1

حمله تمام‌عيار یک رسانه اصولگرا به «خرگيوش»⇐از ۱۸پاراگراف محتواي اين رسانه فقط ۲ پاراگراف درباره خود «خرگيوش» است!!!

سينماروزان: «خرگيوش» تنها کمدي اکران نوروز است که مايه‌هاي فانتزي آن شرايطي را فراهم کرده که در کنار مخاطبان عام آن دسته از مخاطبان جدي تر که به دنبال تنوع در ساختارهاي کمدي سازي وطني هستند هم حس مثبتي نسبت به فيلم پيدا کنند.

به گزارش سينماروزان فانتزي سازي «خرگيوش» موجب شده در زيرلايه طعنه هاي تند و تيزي هم روانه سياست‌بازان و شعارهاي بي کاربرد آنها شود و در بي‌عملي گريبانگير سينما اين هم ميتواند کنشي باشد حتي اگر در عالم خيال پردازي و هپروت کاراکترها رخ دهد.

با اين حال «خرگيوش» که محصول کامل بخش خصوصي است با اقبال رسانه اصولگراي «مشرق» مواجه نشده و اين رسانه با تیتری کاملا انتقادي به «خرگيوش» تاخته! جالب و در عين حال عجيب آنجاست که از محتواي 18 پاراگرافي اين رسانه که در تيترش حمله اي جانانه به «خرگيوش» شده فقط 2 پاراگراف در انتهاي مطلب است که مستقيما درباره «خرگيوش» حرف زده و مابقي تلاش براي ربط دادن «خرگيوش» با فيلمهايي است که نگارنده از آنها خوشش نيامده!!!

متن محتواي اين رسانه را بخوانيد:

فيلم بمان (مارک فورستر)، فيلم «برزيل»، فيلم «ترس و نفرت در لاس وگاس» (تري گيليام)، «جاده مالهالند» (ديويد لينچ) نوع خاصي از روايت‌هاي سينمايي هستند که تشخيص وهم و واقعيت در آن دشوار است. در چنين آثاري با چنين محتوايي معمولا قصه اصالت ندارد و معمولا ساختار فيلمنامه فاقد قصه و حتي ضد قصه است.

به تاسي از چنين جرياني در سينماي ايران معادل‌هايي همچون شبانه‌ (کيوان علي محمدي، اميد بنکدار)، اعترافات ذهن خطرناک من (هومن سيدي)، احضارشدگان (آرش معيريان) مادر قلب اتمي(علي احمدزاده) ساخته شده است. چنين آثاري عموما مقيد به يک خط داستاني معين و مشخص نيستند، عمدتا پراکنده‌گو هستند و قيودي براي ارائه قصه‌ايي مدون و مشخص ندارند. نمونه متاخري که مي‌توان به عنوان مثال مطرح کرد فيلم «ترانه به ترانه» ترنس ماليک است و بسياري از آثار «نيکولاس ويندينگ رفن» دانمارکي و لارنس فون تريه عموما ضد پيرنگ و ضد قصه هستند.

مخوف‌ترين، ضدسينماترين و ضدقصه‌ترين فيلم تاريخ سينماي ايران فيلم «مادر قلب اتمي» است که در سينماي ايران پس از فيلم «شيرين» (عباس کيارستمي فقيد) منفورترين فيلمي است که تاکنون در سينماي ايران اکران شده است. حين اکران «شيرين» کيارستمي، مخاطبان در اعتراض به اين فيلم، شيشه‌هاي سينماي آزادي را شکستند و اين واکنش صريح‌ترين واکنش مخاطبان به فيلمي بود که هيچ قصه‌اي براي عرضه نداشت.

نمونه متاخر سينماي ضد قصه، ضد پيرنگ که قواعد فيلمنامه و ساختارش بشدت به مادر قلب‌اتمي شباهت دارد، فيلم «ترانه به ترانه» ترنس ماليک است. سينماي ضدقصه نمونه‌هاي شاخص قديمي‌تري مثل «برزيل» دارد اما در سينماي ايران تا پايان سال گذشته، مادر قلب اتمي ضد قصه‌ترين فيلمي است که در حد فاصل وهم و واقعيت ساخته شد.

