1

فریدون جیرانی: یک کار اطلاعاتی و امنیتی در سطح ملی انجام دادم و به آن افتخار می‌کنم!

سینماژورنال/علی کیانی موحد – ایمان کوچکی: همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه یک باره ورق برگشت. صحبت از سریال «تعبیر وارونه یک رویا» است.

آخرین ساخته فریدون جیرانی که به یک باره از میانه‌های کار روندی را دنبال کرد که به انتقادهای بسیاری منجر شد و نظر مردم درباره این سریال تغییر کرد.

همین موضوع باعث شد تا فریدون جیرانی را سوال پیچ کنیم که چرا سریالش علیرغم شروع طوفانی، خیلی بد به پایان رسید.

جوابهای وی آن قدر عجیب است که بعضا می مانی این اتفاقات واقعا رخ داده یا خود ماجراهای یک سناریوی تراژیک است؛ از بی پولی در ارمنستان تا عجله تلویزیون که باعث شد در تدوین به کار ضربه بخورد.

این گفتگو پیش از این در “تماشاگران امروز” منتشر شده است.

*چه اتفاقی افتاد که فریدون جیرانی دوباره به مطبوعات بازگشته است؟!

(باخنده) دیگر حوصله فیلمسازی ندارم! برای سن من سخت است. الان پشت میز می نشینم و به دیگران دستور می دهم اما فیلمسازی حوصله ای می خواهد که دیگر ندارم. سریال سازی هم چون طولانی است خیلی سخت تر است برای من. در این سریال یازده ماه مشغول به کار بودم که انرژی زیادی از من گرفت. باز فیلم سینمایی حداکثر دوماه کار دارد و می توان آنرا تحمل کرد.

*نقدهایی که به سریال شما شده خوانده اید؟!

تا چند قسمت پایانی نقد آنچنانی به سریال نبود. در فضای مجازی ارتباط خوبی با کار برقرار شده بود و مردم سریال را دوست داشتند. در مطبوعات هم نقد منفی نبود و چند یادداشت در مطبوعات و سایتها کار شده بود. از قسمت بیست و چهارم تا آخر به یکباره حمله به سریال شروع شد. پس از نقدهای منتقدین، تماشاگران عادی نیز در صفحات مجازی به انتقاد از ما پرداختند. به جز قسمت آخر که تماسهای تلفنی شد و به شدت کار را زیر سوال بردند، بازخورد مثبت زیادی داشتیم.

*اکثر انتقادات هم به پایان بندی سریال بود…

پایان بندی در سریالهای ایرانی به یک معضل تبدیل شده است! یک سری محدودیتها وجود دارد و از سوی دیگر فیلمنامه ها معمولا کامل نیستند و به دلیل آنکه سر صحنه کامل می شوند، پایان بندی دچار مشکل می شود. همزمانی پخش و ساخت هم باعث می شود که کار با سرعت بیشتری تولید شود و کارگردان به ناچار قید برخی از سکانسها را بزند!

*گفته می شود پایان بندی سریال این نبوده و عوض شده است!

نه، پایان بندی همین بود که مشاهده کرده اید. یعنی قرار بود شخصیت اصلی از مرز رد شود و افرادی که دزدیده شده اند را به صورت قهرمانانه نجات دهند. به همین دلیل ابتدا به ارمنستان رفتیم و مجبور شدیم صحنه پایانی را قبل از صحنه ماقبل فینال بگیریم. از سوی دیگر به شرایط مالی بدی خوردیم و صحنه فینال آنچه می خواستیم از کار درنیامد.

*چه مسائل مالی؟!

در ارمنستان پول نداشتیم. روزهای آخر در بی پولی کامل بودیم!

*مگر امکان دارد؟!

این اتفاق افتاد. داستانش طولانی است و به درد خوانندگان شما نیز نمی خورد. آنها سریال را دیدند و پشت صحنه این قضیه به دردشان نمی خورد. مردم می گویند فیلم برایشان مهم است و پشت پرده اش اهمیتی ندارد!

