1

اولین روحانی که به وزیری ارشاد نائل آمد ، در گفتگویی مفصل مطرح کرد⇐ بخاطر ادای دین به “حسینیه ارشاد” ، نام وزارت فرهنگ و هنر به “وزارت فرهنگ و ارشاد” تغییر یافت!/صف بندی های سیاسی ابتدای انقلاب اجازه نمیداد که کسی به سینما بگوید: خرت به چند من!؟/ به دنبال پیاده سازی برنامه ای برای سینما بودم که هم امثال فردین و ایرج قادری و ناصر ملک مطیعی به فعالیت ادامه دهند و هم جوانان انقلابی!/”برزخیها” مطابق با برنامه ای ساخته شد که به مجلس دادم/تهيه‌کننده “برزخیها” به اعتبار امضاي وزيري در جمهوري اسلامي ده میلیون تومان برای تولید سرمايه‌گذاري کرده بود/محسن مخملباف با بهره کشی از حوزه هنری جلوی اکران “برزخیها” را گرفت!!/آنچه بر «برزخي‌ها» گذشت، بعد از شهادت رجایی و باهنر رخ داد و پيامد يکه‌تازي مخملباف با حضور عزيزاني(!) مانند مسيح مهاجري بود!!/سازمان تبليغات و آقاي مسيح مهاجري و روزنامه جمهوري اسلامي و کيهان{به مدیریت محمد خاتمی}و مجلسي‌ها راه را بر گفت‌وگو بسته بودند!!/تهیه کننده “برزخیها” همو بود که با سرمایه شخصی فیلمهای “محمد رسول الله(ص)” و “عمر مختار” را وارد کرد ولی پیش از آن که درآمد معقولي از سرمايه‌گذاري خود را داشته باشد، به خاطر تندروی امثال مخملباف و حامیانش به روز سياه نشست!!!

سینماروزان: حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه سومین وزیر ارشاد بعد از انقلاب اسلامی و اولین روحانی بود که به وزیری ارشاد رسید.

معادیخواه در ابتدای دهه شصت و بعد از عباس دوزدوزانی و پیش از محمد خاتمی کمتر از یک سال بر کرسی وزارت ارشاد تکیه زد و البته که برخی غائله های سینمایی اول انقلاب و از جمله غائله حول “برزخیها” در دوران حضور وی رخ داد.

معادیخواه به تازگی در گفتگویی تفصیلی درباره دوران وزارتش خاطراتی از تندروی‌های امثال محسن مخملباف و حامیانی که وی در روزنامه های “کیهان” و “جمهوری اسلامی” داشته نقل کرده است.

عبدالمجید معادیخواه با اشاره به اینکه استفاده از نام “ارشاد” کنار “فرهنگ” برای نامگذاری وزارت تحت امرش بی ربط به جایگاه “حسینیه ارشاد” نیست به “شرق” بیان داشت: نمي‌دانم با چه تلقي و دريافتي از «وزارت اطلاعات و جهانگردي» نام آن را به «ارشاد» تغيير دادند. همه مي‌دانيم پيشنهاد نام ارشاد هم‌زمان با سپرده‌شدن آن به «ناصر ميناچي» بود. در شايعه‌هايي از حسينيه ارشاد هم ياد مي‌شد؛ خدا رحمتش کند.

معادی خواه ادامه داد: در آن روزها که در اين وزارتخانه بودم، بيشتر درگير اشتباهي بودم که -در عمل- نياز به تصحيح داشت. فکر نمي‌کنم در انتخاب نام «ارشاد»، ايدئولوژي نقشي داشت. به نظرم جاذبه نام ارشاد با تعلق‌هاي عاطفي و ادای دین آقاي ميناچي -اولين وزير ارشاد پس از انقلاب– به حسینیه ارشاد بي‌ارتباط نبود! در شايعه‌ها هم سخن از «حسينيه ارشاد» بود که مي‌توان گفت بي‌پايه هم نبود!

