1

روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب مطرح کرد: نقش مریدان سوسه‎بیا در دعوای کیمیایی و منفردزاده

سینماژورنال: یک هفته بعد از نامه ای که اسفندیار منفردزاده خطاب به مسعود کیمیایی در مخالفت با اجرای قطعاتش در کنسرتی موسوم به “شب موسیقی کیمیایی” منتشر کرد و البته چند روز بعد از جواب محترمانه ای که کیمیایی به منفردزاده داد حالا سیدعلی میرفتاح با نگارش یادداشتی از نقش مریدانی گفته که قصد دارند با سوسه آمدن میانه این دو رفیق قدیمی را به هم بزنند.

به گزارش سینماژورنال میرفتاح در یادداشتی که در “اعتماد” نوشته با اشاره به اینکه در دعوای دو بزرگ بهتر آن است که برای صلح وارد شد و نه افزودن بر دامنه تعارضات بخشی از دلخوریهای منفردزاده را در دوریش از وطن و عدم توانایی فعالیت مفید موسیقایی در آن سوی آبها دانسته است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت میرفتاح را ارائه می دهد:

برادران جنگ کنند ابلهان باور

در دعواي بزرگ‌ترها نبايد وارد شد. برادران جنگ كنند، ابلهان باور. يك طرف كيميايي باشد و يك طرف منفردزاده، جاي من و امثال من نيست كه طرفي را بگيرند. البته هستند روزنامه‌نگاراني كه از دعواي بزرگان استقبال كنند و براي داغ‌شدنش ناخن به هم بسايند، اما – شما كه مي‌دانيد- ما جزو طايفه‌اي هستيم كه صلح را به جنگ و داوري ترجيح مي‌دهيم و جهان را در «آشتي» آرزو مي‌كنيم.

هيچ نزاعي نيست كه به صلح نينجامد

به‌خصوص از وقتي توافق هسته‌اي امضا شده، اين اميد پيش آمده كه هيچ نزاعي نيست كه به صلح نينجامد. بيتي، شيخ ما سعدي شيرازي دارد كه بي‌ارتباط به دعواي بزرگان نيست. فرمود «صلح است ميان كفر و اسلام/ با ما تو هنوز در نبردي». ملت با غير همزبان و غيرهمدين مصالحه مي‌كنند، آن وقت اسفنديار منفردزاده، طرح دعواي جديد مي‌كند و بعد از سي و چند سال رفيقش را مي‌نوازد. جواب مسعود كيميايي البته- الحق والانصاف- معقول و آشتي‌جويانه و كريمانه است.

روش و منش كيميايي قابل تقدير و تحسين است

در اين سال‌ها به‌‌ندرت پيش آمده كه چنين جواب‌هايي ديده باشيم. معمولا آدم‌ها انبار باروتند و منتظر جرقه‌اي هستند كه منفجر شوند و كينه‌هاي سي‌ساله را بروز دهند. معمولا آدم‌ها دل پري از هم دارند و عين انبوه عزاداران لحظه باريدن را گويي منتظرند. اما اين روش و منش كيميايي قابل تقدير و تحسين است كه علي‌رغم ميل مريدان و رفيقانش دل به دعوا نمي‌دهد و بزرگوارانه از آن مي‌گريزد. نقش مريدان و رفيقان را دست‌كم نگيريد.

نصف بيشتر فتنه‌ها از گور همين مريدان بلند مي‌شود

نصف بيشتر فتنه‌ها از گور همين مريدان بلند مي‌شود. مي‌نشينند زير گوش آدم چيزهايي زمزمه مي‌كنند كه آدم را به مرز انفجار مي‌رساند. خيلي كم پيدا مي‌شود كه رفيقان مشترك اصلاح ذات‌البين كنند و روي عصبانيت‌ها و دلگيري‌ها آب سرد بريزند. نديد مي‌دانم كه خيلي از كساني كه هم كيميايي را مي‌شناسند و هم منفردزاده را اين وسط سوسه آمده‌اند و كار را بر هر دو بزرگوار سخت كرده‌اند. از اين حيث دمِ كيميايي گرم كه مقاومت كرده و حرمت رفيق قديمي‌اش را نشكسته…

بين آنها كه مانده‌اند با آنها كه رفته‌اند فاصله‌اي است كه اگر با مهر و دوستي پر نشود حتما با كينه و نقار پر نمي‌شود

اما يك چيزي هم اين وسط بگذاريد نه به نفع كيميايي كه به نفع همه آنها كه مانده‌اند بگويم و نه خطاب به منفردزاده كه خطاب به همه هنرمنداني كه مهاجرت كرده‌اند. عرض كنم كه بين آنها كه مانده‌اند با آنها كه رفته‌اند فاصله‌اي است كه اگر با مهر و دوستي پر نشود حتما با كينه و نقار پر نمي‌شود. حيف است كه رفقاي سابق به دشمنان لاحق بدل شوند، اما حقيقت اين است كه «غربت» سخت است و بر «غريب» حرجي نيست اگر تندخو بشود، توطئه توهم كند و رفيقانش را دشمن بپندارد. سخت است كه آدم نتواند «كار» كند و چنان‌كه دلش مي‌خواهد كارش و حرفش دربگيرد و مورد توجه قرار بگيرد. هنرمند با پول احيا نمي‌شود و با گرين‌كارت هويت نمي‌يابد. هنرمند نياز دارد كه كار كند و ديده شود و مورد‌نقد قرار بگيرد و تاثير بگذارد.

منفردزاده چهل سال پيش كجا؟ منفردزاده الان كجا، طفلكي؟

منفردزاده چهل سال پيش كجا؟ منفردزاده الان كجا، طفلكي؟ دل آدم هم مي‌سوزد. خيلي از اينها كه رفتند كه كاش نمي‌رفتند يلي بودند روزگاري اما در پيچ و خم غربت گرفتار چيزهايي شدند كه از شدت تلخي از گفتن‌شان پرهيز مي‌كنم. حكايت شب هجران فروگذاشته به. بيخود نيست كه من با مهاجرت – به خصوص مهاجرت نويسنده و هنرمند – مخالفم و آن را خطاي محض مي‌دانم. يك دليلش اين است كه اينها با مهندس و دكتر و وكيل و وكيل مهاجرت فرق دارند و اين طور نيست كه همان‌طوري كه در وطن كار مي‌كردند بتوانند در كانادا و اسپانيا و بلژيك و امريكا كار كنند. نمي‌شود. بله؛ مسائل سياسي را بي‌خبر نيستم.

فقط توي ايران است كه آدم مي‌تواند كيارستمي و فرهادي و كيميايي و احمدرضا احمدي و مرادي‌كرماني و… شود

هلن‌كلر هم كه باشي مي‌فهمي سياست چه گرفت و گيرهايي دارد و چه لطماتي به اهل هنر مي‌زند. اما با اين همه درد غربت،‌به اپوزيسيون بازي و فعاليت‌هاي مبتذل رسانه‌اي نمي‌ارزد. هرجوري حساب كني فقط توي ايران است كه آدم مي‌تواند كيارستمي و فرهادي و كيميايي و احمدرضا احمدي و مرادي‌كرماني و… شود وگرنه توي غربت، رسانه‌هاي مبتذل عين فيتوپلانگتون مي‌چسبند به آدم تا از هيچ دعوا دربياورند و آدم‌ها را خرج دعواهاي بي‌حاصل خود كنند. حيف. حيف اسفنديار منفردزاده كه به جاي كار كردن بيانيه‌هاي بد و نااميدكننده صادر كند. حيف.