای واکنش نسبت به انبوه اخبار علیه او نداشتند، خود نشان‌دهنده حجم بالای نفاق در میان مدعیان ریاست سینماست که فقط دور مردِ برنده جمع می‌شوند و حتی جرأت ندارند بگویند: «لطفا قبل از دستگاه قضا، حکم صادر نکنید!»

 

 




امان از این مهر لعنتی⇐کدام ارگانی‌ساز زیرآب «چای تلخ»تقوایی را زد؟/چرا کاسبی ترجیح میداد کارمند بانک باشد؟/همه‌ی حرفِ سعید مظفری چه بود؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی(منتقد سینما): تا اینجای کار مهر امسال بسیار تلخ و تکان دهنده برای اهالی هنر بوده است و در عرض کمتر از یک هفته، سه بزرگ عرصه بازیگری( محمد کاسبی) ، بزرگ فیلمسازی (ناصر تقوایی ) و بزرگ دوبله (سعید مظفری) را از دست دادیم. در روزگاری که مرگ برای خیلیها عادی شده به زودی مرگ این سه بزرگ را فراموش خواهیم کرد.

سه بزرگی که هر کدام در سالهای آخر عمرشان از کم توجهی ، رنجِ معیشت، بی توجهی و بیکاری در ناراحتی بودند و کسی اعتنایی به وضعشان نداشت و اگر گه‌گداری خبرنگاری از حالشان خبری منتشر نمیکرد تقریبا از یادها رفته بودند.

محمد کاسبی با سبیل پرپشت مردانه و نگاه نافذش سالها بر پرده نقره ای و جعبه کوچک تلویزیون بدون هیچ ادعایی نقشهای ماندگاری خلق کرد و مثل خیلی از هم صنفی هایش اهل ادا و اطوار و پز روشنفکری نبود.
در اواسط دهه هفتاد در جشنواره  فیلم دفاع مقدس که در کرمان برگزار می شد با کاسبی در یک هتل اقامت داشتم و در یکی از روزهایی که همه در کافی‌شاپ نشسته بودند فرصتی پیش آمد تا با او گپی بزنم؛ مرد سبیلوی مقتدر و چپ فیلم بایکوت، گروهبان محکم و جزم اندیش پدر ، کامیون دار خوش مرام و لوطی صفت خوش رکاب و پدر دلاک و راننده تاکسی سه در چهار از ناملایمات روزگار و کم توجهی سینما نسبت به خودش دلخور بود و این اواخر هم با توجه به هزینه های کمر شکن درمان با چالش های زیادی روبه بود و بارها در تماس‌‌های شخصی از کم توجهی به صنف هنرمندان میگفت که حتی یک کلینیک درمانی ندارند که بی هزینه های سرسام آور، تیمارشان کند. او به صراحت میگفت حتی اگر کارمند بانک یا یک شرکت بیمه بود خیلی راحت‌تر دوران بازنشستگی را می‌گذراند…و این، خجالت‌آور است برای مدیران سینمایی که هر سال صدها میلیارد را تلف تولیدات آرشیوی و جشنواره‌های بی‌مخاطب می‌کنند ولی نمی‌توانند یک نظام بازنشستگی بدردبخور برای اهالی سینما ایجاد کنند.

غم‌نامه‌ی منتقد باسابقه درباره مرگ سه هنرمند بزرگ
غم‌نامه‌ی منتقد باسابقه درباره مرگ سه هنرمند بزرگ

ناصر  تقوایی را خیلی پیش از این و بیست سال قبل از دست داده بودیم. او در اوج دوران توانمندی و پختگی نتوانست فیلم ارزشمند دیگری را به تاریخ سینمای ایران هدیه کند. در حالی که سینما و به خصوص تلویزیون هنوز هم وامدارش هستند و هرازگاه تلویزیون برای بار صدم، ای ایران و یا ناخدا خورشید را به مناسبت های مختلف نشان میدهد. شاهکارهای قبل از انقلابش مثل سریال دائی جان ناپلئون و فیلم آرامش در حضور دیگران نیز گرچه درگیر کج سلیقگی مدیریت رسمی در کنج انبارهای پخش خاک می خورند ولی در شبکه های ماهواره ای مدام پخش می‌شوند…