به صورت طبيعي مخاطب سينماي ايران از چنين آثاري استقبال نمي‌کنند، شايد اگر نمونه چنين اثري در يکي از کشورهاي اروپايي ساخته مي‌شد و يا در آمريکا امکان توليد پيدا مي‌کرد در اين کشورها با استقبال منتقدان و تماشاگران آنهم به صورت نسبي مواجه مي‌شد اما ذائقه تماشاگر ايراني با قصه‌گويي عجين است و با چنين فيلم‌هايي ارتباط بر قرار نخواهد کرد. در حواشي تحليل چنين آثاري  بايد به اين مهم اشاره کنيم که  ذائقه خاص تماشاگران خاورميانه‌اي هم با سينماي ضدقصه متعارض است.

در آسيا از شرق دور تا شمال آفريقا، تمايل شديدي براي شنيدن قصص متنوع جديد وجود دارد. حتي کتب الهي اديان ابراهيمي که در منطقه خاورميانه به پيامبرانش نازل شده مبتني بر قصص است. قصه‌جويي و روايت طلب کردن از مديوم‌هاي نمايشي ريشه در  DNA  مردمان منطقه خاورميانه دارد. مردم اين منطقه چون هيچ رنسانس فرماليستي را تجربه نکرده‌اند، در برخورد با پديده سينما، محتوا نسبت به فرم برايشان اصالت بيشتري دارد. به همين دليل صنعت سريال‌سازي ترکيه رشد مي‌کند و مي‌تواند بازگشت مالي يک ميليارد دلاري برايشان به ارمغان بياورد. چون در پيکره صنعتي سريال سازي، اصالت را به قصه‌گويي مي‌دهند هر چند با ساختار وفرمي ضعيف

تاريخ  نشان مي‌دهد، منظومه‌هاي بزرگي در خاورميانه خلق شده‌اند. مخاطبان اين منطقه، در دوران کودکي «روايت‌هاي هزارويک شب»، «شب‌هاي عربي» و «قصه‌هاي شهرزاد» را دست کم شنيده‌اند و عاشق مديوم‌هاي قصه‌گو هستند. به صورت طبيعي در مقابل هر اثر نمايشي مبتني بر قالب‌هاي جديد روايي که ضد قصه باشد موضع خواهند گرفت. تاريخ سينما نشان مي‌دهند مردم ايران بشدت به ضد قصه بودن حساسيت دارند.

«سال گذشته در مارين باد» از نخستين‌ تاليفات سينمايي ضد قصه، در سينماهاي ايران در دهه چهل اکران شد و مخاطبان سينما شيشه‌هاي سينماها را شکستند و به نمايش چنين فيلمي در سينماها اعتراض کردند. ?? سال بعد هم مشابه همين اتفاق تکرار شد و مخاطبان سينما به خاطر اکران فيلم «شيرين» مرحوم کيارستمي شيشه‌هاي سينما آزادي را شکستند. اين اتفاق در مورد فيلم «مادر قلب اتمي» تکرار نشد اما مخاطباني که گول حضور چهره‌هايي نظير ترانه عليدوستي، پگاه آهنگراني و محمدرضا گلزار در فيلم  خورده بودند، در اغلب اکران‌ها نيم ساعت از فيلم که مي‌گذشت سالن‌هاي سينما را ترک مي‌کردند.