*اصلا اینگونه نیست. اتفاقا برای همه خوانندگان ما این سوال به وجود آمده که چرا این سریال این گونه تمام شد؟ پس محافظه کاری را کنار گذاشته و داستان حضورتان در ارمنستان را تعریف کنید…

قرار بود کارگردان اکشن هنگ کنگی و چند بدلکار به ارمنستان بیایند و صحنه های نهایی را به آنها بسپاریم. قرارداد کاری ما هم بسته شد. ما همراه گروه به ارمنستان رفتیم اما سینه موبیل در مرز گیر کرد! اجازه ترخیص به آن ندادند و برخی از بچه ها هم خواستند زرنگی کنند و برای آنکه هزینه هایمان کم شود، قند و شکر و یک سری مایحتاج این چنینی را هم در سینه موبیل جای دادند! بماند که این کار باعث شد سه برابر خرج کنیم! وسایل فیلمبرداری در مرز گیر کرد و ما پانزده روز در ارمنستان بیکار و منتظر بودیم! تمام گروه هم در ارمنستان حاضر بود و هر روز هزینه سرسام آوری داشتیم. تمام برنامه ریزی ما به هم ریخت. تنها شانس ما این بود که دوربین را با هواپیما آوردیم و از بچه ها خواستم وسایل نور و صدا و امکانات محدودی را اجرا کنند تا کار را شروع کنیم. اجاره این وسایل هم سه برابر ایران بود. بچه ها این کار را انجام دادند و پس از پانزده روز بیکاری، با این وسایل گران کار کردیم. یک هفته با سختی کار کردیم تا سینه موبیل آزاد شد. اینگونه بود که تمام پول ما خرج شد. زمانی که به خانه امن انتهای قصه رسیدیم به بی پولی مطلق رسیدیم. همان زمان مدیر هتل ما را تهدید کرد که اگر تا فردا پولشان را ندهیم، ما را از هتل بیرون خواهد انداخت! شب به سختی توانستم آقای پورمحمدی را پیدا کردم و توضیح دادم که در ارمنستان چه خبر است. وی هم صبح کمی پول برای ما فرستاد و توانستیم هتل را راضی نگه داریم که ما را بیرون نیندازند! برخی دوستان هم تلفنی کنند که تلویزیون پول ندارند و همین پول هم به سختی پیدا شده و کار را جمع کرده و به ایران بیایید. بلافاصله کارگردان بدلکار را کنسل کردیم و خودمان ماندیم و سکانس آخر. به همین دلیل خیلی از صحنه ها را حذف کردیم. در چهل و هشت ساعت و به سرعت سکانس نهایی را گرفتیم و به ایران بازگشتیم. من می دانستم که پایان بندی نقص دارد. در ایران با مشاورمان صحبت کردیم و قرار شد به ارمنستان بازگردیم و برخی صحنه را ها دوباره بگیریم. بودجه مان را هم تامین کردیم و آماده این کار شدیم که از شبکه اعلام شد قرار است پخش آغاز شود. ما در حال تدوین قسمت سوم بودیم که این خبر را به ما دادند. با شبکه تماس گرفتم و حتی التماس کردم که کار را پخش نکنند و هیچ فردی به حرف ما گوش نداد.

*عجله تلویزیون برای پخش چه بود؟!

کنداکتور خالی بود و از سوی دیگر مذاکرات هسته ای به نتیجه رسیده بود و دوستان فکر می کردند اگر کار پخش نشود، تازگی خود را از دست می دهد. سریال من، سریال همزمان پخش و تولید نبود. از جنس سریالهای ملودرام نبود که همزمان با تدوین، آنرا پخش کنیم. سریال من باید کامل تدوین می شد، سپس بازبینی انجام می دادیم و صحنه هایی را کم یا اضافه می کردیم. پنج قسمت تدوین شده بود که سه قسمت نهایی شده بود و دو قسمت دیگر راف کات بود. به همین دلیل هم می گفتند پنج قسمت نهایی شروع خیلی خوبی داشت و به تدریج از جذابیت کار کاسته شد. از دید من سریال جاسوسی باید بالای پنجاه دقیقه باشد اما تلویزیون گفت زمان را کم کرده و تعداد را زیاد کنیم! از این لحاظ اختلاف نظری با مدیران داشتیم. تصمیم من حداکثر هجده قسمت بود اما مدیران اصرار داشتند در بیست و هفت قسمت کار به پایان برسد. به همین دلیل مردم می گفتند ما سریال را آب بسته ایم درحالیکه اصلا این هدف را نداشتیم.