نمی دانم در این دو دهه تقوایی چه صحبت‌هایی با همسرش مرضیه وفامهر داشته و از نامردی هایی که در حقش در زمان ساخت کوچک جنگلی و چند فیلم دیگرش که در پیش تولید و تولید متوقف شد سخن به تلخی گفته است ولی آخرین بار که گپ میزدیم بی هیچ ادعایی فقط میگفت همان چند فیلم و تک سریالی که ساخته برای مخاطب عام و خاص، مفید است و سربسته از کارگردان ارگانی‌سازی گفت که با داده‌های غلط سرکارش گذاشته تا چای تلخ تولید نشود! و البته آهِ تقوایی هم چنان دامن آن ارگانی‌ساز را گرفته که سالهاست نمیتواند فیلم بسازد.

سعید مظفری با چهره فتوژنیک و جذاب و صدای منحصر به فردش بارها از بی پولی و در مضیقه مالی بودن اظهار شکوه و شکایت داشت و همه مدیران هنری واحد عریض و طویل دوبله تلویزیون و سایر صنف های هنری بی تفاوت از نگاه و غصه های مرد خوش سیمای دوبله گذشتند. کنداکتور تلویزیون و پلتفرم‌ها پر شده از فیلم و سریال خارجی ولی سعید مظفری همه حرفش این بود که ای کاش دوبلورهای مجرب را به عنوان مدیر دوبلاژ این آثار به کار گیرند تا لااقل جوان‌ترها یاد بگیرند…

یادم نمی آید حداقل در این دو دهه به جز ایام کرونا که در ماه هایی بزرگانی مثل کشاورز ، مشایخی ، تارخ و پورحسینی را از دست دادیم، سینمای ایران ماهی به این تلخی را گذرانیده باشد.

الان هم طبق روال تلویزیون بدون هیچ حس مسئولیت پذیری در زمان حیات این بزرگان فقط لطف می‌کند و فیلم های محمد کاسبی ، یکی دو فیلم تقوایی و مستندی که ابوالفضل توکلی در باره سعید مظفری ساخته بود را در کنار سریال های بی و بو و خاصیتی که این روزها با بودجه کلان بدون مخاطب تولید می‌کند روانه آنتن پخش می کند و دیگر هیچ. از آن بدتر اینکه حتی زحمت نمیدهند آرشیو ماندگار آثار تقوایی و کاسبی را پالایش کنند و به صورت فول‌اچ‌دی به مخاطب عرضه کنند و نهایتا بسنده می‌کنند به همان نسخه های بی کیفیت وی‌اچ‌اس که نه رنگ درستی دارد و نه تصویر مناسبی.

احمد محمداسماعیلی منتقد و روزنامه‌نگار سینما
احمد محمداسماعیلی منتقد و روزنامه‌نگار سینما




موازی کاری در بن‌بست!/شوخی کم‌تجربه‌ها با برند جشنواره کودک و نوجوان 

سینماروزان/محمدصادق عابدینی: اینکه تقریبا همزمان با برگزاری جشنواره قدیمی کودک و نوجوان در اصفهان، یک مدیر اسبق اقدام به برگزاری گردهمایی موسوم به فیلمسازان نوجوان در اصفهان کرده و پسوند «استاد» را کنار نام خود میگذارد، چه معنایی دارد؟

 

الحمدلله در این کشور فراوان فرصت کار فرهنگی-هنری هست و هر علاقمندی میتواند به زعم خود از تولید تا توزیع و آموزش فرهنگی-هنری را در کیفیت‌های مختلف تجربه کند اما موازی کاری بر سر فستیوال کودک چرا؟ آن هم از سوی آنها که خودشان زمانی نه چندان دور دبیر همین جشنواره کودک بوده اند…

 

به جز جشنواره اصلی فجر که همچنان مطرح‌ترین جشنواره هنری ماست، جشنواره کودک نیز به زعم خود ماندگار بوده و اینکه بنا شود اقدام به راه اندازی ساختاری موازی چنین جشنواره ای صورت گیرد همان نتیجه‌ای را به دنبال خواهد داشت که با جدایی بین‌الملل از فجر دیدیم.