معادیخواه افزود: بیش از اين نمي‌گويم که اين نام را –بر اساس ادغام فرهنگ و هنر- نمي‌پسندم. در اولين برنامه‌اي هم که به مجلس داده شد، با نام «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» بود که همخواني آن را با حوزه‌هاي مسئوليت وزارتخانه بيشتر مي‌ديدم. طرفه آنکه وزير علوم بي‌اعتنا به شاخه‌هاي فرهنگ و هنر آن همه را در يک معاونت پيچيده و در تالار رودکي سابق متمرکز کرده بود که بايد به نهاد مناسبي بازمي‌گشت که پيش از اين به موافقت شهيد باهنر اشاره شد. آن جراحي با سرعتي انجام شد که امروز دور از باور است! هم‌زمان با تقديم برنامه براي گرفتن رأي اعتماد به مجلس، بر تارَک آن نام «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» را نشاندم و يادآوري اين نکته خالي از لطف نيست که از مجلسي‌هاي آن روز يکي نگفت: چرا نام وزارتخانه تغيير کرده است!

معادیخواه تأکید کرد: در برنامه‌اي که به مجلس دادم، هنر سينمايي در محور عمده‌اي بود و هيچ نماينده‌اي سؤالي به نام جديد در اين برنامه هم نداشت. نکته مهم همين است که سينما در مقايسه با مسائل و مشکلات فراوان کشور در اولويت نبود. صف‌بندي سياسي هم اجازه نمي‌داد که کسي به سينما  – به‌اصطلاح رايج در فرهنگ کوچه-  بگويد: «خرت به چند من»؟!

سومین وزیر فرهنگ پس از انقلاب درباره آرای سینمایی خود گفت: سينماي قبل از انقلاب در ذائقه انقلابيون منفي بود. برداشتي که از «فيلمفارسي» در جامعه – به‌ويژه در محفل روشنفکري ديني – مطرح مي‌شد، فحشا و فسادي زننده بود! و صحنه‌هايي را تداعي مي‌کرد که با انقلاب سازگاري نداشت. در برنامه‌اي هم که به مجلس دادم، نوشتم: بايد کاري کنيم که خشک و تر به آتش چند خطاکار نسوزند! براي هنرمندان رژيم گذشته هم بايد ميدان کار و هنرنمايي ايجاد شود.

معادیخواه ادامه داد: برنامه سینما را نخست‌وزير به مجلس تقديم کرد که شهيد باهنر بود. سخن از همان برنامه‌اي است که به نام يکي از وزيران آن دولت به مجلس دادم و در آن براي سياست سينمايي ما اين ويژگي مطرح بود که بايد دو نسل را ديد؛ تا نقش هر دو را تلفيق کنيم و نمي‌توان با يک چشم سينما را – با نگاهي انقلابي- در انحصار آن هنري ديد که از انقلاب جوانه مي‌زند و- به نام و با شعار هنر متعهد – قديمي‌ها را نديد! هم نسل جواني را بايد ديد که با آرمان‌هاي انقلابي و باورهايي اسلامي به صحنه مي‌آيند؛ هم ديگراني هستند که حق زندگي دارند و نمي‌توان از تجربه آنان در کار هنري بي‌نياز بود. همه فاسد نيستند و اگر در نگاه افرادي – با سياه‌نمايي هم – همه را فاسد ببينیم، بايد در پي راه‌حل باشيم. اين دو سرمايه را بايد با هم تلفيق کرد؛ تا اين مجموعه با هم سينمايي را از نو بسازند که ستاره‌هايي مثل فردين و ناصر ملک مطیعی و ایرج قادری و… هم در آن فرصت درخشش ديگري – متفاوت با گذشته – داشته و در آفرينش‌هاي نسل نو مردم هم مشارکت سودمندي داشته باشند.

