1

عبدالرضا کاهانی: مخالفان فیلمهایم کسانی هستند که دوست دارند فحش بدهند و البته فحش نشنوند!/از خوش‌شانسی مجید صالحی بود که “استراحت مطلق” در جشنواره اکران نشد

سینماژورنال: عبدالرضا کاهانی اگر فیلمساز نمی شد قطعا می توانست یک ژورنالیست خوب باشد.

به گزارش سینماژورنال کاهانی هوش بالایی در استفاده از کلمات برای جلب توجه مخاطبان دارد و شاید برای همین است که علیرغم مشکلات ظاهری که بر سر راه تولید و اکران فیلمهایش وجود دارد اما با همین بازی با کلمات می تواند توجهات را به خود جلب کند.

تازه ترین گفتگوی این کارگردان که با “قانون” انجام شده نیز به اندازه کافی جملاتی دارد توجه برانگیز؛

از توجیهات جالبش درباره مقادیر فراوان استفاده از فحش در آثارش گرفته تا خوش شانسی دانستن رد شدن فیلمش توسط دبیرخانه جشنواره سی و سوم فجر.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی کاهانی را ارائه می کند.

شما در نيشابور متولد شديد و تا 18 سالگي همان جا زندگي كرديد برايم جالب است بدانم نيشابور چه تاثيري بر شخصيت شما گذاشته و چه چيزي در وجود شما ساخت كه با وجود مشكلاتي كه براي اكثر فيلم‌هاي‌تان پيش  می‌آيدشما را مصمم  می‌كنددر راهروهاي وزارت ارشادآنقدربياييدو برويدتامجوزاكران فيلم‌هاي تان رابگيريد؟
آدم‌هاي زيادي درنيشابور هستندكه كاري با راهروهاي ارشادندارند( می‌خندد).تصور می‌کنم چندان فرق نمی‌كنداهل كجاباشيم.همين كه مسئله اي به رگ غيرت‌مان بربخورد كافي است تاواكنش نشان دهيم.تصميماتي كه براي فيلم‌هايم گرفته ام رفتار طبيعي يك انسان دربرابر ظل می‌بوده كه درحقش  می‌شده.اين واكنش‌ها گاهي با پيروزي همراه بوده و گاهی هم باشکست.
  تا به حال در خلوت خودتان به اين مسئله فكر كرديد كه نماينده مردم ايران در سينماي كشور هستيد و حرف همين مردم را می‌زنيد؟اصلا فكر كرده ايد كه درفيلم‌هاي‌تان براي مخاطب نسخه اي بپيچيد؟
(می خندد)مگرانتخابات است که نماینده مردم باشم.چنین ذهنیتی قطعا  می‌توانديك توهم باشد.بهتر است به این چیزها فکر نکنم.عواقب بدي خواهد داشت و ممكن است مسيرم را عوض كند.من فیلمساز را در کنارمردم می‌بینم.نسخه پيچیدن كار از ما بهتران است.تماشاگران بهترين معلمان من هستند و چيزهاي زيادي از آنها ياد  می‌گيرم و از لطف آن‌ها که پیگیر فیلم هایم هستند ممنونم.
  «استراحت مطلق»درمجموعه آثار شما فمينيستي‌ترين فيلمی‌است كه ديده ايم.خودتان اين مسئله را تاييد  می‌كنيد؟
حتما به خاطر داستان فیلم است.هيچگاه تصميم نمی‌گيرم كه مثلا فيلمی‌فمينيستي بسازم.داستان فیلم به زني  می‌پردازد كه درمانده است و قرار است روي پاي خودش بايستد. این موضوع تعابير و برداشت‌هاي فمينيستي را هم در بر می‌گیرد منتها دغدغه خودم اينها نيست.