متاسفانه درس‌آموزی مدعیان امر فرهنگی از تاریخ هم بسیار اندک است. وقتی می‌بینند بین‌الملل فجر با چند دوره برگزاری و کلی خرج بودجه نتوانست حتی یک‌دهم جشنواره اصلی فجر، اعتبار داشته باشد و امسال حتی بر سر یافتن مکان برگزاری‌، گرفتار بود، این تقلای موازی کاری بر سر جشنواره کودک و نوجوان چرا؟ یادمان نرفته که همان بانیان جدایی بین‌الملل از فجر با صرف کلی هزینه بخش نوجوان را از جشنواره کودک جدا کردند ولی خیلی زود به بن‌بست خوردند…

 

خیلی علاقه به کار فرهنگی برای نوجوانان دارند؟ چرا درخواست تاسیس جشنواره ای مستقل و با ساختاری تازه نمی‌دهند و یک الگوی تازه از مدیریت فرهنگی بروز نمیدهند؟؟

 




اعلان عامل توقیف دوساله‌ی فیلم «لاک‌پشت»/چرا شش سال منتظر فرهاد اصلانی ماندند؟/بهمن کامیار کارگردان توضیح داد

سینماروزان: فیلم لاک‌پشت از تازه‌ترین فیلمهای توقیفی است که رفع توقیف شده و در اکران پاییزی روی پرده رفته و با وجود محدودیت سانس نسبت به آثار کمدی، گیشه خوبی هم داشته.

 

چرایی توقیف دوساله لاک‌پشت اصلی‌ترین پرسش مخاطبانی است که فیلم را دیده اند. بهمن کامیار کارگردان لاک‌پشت در چرایی این مساله به خبرگزاری ایلنا گفت: مشکلی که برای این فیلم به وجود آمد و سبب ساز توقیف دوساله بود، در واقع یک بحث سلیقه‌ای بود و باعث شد در یک بازه زمانی طولانی فیلم دچار مشکل شود. مدیریت سازمان سینمایی قبل به اینگونه فیلم‌ها علاقه‌ای نداشت و سعی داشتند با مطرح کردن مباحثی جلوی اکران این آثار را بگیرند.

 

او ادامه داد: مدیران سابق فیلم من را مروج سبک زندگی غیر اسلامی ایرانی می‌دانستند!!! من با این مسئله واقعاً مشکل داشتم، این جمله کاملاً غلط است چون ما اصلاً  تعریف مشخصی از سبک زندگی ایرانی اسلامی نداریم.

چرایی توقیف دو ساله ی فیلم لاک‌پشت؟
چرایی توقیف دو ساله ی فیلم لاک‌پشت؟

کامیار افزود: «لاک پشت» قصه‌ای دارد که در یک طبقه اجتماعی مشخص روایت می‌شود و این نوع سبک زندگی در این طبقه رواج دارد. اگر قرار بود این فیلم در طبقه پایین‌تری روایت شود قطعاً شکل کنش‌ها و اتفاقات متفاوت بود و حتی فضای اثر ذهنی نبود یا اگر فرد در طبقه بالاتری بود هم مطمئناً برخوردش با موضوع متفاوت بود و احتمالاً هیچ کنشی در او دیده نمی‌شد. من نمی‌توانم قصه‌ای در یک طبقه اجتماعی روایت کنم و فرهنگ آن طبقه را حذف کنم یا تغییر دهم تا بلکه فیلمم با مشکلی مواجه نشود، در این صورت من دروغ گفته‌ام و فیلمم هم هیچ ارزشی ندارد چون طبقه‌ای که قصه در آن روایت می‌شود و جزئیات زندگی افراد در این طبقه اجتماعی بسیار مهم است.

 

بهمن کامیار در چرایی حضور فرهاد اصلانی در نقش اصلی فیلمش گفت: از آنجا که به ژانر سایکودرام و فیلم‌های روانشناسانه علاقه دارم ایده «لاک پشت» در سال ۹۶ و ۹۷ با این تئوری به ذهنم رسید که ما برخی مواقع درگیر وقایعی می‌شویم که ساخته و پرداخته ذهنیات ماست. همان موقع فیلمنامه را با فرهاد اصلانی مطرح کردم، ایشان فیلمنامه را دوست داشت و قرار شد هر زمان که فرصت بازی در این اثر را پیدا کردند ما تولید را آغاز کنیم و ۵ یا ۶ سال طول کشید تا فرهاد اصلانی حاضر شود و فرصت ساخت این فیلم فراهم گردد.