* سوال بعدی من درباره قهرمان داستان شماست. یک قهرمان خیالی!

نه، قهرمان داستان من خیالی نبود. متاسفانه در ایران خودمان را باور نداریم. زمانی که شورای قبلی طرح کار ما را خواند، برایش جالب بود که مامور اطلاعات کار باهوشانه انجام می دهد! از بس قهرمان در ایران نساخته ایم، وقتی قهرمان سازی می کنیم یا می گویند هندی شد، یا آبکی یا در نیامد و یا اینکه سوپرمن است! همه قهرمانهای سریالهای خارجی سوپرمن هستند! شاید پرداخت ما به قدرت پرداخت سریالهای خارجی نبود چراکه شرایط تولید آنگونه سریالهای را نداریم. هیچ کجای دنیا، صحنه ترور را در خیابان اصلی شهر نمی گیرند. صحنه های ترور را ایام تعطیل در خیابانهای بالای شهر گرفتیم. در نقاط دیگر جهان، این کار را در استودیو انجام می دهند. هفتاد درصد سریال در دکور است و تنها سی درصد آن در بیرون استودیو هست. ما این طراحی و دکور را هم در ایران نداریم. در زمینه اکشن سازی به شدت در سینما و تلویزیون ایران ضعف وجود دارد.

*زمانی که سریال ساخته شد، وزارت اطلاعات در جریان تولیدش بود؟!

بله، مشاور ما آقای اصفهانی ارتباط مستقیم با وزارت داشت و بعدتر هم که به عنوان سناریست به گروه پیوست و در تمام صحنه ها حضور داشت. شاید برخی صحنه ها نیازی به بودن وی نبود اما در تمام صحنه هایی که به وزارت اطلاعات ارتباط داشت، وی حضور داشت و دیالوگها را هم نوشته بود. هفتاد درصد دیالوگهای اطلاعاتی و امنیتی برای آقای اصفهانی بود. نکاتی که به نظر حساس می رسید را وی در وزارت مطرح می کرد تا زمان پخش دچار مشکل نشویم. از سوی دیگر برخی از داستانهای این سریال واقعی بود و تمام اطلاعات را از خود وزارت می گرفتیم.

*اینگونه داستانها در فیلمهای سینمایی بهتر جواب نمی گرفت؟

فیلمهای جاسوسی در ایران محکوم به شکست هست! تجربه این کار را آقای افخمی داشت و مشاهده کردید که کار وی نگرفت. سردی فضای جاسوسی و نداشتن قهرمان مشخص، باعث می شود کار سرد شود و بیننده آنرا پس بزند.

*خیلی سال هم هست که در سینما و تلویزیونمان قهرمان نداشتیم…

در ایران داستان قهرمان سازی از بین رفته است. البته در دنیا هم نگاه به قهرمان تغییر کرده. البته در سریال سازی آمریکایی هنوز قهرمانهای سوپرمن مانند وجود دارند. قهرمانی که با پلیدی ها می جنگد و حتی اگر رییس جمهور پلید است، قهرمان با رییس جمهور هم می جنگد. آنها اگر قهرمان می سازند تا انتهای قضیه می روند و از چیزی نمی ترسند! شما نمی توانید قهرمان بسازید و آنرا خاکستری نکنید و به وی نپردازید. همینکه ما توانستیم یک جاسوس را در سازمان انرژی اتمی نشان دهیم، کلاهمان را بالا انداختیم. انرژی هسته ای به خوبی با ما راه آمد و همکاری کرد. اگر این همکاری نبود، حتی آن جاسوس را در سریال نمی توانستیم داشته باشیم.

*ترس نداشتید که منتقدان بگویند فریدون جیرانی سریال سفارشی ساخته است؟!

