1

روایت سرمایه گذار “نهنگ عنبر” از آقازاده ای که با کلت کمری، منتقدان پدرش را تهدید میکند!!

سینماروزان: رسوخ آقازادگی در تمام حیطه ها از سیاست تا تجارت و صنعت و بالاخره فرهنگ بیش از آن که خدمت رسان باشد، ضررده بوده چون نه تنها آقازادگی را توأم با تبعیض جلوه داده بلکه رفتارهای غلط آقازادگان را عاملی کرده برای نواخته شدن ابویها.

نیوشا طبیبی از سرمایه گذاران کمدی پرفروش “نهنگ عنبر2” در نوشتاری با نقد آقازادگی توأم با لمپنیسم در هنر ایران روایتی ارائه کرده از آقازاده ای که با کلت کمری، به تهدید منتقدان پدرش پرداخته.

متن نوشتار نیوشا طبیبی را بخوانید:

ابتذال در هنر و لمپنيسم و آقازاده بازي اگر يك‌جا جمع شوند، شرايط آن مي‌شود كه امروز بر عالم هنر و فرهنگ ايران سايه انداخته است. سينما به عنوان هنري كه بيشترين تعداد مخاطب و تاثيرگذاري را دارد، زودتر از بقيه به ابتذال كشيده شد. تعارف را كنار بگذاريم ديگر از سينماي ارزشي و فاخر كمتر نشاني اين روزها باقي مانده و بيشتر سانس‌ها به نمايش فيلم‌هاي كمدي سبك و مبتذل با حضور سلبريتي‌هاي «بفروش» اختصاص دارند. ورود فرزندان كارگردانان و بازيگران به عرصه سينما البته به خودي خود عيبي نداشت، مشكل از آنجايي شروع مي‌شد كه اين آقازادگان احساس مي‌كردند كه از فضل پدر و ژن خوب بهره كافي و از هر جهت بر ديگر افراد برتري دارند. كار گاهي به نشان دادن زور بازو و گردن‌كشي هم رسيد.

اين داستان‌ها حواشي اهل سينما و فرزندان‌شان كم نبوده و نيست، بعض از آنها براي اينكه در اخبار بمانند و از يادها نروند مخصوصا دست به كارهاي عجيب و غريب مي‌زنند. مثل همين بازيگر ناشي فراموش شده كه انواع و اقسام فيلم‌ها از تفريحات نه‌چندان مجاز در دوبي تا نشستن بر نوار نقاله فرودگاه را از خودش منتشر كرد و اتفاقي نيفتاد تا اينكه كار به كليپ تفنگ و چاقو نشان دادن كشيد و خبر دستگيري‌اش منتشر و نامش در رسانه‌هاي مختلف آمد و احتمالا مقصودش حاصل شد.

تكرار اين اتفاقات در عرصه هنرهاي تجسمي اما پديده تقريبا جديد و غريبي است. به روزگاري نه چندان دور ايران، كشور اول هنرهاي تجسمي منطقه غرب آسيا بود و حراجي‌هاي كريستي و بونمز در دبي پر از آثار ايراني بودند. تقلب و كلاهبرداري و ناپاكدستي عده‌اي كه انحصار امور را در دست داشتند كار را به جايي رساند كه ديگر كمتر نشاني از هنرهاي تجسمي ايراني را مي‌توان در گالري‌هاي بزرگ منطقه ديد و ايراني در اين رشته به كل بدنام شد و كارش بي‌خريدار ماند. مسببين آن واقعه البته بيكار ننشستند و همان ساز و كار را در داخل كشور راه انداختند و امروز حرف و حديث‌هاي فراوان درباره توليد آثار جعلي و خريد و فروش ميلياردي اين آثار در حراجي‌هاي داخلي فراوان به گوش مي‌خورد. اخبار متواتر به حدي است كه آدمي را درباره اصالت بسياري از آثار به شك مي‌اندازد.

بازي‌هاي چند سرمايه‌دار معروف صاحب نمايندگي‌هاي خارجي با آثار عرضه شده در حراجي‌ها و بالا بردن كاذب قيمت‌ها و فروش و خريد آثار توسط خودشان از شيوه‌هاي معيوب و متقلبانه اين حراجي‌ها است.

شواهد فراواني درباره تقلب و جعل آثار و فروش آنها به يكي از موزه‌هاي معروف تهران در سال‌هاي ۵۶ و ۵۷ وجود دارد، كساني كه از آنها در اين موضوع نامبرده مي‌شود، تاكنون يك‌بار هم به قصد پاسخگويي به افكار عمومي، چيزي نگفته يا ننوشته‌اند.

طنز داستان اما در اينجاست: آقازاده يكي از نقاشان شهير كه نامش در بسياري از موضوعات بالا ذكر مي‌شود، عكسي از يك كلت كمري نهاده شده بر كنسول خودروي پورشه – لابد خريداري شده توسط ابوي محترم – گذاشته و تلويحا كساني را كه در پيشينه ابوي محترم‌شان تشكيك كرده و سبب فروش نرفتن آثار ايشان شده‌اند، تهديد كرده. ببينيد كار هنرمند در اين ملك كه روزگاري خود را از آلودگي به پول و ارتباط با صاحبان قدرت و سرمايه دور نگاه مي‌داشت به كجا كشيده شد؟ كمال‌الملك و سپهري و درودي و فرمانفرماييان و وزيري‌مقدم و محصص و پيل آرام و زنده‌رودي و ده‌ها نام ديگر كه دامن نيالودند و هنر ايران را به اعتلا بردند كجا و هنرمندان دلال مسلكي كه نام ايران و فرهنگ ايران را ملكوك و ملوث كرده‌اند كجا؟