معادیخواه با انتقاد از تندروی‌هایی که جلوی پیاده سازی برنامه اش را گرفتند اظهار داشت: عناصري مانند محسن مخملباف در بهره‌کشي هنرمندانه‌اي – از حوزه هنري – يکه‌تاز بودند و سينماي انقلاب را با «توبه نصوح» محراب مقدسي مي‌دانستند که کاش روزي بتوان روزهايي را بازسازي کرد که بزرگاني مانند آيت‌الله جنتي – که شيفته آن آفرينش‌هاي مخملي بودند- با چه شوقي در تشويق آفريدگاران «توبه نصوح» اشک مي‌ريختند و آنان را در آغوش مي‌کشيدند! که اگر با کارهاي امروزشان هم زمان ديده شود، معلوم است در چه فيلم جالبي –به‌صورت مستند– مي‌توان حرف‌هاي آن روز را با عملِ امروز به ترازوي مقايسه سپرد و تماشا کرد که سرمايه‌اي براي شکوفايي هنري ديگر است! هياهوي آن روز و آنچه بر اکران فيلم «برزخي‌ها» گذشت، پيامد يکه‌تازي آنان با حضور عزيزاني مانند مسيح مهاجري است! نمونه‌اي از اين صحنه‌ها مي‌تواند در غني‌ترکردن چنين گفت‌وگوها سودمند باشد و در آن نقش مجلس را هم مي‌توان ديد. کاش روزي بتوان با حضور جمعي از خاطره‌داران نقشِ همه عزيزاني را در هياهوي خاطره‌انگيزي ديد که شخصيت‌هايي مانند آيت‌الله جنتي در آن هياهو نقش داشتند و هم آقاي مخملباف را بتوان – هم‌زمان- با آن شعارها و فرياد «وااسلاما» ديد و با تصويري از حوزه هنري بازخواني کرد که سرشار از تجربه‌هايي آموزنده است.