  ما در فيلم‌هاي شما باجمعي از مردم مواجهيم و تصويري از قهرمان وضد قهرمان به معناي كلاسيكش نمی‌بينيم.يعني مجموعه‌اي از شخصيت‌ها كه در عين حال برايش ما به ازاي بيروني هم پيدا می‌شود. مثل فيلم «اسب حيوان نجيبي است» كه انگار يك جامعه كوچك ايراني را  می‌خواست نشان دهد. همواره هم می‌بینیم يكي از شخصيت‌هاي فيلم تان حالت طبيعي ندارد و دچار نوعي معلوليت يا ضعف فيزيكي و شخصيتي است.خاستگاه اين نوع شخصيت‌ها را چطور تعريف  می‌كنيد و چرا آنها را وارد ماجراي فيلم  می‌كنيد؟
وقتي ما بخواهيم صرفا با تخيلات مان كار كنيم ذهن مان قفل  می‌شودوشخصيت‌هاي فيلم تكراري  می‌شوند.بعد هرفيلمی‌كه  می‌بينيداحساس  می‌كنيد آدم هایش تكراري هستندو وقتي از سينمابيرون  می‌آييد می‌بينيدجامعه آن طور که روی پرده نمایش داده می‌شودنيست و هركسي رنگ وعقيده خودش را دارد.از وقتي اين را احساس كردم تصميم گرفتم به جاي آنكه بيشترفيلم ببينم بيشتر جامعه ام را تماشا كنم.چون در بطن جامعه،هم قصه‌هاي بهتري وجودداردوهم آدم‌هاي متنوع‌تري را  می‌شوددید.تازماني که مشاهدات وارتباطت را ازاجتماع قطع نكني  می‌تواني ايده‌هاي متنوع‌تري را براي شخصيت‌هاي جديدت خلق كني.ضمن آنكه دراين فيلم قهرمان و ضدقهرمان درقالب كلاسيكش وجودنداردچون محتوايش كلاسيك نيست.درمحتواي كلاسيك هميشه پيامی ‌به شيوه ارسطويي اش وجودداردامااينجاچيزي كه داردمطرح  می‌شودارزش نيست بلكه ضدآن است.همین باعث می‌شودکه پیام وآرمان به شیوه معمولش در فیلم‌هاي من وجود نداشته باشد.
  ماهميشه بايك طيفي ازمنتقدان مواجهيم كه به فيلم‌هاي شما حمله  می‌كنندو درتعريف فيلم،تمام شخصيت‌هاي آن را در يك قالب قرار می‌دهند و از آن يك نتيجه‌گيري منفي به مخاطب ارائه  می‌دهند.شما به عنوان مولف اثر آيا اين نوع تحليل‌ها را نتيجه  بدبيني آنها نسبت به خودتان  می‌دانيد يا خودتان هم با اين تعابير هم عقيده هستید؟
فیلمی را نمی شناسم که همه آدم‌ها دوستش داشته باشند.درموردفیلم‌هاي خودم این مسئله شدت بیشتری دارد.مخالفان فیلم‌هاي من معمولا کسانی هستند که دیدگاه‌های کاملا متفاوت بامن دارندو تحمل نگاه دیگران برایشان سخت است. مثلا شخصیت‌هاي فیلم هایم دوست دارندفحش بدهندو مخالفان فیلم هایم معمولا کسانی هستند که یا فحش دوست ندارند و یا دوست دارند خودشان فحش بدهند و البته فحش نشنوند.فکر می‌کنم بهتر است آن‌ها به مخالفت هایشان ادامه دهند و من هم به فیلم هایم. قرار نیست در این دنیای پهناور همه همدیگر را دوست داشته باشند. آن‌ها معمولا همان کسانی هستند که چون تحمل نگاه دیگران را ندارند طوری جوسازی می‌کنند که انگار مردم علاقه‌ای به تماشای فیلم هایم ندارند.نظر افراطی خود را به همه تعمیم می‌دهندو چشمان‌شان را روی واقعیت می‌بندند. آن‌ها بهتر است به دنبال آمار تماشاگران فیلم‌هاي مورد علاقه خودشان باشند و لطفا اجازه دهند من هم از استقبال تماشاگران و ارتباط خوبی که با آن‌ها دارم لذت ببرم. سينما ريشه در آزادي دارد.گمان می‌کنم به حداقل هایی از آزادی رسیده باشیم که لااقل کاری با هم نداشته باشیم.
