1

سیدضیاء هاشمی در نوشتاری تند و تیز به انتقاد از رسوخ سرمایه های مشکوک در سینما پرداخت⇐چه بلایی بر سرمان آمد؟/چه شد که پول حرف اول آخرمان شد؟/کابوس رنگ واقعیت به خود گرفته، چپاول نهادینه شده و همه چیزمان گره خورده به چند صفر و یک هیچ بزرگ!!/مسئولین فرهنگی چنان سکوتی کرده اند که انگار نه انگار!!/دم از شریعت و ارزش های والای انسانی می زنند اما سرمایه‌ های هنگفت مشکوک را خوشآمد می گویند!!

سینماروزان: ورود بی حساب و کتاب سرمایه های میلیاردی به حیطه تولید سینما که از بیت کوین بازان تا گردانندگان آژانس های مسافرتی انگلیس-ایران را دربرمیگیرد مدتهاست که با پرسش رسانه های مستقل روبروست.

سید ضیاء هاشمی تهیه کننده با سابقه سینمای ایران و رییس جامعه صنفی تهیه کنندگان طی یادداشتی درباره تأثیر مخرب برخی سرمایه گذاری های مشکوک سینما و سقوط ارزش ها و آرمان های فرهنگی انقلاب سخن گفته است.

متن یادداشت هاشمی را بخوانید:

چند وقتی است که نگاهم به نگاهمان درمانده و هر بار که بازار تحریم ها و فشار و تهدیدها داغ می شود به دنبالش خبر از سرمایه گذاری های کلان و خرج های بی حساب با ارقام نجومی می آید، در پی  آن مدیر و موسسات و چند نام پیدا می شوند و «نامی» می شوند.

سینما هم چند سالی می شود که موضوع بحث های پیرامون این سرمایه گذاری ها شده و حاشیه های آن بیشتر از متنش باعث «سینماگر» شدن چندی از سرمایه گذاران.

 اما این آفت به سینما ختم نمی شود و این روزها دامان تئاتر را هم گرفته و سرطان گونه می رود تا جزئی از هنر و فرهنگمان شود.

کافی است به نظرات کارشناسان، نگاهی کمی عمیق تر بیاندازیم. تمام نظرات و بحث ها، چه مخالف باشند و چه موافق و خاستگاهشان هر چه قدر متضاد بنماید، نظر خود را بر یک اساس بنا کرده اند!

چه بلایی بر سرمان آمده است؟ چه شد که پول حرف اول آخرمان شد و ریشه تمام ارزش ها و سنجش های ما اینقدر ارزان شد؟

 اعدادمان سر به فلک کشیده اما محصولمان چه شد؟

یکی دم از شریعت و ارزش های والای انسانی می زند اما سرمایه‌گذاری های هنگفت را خوش آمد می گوید و مال را تنها راه برای پیشرفت فرهنگ و سینما عنوان می کند و حتی به قدیمی ترها توصیه می کند که این حقیقت است، یا بپذیرند و یا کناره گیرند!

دوستان طرف مقابل هم که از اندیشه و آزادی آن می گویند، هالیوود را برایمان به ‌عنوان مثال موفق می آورند و به نام هنر و خلق اثر بر در دکانی صف می بندند.

صف های طولانی و ساعت ها انتظار برای سینمایی که امروز به آن می بالیم و خاطره جمعی چند نسل متوالی، چقدرش سرمایه بود؟

چندین سال است که بحران سینما و فرهنگمان را فریاد می زنیم و در لزوم زیرساخت و ساختار و صنعت برای آن جنگیدیم و بسیاری برای حفظ همین خرده فرهنگی که برایمان مانده از تولید و عرضه گذشتند و خود را وقف وجودش کردند و حالا این کابوس رنگ واقعیت به خود گرفته و همه چیزمان در بند چند صفر و یک هیچ …

تا اینجایش برای من و شما بود اما نکته ای جا ماند و آن هم مسئولین محترم فرهنگی و گاهی هم اصناف و اهل فن هستند که هر چه جلوتر می رویم، بیشتر از قلم می افتند و به نظر می رسد خودشان هم کارکردشان را در حد عزل و نصب ها پذیرفته اند و چنان سکوتی کرده اند که انگار نه انگار است، خودشان در صف اول به استقبال تازه واردها و آورده هایشان رفتند و اکنون از عملگرایی و آرمان‌های فرهنگی انقلاب، چند نفسی بیشتر نمانده و برخی حضرات این همه را صرفا یک گرایش سیاسی می دانند.

تنها این گونه ممکن بود که چپاول ها و غارتگری ها چنین نهادینه شوند و دست اندازی به اندوخته فرهنگی مردمان تبدیل به فضیلت گردد، فضیلت سرمایه، سرمایه ای برای رفع کمبودهای دوران جوانی عده ای و تیشه ای بر ریشه اعتقادات دیگران.

در آستانه چهل سالگی انقلاب، زمستان فرهنگ را نظاره گر هستیم و در این سرمای جانفرسا اگر خودمان دست به دست هم ندهیم و چاره ای نجوییم، هیچ مقام، مسئول و یا تاجر و کاسبی برای نجات ما نخواهد آمد و این گسست های اجتماعی و طبقاتی جز سقوط و هرج و مرج، پایانی نخواهند داشت.

دوستان من، در دام خطری بزرگ نشسته ایم و تکرار تاریخ دوباره به انتظارمان است و مایی که بار دیگری هم شاهدش بودیم بهتر می دانیم که اینجا پایان راه است و از قضا تنها راه نجات ملت ها، همین فرهنگی است که این روزها حال و روز خوشی ندارد و هر چقدر هم پول پای آن بریزند، میوه ای نخواهد داشت.