اول اینکه این سریال سفارشی نبود، دوم اینکه سفارشی ساختن کار بدی نیست! کارگردان حرفه ای نباید از این حرفها بترسد. من یک کار اطلاعاتی و امنیتی در سطح ملی انجام داده و به آن افتخار می کنم. وارد فضایی شدم که با افتخار پای آن می ایستم. درباره سفارشی سازی یک توضیح بدم. هیچ فردی به من نگفت که برو یک سریال جاسوسی بساز و این کارها را انجام بده! من و آقای اصفهانی می خواستیم یک فیلم جاسوسی بسازیم که سرانجام به این سریال ختم شد. اگر فردا به من بگویند که بازهم چنین سوژه ای هست و بیا آن را بساز، با کمال میل این کار را انجام خواهم داد اما درباره این سریال، حتی این حرف را به من نزدند.

*چه اتفاقی افتاد که شما به ساخت کار اکشن و جاسوسی روی آوردید؟! اساسا ژانر کاری شما بسیار متفاوت با این کار است.

برای شما حقیقت را می گویم. سریال «Homeland» را مشاهده کردم و بسیار به آن علاقمند شدم. (باخنده) همین باعث شد یک سریال جاسوسی شبیه آن بسازم. درباره تغییر سبک کار هم بگویم که در تمام دنیا یک کارگردان حرفه ای، اکثر ژانرها را تجربه می کند، از ملودرام تا اکشن. من خودم را یک کارگردان حرفه ای می دانم و علاقه دارم همه سبکهای مختلف را تجربه کنم. از سوی دیگر هیچ چیز در ایران برنامه ریزی شده نیست! یعنی نمی توانم بگویم ممکن است سال دیگر کار درام تولید کنم یا اکشن.

*در ابتدای گفتگو گفتید، یکی از ایرادات فیلمها و سریالهای ایرانی فیلمنامه است. اینکه فیلمنامه به روز دست کارگردان می رسد و از این دست حرفها.

مشکل تلویزیون در این قضیه است. هشتاد درصد سریالها تنها سه یا چهار قسمتش نوشته و تولیدش شروع شده و به تدریج در حین کار قسمتهای دیگر نوشته شده و به دست کارگردان می رسد. اکثر مواقع نیز نویسنده و کارگردان دو فرد متفاوت هستند، البته در سریال من اینگونه نبود چراکه خودم سابقه نوشتن دارم. تصور ندارم در آمریکا به اینگونه باشد. یعنی آنجا نوشته که تکمیل شد، کار ساخت شروع می شود. البته در ترکیه هم مثل ایران است با این تفاوت که آنها پخش به روز ندارند. این سیستم در سریالهای کمدی و خانوادگی جواب می دهد اما در سریالهای جاسوسی جواب نمی دهد. در کارهای جاسوسی باید همه چیز مشخص باشد و بعد تولید شروع شود.

*از آنجا که خود شما نویسنده سریالتان بودید، چرا سریال را تکمیل نکره و بعد سراغ تصویربرداری نرفتید؟!

(می خندد) زمانی که قرار شد سریال را شروع کنم، پنج قسمت را آماده کردم و با دویست صفحه خلاصه داستان، کار را شروع کردم. بازیگران هم در ابتدا خلاصه داستان را خواندند و سناریو را برای خواندن به آنها ندادیم. برخی حتی خلاصه داستان را هم نخواندند. مشکلات و عجله برای ساخت باعث شد که کار را کامل ننویسم.

*خیلی از آمریکا و سریالهای آمریکایی حرف زدید، شرایط در آنجا چگونه است؟

در آنجا یک فرد به اسم تهیه کننده اجرایی وجود دارد که به همه چیز اشراف داشته و متن را می گیرد، سپس سرمایه گذار پیدا کرده و در انتها با کارگردان برای تولید کار به توافق می رسد. در ایران به این گونه نیست. این حرف را به عنوان یک کارگردان به شما می زنم، در ایران کارگردان سالاری وجود دارد. یعنی من فریدون جیرانی طرحی را به شورا می دهم و وقتی تصویب شد، برای خودم تهیه کننده ام را انتخاب می کنم!