معادیخواه افزود: چنان‌که گفتم روزي که شتاب‌زده حوزه فرهنگ و هنر را به وزارت علوم سپردند، آقاي دکتر عارفي، «وزير وقت علوم» هم با دغدغه‌هاي ديگري که داشت، بي‌اطلاعي از اين حوزه، همه ميراث فرهنگ و هنر از رژيم گذشته را به معاونتي سپرد. در چنين حال‌وروزی مرحوم محمدزاده، از مديران مورد اعتماد آقاي عارفي که از پيش از انقلاب اشتياقي به ظرفيت‌هاي سينما داشت و گاه فعاليت‌هايي مي‌کرد و – به عنوان نمونه – فيلم «محمد رسول‌الله (ص)» با سرمايه‌گذاري او و براي نمايش به بازار ايران راه يافت مجوزِ ساخت فيلم «برزخي‌ها» را گرفته بود. با آقاي محمدزاده اما تاحدودي آشنا بودم و نه البته در حد جناب قرائتي که از ميزباني و پذيرايي‌هاي او – در اهواز – تجربه‌هاي زيادي داشت و شرح آن در اين تنگنا نمي‌گنجد. بزرگان بسياري از رجال جمهوري اسلامي –حداقل- با او سلام‌وعليکي داشتند و از حداکثر مي‌گذرم و برايم دور از باور است که او به خباثت‌هايي گرايشي داشته است! هم‌اکنون سخن از اعتماد او به امضاي فردي- به نمايندگي از وزيري در نظام – است که آن روز 10 ميليون تومان براي ساخت فيلم “برزخیها” سرمايه‌گذاري کرده بود. به او بايد آفرين گفت که توانست: حضور ستاره‌هاي سينماي قبل از انقلاب – از فردين، ايرج قادري، ناصر ملک‌مطيعي تا ديگران را – به‌عنوان بازيگر در اين فيلم فراهم کند. کارگردان هم آقاي ايرج قادري بود. داستان فيلم هم گروهکي با سيماي ضدانقلاب – در توطئه‌اي هم‌دست- بودند که با شروع جنگ از آن برزخ به سمت انقلاب برگشتند. پيام فيلم اين بود: هنرمندان سابق اگر در گذشته ايرادي هم داشتند، امروز براي مشارکت آماده‌اند و مي‌خواهند در خدمت انقلاب باشند. اين از نظر من نه‌تنها اشکالي نداشت که با برنامه‌اي هم که به مجلس داده بودم، هم‌خواني داشت. براي جذب ديگران به انقلاب مي‌توان همسو با سياست حداکثري عمل کرد و نيازي نيست که به‌جاي واکاوي مسئله، فقط حکم صادر کنيم. در اين فرصت اما نگاه من از زاويه ديگري است و حمايت من– از آن فيلم– مبناي ديگري داشت؛ بر اين پايه که فردي به اعتماد جمهوري اسلامي در حوزه سينما سرمايه‌گذاري كرده و اجازه گرفته است. در مرحله بهره‌برداري و اکران ما نمي‌توانيم جا بزنيم و براي امنيتِ سرمايه‌گذاري و حقوق شهروندان حسابي باز نکنيم. به‌ويژه که بايد حرمت وزير قبلي هم كه –چشم‌بسته- با اعتماد اجازه داده بود، حفظ مي‌شد. بنابراين با ميدان‌دادن به امثال فردين مشکلي نداشتم و درست همان سياستي بود که به مجلس داده بودم و مجلس هم قبول کرده بود. در «برزخي‌ها» اما موضع من پايبندي به حرمت وزيري بود که پيش از آمدن من، به فردي ميدان داده بودند. تهيه‌کننده هم به اعتبار امضاي وزيري در جمهوري اسلامي سرمايه‌گذاري کرده بود. حرف من اين بود که آيا من بايد امضاي مديران پيش از خودم را محترم بشمارم یا نه؟! او مدير جمهوري اسلامي بوده است. با نيم‌نگاهي به روزنامه کيهان- در آن روزها – مي‌توان ديد چه هياهوهايي پيروان آقاي مخملباف راه انداختند. خاطره‌اي از گفت‌وگويي با آقاي محمد خاتمي دارم که کاش فرصتي پيش مي‌آمد که با حضور او مطرح شود. او آن روز بر شعار آزادي قلم تأکيد داشت. مشکل اما تزاحم ملاک‌ها است؛ اگر به نام آزادي قلم حق شهروندي پايمال و امنيتِ سرمايه‌گذاري نابود شود، چه بايد کرد؟ مغالطه با هياهو، بهره‌کشي ابزاري از آزادي است. سازمان تبليغات و آقاي مسيح مهاجري و روزنامه جمهوري اسلامي و کيهان{به مدیریت محمد خاتمی}و مجلسي‌ها همه در هياهو راه را بر گفت‌وگو بسته بودند.کسي جرئت نداشت بگويد: حرف قانون چيست؟!

معادیخواه با تأکید بر اینکه تمام اتفاقات حول “برزخیها” بعد از شهادت باهنر و بهشتی روی داد اظهار داشت: سرگذشت و سرنوشت فيلم «برزخي‌ها» پس از شهادت باهنر و بهشتی رقم خورد. هياهوي مطبوعات هم، فصلي از بايسته‌هاي گفت‌وگو در تاريخ مطبوعات در جمهوري اسلامي است. اگر روزي کارنامه مطبوعات را در تاريخ جمهوري اسلامي به گفت‌وگو بسپاريم با پيامدهاي بازي با افکار عمومي و احساسات مردم و بهره‌کشي ابزاري از آن، آشنا مي‌شويم. بر اين باورم در اين داستان به آقاي محمدزاده{تهیه کننده “برزخیها”} ستم شد. او فيلم «محمد رسول‌الله (ص)» و «عمر مختار» را به ايران آورد. و در اين داستان پيش از آنکه – حداقل- فرصت درآمد معقولي از سرمايه‌گذاري خود را داشته باشد، به خاطر تندروی امثال مخملباف و حامیانش به روز سياه نشست!