   در فيلم‌هاي تان هميشه قشرخاصي از طبقه فرودست جامعه را در يك جغرافياي مشخص به تصوير  می‌كشيد.از اين منظر انگار علاقه اي نداريد به طبقه مرفه جامعه نزديك شويد.آيا اين مسئله  می‌تواند ريشه در دوران كودكي شما داشته باشد؟
ممکن است ارتباطي با دوران كودكي ام داشته باشد والبته ممکن است روزي زندگي يك آدم پولداربرايم مسئله بشود كه هنوز نشده است.احساس  می‌كنم طبقات ديگرجامعه بيشتر به من نزديكندو برایم سينمايي تر هستند.انگار دوربين من از پرداخت زندگي قشر مرفه فراري است.
  درمصاحبه‌اي گفته بوديد تاثيرگذارترين  فرد براي كاهاني خود كاهاني است.آيا بايددنبال كاهاني دركاراكترهاي فيلم هايش گشت؟چقدر ازخودشما درروح شخصيت‌هاي آثارتان وجود دارد؟
منظورم این بوده که دوست ندارم تحت تاثیر فیلمسازان بزرگ باشم. از آن‌ها یاد می‌گیرم اما علاقه‌مند نیستم الگویی داشته باشم. من هم شخصیتی دارم و دیدگاهی و می‌خواهم از خودم بگویم نه از دیگران.
  سينماي ايران تبديل به يك سينماي بي‌قهرمان شده است واتفاقا فيلم‌هاي شما هم قهرمان ندارداماكمبودآن احساس نمی‌شود.اين نبود قهرمان را چطوربه تصوير می‌كشيد؟
مبناي فيلم‌هاي من به طور كل خلاف هدف است.يعني آدم‌هاي فيلم‌هاي من هدفي ندارند.قهرمان اولين خصوصيتش اين است كه بايد يك هدفي داشته باشد.چرا آدم‌ها درفيلم«اسب…»سرگردانند؟چون هدفي ندارند.اين دورتسلسل كه درفيلم‌هاي من شاهدش هستيدازاين جهت است كه هدفي وجود ندارد و آدم‌ها در اين دايره گير افتاده اند.درچنين فضايي قهرمان ديگر وجود ندارد و معنايي پيدان می‌كند.
  در فيلم‌هاي‌تان ديده ايم كه آدم‌هاتحت يك اتفاق موقت دور خودشان  می‌چرخند.ولي در«استراحت مطلق»با زني مواجهيم كه هدفي دارد و كاري را می‌خواهد به سرانجام برساند.او محور ماجرا است و همه آدم‌هاي ديگر به داستان او وصل  می‌شوند.آيا اين تفكر و فضا سازي را بايد نوعي پيشرفت در آثارتان بدانيم؟
سمیراهم چندان با كاراكترهاي فیلم‌هاي قبلی تفاوت ندارد وفقط رويه ماجرا فرق  می‌كند.ريتم اين فيلم تندتر است و دارد ضد نام فيلم حركت  می‌كند.استراحت مطلق شما را ياد سكون  می‌اندازد اما فيلم سكون ندارد و ريتم فيلم ضد نامش است.نه می‌تواند پیشرفت باشد و نه پسرفت.
  ببینید در«بي خود و بي جهت»يك نقطه شروع داريم و يك نقطه پايان.در«اسب…»هم كاملا مشخص است كه پايان فيلم چه  می‌شود.امادر«استراحت مطلق»دورباطلي از زندگي افراد را نشان  می‌دهيد كه پايان نامشخصي دارد.عمدي در اين نوع پايان‌بندي داشتيد؟
در این جا فیلم با پایان شروع می‌شود. البته اگر بتوانیم اسمش را پایان بگذاریم. در هر صورت با پایانی شروع می‌شود که می‌خواهد بگوید پایان مهم نیست و این که چطور به این پایان می‌رسیم اهمیت دارد. تماشاگر بیشتر درگیر آدم‌هاي فیلم و روابط‌شان می‌شود. آدم‌هاي فیلم‌هاي من به لحاظ مضمونی، شروع نمی شوند که پایان داشته باشند.