 

او بیان داشت: من زمان نگارش فیلمنامه به فرهاد اصلانی فکر کرده بودم و به نظر من هیچ بازیگری جز ایشان نمی‌توانست این نقش را بازی کند و اولین کسی که فیلمنامه «لاک پشت»‌ را خواند هم فرهاد اصلانی بود که خوشبختانه در نهایت فیلم با همان ترکیب مدنظرم ساخته شد. قصه «لاک پشت» مملوء از کنش‌های درونی است، این فیلم و این شخصیت با کنش‌های ذهنی و درونی پیش می‌رود و بازیگر باید در حالیکه کنش‌های بیرونی ندارد با استفاده از تکنیک‌هایی بدون کنش‌های بیرونی حس مدنظر را منتقل کند. من در ایران هیچ بازیگری را نمی‌شناسم که در این مورد توانایی فرهاد اصلانی را داشته باشد و به همین دلیل فکر می‌کنم او بهترین گزینه برای این نقش بود که به خوبی هم از پس آن بر آمد.

 




لیلی رشیدی، ممنوع‌کاری، توصیه پدر و مهاجرت؟/سوئیس بهتر است یا آمریکا؟

سینماروزان: به خاطر دارم که در دوره‌ای، تلویزیون بر سر ماجرایی که امروز خنده‌دار است، من را ممنوع‌کار کرده بود. دوره پرکاری تلویزیون بود و من نمی‌توانستم کار کنم. پدرم-داوود رشیدی-از من پرسید که چرا کار نمی‌کنی؟ گفتم اجازه کار کردن ندارم. پدرم در پاسخ گفت: «برو و مربی مهدکودک شو.»

 

لیلی رشیدی با بیان مطلب فوق به روزنامه ایران گفت: آن زمان به حرف پدرم خندیدم ولی پدر اصرار داشت که بروم و با بچه‌ها کار کنم. اکنون فکر می‌کنم منظور پدر را متوجه شدم. زیرا من به کار کردن با بچه‌ها و نوجوانان علاقه‌مندم و برایم شیرین و لذت‌بخش است. به همین دلیل از یک زمانی شروع به کار کردن با بچه‌ها کردم. اکنون افرادی با من سلام و علیک می‌کنند که ۲۵ ساله هستند و می‌گویند که وقتی ۱۰ ساله بودند با من کار کردند. واقعاً دلم می‌خواست پدرم امروز بود و این اجرا را می‌دید؛ او عاشق دیدن پروژه‌های نوجوانان بود و می‌دانم که بودنش می‌توانست برای ما حائز اهمیت باشد.

 

لیلی رشیدی با اشاره به اینکه در برهه هایی به فکر مهاجرت بوده ولی نرفته، گفت: دلیل رفتن، تنها این نیست که مملکت ما چیزی کم دارد؛ در واقع میل به رفتن موضوعی جهانی است. احتمالاً جوان‌های سوئیس هم دلشان می‌خواهد به آمریکا بروند. واقعیت پیچیده‌تر از این حرف‌هاست: وابستگی‌ها و پیوند های عاطفی نسل امروز نسبت به گذشته تغییر کرده. در واقع اکنون ارتباطات آسان‌تر شده است. در زمان ما اگر کسی می‌رفت ممکن بود هفته‌ها یا ماه‌ها نتوانی او را از نزدیک ببینی؛ اما امروز می‌توان هر روز تماس تصویری برقرار کرد. همین موضوع سبب شده تا دور شدن جغرافیایی برای جوانان امروز کم‌دغدغه‌تر از ما باشد و ساده‌تر انجام شود.

