1

تیتر «کیهان» درباره فروش پایین فیلم آقازاده عارف که با مشارکت فارابی تولید شده⇐شکست با ژن خوب!!!

سینماروزان: فروش ضعیف فیلم «فصل نرگس» در گیشه که در نزدیک به 3 ماه حدود 300 میلیون فروخته(!!!) در شرایطی که از یک طرف بنیاد سینمایی فارابی در تولید فیلم مشارکت داشته و از طرف دیگر مجری طرح پروژه حمیدرضا آقازاده محمدرضا عارف بوده که مدعی داشتن «ژن خوب» است، موجب شده روزنامه «کیهان» در مطلبی با تیتر «شکست با ژن خوب» به انتقاد از کیفیت این فیلم بپردازد.

به گزارش سینماروزان این روزنامه به یکی از گافهای پزشکی بزرگ فیلم که به هنگام ارائه فیلم در جشنواره سلامت هم با انتقاد برخی رسانه های حوزه پزشکی مواجه شده بود یعنی انتقال احساسات با اهدای عضو(اینجا را بخوانید) هم خرده گرفته است.

متن یادداشت «کیهان» را بخوانید:

شکست با ژن خوب!

فیلم «فصل نرگس» به‌خاطر مسائل مرتبط با سرمایه گذارش، دچار حاشیه شد. این فیلم با سرمایه گذاری فرزند محمدرضا عارف ساخته شده است که گفته بود، موفقیت هایش به‌خاطر ژن خوبی است که از پدر و مادرش به ارث برده است! اما آقازاده بودن، پول داشتن و حتی برخورداری از ژن برتر هیچ یک برای تولید یک فیلم خوب کافی نیست.
یکی از ویژگی‌های خاص و قابل توجه فیلم‌های سال 96 سینمای ایران، حضور پررنگ زنانگی در فیلم‌هاست. علاوه بر فیلم‌هایی با کارگردان‌های زن، محتوای خیلی از فیلم‌های امسال ما هم زنانه است. مثل فیلم «فصل نرگس» که هم کارگردانی آن برعهده یک فیلمساز زن (نگار آذربایجانی) است و هم یک موضوع انسانی و عاطفی را دستمایه قرار داده. پرداختن به موضوعی چون اهدای عضو در یک فیلم حتماً از پس یک هنرمند زن بهتر بر می‌آید چون بیش از آنکه موضوعی عقلانی باشد، احساسی و عاطفی است. به شرط اینکه فیلمساز فرم روایی و ساختار دراماتیک متناسب با مضمون مدنظر خود را تعریف و ترسیم کند. کاری که در فیلم «فصل نرگس» صورت نگرفته است.
موضوع پیوند اعضا یک مسئله مهم اجتماعی محسوب می‌شود که برای تبدیل کردن آن به جزئی از فرهنگ عمومی جامعه، باید کار رسانه‌ای کرد. به طور طبیعی، فیلم ساختن درباره این موضوع هم از ارزش اخلاقی، فرهنگی و انسانی زیادی دارد. اما رویکرد فیلم به این موضوع بسیار تکراری است و حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد. طرح مسئله و القای اهمیت اهدای عضو در این فیلم، نسبت به اتفاق مشابه در سریال‌های تلویزیونی برتری ندارد. خلاصه حرف فیلم، همان است که بارها گفته شده: اینکه اهدای اعضای بدن، علاوه بر اینکه موجب نجات انسان‌های دیگر می‌شود، می‌تواند حیات فرد متوفی را در جسم انسان دیگری تداوم بخشد. اما این حرف، باز هم در در حد شعار و دیالوگ باقی می‌ماند و ماجراها و روایت‌های فیلم به این موضوع ربطی پیدا نمی‌کند.
ضرباهنگ کند فیلم و کمبود نقاط عطف در طول روایت، باعث دلسرد شدن مخاطب نسبت به فیلم می‌شود. اما به جز این، روایت متقاطع فیلم به جای انسجام، به گسست و آشفتگی میل می‌کند. هر کدام از داستانک‌های فیلم، ساز خود را می‌زنند و نمی‌توانند نسبت دقیق و دراماتیکی با مضمون محوری فیلم پیدا کنند. متأسفانه فیلمسازهای ما از روایت اپیزودیک و متقاطع درک درستی ندارند و این شیوه بدون در نظر گرفتن ظرفیت‌های مفهومی و معنایی آن، صرفاً به عنوان ابزاری برای متفاوت نمایی و ایجاد موقعیت‌های فانتزیک استفاده می‌شود. به همین دلیل هم فیلم‌هایی با این روش، باورپذیری کمتری دارند. درست مثل «فصل نرگس».
همراه شدن یک بازیگر متکبر و خودبرتربین با راننده آژانس زن، موقعیت شیرین و جذابی است. اما تحول شخصیت بازیگر، بسیار دفعی و ناگهانی صورت می‌گیرد. اینکه چرا یک فرد به غایت خودشیفته و مغرور به این سادگی پا روی غرور خود می‌گذارد و متواضع می‌شود، قانع کننده نیست. آیا همراهی و شنیدن چند نصیحت از سوی یک راننده آژانس زن، می‌تواند عامل تحول شخصیت یک بازیگر مشهور سینما شود؟ قطعاً خیر!
علاوه بر این ها باید به اشتباه پزشکی فیلم هم اشاره کرد. در این فیلم ادعا می شود که اگر فردی قبلا به فرد دیگری علاقه مند بوده و قلبش به یک شخص دیگر اهدا شود، شخص پذیرنده قلب، به همان فردی که قلبش را اهدا کرده علاقه‌مند می شود! این درحالی است که چنین چیزی از نظر پزشکی رد شده است.