سينماي ضد قصه در نيمه دهه هشتاد مي‌رفت که در سينماي ايران مد رسمي شود. در دهه هشتاد هر فيلمسازي که فيلمي مي‌ساخت و مردم و منتقدان قصه يک خطي آنرا درک نمي‌کردند، نقدهاي ستايش آميزي فراواني درباره‌اش مي‌نوشتند. به تدريج اهالي مطبوعات هم فهميدند آثاري نظير «اعترافات ذهن خطرناک» هومن سيدي، «شبانه» کيوان محمدي و بنکدار و «مادر قلب اتمي» فيلم نيستند تا ستايش شوند. چنين آثاري که نمونه بلوغ يافته آن «مادر قلب اتمي» است، از کمي لغزو لنتراني گويي اجتماعي، ديالوگ‌هاي بي ربط و متلک سياسي روز پسا نشئگي تشکيل شده است. اما در شرايط کنوني اصحاب رسانه‌ها، علي الخصوص مخاطبان سينما، فهميده‌اند در سينماي ايران، سازندگان چنين آثاري،   براي پر کردن خلاء سوادي و ژست زياد فهميدن چنين آثاري را ساخته‌اند.

«ماني باغباني» با عنوان اصلي «محمد باغباني» از منتقدان دو اسمه‌اي است که علي‌رغم محمد بودن، دست به انکار آن مي‌زند و تمايل شديدي به ماني بودن دارد. همين انتخاب اسم نشان مي‌دهد که خالق اثر در جستجوي هويت جديدي براي خويش است. در جرايد درج شده که باغباني منتقد سينما بوده و چندين باري هم با همين عنوان به برنامه هفت فريدون جيراني آمد. اما در عرصه نقد، نويسنده اصلا مطرحي نبود، نوشته‌هايش بيشتر از آنکه نقد باشند، مجيزه بودند.

نقدهايش مثل فيلم‌نوشت‌هايش مبتني بودند بر عبارات خاص متفرعانه و غير عمومي. اغلب نوشته‌ها در ستايش مهرجويي، کاهاني، بهرام توکلي و جريان روشنفکري در سينما بود. حتي از بدترين آثار مهرجويي حمايت مي‌کرد. هيچ اثر مکتوبي جدي از دوران منتقد بودنش چاپ نشد. با خواندن نوشته‌هاي باغباني درخواهيم يافت فرد با اتکا به اندک داشته‌هاي شنيداري‌اش، نه مطالعه شده، دست به خلق مي‌زند. از همان ابتدا مشخص بود که باغباني براي ورود به عرصه سينما نقد مي‌نوشت و نتيجه نقدنويسي در مسير سينماگري منجر شد به چند نقش کوتاه در آثار جيراني و کاهاني و کرم‌پور.

پس از آن هم فيلمنامه نهنگ عنبر از او توسط سامان مقدم تبديل به فيلم شد. بر اساس شنيده‌ها فيلمنامه اوليه فاجعه بود که با بازنويسي دوباره سر و شکلي پيدا کرد اما در همان فيلمنامه نهنگ عنبر مي‌توان کمي با فضاي ذهني ماني باغباني آشنا شد. او هر فيلمنامه‌اي که مي‌نويسند يک عرض ارادت به مايکل جکسون حتما در محتواي آن وجود دارد. اين عرض ارادت در اغلب فيلم‌نوشته‌هايش وجود دارد. نهنگ عنبر، مادر قلب اتمي و فيلم خرگيوش که توسط خود او کارگرداني شده، يک عرض ارادت کوچک نسبت به اين آوازه‌خوان وجود دارد. اما اشاره به اين موتيف به عنوان يک سند استفاده مي‌شود تا ثابت کنيم، فيلمنامه مادر قلب اتمي تاليف اوست و هيچ ربطي به علي احمدزاده دارد. احمدزاده در مادر قلب اتمي صرفا نقش کارگردان را بر عهده دارد.

فيلمنامه مادر قلب اتمي توسط باغباني نوشته شده است و آوردن نام علي احمدزاده در حوزه نگارش فيلمنامه يک تعارف تيتراژي است. وقتي «خرگيوش» آخرين ساخته ماني باغباني،   را تماشا مي‌کنيد، مي‌توانيد به سادگي روي اين ادعاي نگارنده صحه بگذاريد. البته باغباني با اضافه کردن يک سکانس با لب زدن ترانه مايکل جکسون و لايونل ريچي در مادر قلب اتمي، مهمترين تمايلش را در نگارش فيلمنامه و ساخت اثر سينمايي به مخاطبان ثابت مي‌کند، تنها رويکرد جاه‌طلبانه‌اش در فيلمسازي لب زدن بازيگران سرشناس  با ترانه‌هاي مايکل جکسون است.