لیلی رشیدی و مساله مهاجرت
لیلی رشیدی و مساله مهاجرت

وی ادامه داد: فکر می‌کنم در دنیا و به خصوص کشور ما، شرایط به‌گونه‌ای رقم خورده که آدم‌ها دوست دارند بروند زیرا به دنبال چیزهای بهتری هستند. شخصاً نمی‌خواهم دنبال دلیل این موضوع بگردم، چون وظیفه من نیست. اما اینکه بچه‌ها دل‌شان می‌خواهد بروند، یک واقعیت است. اگر ما می‌خواهیم مردم بمانند، باید شرایطی فراهم کنیم که زندگی و کار در همین‌جا معنا و امکان داشته باشد.

 

او افزود: ارتباطات در زمانه امروز ساده‌تر شده است. اگر من در دوران جوانی مهاجرت می‌کردم، شاید هفته‌ای یک‌مرتبه می‌توانستم با خانواده خود تلفنی صحبت کنم اما نسل امروز می‌توانند هر روز با خانواده خود تماس تصویری برقرار کنند. علاوه بر این، اکنون رفت‌وآمدها و دورهمی‌های خانوادگی بسیار کم شده و انسان‌ها رو به تنهایی رفته‌اند. همه یاد گرفته‌اند که چطور با تنهایی خود کنار بیایند. ما در گذشته فکر می‌کردیم که چقدر غم‌انگیز است که تنها به مسافرت یا کافه برویم ولی اکنون در کافه‌ها، جوان‌های بسیاری را می‌بینید که تنها نشسته‌اند. در واقع موضوع تنهایی، دیگر آن معنی بدی که در ذهن ما داشت را ندارد.

 




حذف شکست‌خوردگان اکران از سبد حمایتی فارابی!/مدیرعامل این نهاد در نشست جشنواره کودک خبر داد

سینماروزان: حامد جعفری مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی در نشست جشنواره کودک از مسیر تازه‌ی این نهاد در حذف شکست‌خوردگان اکران، از سبد حمایتی فارابی سخن گفت.

حامد جعفری گفت: بنیاد فارابی متعلق به همه جامعه ایرانی است، پس باید برای همه سلایق آغوش خود را باز کند و تلاش ما این است که پذیرای همه فیلمسازان باشیم. منتها در طول سال‌ها بعضا سینماگران مختلفی با حمایت فارابی کار کرده‌اند که آثارشان موفقیتی در جلب مخاطب نداشته و بر همین اساس تا وقتی که بقیه متقاضیان فیلم نساخته‌اند، به آنهایی که موفق نبودند امکان حمایت نخواهیم داد مگر اینکه فیلمی تولید کنند که موفق باشد و بعد از آن دوباره در سبد حمایتی قرار خواهند گرفت.

حذف شکست‌خوردگان اکران از سبد حمایتی فارابی
حذف شکست‌خوردگان اکران از سبد حمایتی فارابی

طرح جدید مدیر فارابی را باید واکنشی دانست به تولید انبوه آثار بی‌کیفیت با بودجه فارابی در سالهای گذشته؛ آثاری که بعضا حتی پخش‌کننده‌های درجه دو و سه برای اکران نیافتند و یا راهی هنروتجربه شدند یا مستقیم راهی شبکه خانگی شدند و از آن بدتر آثاري بودند که بودجه هنگفت فارابی را هم داشتند ولی حتی به همان رونمایی ابتدایی در جشنواره‌های دولتی هم نرسیدند.

باید دید قاعده ی تازه فارابی می‌تواند سلطه‌ی ارگانی‌سازان شکست‌خورده‌ای که بودجه‌های میلیاردی فارابی را تلف آثار بی‌مخاطب کردند، از بین ببرد؟ صدالبته که یک پیش‌نیاز این امر حضور فیلمسازان خوشنام در شوراهای تصویب فارابی است و نمی‌توان با جماعت یک یا دوفیلمه‌ای که اتفاقا خودشان جزو ارگانی‌سازان شکست‌خورده هستند جلسات پیچینگ برگزار کرد.

 




انتقاد محمدرضا شریفی‌نیا از بی‌مهری‌های تلویزیون با شاهد مثال از “من و تو”   

سینماروزان: محمدرضا شریفی نیا بازیگر و تهیه کننده سینما به انتقاد از بی مهری های تلویزیون نسبت به تبلیغ محصولات سینمای ایران پرداخت.