  يك مسئله ديگر درباره شما نوع انتخاب بازيگر در آثار شماست.آيا از اين تجربه‌هاي نو نمی‌ترسيد؟كسي از مجيد صالحي انتظارچنين بازي قدرتمند و متفاوتي را نداشت.حتي بازي خوب عليرضا خمسه در فيلم «بيست» هم جزو همين انتخاب‌هاي متفاوت بازيگران در فيلم‌هاي شماست.
همه ما تصویری از هنرپیشه هادرذهن داريم.سعی می‌کنم به آن تصویرهای ذهنی کلیشه‌ای بی تفاوت باشم. آدم‌ها ابعاد مختلفی دارند و قطعا هنرپیشه‌ها هم همین طور.توانایی‌هاي متفاوت هنرپیشه‌ها را زیر نظر می‌گیرم و از بخش‌هاي غیرکلیشه‌ای آن استفاده می‌کنم. در مورد مجید صالحی هم این گونه بود. حتی در مورد کسانی که قبل از این هم با هم کار کرده ایم همین طور است.هنرپیشه زمانی هنرپیشه نیست که تکراری باشد.ازمواردخاص که درتاریخ سینما موجود است ورفته رفته به تیپ‌هاي جذاب ودوست داشتنی تبدیل شده اندبگذریم.
  با اين وجود فكر  می‌كنم اين بد شانسي مجيد صالحي بود كه فيلم در جشنواره فجر اكران نشد. 
به نظرم از خوش شانسی مجید صالحی بود. چیز ارزشمندی را از دست نداده است.
  با اين اوصاف يعني نمی‌خواهيد در دوره‌هاي بعدي جشنواره فجر شركت كنيد؟
نظرم را قبلا گفته ام. دوست دارم به اتفاقات مهم‌تری فکر کنم.
  به اعتقادمن كاهاني يك اصلاح طلب اجتماعي است واين مسئله را درفيلم هايش  می‌توان به وضوح ديد چراكه در ته ذهنش يك جرياني جاري است كه انگارخواهان اصلاح شخصيت‌هاي فيلمش است.شخصيت هايي كه بخشي از اين جامعه هستند.در«بيست»پرستويي تغييردر رفتار و روال زندگي اش را  می‌پذيرد.در اسب…»عطاران درنهايت پول هايش را  می‌بخشدو در«بي‌خودوبي جهت» جواهريان باوضع موجود كنار  می‌آيدو به پيشنهاد ديگران تن  می‌دهد.از اين منظر«استراحت مطلق»هم يك فيلم بانگاهي رو به جلواست كه تغييري را با خود به همراه دارد.نظر خود شما در اين باره چيست؟
از آدم هايي كه  می‌خواهندنشان دهندخيلي  می‌فهمند بيزارم.دوست ندارم ديگران فكر كنند كه  می‌خواهم دانسته هايم را به ديگران انتقال بدهم.به طور كل آد می‌هستم كه خيلي مغرورم و به وقتش هم خيلي متواضعم.البته اينكه كجاوجلوي چه كساني اين رفتارها را دارم هم خيلي مهم است.به همين دلايل من خودم نبايد از ديدگاهم حرف بزنم.بهتر است كه تماشاگر استنباط‌هاي خودش را داشته باشد.هركس يك وظيفه اي دارد.منتقد وظيفه اش فيلم ديدن و نقد كردن است.من وظيفه‌ام فيلم ساختن است.براي همين هرچقدر كه منظورم را توضيح بدهم تاثير درستي نخواهد داشت.چون هر كسي از هر فيلم يك تاثير  می‌پذيرد و ممكن است تاثيري كه شما گرفته ايد با ديگري متفاوت باشد.اين بخش از فيلمسازي را خيلي دوست دارم. فيلم‌هاي من حد وسط ندارد و تا حالا نشده كه بگويند فيلم‌هاي من آثار متوسطي هستند.الان درباره «استراحت‌مطلق» هم اين اتفاق افتاده و عده‌اي  می‌گويند اين فيلم بهترين اثر كاهاني است و عده‌اي هم معتقدند آشغال است.من اين را دوست دارم كه حدوسطي براي فيلم هايم وجود ندارد.اينكه ازكنار فيلم‌هاي من راحت ردن می‌شوند افتخارمن است.