همين اتفاق در «خرگيوش» تکرار مي‌شود. در واقع اشاره به اين موتيف لب زدن جکسون، مقدمه‌اي براي تطبيق مادر قلب اتمي و خرگيوش است. سازندگان مادر قلب اتمي در تيتراژ آورده‌اند که علي احمدزاده و ماني باغباني فيلمنامه را نوشته‌اند اما اگر فرمول شخصيت پردازي و ساختار ضد قصه اثر را که بررسي کنيم، درخواهيم يافت احمدزاده نقشي در نگارش فيلمنامه نداشته و تراژدي مادر قلب اتمي در حوزه نگارش را مي‌توانيم به نام باغباني ثبت کنيم.

در واقع خرگيوش نسخه ارتجاعي ديگري از مادر قلب اتمي است. فرمول خلق فيلمنامه نيز خيلي روشن است، خلقي که در محدوده ذهني علي احمدزاده نيست و بيشتر منتسب به باغباني است. در مادر قلب اتمي سه شخصيت اصلي مست از يک مهماني شبانه بازگشته‌اند و سوار خودروي آرينه (ترانه عليدوستي) شده‌اند و با يکديگر درباره موضوعات بي‌ربط صحبت مي‌کنند. بخش مهمي از فيلم  را پراکنده‌گويي‌هاي پس از «چِت کردن» در برمي‌گيرد. مخاطب چِت کردن پسامستي سه شخصيت اصلي را در مادر قلب اتمي تجربه مي‌کند.

همين فرمول در فيلم خرگيوش تکرار شده است و بابک، آرش و بهبود سه شخصيت اصلي، قرص مخدر مصرف کرده‌اند و بخش مهمي از فيلم به گفتگوي اين سه نفر اختصاص داده شده است. در واقع تماشاگر در مادر قلب اتمي، محاوره‌هاي پس از «چِت کردن» الکي و در خرگيوش گفتگوهاي پسا مصرف مخدري سه شخصيت را تجربه مي‌کند. ديالوگ‌هاي پراکنده، بحث درباره خنديدن، نحوه خنديدن، مريض بودن آرش، حسن روحاني، سياهچاله‌ها، فردوسي پور، فريال برنده مسابقه استيج من و تو، تنفس دهان به دهان، نفس به نفس، بحث درباره کمدي و … در فيلم از زبان بازيگران مي‌شنويم.

البتهه بهبود، آرش و بابک درباره کمدي بحث مي‌کنند اما اين بخش در فيلم نيست و ما متوجه نمي‌شويم نظر کارگردان پرمدعاي درباره کمدي و فيلمنامه چيست. فيلم از دو بازيگر سينماي کمدي، جواد عزتي و سيامک انصاري سوء استفاده کرده تا با حضور آنان قصه ارتجاعي‌اش را ارائه دهد و مخاطب براي ديدن اين فيلم فريب حضور انصاري و عزتي را مي‌خورد، همانطور که مخاطبان سينما را با حضور محمدرضا گلزار در مادر قلب اتمي فريب دادند. فيلم «خرگيوش» نه کمدي است نه تراژدي. اصلا فيلم نيست. سه نفر به صورت مستمر حرف‌هاي خاله زنکي مي‌زنند تا مغز تماشاگر را نابود مي‌کند.

مهمترين توصيه درباره اين فيلم اين است که مخاطبان و علاقه‌مندان سينما فريب حضور سه بازيگر سرشناس ودو بازيگر توانمند کمدي در اين فيلم را نخورند. فيلم هيچ قصه‌اي ندارد و شنيدن حرف‌هاي پسامنقلي سه چت مغز به هيچ عنوان شبيه هيچ فيلمي در جهان نيست الا شبيه همه فيلم‌هايي بي سر و تهي که بدترين فيلمسازان تاريخ سينما از  «اد وود» تا «تامي ويزو» ساخته‌اند.