 

شریفی نیا در نشست کنشگری نوجوان و سینمای دفاع مقدس در حاشیه جشنواره فیلم کودک گفت: متاسفانه تلویزیون حتی برای کارهای خودش هم تبلیغ درست و حسابی نمی‌کند چه برسد به محصولات سینمایی.

 

او ادامه داد: در تلویزیون من‌و‌تو وقتی یک برنامه می‌ساختند آن قدر تبلیغ های متنوع از آن می‌رفتند که بالاخره مخاطب را کنجکاو کنند اما در تلویزیون ما حتی شبکه های مختلف، چندان هوای هم را ندارند.

 

شریفی نیا تاکید کرد: تا به مردم اطلاع ندهیم فیلم و سریال را نمی بینند و مشکل اصلی سینمای اجتماعی همین بی مهری های تلویزیون نسبت به آن است.

 

برای تماشای فیلم گفته های شریفی‌نیا اینجا را ببینید.

 

 




فیلم «قسطنطنیه» و عواقبِ شیوع ویروس مردانه!؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: کریم امینی جزو نسل دوم کارگردان-بازیگران سینمای ایران بعد از فرامرز قریبیان ، مجید مجیدی ، رضا عطاران ، رامبد جوان و … است. امینی بیش از یک دهه است که در سینما و تلویزیون و تئاتر نقشهای مختلفی از قبیل مامور امنیتی ، جوان عاصی و سرکش جنوب شهری و… را ایفا کرده است و در فرآیند تبدیل شدنش به کارگردان سعی کرد در دستیاری امثال فریدون جیرانی، فرزاد موتمن، حسین فرحبخش و…،سعی کرد روندی منطقی بپیماید..

 

فیلم‌های امینی عموما اجتماعی با پس زمینه کمدی هستند. «دشمن زن» تجربه اول امینی و بازسازی یک فیلم قبل از انقلاب بود و بعد از آن «گربه سیاه» را ساخت با درونمایه‌ی نقد فضای مجازی، فیلم بعدی او «فسیل» یک کمدی-نوستالژی با رگه های سیاسی بود که تبدیل شد به پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران و اخیرا «مرد عینکی/جلبک» را روی پرده داشت که تجربه ای تازه است در اکشن-جاسوسی.

 

تازه‌ترین ساخته‌ی اکران‌شده‌ی امینی فیلم «قسطنطنیه» است که متن آن همراه با بابک مافی نوشته شده. این دو در گذشته چند تجربه موفق کاری با یکدیگر داشته اند. موضوع فیلم به‌روز و درباره تبعات و اثرات گسترش اپیدمی‌های ویروسی در جهان است که بعد از وقوع کرونا تبدیل به موضوعی جذاب و مخاطب پسند شده است؛ تست ویروس ترک بر جماعت ایرانی و اثرات جانبی آن بی‌شباهت به ویروس همه‌گیر شده‌ی سریالهای ترک نیست!

 

یکی از ویژگی‌های «قسنطنیه» بخش جغرافیا و لوکیشن‌های آن است که برای بار اول تصاویر متنوع و کمتر دیده ای شده ای از کشور ترکیه در جلوی چشم مخاطب قرار می گیرد؛ تصاویری که در ترکیب رئال و سی‌جی‌آی خلق شده و نکته مثبت و جذابی برای فیلم است.

فیلم قسطنطنیه
فیلم قسطنطنیه

داستان عشقی فیلم که با اشراف امینی با دقت بر رعایت خط قرمزها نگاشته شده نیز یک امتیاز مثبت برای فیلمی عامه‌پسند محسوب می شود. حضور پژمان جمشیدی و یک بازیگر ترک نیز زوجی تازه است و حضور غلامرضا نیکخواه، بیژن بنفشه‌خواه و به‌خصوص نعیمه نظام دوست نیز باعث ارتقای لحظات کمدی فیلم شده است. امینی در ساخت یک فیلم دوملیتی که می‌خواهد هم سوژه ای تازه در سوءاستفاده‌های ویروسی را طرح کند و هم حادثه پرداز و طنازانه پیش برود، تجربه‌ای تازه را پشت سر گذاشته که جواب هم می‌دهد. فقط به نظر می‌رسد بخش آغازین فیلم زیاده از حد مطول شده که شاید میشد کمی کوتاه‌تر شود تا داستان زودتر شروع شده و روی دور بیفتد با این حال ورود در شوخی با جهاز مردانه و تلاش برای پیشبرد منطقی داستان با وجود خط قرمزهای موجود در این مسیر و پیوند زدن آن با پاندمی ویروسی، توانسته حال و هوایی تازه به کمدی بدهد.