  درباره پايان بندي اين فيلم هم صحبت كنيم.در اين فيلم برخلاف فيلم‌هاي ديگرتان انگار پايان فيلم رها شده است و شايد پايانش  می‌شد سقوط بيشتري داشته باشد.
شما اگر اين پايان بندي را حذف كنيددر ذهن‌تان چه اتفاقي را  می‌توانيد جايگزينش كنيد.اصلا در صورت حذف، معناي استراحت مطلق رنگ  می‌بازد.اين فيلم اصلا پايان ندارد كه بخواهد باز يابسته باشد.فيلم با پايان شروع  می‌شود.ما داريم داستان زني را روايت  می‌كنيم كه شهرستاني است و آن اتفاق اول فیلم برايش  می‌افتد و در طول فيلم بازگشايي  می‌شود كه چرا به اين نقطه رسيده است.اين فيلم كاملا نااميد‌كننده است و من به كساني كه معترضند چرا در فيلم اميدي وجود ندارد حق  می‌دهم.
  كمی‌درباره نحوه طراحي و انتخاب پوستر فيلم‌هاي تان  می‌خواهيم صحبت كنيم.چرا كه در پوستر فيل می‌مثل«اسب حيوان نجيبي است»بازيگران هم عرض يكديگر ديده  می‌شوند اما به طور مثال در پوستر فيلم «بي خودوبي جهت»كاراكترها در يك قالب عمودي قرار  می‌گيرند.آيا اين نوع طراحي را به آثار ديگرتان هم  می‌توان تعميم داد و نقش شما را در انتخاب آن پررنگ ديد؟
نقش بيشتر را طراحان هنري برعهده دارند.من اطلاعات لازم را به آنها  می‌دهم  وهمچنين بركليت كار نظارت  می‌كنم امااين‌طور نيست كه حتما از صفرتاصدپوسترها را به طور كامل خودم زيرنظر داشته باشم.اتفاقا در فيلم‌هاي قديمی‌تري كه ساخته ام  كمتر به اين بخش كار توجه  می‌كردم اما الان سعي  می‌كنم نظارت دقيق تري داشته باشم.ضمن اينكه يك سري از تصاويري را كه در جاهاي مختلف ممكن است ببينيد پوستر اصلي فيلم نيستند و هركسي بنا به استفاده اي كه از آن دارد خودش تصويري را طراحي  می‌كند.مثلا درسايتي  می‌بينيم كه بنري درمعرفي فيلم قرار  می‌گيردكه اصلاپوسترفيلم نيست.البته ماخودمان هم بنا به كاركردپوسترها درمحيط داخلي سينما يا براي اكران فيلم درجشنواره‌هاي داخلي وخارجي پوسترهاي متعددي را منتشر می‌كنيم كه طبيعتا طرح‌هاي متفاوتي را دربر می‌گيرد.
  گفتید تماشاگران را به نوعی معلم خود دانستید و فیلم را با مردم دیدید.
قبلا هم گفته ام که از واکنش‌هاي طبیعی تماشاگران، بیشترین چیزها را یاد می‌گیرم.این نه فروتنی است نه اغراق. آن‌ها بدون منت،بهتر از همه به من یاد می‌دهند که اشکال کارم کجاست.