احضار حین ضبط شلوغ‌ترین سکانس «زن و بچه»/سعید روستایی اظهار داشت+ماجرای مهاجرت به اروپا+دردسرهای ب‌و‌س‌ه‌ی نوید در کن!

سینماروزان: فیلم تازه سعید روستایی با عنوان “زن و بچه” گیشه خوبی در تابستان داشت و این فیلم‌ از گزینه های ارسال به اسکار هم بود که در دقیقه نود ورق برگشت.

سعید روستایی در گفتگویی تفصيلي با مجله فیلم امروز درباره روند ساخت زن و بچه گفت: خیلی بدم می‌آید که اسم من، فیلمساز…-با توصیف خاصی، باشد و دوست دارم فقط فیلمساز باشم، همین. نهایتا فیلمساز خوب یا بد و اصلا نمی‌خواهم عنوان دیگری به آن بچسبد.

او درباره دشواری های تولید زن و بچه، ادامه داد: برای ادامه کارم به عنوان فیلمساز، انتخاب چهارم برای کار همین “زن و بچه” بود و این مساله هم ربطی به حواشی حول “برادران لیلا” نداشت ولی به هر حال وقتی بعد از چند روز کار، فیلمبرداری “زن و بچه” متوقف می‌شود و مرا احضار می‌کنند به طور طبیعی دچار مشکل میشوم. یک روز تعطیل و در هوایی آلوده حداقل ۶۰۰ تا ۷۰۰ دانش‌آموز را آورده بودیم تا یک سکانس شلوغ را بگیریم و حالا در این شرایط مرتب هشدار می‌دهند و اذیت می‌کنند و با اینکه فیلمنامه را تمام ارگانها خوانده بودند و مجوز دادند انگار می‌خواستند این کار هم مثل “برادران لیلا” بی سروسامان بماند و قاچاق شود و سرمایه به باد رود.

 

این کارگردان درباره دردسرهای نمایش “برادران لیلا” در جشنواره کن گفت: اتفاقات جشنواره کن خارج از کنترل بود مثل ماجرای ب‌و‌س‌ه نوید محمدزاده و همسرش که اصلا ربطی به ما نداشت. بعد هم که حادثه سینما متروپل رخ داد که ما از ابعادش اطلاع نداشتیم و وقتی فهمیدیم جایزه خود را به قربانیان تقدیم ‌کردم. وقتی به ایران برگشتیم سین جیم ها شروع شد و من را مسبب همه اتفاقات میدانستند و حتی مقصر ب‌و‌س‌ه نوید من بودم و می‌گفتند تو به نوید خط داده ای در حالی‌که روح من هم خبر نداشت و نوید هم میگفت، به خود من بگویند تا جواب دهم! فضا تندتر شد و نسخه قاچاق فیلم که آمد تحلیل‌های سیاسی عجیب و غریب رخ داد…

سعید روستایی
سعید روستایی

سعید روستایی درباره وسوسه مهاجرت به اروپا و فیلمسازی در آن سوی آبها بیان داشت: من آدم مهاجرت نیستم و تمام عوامل فیلم‌هایم دوستان صمیمی هستند و در روزهای غیرکاری هم با هم زندگی می‌کنیم و حتی به جشنواره های خارجی هم که میروم روز پنجم حوصله ام سر می‌رود چون برای من خارج از ایران زندگی بعد از کار وجود ندارد.

روستایی تاکید کرد: عده ای درظاهر هم که شده زندگی در خارج از ایران را بلدند اما من بلد نیستم. مثلا روزی هشت تا ده ساعت کار است و من میدانم چه کنم ولی بعدش را نمی‌دانم. زندگی من همین جاست و هیچ وقت به رفتن فکر نکرده ام و نخواهم رفت.